حسن بن حسن (مثنی)

از ویکی غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۳۳ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها)

شبهه در حديث غدير با كلامى منتسب به حسن مثنّى[۱]

يكى از شبهات دهلوى در حديث غدير استدلال او به كلامى منتسب به حسن مثنّى است. دهلوى می ‏نويسد:

ابونعيم نقل كرده كه از حسن مثنّى فرزند امام حسن ‏عليه السلام نوه پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدند: آيا حديث «من كنت مولاه فعلىٌّ مولاه»نصّ بر خلافت علی ‏عليه السلام است؟ گفت: اگر پيامبر صلى الله عليه و آله به اين سخن خلافت را اراده كرده بود براى مسلمانان واضح می ‏فرمود، زيرا آن حضرت فصيح ‏ترين مردم بود. در اين صورت به آنان می ‏فرمود: هان اى مردم، پس از من اين والى امر و سرپرست شماست. پس سخنش را بشنويد و از او فرمان بريد.

سپس حسن مثنّى گفت: اگر امر چنين بود كه خدا -  جلّ و علا -  و رسولش علی ‏عليه السلام را براى اين كار و سرپرستى مردم پس از پيامبر صلى الله عليه و آله برگزيده بودند، وقتى علی عليه السلام امر رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را رها كرد و به اين كار اقدام ننمود و از مردم قطع عذر نكرد، خطاكارترين و گناه كارترين مردم خواهد بود! به او گفته شد: آيا پيامبر صلى الله عليه و آله درباره علی عليه السلام نفرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است؟ گفت: به خدا سوگند كه اگر رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله به اين سخن امر خلافت و حكومت را اراده كرده بود، همان گونه كه آشكارا و بی ‏پرده از نماز و زكات براى مردم سخن گفته بود، اين امر را آشكارا و بی ‏پرده بيان می كرد و می ‏فرمود: اى مردم، بی گمان علی عليه السلام پس از من والى و سرپرست شماست.

پاسخ: احتجاج دهلوى به اين روايت ساختگى به چند وجه باطل است:

يك. اين روايت از متفرّدات اهل ‏سنت است

اين روايت را شيعه نقل نكرده و از متفرّدات اهل ‏سنت است، و در مقام بحث و مناظره و استدلال روايات مختصّ به يك گروه بر گروه ديگر حجت نيست. اگر روايات اهل‏ سنت بر شيعه حجت باشد، روايات شيعه نيز بر اهل‏ تسنّن حجت خواهد بود.

دو. اين استدلال مخالف چيزى است كه به آن التزام داده بود

دهلوى با نقل و استناد به اين روايت، خُلف وعده و پيمان‏ شكنى كرده است. زيرا او در كتابش «تحفه» التزام داده كه در باب امامت تنها از كتاب‏ هاى شيعه نقل كند. وى پس از نقل آياتى -  كه به گمان خود با آنها بر خلافت ابوبكر استدلال كرده -  مِ نويسد: اقوال روايت شده عترت از طريق اهل‏سنت از شمارش افزون است و آنها را بايد در همان كتاب«إزالة الخفاء» ديد. اما چون در اين رساله التزام داده‏ ايم كه به جز روايات شيعه به چيز ديگرى متمسك نشويم، آنچه از اقوال عترت در اين باب در كتاب‏ هاى معتبر و روايات صحيح شيعه هست به قلم می ‏آيد.

سه. اعتراف دهلوى به عدم حجيت روايات مختصّ هر گروه بر گروه ديگر

دهلوى در آغاز كتابش »تحفه« مى‏نويسد:

و در اين رساله، التزام داده شد كه در نقل مذهب شيعه و بيان اصول ايشان و الزاماتى كه به آنان بر مى‏گردد، از غير از كتب معتبر ايشان نقل نگردد، و الزاماتى كه بر اهل‏ سنّت مى‏شود نيز بايد موافق روايات اهل‏ سنت باشد. در غير اين صورت هر يك از طرفين به تعصّب و عناد متّهم خواهند شد و اعتماد و وثوق ميان آنان شكل نمی گيرد.

اين سخن در عدم حجيت روايات مختصّ هر گروه بر گروه ديگر صريح است. در حالى كه دهلوى فراموش كرده و يا خود را به فراموشى می ‏زند! و در موارد بسيار در بحث با آن مخالفت می ‏كند. احتجاج به حديثى كه ابونعيم از حسن مثنّى روايت كرده يكى از همين موارد است؛ حديثى ساختگى كه تنها اهل ‏سنت روايتش كرده‏ اند.

چهار. اين حديث در كتاب‏هاى صحيح نيامده است

نه فقط شيعه، كه اين حديثِ نامعلوم را هيچ يك از صاحبان كتاب‏ه اى صحاحِ اهل‏ سنت نيز نقل نكرده‏اند، و در كتاب‏ هايى كه مؤلفان به صحت آنها التزام داده‏ اند نيز نقل نشده، و از احاديث صحيح السند هم نيست. دهلوى در كتاب «تحفه اثنی ‏عشريه» در باب امامت، در پاسخ به حديث ششم (حديث تشبيه) می ‏نويسد:

قاعده پذيرفته و پابرجا نزد اهل‏ سنت اين است كه احتجاج به هر حديثى كه پيشوايان فنّ حديث آن را در كتابى كه صحّتش را تعهد كرده ‏اند (مانند بخارى و مسلم و صاحبان صحاح) روايت نكرده ‏اند، و يا اينكه صحت آن حديث به صراحت و روشنى، به ويژه از جانب مؤلف آن كتاب يا محدثان مورد وثوق ديگر بيان نشده روا نيست.

بنا بر سخن دهلوى، اين قاعده نزد اهل‏سنت پذيرفته و پابرجاست. پس چگونه او به اين حديثِ نامعلوم كه مصداق قاعده مذكور نيست احتجاج مى‏كند؟!

پنج. به حديثى كه سند ندارد گوش داده نمی شود

بر پايه گفتار دهلوى، از ديگر قواعد مقرّر نزد اهل‏ سنت اين است كه آنان به حديثى كه سند ندارد گوش نمی ‏دهند. بر همين اساس، دهلوى تلاش كرده تا با انكار سخن پيامبر صلى الله عليه و آله درباره كسانى كه از حضور در لشكر اُسامه خوددارى كردند؛ يعنى «هر كس از حضور در آن لشكر خوددارى كند خدا لعنتش كند»به طعن سوم از مطاعن ابوبكر پاسخ دهد. حديثى كه شهرستانى صاحب «الملل و النحل» و ديگران از ناقلان آن هستند. از اين رو گفته است: به هر حديثى كه در كتاب‏هاى مسند محدثان - كه به صحت آن حكم كرده ‏اند -  نيامده گوش داده نمی شود.

ما در پرتو گفتارى دهلوى در اين مقام، به استناد او به حديثِ مورد بحث اعتراض می كنيم، زيرا اين حديث در كتاب‏هاى محدّثان به شكل مسند نقل نشده، چه رسد به اينكه نزد آنان صحيح به شمار رود. پس گوش ندادن و اعتنا نكردن به اين حديث لازم است. با اين وصف، دهلوى چگونه به آن استناد كرده است؟!

دهلوى در جاى ديگرى به حديث ساختگى «هر آنچه خدا در سينه من ريخت من در سينه ابوبكر ريختم» استناد كرده، كه اين نيز -  چنانكه ابن‏جوزى در «الموضوعات» و غير او تصريح كرده‏ اند -  سندى ندارد.

شش. احتجاج دهلوى به اين حديث علمى نيست

دهلوى در باب امامت، احاديث بسيارى را رد می كند كه پيشوايان بزرگ هم‏ مذهبش و محدثان نامدار عامه آنها را با اسانيد پرشمار و از طرق گوناگون روايت كرده‏ اند؛ مثل حديث طائر، حديث مدينة العلم و حديث اشباه (يا تشبيه) ! جالب اينجاست كه اين سه حديث را پدر او نيز در احاديث فضائل اميرالمومنين‏ عليه السلام روايت كرده است. با اين همه بسيار عجيب است؛ دهلوى كه چنين احاديث صحيح و مستفيض و بلكه متواتر را رد می ‏كند، چگونه در اين مقام به حديث ابونعيم استناد می ‏نمايد؟!

دهلوى، شيعه را به سبب احتجاج به حديث مدينة العلم -  با اين همه اعتبار - ريشخند می كند و به آنان خرده می ‏گيرد، به اين بهانه كه اين حديث به گمان او ساختگى است. با اين حال به حديث ابونعيم -  كه هرگز به پاى حديث مدينة العلم و ديگر احاديث فضائل اميرالمومنين ‏عليه السلام نمی رسد -  احتجاج می ‏كند! آيا آن واژگانى كه در استهزاء و ريشخند شيعه بر زبان آورده، به خود او باز نمی گردد؟!

هفت. بطلان معارضه به روايت ابونعيم، بر اساس سخن پدر دهلوى

چنانكه بطلان استدلال دهلوى به روايت ابونعيم از سخن شخص او ثابت شد، از گفتار پدرش شاه ولی ‏اللَّه دهلوى نيز ثابت می شود، زيرا وى در پايان كتابش «قرّة العينين فى تفضيل الشيخين» تصريح كرده كه مناظره با زيديه و اماميه با احاديث صحيحين جايز نيست، چه رسد به احاديث ديگر كتاب‏ ها. بنابراين، استناد دهلوىِ پسر به روايت ابونعيم در اينجا، مخالفت با قواعد مقرّر و مخالف گفتار پدر است!

هشت. بطلان معارضه به روايت ابونعيم، بر اساس سخن شاگرد دهلوى

همان گونه كه استناد دهلوى به روايت ابونعيم بر اساس سخن پدر وى باطل است، نزد شاگردش محمد رشيدالدين خان دهلوى نيز باطل است. محمد رشيد در كتابش «الشوكة العمريّة» نوشته كه اخبار مختصّ به هر گروه، در مقام بحث و جدال با ديگر گروه ‏ها معتبر و معتمَد نيست. زيرا راويان اخبار هر گروه نزد عالمان گروه ديگر بی اعتبار اند. بنابراين، روا نيست كه در برابر شيعه اماميه به حديث ابونعيم احتجاج شود. پس چگونه می ‏توان ادعا كرد كه ميان اين حديث و حديثى كه نزد فريقين متواتر است تعارض وجود دارد؟

همچنين بر پايه سخن رشيدالدين دهلوى، بر اهل‏ سنت است كه در برابر استدلال شيعه به احاديث فضائل اميرالمومنين‏ عليه السلام كه در كتب اهل ‏سنت آمده تسليم شوند و آن را بپذيرند. بر اين اساس، دشمنی هاى دهلوى و اسلافش همچون ابن ‏حجر و ابن ‏تيميه و مانند اينان از اعتبار ساقط است، چرا كه استدلال شيعه مطابق با قواعد مقرّر و رايج در مقام مناقشه و مناظره است. از اين رو مخالفان شيعه بايد آن را بپذيرند و به آن گردن نهند.

نه. اعتراض اهل‏ سنت به تمسّك اماميه به روايت ابونعيم

آيا اعتراض اهل‏ سنت به تمسّك اماميه به روايت ابونعيم در فضائل اميرالمومنين ‏عليه السلام عادلانه و منصفانه است، در حالى كه خود در مقابله با حديث متواتر غدير به حديث ابونعيم استناد می كنند؟!

ابن‏ تيميه در «منهاج السنّة» گويد: بی گمان ابونعيم احاديث بسيارى روايت كرده كه به اتفاق دانشمندان سنّى و شيعه ضعيف و بلكه ساختگى است... . صرف روايت (ابونعيم) صاحب «حلية الأولياء» و مانند او مفيد و دالّ بر صحت نيست، زيرا وى در فضائل ابوبكر و عمر و عثمان و علی ‏عليه السلام و اولياء و غير اينان احاديثى روايت كرده كه به اتفاق اهل علم ضعيف، بلكه ساختگى است.

ده. تصريح دهلوى به نامعتبر بودن نوشته ‏هاى ابونعيم

دهلوى در رساله «اصول الحديث» در بيان طبقات كتب حديث، به نقل از پدرش می ‏گويد:

طبقه چهارم احاديثى است كه نام و نشان آنها در سده ‏هاى پيشين معلوم نبود و متأخّران آنها را روايت كرده ‏اند. حالِ آنها از دو صورت خالى نيست: يا سلف تفحّص كردند و براى آنها اصلى نيافتند تا آنها را روايت كنند، يا اينكه يافتند و در آنها قدح و ايرادى ديدند كه سبب شد روايت همه‏ شان را رها كنند. به هر تقدير، اين احاديث قابل اعتماد نيست، تا در اثبات عقيده يا عملى به آنها تمسّك شود... .

اين قسم احاديث بسيارى از محدثان را به اشتباه انداخته است؛ آنان به سبب كثرت طرق اين احاديث -  كه در اين گونه كتب موجود اند -  فريفته شده و به تواتر آنها حكم نموده و در مقام قطع و يقين به آنها تمسّك جسته ‏اند، و بر خلاف احاديث طبقه نخستين و دوم و سوم مكتبى ديگر ساخته است. البته در بيان و معرفى اين قسم احاديث كتب بسيار نوشته شده است.

از جمله كتاب‏ هاى معرِّف براى كتب ضعيف است: «الضعفاء» ابن ‏حِبّان، «الضعفاء» عُقَيلى، «الكامل» ابن‏ عدى. و از جمله كتاب‏ هاى ضعيف است: تصنيفات حاكم نيشابورى، مصنّفات خطيب، نگاشته‏هاى ابن‏ شاهين، تفسير ابن ‏جرير و فردوس ديلمى و نيز ساير تصانيف او، تصانيف ابونعيم، تصانيف جوزجانى، تصانيف ابن ‏عساكر، تصانيف ابوالشيخ و تصانيف ابن‏ نجّار. در اين ميان، سهل ‏انگارى و حديث ‏سازى در باب مناقب و مثالب و تفسير و بيان اسباب نزول بيشتر بوده است.

اين بود كلام دهلوى. اكنون در پرتو آنچه دهلوى و پدرش گفته ‏اند، حديثى كه وى در برابر استدلال اماميه به حديث متواتر غدير به آن استناد كرده از احاديثى است كه در سده‏ هاى پيشين نام و نشانى از آن در دست نيست، و وضعيت آن از دو حالى كه اين دو به آن اشاره كرده ‏اند بيرون نيست.

  1. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۶۷۳ - ۶۸۷