آيه ۴۶ حجر و غدیر

نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۴۹ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها)

«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِى جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ، ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ» :

متقين در بهشت‏ ها و چشمه سارها هستند. با سلام و امنيت داخل آن شويد .

در خطابه غدير آياتى از قرآن به صورت اقتباس و تضمين، در شأن پذيرندگان ولايت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام ديده مى‏ شود.

مقامات و شئونى كه درباره اولياى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در اين فرازها مطرح شده، از پايه‏ هاى اعتقادى آن يعنى داشتن قلبى مطمئن و بى شک و ترديد آغاز شده، و به توصيف ايمان حقيقى آنان يعنى «ايمان به غيب» رسيده، و آنگاه رستگارى آنان مورد امضاى خدا و رسول قرار گرفته و مغفرت و اجر بزرگ برايشان ضمانت شده است.

آن پاداش بزرگ بهشت است و امان از آتش، و استقبال از محبين على‏ عليه السلام با سلام بهشتى.

اين آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله ۶ آيه است، كه از جمله اين آيات آيه ۴۵ و ۴۶ سوره حجر و آيه ۷۳ سوره زمر است:

«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِى جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ، ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ» :

متقين در بهشت‏ ها و چشمه سارها هستند. با سلام و امنيت داخل آن شويد .

«وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ»[۱]

«كسانى كه تقوا پيشه كردند گروه گروه به سوى بهشت برده مى‏ شوند تا هنگامى كه به آن مى‏ رسند و درهاى آن باز مى‏ شود، خزانه دارانش به آنها مى‏ گويند: سلام بر شما، پاكيزه شديد، پس براى هميشه داخل آن شويد.»

اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

الا انَّ اوْلِيائَهُمُ الَّذينَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِسَلامٍ آمِنِينَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ بِالتَّسْليمِ، يَقُولُونَ «سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ»:

بدانيد اولياء و دوستان امامان كسانى هستند كه با سلامتى و در حال امن وارد بهشت مى‏ شوند و ملائکه با سلام به ملاقات آنان مى ‏آيند و مى‏ گويند: «سلام بر شما، پاكيزه شديد. پس براى هميشه داخل بهشت شويد» . بدانيد اولياء و دوستان امامان كسانى هستند كه با سلامتى و در حال امن وارد بهشت مى‏ شوند و ملائكه با سلام به ملاقات آنان مى ‏آيند و مى‏ گويند: «سلام بر شما، پاكيزه شديد. پس براى هميشه داخل بهشت شويد».

موقعيت تاريخى

در خطبه غدیر پس از آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله از اصل مسئله امامت فراغت يافت به معرفى دوستان و دشمنان امامت پرداخت. در اين فراز از اواسط خطبه مسئله ورودِ با جلالت آنان به بهشت را با اقتباس از دو آيه قرآن در كلام خود بيان فرمود.

در اين تركيبِ كلام آيه سوره حجر از صورت امر و ضمير«ها» در كلمه«ادخلوها» به صورت غايب و ذكر كلمه «جنت» آمده و «يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ» شده است. قسمت آخر آيه سوره زمر نيز با تصرفى در كلمات، به جاى «قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها» جمله «تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ بالتسليم» آمده و سپس بقيه آيه عيناً ذكر شده است.

مَعاشِرَ النّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَكُمْ اكْثَرُ الاوَّلينَ: موقعیت قرآنی

آيات سوره حجر ضمن اتمام حجت‏ هاى خدا بر ابليس است كه وقتى بر آدم سجده نكرد مورد مؤاخذه قرار گرفت تا آنجا كه خدا به او فرمود: وعده‏ گاه گمراه شوندگان به دست تو جهنم است، و در مقابل وعده‏ گاه متقين بهشت است كه با سلامتى وارد آن خواهند شد.

آيه سوره زمر در زمينه ترسيم روز قيامت است كه از آيه ۶۸ آغاز مى‏ شود و از نفخه صور بيان مى‏ كند تا نوبت به جهنم و بهشت مى‏ رسد كه متقين به سمت بهشت برده مى‏ شوند و خزانه دارانش با سلام و تحيت آنان را وارد مى‏ كنند و بشارت ابديت به آنان مى‏ دهند، و دنباله مطلب تا آخر اين سوره ادامه مى ‏يابد.

تحليل اعتقادى

از جهت تفسيرى دو نقطه مهم در كلام مبارک پيامبر صلى الله عليه و آله پيرامون اين دو آيه در خطبه غدير نهفته است: يكى ارتباط تقوى و ولايت، و ديگرى تشريفات خاص براى ورود با جلالت شيعيان به بهشت.

در مورد ارتباط تقوى و ولايت بايد گفت: موضوع اين دو آيه در قرآن «متقين»هستند كه پيامبرصلى الله عليه وآله آن را به اوليا و دوستان دوازده امام‏ عليهم السلام تأويل فرموده است. نكته بسيار مهم ارتباط تقوى و ولايت است كه طبعاً نقطه مقابل آن تلازم بى ‏تقوايى با نپذيرفتن ولايت خواهد بود.

دريافت دقيق از اين ارتباط نياز به توضيحى درباره معناى تقوى دارد كه بايد با در نظر گرفتن موارد كاربرد و تأثير آن در زندگى و نيز نتايج و اهداف مطلوب از آن بيان شود.

«تقوى» به معناى ترس از خدا و اطاعت از فرامين اوست، و اصل آن از «وقى» به معناى «حفظ از خطر» است، كه در تقواى اصطلاحى منظور از خطر همان عذاب الهى و آتش جهنم است، كه باعث ترس از خدا و عمل به دستورات او مى‏ شود.

با توجه به معناى دقيقى كه ذكر شد تقوى فقط در عمل خود را نشان نمى دهد تا هنگام گناه ما را باز دارد، بلكه ظهور آثار تقوى در دو موقعيت در زندگى انسان‏ها بروز مى‏ كند: يكى در مقام اعتقاد و فكر است و ديگرى در مقام عمل، كه در مقام عمل نيز تأثير يافته از گناه قلب و فكر است.

فرامين الهى از تعيين خليفه پيامبرصلى الله عليه وآله گرفته تا نماز و روزه و تا حرمت دروغ و غيبت همگى نياز به تقوى دارد تا در اطاعت از پروردگار آن گونه كه او دستور داده و خواسته باشيم.

همان گونه كه اگر كسى ترس از خدا نداشته باشد دروغ مى‏ گويد و نماز نمى‏ خواند، به همان صورت از پذيرفتن ولايت و صاحب اختيارى على بن ابى‏طالب‏ عليه السلام سر باز مى ‏زند. در حالى كه مى‏ بينيم دو مورد اول مربوط اعمال است، ولى قبول ولايت يك اعتقاد و يك امر قلبى است.

قابل توجه اينكه بى ‏تقوايى و گناه در فكر و اعتقاد بسيار مهم‏تر از بى ‏تقوايى در عمل است، زيرا گناهِ عملى فقط به اندازه خودش جهنم به دنبال دارد ولى گناهِ اعتقادى آثار گسترده ‏اى در عمل دارد چرا كه اعمال در سايه اعتقاد جهت مى‏ يابند، مثلاً كسى كه ولايت ائمه معصومين‏ عليهم السلام را پذيرفت چگونگى نماز را از ايشان فرا مى ‏گيرد، ولى كسى كه ولايت ايشان را قبول نكرد حتى اگر نماز بخواند كيفيت نماز او مورد رضاى الهى نيست چرا كه از راه غلط آموخته است.

عمق اين ارتباط دو سويه بين تقوى و ولايت در احاديث به خوبى تبيين شده است:

امام صادق‏ عليه السلام در حديثى ايمان آوردن شيعيان را مظهر تقواى آنان معرفى مى ‏كند و مى‏ فرمايد:

«الْمُتَّقُونَ شيعَتُنَا الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[۲]«متقين شيعيان ما هستند كه به غيب ايمان مى‏ آورند».

در حديث ديگرى امام باقرعليه السلام مطلق اطاعت از فرامين الهى را در كنار تقوى و تفسير گونه‏ اى بر آن قرار داده مى‏ فرمايد:

«وَاللَّه ما شيعَتُنا الاّ مَنِ اتَّقَى اللَّه وَ اطاعَهُ»[۳]«به خدا قسم شیعه ما نیست مگر کسی که از خدا میترسدو اورا اطاعت می کند»

نقطه مقابل اين ارتباط، تلازم بين بى‏ تقوايى و ردّ ولايت امامان‏ عليهم السلام است. اگر مخالفين و دشمنان اهل‏بيت‏ عليهم السلام تقوى داشتند و از خدا مى‏ ترسيدند و اطاعت او را مى‏ نمودند در رأس همه اطاعت‏ها قبول ولايت ائمه‏ عليهم السلام بود كه با دستور مستقيم و مؤكد خداوند توسط همان پيامبرى نازل شد كه نماز و روزه و حج و حرمت دروغ و غيبت و تهمت و ربا و غير اينها نازل شد. اين سرپيچى از امر الهى به معناى بى‏ تقوايى و نترسيدن از خدا و عذابى است كه براى نافرمانان مقرّر فرموده است.

جا دارد در اينجا به سخنان چند نفر از معترضين بر ابوبكر در روزهاى اول غصب خلافت اشاره مى‏ شود كه وقتى او را در چنين اقدام عظيمى بر ضد ولايت توبيخ مى‏ كردند از واژه «تقوى» استفاده كردند و او را در حضور مردم بى ‏تقوى معرفى مى‏ نمودند

سلمان در مسجد بپاخاست و در حالى كه ابوبكر بر منبر بود خطاب به او گفت:

يا ابابَكْرٍ، اتَّقِ اللَّه وَ قُمْ عَنْ هذَا الْمَجْلِسِ وَ دَعْهُ لاهْلِهِ يَأْكُلُوا بِهِ رَغَداً الى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا يَخْتَلِفُ عَلى هذِهِ الْامَّةِ سَيْفانِ... ، وَ انْ ابَيْتُمْ لَتَحْلِبُنَّ بِهِ دَماً وَ لَيَطْمَعَنَّ فيهَا الطُّلَقاءُ وَ الطُّرَداءُ وَ الْمُنافِقُونَ:

اى ابوبكر، تقوى پيشه كن و از اين جايى كه نشست ه‏اى برخيز و آن را به اهلش واگذار كن كه تا روز قيامت با خوشى آن را به كار گيرند و دو شمشير از اين امت با يكديگر اختلاف پيدا نكنند ... ، و اگر نپذيريد از آن خون خواهيد دوشيد و آزاد شدگان و مطرود شدگان و منافقان در خلافت طمع خواهند كرد.[۴]

مى بينيم كه سلمان دو سوى تقوى و بى ‏تقوايى را به خوبى تبيين مى‏ كند و نشان مى ‏دهد كه آثار سوء اين بى‏ تقوايى تا كجا پيش مى ‏رود كه بايد امتى خون بدوشند و نااهلان دنباله اين راه غلط را بگيرند، چنانكه اين اتفاق بوقوع پيوست و چه خون‏ هاى ناحقى كه در پى اين غصب خلافت در طول قرن‏ها ريخته شد و چه كسانى حكومت مردم را در دست گرفتند كه فتنه‏ هاى عظيمى از دستشان صادر شد. آيا اين بى‏ تقوايى با يك دروغ يا غيبت يا زنا يا ربا قابل مقايسه است؟ آيا هزاران دروغ و غيبت و زنا و ربا ثمره غصب خلافت نبود؟!

در همان مجلس مقداد برخاست و چنين گفت: ارْجِعْ يا ابابَكْرٍ عَنْ ظُلْمِكَ وَ تُبْ الى رَبِّكَ وَ الْزِمْ بَيْتِكَ وَ ابْكِ عَلى خَطيئَتِكَ وَ سَلِّمِ الامْرَ لِصاحِبِهِ الَّذى هُوَ اوْلى بِهِ مِنْكَ... . اتَّقِ اللَّه وَ بادِرِ الاسْتِقالَةَ قَبْلَ فَوْتِها:

اى ابوبكر، از ظلم خود باز گرد و نزد پروردگارت توبه كن و در خانه‏ ات بنشين و بر گناهت گريه كن، و امر خلافت را به صاحب آن كه از تو بدان سزاوارترست تسليم نما ... . تقوى پيشه كن و هر چه زودتر آنچه تصرف كرده‏ اى بازگردان قبل از آنكه وقت آن بگذرد.[۵]

در اين كلام مقداد هم توبه از آن بى‏ تقوايى و گريه بر چنين گناهى مطرح شده و به او تقوى را سفارش مى‏ كند كه لازمه ‏اش را باز پس دادن خلافتِ غصب شده مى ‏داند.

در همان مجلس ابوايوب انصارى نيز بى‏ تقوايى مردم در يارى غاصبين خلافت و تنها گذاشتن خليفه منصوب شده الهى را موضوع سخن خويش قرار داد و چنين گفت: اتَّقُوا عِبادَ اللَّه فى اهْلِ‏بَيْتِ نَبِيِّكُمْ وَ رَدُّوا الَيْهِمْ حَقَّهُمُ الَّذى جَعَلَهُ اللَّه لَهُمْ ... . فَتُوبُوا الَى اللَّه، إِنَّ اللَّه تَوَّابٌ رَحِيمٌ: اى بندگان خدا، درباره اهل‏بيت پيامبرتان از خدا بترسيد و تقوى پيشه كنيد، و حق آنان را كه خدا برايشان قرار داده به آنان باز گردانيد ... . در پيشگاه خدا توبه كنيد، كه خداوند توبه پذير و مهربان است.[۶]

با توجه به سخن فوق معلوم مى ‏شود موضوعيت تقوى درباره اهل‏ بيت و حقوقشان معناى دقيقِ ارتباط بين تقوى و ولايت است، همان گونه كه باز گرداندن حقشان توبه از اين گناه و نشانه ترس از خداست.

پانویس

  1. زمر /  ۷۳.
  2. بحار الانوار: ج ۲ ص ۲۱ ح ۵۹ .
  3. بحار الانوار: ج ۷۰ ص ۹۷.
  4. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۳۰۱.
  5. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۹۶.
  6. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۱۹ ۲۱۳ ۲۰۱.