حضور بانوان در نقل حديث غدير
چند اشاره
۱ـ بدون تردید موضوع غدیر خم از مهمترین نقطههای عطف در تاریخ رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است و هر چند معرّفی امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان امام و خلیفه، بارها و به مناسبتهای مختلف حتی از نخستین سالهای بعثت از طرف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله انجام یافته بود، امّا آنچه پیامبرصلی الله علیه و آله در غدیر خم مأموریت انجام آن را داشت، جایگاهی بس عظیم و روشن دارد. اگر به موقعیت تاریخی این حادثه و روش ابلاغ و تأکید مجدد این مأموریت و جوانب آن عنایت شود، و اگر به حجم عظیمی از تاریخ و فرهنگ اسلامی که این واقعه درخشان به خود اختصاص داده نگریسته شود، به عظمت این نقطه عطف، بیشتر پی خواهیم برد.
آنچه در هجده ذیالحجه رخ داد علاوه بر آنکه بخش وسیعی از کتابهای تاریخی و حدیثی مسلمانان را به خود اختصاص داد، حجم عظیمی از آفرینشهای ادبی را از همان ساعات نخست تاکنون به وجود آورده است. شعرهای بسیاری سروده شد و هنوز نیز این چشمه، جوشش دارد. سخنان بسیاری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مقاطع مختلف بیست و سه سال رسالت و حتی بیش از آن برجای مانده است. بسیاری از رهنمودهای آن حضرت نیز گرفتار سیاستهایی شد که از سر عمد و گاه برخاسته از جهل، نقل و نشر آنها را به صلاح نمیدیدند! در این میان آنچه در غدیر خم پیش آمد با اینکه از جانب دستهای آشکار و پنهان، بیشترین انگیزه برای به فراموشی سپرده شدن آن وجود داشت، امّا به خواست الهی، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به گونهای این مأموریت را به انجام رساند که هیچ روایتی را نمیتوان نشان داد که سلسله سند و طرق روایت آن به زیادی طرق روایت غدیر باشد.
۲ـ حدیث غدیر را احمد بن حنبل از چهل طریق، و طبری از هفتاد و چند طریق، و ابنعقده از صد و پنج طریق، و ابوسعید سجستانی از صد و بیست و پنج طریق نقل کرده است. برخی نیز گفتهاند که صد و پنجاه طریق دارد.
ابوالعلاء عطّار همدانی، (متوفای ۵۶۹ هـ. ق) میگفته است: «من این حدیث را از دویست و پنجاه طریق روایت میکنم».[۱]
علاّمه امینی، که کتاب گرانقدر و حجت بالغه «الغدیر» را در همین زمینه نوشته است، نام صد و ده نفر از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله را آورده که ماجرای غدیر را به اجمال یا تفصیل گزارش کردهاند. هیچیک از وقایع و سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله را نمیتوان یافت که این تعداد از صحابه حضرت صلی الله علیه و آله آن را بازگو کرده باشند. همو نام هشتاد و چهار نفر از تابعین را برشمرده است که در شمار راویان غدیرند. همّت این عالم سترگ توانسته است نام سیصد و شصت نفر از دانشمندانی که حدیث غدیر را گزارش کردهاند نیز فهرست کند و این تعداد جدای از آنچه است که عالمان شیعه به انجام رساندهاند. اگر به آنچه گفته شد، فهرست دهها کتابی که مستقلاً در این باره از نخستین قرنهای اسلامی نگاشته شده است اضافه شود، عظمت غدیر را در دستگاه فکری، اعتقادی، تاریخی و فرهنگی مسلمانان بیش از پیش خواهیم یافت.
۳ـ از جمله موضوعات مورد توجه درباره حدیث غدیر استدلالها و احتجاجهایی به آن بوده است که در مراحل و به مناسبتهای گوناگون صورت گرفته است. از جمله توسط خود اهل بیت علیه السلام که بارها بدان استناد و استشهاد جستهاند و احتجاج حضرت فاطمه سلام الله علیها از این جمله است.[۲] امیرالمومنین علیه السلام نیز در مقاطعی چند به آن استناد فرموده است و حتی حاضران را در خصوص آن به گواهی طلبیده است. از جمله میتوان به جلسه معروف «رحبه» در کوفه اشاره کرد: به اجمال آنکه به امیرالمومنین علیه السلام خبر رسید که برخی در این باره که پیامبرصلی الله علیه و آله او را بر دیگران مقدّم داشته باشد، ایجاد تردید میکنند. علی علیه السلام در میان جمعیتی که در رحبه محل گردهمایی مردم، حضور یافت و از کسانی که در همان جلسه بودند و شاهد ماجرای غدیر بودهاند نسبت به موضوع غدیر گواهی خواست. بر اساس گزارش احمد بن حنبل، در آن روز، سی نفر ـکه جمعی از آنان از مبارزان جنگ بدر بودند و طبعاً از چهرههای معروف در جامعه اسلامی بهشمار میرفتندـ به نفع حضرت علی علیه السلام شهادت دادند که نام بیست و چهار نفر از آنان در کتاب «الغدیر» ثبت شده است.[۳]
این در حالی بود که این ماجرا در اوایل ورود حضرت علیه السلام به کوفه اتفاق افتاد؛ یعنی حداقل بیست و پنج سال از ماجرای غدیر خم گذشته بود و در این فاصله جمع زیادی از شاهدان آن رخداد فوت کرده یا در جنگها کشته شده بودند؛ بسیاری از آنان در شهرهای مختلف پراکنده شده بودند و مرکز اصلی حضور صحابه نیز شهر مدینه بود و تنها آن دسته از صحابه که به تبع و در پشتیبانی از حضرت علیه السلام در دوره خلافت ایشان به کوفه آمده بودند در کوفه حضور داشتند و این جلسه نیز بدون پیشبینی و اعلام قبلی اتفاق افتاد و لذا به گونهای نبود که گواهان دیگر بتوانند خود را به آن برسانند. با این همه، این تعداد افراد بر جریان غدیر در همان جلسه شهادت دادند. البته برخی نیز تغافل کرده و حاضر به شهادت دادن نشدند که به نفرین حضرت علیه السلام گرفتار آمدند و رسوایی آنان برای همیشه باقی ماند.
۴ـ آنچه در این مقاله میآید اشارهای است به یکی از زوایای گزارش حدیث غدیر، و آن حضور زنان در نقل این واقعه مبارک است. اگر شمار بانوانی که نام آنان به عنوان «راوی» داستان غدیر در تاریخ و کتب حدیث مانده است با آنچه در موارد دیگر که توسط آنان گزارش شده مقایسه گردد، خواهیم دید که حضور زنان در نقل ماجرای غدیر خم یا استدلال به آن، حضوری چشمگیر است و حتی بیش از موضوعات دیگری است که آنان در طریق نقل آن قرار گرفتهاند.
از نکات قابل توجه در همین زمینه، که شرح آن خواهد آمد، سلسله سندی است که در میان بانوان اهل بیت علیه السلام در خصوص حدیث غدیر وجود دارد: به ترتیب پنج «فاطمه» که هر یک «عمّه» دیگری است در طریق روایت قرار گرفتهاند، آغاز آنان ظاهراً فاطمه معصومه سلام الله علیها و در نهایت فاطمه زهرا سلام الله علیها است که ششمین «فاطمه» در طریق روایت است. در مقام احتجاج به حدیث غدیر نیز به عنوان نمونه باید از بانوی «دارمیه حجونیه» نام برد که شرح آن در ادامه خواهد آمد. اینان زنانی هستند که در کتب اهل سنّت هم به عنوان راوی حدیث غدیر بهشمار رفتهاند.
با توجه به عنایت ویژه پیامبرصلی الله علیه و آله به حضور مسلمانان در این رخداد، به همراه آوردن همه همسران خود و اهل بیت خویش و نیز شیوهای که آن حضرتصلی الله علیه و آله در ابلاغ مأموریت الهی معرّفی مجدد علی علیه السلام در روز غدیر، اتخاذ کرد، طبیعی بود که زنان بسیاری نیز مستقیماً شاهد ماجرا باشند.
در برشماری بانوانی که حدیث غدیر را روایت کردهاند، نخست به معرّفی کسانی میپردازیم که جزء صحابه پیامبرصلی الله علیه و آله بهشمار میروند؛ آنگاه نام چند نفر از تابعین را بازگو میکنیم و سپس از دو تن از زنانی که در مقام احتجاج و استدلال به این حدیث شریف استناد جستهاند یاد میکنیم.
زنان صحابه
۱ـ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
روایت غدیر به نقل از حضرت فاطمه سلام الله علیها را «ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید همدانی» معروف به «ابنعقده» (متوفای ۳۳۳ هـ. ق) در کتابی که ویژه حدیث غدیر نگاشته آورده است. این کتاب همان است که سید بن طاوس به نسخهای از آن اشاره میکند که تاریخ کتابت آن سه سال پیش از درگذشت مصنّف، یعنی در سال ۳۳۰ هـ. ق است و خطّ شیخ طوسی و بزرگانی از علمای اسلام بر آن نقش بسته است و در نزد ابنطاوس بوده است.[۴] او حدیث غدیر را در این کتاب از یکصد و پنج طریق نقل میکند، از جمله از حضرت فاطمه سلام الله علیها.[۵]
شمسالدین محمد بن محمد شافعی، معروف به ابنجزری، (متوفای ۸۳۳ هـ. ق) که کتاب «اسنی المطالب فی مناقب علیّ بن أبیطالب» را درباره اثبات تواتر حدیث غدیر نگاشته و آن را از هشتاد طریق نقل کرده، نیز روایت غدیر را از طریق آن حضرت فاطمه سلام الله علیها نقل کرده است.[۶] و نیز شیخ منصور رازی، دارنده کتاب «حدیث غدیر» آن را از حضرت فاطمه سلام الله علیها روایت کرده است.[۷]
شهابالدین سیّدعلیّ بن شهاب بن محمد همدانی (متوفای ۷۸۶ هـ. ق) صاحب کتاب «موده القربی» نیز این روایت را از حضرت فاطمه سلام الله علیها نقل میکند:
قالت: قال رسولاللهصلی الله علیه و آله: «من کنت ولیّه فعلیّ ولیّه، و من کنت امامه فعلیّ ولیّه.[۸]
احتجاج حضرت فاطمه سلام الله علیها به حدیث غدیر را نیز در ادامه خواهیم آورد.
۲ـ امّسلمه، همسر پیامبرصلی الله علیه و آله
«ابنعقده» به سند متصل از امّسلمه این روایت را بازگو میکند:
«اخذ رسولاللهصلی الله علیه و آله بید علیّ بغدیر خم فرفعها حتی رأینا بیاض ابطیه فقال: من کنت مولاه فعلیّ مولاه. ثمّ قال: ایها الناس! انّی مخلّف فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی و لن یتفرقّا حتی یردا علیّ الحوض؛[۹]
رسول خدا صلی الله علیه و آله دست علی را در غدیر خم گرفت و بالا برد تا آنجا که سفیدی زیر بغل او را دیدیم و گفت: هر کس مولای اویم علی مولای اوست. سپس گفت: ای مردم! من دو امر گرانبها را میان شما بر جای میگذارم: کتاب خدا و عترتم را و آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا بر من در کنار حوض وارد شوند.»
این روایت را همچنین شیخ احمد بن فضل بن محمد باکثیر شافعی، (متوفای ۱۰۴۷ هـ. ق) در کتاب «حسن المآل فی مناقب الآل» خویش به نقل از «ابنعقده» آورده است. نیز همین روایت را نورالدین علی بن عبدالله بن احمد سمهودی شافعی، (متوفای ۹۱۱ هـ. ق) در کتاب «جواهر العقدین» به نقل از «ینابیع المودّه»، از امّسلمه روایت کرده است.[۱۰]
۳ـ امّ هانی، خواهر علی علیه السلام
حافظ احمد بن عمرو بصری، معروف به بزاز (متوفای ۲۹۲ هـ. ق) در «مسند» خود به نقل از امّهانی چنین روایت کرده است:
«رجع رسولالله صلی الله علیه و آله من حجّته حتّی نزل بغدیرخمّ ثمّ قام خطیباً بالهاجره فقال: ایّها الناس!…[۱۱]
رسول خدا از حج خود برگشت تا در غدیر خم فرود آمد، سپس در گرمای ظهر به سخن ایستاد و فرمود: ای مردم! …»
همین روایت را سمهودی شافعی به نقل از بزّاز، به نقل از قندوزی حنفی در «ینابیع المودّه» آورده است و ابنعقده نیز به سند خویش، همان را از امّهانی نقل میکند.[۱۲]
۴ـ فاطمه بنت حمزه بن عبدالمطلب
فاطمه دختر حمزه سیدالشهدا سلام الله علیها نیز از راویان حدیث غدیر است و روایت او را «ابنعقده» در کتاب یادشده او و نیز شیخ منصور رازی در کتاب «الغدیر» خود آوردهاند.[۱۳]
۵ـ أسماء بنت عمیس
أسماء بنت عمیس، همسر جعفر بن ابیطالب است که به همراه شوهرش از مهاجران به حبشه بود و پس از شهادت جعفر علیه السلام به همسری ابوبکر درآمد. عبدالله بن جعفر، همسر زینب سلام الله علیها، فرزند او از جعفر علیه السلام است و محمد بن ابیبکر، فرزند دیگر او از ابوبکر است. او بانویی بزرگوار و مورد احترام بود. گفتهاند سه فرزند خود عبدالله، محمد و عون را در سالهای هجرت به حبشه به دنیا آورد. ابنسعد این روایت را درباره او نقل میکند که أسماء به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت:
یا رسولالله! انّ رجالاً یفخرون علینا و یزعمون انّا لسنا من المهاجرین الاوّلین. فقال: بل لکم هجرتان.[۱۴]
ای رسول خدا! مردانی بر ما فخر میکنند و گمان میبرند ما جزء مهاجران نخست نیستیم. حضرت فرمود: بلکه شما دو هجرت دارید.»
که ظاهراً اشاره پیامبر صلی الله علیه و آله به هجرت از مکه به حبشه و از حبشه به مدینه است.
حدیث اسماء درباره غدیر را ابنعقده به سندی متصل روایت میکند.[۱۵]
۶ـ عایشه بنت ابیبکر
یکی دیگر از روایان حدیث غدیر، عایشه همسر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که روایت او را ابنعقده در همان کتاب ویژهای که درباره این حدیث نگاشته آورده است.[۱۶] جای شگفتی نیست که عایشه نیز این حدیث مبارک را نقل کرده باشد؛ زیرا پدرش ابیبکر نیز از راویان غدیر است.[۱۷] چنانکه عمر بن خطّاب نیز حدیث غدیر را نقل کرده است؛ از جمله این مفاد را که شهابالدین همدانی در «مودّه القربی» از عمر روایت کرده است:
«قال: نصب رسولالله صلی الله علیه و آله علیّاً فقال: من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللّهم والِ من والاه، و عاد من عاداه، و اخذل من خذله، و انصر من نصره. اللّهم أنت شهیدی علیهم. قال عمر بن الخطّاب: یا رسولالله! و کان فی جنبی شابّ حسن الوجه طیّب الریح، قال لی: یا عمر! لقد عقد رسولالله عقداً لایحلّه الاّ منافق. فأخذ رسولالله بیدی فقال: یا عمر! انّه لیس من وُلد آدم لکنّه جبرائیل آراد یؤکّد علیکم ما قلته فی علیّ؛[۱۸]
عمر گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله علی را بلند کرد ایستادند و گفت: هر کس مولای اویم علی مولای اوست. خدایا دوست بدار هر کس او را دوست داشت و دشمن بدار هر کس وی را دشمن کرد، و تنها گذار هر کس او را تنها گذاشت، و یاری کن هر کس او را یاری کرد. خدایا! تو گواه من بر آنانی.
عمر بن خطاب گفت: ای رسول خدا! در کنارم جوانی خوشچهره و خوشبو بود که به من گفت: ای عمر! رسول خدا پیمانی بست که آن را نمیگشاید مگر کسی که منافق باشد. پس رسول خدا دستم را گرفت و گفت! ای عمر! او از فرزندان آدم نیست، بلکه او جبرئیل است که خواست آنچه را درباره علی گفتم بر شما تأکید کند.»
تابعین
۷ـ امکلثوم بنت امیرالمومنین علیه السلام
از بانوانی که حدیث غدیر را به واسطه نقل میکند امکلثوم دختر امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. امکلثوم که در زمان رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله طفل کوچکی بود، ماجرای احتجاج مادر بزرگوارش حضرت فاطمه سلام الله علیها به حدیث غدیر را نقل کرده است که شرح آن خواهد آمد.
۸ و۹ـ فاطمه و سکینه دختران سیدالشهدا علیه السلام
این دو نیز حدیث غدیر را از عمهشان امکلثوم روایت میکنند و شرح آن در روایت «فاطمهها» خواهد آمد.
۱۰ـ عایشه بنت سعد بن ابیوقّاص
عایشه دختر سعد وقاص حدیث غدیر را از پدرش شنیده است و برای مهاجر بن مسمار نقل کرده است. روایت سعد را بیش از ده نفر از راویان روایت کردهاند که یکی از آنان دخترش عایشه (متوفای ۱۱۷ هـ. ق) است. مضمون این نقلها نشان میدهد که سعد به مناسبتهای مختلف به بیان مناقب امیرالمومنین علیه السلام از جمله داستان غدیر میپرداخته است.[۱۹] روایت دختر او را سفیان بن عیینه نیز نقل کرده است ولی ظاهراً به واسطه همان مهاجر بن مسمار است؛ زیرا سفیان در زمان درگذشت عایشه دهساله بوده است، مگر اینکه بپذیریم سعد بن ابیوقّاص دو دختر به نام «عایشه» داشته است: عایشه بزرگ و عایشه کوچک؛ چنانکه «ابنحجر» بر آن تأکید دارد و عایشه بزرگ را متولّد زمان پیامبر صلی الله علیه و آله میداند و معتقد است عایشه کوچک پس از آن متولّد شده است و عایشه کوچک همان است که مالک بن انس (متولّد ۹۳ هـ. ق) نیز او را درک کرده است.[۲۰] در این صورت باید گفت حدیث غدیر را هر دو دختر سعد روایت کردهاند. چنانکه عامر و مصعب، پسران او نیز آن را از پدر خویش روایت کردهاند. به هر روی، روایت مهاجر بن مسمار را احمد بن علی نسائی، صاحب سنن معروف نسائی، (متوفای ۳۰۳ هـ. ق) در کتاب «خصائص علیّ» در دو جا آورده است: نقل نخست آن با سندی که به مهاجر بن مسمار دارد چنین است:
مهاجر بن مسمار بن مسلمه عن عایشه بنت سعد، قالت: سمعت أبی یقول: سمعت رسولالله صلی الله علیه و آله یوم الجحفه فأخذ بید علیّ فخطب فحمدالله و أثنی علیه ثمّ قال: أیها الناس! انّی ولیّکم، قالوا: صدقت یا رسولالله، ثمّ اخذ بید علیّ فرفعها فقال: «هذا ولیّی و یؤدّی عنّی دینی، و أنا موالی من والاه، و معادی من عاداه.
عایشه دختر سعد گفت: از پدرم شنیدم میگوید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز جحفه شنیدم که دست علی را گرفت و خطابه خواند. پس از ستایش خدا و ثنای او گفت: ای مردم! من ولیّ شما هستم. گفتند: راست گفتی ای رسول خدا! سپس دست علی را گرفت بلند کرد و گفت: این ولیّ من است و بدهی مرا از سویم میپردازد و من دوستدار هر کسیام که او را دوست بدارد و دشمن کسیام که او را دشمن بدارد.»
و در نقل دیگر با همان سند آورده است:
عن مهاجر بن مسمار قال: أخبرتنی عایشه بنت سعد عن سعد قال: کنّا مع رسولالله صلی الله علیه و آله بطریق مکّه و هو متوجه الیها [المدینه] فلمّا بلغ غدیرخم وقف للناس ثمّ ردّ من تبعه و لحقه من تخلّف فلمّا اجتمع الناس الیه قال: ایّها الناس من ولیّکم؟ قالوا: الله و رسوله. ـ ثلاثاً ـ ثمّ اخذ بید علی فاقامه ثمّ قال: «من کان الله و رسوله ولیّه فهذا ولیّه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه؛[۲۱]
عایشه دختر سعد به نقل از سعد گفت: همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسیر مکه به سوی مدینه بودیم. وقتی به غدیر خم رسید به همراه مردم ایستاد و سپس کسانی را که رفته بودند برگرداند و دیگران که نرسیده بودند رسیدند؛ وقتی مردم اطراف وی جمع شدند فرمود: ای مردم! ولیّ شما کیست؟ گفتند: خدا و پیامبرش. ـ سه بار ـ سپس دست علیّ را گرفت و ایستادند و گفت: هر کس خدا و رسولش ولیّ اویند این ولی اوست. خدایا! هر کس او را دوست داشت دوست بدار و هر کس دشمن داشت دشمن بدار.»
۱۱ـ عمیره بنت سعد بن مالک
برخی «عمیره» دختر سعد بن مالک را نیز در شمار تابعینی شمردهاند که حدیث غدیر را به نقل از صحابه روایت کردهاند. به این بیان که «عمیره» از جمله کسانی است که ماجرای معروف اجتماع «رحبه» در کوفه را ـ که پیشتر آوردیم ـ بازگو کرده است و علاّمه امینی نیز بر همین اساس وی را در شمار تابعین راوی حدیث آورده است.[۲۲] ولی در ادامه تأکید ورزیده که این موضوع اشتباه است و «عمیره» ای که راوی ماجرای رحبه است پسر سعد همدانی کوفی است و نه دختر سعد بن مالک مدنی، و این اشتباه ناشی از تصحیفی است که صورت گرفته است.[۲۳] بر این اساس نباید عُمیره را فردی جز عمیره بن سعد همدانی شمرد.
یکی دیگر از بانوانی که به حدیث غدیر اشاره دارد و باید او را از تابعین بهشمار آورد «دارمیه حجونیه» است که در بخش بعدی به عنوان استدلالکنندگان به حدیث غدیر شرح جریان او به تفصیل خواهد آمد.
استدلالکنندگان
۱۲ـ فاطمه زهرا سلام الله علیها
چنانکه پیشتر اشاره شد ماجرای غدیر به دلیل شهرت و اهمیت و دلالت روشنی که بر حقّانیت و فضیلت بینظیر علی علیه السلام میکند، بارها و بارها در همان سالهای نخست توسط شخصیتهای مختلف و در موارد گوناگون مورد استدلال و احتجاج قرار گرفته است. علامه امینی نام حدود بیست نفر از آنان را با تفصیل احتجاجهایشان آورده است. در میان آنان نام کسانی چون خود علی علیه السلام در موارد مختلف، امامحسن علیه السلام ، امامحسین علیه السلام ، عبدالله بن جعفر، عمار یاسر، قیس بن سعد، و حتی عمرو بن عاص، عمر بن عبدالعزیز و مأمون عباسی به چشم میخورد. از جمله بانوانی که در اثبات حقانیت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به حدیث غدیر احتجاج کرده حضرت فاطمه سلام الله علیها است. از آنجا که سلسله سندی که احتجاج حضرت سلام الله علیها را روایت کرده ویژگی منحصر به فردی دارد شرح آن را در بخش بعدی این بحث، جداگانه خواهیم آورد.
۱۳ـ بانو دارمیه حجونیه
یکی از بانوانی که از شیعیان امیرالمومنین علیه السلام بود و به جریان غدیر در اثبات فضیلت و حقانیت آن حضرت علیه السلام استناد جسته است، شخصی است که نام اصلی وی ذکر نشده و به نام «دارُمیه حجونیه»[۲۴] معروف است.
ابوالقاسم محمود بن عمر، معروف به زمخشری، (متوفای ۵۳۸ هـ. ق) و صاحب تفسیر معروف «کشّاف» در باب چهل و یکم کتاب «ربیع الابرار» داستان مقابله و احتجاج این بانوی گرامی در برابر معاویه بن ابیسفیان را به تفصیل آورده است و بخشی از آن را علامه امینی در «الغدیر» بازگو کرده است.[۲۵] اصل احتجاج با تفاوتهایی در نقل، در برخی منابع دیگر اهل سنت نیز آمده است.[۲۶] این جریان بر شهرت، صلابت، شجاعت و توانایی این بانوی ارجمند گواهی میدهد و ما مشروح آن را به همین انگیزه و بر اساس نقل زمخشری بازگو میکنیم:
سالی معاویه به حج رفت و در پی زنی که به نام «دارمیه حجونیه» خوانده میشود فرستاد. این زن از شیعیان علی علیه السلام بود. زنی سیاهچهره و قوی هیکل. معاویه پرسید: حالت چطور است ای فرزند حام؟[۲۷]
گفت: به خیرم، و «حام» نیستم، من زنی از قبیله بنیکنانهام.
گفت: درست گفتی؛ آیا میدانی برای چه تو را فرا خواندم؟
گفت: سبحان الله! من غیب نمیدانم.
گفت تا از تو بپرسم چرا «علیّ» را دوست داشتی و مرا دشمن، و با او دوستی کردی و با من دشمنی؟
گفت: آیا مرا از پاسخ معاف میداری؟
گفت: نه.
گفت: حالا که نپذیرفتی پس بگویم که من علیّ را به دلیل عدالتش در مردم و تقسیم یکسانش دوست داشتم، و با تو به دلیل درگیری و مخالفتت با کسی که از تو برای حکومت سزاوارتر بود و درخواست چیزی که برای تو نیست، دشمنی و عداوت ورزیدم، [و اضافه کرد:]
«و والیتُ علیّاً علی ما عقد له رسولالله صلی الله علیه و آله من الولایه یوم خمّ بمشهد منک؛ و با علی دوستی ورزیدم بر اساس ولایتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز خم، در حضور تو برای او منعقد کرد. برای محبتش نسبت به بیچارگان و بزرگ داشتن دینداران، و با تو دشمنی کردم به دلیل خونریزیها و تفرقهاندازیات و به دلیل متفرق ساختن صفوف یکپارچه مسلمانان و ستم پیشگی تو در قضاوت و داوری تو بر اساس هوای نفس.
معاویه گفت: فلذلک انتفخ بطنک و عظم ثدیاک و ربت عجیزتک! [وبدین گونه مرتکب اهانت به این بانوی بزرگوار شد.[
دارمیه گفت: به خدا سوگند این مطلب، ضربالمثلی بود که درباره هند [مادر معاویه] در نزد پدرم زده میشد! [یعنی آنچه گفتی به روشنی شایسته مادر تو هند است.]
معاویه گفت: به خودت ارفاق کن و خودداری کن. ما که حرف خوبی گفتیم! «انّه اذا انتفخ بطن المرأه تمّ خلق ولدها و اذا عظم ثدیاها تروی رضیعها و اذا عظمت عجیزتها رزن مجلسها». [و بدین وسیله خواست اهانت خویش را توجیه کند.] دارمیه آرام گرفت و ساکت شد.
معاویه گفت: آیا علیّ را دیدی؟
گفت: بله، به خدا سوگند.
گفت: او را چگونه یافتی؟
گفت: به خدا سوگند او را دیدم در حالتی که حکومتی که تو را مفتون ساخته، او را مفتون نکرده بود و نعمتی که تو را مشغول ساخته، او را به خود مشغول نکرده بود.
گفت: آیا سخن او را نیز شنیدی؟
گفت: آری، به خدا سوگند، کوری را از قلبها میزدود، همان گونه که روغن، زنگار ظرف را میبرد و جلا میدهد.
گفت: راست گفتی. آیا نیازی نیز داری؟
گفت: آیا اگر از تو درخواست بکنم انجام میدهی؟
گفت: آری.
گفت: یکصد شتر سرخموی نر به همراه چوپانشان.
گفت: با اینها چه میکنی؟
گفت: با شیر آنها کودکان را تغذیه میکنم و با خود آنها بزرگسالان را زندگی میبخشم و کسب کرامت میکنم و میان خویشان صلح و صفا برقرار میکنم.
گفت: اگر اینها را به تو بدهم، آیا پیش تو جایگاه علیّ بن ابیطالب را خواهم یافت؟ [دارمیه در پاسخ یادآور چند ضربالمثل گویا و دندان شکن شد:] آب، امّا نه چون «صدّاء» [که گواراترین چشمه است]، چراگاه، امّا نه چون «سَعْدان» [که از بهترین گیاهان چراگاهی برای شتر است] و جوان، اما نه چون مالک [که الگوی جوانمردی در میان ضربالمثلهای عرب بوده است.] ای عجب! بلکه حتی پایینتر از اینها.
[با این پاسخ کوبنده دارمیه، معاویه دو بیت شعر گفت با این مضمون که: اگر من بر شما بردباری نکنم، پس از من از چه کسی باید امید بردباری داشت! اینها را به گوارایی بگیر و رفتار فرد بزرگواری را یاد کن که در مقابل عداوت و دشمنی، به تو پاداش آشتی و سلامتی میدهد!]
بعد اضافه کرد: به خدا سوگند اگر علیّ زنده بود از اینها هیچ چیزی به تو نمیداد.
دارمیه گفت: نه به خدا نمیداد، و حتی یک موی از مال مسلمانان را![۲۸]
]و بدین گونه فهماند که اینها حق مسلمانان است و تو از مال خودت چیزی نداری که به این و آن بدهی].
حدیث غدیر در روایت فاطمهها
چنانکه اشاره شد یکی از نکات بسیار جالب توجه در نقل حدیث غدیر، روایت آن از طریق سندی است که ویژگی آن در نقل حدیث غدیر، منحصر به فرد است و نشاندهنده عنایت خاصی است که در خانواده امامان شیعه علیه السلام به نقل این حدیث با حفظ سلسله سند وجود داشته است. یک ویژگی این روایت این است که راویان آن همه از بانوان ارجمند و از خاندان اهل بیت علیه السلام اند. ویژگی دیگر اینکه در تمام سند نام بانوانی که از عمّه خویش روایت میکنند «فاطمه» است. ویژگی سوّم اینکه همه راویان، روایت را از «عمّه» خود نقل میکنند تا به امکلثوم، دختر فاطمه زهرا سلام الله علیها میرسد و او نیز گفته مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها را نقل میکند. دیگر اینکه این روایت در یکی از کتابهای اهل سنت آمده است و با بیست واسطه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میرسد و در سلسله مشایخ صاحب کتاب نیز یکی از بانوان اهل فضل به نام «زینب» و با کنیه «اممحمد» دختر احمد بن عبدالرحیم، اهل بیتالمقدس قرار گرفته است. در برخی منابع شیعی روایتی در فضل امیرالمومنین علیه السلام و شیعیان حضرت علیه السلام با همین سند و البته با افزایش یک «فاطمه» دیگر آمده است که متن آن را نیز در پایان خواهیم آورد.
نکته دیگر در سند این حدیث این است که آخرین راوی این حدیث از خاندان اهل بیت علیه السلام که روایت را برای شخصی به نام «بکر بن احمد»، نقل کرده است، سه نفر از دختران امام موسی بن جعفر علیه السلام از جمله «فاطمه» هستند که ظاهراً همان فاطمه معصومه سلام الله علیها است و این از اندک روایاتی است که حضرت معصومه سلام الله علیها آن را روایت کرده است. و امّا متن روایت:
۱۴ـ روایت فاطمهها
شمسالدین محمد بن محمد دمشقی شافعی، معروف به ابنالجزری، (متوفای ۸۳۳ هـ. ق) روایت غدیر را به طرق مختلف در کتاب خود «اسنی المطالب فی مناقب علی بن ابیطالب» آورده است؛ از جمله طریق مورد بحث را. مناسب است رشته کلام را به خود «ابنالجزری» واگذار کنیم:
«و الطف طریق وقع لهذا الحدیث و اغربه ما حدّثنا به شیخنا خاتمه الحفّاظ ابوبکر محمد بن عبدالله بن المحبّ المقدسی مشافهه، أخبرتنا الشیخه امّمحمد زینب ابنه احمد بن عبدالرحیم المقدسیه، عن أبیالمظفّر محمد بن فتیان بن المثنّی، أخبرنا أبوموسی محمد بن أبیبکر الحافظ، أخبرنا ابن عمّه والدی القاضی أبوالقاسم عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد المدنی بقرائتی علیه، أخبرنا ظفر بن داعی العلویّ باستراباد، أخبرنا والدی و أبوأحمد بن مطرف المطرفی قالا: حدّثنا أبوسعید الادریسی اجازه فی ما أخرجه فی تاریخ استراباد، حدّثنی محمد بن محمد بن الحسن أبوالعباس الرشیدی من ولد هارون الرشید بسمرقند و ما کتبناه الاّ عنه، حدّثنا أبوالحسن محمد بن جعفر الحلوانی، حدّثنا علی بن محمد بن جعفر الأهوازی مولی الرشید، حدّثنا بکر بن احمد القصری،[۲۹] حدّثتنا فاطمه و زینب و امّکلثوم بنات موسی بن جعفر علیه السلام قلن حدّثتنا فاطمه بنت جعفر بن محمد الصادق، حدّثتنی فاطمه بنت محمد بن علی، حدّثتنی فاطمه بنت علیّ بن الحسین، حدّثتنی فاطمه و سکینه ابنتا الحسین بن علی عن امّکلثوم بنت فاطمه بنت النبیّ عن فاطمه بنت رسولالله ـ صلی الله علیه و سلّم و رضی عنها ـ قالت:
اَ نسیتم قول رسولالله صلی الله علیه و آله یوم غدیر خمّ، من کنت مولاه فعلیّ مولاه؟ و قوله صلی الله علیه و آله: أنت منّی بمنزله هارون من موسی ـ علیهما السلام؟[۳۰]
فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا فراموش کردید گفته رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم را: «هر کس من مولای اویم علی مولای اوست؟» و این گفته پیامبر صلی الله علیه و آله را: تو با من مانند هارون با موسی علیه السلام هستی.»
همین حدیث را با این سند، یکی دیگر از علمای اهل سنت به نام ابوموسی مدینی در کتاب خویش که ویژه چنین روایاتی است آورده و آنگاه افزوده است:
«هذا الحدیث مسلسل من وجه و هو انّ کلّ واحده من الفواطم تروی عن عمّه لها، فهو روایه خمس بنات أخٍ کلّ واحد~ منهنّ عن عمتّها؛[۳۱] این حدیث از یک جهت مسلسل است؛ از این جهت که هر یک از فاطمهها از عمه خود روایت میکند؛ پس این روایت پنج دختر برادر است که هر یک از آنها از عمه خود نقل میکند!»
نمودار سند ابنالجزری در روایت فاطمیات
- ابنالجزری، صاحب کتاب «اسنی المطالب»
- ابوبکر محمد بن عبدالله بن المحبّ المقدسی
- امّمحمد زینب بنت احمد بن عبدالرحیم المقدسیه
- ابیالمظفر محمد بن فتیان بن المثنی
- ابوموسی محمد بن ابیبکر الحافظ
- القاضی ابوالقاسم عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد المدنی
- ظفر بن داعی العلویّ
- الف) داعی العلوی ' ب) ابواحمد بن مطرف المطرفی
- ابوسعید الادریسی
- محمد بن محمد بن الحسن أبوالعاس الرشیدی
- ابوالحسن محمد بن جعفر الحلوانی
- علی بن محمد بن جعفر الاهوازی
- الف) فاطمه بنت موسی بن جعفر علیه السلام ب) زینب بنت موسی بن جعفر علیه السلام ج) امّ کلثوم بنت موسی بن جعفر علیه السلام
- فاطمه بنت جعفر بن محمد علیه السلام
- فاطمه بنت محمد بن علی علیه السلام
- فاطمه بنت علی بن الحسین علیه السلام
- الف) فاطمه بنت الحسین بن علی علیه السلام ب) سکینه بنت الحسین بن علی علیه السلام
- امّکلثوم بنت فاطمه سلام الله علیها
- فاطمه بنت رسولالله صلی الله علیه و آله
- محمد بن عبدالله النبی الاکرم صلی الله علیه و آله
چنانکه اشاره شد حدیث دیگری نیز با همین سند ولی با اضافه یک «فاطمه» دیگر درباره فضیلت امیرالمومنین علیه السلام و شیعیانش وارد شده است. آن «فاطمه» نیز دختر امامعلی بن موسی الرضا علیه السلام است که روایت را از سه عمّه بزرگوار خود فاطمه معصومه سلام الله علیها، زینب سلام الله علیها و امّکلثوم سلام الله علیها نقل میکند. این حدیث را علاّمه مجلسی از کتاب «مسلسلات» جعفر بن علی بن احمد قمّی اینگونه نقل کرده است:
حدّثنا محمد بن علی بن الحسین قال: حدّثنی احمد بن زیاد بن جعفر قال: حدّثنی ابوالقاسم جعفر بن محمد العلویّ العریضی، قال: قال أبوعبدالله أحمد بن محمد بن خلیل: قال: أخبرنی علیّ بن محمد بن جعفر الاهوازی[۳۲] قال: حدّثنی بکر بن احنف[۳۳] قال: حدّثتنا فاطمه بنت علیّ بن موسیالرضا علیه السلام قالت: حدّثتنی فاطمه و زینب و امّکلثوم بنات موسی بن جعفر علیه السلام ، قلن: حدّثتنا فاطمه بنت جعفر بن محمد علیه السلام قالت: حدّثتنی فاطمه بنت محمد بن علیّ علیه السلام قالت: حدّثتنی فاطمه بنت علی بن الحسین علیه السلام قالت: حدّثتنی فاطمه و سکینه ابنتا الحسین بن علی علیه السلام عن امّکلثوم بنت علی علیه السلام عن فاطمه بنت رسولالله صلی الله علیه و آله قالت: سمعت رسولالله صلی الله علیه و آله یقول: لماّ أسری بی الی السماء دخلت الجنّه فاذا أنا بقصر من درّه بیضاء مجوّفه، و علیها باب مکلّل بالدرّ و الیاقوت، و علی الباب ستر فرفعت رأسی فاذا مکتوب علی الباب: «لا اله الله، محمد رسولالله، علیّ ولیّ القوم» و اذا مکتوب علی الستر: «بخّ بخّ من مثله شیعه علیّ؟» فدخلته فاذا أنا بقصر من عقیق أحمر مجوّف، و علیه باب من فضه مکلّل بالزبرجد الاخضر، و اذا علی الباب ستر، فرفعت رأسی فاذا مکتوب علی الباب: «محمد رسولالله، علیّ وصیّ المصطفی» و اذا علی الستر مکتوب: «بشّر شیعه علیّ بطیب المولد».
فدخلته فاذا أنا بقصر من زمرّد أخضر مجوّف لم أر أحسن منه، و علیه باب من یاقوته حمراء مکلّله باللؤلؤ و علی الباب ستر فرفعت رأسی فاذا مکتوب علی الستر: «شیعه علیّ هم الفائزون»، فقلت: حبیبی جبرئیل لمن هذا؟ فقال: «یا محمد لابن عمّک و وصیّک علیّ بن ابیطالب علیه السلام ، یحشر الناس کلّهم یوم القیامه حفاه عراه الاّ شیعه علیّ و یدعی الناس بأسماء امّهاتهم ما خلأ شیعه علیّ فانّهم یدعون بأسماء آبائهم»، فقلت: حبیبی جبرئیل و کیف ذاک؟ قال: «لاّنهم أحبّوا علیّاً فطاب مولدهم».[۳۴]
پانویس
[۲]. الغدیر، ج۱، ص ۱۹۶.
[۳]. الغدیر، ج۱، ص ۱۶۶–۱۸۶.
[۴]. اقبال الاعمال الحسنه، سید بن طاوس، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ج۲، ص ۲۳۹٫
[۵]. الغدیر، ج۱، ص ۵۸٫
[۶]. الغدیر، ج۱، ص ۵۸ و ۱۵۶٫
[۷]. الغدیر، ج۱، ص ۵۸٫
[۸]. الغدیر، ج۱، ص۵۸٫
[۹]. الغدیر، ج۱، ص ۱۷٫
[۱۰]. الغدیر، ج۱، ص۱۷٫
[۱۱]. الغدیر، ج۱، ص ۱۸٫
[۱۲]. الغدیر، ج۱، ص۱۸٫
[۱۳]. الغدیر، ج۱، ص۵۸٫
[۱۴]. الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص ۹٫
[۱۵]. الغدیر، ج۱، ص ۱۷٫
[۱۶]. الغدیر، ج۱، ص ۴۸٫
[۱۷]. الغدیر، ج۱، ص ۱۶٫
[۱۸]. الغدیر، ج۱، ص ۵۶ و ۵۷٫
[۱۹]. تفصیل این موارد را میتوانید در الغدیر، ج۱، ص ۳۸–۴۲ ملاحظه کنید.
[۲۰]. الاصابه فی معرفه الصحابه، ج۸، ص ۱۴۱٫
[۲۱]. الغدیر، ج۱، ص ۳۸٫
[۲۲]. الغدیر، ج۱، ص ۶۹٫
[۲۳]. الغدیر، ج۱، ص ۱۸۲٫
[۲۴]. منسوب به «داروم» قلعهای در فلسطین که بعد از «غزه» در ساحل دریا واقع شده و «بنوحام» در آن ساکن بوده بودند. «حجون» نیز محلّهای معروف در شهر مکه است که قبرستان ابوطالب در آن قرار گرفته است و این بانو به خاطر سکونتش در این قسمت مکه با عنوان «حجونیه» معروف شده است.
[۲۵]. الغدیر، ج۱، ص ۲۰۸٫
[۲۶]. ر.ک. بلاغات النساء، ص ۷۲؛ العقد الفرید، ج۱، ص ۳۵۲؛ صبح الاعشی، ج۱، ص ۲۵۹؛ اعیان الشیعه، ج۶، ص ۳۶۴؛ اعلام النساء المؤمنات، ص ۳۳۳٫
[۲۷]. احتمالاً با توجه به شهرت این زن به عنوان «دارمیه» معروف به انتساب به قبیله «بنی حام» شده است یا معاویه تنها به انگیزه عیبجویی و بیان اینکه تو از عرب نیستی، این گونه او را مخاطب ساخته است؛ لذا در نقل عقد الفرید در پاسخ او به معاویه آمده است که: اگر مرادت عیبجویی از من است، من از حام نیستم؛ من زنی از بنیکنانهام.
[۲۸]. ربیع الابرار، باب ۴۱؛ اعلام النساء المؤمنات، ص ۳۳۳؛ اعیان الشیعه، ج۶، ص ۳۶۴ (به نقل از عقد الفرید).
[۲۹]. بکر بن احمد که در اینجا با عنوان «قصری» آمده است، ظاهراً همان «بکر بن احمد العصری» است که در کتب رجال از او نام برده شده و دارای کتاب مناقب بوده است. او از «عَصْر» شاخهای از «عبدالقیس» است و گفته شده است که نیای او «أشجّ» بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد شد و حضرت صلی الله علیه و آله نخستین بار او را با عنوان «أشجّ» مخاطب ساخت.
[۳۰]. الغدیر، ج۱، ص ۱۹۶–۱۹۷٫
[۳۱]. الغدیر، ج۱، ص ۱۹۷٫
[۳۲]. همان «علی بن محمد بن جعفر الاهوازی» است که در سند «ابنالجزری» با عنوان «مولی الرشید» نام برده شد.
[۳۳]. به نظر میرسد «بکر بن احنف» همان «بکر بن احمد» است که در سند «ابنالجزری» واقع شده بود و کلمه «احنف» تصحیف همان «احمد» است. چنانکه راوی از «بکر» نیز در هر دو روایت یکی است و در کتب رجال نیز نامی از «بکر بن احنف» برده نشده است. شاهد دیگر اینکه شیخ صدوق روایتی را از «بکر بن احمد بن محمد» از «فاطمه بنت الرضا علیه السلام » نقل میکند که کسی جز همین «بکر بن احمد» نیست. (ر.ک. عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج۲، ص ۷۱؛ بحارالانوار، ج۷۱، ص ۳۸۸٫ در پاورقی بعد، متن حدیث خواهد آمد. چنانکه گفتیم کلمه «القصری» نیز در روایت «ابنالجزری» مصحّف همان «العصری» است.
[۳۴]. بحار الانوار، ج۶۸، ص۷۶؛ در اینکه آیا اساساً حضرت رضا علیه السلام فرزندی به جز اماممحمد تقی علیه السلام داشته یا نه، میان مورخان و ارباب تراجم اختلاف است، برخی تا شش فرزند (پنج پسر و یک دختر به نام عایشه) برای حضرت علیه السلام ذکر کردهاند و برخی نیز چون شیخ مفید در الارشاد، به جز حضرت جواد علیه السلام فرزند دیگری را برای حضرت علیه السلام ثابت نمیدانند. ابنشهرآشوب، فقط یک فرزند برای حضرت علیه السلام قائل است که همان حضرت جواد علیه السلام باشد. برخی نیز علاوه بر امامجواد علیه السلام از فرزند دیگری به نام موسی نام بردهاند، و برخی نیز پنج فرزند برشمردهاند (چهار پسر به نامهای محمد، جعفر، حسن، ابراهیم، و یک دختر)؛ ر.ک. اعیان الشیعه، ج۲، ص ۱۳؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص ۳۶۷٫
از روایت در متن و نیز روایت دیگری که شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا علیه السلام آورده و به آن اشاره شد، به صراحت استفاده میشود که حضرت رضا علیه السلام دختری به نام «فاطمه» داشته است. متن روایت صدوق چنین است:
محمد بن احمد بن الحسین، عن علی بن محمد بن عنبسه، عن بکر بن احمد بن محمد، عن فاطمه بنت الرضا، عن أبیها، عن أبیه، عن جعفر بن محمد، عن أبیه و عمّه زید، عن أبیهما علی بن الحسین، عن أبیه و عمّه، عن علیّ بن ابیطالب ـ علیهم السلام ـ عن النبی ـ صلی الله علیه و اله ـ قال: «من کفّ غضبه کفّ الله عنه عذابه و من حسن خلقه بلّغه الله درجه الصائم القائم». (عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج۲، ص ۷۱؛ بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۸۸). از اینرو با توجه به مجموع گفتههای یادشده و با عنایت به نامهایی که برای فرزندان حضرت علیه السلام برشمردهاند میتوان گفت امام رضا علیه السلام را دارای حداقل یک فرزند و حداکثر هشت فرزند دانستهاند.
منبع: «فصلنامه علوم حدیث، بهار ۱۳۷۷»
- ↑ الغدیر، ج۱، ص ۱۵۸.