غدیر در افغانستان

از دانشنامه غدیر

مقاله درباره غدير[۱]

غديرِ سال ۱۴۲۳ براى اولين بار برنامه بى‏ سابقه ‏اى را تجربه كرد. افرادى از مليت ‏هاى مختلف جهان فراخوانده شدند، تا در برنامه ‏اى كه گفتمان ملت‏ ها درباره غدير را تداعى مى ‏كرد، احساس خود را از اين واقعه در مقاله ‏اى به تصوير كشند.

در اين برنامه ۲۱۴ نفر از ۳۶ كشور جهان با ۲۷ زبان مختلف شركت كردند، كه همه سعى كرده بودند دريافت درونى‏شان را از واقعه عظيم غدير نشان دهند، و برداشت خود را با ذوق و سليقه ‏اى كه ظرافت اين ماجرا مى‏ طلبد، با زيباترين كلام به رشته قلم درآورند، كه يكى از اين كشورها افغانستان است.

با نام مقدس على عليه ‏السلام تا غدير مى‏ روم[۲]

به غدير از اين زاويه مى ‏نگريم كه خدا و رسول صلى‏ الله‏ عليه‏ و ‏آله مى‏ خواهند امت را با على عليه ‏السلام بسنجند و سعادت دنيا و آخرت را در گِرو غدير قرار داده ‏اند. اين است كه همه بايد بدانند كه سرنوشت شان با غدير رقم مى‏ خورد، و بهشت و جهنم از غدير تعيين مى‏ شود.

در نگاهى به دلِ غديريان، اين احساس لطيف مشاهده مى‏ شود كه تمام خواسته ‏ها و آرزوهايشان را يافته ‏اند، و چشم از هر چه بوى غير على عليه ‏السلام مى‏ دهد برداشته ‏اند.

يا على گويان سوار بر رخش، قلم مى ‏تازم تا هر چه زودتر به غدير خم برسم. گويا حادثه سرنوشت سازى در شُرف وقوع است، كه معيار و ميزان شخصيت‏ ها را رقم مى‏ زند.

پيامبر بزرگ اسلام صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله مى‏ خواهد به امر خدا در همين دنيا، امت خود را با على عليه ‏السلام بسنجد. در همين كره خاكى نفر به نفر فرزندان آدم را در مقياس على عليه ‏السلام به نمايش

گذارد. اين براى آن است كه بدانند سرنوشت شان با غدير خم رقم مى ‏خورد: بهشتيان از غدير بهشتى مى ‏شوند و جهنميان با انكار غدير جهنمى.

آرى، آنان كه در درخشش دست محمد و على عليهماالسلام، تمام خواسته‏ ها و آرزوهاشان را يافتنـد، چشم از هر چه بوى غير علـى عليه ‏السلام مى ‏داد ـ با همه دل فريبی هـايش ـ برداشتند.

ناله‏ هاى غدير از آنچه در مدينه اتفاق افتاد![۳]

رنجنامه‏ اى كه به عنوان درد دل با غدير در ميان مى‏ گذاريم احساسى آميخته با اشک است. به خوبى دريافته ‏ايم كه تک تک ريگ هاى آن سرزمين از سقيفه مى ‏نالند. اين است كه ما هم به غدير مى‏ گوييم: هميشه آرزو داشتيم به سرزمين تو آييم و از نزديک با تو درد دل كنيم.

از جگر تفتيده غدير ناله سوزناكى به گوش جهانيان مى ‏رسد كه گويا مى ‏ترسد پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله او را در تنهايى على عليه ‏السلام بى ‏وفا بداند، چرا كه در آن غوغا جا داشت از جحفه كنده شود و در مسجد پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و ‏آله حضور يابد، و به آنچه در آنجا رخ داده شهادت دهد!

اى غدير، هميشه آرزو داشتم به سرزمين تو آيم و از نزديک با تو درد دل كنم.

هميشه مى‏ خواستم روزى فرا رسد كه پاى سخن‏ هاى ناگفته ‏ات بنشينم تا همه چيز را آن گونه كه اتفاق افتاد برايم بازگو كنى و بگويى آن روز در اينجا چه گذشت؟ امروز كه اين فرصت به دست آمده با تو به گفتگو مى ‏نشينم.

غدير گفت: من از اين شرم دارم كه روزى فرا رسد و با رسول خدا صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله مواجه شوم، و در ذهن او خطور كند كه وقتى على عليه ‏السلام را تنها گذاشتند اين ديار غدير عجب بى ‏وفا بود كه حتى سكوت خود را نشكست! آن روز چه جوابى خواهم داشت؟

گفتم: تو خود گفتى كه آن روز ده ها هزار نفر اينجا بودند و همه به گفته‏ هاى نبى صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏ آله

گوش مى ‏دادند. پس آنها چه كردند و كجا رفتند؟

گفت: غصه من هم از همين جاست، كه جمعيت به آن گستردگى و مردمان به آن خوبى و اصحاب با آن كمالات، همه آن روز يكى يكى بيعت نموده و دست يارى به على عليه ‏السلام دادند؛ و ما هم خوشحال بوديم كه افتخار ثبت واقعه ‏اى به آن بزرگى نصيب من شده، و از اين به بعد مى ‏توانم به گلستان‏ هاى معطر و آرام و به چمن زارهاى سرسبز و زيبا و به مكان‏ هاى متبرک و مقدس بگويم كه ديگر به ديده تحقير به من ننگريد كه به لطف خدا مهم ترين واقعه هستى در همين شنزار اتفاق افتاده و نام بزرگ «غدير خم» نه تنها در صفحات تاريخ و نه تنها در ذهن انسان ها سينه به سينه نقل خواهد شد ـ كه با

آب طلا در عرش الهى منقوش خواهد شد.

اما دير زمانى از حضور پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله در مدينه نگذشته بود كه آفتاب وجودش غروب نمود و عالم را به سوگ نشاند، و آخرين نقطه اتصال بين خلق و خالق به سوى خالق شتافت. آن هنگام كسى جز على عليه ‏السلام و عده ‏اى معدود عظمت اين مصيبت را درک نكردند و توجهى به آن نشان ندادند.

خلاصه مى ‏كنم گفتارم را و سر بسته مى‏ گويم: على عليه ‏السلام را مى‏ ديدم كه مشغول غسل و كفن و دفن آخرين مهبط وحى بود، ولى بعضى از اصحاب با آن سوابق طولانى و آن قرابت و خويشاوندى، رفتند و گرد هم آمدند و بر اطاعت از هواى نفس و مخالفت با دستور وصى مصمم شدند و كردند آنچه نبايد مى‏ كردند. آنان كنار گذاشتند كسى را كه بايد چراغ هدايت راهشان مى‏ بود و شمع محفل وجودشان. مدام مى‏ شنيدم كه بار ديگر جبرئيل امين آيه «أفإن مات أو قُتِل انقلبتم على أعقابكم» را مى ‏خواند، ولى تو گويى كه آنان جدى‏ تر از آن بودند كه سر تسليم فرود آورند و شيطان نفس را سركوب كنند؛ و آن شد كه تو ادامه ‏اش را مى‏ دانى.

اعتراضى به بزرگى ادعاى اصحاب فيل[۴]

احساس دقيقى از ماجراى حارث فهرى ـ تنها اعتراض كننده در غدير ـ لازم است تا عمق ماجرا به دست آيد. روح پرخاشگر و ناراضى او نسبت به اسلام، تداعى اصحاب فيل از پاسخ خداوند با سنگ آسمانى، و انعكاس كامل اين خبر در قرآن نكات ظريفى است كه در غدير جلوه ‏گر شده، و اهميت اين بعد ماجراى غدير را به ما مى ‏فهماند.

غدير را بايد انديشيد؛ غدير را بايد نوشت؛ غدير را بايد فهميد؛ غدير را بايد فهماند، غدير را بايد رساند. داستان يک اعتراض به غدير و پاسخ خداوند، لحظه‏ اى فهميدنى از اين ماجراى عظيم است.

در دشتى وسيع، در ميان جمعيتى بزرگ، در لابلاى چادرها و خيمه‏ ها، بر روى چند تخته سنگِ تا كمر فرو رفته در خاک، سايه ‏اى افتاده از يک مرد؛ مردى درشت اندام، با چهره ‏اى آفتاب سوخته، ابروانى افتاده، با موهاى پر پشت؛ اما با دلى مريض، فكرى آشفته، زبانى تند و پرخاشگر، ناراضى از زمين و زمان و معترض بر همه چيز.

حارث خود را به جايگاه پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله رساند. همه شقاوت و نفاق و خشم و ناراحتى و كفرش را در قالب جسارت و پر رويى ريخت و بى‏ شرمانه گفت: اى محمد، سه سؤال از تو دارم: شهادت به يگانگى خدا و پيامبريت را از جانب پروردگارت آورده ‏اى يا از پيش خود گفتى؟ نماز و زكات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده ‏اى يا از پيش خود گفتى؟ اين كه درباره على گفتى: «من كنت مولاه فعلىٌ مولاه ...» از جانب پروردگار بود يا از پيش خود گفتى؟

حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: «خداوند به من وحى كرده، و واسطه بين من و خدا جبرئيل است، و من رساننده پيام خدا هستم، و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلام نمى ‏كنم.

حارث نگاهى به پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله و نگاهى به ياران خود كرد، و در مقابل نگاه ‏هاى آنان در

حالى كه برافروخته بود و سخنان پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و‏ آله را كذب محض مى‏ دانست، پشت به آن

حضرت كرد و در حالى كه دور مى‏ شد فرياد زد: «اللهم إن كان هذا هو الحق من عندك، فأمطر علينا حجارةً من السماء أو ائتنا بعذاب أليم»: «خدايا اگر اين مطالب حق و از جانب توست، سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست»!

اين را گفت و به راه افتاد. ناگهان حس كرد پرنده‏ اى در آسمان پديدار شده! با خود گفت: خيالاتى شده ‏ام!

احساس كرد صدايى به گوشش مى ‏خورد كه مى ‏گويد: «ما تو را بنا به خواسته خودت با يک سنگريزه عذاب مى‏ كنيم، اى آخرين تبار از نسل اصحاب فيل»! ناگهان سنگى از آسمان سر رسيد و بر سرش خورد و او را هلاک كرد.

آنگاه بود كه آيه «سأل سائل بعذابٍ واقعٍ، للكافرين ليس له دافع ...» نازل شد. سپس پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و ‏آله به اصحابش فرمود: ديديد و شنيديد؟ گفتند: آرى!!

نگاهى به اسرار غدير از بلنداى دست پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله[۵]

ايستادن بر بلنداى غدير و دور دست هاى آن را به تماشا نشستن احساسى است كه هر مسلمانى آرزوى آن را دارد. ابعاد مختلفى از غدير در اين نگاه بر صفحه دل عبور مى‏ كند و رموزى از ناگفته‏ هاى آن را به اشارتى نشان مى‏ دهد.

در اين تصوير، غدير وقوف ‏گاهِ حاجيان كعبه ولايت است، واقعه غدير نمايش ولايت و آموزشِ ولايت ‏پذيرى و ولايت‏ گروى است.

غدير جرس بيدارى و بانگ فرمان بردارى خداوندگار است؛ و راز غدير يک كلبه‏ گرى و همه كلبه‏ اى است؛ و ديوار اين كلبه امن مرزهاى ولايت است.

با نگاهى به آينده ‏هاى بلند مدت غدير به راحتى مى‏ توان دريافت كه در غدير پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله آمد كه بگويد: «آنجا كه من ايستادم على آنجاست، بر همان بلندا»! وبه همه فهمانيد كه «لااقل گفتارم را به آيندگان برسانيد»، و «اى آيندگان، چشم از پيام رسانان بپوشيد و ديده بر پيام گشاييد».

در اين احساس، پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و ‏آله همگان را به خيمه غدير مى‏ برد تا از باد سياهِ نافرمانى و مادى نگرى تا رستاخيز امان نامه يابند.

همگان ببينند كه عمودِ ولايت هيچ سايه ‏اى و سياهى و نيمسايه ‏اى برنمى‏ تابد.

اينجاست كه با تمام وجود شكرانه اين نعمت عظمى بر زبان جارى مى‏ شود: حمد خداى را كه در روز غدير تخت گاه على عليه ‏السلام را برافراشت و بركه امامت را از قطره‏ هاى ولايت‏ پذير لبريز ساخت!

و سپاس پيامبرش را كه دستان على عليه ‏السلام را بالا گرفت تا دستان افراشته فرشتگان براى بيعت به دستان او رسد، كه اول بيعت آسمانى ‏ها، آنگَه بخٍ بخٍ زمينيان!!

نوشين شهد شكر شكنِ ولايت از سفالين جامِ غدير گوارايتان بادا! آرى! خوشا كه غدير بوسه اجابت بر نازُكاى بزرگ گونه پيشه ‏ترين نياز بنى‏ آدم است؛ آن هم در خشكيده آبگيرى هول ‏انگيز، اندر كويرِ ريگ پاره ‏ها، بر تفتيده سينه چاک گشته زمين.

در غديرى كه گاه گاهى آبى شايد بتوان يافت، نهال ماندگارى اسلام ـ بى‏ جهاز امّا مقاوم‏ تر ـ خواهد ايستاد، و اهل بيت عليهم ‏السلام با تداوم آن به آبيارى پيشه خواهند گزيد.

در غدير پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله آمد كه بگويد: هر آنجا كه من رفتم على آنجاست! آنجا كه من

ايستادم على آنجاست، بر همان بلندا! دست او در دست من است، و دست دست رامى‏ شناسد! يا على، اين امت را به تو و تو را به خدا مى ‏سپارم.

مردمان ولايت‏ پذير در گرايشگاهِ سرخ به مانايى نهالِ غدير، بادهاى هدايت‏ كُش را به نيشخند خواهند نشست. اما دريغا كه شبيخون‏ هاى سقيفه ‏اى، اموى، مروانى، عباسى بر اين گرايشگاه چه خواهد كرد.

امروز قرآن، ناطق مى‏ يابد و به گفتار مى‏ خيزد كه خشنودى دادار كدام است؟!

ستوده شده كتاب خدا، خطاب شده به مؤمن، بشارت شده بهشت و معناى هل اتى و همه و همه در ستايش اوست، و اينک پرده‏ بردارى از راز اين انحصار است، كه محک سعادت ايمان به على عليه ‏السلام، و ايمان به على عليه ‏السلام نشان پاكىِ باورمندى است. وَه! خوشا كه باورِ باورمندان به على عليه ‏السلام، هم گريخته از بيم و ترس است و هم رها از آلايش ظلم و ستم؛ و اين است غدير ...!

سِرِّ آن مائده آسمانى نهالى است نوپا و نورس. نهالِ ولايت كه بر كرانه مائده سپهرى پا گرفت. على عليه‏ السلام كلام اللّه‏ گويا، با شكر و صبر در غديرِ بى آب و علف، به همگان طراوت و سبزى‏ اش را نماياند؛ كه در غديرِ خشکِ جحفه درختان كهنسالىچند، از همه دل و پاى برده بود، اما اين كجا و آن كجا؟

سپاس خداى را كه در روز غدير تخت گاه على عليه ‏السلام را برافراشت، اما دريغ كه بخٍ بخٍ گويانى چند خَس شدند و بر كناره جوى غلطيدند و عمق آب و ژرفاى درياى ولايت را شايستگى نيافتند، كه دريا چون عمق گيرد گرمايش فزون گردد.

راز جمع شدگى غدير مانايى پيام رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله است، كه اگر خود جامه كردار بر سخنم نمى‏ پوشانيد لااقل گفتارم را به آيندگان رسانيد، و اى آيندگان چشم از پيام رسانان بپوشيد و ديده بر پيام گشاييد؛ و اين است آرامش رسول و راز غدير كه رسول بر كتف جانشينش دست گذاشت. يعنى على جان، كار تا رستاخيز ضمانت و پشتوانه گرفت.

آرى! غدير روز «لا تقيّه» است. آرى در غدير، فطرت مردمان به سرشت انديشى ره يافت، كه در توديع پنهان گرى رنگ ندارد. غدير وقوف گاهِ حاجيان كعبه ولايت و كلام اللّه‏ گوياست، كه به بركه آن در بيابان پر ريگ در ميانه روز آمده ‏اند كه خورشيد بر بلنداىِ چَرخَش است؛ و چون تاريكى يورش آورد بايد كوچيد، و به سوى خورشيد پناه برد، كه اين است راز غديرِ پر آبِ ولايت.

بار الها، شكرت كه بركه امامت را از قطره ‏هاى ولايت‏ پذير لبريز ساختى! در اين وادى سنگريزه‏ هاى بِكْر زير پاى قطره ‏هاست، كه آنان در وادى ولايت مُدام در رمى جمره شيطانىِ ولايت ستيز هستند. وَه ... كه از اين سنگسارى از گناه سبک دوش مى ‏گردند و پايشان از پاى بست‏ه اى دنيوى رها مى ‏گردد، و چه نيكوست نواىِ اوج‏ گيرى‏ شان كه «الحمد للّه‏ الذى جعلنا من المتمسكين بولاية اميرالمؤمنين عليه ‏السلام».

على عليه ‏السلام ولايتش بر همه خلايق است، و همگان در رجم دشمنان و منكران اويند. از اين رو پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏ آله همگان را به خيمه غدير برد تا از باد سياهِ نافرمانى و مادى نگرى تا

رستاخيز امان نامه يابند.

موجِ غدير نيمروز هجدهم افكنده مى ‏شود، تا بر بلنداى اين درخشندگى، تا هميشه تابش و ارتعاش آن افزونِ افزون باشد، كه به گواه تاريخ پرتوگرى و پرتو افكنىِ آن روز به روز گسترده ‏تر و نورانى ‏تر گرديده است.

كارگردان، خيمه غدير را در بيابان و نه در زير سايه درختان برپا مى‏ كند، تا همگان ببينند كه عمودِ ولايت هيچ سايه ‏اى و سياهى و نيم سايه ‏اى برنمى‏ تابد. آرى از اين تابش بى‏ سايه تاريخِ لرزان، آيين و كيش دارى، دادگرى و برابرى، استوارى و پويايى مى ‏گيرد.

راز غدير پرده ‏افكنى از سرّ «لولاك لما خلقتُ الافلاك» در چهره محمد و على عليهماالسلام است. غدير پايانِ چشم به راهىِ فرشتگان است. راستى چرا خداوند آدم را آفريد؟

امروز راز آفرينش آدم بر همگان گشوده شد، و همگان انگشت واماندگى و غبطه و تحسين به دندان گرفتند و اين از ضرباهنگ بى ‏پرده نواخته شدن ساز كمال دين است.

غدير هم معراج على عليه ‏السلام است و هم رسول صلى‏ الله‏ عليه‏ و ‏آله و هم شيفتگان على عليه ‏السلام؛ كه به شادباش و نام على عليه ‏السلام همگان گل بر لبان مى ‏نشانند تا باران اشک شوق شكوفه ‏ها را بروياند.

غدير پرده آخر نمايشِ ازل و ابد است، كه هماى راهبرى در ايستگاه نيكبختى بر شانه على عليه‏ السلام نشست، آن سان كه بايست مى‏ نشست. غدير رازِ برترىِ جُحفه بر قدس و كعبه است.

در پيمايش هدفدارِ ابدى، اينک پرچم‏دار ديگرى بايد به پرچم دارى خيزد، و غدير شناختگاه پرچم به دوشان دوازده ‏گانه است، كه اين كعبه را بى ‏پردگى است پرده ‏دارى!

آرى دو گل پيچک به نبرد اهريمن بر جهاز شتران در هم پيچيده ‏اند. على عليه ‏السلام تكيه‏ گاه محمد صلى ‏الله ‏عليه‏ و‏ آله است و محمد صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله پشت گرمىِ على عليه ‏السلام، و دستان گلريز ولايت سبد سبد هدايت به طواف ‏گرانش مى ‏دهد، كه بيعت با على عليه ‏السلام بيعت با رسول صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏آله است، كه آن دو يكى و يک دست‏ اند كه غدير قبله ‏نماى سرشت آدمى است، و على عليه‏ السلام رازِ كِششِ قبله ‏نما.

دست بيعت‏ گير على عليه ‏السلام بر بلنداى دست رسول صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله، در بيعت‏ گيرى جاودانه مانى بر كيش پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله است، يعنى تفسير راز «أنا مدينة العلم و علىٌ بابُها».

دست او بر بلنداى دست احمد صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله، سخن‏گوى سپردنى از بالاست! آرى پيامبرصلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله دستان او را بالا گرفت تا دستان افراشته فرشتگان براى بيعت به دستان او رسد، كه اول

بيعت آسمانى ‏ها آنگه بخٍ بخٍ زمينيان!!

غدير رازِ مانايى آيين و ليلة المبيت ثانى است. اگر ديروزها پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله جانش را به

دستان على عليه ‏السلام به زنهار داد، امروز جانِ جانش ـ آيين و كيش‏اش ـ را به دستان او سپرد.

وَه! كه در هر تنگنا و گرماى آرامش سوز اباالحسن در بستر سختى‏ هاست، تا جانِ ابو بتول پاسبانى شود، و راستى كه اين سپاس دارد.

رازِ غدير دست سپارى على عليه‏ السلام به پيامبر خدا به فرمان دادار بود، كه على عليه ‏السلام از غدير

بى‏ دست شد. اگر آنى دست از جانِ جانِ رسول صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله مى‏ گرفت دُرّ پرمايه فرو مى‏ شكست و غايتمندى آفرينش از پا مى ‏نشست. و اين است راز نبودِ دستانى كه طناب را در سقيفه از گردن باز كند؛ پهلوى همسرش را از ميخ درب بيرون كشد؛ بر فرق خود جان پناه سازد؛ جگر حسنش را به دست گيرد؛ اكبر و عباسش را بردارد؛ سفيد گلوى اصغر شش ماهه ‏اش را بپوشاند؛ از پيشانى و دلِ حسينش تير بيرون كشد و خنجر گلو بُرْ از شمر بستاند ...!! آرى از انديشه ‏كده ولايت و غدير است كه درفش فتنه كوركن بر چشم نيرنگ فرو مى‏ بارد، و از غنچه باغِ غدير است كه گلو سپيد شش ماهه به پختگى و سرخى مى ‏رسد و گاه چيدنش مى‏ گردد.

جحفه، پرده آخر عرضه ولايت را به چشم مى ‏ديد؛ و چون نيمروز هجدهم بر بنى ‏آدم عرضه شد، با سُرمه بخٍ بخٍ همه خويش را آراستند و به ضرب شور به آهنگ شيدايى به پيروىِ مولا على دستان سبک بال گشتند و بر آسمان فرو رفتند. از سبک‏ شدگى هر ساله غدير ما نيز دست بر آسمان مى ‏يازيم و دست در دست هم يک دست مى‏ گرييم.

در برداشت پايانىِ جشنواره غدير، صف تربيت يافته ‏گان است كه دستانشان اختيار و فرمان بردارىِ‏ شان را به دستان مرد آيين و نگهبان كيش ـ به عهد الست ـ مى‏ گذارد.

در برداشت‏ هاى پايانى، درفشِ الهى چشمانِ فتنه را هزار درفشه ساخت، و دستان پيامبرش را باز نشست، كه يک بار هم كه شده بر تخت آرامش به تماشا نشيند؛ و رسول خسته جان به سايه‏ سار بوته آسايش بر كناره چشمه خشنودى، نسيم آرامش را پذيرا شد.

از بلندا مى ‏نگرد ...! راستى چگونه تمدن محمد صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله افراشته سازد؟ چگونه از بيابان گردانِ خويش‏ كُش، سكان داران محبت و يگانگى آورد؟ آرى، اينک معمار اوست. راستى اين بذر را چگونه بايد شكوفاند؟ بر اين بيابان چگونه بايد ژاله باراند؟ و غدير رازِ بارش است. راز پيمايش بذر «الست» است.

بنگر كه در اين تمدن، فاصله ديوارها هم از شرم فرو ريخته ‏اند، و همه دوشادوش به يک كلبه خانه دارند. راز غدير يك كلبه ‏گرى و همه كلبه ‏اى است. ديوار اين كلبه امن تنها مرزهاى ولايت است. وَه! به زمزمه «ولاية على بن ابى‏ طالب حصنى، فمن دخل حصنى اَمِنَ من عذابى»، فرشتگان گزمه پاسدارى مى ‏دارند. غدير نمايش ولايت بود، يعنى آموزشِ ولايت ‏پذيرى، ولايت‏ گروى، و غديرى بودن.

غدير جرس بيدارى و بانگ فرمانبردارى خداوندگار بود. دريغ كه مردمان چه زود فراموشى گزيدند، و بيعت يگانگى شكستند و هر يک به سويى گريختند، و غدير غريب و تنها ماند.

بى‏ شاخه گل در باغ كردار، بى‏ چلچراغ در سرسراى رفتار، سِيْلِ غدير دوستان، سينه پر داغِ دل، همه دريا مى ‏كنيم، و دريا همه از آنِ آن دست والا. باورمندى پيشه مى ‏داريم و راست گويى برمى‏ گزينيم، تا مگر جامه حق ‏پويى ارزانیمان گردد، و شوق نامه دل رها مى ‏سازيم كه: «الحمد للّه‏ الذى جعلنا من المتمسكين بولاية على بن ابى ‏طالب عليه ‏السلام».

تاک ولايت به غدير، انگبين آيين به پاسبانى برگرفت. در گذر روزگار از اين مُوْ اشک‏ ها تراويد. از ناى بريده پيوسته نداى پاسدارى داد، و بر گوش آفرينش جاودانگى را از زمزم غدير زمزمه داشت.

شيرين ‏كامى در غدير و تلخ كامى در سقيفه[۶]

احساسى دوگانه از غدير، موشكافى خاص را مى‏ رساند كه به گونه ‏اى همه جانبه به ماجرا نگريسته، و شيرينى آغاز غدير را در كنار تلخى آينده آن چشيده و چشانده است.

او در غدير «ماه» را بر بلنداى دستان «خورشيد» مى‏بيند و نداى«من كنت مولاه فهذا على مولاه» را مى‏ شنود. خورشيدى كه بر بلندايى از جهاز شتران و منبرى از سادگى و صداقت، به دل هاى

تشنه صاحبدلان، معرفت و نور مى ‏بخشد.

در ترسيم اين فكر و اعتقاد از اين نكته باريک تر از مو غافل نمانده كه فقط پاكان توفيق نوشيدن جرعه ‏اى از غدير را داشتند و آنان كه ننوشيدند در واقع لياقت نداشتند. او تلخ كامى غدير را در طول ۲۵ سال در كام على عليه ‏السلام مى‏ بيند و طعم تلخ آن را در دل غديريان.

قلم در دست مى‏ گيرم و در ايامى خجسته و مبارک قدم به خمِ زمانه مى‏ گذارم. خمى كه غدير است، اما دريايى از عظمت و شكوه را بر دل هاى عالميان جارى ساخته و عظيم ‏ترين و پربار ترين حادثه تاريخ را در خود شكوفا نموده است.

شايد بتوان غدير خم را به خمى از عشق و حقيقت و يگانگى تشبيه كرد، كه فقط پاكان توفيق نوشيدن جرعه ‏اى از آن را داشته باشند، و چنين جرعه‏ نوشانى در خم بودند كه نوشيدند و نيوشيدند.

شايد هم غدير خم را به خمى مملو از تلخ كامى تشبيه كنيم كه ذره ذره آن را در طول ۲۵ سال در كام على عليه ‏السلام ريختند، تا آنجا كه على عليه ‏السلام بود و ناله‏ هاى در چاه و خارهاى در چشم و استخوان هاى در گلو، كه شروع آن رسما از غدير آغاز شد. گرگ هاى حسد و فتنه در آن آبستن شدند و در «سقيفه» متولد گرديدند و توله‏ هاى آن به جان حق و حقيقت افتادند. مگر دگر باره با ذوالفقارى كه از نيام صبورترين انسان عالم بر مى ‏آيد، بر خاک مذلت در «بَدرى» ديگر به زمين فنا افتند، و حقا كه چنين خواهد شد.

بر موكب قلم سوار گشته در دريايى از حجاج سفيد پوشِ منتظر قدم مى‏ رانم.

حجاجى كه «ماه» را بر بلنداى دستان «خورشيد» خواهند ديد، و نداى «من كنت مولاه فهذا على مولاه» را خواهند شنيد. اين ندا را از زبان خورشيدى كه «رحمةٌ للعالمين» است و «لاينطق عن الهوى، إن هو الاّ وحى يوحى» در شأن اوست. حجاجى كه پس از غدير، در رودهاى جارى و خروشان به سوى مدينه و مصر و عراق سرازير خواهند شد، و حامل و عامل پيامى خواهند بود كه سرسبزى و طراوت ناب را بيش از پيش به سرزمين دل هايشان خواهد بخشيد، و حبِّ محبوبِ خدا و رسول را در دل ها آبيارى خواهند كرد، كه محصول اندک آن جنّت است.

«خورشيد» بر بلندايى از جهاز شتران و منبرى از سادگى و صداقت، به دل هاى تشنه صاحبدلان، معرفت و نورِ پاكى مى ‏بخشد، و هر فراز از كلامش دريا دريا سعادت و رستگارى است كه بعد از ۲۳ سال نثار امتش مى‏ كند.

اين آخرين حجّى است كه با آنها همراه بوده، و آن را حجة الوداع ناميده است.

اينک با مرور بر چكيده اهداف بلند نبوتش، مهم ‏ترين ركن رسالت را از جانب حق مأمور به ابلاغ گرديده است؛ كه اگر اين ركن ركين را ابلاغ نكند، انگار كه اصلاً رسالتى نداشته است و ثمره ۲۳ سال تلاش او به امروز و ابلاغ اين پيام بستگى دارد.

مفهوم سازى فرهنگ تشيع در خطبه غدير[۷]

احساسى برانگيخته از يک تحقيق علمى با ظرافتى در مى يابد كه پيامبرِ دلسوز در غدير همه فكرهاى را براى دينش نموده است. آن‏ حضرت مفاهيم اصلى فرهنگ تشيع و عناصر اساسى اعتقاد شيعه در باب امامت را در غدير به گونه ‏اى بيان فرموده كه نه تنها تا آخر دنيا براى اين مكتب كافى است، بلكه كسى

نمى‏ تواند اضافه بر آن تازه ‏اى به ميدان آورد.

مراجعه به فرازهايى از اين خطبه شريفه نشان دهد كه ـ گذشته از دلالت آشكار اين خطبه بر اصل امامت اهل بيت عليهم ‏السلام ـ پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله در اين خطبه مفاهيم اصلى فرهنگ تشيع و

عناصر اساسى اعتقاد شيعه در باب امامت را به روشنى بيان فرموده ‏اند. آنچه شيعه در باب امامت گفته و هر چه عالمان شيعى براى اثبات امامت اهل بيت عليهم ‏السلام استدلال و استناد نموده ‏اند، رسول اكرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و ‏آله در اين خطبه گنجانده ‏است، و هيچكس درباره شيعه بيش از آنچه در اين خطبه شريفه آمده، چيزى نگفته است.

بنابراين، خطبه غدير همه تفصيلات عقيده شيعه در امر امامت را در بر دارد، و بدين جهت مى‏ توان آن را «قانون اساسى تشيع» ناميد. از اين منظر، اگر همه احاديث وارده در باب امامت اهل بيت عليهم‏ السلام و نيز ادعيه و زيارات در اين باب ناديده گرفته شود، و تمسک شيعه به آيات قرآن براى اثبات امامت اهل بيت عليهم ‏السلام از سوى اهل سنت مخدوش و مردود تلقى شود، با اثبات سند و دلالت خطبه غدير، همه عناصر اعتقادى شيعه در خصوص امامت در پرتو اين خطبه قابل اثبات است.

اين خطبه هم «سنت» است و هم «كتاب»؛ چه اينكه خود رسول اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله به آيات

مورد نياز براى اثبات امامت اهل بيت عليهم ‏السلام استشهاد فرموده ‏اند.

پس نبى خاتم صلى‏ الله‏ عليه‏ و ‏آله خود اولين فردى است كه مفاهيم اساسى اعتقادات شيعه را در باب

امامت پايه‏ ريزى كرده است، و اين مفاهيم چيزى نيست كه صرفا با استدلالات بعدى عالمان شيعه و يا تنها با استفاده از احاديث امامانشان و به صورت تدريجى به آن شكل داده باشند، و يا ابن ‏سبا و آل بويه و صفويه آن را رقم زده باشند.

مفاهيمى را كه مكتب تشيع با استناد به خطبه غدير درباره امر امامت و خلافت به كار مى‏ گيرد و از سوى اهل سنت مورد پذيرش نيست، مى ‏توان به صورت ذيل خلاصه نمود:

۱ . انتصابى بودن امام.

۲ . شرايط يا ويژگي هاى امام: عصمت، علم لدنى به همه امور، علوى بودن.

۳ . جايگاه امامت و مقام امام: امامت مرجعيت دينى و نه صرفا امر سياسى، امامت و نبوت نور واحد الهى، پيوند قرآن و امامت، امام واسطه فيض الهى، امامت و كمال دين، عدم امكان خلو زمين از امام، پذيرش امامت شرط پذيرش اعمال، پذيرش امامت شرط پذيرش توبه، نپذيرفتن امامت انحراف از دين، پذيرفتن امامت شرط ايمان و اسلام، پذيرش امامت شرط نجات اخروى.

۴ . امتيازات امام بر ديگران.

۵ . علل انحراف اكثريت از خط ولايت علوى.

غدير روشن ‏ترين جلوه حق در تاريخ[۸]

غدير عين حق و محض حقيقت است كه حد و مرزى نمى‏ شناسد. نگرشى ژرف احساسى اين چنين از غدير جلوه مى‏ دهد و مى‏ يابيم كه درخشش اين حق تا ابديت امتداد دارد و در جستجوى راست قامتانى تشنه قرن ها را درمى ‏نَوَردد، و در هر زمانى به گونه ‏اى جلوه مى‏ كند و بلند همتان را با خود همراه مى‏ نمايد.

اينجاست كه نگاهى اخم ‏آلود به سنگ اندازان در برابر ولايت، چهره غديريان را در برمى‏ گيرد، چرا كه آنان احساس مى‏ كنند

اساسا اسلام با على عليه ‏السلام زيبايى دارد، و بدون على عليه ‏السلام به سان بدنى بى ‏روح مى‏ ماند.

خداى بزرگ مقارنت اين دو ـ يعنى حق و باطل را ـ جاودانه ساخته، مقارنتى كه از ازل آغاز مى‏ گردد، و بعد از بعثت پيامبر گرامى اسلام در جوار حضرت ايشان تكامل پيدا مى‏ كند، و در خم غدير چونان خورشيد تابناک مى ‏درخشد، و اين درخشش تا ابديت امتداد پيدا مى ‏كند.

بدين‏سان مى‏توان گفت: روشن‏ ترين جلوه حق در هجدهم ذى‏ الحجه سال دهم هجرى در تجليگاه آن يعنى «بركه غدير خم» تبارز نموده است. اين تجلى چنان درخشيده كه از كران تا كران و از زمان تا زمان لحظه‏ ها را در نَوَرديده و تا دور دست‏ ترين آفاق رسيده است. تمام انسان هاى آزاده و حق‏ شنو و آنهايى كه كلمه راستين «لا اله الا اللّه‏، محمد رسول اللّه‏» را حقيقتا به عنوان شعار اسلام و نشانه اسلاميت قبـول نموده ‏اند، آن را به گوش جـان شنيده و با جان و دل بـه آن لبيکگفته ‏اند.

امروز كه هزار و چهارصد و اندى از آن مى ‏گذرد نه تنها اين ندا خاموش نگرديده، بلكه در هر سرزمينى آهنگ مى ‏كند و پيغامبران متعالى و راست قامتان با همت را با خود همراز مى‏ نمايد؛ راست قامتانى هم چون صاحب «الغدير» كه حاضر است بيابان ها و هامون هاى بلندى به گستردگى فرهنگ ‏ها را براى يافتن حتى يک حديث صحيح از مولايش بپيمايد.

بدين سان اگر تجلى حق در غدير خم و در روز انتصاب اميرالمؤمنين عليه‏ السلام به عنوان امام بوده، روشن است كه پس از غصب منصب امامت و ولايت حق مى‏ پژمُرَد و پرگار هستى هسته مركزى‏ اش را از دست مى‏ دهد.

بنابراين اگر بخواهيم «ولىّ» را به معناى اكمل و اتم آن براى تمام ملل مسلمان در نظر بگيريم كسى جز «على» نخواهد بود، همان طور كه اگر آن روز او را بر مسند ولايت باقى مى ‏گذاشتند اسلام با او جان مى‏ گرفت و بالنده مى ‏شد و امروز نيز سرافراز بود.

اساسا اسلام با على عليه ‏السلام زيبايى دارد، و بدون على عليه ‏السلام به سان بدن بى ‏روح مى ‏نمايد. تنها با امامِ حقيقت مدار و خدا محور جامعه پويا مى‏ شود، و در اين صورت است كه نماز بر پا مى‏ گردد، زكات داده مى‏ شود، استعدادها شكوفا مى‏ گردد، فقر رخت برمى‏ بندد و همه چيز در مسير حقيقى خود حركت مى ‏كند.

بدينسان تجليل از غدير و جشن و شادى در اين روز، در حقيقت تجليل از ولايت و بستن عهد و ميثاق در اطاعت از آن حضرت، و همگام شدن با نداى روح بخش پرگار هستى و با خواسته‏ هاى پيامبر گرامى اسلام در اطاعت از امامانِ همسان و همسنخ على عليه ‏السلام است.

غدير از واقعه تاريخى تا فرهنگ ولايت مدارى[۹]

احساس پر هيجان غدير را از قُله بلندى مى‏ نگرد و دو وجود مقدس را بر فراز آن مى ‏بيند و دو دست خدا را كه همزمان بالا رفته مجسم مى ‏كند.

او پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله را مى‏ بيند كه هيچ توجهى به هياهوى جامعه ننمود و امر الهى را اجرا فرمود؛ و محبان غدير را مى ‏بيند كه اين خوشبختى را بر خود و ديگران مباركباد گفتند.

او حقيقت غدير را چنان مجسم كرده كه مولا على عليه ‏السلام، جهانِ سرگردان در بيابانِ بى‏ هويتى و بى‏ هدفى را مفهوم و معنا مى ‏بخشد، و به اين نتيجه رسيده كه در غدير فرهنگ ولايت تأسيس گرديده است.

او واقعه غدير را تنها براى حكومت يا حاكميت نمى‏ داند، بلكه آن را يک مكتب مى ‏داند كه ارزش مى‏ آفريند و انديشه توليد مى ‏كند.

غدير خم آبشارى بود كه از آن نور ولايت درخشيد و همه قلب ‏هاى عاشق و دلباخته نور ولايت را روشنايى بخشيد. غدير قُله بلندى بود كه با بالا رفتن وجود نازنين رسول مكرم اسلام صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله بر فراز آن و در دست گرفتن دست خدا يعنى مولاى كونين على بن ابى ‏طالب عليه ‏السلام اعلام شد كه او نفس پيامبر است و ولايت و سرپرستى او ولايت و سرپرستى محمد بن عبد اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله است.

نبى مكرم اسلام صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله طبق دستور و فرمان خالق هستى عمل كرد، و هيچ توجهى به

هياهوى جامعه ننمود، و جانشين شايسته و بنده خوب خدا را براى رهبرى اسلام و مسلمين معرفى فرمود.

از آن روز حاضرين و غايبين در زير سايه پر بركت و با عظمتِ كوه استوار و سر بلند و غرور آفرين ولايت قرار گرفتند، و محبان آن آيت الهى اين سعادت و خوشبختى را بر خود و ديگران مبارک باد گفتند.

رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله بدين وسيله فرمان حق را به گوش جهانيان ابلاغ نمود. بسيارى از حاضران اين واقعه تاريخى از خوشحالى در پوست خود نمى‏ گنجيدند و خدا را باتمام وجود سپاس و پيامبرش را ستايش مى‏ نمودند، و بر مولايشان على عليه ‏السلام تهنيت مى‏ گفتند؛ و افرادى هم از اين واقعه عصبانى شدند و از آرزوهاى شوم خود نااميد گريدند.

آنان به هر قيمتى كه مى ‏شد حاضر بودند جلوى نورى كه از چشمه ‏سار غدير جوشيده بود و در رگارگ جهان هستى به جريان آمده بود بگيرند. آنان خفاش مانند حاضر نبودند آفتاب عالمتاب برجِ ولايت ـ كه داشت همه گيتى را نور باران مى ‏نمود ـ ببينند.

ولى اين نور على رغم عدم ميل باطنى آنان از غدير خم طلوع كرد؛ و با سرعت حيرت ‏آورش به پيش رفت و هم خواهد رفت، و «شب‏پره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نكاهد»!

ابرها نمى‏ توانند تا هميشه مانع رسيدن نور خورشيد بر موجودات نيازمند باشند، بلكه در عين حجاب هم دل هاى عاشق استفاده مى‏ كنند، و حقيقتا آنان كه با نور ولايت در افتادند، بر افتادند.

على عليه ‏السلام همچنان شجره طيبه اسلام است كه «اَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِى السَّماء». بلى انديشه على عليه ‏السلام در ژرفاى تاريخ بشريت ريشه دوانيده، و شاخه ‏هايش چونان مرتفع و عزيز است كه نامحرمان از رسيدن به آن عاجز و ناتوان‏اند. حقيقت آن است كه تفكرات مولا على عليه ‏السلام مى‏ تواند جهان سرگردان در بيابانِ بى‏ هويتى و بى‏ هدفى را مفهوم و معنا بخشد، تا بتواند راه سعادت و فضيلت را بر مبناى انديشه آن حضرت در پيش گيرد.

فلسفه غدير براى اتمام حجت بر همه بشريت اين بوده كه اى تشنگان راه حقيقت، هر كه را من مولاى اويم بعدِ من على مولى و صاحب اختيار اوست.

اين اتمام حجت بر قلب هاى بعضى مانند آب گوارا شيرين و دلچسب و خوشگوار آمد، ولى بعضى ديگر ـ با آن كه تشنه بودند و نياز مبرم به آن آب حيات داشتند ـ از سر كشيدن آن جام ابا ورزيده كفران نعمت نمودند.

واقعه غدير خم تنها يک واقعه تاريخى محض نبود، بلكه در آن فرهنگ ولايت و ولايت مدارى تأسيس شد، و اين جريان با خون و گوشت شيعه عجين گرديد. لذا با وجود اين همه تهديد كه بر عليه واقعه غدير صورت گرفته، باز هم غدير جايگاه رفيع و بى ‏نظير خود را در تاريخ اسلام حفظ نموده است.

در واقع تمام انسان هاى آزاده در عصر حاضر و عصرهاى آتى وظيفه دارند با فراموشى و كمرنگ شدن واقعه غدير خم مقابله كنند و آنچه درباره غدير مى ‏دانند منتشر نمايند. اكنون وقت آن است كه تحليل و بررسى بيشترى از جانب دانشمندان اسلامى درباره واقعه غدير صورت گيرد، تا هر چه بيشتر به ژرفاى آن واقعه و حقيقت آن پى ببريم.

اين باعث خواهد شد كه مظلوميت واقعه غدير خم هر چه بيشتر هويدا گردد. در پى آن ممكن است صدها انسان عدالت‏خواه و با وجدان در مقابل عظمت فرهنگ علوى سر فرود آورد.

هر چه آن واقعه بى‏ نظير زير ذره ‏بين و چشمان تيزبين دانشمندان اسلامى قرار گيرد زواياى گوناگون آن واقعه عظيم روشن تر خواهد شد. اگر واقعه غدير خم به خوبى در بين جامعه اسلامى تبين و تحليل و ترويج شود به بسيارى از اشكالات و مشكلات مسلمين پاسخ روشن و قانع كننده داده خواهد شد؛ و اين ممكن نيست مگر آنكه ظرافت هاى واقعه غدير به روشنى بيان گردد.

واقعه غدير تنها براى اين نبود كه كسى يا كسانى صرفا به حكومت يا حاكميت دست پيدا كنند، بلكه اگر ما غدير را به اين معنى تلقى كنيم ظلم بزرگى در حق آن واقعه عظيم مرتكب شده ‏ايم؛ در حالى كه واقعه غدير يک مكتب است، و ارزش مى ‏آفريند و انديشه توليد مى‏ كند.

امامت ضامن تحقق اهداف رسالت[۱۰]

با توجه به معناى كمال دين با ولايت، اين احساس را دريافته‏ ايم كه مفهوم قلبى و تحقق عملى اسلام و قرآن بدون غدير ره به جايى نمى‏ برد.

امام كه مفسر قرآن باشد مردم هدايت مى‏شوند، و معصوم از گناه كه حكومت جهانى را به دست گيرد، همه در برابرش تسليم خواهند شد.

غدير، عيد بزرگ، واقعه جاودان و هميشه زنده، روز تأسيس نظام ولايت و امامت، بر همه مسلمانان جهان به ويژه بر پيروان و عاشقان ولايت، مبارک باد.

نتيجه غدير آن است كه امامت مكمل دين بوده و داراى جايگاه بزرگ و خاصى است. خداوند متعال پس از واقعه غدير و تعيين ولايت حضرت على عليه‏ السلام به دست

پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله مى‏ فرمايد: «امروز دين شما را كامل كردم»، يعنى كمال دين با ولايت است، و بدون آن ناتمام خواهد بود.

پس دين اسلام زمانى به عنوان دين جهانى هميشه زنده نجات بخش بشريت است كه امامت جزء آن باشد، و قرآن زمانى كتاب هدايت است كه امام مفسر آن باشد.

تحقق همه جانبه اين اميد با تحقق حكومت جهانى حضرت مهدى عليه ‏السلام خواهد بود كه نظام امامت سراسر جهان را فرا مى ‏گيرد.

غدير پيوند بعثت علوى با بعثت نبوى[۱۱]

عظمت نگاهى كه غدير را بعثتى به بزرگى بعثت خاتم مى‏ بيند، قابل تقدير است. او غدير را ابلاغ امرى بس بزرگ و عظيم به وسعت تاريخ از محمد صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله تا قيامت تلقى مى‏ كند، كه با رسالت

۲۳ ساله ـ نه يك بار كه چند بار ـ برابرى مى‏ كند! در اين نگاه بعثت نبوى با بعثت علوى پيوند خورده و گوهرى ديگر از جنس آفتاب به مؤمنان آيين محمدى تقديم مى‏ كند، و زرين‏ ترين صحنه تاريخ ورق مى ‏خورد، آزمونى ديگر بعد از بعثت

پيش مى ‏آيد كه طيف مؤمنان را متمايز مى ‏سازد.

اينک كاروان سرود فصل خوانده از سرزمين وصل فاصله مى‏ گيرد تا به كويرى مى‏ رسد. كويرها ـ اين بيابان هاى خشک ـ تاريخ هاى سبز و حوادث بزرگ را در صدف خويش جاى داده ‏اند! طور سيناى موسى عليه ‏السلام اين گونه بود. همين كعبه ـ كه در هر سرى سوداى اوست ـ روزى كويرى بيش نبود، و گوهر وجود اسماعيل عليه ‏السلام ـ آن ذبيح پاک و قربانى كوچک ابراهيم عليه‏ السلام ـ به آن عظمت و بزرگى داد.

حال هم اين سرزمين شايد آبستن بعثتى ديگر به بزرگى بعثت خاتم و نگين پيامبرانش باشد، چرا كه جبرئيل امين بارها در طول مسير به حضور پيامبر صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏ آله بار يافته و دستور اكيد ذات ربوبى، مبنى بر ابلاغ امرى را آورده بس بزرگ و عظيم به وسعت تاريخ از محمد صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله تا قيام قيامت، كه با رسالت ۲۳ ساله‏اش برابرى مى‏ كند، نه يک بار كه چند بار!

اينجا يكى از همان كويرهاى سبز به نام غدير است، كه سرو اسلام تنومنديش را وامدار آن است. هوا به شدت گرم است، زمين در زير فرش ريگ هاى گداخته بى‏ تابى مى‏ كند، نه درختى و نه سايبانى جز تابش سوزناک آفتاب، كه امروز با اشراق نور بعثتى ديگر پيوند خورده و خويشاوند گرديده، و گوهرى ديگر از جنس آفتاب به مؤمنان آيين محمدى تقديم مى‏ كند.

به فرمان پيامبرِ نور از جهاز شتران منبرى آراستند، تا جهاز اشتران هم افتخارى در لابلاى سطور پر بلاى تاريخ داشته باشند، كه مصعد و منبرِ دو آفتاب دين ‏اند كه روشنايى ‏بخش پهنه گيتى از ظلمت و شرک و ظلم تا اعصار منتهى به پايان دنياى پر از دنائت ‏اند. افتخار بس بزرگى است و بايد تبختر كنند و به خود ببالند.

سكوت بر همه سايه افكنده؛ نفس ها در سينه‏ ها زندانى شده، و گوش ها تمام نيرو و توان خويش را به كار بسته تا بشنود. چيست آن امر خطير و رسالتى كه انجام آن اداى رسالت ۲۳ ساله است و گرنه حبط و فناى زحمات طاقت فرسا و آن همه آزار و رنج هاى لايوصف و لايُحصى. آن گونه كه خودش مى ‏فرمايد: «هرگز پيامبرى همانند من مورد آزار و اذيت قرار نگرفت»!

آرى اينجاست كه تاريخ زرين‏ترين صحنه را براى ابراز اين بعثت در سينه رازدار خويش جاى داد، و حادثه ـ نه تاريخِ ـ بزرگ بشرىِ «غدير خم» رقم خورد؛ تا پايان حيات پر نفاق غدّاران و مكاران باشد، كه از سر سودِ مقام طالب سوداى اسلام شدند، و منافقانه لباس حيله و تزوير بر تن كردند، تا در جمع مؤمنان تدفين اسلام كنند، چنانكه گذر زمان ثابت كرد.

عده ‏اى از روى خوف و اكراه اسلام را تحمل كردند، نه اينكه بپذيرند؛ و برخى ديگر به طمع رياست قبول رسالت محمد صلى ‏الله‏ عليه‏ و ‏آله نمودند. تا ديروز پيامبرش مى‏ خواندند، اما وقتى ديدند دندان طمعشان را مى ‏كَند به هذيان متهمش ساختند، و قلب پاكش را ـ كه نزولگاه وحى بود ـ آزردند، و او با دلى پرخون در آغوش جانان آرام گرفت.

بدون شک اگر غدير نبود، هيچكس را ياراى افشاى چهره ‏هاى غدر و مكر و حيله و فريب نبود. گزاف نخواهد بود اگر بگوييم: غدير آزمونى ديگر بعد از بعثت بود، كه طيف مؤمنان را از وابستگان به دنيا كه زرق و برق آن چشم هايشان را خيره كرده بود، متمايز ساخت.

پس سلام بر تو اى غدير غدر ستيز و سلام بر تو اى امام غدير. سلامى كه در كنارش از تو مى ‏خواهيم ما را از ورطه ‏هاى غدرآميز و فتنه ‏خيز بِرَهانى؛ و نه به عنوان پيرو كه به عنوان دوست، گوشه چشمى از سرِ لطف به ما بنمايى.

غدير شيرين ‏ترين و زلال ‏ترين و قشنگ ‏ترين روز اسلام[۱۲]

حيف بود غدير اين شيرين‏ ترين و ناب‏ ترين و زلال ‏ترين و قشنگ‏ ترين روز اسلام اين گونه به فراموشى سپرده شود. روزى كه با برنامه ‏ريزى مفصل و تلاشى پيگير توانست حتى بيعت و تبريک ملائک را به حضور مبارک مولا على عليه ‏السلام تقديم نمايد، تا انسان ها از زلال اين نعمت بهره جويند.

با احساس لذتى بى‏ نهايت، آرزو مى‏ كنيم كه اى كاش نفاق دورويان همانجا بروز مى ‏كرد، و سنگ عذاب الهى فرقشان را مى‏ شكافت تا بعدها قلب مبارک مولا را آن قدر نمى‏ شكستند.

سخن از غدير يادآورى شيرين‏ ترين روز تاريخ اسلام است كه در آن بهترين و ناب ‏ترين مسئله در مسير اعتقادى مسلمانان رقم خورد.

اى غدير خم، كه در دل كوير تفتيده پرچم ولايت را برافراشته ‏اى! بر خود ببال و براى هميشه ناز و فخرت را به رخ همگان بكش، كه ناب‏ ترين و زلال ‏ترين و قشنگ ‏ترين لحظه‏ هاى تاريخ را در دل خود جاى دادى. بناز و سرمست باش از باده مى ناب و شيرين آن لحظه‏ هاى عرفانى.

چه لحظه ‏هايى بالاتر از آن، كه قهرمانش مردى آن قدر سبز است كه باورها قادر به فهم آن نيستند، و آسمان از تفسيرش كوتاه است، و قدسيان در خانه ‏اش دروازبانى مى‏ كنند.

از سماواتيان گرفته تا زمينيان در اين جشن شريكند. بلى! بعد از ابلاغ پيام سرنوشت ‏ساز الهى توسط مولا و آقاى كاروان، مردم دسته دسته ـ از زن و مرد ـ به مدت سه روز با رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله تجديد بيعت و با اميرالمؤمنين عليه ‏السلام به عنوان مولا و جانشين بلافصل پيامبر صلى‏ الله‏ عليه ‏و ‏آله بيعت نمودند. در تاريخ 18 ذى الحجه سال يازدهم هجرى قلب‏ هاى مؤمنان و مسلمانان واقعى از شور و شوق مالامال بود، و به آينده خود با ديده ‏اى مطمئن مى‏ نگريستند، و خدايشان را بر اين نعمت شكرگزار بودند.

در دل بدخواهان اما، طوفانى از كينه و حسادت و نفاق بر پا بود و با اين ابلاغ از آينده‏ شان به كلى نااميد و مأيوس گرديده بودند. اى كاش نفاقشان را همانجا بروز مى ‏دادند، تا سنگ عذاب الهى فرقشان را مى‏ شكافت ـ همانگونه كه مغز حارث فهرى را متلاشى ساخت ـ تا بعدا قلب مبارک مولا را آن قدر نمى ‏شكستند.

اى كاش آن روز باطن خود را آشكار مى‏ ساختند تا بعدها جامعه اسلامى از شرّ نفاقشان در امان مى‏ ماند، و امت اسلام با قيادت على عليه ‏السلام و ائمه عليهم ‏السلام رشد و شكوفايى خود را ادامه مى‏ داد.

بلى، غدير روز اكمال آيين محمدى، و اتمام نعمت خداوند بر بندگانش است.

روزى كه ملائک نيز بيعت و تبريك‏شان را در نسترن سرخ پيچيدند و به حضور مبارک على عليه‏السلام تقديم داشتند، تا انسان ها از اين زلال نعمت بهره جسته و در صراط مستقيم مستدام بمانند.

بيعت غدير يعنى انتصاب مقام ولايت[۱۳]

بيعت و تبريک در غدير به آسانى منصبى را كه در «من كنت مولاه فعلى مولاه» بيان شده معنى مى كند. اين دقت در جوانب مسئله غدير نتايج كوبنده ‏اى در برابر شبهه افكنان دارد كه اين همه قرينه را ناديده مى ‏گيرند. ما نيز بايد با اين ذره ‏بين مسئله را مورد بازبينى قرار دهيم.

سلام بر غدير!

سلام بر پيام رسان غدير!

سلام بر منتخب غدير!

سلام بر همه آنان كه پيام غدير را با گوش جان شنيدند، و ولايت منتخب غدير را با جان و دل پذيرفتند!

ماجراى بيعت نشان مى‏ دهد كه منصبى به حضرت على عليه ‏السلام واگذار شده، زيرا «دوستى»

بيعت كردن لازم ندارد، و اصلاً دليلى ندارد كه پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله سه روز مردم را در آن وادى

داغ و تفتيده نگه دارد و بگويد: بياييد با على عليه ‏السلام بيعت كنيد كه بعد از من على عليه‏ السلام را

دوست داشته باشيد!

پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله كه اين همه مقدمه چينى كرده تأكيد مى‏ كند كه به على عليه ‏السلام سمت رهبرى واگذار شده، و مردم با رهبر و امام خود بيعت كنند. بنابراين ولايت در پيام غدير يعنى رهبرى و صاحب اختيار بودن و امامت، نه محبت و دوستى چرا كه محبت و دوستى بيعت لازم ندارد.

يكى از بيعت كنندگان عمر است كه هنگام بيعت مى‏ گويد: «هنيئا لك يابن ابى‏ طالب أصبحت و أمسيت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة». كلمه «هنيئا لك» در فارسى معادل «گوارايت باد» يا «مبارک باد» است، و اين جمله وقتى استعمال مى ‏شود كه به كسى منصبى واگذار شود، ولى در مورد صحبت و دوستى كه منصب نيست از اينكلمه استفاده نمى‏ كنند. استفاده از كلمات «هنيئا لك» براى ما روشن مى‏ كند كه در غدير خم به حضرت على عليه‏ السلام منصبى محول شده است؛ و چون دوستى و محبت منصب نيست پس مراد از «مولى» دوستى نيست بلكه امامت و رهبرى است كه يک منصب

است.

پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و ‏آله با نداى «من كنت مولاه فهذا على مولاه ...» على عليه ‏السلام را به امامت و رهبرى امت اسلامى منصوب كرد و فرمود: «هر كه من رهبر و مولاى او بودم بعد از من على عليه‏ السلام

مولى و رهبر و صاحب اختيار اوست»؛ و تبريک گفتن و بيعت گرفتن شايسته همين مقام است نه دوستى.

پس معناى «مولى» در پيام غدير صاحب اختيار بودن و رهبرى است.

نام «على» و «غدير» زينت تاريخ بشريت[۱۴]

با اينكه صفحه صفحه كتاب بشريت براى حک شدن سخنان پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و ‏آله در غدير بر عمق وجودشان لحظه شمارى مى‏ كردند، چرا بايد دستان تبه كار از كلمه كلمه آن جلوگيرى كنند و جهان را از حقايق علوى محروم سازند؟ اين سؤالى است كه براى پاسخ آن بايد از غدير تا سقيفه را پيمود و عاملان آن را جستجو كرد. با احساسى برگرفته از عقل اين مسئله را پيگيرى مى ‏كنيم.

نام «على» و «غدير» زينت تاريخ بشريت است. اگر چه به غدير بركه ‏اى گويند، ولى وسعتش به مانند اقيانوس خروشانى است كه از فضايل بى‏ شمار على عليه‏ السلام سرچشمه مى‏ گيرد. اقيانوسى كه اجتماع 120 هزار نفرى براى شنيدن سخنرانى پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله در آن آرام گرفت.

نه تنها در تاريخ نبوت، از شش هزار سال پيش تا آن روز، هرگز مجلسى به آن شكوهمندى براى سخنرانى تشكيل نشده بود، كه در دنياى امروز هم چنين مجلسى كه 120000 مخاطب در برابر سخنران قرار داشته باشند و او را ببينند غير عادى است.

سخنرانى روح بخش و جاويد پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله در غدير كه به صورتى بيادماندنى انجام شد، حدود يک ساعت طول كشيد.

صفحه صفحه كتاب حقيقت بشرى براى حک شدن آن سخنان در عمق وجودشان لحظه شمارى مى ‏كردند، اما دستان تبهكار ـ تا آنجا كه در توان داشتند ـ از كلمه كلمه آن جلوگيرى كرده جهان بشريت را از حقايق علوى محروم كردند.

بيعت همگانى نيز از اقدامات خاص پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و ‏آله در غدير بود كه حكايت از عموميت

اين پيام داشت. چون بيعت گرفتن از فرد فرد آن جمعيت انبوه، از طرفى مشكل بود و از سوى ديگر امكان داشت افرادى به بهانه‏ هاى مختلف از بيعت شانه خالى كنند و حضور نيابند، و در نتيجه نتوان التزام عملى و گواهى قانونى از آنان گرفت، لذا حضرت در اواخر سخنانشان فرمودند: اى مردم، چون با يک كف دست و با اين وقت كم و با اين سيل جمعيت، امكان بيعت براى همه وجود ندارد، پس همگى اين سخنى را كه من مى‏ گويم تكرار كنيد و بگوييد: «ما فرمان تو را كه از جانب خداوند درباره على بن ابى‏ طالب و امامان از فرزندانش به ما رساندى اطاعت مى ‏كنيم و به آن راضى هستيم، و با قلب و جان و زبان و دستمان با تو بر اين مدعا بيعت مى ‏كنيم ... عهد و پيمان در اين باره براى ايشان از ما، از قلب ها و جان ها و زبان ها و ضماير و دستانمان گرفته شد. هر كس با دستش توانست و گرنه با زبانش بدان اقرار كرده است».

حضرت عين كلامى را كه مى‏ بايست مردم تكرار كنند به آنان القا فرمودند و عبارات آن را مشخص كردند تا هر كس به شكل خاصى براى خود اقرار نكند، بلكه همه به مطلب واحدى كه حضرت از آنان مى‏ خواهد التزام دهند و بر سر آن بيعت نمايند.

وقتى كلام پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله پايان يافت همه مردم سخن او را تكرار كردند و بدين وسيله

بيعت عمومى گرفته شد.

بعد از بيعت لسانى، در طول سه روز طى مراسمى مفصل مردم با پيامبر و اميرالمؤمنين عليهماالسلام به طور جداگانه بيعت كردند كه اين نيز از ابتكارات غدير بود.

غدير مصافحه‏ اى با رمز صبر على عليه ‏السلام[۱۵]

از روز آغاز غدير پرونده ‏اى بزرگ به روى بشريت باز شده كه در ابعاد مختلف مردم را مورد سؤال قرار خواهد داد.

آب گوارايى كه در آن دشت سوزان براى روح هاى عطشناک در خم ريخته شد همه را در برابر آن مسئول نموده و اين آخرين صحنه ابتلاى الهى انسان را فراهم آورده است.

آنان كه خبر از غدير دارند در برابر آزمايش سنگين الهى بايد يكى از دو راه را انتخاب كنند: «اللهم وال من والاه ... و انصر من نصره» يا «اللهم عاد من عاداه ... و اخذل من خذله».

بنابراين بيعت با «على» مصافحه با همه رنج هايى بود كه براى ايستادن پشت سر اين واژه سه حرفى بايد كشيد.

قافله ‏اى كه از زيارت برمى ‏گشت و راهش حق بود و بارش ايمان و مقصدش اللّه‏، وقتى به غدير خم رسيد چشم به افقى دوخت كه در آن پيام هدايت و دوستى را ديد و خورشيدى را كه فرا دست برد و به همگان نشان داد.

خطبه رسول صلى‏ الله‏ عليه ‏و ‏آله در آن دشت سوزان، آب گوارايى براى روح هاى عطشناک بود، كه

مى ‏رفت تا هميشه تاريخ را سيراب سازد. و اينک از آن پيام نامى بلند مى ‏درخشيد كه با تمامى جان بر دوش پيروانش حمل مى‏ شود.

غدير روز يأس كافران و نااميدى منافقان از نابودى جوهره و حقيقت اسلام است.

غدير آخرين و آشكارترين صحنه ابتلاى الهى انسان در عصر خاتم رسولان و در برابر قدسيان و فرشتگان است. غدير عرصه اظهار ولايت عظماى الهى، و اتمام

حجت نهايى نبوى بر ولايت علوى است.

قرن ها از ساعتى مى ‏گذرد كه پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏ آله با صداى ملكوتيش خبر خوش غدير را براى

مردم آورد. هر روز دفتر غدير ورق مى ‏خورد و خاطره ‏اى از ولايت علوى را در خود ثبت مى‏ كند.

پرونده غدير هرگز بسته نخواهد شد، تا روز قيامت كه در پيشگاه محمد و على عليهماالسلام

باز شود، و همه درباره آن مورد سؤال قرار گيرند.

پرونده هزار و چهارصد ساله غدير با كلمه «من كنت مولاه فهذا على مولاه» گشوده شد، و دو جلوه از خود نشان داد:

«اللهم وال من والاه ... و انصر من نصره»؛

«اللهم عاد من عاداه ... و اخذل من خذله».

غدير فقط همان نبود كه ميان بيابان بايستد، و رفتگان را بخواند كه برگردند و ماندگان را بايستد كه برسند. فقط همين نبود كه منبرى از جهاز شتران بسازد و بالا رود، و صدايش كند و دستش را بالا بگيرد. فقط گفتن جمله كوتاه «على مولاست»نبود.

معرفى مرتضى عليه ‏السلام اينچنين ساده نبود. فصل اتمام نعمت، فصل بلوغ رسالت، فصل

سختى بود. بيعت با «على عليه ‏السلام» مصافحه ‏اى ساده نبود. مصافحه با همه رنج هايى بود كه

براى ايستادن پشت سر اين واژه سه حرفى بايد كشيد، پشت سر واژه‏اى كه در حق سخت گير بود.

على عليه‏ السلام اگر يک رهبر است، يک امام است و يك نجات بخش است؛ و مكتب او اگر روح يک جامعه است؛ اگر راه يک جامعه است، و اگر نشان دهنده مقصد حيات و كمال انسان است؛ محبت او در آشنايى با مكتب او و آشنايى با شخصيت اوست. نه نسبت به كسى كه نمى‏ شناسيم، زيرا اگر بدون آشنايى ثمرى مى‏ داشت بايد به نتايج بزرگ مى‏ رسيديم. امكان ندارد جامعه ‏اى و ملتى على عليه ‏السلام را بشناسد و آنچه در اوست بشناسد و آنچه در اوست بفهمد و از شكنجه ‏آميز ترين و سخت ‏ترين محروميت ‏هايى كه جامعه ‏هاى عقب مانده دارند رنج ببرد.

آن بزرگ مظلوم تاريخ مى‏ دانست كه نهال نوپاى دين را تاب عمل تندبادهاى اختلاف و تفرقه نيست. در آشفته بازار نفاق و هواپرستى كالاى حقيقت خريدارى ندارد و هر بى‏ بصيرتى را توان ديدن خورشيد تابناک و آيت علوى نيست.

پس رمز صبر على عليه ‏السلام در خداجويى و حق مداوم و تسليم بودن او در برابر فرمان الهى نهفته است، و راز بردبارى او را بايد در حكومت خدا و عقل بر كشور وجودش، و در دين داشتن وى و ذوب شدنش در آيين حق جستجو كرد.

غدير مكمل تمدن شكوهمند اسلامى[۱۶]

حيات ابدى غدير و نشاط هميشگى آن ما را به وجد آورده است.

اراده حكيمانه خداوند را مى ‏بينيم كه غدير را در تمام قرون و اعصار، به صورت زنده در دل ها و به صورت مكتوب در اسناد و كتب ماندگار نموده است. متن قرآن را مى ‏نگريم كه با نزول دو آيه ابديت غدير به ابديت قرآن پيوند خورده است.

دريافته‏ ايم كه با شهادت پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و ‏آله نبايد اسلام رحلت مى‏ كرد! پس امامت بعد از نبوت عطيه و لطف ديگرى از خالق مهربان بوده و غدير تحقق پيدا كرده و دست على عليه ‏السلام در دستان پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏ آله آخرين رسالت او را رقم زده تا اين رسالت تا قيامت ادامه يابد.

نكته ظريفى است كه بدانيم حكومت جوان اسلامى به على عليه ‏السلام نياز داشت و او مى‏ دانست اين تمدن را به كدام سو ببرد. پس بى‏ جا نخواهد بود اگر بپذيريم غدير مكمل تمدن شكوهمند اسلامى است.

اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته كه واقعه تاريخى غدير، در تمام قرون و اعصار، به صورت زنده در دل ها و به صورت مكتوب در اسناد و كتب بماند؛ و در هر عصر و زمانى نويسندگان اسلامى در كتب تفسير و حديث و كلام و تاريخ از آن سخن بگويند.

يكى از علل جاودانگى اين واقعه، نزول دو آيه از آيات قرآن كريم درباره آن است، و تا روزى كه قرآن باقى است اين واقعه تاريخى نيز باقى خواهد بود، و از خاطره ‏ها محو نخواهد شد.

لطف خداوند متعال اقتضاى آن را داشت كه دين مقدس اسلام مراحل كمال خود را بگذراند. با شهادت پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله نبايد اسلام رحلت مى ‏كرد! نبايد آن همه تمدن و عزت زير سؤال قرار مى‏ گرفت. نبايد مردم به حال خودشان واگذاشته مى‏ شدند، و بالاخره نبايد زحمات ۲۳ ساله نبى اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله به هدر مى‏ رفت.

آرى واقعه بزرگ و فراموش ناشدنى غدير، بزرگ ترين دليل براى تداوم راه رسالت و نبوت نبى خاتم صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله است. امامت بعد از نبوت عطيه و لطف ديگرى از خالق مهربان بود، كه مسلمانان جهان را نوازش كرد و بر آن بيشتر از پيش اتمام حجت كرد.

اگر به قضاوت عقل هم به اين نكته بنگريم درمى‏ يابيم كه اقتضاى حكمت و لطف خداوندى بر اين بوده كه راه پيامبرش ناتمام نماند. پس غدير تحقق پيدا كرد و دست على عليه ‏السلام در دستان پيامبر صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏ آله آخرين رسالت او را رقم زد، و به گواهى تاريخ و قرآن دين مسلمانان كامل گرديد.

سؤالى كه پيش مى ‏آيد اين است كه  چرا امروز از آن تمدن شكوهمند اسلامى و آن عزت و افتخار مسلمين در عصر رسول اكرم صلى ‏الله ‏عليه‏ و‏ آله خبرى نيست، و متأسفانه هر چه ذلت است دامن گير امت اوست. آيا حكمت خداوند ايجاب مى كرد كه كار ابلاغ دين و برنامه انسان سازى و تمدن سازى نيمه تمام بماند؟ هرگز! و از همين جا بود كه كشتى تمدن مسلمانان را به دست ناخدايى سپرد كه شايسته اين منصب بود، تا عزت مسلمانان را حفظ كند و بر تمدن و شكوفايى آن بيفزايد.

آرى، حكومت جوان اسلامى به على عليه ‏السلام نياز داشت و او مى ‏دانست اين تمدن را به كدام سو ببرد، چون از خدا و رسولش آموخته بود. پس بى‏ جا نخواهد بود اگر بپذيريم غدير مكمل تمدن شكوهمند اسلامى است.

غدير يعنى نزول ولايت الهى از عالم قدس[۱۷]

احساسى كه در عيد غدير بايد داشته باشيم برخاسته از روح و جوهره آن است. در جستجوى اين مايه اصلى، به ولايت الهى خواهيم رسيد كه از عالم قدس ربوبى تنزل يافته و بر اين عالم عرضه گشته است. در تكاپوى جشن غديرى باشيم كه عمق و ريشه آن چنين سنجيده باشد.

مهم براى ما روح و جوهره عيد غدير است كه «ولايت» است. اين روح سارى و جارى در لحظه لحظه وجودات عالم هستى و به تبع آن ما انسان هاست. اين جريان از خلقت آدم ابوالبشر عليه ‏السلام آغاز گرديده كه ولايت برايش قرار داده شد، و تا ابد ادامه دارد؛ و نقطه اعلان همگانى آن در روز غدير است. مايه اصلى غدير، ولايت الهى است كه از عالم قدس ربوبى تنزل يافته و بر اين عالم عرضه گشته است.

ولايت الهى دليل سير به سوى توحيد خداوندى است، و بدون ولايت احدى به مقام قرب الهى نمى ‏رسد. اين طريق همانند مقصد و نهايت خود يكى است. نقطه مقابلِ ولايت الهى، ولايت طواغيت درون و برون است كه خاستگاه آن جهل و عناد و استكبار در برابر امر خداوند است. اين مسير از شيطان لعين شروع شده و تا قيام قيامت ادامه دارد، و متأسفانه عده زيادى را به خود مشغول نموده است.

اين روح شيطانى در جهنم درونى و برونى رشد پيدا مى‏ كند؛ و در واقع شرک و كفر و غير خدا همه در اين مسئله جلوه ‏هاى خود را نشان مى‏ دهد.

حيات حقيقى جهان با نام على عليه ‏السلام و مفهوم غدير[۱۸]

چرا چهارده قرن است كه جهان روى نام على عليه‏ السلام و مفهوم غدير دور مى‏ زند؟ زيرا امامت او كليدِ آغاز دعوت آشكارا و مُهرِ اتمام دين جاودانه اسلام بود.

عكس على عليه ‏السلام را در آئينه غدير خم بايد ديد و تعريفش را از خطيب غدير مى ‏بايست شنيد.

غدير كجاست؟ جايى كه صفاى آن به آئينه مى‏ مانست و على عليه‏السلام همه را در آن سيراب كرد. مؤمنين تشنه دسته دسته مى ‏آمدند و دست در دست ساقى مى‏ گذاشتند، و از دستان خيبر برانداز او جامى برمى‏ گرفتند، و مؤمنات دست در جامى كه ساقى دست در آن گذاشته بود مى‏ گذاشتند.

اما اگر واقعا چنين است پس چرا بعد از پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله نامى از على عليه ‏السلام و غدير به ميان نيامد؟ زيرا اين على عليه ‏السلام حقيقتى است مع الحق و مع القرآن، كه تا پيامبر صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏ آله مى ‏خواهد او را بر كرسى خلافت بنشاند، كينه‏ ها بر افروخته مى‏ شود و حسودان وسياهدلان تاريخ به خاطر به انجام نرسيدن اين هدف قصد جانش را مى‏ كنند. پس در روزگارى كه او نيست چه انتظارى بايد داشت؟!!

امامت على عليه‏ السلام كليدِ آغاز دعوت آشكارا و مُهرِ اتمام دين جاودانه اسلام بود؛ و غدير آغاز ولايتِ جان پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله و اعلامِ تكميل دين جاودان پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله.

امامت على عليه‏ السلام مطلع آغازين و حسن ختام دين بود؛ اما كسى ندانست كه چرا ذات پروردگار هنگام ابلاغ اين حكم در آيه تبليغ به پيامبرش فرمود: «اى پيامبر! پيام رسالتت را ابلاغ كن و خدا تو را از شر مردمان محفوظ خواهد داشت».

پيامبر صلى‏ الله‏ عليه ‏و ‏آله دانسته بود كه پذيرش اين حقيقت بر منافقان گران خواهد آمد، لذا فرمود: «اى مردم، شيطان به حسادت آدم را از بهشت بيرون كرد. پس مبادا كه نسبت به على عليه ‏السلام حسد ورزيد كه اعمالتان يكسره باطل مى‏ شود».

اين على عليه ‏السلام حقيقتى است مع الحق و مع القرآن، كه تا پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و‏ آله مى‏ خواهد او را بر كرسى حق بنشاند، كينه‏ ها بر افروخته مى‏ شود و حسودان و سياه‏دلان تاريخ به خاطر به انجام نرسيدن اين هدف قصد جانش را مى ‏كنند، ولى خدا همانگونه كه وعده داد حفظش كرد.

على! اى مولاى صَمَدانى كه همه عمر را با «صمد» بودى و از پى حب «صمد» پا بر دوش مبارک پيامبرش نهادى تا صنم شكنى، فضايل و عصمت تو دادِ اولويت تو را مى‏ زنند.

على! تو بعد از پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله بر همه مؤمنين و مؤمنات اولى هستى، آنچنان كه خطيب

غدير تو را معرفى مى‏ كند: «معاشر الناس! على را بر تر از همه بدانيد كه گذشته از من، از هر مرد و زنى برتر و والاتر است».

الحق كه على عليه ‏السلام بالاتر است. على عليه ‏السلام كه پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و ‏آله با او انس دارد، و از طفوليت او را در آغوش مى ‏گيرد و مى‏ بوسد و مى‏ بويد.

پس بايد او را شناخت، اما در كجا؟! در كجا بايد او را ديد و معرفى ‏اش را شنيد؟!

على عليه‏ السلام در همه جا با پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله حضور داشت، و اسمش مرتبا از ميان دو لب پيامبر صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏ آله شنيده مى ‏شد. اينک عكس على عليه ‏السلام را در آئينه غدير خم و تعريفش را از خطيب غدير بايد ديد و شنيد.

اينجا غدير است. جايگاه نزول جبرئيل و محل توقف هزاران زائر خانه خدا.

اينجا غدير است. غدير يعنى منبر پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و ‏آله! غدير يعنى تجليگاه ولايت على عليه‏ السلام.

اينجا غدير است، غدير محلى كه على عليه ‏السلام ساقى بود و از خم ولايت عاشقانش را سيراب كرد.

غدير، خمى با صفا بود، و صفاى آن به آئينه ‏اى مى‏ مانست كه چهره زيباى ساقى را در خود مى‏ نماياند. ساقى‏ اى كه به دستان پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله بالا رفت، و چون فرود آمد مؤمنين تشنه دسته دسته مى‏ آمدند و دست در دست ساقى مى‏ گذاشتند، و از دستان خيبر برانداز او جامى برمى‏ گرفتند، و مؤمنات دست در جامى كه ساقى دست در آن گذاشته بود مى‏ گذاشتند.

در غدير خم پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و ‏آله على عليه‏ السلام را چنين معرفى كرد. على عليه ‏السلام در روز روشن روى دستان پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و ‏آله در ميان آن همه جمعيت بالا رفت، ولى باز هم مردم او را نشناختند.

پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و ‏آله در روز غدير مرتبا تصريح كرد كه اى مردم نگاه كنيد و خوب هم نگاه كنيد:

«هذا علىٌ»! اين مرد كه بازوانش را گرفته ‏ام على بن ابى ‏طالب است و صاحب اختيار شماست.

هنوز طنين صداى پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و ‏آله به گوش مى ‏رسد، ولى باز هم مردم او را نشناخته ‏اند و

در سقيفه سراغ ديگرى رفته‏ اند. گويا طبيعت حاضر در آن روز به طبيعت امروز ـ كه در آن روز غايب بود ـ خبر مى‏ دهد كه آن روز على عليه ‏السلام را كسى نشناخت، و در روز سقيفه نيز نشناخت! آن روز كه على عليه‏ السلام «سلونى» گفت نيز كسى او را نشناخت و قدرش را ندانست و امروز نيز قدرش را نمى‏ دانند.

پس اگر متجاوز از چهارده قرن است كه جهان روى نام على عليه ‏السلام و مفهوم غدير دور مى‏ زند هنوز كم است، و سال هايى بيش از اين نياز داريم تا مظهر ذات حق را بشناسيم.

يا على! خود را به من بشناسان! اى اولين خداشناس بعد از پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله! تا من خداى تو

و پيامبرت را بشناسم ... انشاء اللّه.

مظلوميت غدير پس از واكنش تعهدآميز مردم[۱۹]

يكى از عناصر مهم و شگفت‏ انگيز پيام غدير، بيان ويژگي ها و صفات غير قابل شمارش براى اميرالمؤمنين عليه ‏السلام است.

واكنش تعهدآميز مردم به خطابه غدير و پيام آن، بيعتى بود كه بدان مبادرت ورزيدند.

مظلوميت غدير از اينجاست كه به اين زودى مورد انكار قرار گرفته، و با اين شدت مورد مخالفت واقع شده باشد، و با اين وقاحت به توجيه و تفسيرهاى ناروا گرفتار آمده باشد.

يكى از عناصر مهم و شگفت ‏انگيز پيام غدير، بيان ويژگي ها و صفات غير قابل شمارش براى اميرالمؤمنين عليه‏ السلام است، كه انطباق و پيروى كامل امام از شخصيت رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه‏ و‏ آله در عبادت و تفكر و موضع‏ گيرى‏ هاى سياسى، نظامى، فرهنگى و حكومتى از جمله آنهاست.

چه كسى بيش از اميرالمؤمنين عليه ‏السلام در واقعيت بخشيدن به سنت رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله، در زندگى شخصى و اجتماعى اهتمام بخشيده است؟ كسى كه رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله شخصيت او را شناخته و تمام خصوصيات او را بر اساس هويت الهى از دوران كودكى سامان بخشيده است.

نمى ‏توان در اين مختصر، صفات و ويژگي هاى او را بر شمرد و به قلم آورد. لذا به همين فراز خطابه غدير اكتفا مى ‏كنيم كه مى ‏فرمايد: «معاشر الناس، إن فضائل على بن أبى‏ طالب عند اللّه‏ عزو جل و قد أنزلها فى القرآن أكثر من أن أحصيها فى مقام واحد، فمن أنبأكم بها و عرفها فصدِّقوه»: «اى مردم، فضائل على بن ابى‏ طالب نزد خداوند ـ كه آن را در قرآن نازل كرده ـ بيش از آن است كه همه را در يک مجلس بشمارم، پس هر كس درباره آنها به شما خبر داد و معرفت آن را داشت او را تصديق كنيد».

واكنش تعهدآميز مردم به خطابه غدير و پيام آن، بيعتى بود بين خطبه و بعد از آن پس از معرفى اميرالمؤمنين عليه ‏السلام به عنوان جانشين و امام بعد از پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و ‏آله، بدان مبادرت

ورزيدند. مردم اعم از زن و مرد و پير و جوان همگى با او پيمان وفادارى بستند، و به دستور رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و ‏آله همنوا با يكديگر عهد وفادارى را تكرار كردند.

آنان خطاب به اميرالمؤمنين عليه ‏السلام رضايت و قبول خود را نسبت به وصايت و خلافت او پس از رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله ابراز داشتند، و بزرگان قبايل و مصاحبان رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله

به خدمت او رسيدند و با او دست بيعت دادند.

مظلوميت غدير از اينجاست كه در تاريخ پرفراز و نشيب اسلام هيچ واقعه ‏اى با اين تفصيل و دقت در تاريخ اسلام برگزار نشده و هيچ امر مهمى به اندازه غدير شاهد نداشته، و در قرآن و احاديث حتى در احاديث اهل سنت اين قدر بر آن تأكيد نشده، و در فرهنگ و ادبيات و شعر جامعه اسلامى اين اندازه تأثير نگذاشته، و از چنان اهميت و صراحتى برخوردار است كه دوست و دشمن همه جزئيات و حتى حوادث جنبى آن را با تأكيد ثبت كرده ‏اند؛ و با اين همه به اين زودى مورد انكار قرار گرفته، و به شدت

مورد مخالفت واقع شده باشد، و با اين وقاحت به توجيه و تفسيرهاى ناروا گرفتار آمده باشد.

غدير مى‏ گويد: بجز على عليه ‏السلام هيچكس![۲۰]

درک اينكه كاروان اسلام را جز على بن ابى‏ طالب عليه ‏السلام هيچكس ديگرى نمى ‏توانست به سر منزل مقصود رهنمون باشد، احساسى فراتر از عشق نسبت به آن وجود مقدس در دل ايجاد مى‏ كند. اين بدان معنى است كه ما جز او كسى نداريم و براى سفره محبتمان نمى ‏توانيم ديگرى را برگزينيم.

چه كسى جز او مى‏ تواند ما را از اين پرتگاه‏ هايى كه در پيش داريم به سلامت عبور دهد. اوست كه از هم ‏اكنون آن آخرين نقطه مسير كاروان را تشخيص مى‏ دهد، و مى‏ داند كه چه منزلگاه ‏ها و پرتگاه ‏هايى پيش روى ماست؛ و با چه وسايلى بايد مجهز بود و چه توشه و كوله بارى بايد گرفت، تا بتوان از همه اين پيچ و خم‏ ها و پرتگاه ها به سلامت عبور كرد.

اگر سرپرستى كاروان به دست كسى غير از او بيفتد، سرنوشتى دردناک در انتظارمان خواهد بود، و كتاب هدايتمان در پيچ و تاب قرائت ‏هاى مختلف و روشنفكرانه مدفون و متروک خواهد شد.

پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله از مدت ها پيش مأمور شده بود تا به مردم اعلان و ابلاغ كند كه بعد از او

على عليه ‏السلام سرپرست كاروان اسلام خواهد بود، و جز او كسى شايستگى و صلاحيت اين كار را ندارد؛ چرا كه على عليه‏ السلام تنها كسى است كه با دانش وسيعى ـ كه از معلم خود «پيامبر» فراگرفته و با انديشه و بصيرتش پرتو افكنده و از خدا به ارث برده ـ و با بينش ژرف، به گذرگاه‏ هاى پر پيچ و خم و پر فراز و نشيب خوب آشنا است، و كوره راه ها و پرتگاه ‏ها را مى‏ شناسد، و مى‏ تواند كاروان را از اين پرتگاه ‏ها به سلامت عبور دهد.

او از معلم بزرگ خود آموخته است كه براى رسيدن به مقصد، از مسير اصلى نبايد كوچک‏ ترين قدمى به اين طرف يا آن طرف نهاد؛ و از هم اكنون آن آخرين نقطه مسير كاروان را با چشم خود مى ‏بيند و تشخيص مى ‏دهد، كه چه منزلگاه ‏ها و پرتگاه ‏هايى پيش روى آنان قرار دارد؛ و با چه وسايلى بايد مجهز بود و چه توشه و كوله بارى بايد گرفت، تا بتوان از همه آن پيچ و خم ‏ها و پرتگاه ‏ها به سلامت عبور كرد.

پس او تنها كسى است كه مى‏ تواند نيازهاى واقعى اين كاروان را تشخيص دهد، و بنابراين او بايد سرپرستى كاروان را به دست گيرد، و بقيه از او پيروى كنند.

اگر سرپرستى كاروان به دست كسى غير از او بيفتد، سرنوشت دردناكى در انتظارشان خواهد بود، و كتاب هدايت آنها در پيچ و تاب قرائت‏ هاى مختلف و روشنفكرانه مدفون و متروک خواهد شد.

در چنان شرايطى است كه اسلام گرفتار هوسبازى‏ هاى خلفاى رسميت داده شده مى ‏گردد، و وسيله توجيه ظلم و ستم و بيدادگرى اطرافيان خليفه و كاخ هاى سبز دمشق و دار الخلافه هزار و يک شب بغداد مى‏ شود.

آنگاه است كه امت در بيابان هاى هولناک و بيراهه‏ هاى ترديدانگيز تاريخ بدون راهنما و رهبر رها مى ‏شوند، و بدين ترتيب تمام آن رنج هايى كه پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله به خاطر ترويج و گسترش اسلام كشيد و على عليه‏ السلام براى تحقق آن پا به پاى پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله خون دل خورد، همه يكسره بر باد خواهد رفت و همه چيز دوباره بر سر جاى خود بر خواهد گشت.

اجراى مبانى دقيق روانشناختى در واقعه غدير[۲۱]

توجه به جهات روانشناختى در كيفيت اجراى مراسم غدير نشانه ظرافتى است كه در انديشه غدير بايد جستجو كرد.

اينكه سيزده قرن قبل از تأسيس چنين علمى، با بكار بردن دقيق ‏ترين مبانى روان شناسى مراسم غدير در محيط آن روز به انجام رسيده رمز بقاى اين واقعه در طول قرن هاست.

پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و ‏آله در بهترين موقعيت و در حال انسجام مردم در سفر، و با تأكيد بر ابلاغ پيام او به غايبان و آوردن توحيد و نبوت قبل از ولايت، توانسته توجه مردم را به طور فوق العاده‏ اى به پيام غدير

جلب كند، و اين همه به دقيق ‏ترين شكل مراعات روحيات مردم باز مى‏ گردد.

يكى از علومى كه امروزه با روح و روان بشر سر و كار دارد، علم روانشناسى است، و همه آن را به عنوان «علم مطالعه رفتار آدمى» مى ‏شناسند. روان شناسان تلاش مى ‏كنند قواعد رفتارى انسان ها را كشف كنند، و به دنبال آن هستند كه بدانند چرا يک فرد ـ در موقعيت‏ هاى مختلف ـ نسبت به عمل واحد، عكس العمل‏ هاى متفاوتى نشان مى‏ دهد؟ يک رفتار چگونه به وجود مى‏ آيد؟ در چه شرايطى استمرار پيدا مى‏ كند، و چگونه تغيير مى‏ يابد، و يا از بين مى‏ رود.

با توجه به اينكه علم روان‏شناسى از قرن نوزدهم ميلادى آغاز بكار كرده، با مطالعه در وقايع غدير و رويدادهاى مهم آن روز تاريخى، پى به اين نكته مى‏ بريم كه پيامبر بزرگوار اسلام صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله هزار و سیصد سال قبل از تأسيس چنين علمى، در محيط آن روز، با بكار بردن دقيق‏ ترين مبانى روانشناختى مراسم غدير را به انجام رسانده و توانسته ياد آن واقعه را در طول قرن ها زنده نگه دارد.

هنگامى كه پيامبر بزرگوار اسلام صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله از مدينه به قصد مراسم حج بيرون رفت، زمانى بود كه تمامى احكام اسلام ـ جز حج و ولايت ـ را به مردم ابلاغ فرموده بود.

جبرئيل نازل شد و عرض كرد: اى محمد صلى‏ الله‏ عليه‏ و ‏آله! خداى عزوجل تو را سلام مى ‏رساند و مى ‏فرمايد: «هيچ فرستاده‏اى از فرستادگان خود را قبض روح نكرده ‏ام مگر بعد از اكمال دين و اتمام حجتم بر بندگان، و بر تو فرض است كه اين دو فريضه را اجرا كنى».

سخن اينجاست كه چرا رسول خدا صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله در اين سفر قبل از انجام فريضه حج در موقعيت‏ هاى مختلف سخنى از ولايت على عليه‏ السلام به ميان نياورد؟ چرا هنگام انجام مراسم حج كه مردم تلبيه گويان دعوت حق را اجابت مى ‏كردند، اعلان ولايت نفرمود؟ چرا بعد از انجام مراسم حج، در موقعيت‏ هاى مختلف حضرت على عليه‏ السلام را به عنوان امام بعد از خود معرفى نكرد؟ تا آنكه در محلى به نام «غدير خم» بين مكه و مدينه در ميان بيابان دستور توقف را صادر كرد! آنان كه جلوتر رفته بودند بازگشتند و آنان كه عقب بودند رسيدند. منبرى از جهاز شتران آماده شد و پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله روى آن قرار گرفت. مردم با نهايت دقت چشم ‏ها را به دهان پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏ آله دوختند تا ببينند پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و ‏آله چه امر مهمى را بيان مى‏ دارد ... .

اين يكى از مبانى روانشناختى بود كه پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله ابتدا مردم را از هر نظر در بهترين

موقعيت ممكن قرار داد تا سخنانش تأثير گذار باشد، و بعد ايراد مطلب فرمود تا عمق جان ها را با حقيقت آشنا سازد.

يكى ديگر از مبانى روانشناختى پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله اين بود كه مى‏ دانست اگر از منطقه غدير خم بگذرد، بيشتر مردمى كه همراه او بودند و اكثرا از مناطق اطراف مدينه آمده بودند، از آن حضرت جدا شده و به سوى ديارشان رهسپار مى ‏شوند، كه در اين صورت فرمان آن حضرت به گوش اكثريت مردم نمى‏ رسيد.

مبناى ديگر روانشناختى كه حكايت از اهميت امر حضرت داشت، اين بود كه قبل از شروع خطبه غدير رو به حاضرين كرد و فرمود: «آنچه به شما مى ‏گويم بايد به غايبين اطلاع دهيد»، و اين دستور اهميت فوق العاده موضوع را بر همه روشن ساخت.

آخرين مبناى روانشناختى كه در اينجا ذكر مى‏ كنم اين است كه پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و ‏آله بزرگوار

اسلام صلى‏ الله‏ عليه‏ و ‏آله قبل از اعلان ولايت على عليه ‏السلام، ابتدا اصل توحيد و سپس نبوت خويش را بيان كرد، و بعد از آنكه از همه مردم اقرار بر صدق نبوتش و راهگشايى سخنانش گرفت و

همه مردم سخنان او را تأييد كردند، ولايت حضرت على عليه ‏السلام را اعلان فرمود تا ديگر مردم حرفى براى مخالفت با اين معرفى نداشته باشند.

اين بود گوشه‏ اى از مبانى روانشناختى كه پيامبر مكرم اسلام صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله در دنياى آن روز به

نيكوترين روش اجرا نمود.

نكته بسيار مهمى كه بايد از اين مسايل روانشناختى نتيجه گرفت آن است كه منظور از اين روش ها ابلاغ مؤثرتر يک پيام بوده است. بنابراين امامت امام نزد خدا و رسول و در برنامه اين جهان ثابت است، و لزوم نص از جهت تعريف به مردم است نه از جهت تعيين. به عبارت ديگر امام قبلاً از سوى خدا تعيين شده است، و معرفى او يک امر ارشادى است نه يک امر مولوى. بنابراين اگر پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله هم امام را معرفى نمى‏ كرد امامت او مسلم بود، و فقط امت بلا تكليف مى ‏ماندند و وظيفه خود را

نمى‏ شناختند و به حيرت و ضلالت مى ‏افتادند.

فرمان عمومى براى حفظ و ابلاغ غدير[۲۲]

احساس وظيفه در پيشگاه پيامبر دلسوزى كه با تمام وجود براى امتش فداكارى كرد مسئوليتى عظيم براى زنده نگاه داشتن حماسه غدير ايجاد مى‏ كند. اين تعهد هنگامى شديدتر مى ‏شود كه فرمان صريح پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله براى حفظ و ابلاغ پيام غدير در متن خطبه باشد.

با چنين احساسى است كه مى ‏توان قدر زحمات علامه امينى را فهميد كه عمر شريفش را در راه اثبات مسئله غدير و رساندن پيام بزرگ آن به گوش جهانيان صرف كرد، و كتاب گرانسنگ «الغدير» را نوشت.

زنده نگاه داشتن حماسه غدير يک فرمان است. رسول اكرم صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏ آله در فرازى از خطبه مى ‏فرمايد: «قد بلَّغت ما أُمِرت بتبليغه حجةً على كل حاضر و غائب و على كل أحد ممن شهد أو لم ‏يشهد، وُلد أو لم‏يولد، فليبلِّغ الحاضرُ الغائبَ و الوالدُ الولدَ إلى يوم القيامة»:«من رسانيدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم، تا حجت باشد بر حاضر و غايب و بر همه كسانى كه حضور دارند يا ندارند و به دنيا آمده ‏اند يا نيامده ‏اند. پس حاضران به غايبان و پدران به فرزندان تا روز قيامت برسانند».

اين دستور صريح پيامبر گرامى اسلام صلى ‏الله‏ عليه‏ و ‏آله، بار مسئوليت مسلمانان مخصوصا عالمان دينى را نسبت به مسئله غدير و رساندن اين پيام بزرگ به آيندگان، سنگين مى‏ كند.

به همين دليل است كه عالمان آگاه همانند علامه امينى عمر شريفشان را در راه اثبات اين مسئله و رساندن آن پيام بزرگ به گوش جهانيان صرف مى‏ كنند، و كتاب هايى نظير كتاب گرانسنگ «الغدير» مى ‏نويسند.

اگر بخواهيم درباره خطبه غدير ژرف نگرى كنيم، حماسه غدير تنها در باورها و مرزهاى مطرح شده محصور نمى‏ گردد و گستره خطبه غدير فراتر از اينهاست. اما نكات بارز و قابل توجه كه در اين خطبه به چشم مى ‏خورد عبارتند از:

۱. خداشناسى.

۲. خداگرايى رسول اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله.

۳. فرمان ابلاغ ولايت على و فرزندانش عليهم ‏السلام.

۴. بيان وظايف مردم نسبت به امام عليه ‏السلام.

۵. بيان فضايل امام على عليه‏ السلام.

۶. معرفى دوستان و دشمنان على عليه ‏السلام.

۷. معرفى حكومت حضرت مهدى عليه ‏السلام.

۸. بيان ارزش كنگره عظيم حج.

۹. گرفتن بيعت عمومى براى على و فرزندانش عليهم ‏السلام.

۱۰. بيان سرنوشت دوستان و دشمنان على عليه‏ السلام.

زمينه‏ هاى دقيق غدير براى نسل هاى آينده[۲۳]

اولين فكرى كه در مطالعه واقعه غدير به ذهن هجوم مى ‏آورد دريافت تصويرى از زمينه آن است.

سوابق اسلام تا آن روز، اهداف بلند مدت آن، و نيز تركيب جامعه اسلامى مقارن مراسم غدير مسائلى است كه يک حس ناشناخته انسان را وادار به كشف آن مى ‏نمايد.

با روشن شدن زمينه‏ هايى كه بر جامعه اسلامى آن روز حاكم بوده، معلوم خواهد شد كه مخاطب پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله فقط حاضرين در غدير نبوده ‏اند، بلكه نسل هاى بعدى مسلمانان در طول قرن ها

همه مورد خطاب حضرت بوده ‏اند، و در سايه همين مراسم وصى واقعى پيامبرشان را شناخته ‏اند، و اين يكى از نتايج غدير است.

تصويرى از زمينه واقعه غدير از نظر سوابق اسلام و اهداف بلند مدت آن و نيز تركيب جامعه اسلامى مقارن مراسم غدير، مى‏ تواند مقدمه خوبى براى درک جوانب مختلف آن و متن خطابه باشد، كه ذيلاً سعى در ارائه آن شده است:

اسلام به عنوان آخرين دين و ناسخ تمام اديان، حاصل والاترين معارف الهى است كه توسط خاتم پيامبران حضرت محمد بن عبداللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏ آله به جهانيان ابلاغ گرديد. بديهى است رساندن چنين رسالت مهمى به زمان و مكان محدود نمى‏ شود و مى‏ بايست تا ابد و در تمام دنيا به عنوان سازنده فكر و روح مردم و دستور العمل و قانون نامه بشريت تلقى گردد.

با نگاهى گذرا بر بيست و سه سال رسالت پيامبر اسلام صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله معلوم مى ‏شود افرادى كه

به اين دين پيوسته و اطراف پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و‏ آله را گرفته بودند، از اقشار مختلف و با ايده ‏ها و

نيت ‏هاى گوناگون بودند. افرادى از روى خلوص نيت و ايمان قلبى به اسلام گرويده بودند، و كسانى منافقانه و از روى ريا و تزوير و به نيت چشم داشت هاى مادى و دنيايى به اسلام روى آورده بودند، و تعدادى به اجبار و از روى ناچارى به اسلام تظاهر مى ‏كردند.

پيداست كه تركيب جامعه اسلامى در سال آخر عمر پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله مجموعه ‏اى بوده است

كه از يک سو مردانى چون سلمان و ابوذر را در خود داشته، و از سوى ديگر افرادى همانند ابوسفيان و فرزندان او را.

تعصبات جاهلى حاكم بر افكار آن مردم، و عقده ‏هاى باقى مانده از خون هاى ريخته شده در جنگ هاى بدر و حنين و خيبر، و مطامع دنيوى كه آن ايمان راسخ را از قلوب عده ‏اى ربوده بود، و حسدهاى نهفته ‏اى كه هر روز آشكارتر مى‏ گشت؛ اينها همگى جوّ حاكم بر جامعه مسلمين در سال آخر عمر پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله را روشن مى‏ كند.

در سال هاى آخر عمر شريف پيامبر صلى الله‏ عليه‏ و ‏آله منافقان و دشمنان درونى اسلام ـ كه در پوشش نيروهاى خودى ضربات مهلک‏ تر از كفار و مشركين بر پيكر جامعه نوپاى اسلام وارد كردند ـ به طور رسمى و آشكارتر از گذشته وارد عمل شده بودند. آنان مجالس سرى براى خود تشكيل مى‏ دادند و بر ضد اسلام و شخص پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله توطئه مى ‏كردند.

آنچه مى‏ توانست خنثى كننده نقشه‏ هاى منافقين باشد تا اسلام را در چنين جوّ اجتماعى بر حقيقت خود حفظ كند، تعيين و اعلان رسمى جانشين پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله بود. اين همان نكته ‏اى است كه فاطمه زهرا عليهاالسلام در روزهاى آخر عمر خود فرمودند:

«واللّه‏ لقد عقد له يومئذ الولاء ليقطع منكم بذلك الرجاء»: «پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله در آن روز (غدير خم)

عقد ولايت خود را براى على عليه‏ السلام محكم نمود تا اميد شما را از آن قطع نمايد».

گر چه اكثريت اجتماع آن روز مسلمين، كلام نورانى پيامبر دلسوز خود را كنار گذاشتند، و از روى نفاق و يا تحت تأثير جوّ ايجاد شده توسط عده ‏اى، آن واقعه عظيم را به فراموشى سپردند، و خلافت بلافصل اميرالمؤمنين عليه ‏السلام را قبول نكردند؛ ولى بسيارى از افراد نسلهاى بعدى مسلمانان، وصى واقعى پيامبرشان را شناختند، و نيك و بد

اصحاب آن حضرت برايشان معلوم گشت.

اين همان هدف والاى غدير بود، و پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و‏ آله با اشاره به همين موضوع دستور

دادند تا پيام آن روز غدير را حاضران به غايبان و پدران به نسل هاى آينده انتقال دهند.

غدير مختص مسلمانان نيست![۲۴]

نگاهى به ژرفاى غدير كه اگر تحقق عينى مى ‏يافت چه مى ‏شد و جهان چگونه بود، اين احساس را تقويت مى‏ كند كه گويا همه جهانيان از گنجى گرانبها محروم شده ‏اند.

هم واقعه غدير به شكل جهانى اجرا شد و هم تمام آزادگان جهان امامى عدل گستر را در آن جستجو مى ‏كنند.

اين تعبير لطيفى است كه در غدير بزرگ ترين حقيقت بشريت بر روى دستان بزرگ ترين پيامبر به تمام بشريت در طول و عرض زمان و مكان عرضه شد.

غدير مختص به اسلام و مسلمانان نيست، بلكه واقعه ‏اى است جهانى براى تمام آزادگان جهان، براى معرفى امامى عدل گستر كه اگر مجالى براى فعاليت پيدا مى‏ شد امروز دنيا مدينه فاضله بود.

غدير واقعه ‏اى است بزرگ كه هرچه درباره آن گفته شود جا دارد. واقعه ‏اى كه در دل هاى آگاه و روح ‏هاى آزاده جاى هيچ شک و شبهه ‏اى درباره آن وجود ندارد. واقعه ‏اى صريح، جامع، گويا، در مكانى عظيم و در اجتماعى بزرگ، براى آينده ‏اى سعادتمند، طريقى صريح براى هدايت و نشانگر راه ضلالت است.

غدير واقعه ‏اى است كه در آن بزرگ ترين حقيقت بشريت بر روى دستان بزرگ ترين پيامبر قرار مى‏ گيرد، و به عنوان بزرگ ترين عنصر هدايت در ميان بشر معرفى مى ‏گردد، و در آن خورشيد عالمتاب هدايت به عنوان عصاره و ثمره رسالت چندين ساله با مشقت هاى فراوان و پستى و بلندى‏ هاى زياد ـ كه خود عصاره رسالت تمام انبياى پيشين است ـ معرفى مى ‏گردد؛ يعنى على عليه ‏السلام عصاره رسالت و تمام انسانيت.

و غدير حادثه ‏اى است كه در آن بارزترين و آشكارترين مسايل و وقايع اسلام مطرح گرديد. با حادثه عظيم غدير بسيارى از رازهاى نهانى كه از ديدگان مردم عادى مخفى بود آشكار شد، و مصداق بارز اين آيه شريفه شد كه مى‏ فرمايد: «و لاينفعكم نُصحى إن أردتُ أن أنصحَ لكم إن كان اللّه‏ يريد أن يُغويكم هو ربكم و إليه ترجعون»: «اگر خداوند بخواهد (به خاطر گناهان و آلودگی هاى جسمى و روحيتان) شما را گمراه سازد، هرگز نصحيت من براى شما سودى نخواهد داشت، هر چند بخواهم شما را نصحيت كنم، او پروردگار شماست و به سوى او بازگردانده مى ‏شويد».

و چنان شد كه آنچه پيامبر دلسوز فرمود در آنان اثر نكرد. كشترازهاى نهانى كه سال ها آنها را در خويش پرورانده بودند و برايشان برنامه ريزى نموده بودند، اكنون علنا نتيجه كشت خود را برمى گرفتند. لذا عزم خويش را جزم نمودند تا هر چه مى ‏توانند براى رسيدن به مقاصد خويش انجام دهند.

ميراث جاودانه غدير از ما چه مى‏ خواهد؟[۲۵]

ما كه از عمق جان دلباخته غديريم نبايد فراموش كنيم كه بيعت با دستان يد اللهى على عليه‏ السلام از فراسوى قرن ها از ما چه مى‏ خواهد؟

وظيفه ما در برابر ميراث جاودانه غدير چيست؟ فرزندان آينده غدير از ما چه مى‏ خواهند؟ اين احساس متعهدانه مى‏ تواند آغاز گامى ديگر در راه غدير باشد.

درباره غدير سخن ها بس فراوان گفته شده است. غدير آن روز آبگيرى آرام و صاف بود كه در وادى تفتيده جحفه، كاروانيان خسته را به سايه‏ اى آرامش‏ بخش در كنار كوثر زلال ولايت مهمان كرده بود، اما در پهنه تاريخ به دريايى ژرف مبدل شد كه امواج پرخروش و پرغرورش، طنين حكمت، محبت، عزت و افتخار را در گوش آدميان نواخت.

دستى كه در غدير بالا رفت، درفشى شد كه بر آن كلام جاودانه مهربانى نقش بست، و هر كسى كه در عمق جان دل ربوده فضايل انسانى بود چشم از آن بر نگرفت.

غدير در طول تاريخ به عنوان عيد بزرگ ولايت و مودت و الفت مطرح بوده است.

امروز نيز وظيفه ما به عنوان سربازان يادگار غدير چيست؟ آنگاه كه دستان على عليه ‏السلام را از فراسوى قرنها مى‏ فشاريم، از نگاه عميق چشمانش چه مى‏ خوانيم؟ آنان كه كاروان هزار و چهارصد ساله غدير را از گذرگاه ‏هاى پر خطر تاريخ عبور دادند، از سپردن ميراث جاودانه غدير به دست ما چه انتظارى دارند؟ فرزندان آينده غدير كه وارثان اين گنج عظيم خواهند بود چه خواسته‏ هايى دارند كه بايد امروز به دست ما انجام پذيرد؟

همه اين را خواهند گفت: غدير را يارى كنيد و حقيقتش را به گوش جهانيان برسانيد كه تلاشى عظيم در راه اين يادگار نبوت كشيده شده است.

با انكار غدير خدمت بزرگى به دشمنان اسلام نمودند[۲۶]

با دقتى شايان توجه احساس آگاهانه ‏اى مجسم مى ‏شود كه منكرين غدير در روزهاى آغازين پس از شهادت پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و ‏آله، راه صدها ساله دشمنان اسلام را در يک شب پيمودند و آنان را بر سر سفره آماده نشاندند.

پس اين واقعيتى است كه هر مشكلى تا امروز دامن گير مسلمانان شده ريشه در انكار واقعه غدير در روزهاى نخست دارد.

اين بدان معنى است كه براى جبران آنچه گذشته نيز راهى جز بازگشت به غدير وجود ندارد.

غدير خطبه ‏اى عظيم دارد كه متأسفانه بسيارى از مسلمانان و شيعيان با آن آشنا نيستند، و خيلى ‏ها نيز به غير از جمله مشهور «من كنت مولاه فهذا على مولاه»، از ديگر مضامينِ فوق العاده والاى آن آگاهى ندارند! به اميد روزى كه واقعه غدير به سان حادثه عاشورا به عموم مسلمانان شناسانده شود.

با مطالعه دقيق خطبه غدير به اين نتيجه مى‏ رسيم كه به راستى هر مشكلى كه پس از شهادت پيامبر گرامى صلى ‏الله‏ عليه و‏ آله تا امروز دامن گير مسلمانان است، ريشه در انكار واقعه غدير و يا تحريف آن از سوى كسانى دارد كه ولايت على عليه ‏السلام پس از پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و ‏آله را نپذيرفتند و با غصب خلافت خدمت بى‏ نهايت بزرگى به دشمنان دين حنيف اسلام و مسلمانان نمودند.

شايد نگرانى از همين آينده وحشتناک بوده كه در ادامه اين خطبه شريفه، پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله

از مردم بيعت لسانى مى‏ گيرد و سپس خيل جمعيت را دعوت مى ‏كند تا در پايان خطبه به نشانه قبول ولايت على عليه ‏السلام و موافقت با فرمايشان گهربارشان درباره آن حضرت، نخست با خود آن حضرت و سپس با اميرمؤمنان عليه‏ السلام دست بيعت داده و ميثاق خود را استوار كنند. آن بزرگوار مى‏ فرمايد: «من اكنون از سوى حق تعالى از شما مى ‏خواهم كه با على عليه ‏السلام بيعت كنيد و بدانيد كه هر كس بيعت خود را بشكند به زيان خويش اقدام كرده است».

«مولى» در غدير يعنى صاحب ‏اختيار نه ناصر و ياور[۲۷]

هر كس بتواند با در نظر گرفتن جو حاكم بر غدير، خود را در آنجا حاضر ببيند به يقين درمى‏ يابد كه مقصود پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏ آله اعلام ناصر و ياور بودن على عليه ‏السلام نمى‏ تواند باشد، و آن مراسم عظيم براى اعلان صاحب اختيارى آن حضرت است. مطالعه گوشه ‏هايى از شرايط حاكم بر غدير براى اثبات اين مقصود كافى است.

معناى «ناصر» و «ياور» نمى‏ تواند منظور حضرت از «مولى» در خطابه غدير باشد.

بلكه منظور صاحب اختيارى است. چند قرينه دلالت بر اين مطلب دارد:

۱ . اگر بخواهيم كلمه «مولى» را به معناى «ناصر» و «ياور» بگيريم سخن پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله

از فصاحت و بلاغت سقوط مى‏ كند؛ و نشان مى‏ دهد كه در سخن آن‏ حضرت سازگارى تركيب‏ ها رعايت نشده است؛ زيرا در مواضع مختلف خطبه حضرت صريحا مسئله ولايت را به معناى «صاحب اختيارى» مطرح كرده ‏اند. مثلاً از كلام پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله كه مى‏ فرمايد: «همانا خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنانم» ولايت فهميده مى‏ شود، و با معناى ناصر و ياور سازگارى ندارد. اضافه بر اين كلام رسول خدا صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله كه مى‏ فرمايد:

«دوست بدار دوستدار او را و دشمن بدار دشمن او را» با معناى ناصر تناسبى ندارد.

۲ . معناى ناصر و ياور با شادباش گويى و بخٍ بخٍ عمر و ابوبكر سازگارى ندارد، كه گفتند: «أصبحت مولاى و مولاى كل مؤمن و مؤمنة»: «اكنون مولاى من و هر مرد و زن مؤمنى شده ‏اى».

۳ . معناى ناصر و ياور با داستان حارث تناسب ندارد، زيرا او از كلمه «مولى» در «من كنت مولاه ...»، معناى ولايت را فهميده بود كه درخواست كرد اگر اين سخن راست است خداوند از آسمان بر او سنگ ببارد، و چنان شد و آيه «سأل سائل» نازل گرديد.

۴ . پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله در پايان خطبه دستور داد حاضران به غايبان اين ابلاغ مهم پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله را خبر دهند و ديگران را از اين امر ولايت على عليه ‏السلام مطلع كنند؛ و اين خود دليل بر اراده «صاحب اختيارى على عليه ‏السلام» در غدير است، و اگر منظور ناصر و ياور بود نيازى نبود حاضران به غايبان برسانند چرا كه همه اين مطلب را مى‏ دانستند.

صراط مستقيم در سوره حمد يعنى غدير[۲۸]

يافتن پاسخ يک سؤال اعتقادى بزرگ از متن غدير شيرين‏ ترين احساس را ايجاد مى‏ كند. وقتى از خود مى ‏پرسيم: چرا بايد هر روز ده بار در نمازهاى پنج‏گانه به خدا التماس كنيم كه «اهدنا الصراط المستقيم»؟ پاسخ اين سؤال را در خطبه غدير مى‏ يابيم كه صراط مستقيم جز راه دوازده امام عليهم ‏السلام نيست، و «الذين أنعمت عليهم» پيروان على هستند، و «المغضوب عليهم» دشمنان على عليه‏ السلام، «الضالين» راه نايافتگان به اين ولايت عظمايند.

گاهى در ذهن انسان خطور مى‏ كند كه چرا روزى ده بار در پيشگاه خدا مى‏ گوييم:

«اهدنا الصراط المستقيم»؟! اين «صراط مستقيم» چيست، و چگونه مى ‏توان در مسير هدايت و صراط مستقيم ثابت قدم و پابرجا مى‏ ماند؟

پاسخ اين سؤال در خطبه غدير است آنجا كه مى‏ فرمايد: «أنا صراط اللّه‏ المستقيم الذى أمركم باتِّباعه، ثم علىٌّ من بعدى، ثم ولدى من صلبه ...»: «من صراط مستقيم خداوند هستم كه شما را به تابعيت آن امر نموده، و سپس على بعد از من، و سپس فرزندانم از نسل او ...».

سپس حضرت سوره حمد را تا آخر خواندند و فرمودند: «اين سوره درباره من نازل شده، و به خدا قسم درباره امامان نازل شده است. به طور عموم شامل آنهاست و به طور خاص درباره آنان است».

جالب اين است كه حضرت در خطبه ‏اش به دنبال يادآورى حسادت ابليس نسبت به حضرت آدم عليه ‏السلام، اشاره مى‏ كند كه ابليس با حسادت توانست آدم عليه ‏السلام را از بهشت بيرون كند ولى حسادت نسبت به على عليه‏ السلام سبب بطلان اعمال خود حسودان و موجب انحراف از صراط مستقيم و افتادن در گودال شقاوت خواهد شد. آنجا كه مى ‏فرمايد:

«إنَّ إبليس أخرج آدم من الجنة بالحسد، فلاتحسدوه فتحبط أعمالكم و تزلَّ أقدامكم»:

«شيطان آدم را با حسد از بهشت بيرون كرد. مبادا به على حسد كنيد كه اعمالتان نابود شود و قدم هايتان بلغزد».

بر عكس هر چه انسان به على عليه‏ السلام نزديک تر شود به محوريت صراط مستقيم و بلنداى

قله سعادت و كمال نزديک تر شده است. اين راه پايانى ندارد زيرا سر منزل مقصود خداست و هر چه مى‏ رويم هنوز در اول راهيم و بايد از خدا كمک و هدايت و دستگيرى بطلبيم.

در مجموع به اين نتيجه مى ‏رسيم كه على عليه ‏السلام پرچمدار صراط مستقيم است، و هر كس پيرو على عليه ‏السلام باشد در صراط مستقيم و مشمول نعمت هاى بى‏ حساب خداوند است؛ و هر كه با كوردلى و لجاجت از اين راه روشن و مستقيم بگريزد مورد خشم و غضب خداوند قرار گرفته و گمراه مى ‏شود.

اينک با تمام وجود با زبان شرمندگى و عجز، خداى بزرگ و مهربان را سپاس و شكر بى‏اندازه مى‏ گوييم كه ما را به صراط مستقيم و مكتب حياتبخش على عليه ‏السلام هدايت فرمود، و هم از او مى‏ خواهيم كه در دنيا و آخرت دست ما را از دامان على عليه ‏السلام كوتاه نفرمايد.

چه افتخارى بالاتر از اينكه در مكتب عشق و محبت و معرفت پذيرفته شده ‏ايم، و ما پروانه‏ هاى پر و بال شكسته شمع وجود مولاى متقيان على عليه ‏السلام هستيم.

غدير بهترين فرصت براى اعلان ولايت[۲۹]

با مرورى بر موقعيت اعلام ولايت در غدير براحتى حساسيت آن به عنوان بهترين فرصت براى اعلان ولايت روشن مى‏ شود. در مرحله بعد معلوم مى‏ شود كه با توجه به اهميت خاص آن شرايط، پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله از اين فرصت حد اكثر استفاده را برد و مسئله ولايت را كاملاً در اذهان تثبيت نمود.

وقتى شرايطى كه واقعه غدير را در برگرفته بود در نظر مى‏ گيريم، متوجه مى‏ شويم كه رسول اكرم صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله مى‏ داند كه به اواخر عمر شريفش نزديک شده و بعد از مدتى روح مقدسش به سوى بارگاه دوست پر خواهد كشيد.

همچنين مى‏ داند كه اين بهترين فرصت به دست آمده براى اعلان ولايت است، چرا كه گروه كثيرى از مسلمانان از نقاط مختلف عرب در يک جا جمع شده ‏اند. بنابراين وقت آن است كه فرمان مهمى را انجام دهد و رهبر مسلمين را بعد از خود تعيين كند؛ رهبرى كه خداى متعال او را به خاطر شايستگى و لياقتش براى اين منصب عظمى انتخاب كرده است.

با در نظر گرفتن اين شرايط، مى ‏بينيم پيامبر گرامى اسلام صلى ‏الله‏ عليه‏ و ‏آله تلاش كرد از اين فرصت بهترين استفاده را ببرد. با ملاحظه خطبه آن حضرت مى ‏بينيم رسول خدا صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله سعى كرد تا جايى كه مى ‏تواند مسئله ولايت را خوب در اذهان تثبيت كند و جاى هيچ شک و شبهه ‏اى باقى نگذارد.

ويژگى اعلان ولايت در سفر، نه در وطن[۳۰]

نكته باريک تر از مويى از عمق غدير استخراج مى‏ شود اين است كه انجام آن مراسم در سفر اين ويژگى را داشت كه مردم از دغدغه‏ هاى روزمره زندگى به دور بودند و هر مطلب تازه ‏اى چنان در جان و دلشان جاى مى‏ گرفت كه هرگز فراموششان نشود. اما جاى تعجب است كه با اين همه غدير را فراموش كردند!

مسئله غدير آخرين پيامى است كه پيامبر صلى‏ الله‏ عليه ‏و ‏آله به مردم مى‏ رساند. عظمت و ويژگى اين مسئله در آن حد است كه خداوند پيامبرش را مأمور كرده اين مسئله را زمانى بازگو كند كه مردم دور از هر گونه دغدغه روزمره باشند، تا اهميت و ارزش آن در جان و دلشان جاى گيرد.

پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله بر فراز جهاز شتران، على عليه ‏السلام را مى‏ خواند و دست او را مى‏ گيرد و بلند مى ‏كند و از همانجا امامت همه امامان را اعلام مى‏ دارد و مى‏ گويد: اى مردم، از اين به بعد وصى و جانشين من در ميان شما على بن ابى‏ طالب عليه ‏السلام و بعد از او يازده امام مى‏ آيند كه از نسل من و از صلب او خواهند بود.

منبع

غدیر در احساس ملت ها.

پانویس

  1. غدير در احساس ملت‏ ها: ص۵-۸.
  2. سيد محمد سرور هاشمى
  3. سيد ابراهيم ‏شاه ‏علوى
  4. سيد احمد جعفرى
  5. محمد عارف
  6. عبدالخالق كريمى
  7. محمد شفق
  8. محمدداور سخنور
  9. گنجعلى اميرى
  10. محمدسالم‏ محسنى
  11. سيدآقا موسوى ‏نژاد
  12. محمدامين ميرزايى
  13. موسى رضايى
  14. سرور حسينى
  15. على جعفرى
  16. سيدمحمدكاظم ‏علمى
  17. محمدداود فريدى
  18. سيدمحمدتقى ‏حيدرى
  19. سلطانعلى حيدرى
  20. عمران حليمى
  21. سيدمحمدامين‏ مبلغ
  22. حسين رحيمى
  23. سيد خليل حسينى
  24. سيدمحمدحسين‏ وحيدى
  25. محمدشريف‏ حيدرى
  26. عبدالمجيد خواجه
  27. محمدنعيم فياضى
  28. غلامرضا فروغى
  29. غلامعلى جوادى
  30. نعمت ‏اللّه‏ رحيمى