حسن بن حسن (مثنی)
شبهه در حديث غدير با كلامى منتسب به حسن مثنّى[۱]
يكى از شبهات دهلوى در حديث غدير استدلال او به كلامى منتسب به حسن مثنّى است. دهلوى می نويسد:
ابونعيم نقل كرده كه از حسن مثنّى فرزند امام حسن عليه السلام نوه پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدند: آيا حديث «من كنت مولاه فعلىٌّ مولاه»نصّ بر خلافت علی عليه السلام است؟ گفت: اگر پيامبر صلى الله عليه و آله به اين سخن خلافت را اراده كرده بود براى مسلمانان واضح می فرمود، زيرا آن حضرت فصيح ترين مردم بود. در اين صورت به آنان می فرمود: هان اى مردم، پس از من اين والى امر و سرپرست شماست. پس سخنش را بشنويد و از او فرمان بريد.
سپس حسن مثنّى گفت: اگر امر چنين بود كه خدا - جلّ و علا - و رسولش علی عليه السلام را براى اين كار و سرپرستى مردم پس از پيامبر صلى الله عليه و آله برگزيده بودند، وقتى علی عليه السلام امر رسول خدا صلى الله عليه و آله را رها كرد و به اين كار اقدام ننمود و از مردم قطع عذر نكرد، خطاكارترين و گناه كارترين مردم خواهد بود! به او گفته شد: آيا پيامبر صلى الله عليه و آله درباره علی عليه السلام نفرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است؟ گفت: به خدا سوگند كه اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله به اين سخن امر خلافت و حكومت را اراده كرده بود، همان گونه كه آشكارا و بی پرده از نماز و زكات براى مردم سخن گفته بود، اين امر را آشكارا و بی پرده بيان می كرد و می فرمود: اى مردم، بی گمان علی عليه السلام پس از من والى و سرپرست شماست.
پاسخ: احتجاج دهلوى به اين روايت ساختگى به چند وجه باطل است:
يك. اين روايت از متفرّدات اهل سنت است
اين روايت را شيعه نقل نكرده و از متفرّدات اهل سنت است، و در مقام بحث و مناظره و استدلال روايات مختصّ به يك گروه بر گروه ديگر حجت نيست. اگر روايات اهل سنت بر شيعه حجت باشد، روايات شيعه نيز بر اهل تسنّن حجت خواهد بود.
دو. اين استدلال مخالف چيزى است كه به آن التزام داده بود
دهلوى با نقل و استناد به اين روايت، خُلف وعده و پيمان شكنى كرده است. زيرا او در كتابش «تحفه» التزام داده كه در باب امامت تنها از كتاب هاى شيعه نقل كند. وى پس از نقل آياتى - كه به گمان خود با آنها بر خلافت ابوبكر استدلال كرده - مِ نويسد: اقوال روايت شده عترت از طريق اهلسنت از شمارش افزون است و آنها را بايد در همان كتاب«إزالة الخفاء» ديد. اما چون در اين رساله التزام داده ايم كه به جز روايات شيعه به چيز ديگرى متمسك نشويم، آنچه از اقوال عترت در اين باب در كتاب هاى معتبر و روايات صحيح شيعه هست به قلم می آيد.
سه. اعتراف دهلوى به عدم حجيت روايات مختصّ هر گروه بر گروه ديگر
دهلوى در آغاز كتابش »تحفه« مىنويسد:
و در اين رساله، التزام داده شد كه در نقل مذهب شيعه و بيان اصول ايشان و الزاماتى كه به آنان بر مىگردد، از غير از كتب معتبر ايشان نقل نگردد، و الزاماتى كه بر اهل سنّت مىشود نيز بايد موافق روايات اهل سنت باشد. در غير اين صورت هر يك از طرفين به تعصّب و عناد متّهم خواهند شد و اعتماد و وثوق ميان آنان شكل نمی گيرد.
اين سخن در عدم حجيت روايات مختصّ هر گروه بر گروه ديگر صريح است. در حالى كه دهلوى فراموش كرده و يا خود را به فراموشى می زند! و در موارد بسيار در بحث با آن مخالفت می كند. احتجاج به حديثى كه ابونعيم از حسن مثنّى روايت كرده يكى از همين موارد است؛ حديثى ساختگى كه تنها اهل سنت روايتش كرده اند.
چهار. اين حديث در كتابهاى صحيح نيامده است
نه فقط شيعه، كه اين حديثِ نامعلوم را هيچ يك از صاحبان كتابه اى صحاحِ اهل سنت نيز نقل نكردهاند، و در كتاب هايى كه مؤلفان به صحت آنها التزام داده اند نيز نقل نشده، و از احاديث صحيح السند هم نيست. دهلوى در كتاب «تحفه اثنی عشريه» در باب امامت، در پاسخ به حديث ششم (حديث تشبيه) می نويسد:
قاعده پذيرفته و پابرجا نزد اهل سنت اين است كه احتجاج به هر حديثى كه پيشوايان فنّ حديث آن را در كتابى كه صحّتش را تعهد كرده اند (مانند بخارى و مسلم و صاحبان صحاح) روايت نكرده اند، و يا اينكه صحت آن حديث به صراحت و روشنى، به ويژه از جانب مؤلف آن كتاب يا محدثان مورد وثوق ديگر بيان نشده روا نيست.
بنا بر سخن دهلوى، اين قاعده نزد اهلسنت پذيرفته و پابرجاست. پس چگونه او به اين حديثِ نامعلوم كه مصداق قاعده مذكور نيست احتجاج مىكند؟!
پنج. به حديثى كه سند ندارد گوش داده نمی شود
- ↑ چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۶۷۳ - ۶۸۷