غدیر در بلغارستان
مقاله درباره غدير[۱]
غدیرِ سال ۱۴۲۳ براى اولين بار برنامه بى سابقه اى را تجربه كرد. افرادى از مليت هاى مختلف جهان فراخوانده شدند، تا در برنامه اى كه گفتمان ملت ها درباره غدیر را تداعى مى كرد، احساس خود را از اين واقعه در مقاله اى به تصویر كشند.
در اين برنامه ۲۱۴ نفر از ۳۶ كشور جهان با ۲۷ زبان مختلف شرکت كردند، كه همه سعى كرده بودند دريافت درونیشان را از واقعه عظيم غدير نشان دهند، و برداشت خود را با ذوق و سليقه اى كه ظرافت اين ماجرا مى طلبد، با زيباترين كلام به رشته قلم درآورند، كه يكى از اين کشورها بلغارستان است.
در غدير، تاريخ ارزنده ترين پيامش را اعلام كرد[۲]
تلاش 23 ساله به پايان رسيده بود و جهان نمى خواست از ولايت
الهى جدا شود، و راضى نمىشد اين همه زحمت با وفات
نبىاللّه صلىاللهعليهوآله به پوچ تبديل گردد. آيا خدا به چنين پايانى راضى
مىشد؟! هرگز!!
عظمت موضوع بر زمان سنگينى مىكرد و آن را ساكت و
بىحركت متوقف كرده بود. آموزگار تاريخ ارزندهترين پيام خود را
به مسلمين تقديم مىنمود.
ابر مرد هستى نورى را در دست گرفته بود. اشك از ديدگان
مؤمنين جارى بود كه مقتداى جديد خود را پيدا كرده بودند.
پيامبر صلىاللهعليهوآله با چه زبان سادهاى و با چه عبارات زيبا و كوتاهى او را
به جانشينى خود برگزيد و دين را كامل كرد.
آن فروغ فروزان و برازنده قامت هستى به پايان مسير خود رسيده بود. جهان از
وفات او به عزا مىنشست و امت اسلامى بزرگترين صدمه را متحمل مىشد. به پايان
اين عمر پر بار مىرسيم، پايانى كه هزاران ديده عاشق را براى هميشه دردمند و
اشك آلود مىكرد. يك عمر پرتلاش و يك زندگى استثنائى به عاقبت مىانجاميد.
فطرتها دوست نداشتند دوباره به غم و اندوه فرو روند. هستى نمىخواست به
بودن سايه مانندى تبديل شود. جهان نمىتوانست بپذيرد كه از ولايت الهى و نهرى كه از
آن سرازير گشته بود جدا شود.
مگر دين الهى آمده بود كه بدون سيراب كردن تشنگان به راه خود پايان دهد؟ مگر
آن قلب دلسوز كه مركز عالم بود مىخواست برود و قلوب كوچك مؤمنان را در سوز
و گداز دائمى و در يأس جانگداز بگذارد؟ مگر انقلاب رسول اللّه صلىاللهعليهوآله تداوم پيدا
نمىكرد؟ اين همه زحمت و تلاشى كه انجام شده بود نمىبايست در پايان با وفات
نبىاللّه صلىاللهعليهوآله به هيچ و پوچ تبديل گردد.
چه عظيم بود روز غدير! خورشيد در نهايت اقتدار، كوير در نهايت روشنايى،
جمعيت غلغلهكنان! غوغايى برپا شده بود. فرياد جرسها شنيده مىشد كه داشتند
مردم را به اجتماع كردن امر مىنمودند. زمان ساكت و بىحركت ايستاده بود. همه از
وقوع حادثه استثنائى حكايت مىكردند.
روشن بود كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله مىخواست در كنار اين عظمتها آخرين وصيت
خود را به جا آورد. مردى كه 23 سال مقاومت نمود، و پيام ثقيل الهى را دريافت كرد و
آموزگار تاريخ و جوامع تا روز قيامت گرديد، اينك مىخواست ارزندهترين پيام خود را
به مسلمين تقديم نمايد.
همه يك گوش و يك توجه شدند. قلوب پذيرش چنين عظمت را تا حدى ميسر
گردانيده بودند. بر سكويى بزرگ ابر مرد هستى دست نورى از تبار هاشمى را در دست
گرفته بود. اين شخص براى همه مسلمين آشنا بود. او رزمندهترين رزمندگان،
بزرگترين مجاهد تاريخ، نفس پيامبر صلىاللهعليهوآله و ادامه دهنده نسل او بود.
چقدر اين صحنه آدمى را به ياد خدا مىانداخت! اشك از ديدگان مؤمنين جارى
بود. آنها رهبر و مقتداى جديد خود را پيدا كرده بودند. پيامبر صلىاللهعليهوآله با چه زبان سادهاى، و با
چه عبارات زيبا و كوتاهى او را به جانشينى خويش برگزيد و فرمود: «من كنت مولاه
فهذا على مولاه». اين گونه بود كه ولايت الهى حفظ شد و دين كامل گرديد.
منبع
دانشنامه غدیر،جلد ۵،صفحه ۱۰۰