آیه ۷۴ تا ۸۰ زخرف

از ویکی غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۵۷ توسط S.m.h (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

«إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ. لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ. وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ. وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ. لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ. أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ. أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ.»

مجرمين در عذاب جهنم دائمى خواهند بود. از آنها تخفيف نمى‌يابد و آنان در آن نااميد از نجات هستند. ما به آنان ظلم نكرديم ولى خود آنان ظالم بودند. ندا مى‌كنند: اى مالک، پروردگارت ما را بميراند و نابود كند. مالک مى‌گويد: شما ماندنى هستيد. براى شما حق را آورديم ولى اكثر شما نسبت به حق كراهت داشتيد. آيا مسئله‌اى را محكم مى‌كنند، پس ما نيز محكم‌تر مى‌نماييم. يا گمان مى‌كنند كه ما سر و نجواى آنان را نمى‌دانيم، بلى فرستادگان ما نزد آنان مى‌نويسند.

موقعيت تاريخى‌

خدا و رسول صحيفه ملعونه را به عنوان نقطه اصلى ظلمت معرفى كرده‌اند كه همه تاريكى‌ها از آن نشأت گرفته، و از همينجاست كه آيات متعددى درباره آن نازل شده است. خداوند به اهل صحيفه و پيروانشان هشدار شديد مى‌دهد كه هر حركتى كرده‌ايد از چشم خداوند دور نبوده است؛ و هر اقدامى را براى محكم كارى مقاصد آينده به انجام رسانده‌ايد محكم كارى خدا از شما بالاتر است. درباره نزول اين آيه در مورد صحيفه ملعونه سه دسته روايت وارد شده است. يک دسته فقط مسئله صحيفه را مطرح كرده است. دسته دوم مسئله منع خمس توسط آنان در آينده غصب خلافت را نيز ذكر نموده، و دسته سوم تمام آيات هفتگانه از «إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذابِ ...» تا «...وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ» را بيان كرده است.

دسته اول: نزول آيه درباره صحيفه ملعونه‌

رواياتى كه نزول دو آيه «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً ...» تا «... لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ» را درباره معاهده اول در كعبه ذكر كرده پنج روايت است، كه به ترتيب هر يک بيان بيشترى در اين باره دارد:

روايت اول‌

امام صادق عليه السلام فرمود: «لَمّا تَعاقَدُوا نَزَلَتْ: أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ، أَمْ يَحْسَبُونَ ...»: «همين كه بر صحيفه ملعونه هم پيمان شدند اين آيه نازل شد: آيا مسئله‌اى را محكم مى‌كنند؟ پس ما هم محكم مى‌نماييم. يا گمان مى‌كنند ما سرّ آنان و نجوايشان را نمى‌شنويم؟ بلى، و حتى فرستادگان ما نزد آنان مشغول نوشتن هستند»![۱]

روايت دوم‌

امام باقر عليه السلام مى‌فرمايد: «اين آيه درباره نوشته‌اى كه ابوبكر و عمر نوشتند، نازل شده است. خداوند پيامبرش را از آنچه بين خود نوشته بودند مطلع ساخت و اين آيه را بر او نازل كرد: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ»: «آيا مسئله‌اى را محكم كارى مى‌كنند؟ پس ما هم محكم كارى مى‌كنيم». [۲]

روايت سوم‌

امام صادق عليه السلام در روايت ديگرى با اشاره به افراد شركت كننده در پيمان و موضع صحيفه فرمود:

ابوبكر و عمر و ابوعبيده جراح و عبد الرحمن بن عوف و سالم مولى ابى حذيفه و مغيرة بن شعبه آن نوشته را بين خود نوشتند و هم پيمان شدند و توافق كردند كه «اگر محمد از دنيا رفت هرگز خلافت و نبوت در بنى هاشم نباشد». اين دو آيه هم در آن روز درباره آنان نازل شد: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ، أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ ...». [۳]

روايت چهارم‌

اميرالمؤمنين عليه السلام مى‌فرمايد: در حجة الوداع چهار نفر داخل كعبه شدند و در بين خود هم قسم شدند و عهد نامه‌اى نوشتند كه «اگر خداوند محمد را ميراند امر خلافت را به بنى هاشم راه ندهند». خداوند پيامبرش را از اين مطلب آگاه نمود و اين آيه را نازل كرد: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ، أَمْ يَحْسَبُونَ ...». [۴]

روايت پنجم‌

در روايت ديگرى زمان دقيق ترِ صحيفه تعيين گرديده و به جزئيات بيشترى اشاره شده است:پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله در حجة الوداع خطبه‌اى در مِنا ايراد كرد و بعد از حمد و ثناى خداوند فرمود: «اى مردم! سخن مرا بشنويد و خوب بفهميد، چرا كه ممكن است بعد از امسال ديگر شما را نبينم».عده‌اى از اصحاب آن حضرت جمع شدند و گفتند: «محمد مى‌خواهد امامت را در اهل بيتش قرار دهد»! اين بود كه چهار نفر از آنان به مكه آمدند و وارد كعبه شدند و هم پيمان شدند و قرار داد بستند و بين خود نوشته‌اى نوشتند كه «اگر خدا محمد را ميراند يا كُشت هرگز نگذارند اين امر خلافت به اهل بيت او باز گردد.خداوند هم بر پيامبرش چنين نازل كرد: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ، أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ ...».[۵]

دسته دوم: صحيفه و منع خمس‌

رواياتى كه پيش بينى اصحاب صحيفه درباره منع خمس از اهل بيت عليهم السلام را هم در شأن نزول اين آيه فرموده دو روايت است كه در يكى از آنها شركت بنى اميه در اين توطئه نيز مطرح شده است:

روايت اول‌

امام صادق عليه السلام با اشاره به همزمانى پيمان آنان با غدير مى‌فرمايد:دومين موردى كه خداوند از آنان پيمان گرفت در غدير بود كه آنان را شاهد بر خودشان قرار داد. اين در حالى بود كه آنان مى‌گفتند: «اگر محمد از دنيا رفت امر خلافت را به آل محمد باز نگردانيم و خمس را به آنان ندهيم».خداوند عزوجل پيامبرش را از برنامه آنان آگاه ساخت و اين آيه را نازل كرد:«أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ، أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ ...». [۶]

روايت دوم‌

در روايت ديگر دعوت رسمى اصحاب صحيفه از بنى اميه مطرح شده و پذيرش آنان نيز صريحاً آمده است. امام صادق عليه السلام مى‌فرمايد:ابوبكر و عمر ودار و دسته آنان ... بنى اميه را به شركت در پيمان خود دعوت كردند كه «خلافت را بعد از پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله در ما اهل بيت قرار ندهند و چيزى از خمس به ما ندهند». آنان در بين خود گفتند: «اگر خمس را به آنان دهيم آن را براى خود بر مى‌دارند و به ديگرى نيازى پيدا نمى‌كنند و برايشان مهم نخواهد بود كه خلافت در آنان باشد».بنى اميه در پاسخ اين پيشنهاد گفتند: «ما در بخشى از اين پيشنهاد سخن شما را مى‌پذيريم و آن اينكه چيزى از خمس به آنان ندهيم». در اين قرار ابوعبيده هم با آنان بود و نويسنده آنان بود. خداوند اين آيه را نازل كرد: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ، أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ ...». [۷]

دسته سوم: نزول هفت آيه درباره صحيفه‌

در يک روايت آيه «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً ...» با چند آيه قبل از آن بيان شده كه مقدمه جالبى براى درک اين آيه است، چرا كه حرف «أَمْ» در آغاز آيه به معناى «يا اينكه» ارتباط آن به آيات قبل را مى‌رساند، و جا دارد همراه آن آيات به بيان اين آيه پرداخته شود. امام عليه السلام از آيه ۷۴ آغاز فرموده، و به قرينه روايات قبل كه شأن نزول دو آيه آخر (أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً ...) را درباره صحيفه بيان فرموده است، اين حديث نيز همان هدف را دنبال مى‌كند. حضرت مى‌فرمايد:سپس خداوند آنچه براى دشمنان آل محمد عليهم السلام آماده كرده ذكر مى‌كند و مى‌فرمايد: «إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ. لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ»: «مجرمان در عذاب جهنم دائمى هستند. آن آتش از آنان كاستى ندارد و در آنجا تسليم عذابند»، يعنى از هر خيرى مأيوسند.سپس خدا نداى اهل آتش را نقل مى‌كند و مى‌فرمايد: «وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ»: «صدا مى‌زنند: اى مالک! پروردگارت كار ما را تمام كند»! يعنى بميريم! مالک در پاسخ مى‌گويد: «إِنَّكُمْ ماكِثُونَ»: «شما ماندنى هستيد». بعد خداوند مى‌فرمايد: «لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ»: «حق را براى شما آورديم»، يعنى ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام؛ «وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ»:«ولى اكثر شما نسبت به حق كراهت داشتيد»!بعد از آن خداوند خبر آنان درباره معاهده‌اى كه در كعبه بر آن متفق شدند را ذكر مى‌كند بر سر اينكه امر خلافت را به اهل بيت پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله باز نگردانند، و درباره آن چنين مى‌فرمايد: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ. أَمْ يَحْسَبُونَ ...». [۸]

تحليل اعتقادى‌

با توجه به رواياتى كه در انطباق آيه به توطئه صحيفه ملعونه ذكر شد، چهار جهت تفسيرى و تحليلى در ارتباط با دشمنان غدير قابل استفاده است:

اول: برداشتى جامع از آيات‌

از آيه ۷۴ تا ۸۰ كه ناظر به اصحاب صحيفه ملعونه است هفت نكته به دست مى‌آيد:

  • ۱. خداوند آنان را «مُجرِم» مى‌خواند، و چه جرمى بالاتر از اقدام بر ضد ولايت على عليه السلام.
  • ۲. اصحاب صحيفه در عذاب جهنم دائمى هستند، و عذاب كشيدن شغل دائمى آنان است.
  • ۳. اصحاب صحيفه مصداق بارز ظلم‌اند، كه با انحراف خط ولايت بر بشريت ظلم كردند.
  • ۴. خداوند حق را كه ولايت است براى آنان روشن كرد، ولى آنان از ولايت على عليه السلام بدشان مى‌آمد؛ و اين به ذات شقى آنان و نطفه‌هاى خبيثشان باز مى‌گردد.
  • ۵. خداوند صحيفه ملعونه را كارى بنيادى بر ضد اهل بيت عليهم السلام مى‌نامد و عنوان «ابرام» يعنى محكم كارى به آن مى‌دهد و مى‌فرمايد «أَبْرَمُوا أَمْراً».
  • ۶. در مقابل صحيفه كه يك محكم كارى از بشر بود، خداوند غدير را محكم كارى الهى مى‌نامد و مى‌فرمايد: «فَإِنَّا مُبْرِمُونَ».
  • ۷. خداوند هم از سِرّ و نجواى آنان خبر مى‌دهد و هم ملائكه خداوند اقدامات آنان را ثبت مى‌كنند. اين به معناى خبر داشتن پيامبر و على و امامان عليهم السلام از همه نقشه‌هاى آنان است، و روز قيامت كه شاهدان پروردگار پرونده سياه آنان را به خلايق نشان خواهند داد.

دوم: عنوان «نجوى» براى صحيفه‌

در سه آيه‌اى كه تاكنون درباره صحيفه ذكر شد از عنوان «نجوى» براى صحيفه استفاده شده است. اين سه آيه عبارتند از: «إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ ...»، «ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ ...»، «أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ ...».كلمه «نجوى» به معناى «سخن سِرّى» است، كه براى تقريب ذهن به «سخن گفتنِ درگوشى» معنى مى‌شود و منظور مواظبت از شنيدن ديگران است. اكنون سؤال اين است كه آيا هر نجوايى از شيطان است، يا «الف و لام» در كلمه «النجوى» براى عهد است يعنى اشاره به نجواى معينى با خصوصيات خاصى است؟شكى نيست كه بسيارى از سرّ نگه داشتن‌ها و سرّى سخن گفتن‌ها، نه تنها خوب است كه لازم و واجب است. مثلًا اسرار مسلمين را نبايد به كفار گفت، و يا سخنى كه باعث فتنه بين دو نفر يا عده‌اى مى‌شود بايد سرّى مطرح شود، و حتى اسرار زندگى شخصى را نبايد براى هر كسى و در هر جايى گفت. با در نظر گرفتن اين مطلب، آيا نجواى اهل صحيفه از چه قماشى است كه شيطانى شمرده شده است؟نجوى و سخن سرّى اصحاب صحيفه بالاتر از افشاى اسرار مسلمين است، و تنظيم اسرارى بر ضد اسلام است كه از پشت خنجر زدن و از داخل پوساندن و تيشه بر ريشه اسلام زدن است، آن هم نقشه‌اى اساسى و بلند مدت و همه جانبه بر عليه بزرگترين ركن اسلام يعنى ولايت ائمه عليهم السلام. مى‌توان يقين داشت كه از اول تا آخر دنيا چنين نجواى شكننده‌اى صورت نگرفته و چنين آثار دردناكى بر جاى نگذاشته است.نكته ديگر اين نجوى تكرار آن از يک سو و انكار آن از سوى ديگر است كه قسم دروغ ياد مى‌كردند كه چنين نگفته‌اند. از نجواى صحيفه كه پايه همه نجواها بود گرفته تا سخنان درگوشى آنان در مقابل منبر غدير و سپس سخنان سرّى آنان در خيمه‌ها پس از سخنرانى غدير و سخنان مخفيانه پس از بيعت و آنگاه نجوى بر سر قتل پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله در عقبه هرشى و نيز قتل اميرالمؤمنين عليه السلام قبل از رسيدن به مدينه، همه اين موارد نجواهايى بود كه با اوج گرفتن آن در روزهاى غدير و پس از آن، مى‌رفت تا فتنه‌اى عظيم رقم زده شود؛ و كار بدانجا رسيد كه پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله رسماً دستور داد تا منادى بين مردم ندا كند: «لا تَجْتَمِعْ ثَلاثَةُ نَفَرٍ مِنَ النّاسِ يَتَناجُونَ فيما بَيْنَهُمْ بِسِرٍّ»: «سه نفر حق ندارند يك جا جمع شوند و سخن سرّى با هم بگويند»![۹]

سوم: اظهار محتواى صحيفه با اشاره‌

از نكات قابل توجه در سراسر واقعه غدير، اظهار محتواى پيمان نامه به صورت رمزى و اشاره و با الفاظ مختلف بدون تصريح به اصل آن بود كه توسط منافقين انجام مى‌گرفت، كه نمونه‌هاى آن قبلًا ذكر شد. بُرَيده اسلمى مى‌گويد: پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله به عده‌اى از اصحابش فرمود: بر على به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كنيد. يک نفر از آنان گفت:

«لا وَ اللَّهِ! لاتَجْتَمِعُ النُّبُوَّةَ وَ الْخِلافَةَ فى اهْلِ بَيْتٍ ابَداً»: «نه به خدا قسم! هرگز نبوت وخلافت در يک خانواده جمع نمى‌شود». خداوند هم اين آيه را نازل كرد: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ». [۱۰]

چهارم: از صحيفه ملعونه تا كربلا

اگر كسى مسير تاريخ اسلام را از سال دهم تا شصتم مطالعه كند- بدون آنكه نياز به تجزيه و تحليل داشته باشد- سير طبيعى صحيفه و سقيفه را به سوى قتلگاه كربلا خواهد يافت. اين هدفى بود كه صحيفه براى آن امضا شد و سقيفه براى آن به وجود آمد. شنيدن اين ركن اعتقادى در عبارتى جامع از امام صادق عليه السلام يقين ديگرى براى قلوب سوخته شيعيان به ارمغان مى‌آورد. ابوبصير از امام عليه السلام درباره آيه «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ» سؤال كرد. حضرت فرمود: اين دو آيه در آن روز درباره آنان نازل شد.

سپس فرمود:لَعَلَّكَ تَرى انَّهُ كانَ يَوْمٌ يُشْبِهُ يَوْمَ كُتِبَ الْكِتابُ الّا يَوْمَ قَتْلِ الْحُسَيْنِ عليه السلام؟! وَ هكَذا كانَ فى سابِقِ عِلْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذى اعْلَمَهُ رَسُولَ اللَّهِ صلَّى اللَّه عليه و آله انْ اذا كُتِبَ الْكِتابُ قُتِلَ الْحُسَيْنُ عليه السلام وَ خَرَجَ الْمُلْكُ مِنْ بَنى هاشِمٍ؛ فَقَدْ كانَ ذلِكَ كُلُّهُ.شايد تو هم اين اعتقاد را داشته باشى كه روزى شبيه به روز نوشتن صحيفه ملعونه نباشد جز روزى كه حسين عليه السلام كشته شد؟! در علم خداوند عزوجل هم كه به پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله آموخته همين مطلب آمده بود كه وقتى صحيفه نوشته شد حسين عليه السلام كشته شد و خلافت از بنى هاشم بيرون رفت، و همه اينها به وقوع پيوست.[۱۱]از كلام امام صادق عليه السلام كه مى‌فرمايد: «اذا كُتِبَ الْكِتابُ قُتِلَ الْحُسَيْنُ عليه السلام» استفاده مى‌شود كه اهل صحيفه انتظار چنين عاقبتى را داشتند و با همين فكر كار خود را آغاز كردند، و عملًا هم نهايت تلاش خود را براى تحقق آن به كار بستند. از روز اول معاويه به معاهده ابوبكر و عمر پيوست و با آماده سازى جوّ حكومت زمينه براى بنى اميه آغاز شد و عثمان اساس اموى را بنياد نهاد. معاويه كه قبل از عثمان از طرف عمر پايه كار خود را در شام محكم كرده بود با قتل عثمان جاى پاى خود را محكم كرد و مسلخ كربلا را تدارک ديد. آن قدر اين برنامه ريزى حساب شده بود كه با مرگ او بى درنگ كربلا آغاز شد و به فاصله ششماه درياى خون در عاشورا موج زد؛ و تنها مظهر ولايت يعنى امام حسين عليه السلام، مُشت امضا كنندگان صحيفه ملعونه را باز كرد.

منبع

کتاب غدير در قرآن، محمدباقر انصاری ج‌۱، ص: ۲۵۷تا۲۶۶

پانویس

  1. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۲۲، ج ۳۱ ص ۶۳۴ ح ۱۳۹. الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۵۱.
  2. مثالب النواصب (ابن شهر آشوب) نسخه خطى: ص ۹۳.
  3. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۶۷۲.
  4. بحار الانوار: ج ۸۹ ص ۸۰ ح ۴۷.
  5. عوالم العلوم: ج ۱۵/ ۳ ص ۱۶۴، ۲۹۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۳، ۱۱۴، ۱۲۹. تفسير القمى: ج ۱ ص ۱۷۳. الاقبال: ص ۴۵۳- ۴۵۹.
  6. شرح الاخبار: ج ۲ ص ۳۵۲. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۵۷ ح ۱۳۶.
  7. الكافى: ج ۱ ص ۴۲۰ ح ۴۳. تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۰۸. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۵۷ ح ۵۸، ج ۳۰ ص ۱۶۲ ح ۲۲، ص ۲۶۳ ح ۱۲۸.
  8. تفسير القمى: ج ۲ ص ۲۸۹.
  9. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۱.
  10. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۵۷ ح ۱۳۶. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۵۷۲ ح ۴۸.
  11. بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۶۵ ح ۹۲، ج ۲۸ ص ۱۲۳، ج ۳۱ ص ۶۳۴ ح ۱۴۰. الكافى: ج ۸ ص ۱۷۹.