حدیث غدیر امامت امام علی و معصومین
سرچشمه هستى جهان مست على بود ***پيمانه عشق ازلى مست على بود مىخواست نبى دست خدا را بفشارد ***دستى كه خدا داد به او دست على بود(1) در سال دهم هجرت، بعد از اتمام حج (حجة الوداع) در «غديرخم» قبل از جحفه حادثهاى رخ داد كه مىتوانست سعادت ابدى بشريت را تضمين كند و براى هميشه، انسانها را از ضلالت و گمراهى نجات بخشد. به اين جهت، داستان غدير يك قصه تاريخى خاص نيست كه زمان آن گذشته باشد و همينطور يك حادثه شخصى نيز نيست كه پيامبر اكرم فقط على عليهالسلام را به عنوان وصى خود (آنچنان كه شيعيان مىگويند) و يا به عنوان محبوب جامعه اسلامى (آنچنان كه اهل سنّت مىگويند) معرّفى نموده و در نتيجه تاريخ مصرف آن گذشته باشد، بلكه در غدير خم تاريخ كل بشريت رقم خورد؛ چراكه امامت امامان در طول تاريخ مطرح و تبيين شد؛ حقيقتى كه از امير مؤمنان عليهالسلام آغاز مىشود و به مهدى صاحب الزمان عليهالسلام منتهى مىگردد. مخالفان نيز اين را به خوبى فهميدهاند؛ لذا از همان آغاز تلاش كردند (و در حدّى موفق شدند) كه داستان غدير را تأويل و توجيه نمايند؛ چرا كه اگر فقط امامت امير مؤمنان مطرح بود، ممكن بود به نوعى آن را پذيرا شوند، ولى از آنچه ترس داشتند و دارند، ادامه كار، و تداوم امامت و ولايت در طول تاريخ است كه سخت مخالفان را خلع سلاح مىكرده است. بنابراين، به سختى در مقابل آن قرار گرفتند و از اوّل زير بار نرفتند تا جلوى استمرار آن را نيز بگيرند. شبيه آن چيزى كه در فدك اتفاق افتاد، كه از اوّل زير بار سخنان فاطمه زهرا عليهاالسلام نرفتند تا ناچار به پذيرش سخنان منطقى بعدى آن بانو نشوند. ابن ابىالحديد به اين نكته اشاره دارد، آنجا كه مىگويد: از استاد بزرگ و مدرس بغداد (على بن الفار) پرسيدم: آيا زهرا عليهاالسلام در ادعاى خود [در مورد داستان فدك] راستگو بوده؟ استادم گفت: بلى! گفتم: خليفه مىدانست او زنى راستگوست؟ گفت: بلى! گفتم: پس چرا خليفه حق مسلّم او را در اختيارش نگذاشت؟ در اين موقع، استاد لبخندى زد و با كمال وقار گفت: اگر آن روز سخن او را مىپذيرفت، و روى اين جهت كه او يك زن راستگو [و معصومه] بود، بدون در خواست شاهد، فدك را به وى باز مىگردانيد، فردا او از اين موقعيّت به سود شوهر خود على استفاده مىكرد و مىگفت: خلافت مربوط به شوهرم على است، و او در اين موقع، ناچار بود خلافت را به على تفويض كند؛ زيرا او را (با اين اقدام خود) راستگو دانسته بود، ولى خليفه براى اينكه باب تقاضا و مناظرات بسته شود، او را از حق مسلّم خود ممنوع [و محروم] ساخت.(2) همين قصه درباره امامت تكرار شد؛ از اوّل زير بار «الف» امامت نرفتند تا از «با» و «تا» و... نيز شانه خالى كنند. آنچه پيش رو داريد، اثبات اجمالى اين ادعاست كه در خطبه غدير، ماندگارترين سند امامت، اثبات امامت تمامى امامان دوازدهگانه عليهمالسلام مطرح است، نه فقط امامت امير مؤمنان على عليهالسلام . دوازده امام در منابع اهل سنت در آغاز لازم است اين نكته را يادآور شويم كه انتخاب امامان دوازدهگانه با نام و نشان به امر الهى توسط پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله اختصاص به منابع شيعه ندارد، بلكه در منابع اهل سنت نيز رواياتى در اين زمينه وارد شده است كه به نمونههايى اشاره مىشود. الف. رواياتى كه امامان را دوازده نفر معرّفى مىكند 1. در صحيح مسلم از جابر بن سمره نقل شده كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله فرمودند: «لا يَزالُ هذَا الاَْمْرُ عَزيزا اِلى اِثْنى عَشَرَ خَليفَةً... كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ؛(3) پيوسته امر امامت خواهد بود با وجود دوازده خليفه... كه همگى آنان از قريش مىباشند.» 2. شعبى از مسروق نقل كرده كه ما نزد عبدالله بن مسعود نشسته بوديم، در حالى كه او براى ما قرآن مىخواند. مردى به او گفت: آيا از رسول خدا صلىاللهعليهوآله پرسيديد كه چند نفر بر اين امت خلافت خواهند كرد؟ عبدالله در جواب گفت: بلى، ما پرسيديم «فَقالَ اِثْنا عَشَرَ بِعَدَدِ نُقَباءِ بَنى اِسْرائيلَ؛(4) پس فرمود: دوازده نفر به تعداد پيشوايان بنى اسرائيل.» در صحيح بخارى نيز آمده كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله فرمود:«يَكُونُ بَعْدى اِثْنا عَشَرَ اَميرا... كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ؛(5) بعد از من [براى امت] دوازده امير خواهد بود كه همگى آنها از قريش هستند.» ب. رواياتى كه به اسم ائمه تصريح دارند علاوه بر منابع بىشمار شيعه، در مدارك اهل سنت نيز (با همه كنترلهايى كه انجام پذيرفته) رواياتى داريم كه در آنها به نام مبارك ائمه اطهار عليهمالسلام تصريح شده است كه به دو مورد اشاره مىشود: 1. جوينى نقل كرده كه نعثل يهودى به پيامبر صلىاللهعليهوآله عرض كرد: از وصى خود به ما خبر بده؛ چرا كه براى تمامى پيامبران وصى و جانشين بوده است، و نبى ما يوشع بن نون را وصى خود قرار داد. پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در جواب فرمود: همانا وصى و خليفه بعد از من على بن ابى طالب [ عليهماالسلام ] است و بعد از او دو فرزندش حسن و حسين [ عليهماالسلام ] و بعد از آن دو، نه امام ديگر از صلب حسين[ عليهالسلام ] هستند. نعثل مىگويد: اى محمد[ صلىاللهعليهوآله ] نام آن نه نفر را برايم بگو! پيامبر هم نام يكايك آنها را بيان كرد.»(6) 2. خوارزمى از سلمان نقل مىكند: به حضور پيامبر صلىاللهعليهوآله شرفياب شديم كه حسين عليهالسلام در آغوش او بود. چشمان او را بوسيد و فرمود: «اِنَّكَ سَيِّدٌ اَبُو سادَةٍ، اِنَّكَ اِمامٌ ابْنُ اِمامٍ اِنَّكَ حُجّةٌ ابْنُ حُجَّةٍ اَبُو حُجَجٍ تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِكَ، تاسِعُهُمْ قائِمُهُمْ؛(7) به راستى تو سيد و پدر سادات هستى، تو خود امام و فرزند امام هستى، تو خود حجت و فرزند حجت [خدايى] و پدر نه حجت از نسل خود هستى كه نهمين آنها قائم آنهاست.» هر چند با تأسف بايد گفت كه عدهاى از راويان و مورخان اهل سنت براى سرپوش گذاشتن بر واقعيات از نقل اين گونه روايات فرار كردهاند، و برخى از آنهايى هم كه نقل كردهاند، توجيهات غير قابل قبولى براى آن ارائه نمودهاند؛ در حالى كه احاديث فوق و مشابه آن جز با عقائد شيعه اثناعشرى با هيچ عقيده و مذهبى سازگارى ندارد. تصريح به امامت امامان در خطبه غدير آنچه نوعا در اذهان مردم حتى شيعيان جاگرفته اين مطلب است كه در غديرخم، پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله فقط امير مؤمنان عليهالسلام را به عنوان وصى و جانشين خود انتخاب كرد، در حالى كه آن حضرت بر امامت تمامى امامان تصريح كرد؛ آن هم در بخشهاى متعدد خطبه غدير كه به نمونههايى اشاره مىشود. 1. امامت در ذريه على (عليهالسلام) «... ثُمَّ مِنْ بَعْدى عَلِىٌّ وَليُّكُمْ وَ اِمامُكُمْ بِاَمْرِاللّهِ رَبُّكُمْ ثُمَّ الاِْمامَةُ فى ذُرّيَّتى مِنْ وُلْدِهِ اِلى يَوْمِ تَلْقَوْنَ اللّهَ عَزَّ اِسْمُهُ وَ رَسُولُهُ؛(8) سپس بعد از من على ولى شما و امام شما به فرمان خداست. سپس امامت در نسل من از فرزندان على عليهالسلام تا روزى كه خدا و رسولش را ملاقات كنيد، مىباشد.» در فراز ديگر فرمود: «مَعاشِرَ النّاسِ اِنَّ عَليّا وَ الطَّيّبينَ مِنْ وُلْدى هُمُ الثِّقْلُ الاَْصْغَرُ... اَلا اِنَّهُمْ اُمَناءُ اللّهِ فى خَلْقِهِ وَ حُكَماؤهُ فى اَرْضِهِ، اَلا وَ قَدْ اَدَّيْتُ، اَلا وَ قَدْ بَلَّغْتُ، اَلا وَ قَدْ اَسْمَعْتُ، اَلا وَ قَدْ اَوْ ضَحْتُ، اَلا وَ اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قالَ وَ اَنَا قُلْتُ عَنِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ؛(9) اى مردم! به راستى على عليهالسلام و پاكانى از فرزندانم، ثقل اصغر هستند... بيدار باشيد! آنها امينان خدا در ميان خلق خدا هستند، و فرمانروايان خدا در روى زمين. بيدار باشيد! به حقيقت من انجام دادم، بيدار باشيد! كه من رساندم، بيدار باشيد! كه من بگوش شما رساندم، بيدار باشيد! كه من آشكار كردم، بيدار باشيد! كه به راستى خداى عزيز و جليل فرمود و من نيز از طرف خداى عزيز و جليل گفتم.» الله اكبر از اين همه تأكيد و سبحانالله از مردمى كه اين گونه قضايا را انكار كردند. 2. امامت در نسل پيامبر صلىاللهعليهوآله در فراز ديگر از خطبه غدير فرمود:«مَعاشِرَ النّاسِ اِنّى اَدَعُها اِمامَةً وَ وِراثَةً فى عَقِبِى اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ قَدْ بَلَّغْتُ ما اُمِرْتُ بِتَبْلِيغِهِ حُجَّةً عَلى كُلِّ حاضِرٍ وَ غائِبٍ وَ عَلى كُلِّ اَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ اَوْ لَمْ يَشْهَدْ؛(10) اى مردم! من امر خلافت را به عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا روز قيامت به وديعه مىسپارم، و من ابلاغ كردم آنچه را مأمور به ابلاغش بودم تا حجت باشد بر حاضر و غائب و بر همه كسانى كه حضور دارند يا ندارند.» 3. قرآن و معرّفى امامان در ادامه خطبه مىفرمايد: «مَعاشِرَ النّاسِ الْقُرْآنُ يُعَرِّفُكُمْ اَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ وَ عَرَّفْتُكُمْ اَنَّهُمْ مِنّى وَ مِنْهُ حَيْثُ يَقُولُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ «كَلِمَةً باقِيَةً فى عَقِبِهِ»(11) وَ قُلْتُ: لَنْ تَضِلُّوا ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما؛(12) اى مردم! قرآن معرّفى مىكند كه امامان بعد از او (على) فرزندان او هستند و من نيز به شما فهماندم كه آنان از [نسل] من و او هستند، آنجا كه خداوند عزيز و جليل مىفرمايد: «كلمه پايندهاى در نسل او» و من گفتم: اگر به آن دو (قرآن و ائمه) تمسك كنيد، هرگز گمراه نمىشويد.» 4. گرفتن بيعت براى همه امامان غالبا تصور بر اين است كه در غديرخم فقط براى على عليهالسلام بيعت گرفته شد، و حال آنكه حضرت دستور داد به نام تمامى امامان دوازدهگانه بيعت گرفته شود، و اين درخواست را در چند قسمت خطبه مطرح نمود. در يكجا مىفرمايد: «مَعاشِرَ النّاسِ اِنَّكُمْ اَكْثَرُ مِنْ اَنْ تُصافِقُونى بِكَفٍّ واحِدَةٍ فى وَقْتٍ واحِدٍ وَ اَمَرَنِىَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ اَنْ آخُذَ مِنْ اَلْسِنَتِكُمُ الاِْقْرارَ بِما عَقَدْتُ لِعَلِىٍّ مِنْ اِمْرَةِ الْمُؤْمِنينَ، وَ مَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الاَْئِمَّةِ مِنّى وَ مِنْه عَلى [ما[ اَعْلَمْتُكُمْ اَنَّ ذُرّيَّتى مِنْ صُلْبِهِ؛(13) اى مردم! شما بيش از آن هستيد كه با يك دست و در يك زمان با من دست دهيد، و خداى عزيز و جليل دستور داده كه از زبان شما اقرار بگيرم به آنچه از امارت مؤمنين براى على عليهالسلام و امامانى بعد از او كه از من و از او هستند، منعقد نمودم، طبق آنچه به شما اعلام كردم كه فرزندان من از نسل او هستند.» آنگاه دستور داد كه اين گونه بيعت كنيد: «اِنّا سامِعُونَ مُطيعُونَ راضُونَ مُنقادُونَ لِما بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنا وَ رَبِّكَ فى اَمْرِ عَلِىٍّ وَ اَمْرِ وُلْدِهِ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الاَْئِمَّةِ نُبايِعُكَ عَلى ذلِكَ بقُلُوبِنا وَ اَنْفُسِنا وَ اَلْسِنَتِنا وَ اَيْدينا، على ذلِكَ نَحيا وَ نَمُوتُ وَ نُبْعَثُ، لا نُغَيِّرُ وَلا نُبَدِّلُ وَلا نَشُكُّ وَلا نَرْتابُ وَلا نَرْجِعُ عَنْ عَهْدٍ وَلا نَنْقُضُ الْميثاقَ وَ نُطيعُ اللّهَ وَ نُطيعُكَ وَ عَليًّا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ وَ وُلْدَهُ الاَْئِمَّةَ الَّذينَ ذَكَرْتَهُمْ مِنْ ذُرّيَّتِكَ مِنْ صُلْبِهِ بَعْدَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ؛(14) به راستى ما شنيديم و اطاعت مىكنيم و راضى هستيم در مقابل آنچه از پروردگار ما و پروردگارت به ما درباره على و فرزندانش از امامان رساندى. بر اين [خلافت] با دلها و جانها و زبانها و دستهايمان بيعت مىكنيم و بر همين [بيعت] زندگى مىكنيم و مىميريم و زنده مىشويم. تغيير و تبديل [در اين بيعت] ايجاد نمىكنيم و شك و ترديد به خود راه نمىدهيم، و [هرگز] از عهدى بر نمىگرديم و اين ميثاق [و پيمان] را نقض نمىكنيم، و خدا و تو و على اميرمؤمنان و فرزندان او را كه امام هستند، اطاعت مىكنيم؛ همان فرزندانى كه يادآور شدى از ذريه تو از نسل على بعد از حسن و حسين عليهماالسلام هستند.» بعد از بيان مقام و شأن و منزلت حسنين عليهماالسلام مجددا فرمود: «فَقُولُوا اَطَعْنَا اللّهَ بِذالِكَ وَ اِيّاكَ وَ عَلِيًّا وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ الاَْئِمَّةَ الَّذينَ ذَكَرْتَ عَهْدا وَ ميثاقا مَأْخُوذا... ؛(15) پس بگوييد خدا را در اين [خلافت] و تو و على و حسن و حسين و امامانى را كه نام بردى، اطاعت مىكنيم به عنوان عهد و ميثاق گرفته شده... .» خدايا پيامبر صلىاللهعليهوآله از آينده چه مىدانست كه اين همه بر گرفتن بيعت و عهد تأكيد مىكرد! و از چهره برخى منافقان و كجانديشان چه خوانده بود كه اين همه بر عدم تخلف از بيعت سماجت و اصرارمى ورزيد! آيندهاى نه چندان دور، حق را به پيغمبر داد، و دغدغه و نگرانى او را درست و به جا اعلام كرد؛ درست بعد از رحلت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله ، آنگاه كه در سقيفه جمع شدند و گفتند: چه كسى بايد خليفه رسول خدا صلىاللهعليهوآله باشد! واعجبا از اين همه خيرهسرى و ناديده گرفتن واقعيات! اما پيامبر صلىاللهعليهوآله وظيفه داشت مأموريت الهى خويش را به وجه احسن و اتم انجام دهد، لذا باز در ادامه خطبه فرمود: «مَعاشِرَ النّاسِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ بايِعُوا عَلِيًّا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ عليهالسلام وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ الاَْئِمَّةَ عليهمالسلام كَلِمَةً طَيِّبَةً باقِيَةً، يُهْلِكُ اللّهُ مَنْ غَدَرَ وَ يَرْحَمُ مَنْ وَفى؛(16) اى مردم! پس، از خدا بترسيد و با على امير مؤمنان و حسن و حسين و امامان عليهمالسلام به عنوان كلمه پاكيزه باقيه، بيعت كنيد! هر كس حيله كند، خداوند او را هلاك مىكند و هر كس وفا كند، مورد رحمت الهى قرار مىگيرد.» 5. اعلان برنامه خاتم الاوصياء صلىاللهعليهوآله پيامبر دورانديش و آيندهنگر اسلام نه تنها خط امامت را در طول تاريخ ترسيم كرد، و بر پايبندى به آن از مردم بيعت گرفت، بلكه حسن ختام هستى را كه با آخرين وصى او و ظهورش تحقق مىيابد نيز به مردم آن زمان، بلكه به بشريت گوشزد نمود و با صوت جلى فرياد كشيد: «مَعاشِرَ النّاسِ اِنّى نَبِىٌّ وَ عَلِىٌّ وَصِىٌّ، اَلا اِنَّ خاتَمَ الاَْئِمَّةِ مِنَّا الْقائِمُ الْمَهْدِىُّ اَلا اِنَّهُ الظّاهِرُ عَلَى الدّينِ، اَلا اِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظّالِمينَ، اَلا اِنّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَ هادِمُها اَلا اِنَّهُ قاتِلُ كُلِّ قَبيلَةٍ مِنْ اَهْلِ الشِّرْكِ، اَلا اِنَّهُ الْمُدْرِكُ بِكُلِّ ثارٍ لِاَوْلِياءِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ اَلا اِنَّهُ النّاصِرُ لِدينِ اللّهِ؛(17)اى مردم! به راستى من نبى، و على وصى من است. بدانيد كه آخرين امامان ما مهدى قائم است. بيدار باشيد او غالب بر اساس دين، او انتقام گيرنده از ظالمين، او فاتح قلعهها و منهدم كننده آنها، و كشنده هر قبيلهاى از اهل شرك است. اوست كه انتقام دوستان خداى عزيز و جليل را مىگيرد و دين خدا را يارى مىكند.» و در ادامه فرمود: «اوست كه از درياى عميق [معرفت] آب بر مىدارد، و هر صاحب فضل را با فضلش و صاحب جهالت را با جهلش قسمت مىدهد. بيدار باشيد! او برگزيده خدا، وارث هر علم، و محيط به آن است. اوست كه از خداوند خبر مىدهد،... اوست حجت باقى مانده كه بعد از او حجتى نيست و حق جز در نزد او يافت نشود، و نورى جز با او نيست. اوست پيروز شكستناپذير و ولى خدا و حاكم الهى در ميان خلق در روى زمين....» 6. رستگارى در گرو اطاعت از امامان پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله بخش پايانى خطبه را با اين جملات تزيين بخشيد: «مَعاشِرَ النّاسِ مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ عَلِيًّا وَ الاَْئِمَّةَ الَّذينَ ذَكَرْتُهُمْ فَقَدْ فازَ فَوزا عَظيما؛(18) اى مردم! هر كس خدا و رسولش و على و امامانى را كه ذكر كردم، اطاعت كند، به رستگارى بزرگ دست يافته است.» راوى در ذيل خطبه چنين نقل مىكند: «فَنادَتْهُ الْقَوْمُ: نَعَمْ سَمِعْنا وَ اَطَعْنا اَمْرَ اللّهِ وَ اَمْرَ رَسُولِهِ بِقُلُوبِنا وَ اَلْسِنَتِنا وَ اَيْدينا وَ تَداكُوا عَلى رَسُولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله وَ عَلى عَلِىٍّ عليهالسلام وَ صافَقُوا بِاَيْديهِمْ فَكانَ اَوَّلُ مَنْ صافَقَ رَسُولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله الاَْوَّلَ وَ الثّانِىَ وَ الثّالِثَ وَ الرّابِعَ وَ الْخامِسَ، وَ باقِى الْمُهاجِرينَ وَ الاَْنْصارِ وَ باقِى النّاسِ عَنْ اخِرِهِمْ عَلى قَدْرِ مَنازِلِهِمْ...؛(19) پس مردم [يكصدا] گفتند: بله، فرمان خدا و رسولش را با دل و زبان و دستمان شنيديم و اطاعت كرديم، و [آن گاه] بر رسول خدا صلىاللهعليهوآله و على عليهالسلام [براى بيعت] هجوم بردند و دست دادند، و اوّل كسانى كه با رسول خدا صلىاللهعليهوآله بيعت كردند، اولى و دومى و سومى و چهارمى و پنجمى بودند، و باقى مهاجران و انصار و بقيه مردم، بعد از آنها به ترتيب منزلت بيعت كردند.» در پايان، جا دارد به ژرف انديشى علامه امينى از عمق جان تحسين گفت كه آن همه براى حديث و خطبه غدير و تبيين منابع و روات و شاعران آن سرمايه گذارى كرد؛ چرا كه او به خوبى فهميده بود كه جريان غدير خلاصه تاريخ بشريت و تعيين سرنوشت آدميت در طول تاريخ است و غديرخم اثبات امامت و ولايت امامان معصوم عليهمالسلام براى تمام انسانهاست. ___________________________________________________ 1. اصول مداحى، ج 1، ص 678. 2. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 16، ص 284؛ ر. ك: پژوهشى عميق پيرامون زندگى على عليهالسلام ، ص 313 ـ 314. 3. صحيح مسلم، ج 3، ص 1453. 4. مسند احمد حنبل، ج 6، ص 321؛ ر. ك: مجمع الزوائد، ج 5، ص 190؛ مسند ابوبعلى موصلى، ج 8، ص 444. 5. صحيح بخارى، ج 9، ص 101. 6. فرائد السمطين، ج 2، ص 134. 7. مقتل الحسين عليهالسلام ، ج 1، ص 146. 8. بحار الانوار، ج 7، ص 207 ـ 208؛ ر. ك: ج 15، ص 375 ـ 376. 9. بحار الانوار، ج 37، ص 209. 10. همان، ص 211. 11. زخرف / 28. 12. بحار الانوار، ج 37، ص 215. 13. همان، ص 215. 14. همان. 15. همان، ج 37، ص 219؛ ر. ك: عوالم، ج 15، ص 328 ـ 379؛ الغدير، ج 1، ص 40 ـ 99. 16. بحار الانوار، ج 37، ص 212. 17. همان، ص 214. 18. همان، ص 217؛ الغدير، ج 1، ص 340. 19. همان دو مأخذ پيشين. فهرست منابع و مآخذ اصول مداحى؛ اعظم السادات ناصری نژاد، قم: نصایح، 1386ش.
شرح نهج البلاغه؛ ابن ابى الحدید معتزلی، م656ق، قم: مکتبة آیت الله المرعشی النجفی،1404ق.
بحارالانوار؛ محمدباقر مجلسى، م1110ق، بیروت: داراحیاء التراث العربى، مؤسسة الوفا، 1403ق. صحیح مسلم؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، م261ق، بیروت: داراحیاء التراث العربی، بی¬تا. مسند أحمد بن حنبل؛ أحمد بن حنبل الشیبانی، م241ق، مصر: مؤسسة قرطبة، بی¬تا. صحيح بخاري؛ محمد بن اسماعیل بخاری، م 256ق، دمشق: دارطوق النجاة، اول، 1422ق. پژوهشى عميق پيرامون زندگى على عليهالسلام ؛ جعفر سبحانى،تهران: نشر جهانآرا، 1370ش. مسند ابوبعلى موصلى؛ احمد بن علی ابو یعلی، م 307ق، دمشق: دار المأمون، 1410 مجمع الزوائد؛ علی بن ابی بکر بن سلیمان الهیثمی المصری، م807ق، تحقیق: محمد عبدالقادر احمد عطا، بیروت: درالکتب العلیمه، بی¬تا. فرائد السمطين، ابراهیم بن محمد حموی جوينى، م722ق، بيروت: مؤسسة المحمودى، 1308ق. مقتل الحسين عليهالسلام ، موفق بن احمد اخطب خوارزمى، م568ق، قم: انوار الهدی، دوم، 1423ق. عوالم العلوم؛ شیخ عبدالله بحرانی، م1148ق، قم: مؤسسة الامام المهدی علیه السلام، اول، 1405ق.