آيه ۶۷ مائده و غدیر

از دانشنامه غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۳۹ توسط Smh (بحث | مشارکت‌ها)

Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْک مِنْ رَبِّک وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.png

«ای پیامبر، برسان آنچه در حق علی از پروردگارت بر تو نازل شده و اگر انجام ندهی رسالت او را نرسانده‌ای، و خداوند تو را از مردم حفظ می‌کند» .


همه سخنرانی‌های پیامبر صلی الله علیه و آله برای ابلاغ دستورات پروردگار بود، اما در هیچ‌کدام خداوند دستور خاصی برای ابلاغ نداده بود. وقتی حکمی مانند نماز و امثال آن بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل می‌شد به معنای آن بود که آن را به مردم برساند، و نیاز نبود که امر خاصی هم بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شود که امر نماز را به مردم ابلاغ کن.[۱]

اما در مسئله ولایت، گذشته از اصل مسئله که بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده بود، برای ابلاغ آن امر خاص دیگری نازل شد و آن آیه ۶۷ سوره مائده بود:

Ra bracket.png یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.png:

«ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام ] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده‌ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می‌دارد؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند.»

پیامبر صلی الله علیه و آله با توجه به همین امر خاص، مراسم غدیر را ترتیب داد تا ابلاغ این حکم به شکل خاصی انجام پذیرد. اقدام بدیعی که در سخنرانی غدیر انجام گرفت آن بود که در همان آغاز سخن -پس از حمد و ثنا- پیامبر صلی الله علیه و آله به صراحت اعلام کرد که این سخنرانی به خاطر نزول آن دستور است، آنجا که فرمود:

«اُؤَدّى ما اَوْحى بِهِ اِلَىَّ»: من اکنون در حال ادای وظیفه نسبت به مطلبی هستم که خدا بر من وحی فرموده است.

آنگاه به توضیح آن تبلیغ پرداخت و در پایان فرمود: «فَاَوْحى اِلَىَّ»: Ra bracket.png بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ … La bracket.png: «خدا بر من وحی کرده که ای رسول ابلاغ کن آنچه از خدایت بر تو نازل شده …»، و تصریح کرد که موضوع این ابلاغ ولایت علی علیه السلام است.

پیامبر صلی الله علیه و آله در فرازی از بخش دوم خطبه غدیر وحی خاص برای ابلاغ ولایت را بیان فرمود. حضرت اعلام فرمود که درباره برنامه ای که در پیش است وحی خاصی از طرف خدا نازل شده و من در برابر آن انجام وظیفه خواهم کرد، از ترس آنکه عذابی بر من نازل شود.

سپس تصریح فرمود که در این فرمان به من گفته شده که اگر آنچه در حق علی بر من نازل فرموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده‌ام. آنگاه برای نشان دادن اینکه در ابلاغ آن از هیچ‌کس ترسی ندارم فوراً تصریح کرد: خداوند برای من حفظ از شر مردم را ضمانت فرموده است.

با این مقدمه آیه نازل شده را - که آیه ۶۷ سوره مائده است - قرائت فرمود و با صراحت فرمود که بر من چنین وحی شده است:

Ra bracket.png یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ La bracket.png؛ و در حین قرائت کلمه Ra bracket.png ما اُنْزِلَ La bracket.pngرا تفسیر کرد که منظور خلافت علی بن ابی طالب است.

سپس با اشاره به منافقین و شیطنت‌هایشان، از یک سو علت لحن شدید آیه نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله برای مؤمنین روشن گردید، و از سوی دیگر ضمانتRa bracket.png وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ La bracket.png بر منافقین گوشزد شد.

اکنون پیامبر صلی الله علیه و آله کرسی سخن را کاملاً آماده کرده بود؛ لذا برای تأکید بیشتر یک بار دیگر آیه ۶۷ سوره مائده را با این مقدمه تکرار کرد که با حضور منافقین و آزار دهندگان و درخواست معاف شدن از ابلاغ این پیام، ولی خدا از من راضی نمی‌شود مگر آنچه در حق علی علیه السلام نازل کرده ابلاغ نمایم و خواند:

Ra bracket.png «یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ». La bracket.png

«وَ اُقِرُّ لَهُ عَلى نَفْسى بِالْعُبُودِيَّةِ، وَ اَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَ اُؤَدّى ما اَوْحى بِهِ اِلَىَّ، حَذَراً مِنْ اَنْ لا اَفْعَلَ فَتَحِلَّ بى مِنْهُ قارِعَةٌ لا يَدْفَعُها عَنّى اَحَدٌ وَ اِنْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَ صَفَتْ خُلَّتُهُ؛ لا اِلهَ اِلاّ هُو لاَنَّهُ قَدْ اَعْلَمَنى اَنّى اِنْ لَمْ اُبَلِّغْ ما اَنْزَلَ اِلَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَ قَدْ ضَمِنَ لى تَبارَكَ وَ تَعالَى الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ وَ هُوَ اللَّهُ الْكافِى الْكَريمُ فَاَوْحى اِلَىَّ: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فى عَلِىٍّ، يَعْنى فِى الْخِلافَةِ لِعَلِىِّ بْنِ اَبى طالِبٍ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ»... وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّهُ مِنّى اِلاّ اَنْ اُبَلِّغَ ما اَنْزَلَ اللَّهُ اِلَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ،» Ra bracket.png یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ La bracket.png «فى حَقِّ عَلِىٍّ» Ra bracket.png وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ La bracket.png

برای خداوند بر نفس خود به عنوان بندگی او اقرار می‌کنم، و شهادت می‌دهم برای او به پروردگاری، و آنچه به من وحی نموده ادا می‌نمایم از ترس آنکه مبادا اگر انجام ندهم عذابی از او بر من فرود آید که هیچ‌کس نتواند آن را دفع کند، هر چند که حیله عظیمی به کار بندد و دوستی او خالص باشد نیست خدایی جز او زیرا خداوند به من اعلام فرموده که اگر آنچه در حق علی بر من نازل نموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده‌ام، و برای من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده و خدا کفایت کننده و کریم است.

خداوند به من چنین وحی کرده است:Ra bracket.png «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ…» La bracket.png: «ای پیامبر ابلاغ کن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده درباره علی، یعنی خلافت علی بن ابی طالب و اگر انجام ندهی رسالت او را نرسانده‌ای، و خداوند تو را از مردم حفظ می‌کند»

بعد از همه اینها، خداوند از من راضی نمی‌شود مگر آنچه در حق علی بر من نازل کرده ابلاغ نمایم.

در بازگشت از حجةالوداع و حرکت کاروان به سوی مدینه، جغرافیای اسلام برای یافتن نقطه ای حساس بر روی کره خاکی در حرکت است. چهار روز راه در پیش است و از «سَیْرَف» و «مَرّ الظهران» و «عسفان» عبور می‌کنند تا به «قُدَیْد» می‌رسند که تا غدیر فاصله کمی دارد. در آنجا پیشواز غدیر آغاز می‌شود.

از «قُدید» تا «غدیر خم» جبرئیل سه بار نازل می‌شود و این دستور را نازل می‌کند: Ra bracket.png یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ La bracket.png

مانند این آیه درباره هیچ‌یک از دستورات الهی نازل نشده، بلکه در آن موارد خود امر مثل نماز و روزه و امثال آن نازل می‌شد و حضرت آن را به مردم ابلاغ می‌فرمود، ولی در این باره فرمان ابلاغ خاص صادر شد.

به دنبال آن Ra bracket.png وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.pngخصوصیت عظیم مسئله را می‌رساند که درباره هیچ‌یک از اوامر الهی چنین خطابی از طرف خداوند نیامده، و این حاکی از اهمیت ویژه این دستور بین همه دستورات الهی است که نرساندن آن مساوی با نرساندن رسالت پروردگار است.

و در آخر Ra bracket.png وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.pngکه خداوند درباره این یک حکم با این صراحت، ضمانت حفظ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را از انواع دشمنان نموده، حتی در اصل رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله وعده حفظ آن حضرت را در مقابل خطرات احتمالی از مشرکین و منافقین نداده و چنین سابقه ای درباره حضرت وجود ندارد. این مسئله حکایت از اهمیت ولایت نزد خداوند دارد که چنین پشتیبانی فوق‌العاده ای نسبت به آن فرموده است.

با پایان اولین بخش سخن که حمد و ثنای الهی بود، پیامبر صلی الله علیه و آله بخش دوم سخن را آغاز فرمود و مردمِ سراپا گوش را که بدون کوچک‌ترین بی نظمی یک پارچه دل به سخنانش سپرده بودند متوجه مطلب اصلی نمود.

آن حضرت ابتدا اعلام فرمود که درباره برنامه ای که در پیش است وحی خاصی از طرف خدا نازل شده و من در برابر آن انجام وظیفه خواهم کرد، از ترس آنکه عذابی بر من نازل شود. سپس تصریح فرمود که در این فرمان به من گفته شده که اگر آنچه در حق علی بر من نازل فرموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده‌ام. آنگاه برای نشان دادن اینکه در ابلاغ آن از هیچ‌کس ترسی ندارم فوراً تصریح کرد: خداوند برای من حفظ از شر مردم را ضمانت فرموده است.

با این مقدمه آیه نازل شده را - که آیه ۶۷ سوره مائده است - قرائت فرمود و با صراحت فرمود که بر من چنین وحی شده است:

Ra bracket.png «یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ» La bracket.png و در حین قرائت کلمه Ra bracket.png ما اُنْزِلَ La bracket.png را تفسیر کرد که منظور خلافت علی بن ابی طالب است.

اکنون کلید سخن به حرکت درآمد و قفل آن برای مراحل بعدی کلام گشوده شد. ابتدا حضرت به مردم گوشزد کرد که من سابقه کوتاهی و قصور در ابلاغ اوامر الهی نداشته‌ام و نزول چنین آیه ای درباره ابلاغ ولایت سبب خاصی دارد. آنگاه در بیان علت نزول چنین آیه شدید اللحنی فرمود: «جبرئیل سه مرتبه از طرف خداوند بر من دستور ابلاغ ولایت علی را آورد».

در اینجا قبل از بیان علت نزول آیه، این مسئله را مطرح کرد که خداوند درباره ولایت علی علیه السلام آیه خاصی بر من نازل کرده و سپس آیه ۵۵ سوره مائده را قرائت کرد:

Ra bracket.png «اِنَّما وِلَیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» La bracket.png و سپس آن را به علی علیه السلام تفسیر کرده فرمود: «علی است که نماز را به پا داشته و در حال رکوع زکات داده است».

آنگاه به علت نزول آیه پرداخته و فرمود: «من از جبرئیل درخواست کردم که از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ این مسئله به شما معاف نماید، چرا که از کمی متقین و زیادی منافقین آگاهم». سپس اوصاف منافقین را با اشاره به آیه ۱۱ سوره فتحRa bracket.png «یَقوُلُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فی قُلُوبِهِمْ» La bracket.png و آیه ۱۵ سوره نور Ra bracket.png «تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیمٌ» La bracket.png بیان کرد.

سپس آزار و اذیت‌های پی در پی منافقین را نسبت به حضرتش یادآور شد، تا آنجا که نسبت‌های مسخره آمیز به حضرت دادند و کلمه «اُذُن» به معنای «گوش» را درباره حضرت به کار بردند، که منظورشان «سراپا گوش» بودن امیرالمؤمنین علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله و توجه متقابل آنان نسبت به یکدیگر بود. حضرت در این باره آیات و مطالب دیگری نیز فرمود.

در چند فراز دیگر که پیامبر صلی الله علیه و آله کرسی سخن را کاملاً آماده کرده بود، برای تأکید بیشتر یک بار دیگر آیه ۶۷ سوره مائده را با این مقدمه تکرار کرد که با حضور منافقین و آزار دهندگان و درخواست معاف شدن از ابلاغ این پیام، ولی خدا از من راضی نمی‌شود مگر آنچه در حق علی علیه السلام نازل کرده ابلاغ نمایم و خواند: Ra bracket.png یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ La bracket.png

یکی از مواردی که در آن به آیه Ra bracket.png یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ… La bracket.png اشاره شده غدیریه حسّان بن ثابت است:

اَلَمْ تَعْلَمُوا اَنَّ النَبِیَّ مُحَمَّداًلَدی دَوْحِ خُمٍّ حینَ قامَ مُنادِیاً
وَ قَد جاءَهُ جِبْریلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِبِأَنَّکَ مَعْصُومٌ فَلا تَکُ وانِیاً
وَ بَلِّغْهُمُ ما اَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْوَاِنْ اَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ وَ حاذَرْتَ باغِیاً
عَلَیْکَ فَما بَلَّغْتَهُمْ عَنْ اِلهِهِمْرِسالَتَهُ اِنْ کُنْتَ تَخْشَی الاَعادِیا

آبان از سلیم نقل می‌کند: در حالی که ما همراه امیرالمؤمنین علیه السلام در صفین بودیم، معاویه ابودرداء و ابوهریره را فراخواند و به ایشان گفت: نزد علی بروید و از قول من به او سلام برسانید و به او بگویید:

به خدا قسم من می‌دانم که تو سزاوارترین مردم به خلافت هستی و از من به آن سزاوارتری، زیرا تو از مهاجرینی هستی که پیش از همه مسلمان شدند و من از آزادشدگان[۲]هستم. و من مثل سوابق تو در اسلام و خویشاوندی پیامبر و علم تو به کتاب خدا و سنت پیامبرش را ندارم.

ادعا کرده‌ای که تو خلیفه پیامبر در امتش و وصی او در میان ایشان هستی و خداوند اطاعت تو را بر مؤمنین واجب کرده و در کتابش و سنت پیامبرش به ولایت تو امر کرده است، و به محمد دستور داده که این مطلب را در امتش بپا دارد و بر او آیه نازل کرده است که:Ra bracket.png یا اَیُّهَا الرَّسُولُ، بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَل فَما بَلَّغْتَ رسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ La bracket.png[۳]

او هم امتش را در غدیر خم جمع کرد و آنچه درباره تو از جانب خداوند مأمور شده بود ابلاغ نمود و دستور داد حاضر به غایب برساند، و به مردم خبر داد که تو بر مردم صاحب اختیارتر از خودشان هستی، و تو نسبت به پیامبر همچون هارون نسبت به موسی هستی.

درباره تو به من خبر رسیده است که برای مردم خطبه ای نمی‌خوانی مگر آنکه قبل از پایین آمدن از منبر می‌گویی:

«به خداقسم من سزاوارترین مردم برای آنان هستم، و از روزی که پیامبر از دنیا رفته همچنان مظلوم بوده‌ام». اگر این خبری که درباره تو به من رسیده درست باشد ظلم ابوبکر و عمر نسبت به تو بالاتر از ظلم عثمان است.

وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام نامه معاویه را خواند، و ابودرداء و ابوهریره پیام و سخن او را به حضرت ابلاغ کردند، به ابودرداء فرمود: آنچه معاویه شما را برای آن فرستاده بود به من رساندید. اکنون از من بشنوید و از قول من به او برسانید همان‌طور که از قول او به من رساندید.

آنگاه در پیام به معاویه فرمود: اگر خداوند عزوجل است که باید اختیار کند و حق انتخاب با اوست، خداوند مرا برای امت انتخاب کرده است و به عنوان خلیفه برای آنان قرار داده است و آنان را در کتاب مُنزَل خود و در سنت پیامبرش مأمور به اطاعت و یاری من نموده است، و این حجت مرا قوی تر و حق مرا واجب تر می‌نماید.

ابودرداء و ابوهریره رفتند تا نزد معاویه رسیدند و پیام حضرت را رساندند.[۴]

این آیه از دو بُعد قابل بررسی است:

موقعیت تاریخی

با پایان استراحت کاروان در «قُدید»، بارها را برای غدیر بستند و آن روز را تا شب به سمت غدیر پیش آمدند. اکنون شب هیجدهم ماه ذی الحجة است و کاروان مسیر شبانه خود را به سوی غدیر می‌پیماید.

غدیر خم نیز با برکه آبش و چشمه سار و پنج درخت کهنسالش در انتظار کاروان عظیم حجاج است. مقصدی که از مکه تعیین شده و مردم از وعده گاهشان و برنام ه‌ای که در انتظارشان است، به خوبی خبر دارند.

قلب رسول صلی الله علیه و آله در چگونگی تحقق امر الهی و اعلام ولایت مطلقه جانشینان معصوم خود می‌تپد. پیک وحی نیز در تکاپوی فوق‌العاده ای برای تدارک برنامه فرداست.

همزمان تحرکات مخرّب منافقین وارد مرحله جدی شده و اوضاع نشان می‌دهد که با حضور آن اکثریت مغشوش با افکار جاهلی، اجرای برنامه از پیش تعیین شده غدیر غیرممکن است. از یک سو مردم ظاهربین فوراً دهان به حسادت باز خواهند کرد که پسر عموی خود و خاندانش را بر ما مسلط می‌کند. از سوی دیگر منافقین آشوب بپا خواهند کرد و مجلس سخنرانی را برهم خواهند ریخت و حتی ممکن است قصد جان پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام را بنمایند.

هم خداوند علم به بحرانی بودن موقعیت دارد و هم پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان مجری امر خدا به شدت نگران آن است، و هم مؤمنین از اعلام ولایت در چنان شرایطی واهمه دارند، و هم منافقین جو حاکم را زیر نظر دارند و صدها توطئه در سر می‌پرورانند.

در چنین شرایطی، پروردگار جهان می‌خواهد با ید قدرت خود نشان دهد که اگر او اراده کند همه مقهور اویند. حتی نسل‌های آینده باید از این حقیقت آگاه شوند که در آن شرایط هولناک اراده حق تعالی بر اعلام ولایت در مراسم سه روزه غدیر تعلق گرفته بود، و در سایه آن عنایت الهی بود که جمعیت یکصد و بیست هزار نفری بدون مشکل تا غدیر آمدند و حتی عده‌ای از اهل یمن و اهل مکه همراه قافله خود را به غدیر رسانیدند.

مجلسی با آن عظمت و خطابه ای در یک ساعت -که در تاریخ شش هزار ساله انبیا علیهم السلام بی‌سابقه بود - با کمال آرامش برگزار شد؛ و پیامبر صلی الله علیه و آله بدون هیچ تقیه ای و بدون آنکه فرازهایی از سخنش را حذف کند، در سکوت مطلقِ یکصد و بیست هزار انسان، سخنرانی خود را به‌طور کامل ایراد کرد، و حتی در بین خطابه اش علی علیه السلام را بر سر دست بلند کرد و او را معرفی نمود. بعد از آن در طول سه روز که انتظار هر حادثه ای می‌رفت، برنامه مفصل بیعت بدون هیچ بی نظمی برگزار شد.

آیا این برنامه مفصل، در جوی چنان خطرناک، جز با اراده خداوند - که قلب‌ها و فکرها و روح و جسم همه مردم در ید قدرت اوست - امکان‌پذیر بود؟ آیا جز معجزه نام دیگری بر «غدیر» می‌توان گذاشت؟!

اواخر شب هیجدهم و صبح آن روز که کاروان به درختان و برکه غدیر کاملاً نزدیک شده بود، آیه ای از قرآن نازل شد که در عین اختصار همه جوانب غدیر را دربرداشت، و تابلوی درخشنده غدیر در متن قرآن شد.

این آیه همه نگرانی‌ها را بر طرف کرد و خبر قطعی از اراده پروردگار و ضمانت حفظ از هر خطر و توطئه ای را داد:

Ra bracket.png «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ» La bracket.png:

«ای پیامبر، ابلاغ کن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهی رسالت خدا را نرسانده‌ای، و خدا تو را از شر مردم حفظ می‌کند. خداوند قوم کافر را هدایت نمی‌کند».[۵]

نزول این آیه همهٔ آن چیزی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله انتظارش را می‌کشید؛ و انعکاس آن می‌توانست این گونه باشد:

Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ La bracket.png: ای صاحب رسالت، آنچه از سوی پروردگارت درباره امامت و خلافت و ولایت نازل شده ابلاغ کن و به مردم برسان.

Ra bracket.png وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.png: این مسئله آن قدر قطعی و مهم و مورد تأکید است که اگر انجام نشود گویا در رسالت و نبوت خویش هیچ گامی برنداشته ای و رسالتی که بر دوشت نهاده شده به انجام نرسانده بر زمین نهاده‌ای.

Ra bracket.png وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png: از جهت توطئه‌هایی که از آن هراس داری مطمئن باش که خداوند حفظ تو را از شر مردمان توطئه‌گر ضمانت نموده است.

Ra bracket.png إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ La bracket.png: هدف اصلی ابلاغ این پیام و اتمام حجت است، و شکی نیست که گروهی از مردم ولایت را نمی‌پذیرند و بدان ایمان نمی‌آورند و کفر می‌ورزند.

با نزول این آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله آنچه درباره توطئه‌ها از مردم مخفی می‌کرد بی واهمه با آنان در میان گذاشت و فرمود: «این آیه تهدید بعد از وعید است. حتماً امر خداوند را به انجام خواهم رساند؛ چرا که اگر مردم هم مرا متهم کنند و تکذیب نمایند برای من آسان‌تر از عواقب الهی در دنیا و آخرت است، و خدا بدون انجام این وظیفه از من راضی نمی‌شود. اکنون که خدا ضامن حفظ من است از هیچ‌کس نمی‌هراسم».[۶]

این گونه پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه سایر مؤمنین با قلبی مطمئن دست به کار اجرای فرمان پروردگار درباره غدیر شدند. ساعتی بعد کاروان کنار برکه غدیر توقف کرد و مردم پیاده شدند و هر یک برای خود جایی پیدا کردند، و هنگام ظهر برای اجرای فرمان الهی در برابر منبر غدیر زانو زدند.

تحلیل اعتقادی

با توجه به موقعیت خاص این آیه در واقعه غدیر، در پنج مرحله به تحقیق آن می‌پردازیم:

آیهRa bracket.png بَلِّغْ La bracket.png مهم‌ترین آیه غدیر.

زمان و مکان نزول آیه Ra bracket.png بَلِّغْ La bracket.png

کیفیت نزول آیه تبلیغ

تفسیر گونه ای بر آیه تبلیغ

تحلیلی بر محتوای آیه تبلیغ

مرحله اول: آیه تبلیغ مهم‌ترین آیه غدیر

قرار داشتن این آیه در صدر آیات غدیر نسبت به سایر آیات مربوط به آن، به خاطر این است که به عنوان دستور مستقیم الهی برای برنامه غدیر شناخته شده است، و می‌توان گفت: در هیچ مورد دیگری آیه ای نداریم که دستور صریح و روشنی درباره برنامه خاصی آمده باشد.

اختصاص آن به غدیر هم نزد شیعه و غیر شیعه از مسلمات است، و بین مفسرین و محدثین اهل سنت مشهور است، اگر چه بعضی از آنان در صدد انحراف شأن نزول آیه بوده‌اند.

ابتدا نام عده ای از بزرگان علمای اهل سنت، که نزول آیه تبلیغ را در غدیر ذکر کرده‌اند می‌آوریم:[۷]

۱. ابن ابی حاتم عبدالرحمن بن محمد بن ادریس رازی[۸]

۲. احمد بن عبدالرحمن شیرازی[۹]

۳. احمد بن موسی بن مَرْدَوَیه.[۱۰]

۴. احمد بن محمد ثعلبی[۱۱]

۵. ابونعیم احمد بن عبداللَّه اصفهانی[۱۲]

۶. ابوالحسن علی بن احمد واحدی[۱۳]

۷. مسعود بن ناصر سجستانی[۱۴]

۸. عبداللَّه بن عبیداللَّه حسکانی[۱۵]

۹. ابن عساکر علی بن حسن دمشقی[۱۶]

۱۰. فخرالدین محمد بن عمر رازی[۱۷]

۱۱. محمد بن طلحة نصیبی شافعی[۱۸]

۱۲. عبدالرزاق بن رزق‌اللَّه رسعنی[۱۹]

۱۳. حسن بن محمد نیشابوری.[۲۰]

۱۴. علی بن شهاب الدین همدانی[۲۱]

۱۵. علی بن محمد معروف بابن صباغ مالکی[۲۲]

۱۶. محمود بن احمد عینی[۲۳]

۱۷. عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی[۲۴]

۱۸. محمد محبوب عالم[۲۵]

۱۹. حاج عبدالوهاب بن محمد[۲۶]

  1. جمال الدین عطاءاللَّه بن فضل اللَّه شیرازی[۲۷]
  2. شهاب الدین احمد[۲۸]
  3. میرزا محمد بن معتمدخان بدخشی[۲۹]

کسانی که اسناد این کتاب‌ها و روایات مربوط به آیه تبلیغ به آنها منتهی می‌شود عبارتند از: ابن‌عباس، ابوهریره، براء بن عازب، جابر بن عبداللَّه، حذیفة بن اسَید، زید بن ارقَم، ریاح بن حارث، عامر بن لیلی بن ضمرة، عبداللَّه بن ابی اوفی، عبداللَّه بن مسعود، عطیة، مجاهد.[۳۰][۳۱]

توضیح بیشتر در مورد افرادی که نزول آیه تبلیغ در غدیر را نقل کرده‌اند در عنوان «دلالت حدیث غدیر» آمده است. البته روایات شیعه درباره آیه تبلیغ به قدری زیاد است که نیازی به ذکر ندارد، و نزول آن درباره غدیر نزد شیعه از مسلمات است.

نکته دیگر اینکه روایات مربوط به آیه در تبیین محتوای آن - که شامل مسایل مهمی در مسئله ولایت است - نقش به سزایی دارد، و منحصر به فرد بودن آن را بین آیات غدیر روشن می‌سازد.

مرحله دوم: زمان و مکان نزول آیه تبلیغ

شکی نیست که این آیه قبل از غدیر نازل شده؛ چرا که پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر از نزول آن خبر داد، و بخش دوم خطبه خود را به بیان جوانب مختلف آن اختصاص داد.

برای به دست آوردن زمان و مکان دقیق نزول آیه باید روایات آن را مورد مطالعه قرار دهیم که برخی صریح و برخی دیگر اشاره اجمالی به این مطلب دارد. ابتدا دو روایت را ذکر می‌کنیم که تعیین دقیق زمان و مکان نزول آیه را دربردارد:

۱. اواخر شب هیجدهم ذی الحجة در نزدیکی غدیر

«قالَ حُذَيْفَةُ: فَلَمّا كانَتِ اللَّيْلَةُ الرّابِعَةُ (بَعْدَ الْخُرُوجِ مِنْ مَكَّةَ) هَبَطَ جَبْرَئيلُ فى آخِرِ اللَّيْلِ فَقَرَأَ عَلَيْهِ»: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ … La bracket.png:

حذیفه می‌گوید: وقتی شب چهارم از روز خروج از مکه (روز چهاردهم) شد، جبرئیل آخر شب نازل شد و این آیه را بر پیامبر صلی الله علیه و آله خواند.[۳۲]

۲. پنج ساعت از روز هیجدهم گذشته در غدیر خم

«قالَ الْباقِرُ عليه السلام: فَلَمّا بَلَغَ غَديرَ خُمٍّ قَبْلَ الْجُحْفَةِ بِثَلاثَةِ امْيالٍ، اتاهُ جَبْرَئيلُ عَلى خَمْسِ ساعاتٍ مَضَتْ مِنَ النَّهارِ، فَقالَ: يا مُحَمَّدُ! انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ يُقْرِؤُكَ السَّلامُ وَ يَقُولُ لَكَ»: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ … La bracket.png:

امام باقر علیه السلام می‌فرماید: وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله به غدیر خم رسید - که در سه مایلی جحفه قرار دارد - جبرئیل پنج ساعت از روز گذشته نزد او آمد و گفت: ای محمد! خداوند عزوجل به تو سلام می‌رساند و به تو می‌گوید: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ … La bracket.png[۳۳]

سه روایت دیگر هم اجمالاً فقط بین راه یا روز هجدهم در غدیر را ذکر کرده بدون آنکه زمان یا مکان دقیق آن را تعیین کند:

۱. بین راه

«قالَ الصّادِقُ عليه السلام: خَرَجَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه و آله الى مَكَّةَ فى حَجَّةِ الْوِداعِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنْها جاءَهُ جَبْرَئيلُ فِى الطَّريقِ فَقالَ لَهُ: يا رَسُولَ اللَّه! انَّ اللَّه تَعالى يُقْرِؤُكَ السَّلامُ وَ قَرَأَ هذِهِ الْآيَةِ»: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ … La bracket.png

امام صادق علیه السلام می‌فرماید: پیامبر صلی الله علیه و آله در حجةالوداع به مکه آمد. وقتی از آنجا بازگشت جبرئیل در راه نزد او آمد و گفت: «یا رسول اللَّه! خدای تعالی سلامت می‌رساند»، و سپس این آیه را خواند:Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ … La bracket.png[۳۴]

۲. روز هیجدهم در غدیر

«عَنْ ابْنِ عَبّاسٍ: حَتّى كانَ الْيَوْمَ الثّامِنَ عَشَرَ، فَانْزَلَ اللَّه تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَيْهِ»: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ … La bracket.png:

ابن‌عباس می‌گوید: تا آنکه روز هیجدهم شد، و خداوند تبارک و تعالی بر پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نازل کرد: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ … La bracket.png.[۳۵]

«عَنْ زَيْدِ بْنِ ارْقَمَ: لَمّا نَزَلْنا بِالْجُحْفَةِ راجِعينَ وَ ضَرَبْنا اخْبِيَتَنا نَزَلَ جَبْرَئيلُ بِهذِهِ الْآيَةِ»: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ … La bracket.png:

زید بن ارقم می‌گوید: وقتی در جُحفه پیاده شدیم و خیمه‌ها را بر پا کردیم، جبرئیل این آیه را نازل کرد:Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ … La bracket.png[۳۶]

باید توجه داشت که منظور از «جُحْفه»، منطقه جحفه است که غدیر خُم در آن قرار گرفته است؛ چرا که تصریح به بر پا کردن خیمه‌ها می‌کند، و شکی نیست که در جحفه توقفی نبوده و خیمه ای بر پا نشده است، و فقط در غدیر خم برای برنامه سه روزه خیمه‌ها را بر پا کرده‌اند.

حال سؤال این است که از مجموع این روایات و اقوال درباره زمان نزول آیه کدام را بپذیریم؟

باید توجه داشت که فاصله زمانی بین دو قول از آخر شب تا پنج ساعت بعد از طلوع آفتاب است. این مقدار زمان حدوداً شش ساعت می‌شود، و این زمان قابل توجهی نیست.

فاصله مکانی آن هم از مکانی قبل از غدیر، با در نظر گرفتن مسیر پنج شش ساعته با پای شتر تا خود غدیر است، که البته این فاصله هم چندان زیاد به نظر نمی‌رسد.

با در نظر گرفتن این مطلب، در حل اختلاف درباره زمان و مکان نزول آیه دو احتمال وجود دارد:

الف. راویانی که غدیر را محل نزول آیه ذکر کرده‌اند، این فاصله زمانی و مکانی را مقدار مهمی به حساب نیاورده اند و اجمالاً نزول آن را در غدیر حساب کرده‌اند، یا حتی ورود به منطقه غدیر را در نظر گرفته‌اند اگر چه بعد از چند ساعت به برکه و درختان رسیده باشند.

ب. هنگامی که آنان از آیه با خبر شده‌اند در غدیر و پنج ساعت بعد بوده، و چنین گمان کرده‌اند که آیه در آن زمان و مکان نازل شده، در حالی که خبر نداشته‌اند که اصل نزول آن چند ساعت قبل در بین راه بوده است.

در این میان - با استفاده از چند قرینه - می‌توان نزول آیه را در پنج ساعت بعد از طلوع آفتابِ روز هیجدهم، در کنار برکه و درختان غدیر ترجیح داد:

۱. طبق روایات متعدد، رسیدن قافله کنار برکه غدیر قبل از ظهر بوده، که در فاصله باقیمانده تا ظهر مردم خیمه‌های خود را بر پا کردند و همزمان منبر غدیر نیز برای سخنرانی آماده شد.

این زمانِ ورود با پنج ساعت پس از طلوع آفتاب که حدود ساعت ده صبح می‌شود و در نزول آیه ذکر شده تطابق دارد. با در نظر گرفتن این مطلب و اضافه بر اینکه محل غدیر از مکه تعیین شده بود و همه می‌دانستند که باید در آنجا برای برنامه ای مهم توقف کنند، می‌توان گفت: به محض رسیدن کنار برکه، خداوند بر رسولش وحی فرستاد که اکنون همه شرایط برای اعلان ولایت آماده است و همه در وعده گاه غدیر حضور یافته‌اند، پس هر چه زودترRa bracket.png بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ La bracket.png

۲. امیرالمؤمنین علیه السلام در زمان خلافت ظاهری خود برای اولین بار پس از ۲۵ سال روز غدیر را جشن گرفت. در این مراسم آن حضرت دقیقاً پنج ساعت از روز گذشته بر فراز منبر قرار گرفت و خطابه مفصلی ایراد فرمود.[۳۷] این ساعت ظاهراً برای تطبیق دقیق با زمانی است که آیه تبلیغ در آن نازل شده است.

  1. اینکه در روایت امام صادق علیه السلام کلمه «فِى الطَّريقِ»(یعنی: در راه) درباره نزول آیه آمده، منافاتی با نزول آیه در غدیر ندارد، چرا که می‌فرماید: «فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنْها جاءَهُ جَبْرَئيلُ فِى الطَّريقِ …»، یعنی در بازگشت از مکه به مدینه در بین راه جبرئیل این آیه را آورد، و این کلمه «بین راه» بر خود «غدیر» هم تطبیق کامل دارد، چرا که بین راه مکه تا مدینه است.
  2. روایت امام باقر علیه السلام بر روایت حذیفه و ابن‌عباس و زید بن ارقم ترجیح دارد، چرا که اولاً از مقام عصمت صادر شده است، و ثانیاً روایات سه نفر مذکور حالت کلی گویی از نظر زمان و مکان دارد و اجمالاً روز هیجدهم یا منطقه جحفه یا اواخر شب را ذکر کرده‌اند.

ولی امام علیه السلام با دقت و ظرافت کامل پنج ساعت از روز گذشته را تعیین می‌فرماید، در حالی که چنین دقت زمانی در ذکر قضایای تاریخی در آن عصر موسوم نبوده، و حضرت به خاطر عنایت فوق‌العاده این گونه زمان دقیق آن را بیان نموده است.

مرحله سوم: کیفیت نزول آیه تبلیغ

هیچ آیه ای از قرآن با این مقدمات مفصل که در آیه تبلیغ به وقوع پیوسته نازل نشده است، به طوری که جا دارد از آن با عنوان «تاریخچه نزول آیه تبلیغ» یاد کنیم. با جمع‌بندی احادیث مربوط به نزول آیه، سیر تسلسلی کیفیت نازل شدن آن تقدیم می‌شود:

دستور اعلان ولایت علی علیه السلام از مدینه بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و کاروان عظیم با دو هدف حج و ولایت حرکت کرد. همزمان با شروع حج مراحل جدی معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام آغاز شد. هنگام عشای روزه عرفه، خداوند بار دیگر دستور و برنامه منصوب کردن امیرالمؤمنین علیه السلام را به پیامبرصلی الله علیه وآله داد. با این اعلام که خبر از نزدیکی برنامه می‌داد پیامبر صلی الله علیه و آله تکذیب مردم و تحریکات منافقین را به یاد آورد و خود را در شرایطی سخت احساس کرد[۳۸] و آن قدر گریست که محاسن شریفش پر از اشک شد و فرمود:

ای جبرئیل، دیر زمانی نیست که قوم من از جاهلیت فاصله گرفته‌اند. من اینان را به اختیار خودشان یا به کمک جنگ‌ها به انقیاد خود درآورده ام. اکنون اگر بخواهم دیگری را بر آنان حاکم کنم چه خواهد شد؟[۳۹]

این بود که فعلاً چیزی در این باره به مردم نگفت و صلاح دانست که اطلاعی نداشته باشند تا مبادا او را متهم کنند.[۴۰]

با پایان حجةالوداع و حرکت از مکه به سوی غدیر، در سه مرحله این فرمان تکرار شد و نزول آیه در این سه مرحله انجام گرفت. جبرئیل در بین راه آمد و از طرف خداوند سلام رساند و چنین خواند:

Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ La bracket.png: «ای رسول خدا، برسان آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است».

در مرحله اول همین مقدار از آیه نازل شد و در پی آن پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای جبرئیل، دیر زمانی نیست که مردم مسلمان شده‌اند. می‌ترسم با اعلان ولایت علی مضطرب شوند و اطاعت نکنند و اهل نفاق تفرقه ایجاد کنند، و به جاهلیت بازگردند، چرا که دشمنی آنان و عداوتشان با علی روشن است. اگر ممکن است از خدا بخواه تا مرا از این مأموریت معاف فرماید.

جبرئیل بازگشت و روز بعد دوباره نازل شد و این هنگامی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله هنوز کنار برکه نرسیده بود، اما وارد منطقه غدیر شده بود. این بار جبرئیل چنین گفت: یا محمد، خدای تعالی می‌فرماید: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما… La bracket.png:

«ای پیامبر، ابلاغ کن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهی رسالت خدا را نرسانده‌ای».

در این مرحله دوم یک فراز به آیه اضافه شد، و جبرئیل دستور آورد که باید فردا در منزل بعدی که کاروان پیاده می‌شوند، ولایت علی علیه السلام را بر مردم اعلام کنی.

در پی این دستور پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای جبرئیل، از اصحابم می‌ترسم که با من مخالفت کنند و اهل نفاق بر من طعن وارد کنند. قریش در ضدیت با این موضوع مطالبی به من گفته‌اند،[۴۱] و من بر جان خود و علی ترس دارم.[۴۲] از خدا بخواه که در اعلان چنین مطلبی حفظ از شر مردم را برای من ضمانت کند.

بار دیگر جبرئیل بالا رفت، و روز بعد هنگامی نازل شد که پیامبر صلی الله علیه و آله کنار برکه غدیر خم رسیده و پنج ساعت از طلوع آفتاب گذشته بود. در آنجا جبرئیل چنین گفت: یا رسول اللَّه، خدای تعالی می‌فرماید: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png: «ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده‌ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می‌دارد؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند.»

در این مرحله سوم که ضمانت حفظ از طرف خدا هم به آیه اضافه شد، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به خدا قسم از این مکان حرکت نخواهم کرد تا رسالت پروردگارم را ابلاغ نمایم.[۴۳]

این تهدیدی از طرف پروردگار من است که اگر رسالت او را ابلاغ نکنم مرا عذاب خواهد کرد. آگاه باشید که از هیچ‌کس ترسی ندارم و امر خدای عزوجل را به اجرا در خواهم آورد. اگر مرا تکذیب هم کنند برایم بهتر از عقوبت خداوندی در دنیا و آخرت است.[۴۴]

آن گاه علی علیه السلام را فرا خواند و نزول آیه را به او چنین خبر داد: خداوند عزوجل این آیه را نازل کرده است:

Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ La bracket.png، یعنی درباره ولایت تو یا علی؛Ra bracket.png وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.png، یعنی اگر آنچه درباره ولایت تو دستور داده شده‌ام انجام ندهم عمل من باطل می‌شود، و هرکس به غیر ولایت تو خدا را ملاقات کند اعمالش باطل می‌شود. این وعده ای است که خداوند برای من وفا خواهد کرد. من جز فرموده پروردگارم - تبارک و تعالی - نمی‌گویم. آنچه می‌گویم از جانب خدای عزوجل است که درباره تو نازل کرده است.[۴۵]

مرحله نهایی اعلام عمومی نزول این آیه بر فراز منبر غدیر انجام گرفت. پیامبر صلی الله علیه و آله در آغاز خطابه غدیر، ارتباط مستقیم فرمان الهی در این آیه را با خطابه بلندی که برای اعلان ولایت آغاز کرده بود با تمام جزئیات چنین بیان فرمود:[۴۶]

آنچه پروردگارم به من وحی نموده ادا می‌نمایم از ترس آنکه مبادا اگر انجام ندهم عذابی از او بر من فرود آید که هیچ‌کس نتواند آن را دفع کند …، زیرا خداوند به من اعلام فرموده که اگر آنچه در حق علی بر من نازل نموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده‌ام، و برای من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده و خدا کفایت کننده و کریم است. خداوند به من چنین وحی کرده است:

Ra bracket.png بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ La bracket.png - «فى حَقِّ عَلِىٍّ، يَعْنى فِى الْخِلافَةِ لِعَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ» - Ra bracket.png وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png

آن گاه بیان فرمود که من درباره هیچ‌یک از دستورات خدا کوتاهی نکرده‌ام، و نزول این آیه با محتوای خاصش سببی دارد که برای شما بیان می‌کنم. سپس درباره علت این خطاب عتاب آمیزِ خداوند فرمود که در نزول این آیه جبرئیل سه بار بر من نازل شد، و وجود منافقین و کارشکنان باعث شد تا از جبرئیل بخواهم که از خدا بخواهد تا مرا از انجام چنین مأموریتی معاف بدارد، ولی خداوند نپذیرفت. اکنون هم از من راضی نمی‌شود مگر آنچه در حق علی بر من نازل کرده ابلاغ نمایم.

سپس بار دیگر آیه را تلاوت فرمود: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ La bracket.png- «فى حَقِّ عَلِىٍّ» - Ra bracket.png وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png؛ و این گونه بود که آیه تبلیغ طی شرایط پر مخاطره ای نازل شد و به مردم اعلام گردید.

مرحله چهارم: تفسیر گونه ای بر آیه تبلیغ

متن آیه Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ … La bracket.png دارای چهار قسمت است که در عین ارتباط به یکدیگر، هر کدام بار سنگینی از زوایای غدیر را با خود حمل می‌کند، و در روایات مربوط به آیه هم جداگانه و به تفصیل مورد تبیین قرار گرفته است.

از آنجا که درک عمیقی از هر فراز در روشن‌تر شدن فراز بعدی اثر دارد، لذا چهار فصل آیه را جداگانه مورد موشکافی قرار می‌دهیم، و تفسیری که در احادیث اهل بیت علیهم السلام آمده می‌آوریم.

چهار فراز آیه عبارتند از:

Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ La bracket.png

Ra bracket.png وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.png

Ra bracket.png وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png

Ra bracket.png إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ La bracket.png

فراز اول: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»

در این فراز دو قسمت باید تبیین شود: Ra bracket.png ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ La bracket.pngوRa bracket.png بَلِّغْ La bracket.png. اگر چه جمله اول مؤخّر است، ولی چون فهم معنای دقیق آن در جمله دوم مؤثر است مقدم شده است.

۱. Ra bracket.png ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ La bracket.png

«ما» موصوله در اینجا نقطه ابهام است و باید معلوم شود آنچه در این مقطع از طرف خدا بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده چیست.

احادیث بسیاری از شیعه و غیر شیعه در حد تواتر وارد شده که منظور ازRa bracket.png ما أُنْزِلَ La bracket.png در این آیه «ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام» است و این مطلب در قالب عبارات کوتاه و بلند بیان شده است. در یک کلمه مقصود «ولایت» است و در بلندترین عبارت منظور تمام «خطبه بلند غدیر» است.

آنچه به عنوان تفسیر عبارتRa bracket.png ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ La bracket.png در روایات آمده مطالب زیر است، که بعضی مجمل و برخی دیگر واضح تر است، کما اینکه بعضی کوتاه‌تر و برخی مفصل تر است:

«ما انْزِلَ فى عَلِىٍّ»: آنچه درباره علی نازل شده است.[۴۷]

«ما انْزِلَ فى حَقِّ عَلِىٍّ، يَعْنِى الْخِلافَةِ لِعَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ»: آنچه در حق علی نازل شده، یعنی خلافت برای علی بن ابی طالب.[۴۸]

«انْ تَنْصِبَ عَلِيّاً عَلَماً لِلنّاسِ»: علی را به عنوان نشانه ای برای مردم منصوب نمایی.[۴۹]

«وِلايَةُ عَلِىّ عليه السلام»: ولایت علی علیه السلام.[۵۰]

«ما انْزِلَ الَيْكَ فى عَلِىٍّ لَيْلَةَ الْمِعْراجِ»: آنچه در شب معراج درباره علی بر تو نازل شده است.[۵۱]

«انْ تَعْهَدَ عَهْدَكَ وَ تُقيمَ عَلِيّاً عَلَماً لِلنّاسِ يَهْتَدُونَ بِهِ»: عهد خود را بسپاری و علی را به عنوان علامتی برای مردم منصوب نمایی که به وسیله او هدایت شوند.[۵۲]

«انْ اقِمْ عَلِيّاً عَلَماً وَ خُذْ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ وَ جَدِّدْ عَلَيْهِمْ ميثاقى لَهُمُ الَّذى واثَقْتُهُمْ عَلَيْهِ»: علی را به عنوان نشانه ای بر پادار و از مردم بیعت بگیر و عهد و میثاق مرا که قبلاً با آنان بسته‌ام تجدید کن.[۵۳]

«انْ انْصِبَ لَكُمْ امامَكُمْ وَ الْقائِمَ فيكُمْ بَعْدى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى، وَ الَّذى فَرَضَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْمُؤْمِنينَ فى كِتابِهِ طاعَتِهِ فَقَرَنَهُ بِطاعَتِهِ وَ طاعَتى وَ امَرَكُمْ بِوِلايَتِهِ»: امام شما و آن که بعد از من در میان شما امور را بدست می‌گیرد و وصی و جانشینم را منصوب نمایم، همان کسی که خدای عزوجل در کتابش اطاعت او را بر مؤمنین واجب کرده، و اطاعت او را قرین اطاعت خود و من قرار داده و شما را به ولایت او امر کرده است.[۵۴]

«انْ اقُومَ فى هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ كُلَّ ابْيَضَ وَ اسْوَدَ: انَّ عَلِىَّ بْنَ ابى طالِبٍ اخى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى فى امَّتى وَ الامامَ مِنْ بَعْدى، الَّذى كانَ مَحَلُّهُ مِنّى مَحَلَّ هارُونَ مِنْ مُوسى الّا انَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى، وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَ اللَّه وَ رَسُولِهِ»:

در این مجلس بپا خیزم و به هر سیاه و سفیدی بفهمانم که علی بن ابی طالب برادرم و وصیم و جانشینم در امت من و امام بعد از من است. همان کسی که منزلت او نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی است مگر آنکه پیامبری بعد از من نیست. و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسول است.[۵۵]

تمام خطبه غدیر که بعد از این امر و به عنوان امتثال آن ادا شده تفسیر Ra bracket.png ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ La bracket.pngاست.[۵۶]

۲.Ra bracket.png بَلِّغ La bracket.png

اکنون که منظور از آنچه باید ابلاغ گردد معلوم شد، سؤال این است که آیا «ولایت علی علیه السلام» قبلاً ابلاغ نشده بود؟ آیا پیامبرصلی الله علیه وآله از هر فرصتی برای مطرح کردن خلافت و امامت و ولایت دوازده امام بعد از خود استفاده نمی‌کرد؟ اگر چنین است پس این تبلیغ چه فرقی با تبلیغ‌های قبلیِ ولایت دارد؟

پاسخ این است که فرق این ابلاغ با آنچه در قبل بوده رسمیت آن از یک سو و مفصل بودن آن از سوی دیگر است. در حج هم مسئله همین‌طور بود. پیامبرصلی الله علیه وآله بارها مسئله حج را مطرح کرده بود و در قرآن هم نازل شده بود و به برخی اعمال آن هم اشاره شده بود، و حتی حضرت می‌توانست یک دور اعمال حج را برای مردم بیان کند بدون آنکه آنها را انجام دهد. ولی رسمیت دادن به آن از یک سو و عملاً تمام جزئیات آن را برای مردم توضیح دادن از سوی دیگر، انگیزه چنین مراسمی برای حج بود.

طبیعی است که در برخی اعمال که هر روز یا هر چند گاه یکبار انجام می‌شود و برنامه آن در چند کلمه خلاصه می‌شود، نیازی به چنین مراسم مفصل نیست.

در مسایل اعتقادی هم آنچه مختصرتر است و آثار آینده ساز آن کمتر، نیاز به مراسم رسمی و مفصل ندارد؛ ولی آنچه مانند «جانشینی پیامبرصلی الله علیه وآله» حساس است و جوانب پیچیده‌ای دارد، باید در یک مراسم رسمی و تحت اعلان عمومی و با بسط همه جزئیات بیان گردد.

آنچه قبلاً درباره «ولایت علی علیه السلام» در طول عمر پیامبرصلی الله علیه وآله توسط آن حضرت گفته شده بود، چه بسا در مواردی از سر تقیه بوده و حضرت صلاح دیده‌اند که جوانبی از آن بیان نشود. در مواردی مخاطب درک کاملی نداشته و مجملاً گفته شده است.

اما در خطبه غدیر با ضمانت عصمت پروردگار، تمام پرده‌های تقیه کنار رفته، و مخاطبانی به تعداد کل بشریت در نظر گرفته شده‌اند، و در مجلسی عظیم و بی‌سابقه که از قبل پیش‌بینی شده بود، در اتمام حجتی همه‌جانبه، مسئله «ولایت امامان علیهم السلام» در کامل‌ترین شکل خود مطرح شده است.

فراز دوم: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»

در این فراز نیز دو قسمت از آیه باید تبیین شود: Ra bracket.png وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ La bracket.pngRa bracket.png فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.png

قسمت اول: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ»

این جمله شرطیه در اوامر الهی بر پیامبرصلی الله علیه وآله اولین و آخرین بار است، و در هیچ مورد دیگری خداوند پس از دستوری به پیامبرش چنین خطابی نفرموده است؛ یعنی درباره آن حضرت انجام ندادن فرامین الهی قابل تصور نیست تا برای پیش‌گیری از آن خداوند شرطی به میان آورد. در آخرین قسمت از بحث‌های مربوط به آیه تبلیغ، تحلیل کاملی درباره توقف پیامبرصلی الله علیه وآله در این امر الهی ارائه خواهد شد.[۵۷]

بنابراین با قرائت این آیه هر خواننده ای فوراً متوجه می‌شود که در مورد اعلان ولایت زمینه خاصی بوده و جوّ خاصی حاکم شده که به انجام رساندن چنین امری با مشکل رو به رو شده است.

این مشکل به صراحت در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله نیز مطرح شده، و برای آنکه همه جوانب مطلب کاملاً شفاف باشد آن حضرت صریحاً فرموده است:

«وَ انّى راجَعْتُ رَبّى خَشْيَةَ طَعْنِ اهْلِ النِّفاقِ وَ تَكْذيبِهِمْ»: من درباره انجام این امر به پروردگارم مراجعه و تقاضای انجام نشدن آن را نمودم از ترس طعنه اهل نفاق و تکذیب آنان.[۵۸]

«وَ سَأَلْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ»: از جبرئیل خواستم که از خدا بخواهد تا مرا از تبلیغ این مطلب به شما معاف بدارد[۵۹]

طبعاً این سؤال مطرح می‌شود که پیامبرصلی الله علیه وآله از چه کسانی و از چه جهتی ترس داشت، که با وجود آنها نتواند امر الهی را آن گونه که باید به ثمر رساند و ابلاغ نماید؟ باز هم برای آنکه این احساس پیامبرصلی الله علیه وآله دقیقاً مطرح شود، در سخنان آن حضرت در این مورد کلماتی از قبیل «اخْشى»، «اتَخَوَّفُ»، «حَذَراً» و «مَخافَةَ» به چشم می‌خورد، که صراحتاً ترس از چیزی یا کسی را دلیل بر این توقف ذکر می‌فرماید.

در روایات مربوط به آیه تبلیغ، هم افرادی که حضرت از شر آنان در امان نبوده مطرح شده؛ و هم جهتی که از آن خوف داشته و هم عکس العمل پیامبرصلی الله علیه وآله با احساس چنین شرایطی بیان گردیده است، که ذیلاً نمونه‌های آن را در چهار بخش ذکر می‌کنیم:

ترس از چه کسانی، ترس از چه جهاتی، ریشه‌های نامساعد بودن شرایط، عکس العمل‌های پیامبرصلی الله علیه وآله با احساس شر مردم.

الف. ترس از چه کسانی؟

در روایات مربوط به آیه، گاهی افراد مورد نظر با همان صفت که از آنان ترسیده می‌شود ذکر شده‌اند مثل «اهل النِفاق و الشِقاق»[۶۰]و «اهل الافك»[۶۱]؛ و گاهی گروه خاصی از مردم بدون ذکر خصوصیت آنان آمده مثل «قريش»[۶۲] و «اصحابى»[۶۳] و «قومى»[۶۴]؛ و گاهی همه مردم به‌طور عموم به عنوان کلمه Ra bracket.png ناس La bracket.png[۶۵] ذکر شده است.

در مواردی هم دو مورد با هم ذکر شده مثلاً فرموده است: «اخافُ قُرَيشاً وَ النّاسَ».[۶۶]

شکی نیست که منظور از همه مردم اکثریت آنان است، و افرادی همچون سلمان و ابوذر و مقداد پشتیبانان ولایت بوده‌اند و هیچ خوفی از جانب آنان متوجه مسئله غدیر نبوده است.

ولی این مهم است که بدانیم همان اکثریت مردم - از جهت ترسی که بر آنان بوده‌به چند گروه تقسیم می‌شدند و همه از یک جهت مشکل نداشتند؛ که توضیح این مطلب در قسمت بعدی ذکر خواهد شد.

اما ذکر «قریش» و «اصحاب» ناظر به حضور گروه خاصِ توطئه‌گر در بین آنان است که این مطلب بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به خوبی آشکار شد و همه دیدند که سردمداران سقیفه همه از قریش بیرون آمدند، و همانان که نام «اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله» را بر پیشانی داشتند با سوء استفاده از همین عنوان کار خود را پیش بردند و اهداف شوم سقیفه را عملی ساختند.

ب. ترس از چه جهاتی؟

برای اعلام ولایت در غدیر، با در نظر گرفتن اقشار مختلف مردم، پیامبرصلی الله علیه وآله از جهات مختلفی می‌ترسید که این جهات به صراحت در روایات مفسِّر آیه تبلیغ آمده است. این جهات در دو قسمت قابل بررسی است: اتفاقاتی که ممکن بود با اعلان ولایت روی دهد، و ریشه‌هایی که باعث چنین وقایعی می‌شدند.

اما اتفاقاتی که ممکن بود روی دهد - علی‌رغم اینکه ابتداءً جان حضرت در خطر احساس می‌شد - ولی تکیه کلام حضرت بر جهاتی بود که به حفظ دین مردم بازمی‌گشت، اگر چه جان حضرت هم در خطر بود. آنچه به عنوان احساس خطر در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله آمده، هشت جهت است که به ترتیبِ شدت آنها ذکر می‌شود:

جهت اول: نپذیرفتن و اطاعت نکردن و مخالفت

این کم‌ترین و ساده‌ترین برخورد کسانی بود که ولایت علی علیه السلام را قبول نمی‌کردند؛ یعنی با آنکه می‌دانستند این ولایت از طرف خداست، ولی به عنوان سرپیچی رسماً و علناً زیر بار فرمان خدا نرفتنِ خود را اعلام می‌کردند.

این مسئله در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله اینگونه آمده است: «انْ لا يُطيعُوا»:[۶۷] «اطاعت نکنند»، «انْ يُخالِفُونى»:[۶۸] «با من مخالفت کنند»، «انْ لا يَقْبَلُوا قَوْلى»:[۶۹] «سخن مرا نپذیرند».

جهت دوم: تکذیب

به این معنی که به آن حضرت در مطالبی که می‌فرماید نسبت کذب دهند و بگویند: «اینها را از جانب خود می‌گویی و در نسبت آن به خدا دروغ می‌گویی». این پله دوم از عکس العمل‌هایی بود که انتظار می‌رفت گروهی از مخالفین ولایت در غدیر با این روش رو در روی حضرت بایستند.

این جهت در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله با عبارات «مَخافَةَ تَكْذيبِ اهْلِ الافْكِ»:[۷۰] «از ترس تکذیب اهل افترا» و «خَشْيَةَ تَكْذيبِ اهْلِ النِّفاقِ»:[۷۱] «برای حذر از تکذیب اهل نفاق» و «انْ يُكَذِّبُونى»:[۷۲] «از ترس آنکه مرا تکذیب کنند «آمده است».

جهت سوم: اتهام

به این معنی که بگویند: پیامبرصلی الله علیه وآله مطرح کردن مسئله ولایت را بهانه ای قرار داده تا خاندانش را بر ما مسلط کند و حکومت را از دست دیگران خارج سازد. این نوع برخورد - که بوی جاهلیت می‌دهد - با سرعت بیشتری در اذهان عموم مردم جای می‌گیرد و پذیرفته می‌شود.

این مسئله در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله با عبارات«انْ يَتَّهِمُونى»:[۷۳] «از ترس آنکه مرا متهم کنند»، و«انْ يَقُولُوا: جاءَ بِابْنِ عَمِّهِ»:[۷۴] «اینکه بگویند: پسر عموی خود را بر سر کار آورده» آمده است.

جهت چهارم: استهزاء و مسخره کردن

این روش یکی از راه‌های دیرینه منافقین در برخورد با مقام والای پیامبرصلی الله علیه وآله بود، تا آنجا که گاهی پشت سر حضرت با چشم و زبان خود اشاره‌های مسخره آمیز می‌کردند، یا برای حضرت لقبی نامناسب شایع می‌کردند مثل کلمه «اذُن» به معنای گوش که ذکر خواهد شد.[۷۵]

پیامبرصلی الله علیه وآله در کلام خود این مسئله را با این جمله یاد می‌کند: «لِعِلْمى بِحِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالاسْلامِ»:[۷۶] «به خاطر علمی که درباره حیله‌های مسخره کنندگان اسلام دارم».

جهت پنجم: تفرقه

به این معنی که با مطرح شدن ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام، هر یک از مردم - با کشش‌ها و انحرافات درونی - در این باره برخوردی داشته باشند و به تفرقه بیفتند و در صدد اعمال نظر خود باشند.

این حقیقت نیز مسئله ای قابل پیش‌بینی بود، که در روایت با چنین تعبیری آمده است:

«فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ وَ اهْلِ الْنِّفاقِ وَ الشِّقاقِ انْ يَتَفَرَّقُوا»:[۷۷] «پیامبرصلی الله علیه وآله از قوم خود و اهل نفاق و شقاوت ترس آن داشت که مبادا متفرق شوند».

جهت ششم: اضطراب و طغیان

منظور از آن یک درجه بالاتر از تفرقه فکری است، و نوبتِ برهم ریختن نظم و بعد از آن طغیان و بلوا و آشوب به راه انداختن عده ای می‌شود. این احتمال نیز درباره جامعه مسلمین وجود داشت و زمینه آن فراهم بود.

پیامبرصلی الله علیه وآله این نکته را به صراحت مطرح کرد: «فَأَخْشى انْ يَضْطَرِبُوا»:[۷۸] «می‌ترسم نظم را برهم ریزند»، یا در روایت آمده است: «فَتَخَوَّفَ انْ يَطْغَوْا فى ذلِكَ عَلَيْهِ»:[۷۹] «پیامبرصلی الله علیه وآله ترس آن داشت که در این باره بر علیه او طغیان کنند».

جهت هفتم: بازگشت به جاهلیت

این مسئله از مهم‌ترین خطراتی بود که جامعه مسلمین را تهدید می‌کرد و این به دو علت بود: یکی آنکه فاصله چندانی با جاهلیت گذشته نداشتند و بازگشت به آن مشکل نبود، و دیگر اینکه از ورودشان به اسلام هم دیر زمانی نمی‌گذشت و هنوز پایه‌های اسلام در دل مردم آنچنان که باید مستحکم نشده بود.

این جهت را پیامبرصلی الله علیه وآله به چند تعبیر یاد کردند: «انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلَيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى»:[۸۰] «قوم من به جاهلیت قریب العهد هستند. من با آنان برای قبول دین جنگیده‌ام و با اختیار یا اکراه در برابرم تسلیم شده‌اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان دیگری را حاکم کنم»؟

و یا فرمود: «انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بِالاسْلامِ»: «مردم تازه مسلمان شده‌اند»؛ یا در روایت آمده: «فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ انْ يَرْجِعُوا الى جاهِلِيَّةٍ»:[۸۱] «پیامبرصلی الله علیه وآله از قوم خود ترسید که به جاهلیت بازگردند».

جهت هشتم: خطر جانی برای پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام

این خطر که در بازگشت از تبوک سابقه داشت، و منافقین نقشه قتل پیامبرصلی الله علیه وآله را در راه بازگشت از جنگ تبوک و قتل امیرالمؤمنین علیه السلام را هنگام استقبال از پیامبرصلی الله علیه وآله در همان جنگ کشیده بودند و اجرا هم کردند؛ ولی خداوند آن دو بزرگوار را حفظ کرد.[۸۲]

در این موقعیت هم به‌طور جدی در چنین فکری بودند و از هنگامی که متوجه جدی بودن مراسم غدیر شدند سعی داشتند قبل از اعلان ولایت در غدیر آن حضرت را به قتل برسانند،[۸۳] و وقتی موقعیتی نیافتند باز هم دست برنداشتند تا در گردنه هَرشی در بازگشت از غدیر نقشه خود را عملی کردند؛ ولی خداوند به پیامبرش خبر داد و او را از شر آنان نجات داد.[۸۴]

این خطر نیز به صراحت در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله آمده است که فرمود: «اىْ رَبِّ، انّى اخافُ قُرَيْشاً وَ النّاسَ عَلى نَفْسى وَ عَلِىٍّ»:[۸۵] «پروردگارا، من از قریش و مردم بر جان خود و علی می‌ترسم».

ج. ریشه‌های نامساعد بودن شرایط

اکنون با مروری بر روایات مربوط به آیه تبلیغ، آنچه به عنوان ریشه و علت این جو فکری نامساعد در جامعه مسلمین می‌توانست باشد، ذکر می‌کنیم:

۱. نفاق

دورویی و نفاق در سال‌های آخر عمر پیامبرصلی الله علیه وآله به اعلاترین درجه در جامعه مسلمین وجود داشت، چرا که بسیاری از آنان که مسلمان می‌شدند در قلوبشان ایمان وجود نداشت و فقط به زبان اقرار می‌کردند. اسلام آوردن بسیاری از مردم یا به طمع اوج‌گیری این دین الهی در آینده بود که روز به روز آثار آن را می‌دیدند، یا از ترس شمشیر و قتل بود، یا برای رسوا نشدن همرنگ جماعت می‌شدند.[۸۶]

اکنون انبوهی از منافقین در میان جمعیت حاضر در غدیر وجود داشتند، که احتمال می‌رفت با کوچک‌ترین تغییر شرایط بتوانند اوضاع را در دست بگیرند و بلوایی بپا کنند، زیرا همینان قبلاً نیز در برابر اقدامات پیامبرصلی الله علیه وآله دست به کارشکنی‌های بسیاری زده بودند.

این خطر جدی در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله به این تعابیر آمده است: «خَشْيَةَ طَعْنِ اهْلِ النِّفاقِ»:[۸۷] «از ترس اهل نفاق»، «لِعِلْمى بِكَثْرَةِ الْمُنافِقينَ»:[۸۸] «به خاطر آگاهی من از زیاد بودن تعداد منافقین». در احادیث مربوط به آیه نیز می‌فرماید: «خَشِىَ مِنْ اهْلِ النِّفاقِ وَ الشِّقاقِ»:[۸۹] «از اهل نفاق و شقاوت ترسید»، یا می‌فرماید: «امَرَهُ بِتَرْكِ الْحَفْلِ بِاهْلِ الزَّيْغِ وَ النِّفاقِ»: «خداوند به پیامبرصلی الله علیه وآله دستور داد که با اهل کج روی و دورویی همنشینی نکند»،[۹۰] یا در حدیثی آمده:«فَضاقَ النَّبِىّ صلى الله عليه وآله بِذلِكَ ذَرْعاً لِمَعْرِفَتِهِ بِفَسادِ قُلُوبِهِمْ»:[۹۱] «با در نظر آوردن این مطلب دنیا بر پیامبرصلی الله علیه وآله تنگ آمد، چرا که از فساد قلوب آنان اطلاع داشت».

۲. دشمنی با علی علیه السلام

کینه‌توزی نسبت به علی علیه السلام از ریشه‌های اساسی در مخالفت با مسئله ولایت بود. این دشمنی در افراد ولدالزنا و ولد حیض و بسیاری از منافقین ذاتی بود،[۹۲] و عده بسیاری هم بودند که در جنگ‌های پیامبرصلی الله علیه وآله پدران و برادران و سایر فامیلشان به دست امیرالمؤمنین علیه السلام به قتل رسیده بودند یا به دست آن حضرت ضربتی خورده یا اسیر شده یا مورد مجازاتی قرار گرفته بودند.

اکنون همه این افراد می‌بایست در برابر منبر غدیر زانو می‌زدند و می‌شنیدند که صاحب اختیارشان پس از پیامبرصلی الله علیه وآله همین علی بن ابی طالب علیه السلام است، و پیداست که تحمل چنین مقامی درباره آن حضرت برای چنین کسانی بسیار سنگین بود.

پیامبرصلی الله علیه وآله این ریشه اساسی را به‌طور جدی در نظر داشت و متن حدیث درباره آن چنین می‌گوید: «فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ انْ يَتَفَرَّقُوا لِما عَرَفَ مِنْ عَداوَتِهِمْ وَ لِما تَنْطَوى عَلَيْهِ انْفُسُهُمْ لِعَلِىّ عليه السلام مِنَ الْعَداوَةِ وَ الْبَغْضاءِ»:[۹۳] «پیامبرصلی الله علیه وآله از قوم خود ترسید که متفرق شوند، به خاطر عداوتی که از آنان سراغ داشت، و به خاطر دشمنی و کینه ای که نسبت به علی علیه السلام داشتند».

۳. تازه مسلمان بودن و نزدیکی به جاهلیت

این یک امر طبیعی است که هرکس تازه متوجه اشتباه خود شده و از فکری دست برداشته و گرایش جدیدی پیدا کرده، زمانی لازم دارد تا آخرین بقایای گذشته را از جان و تن خویش بزداید، و در عمق و جوانب راه نو پرورده شود.

در چنین موقعیتی نوسانات وارده قبل از پخته شدن فکر، ممکن است باعث بازگشت به گذشته و دست برداشتن از اعتقاد جدید شود. شکی نیست که فاصله آن روز اسلام با اولین اعلان خروج از جاهلیت ۲۳ سال بیشتر نبود. چه بسیار بودند کسانی که فاصله آنان با جاهلیت به ده سال اخیر پس از هجرت پیامبرصلی الله علیه وآله بازمی‌گشت. عده ای از آنان با جاهلیت یک سال بیشتر فاصله نداشتند و از فتح مکه مسلمانی را آغاز کرده بودند.

درباره چنین جمعیتی که هنوز با افکار و تعصبات جاهلی دست و پنجه نرم می‌کردند و هنوز ریشه‌های اعتقادی اسلام را به خوبی درنیافته بودند، راه بازگشت به جاهلیت چندان دشوار نبود، به خصوص آنکه یادآوری خاطره‌های جنگ‌های بدر و احد و خندق و خیبر و فتح مکه نیز عوامل آماده ای برای تحریک آنان بود.

این نکته جدی نیز در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله به عنوان یکی از علل ترس از فتنه مردم مطرح شد و حضرت چنین تعبیر فرمود:

«انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلِيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى»:[۹۴] «سابقه قوم من با جاهلیت نزدیک است. من با آنان برای قبول دین به اختیار یا با کراهت جنگیده‌ام تا آنکه در برابر من تسلیم شده‌اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان دیگری را حاکم کنم»؟

در حدیث دیگری تازه مسلمان بودن آنان را مطرح می‌کند و می‌فرماید: «انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بالاسْلامِ فَاخْشى انْ يَضْطَرِبُوا»:[۹۵] «سابقه مردم با اسلام نزدیک است، می‌ترسم به اضطراب بیفتند».

در حدیث دیگر از این احساس چنین تعبیر شده است: «كَرِهَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله انْ يَتَّهِمُوهُ لانَّهُمْ كانُوا حَديثى عَهْدٍ بِجاهِلِيَّةٍ»:[۹۶] «پیامبرصلی الله علیه وآله ترسید او را متهم کنند چرا که به جاهلیت نزدیک بودند» یا چنین آمده است: «فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله انْ يَرْجِعُوا جاهِلِيَّةً»:[۹۷] «پیامبرصلی الله علیه وآله ترسید مردم به اعتقاد جاهلیت بازگردند».

۴. کمی متقین

یکی از ریشه‌های اساسی در مسئله ولایت، که بعد از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله خیلی زود خود را نشان داد، کمبود تقوی و مراعات نکردن حضور خداوند بود. مردمی که خدا را در نظر نگیرند، خیلی راحت با تغییر شرایط دست از اعتقاد خود برمی‌دارند و هیچ ترس و واهمه ای هم به خود راه نمی‌دهند.

آنچه به معنای تقوای بازدارنده از انحراف است در آن مردم وجود نداشت، و جای خالی این ریشه اصیل اسلام به هر بهانه ای می‌توانست زمینه فاصله گرفتن مردم از دین را آماده سازد.

این همان چیزی بود که پیامبرصلی الله علیه وآله خوف آن را داشت و درباره آن چنین تعبیر فرمود: «وَ سَأَلْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ»:[۹۸] «ای مردم! از جبرئیل خواستم که درباره ابلاغ این پیام به شما مرا معذور بدارد به خاطر آنکه از کمی متقین خبر دارم».

د. عکس العمل‌های پیامبرصلی الله علیه وآله با احساس شرّ مردم

اکنون نوبت آن است که عکس العمل پیامبرصلی الله علیه وآله را هنگام احساس چنین شری از جانب مردم ذکر کنیم. در روایاتی حالت درونی حضرت را مجسم می‌کند که فرمود: «انَّهُ قَدْ نَزَلَ عَلَىَّ امْرٌ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً»:[۹۹] «مسئله ای بر من نازل شده که که به خاطر آن به تنگ آمده‌ام».

یا پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «انَّ اللَّه تَبارَكَ وَ تَعالى ارْسَلَنى الَيْكُمْ بِرِسالَةٍ وَ انّى ضِقْتُ بِها ذَرْعاً»:[۱۰۰] «خداوند تبارک و تعالی رساندن پیامی به شما را بر عهده من گذاشته است، و من برای انجام آن خود ا در فشار می‌بینم»، که منظور از این عبارت حالت و شرایطی است که از به تنگ آمدن و در تنگنا قرار گرفتن و راه‌ها را مسدود دیدن به کسی دست می‌دهد.

در روایتی دیگر تأثیر این انقلاب درونی را نشان می‌دهد و می‌گوید: «فَبَكى النَّبِىّ صلى الله عليه وآله حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ»:[۱۰۱] «پیامبرصلی الله علیه وآله گریست به گونه ای که محاسن مبارکش از اشک خیس شد».

حدیثی دیگر انعکاس عملی این تأثیر را نشان می‌دهد و می‌گوید: «كَرِهَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله انْ يُحَدِّثَ النّاسَ بِشَىْءٍ»:[۱۰۲] «پیامبرصلی الله علیه وآله ترجیح داد که فعلاً در این باره برای مردم چیزی نگوید».

قسمت دوم: Ra bracket.png فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ La bracket.png

با روشن شدن عللی که باعث مراجعه پیامبرصلی الله علیه وآله به درگاه الهی درباره ابلاغ امر ولایت شد، نوبت آن است که به بررسی پاسخ الهی به این مراجعه و راهی که خداوند برای حل این مشکلات قرار داد، بپردازیم.

در اینجا آنچه در متون روایات در این باره آمده ذکر می‌کنیم، و تحلیل و نتیجه‌گیری صحیح آن را در پایان بحث‌های مربوط به آیه ذکر می‌نماییم:

وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله مشکلات را مطرح کرد و پیرو آن معذور داشتن خود را از ابلاغ این پیام در چنان شرایطی درخواست نمود، از طرف خداوند تأکید بر ابلاغ و عدم امکان الغای آن مطرح شد.

این پاسخ الهی در بعضی روایات به صورت مجمل ذکر شده و با عبارات «وَعيدٌ مِنْ رَبّى»، «وَعيدٌ بَعْدَ وَعيدٍ»،[۱۰۳] «تَهْديدٌ وَ وَعيدٌ»،[۱۰۴] «تَهْديدٌ بَعْدَ وَعيدٍ»[۱۰۵] آمده که منظور آمیزه ای از تهدید و وعده ناگوار است.

همین اجمال در روایتی چنین آمده است:«اتاهُ جَبْرِئيلُ بِالزَّجْرِ وَ الانْتِهارِ»:[۱۰۶] «جبرئیل دستور منع و پیش‌گیری از عدم ابلاغ را آورد»، که به معنای هشدار نسبت عواقب انجام نشدن چنین ابلاغی و منع شدید از چنین فکر و تصمیمی است.

در روایات دیگری این تهدید و وعده ناگوار الهی صریحاً ذکر شده است. در بعضی از این موارد فقط نارضایتی خداوند و ناقص ماندن رسالت الهی و بی‌ارزش شدن عمل مطرح شده است. اصل آن در متن آیه است که می‌فرماید: Ra bracket.png فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.png یعنی خداوند رسالتی را بر دوش تو قرار داده و تو از آن شانه خالی کرده‌ای، یا به این معنی که اگر در ابلاغ ولایت کوتاهی کنی گویا نبوت خود را ناقص گذاشته‌ای.

مورد دیگر در متن خطبه غدیر است که می‌فرماید: «وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّه مِنّى الاّ انْ ابَلِّغَ …»:[۱۰۷] «بعد از همه این مشکلات خدا از من راضی نمی‌شود مگر آنکه ابلاغ کنم».

مورد دیگر روایتی است که آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: «لَوْ لَمْ ابَلِّغْ ما امِرْتُ بِهِ مِنْ وِلايَتِكَ لَحَبِطَ عَمَلى»:[۱۰۸] «اگر ابلاغ نکنم آنچه مأمور به آنم از ولایت تو عمل من بی‌ارزش می‌شود».

در روایاتی هم این تهدید الهی در شدیدترین نوع آن یعنی عذاب و عقوبت الهی مطرح شده که می‌تواند نتیجه نرساندن رسالت و نارضایتی الهی باشد. در روایتی تعبیر «عُقُوبَة اللَّه ايّاىَ»:[۱۰۹] «عقوبت خدا نسبت به من» آمده است.

در موردی دیگر می‌فرماید:«فَاوْعَدَنى لاَبَلِّغُها اوْ لَيُعَذِّبُنى»:[۱۱۰] «خدا مرا تهدید کرده که یا این پیام را ابلاغ نمایم یا مرا عذاب می‌نماید».

در متن خطابه غدیر می‌فرماید:«حَذَراً مِنْ انْ لا افْعَلَ فَتَحِلَّ بی مِنْهُ قارِعَةٌ لا يَدْفَعُها عَنّى احَدٌ وَ انْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَ صَفَتْ خُلَّتُهُ»:[۱۱۱] «از ترس اینکه مبادا انجام ندهم و عقوبت هلاک کننده ای از سوی خدا بر من فرود آید که احدی نتواند آن را از من دفع کند هر چند که حیله او عظیم باشد و دوستی او خالص باشد».

در حدیث دیگری از این هم شدیدتر مطرح می‌کند و می‌فرماید: «فَهُوَ اهْوَنُ عَلَىَّ مِنْ انْ يُعاقِبَنِىَ الْعُقُوبَةَ الْمُوجِعَةَ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ»:[۱۱۲] «ابلاغ چنین پیامی برای من آسان‌تر است از اینکه خداوند با عقوبت دردناک در دنیا و آخرت مرا عذاب کند».

فراز سوم: «وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»

چهار نکته مهم درباره این قسمت آیه باید در نظر گرفته شود:

اولاً: دراین آیه به جای کلماتی از قبیل «حفظ»، «وقى»، «صون» از کلمه«عصم»استفاده شده است. این کلمات با آنکه مترادف هستند ولی از نظر معنای دقیق، هر یک ظرافت‌هایی دارند که استفاده از آنها را در مورد خاص خودشان مناسب تر می‌نماید.

فرق «عصم» با سایر الفاظی که به معنای حفظ کردن است، در جهت «منع» آن است.

حفظ کردن در شرایط مختلفی قابل تصور است: گاهی کسی برای پیش‌گیری از خطرِ احتمالی اقدام به حفاظت از خود یا دیگری می‌نماید، که در این صورت «عصم» به کار نمی‌رود. این لفظ در جایی استفاده می‌شود که خطر فعلاً هست و وجود عینی آن احساس می‌شود، و به عنوان دفاع و مقابله با آن خطر اقدام به حفظ می‌شود؛ و در واقع از برخورد خطر با شخص یا شیئ مورد نظر ممانعت می‌شود.

بنابراین جمله Ra bracket.png وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png یعنی: ای پیامبر، خداوند تو را از همه خطراتی که خود را در معرض آن می‌بینی و حقیقتاً وجود دارد، حفظ خواهد کرد.

ثانیاً: وقتی خداوند ضمانت حفظ کسی را نماید، این ید قدرت اوست که هر احتمال خطری را از بین می‌برد و اطمینان قلبی صد در صد ایجاد می‌کند.

درباره این ضمانت الهی، امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: «ضَمِنَ لَهُ عِصْمَتَهُ مِنْهُمْ»:[۱۱۳] «خداوند برای پیامبرصلی الله علیه وآله حفظ او از شر آنان را ضمانت فرمود» و امام رضاعلیه السلام می‌فرماید:«ازالَ كُلَّ تَقِيَّةٍ بِضِمانِ اللَّه عَزَّ وَجَلَّ»:[۱۱۴] «هر تقیه ای را با ضمانت الهی از میان برداشت»

ثالثاً: این ضمانت در محدوده اجرای برنامه غدیر و اعلان رسمی ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ یعنی نگرانی پیامبرصلی الله علیه وآله از این بود که با مشکلات موجود نتواند این اتمام حجت بزرگ و ابلاغ عظیم را به مرحله عمل برساند، و خداوند با این ضمانتِ حفظ زمینه را برای اعلان ولایت آماده کرد؛ بنابراین اگر تا رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله یا بعد از آن این نگرانی‌ها دوباره به میان آمده و گاهی به مرحله عمل هم رسیده است، این منافاتی با آیه ندارد.

رابعاً: ضمانت خداوند درباره مشکل عمومی این ابلاغ است، و ربطی به قلوب مردم و رفتار آنان ندارد؛ بنابراین گفتگوها و کارهایی که مخفیانه بین آنان رد و بدل شده - بدون آنکه بتواند خللی به برنامه غدیر وارد کند - از این ضمانت خارج است.

باید گفت: اصولاً چنین مسایلی نیاز به ضمانت ندارد، زیرا خللی به این ابلاغ وارد نمی‌کند.

با توجه به چهار نکته فوق، نوبت آن است که این فراز آیه را در سه بخش مورد بررسی قرار دهیم:

۱. حفظ از چه کسی و چه چیزی؟

آنچه در بیان نگرانی‌های پیامبرصلی الله علیه وآله ذکر شد مورد ضمانت الهی است، که در آیه به شکل مطلق مطرح شده و حفظ از مردم ذکر گردیده است. حفظ از منافقین، قریش، اصحاب، و به تعبیری اکثریت مردم که در آیه با تعبیر «ناس» آمده است.

حفظ از مخالفت و تکذیب و اتهام و استهزاء علنیِ مردم، و در کنار آن حفظِ جامعه از تفرقه و اضطراب و طغیان و بازگشت علنی به جاهلیت، و در رأس همه حفظِ جان پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام تا برگزاری کامل مراسم سه روزه غدیر؛ مواردی است که در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله به عنوان مشکلات بر سر راه این ابلاغ مطرح شده بود، و خداوند حفظ و حراست از همه را ضمانت فرمود.

در یک جمله می‌توان گفت: خداوند از شر هر کسی و از هر خطری که به عنوان مانع بر سر راه این اتمام حجت مطرح بوده، حفظ را ضمانت فرموده در حدی که بدون هیچ دغدغه ای راه آن هموار باشد.

۲. درخواست حفظ

یکی از نکات قابل توجه این است که وقتی عذر پیامبرصلی الله علیه وآله درباره ابلاغ این پیام پذیرفته نشد، آن حضرت درخواست عصمت از خداوند نمود، و این ضمانت حفظ در واقع پاسخ به خواسته حضرت بود. این مطلب در سه روایت با جزئیاتش منعکس است:

در روایت حذیفه چنین است: «فَقُلْتُ لِصاحِبى جَبْرَئيلَ: يا خَليلى، انَّ قُرَيْشاً قالُوا لى كَذا وَ كَذا! فَاتَى الْخَبَرُ مِنْ رَبّى فَقالَ»: Ra bracket.png وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png:[۱۱۵] «به جبرئیل این اظهار نگرانی را کردم که قریش مطالبی به من گفته‌اند! از جانب خدا برایم خبر آمد که خدا تو را از شر مردم حفظ می‌کند».

در حدیث دیگری فقط به سه مرحله ای بودن نزول آیه اشاره شده است که بار اول جبرئیل نازل شد و قسمت اول آیه را آورد. وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله اظهار نگرانی فرمود قسمت دوم آیه هم نازل شد، و این بار که حضرت نگرانی خود را اعلام کرد می‌گوید:«فَعَرَجَ جَبْرَئيلُ وَ نَزَلَ عَلَيْهِ فِى الْيَوْمِ الثّالِثِ وَ كانَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله بِمَوْضِعٍ يُقالُ لَهُ «غَديرَ خُمٍّ»، فَقالَ لَهُ: يا رَسُولُ اللَّه، قالَ اللَّه تَعالى»: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ … La bracket.png: «جبرئیل بالا رفت و روز سوم بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد در حالی که آن حضرت در غدیر خم بود و قسمت سوم آیهRa bracket.png وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.pngرا هم نازل کرد.[۱۱۶]

در حدیث دیگر جزئیات این درخواستِ حفظ و پاسخ الهی مفصل تر آمده است:

«... وَ سَأَلَ جَبْرَئيلُ انْ يَسْأَلَ رَبَّهُ الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ وَ انْتَظَرَ انْ يَأْتِيَهُ جَبْرَئيلُ بِالْعِصْمَةِ مِنَ النّاسِ عَنِ اللَّه جَلَّ اسْمُهُ. فَأَخَّرَ ذلِكَ …. فَأَتاهُ جَبْرَئيلُ وَ لَمْ يَأْتِهِ بِالْعِصْمَةِ مِنَ اللَّه جَلَّ جَلالُهُ بِالَّذى ارادَ؛ حَتّى بَلَغَ كُراعَ الْغُمَيْمِ فَأَتاهُ جَبْرَئيلُ وَ امَرَهُ بِالَّذى اتاهُ فيهِ مِنْ قِبَلِ اللَّه وَ لَمْ يَأْتِهِ بِالْعِصْمَةِ. فَقالَ: يا جَبْرَئيلُ، انّى اخْشى قَوْمى …. فَسَأَلَ جَبْرَئيلُ كَما سَأَلَ بِنُزُولِ آيَةِ الْعِصْمَةِ، فَأَخَّرَهُ ذلِكَ فَرَحِلَ. فَلَمّا بَلَغَ غَديرَ خُمٍّ اتاهُ جَبْرَئيلُ عَلى خَمسِ ساعاتٍ مَضَتْ مِنَ النَّهارِ بِالزَّجْرِ وَ الانْتِهارِ وَ الْعِصْمَةِ مِنَ النّاسِ.»[۱۱۷]

پیامبرصلی الله علیه وآله از جبرئیل درخواست کرد که حفظ از مردم را از خدا بخواهد، و منتظر ماند تا جبرئیل خبر این حفظ از مردم را از طرف خدا بیاورد، ولی این مسئله تأخیر پیدا کرد …، تا آنکه بار دیگر جبرئیل نازل شد، ولی از طرف خداوند جل جلاله حفظ درباره آنچه می‌خواست را نیاورد. تا آنکه به کُراعُ الْغُمَیْم رسید و در آنجا دوباره جبرئیل آمد و همان دستوری که از طرف خدا آورده بود دوباره تکرار کرد ولی خبر حفظ را نیاورد.

حضرت فرمود: «ای جبرئیل، من از قوم خود ترس دارم …» و بار دیگر از جبرئیل نازل شدن آیه درباره حفظ را طلب کرد و به همین جهت کار ابلاغ را به تأخیر انداخت و از آنجا هم حرکت کرد. به غدیر خم که رسید پنج ساعت از روز گذشته جبرئیل با تأکید بر ابلاغ پیام و منع از ترک آن به همراه خبر حفظ از مردم نازل شد.

۳. عکس العمل پیامبرصلی الله علیه وآله بعد از ضمانت حفظ

پس از اینکه با ضمانت الهی همه نگرانی‌ها از میان رفت، پیامبرصلی الله علیه وآله برای هوشیاری مردم جملات مهمی بر زبان مبارک جاری کرد که حاکی از تصمیم قاطع و جدی بر ابلاغ ولایت بود.

از جمله فرمود:«لاَمْضِيَنَّ امْرَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ»:[۱۱۸] «حتماً امر خدای عزوجل را به مرحله اجرا خواهم گذاشت». و نیز فرمود: «اؤَدّى ما اوْحى الَىَّ رَبّى»:[۱۱۹] «ادا می‌کنم آنچه پروردگارم بر من وحی کرده است».

آن حضرت برای آنکه بفهماند دیگر هیچ ترسی از هیچ چیزی وجود ندارد فرمود: «الا وَ انّى غَيْرَ هائِبٍ لِقَوْمٍ وَ لا مُحابٍ لِقَرابَتى»:[۱۲۰] «بدانید که من از هیچ گروهی ترس ندارم و به خاطر فامیلم خود را به گناه نمی‌اندازم».

از سوی دیگر برای آنکه فوری بودن این دستور را به همه نشان دهد فرمود: «انيخُوا ناقَتى، فَوَاللَّه ما ابْرَحُ مِنْ هذَا الْمَكانِ حَتّى ابْلُغَ رِسالَةَ رَبّى»:[۱۲۱] «شتر مرا بخوابانید، که به خدا قسم از این مکان حرکت نخواهم کرد تا رسالت پروردگارم را ابلاغ نمایم».

همچنین برای آنکه این اعلان را عمومی کند فرمود: «ايُّهَا النّاسِ اجيبُوا داعِىَ اللَّه، انَا رَسُولُ اللَّه»:[۱۲۲] «ای مردم دعوت کننده خدا را اجابت کنید که من پیام آور خدایم».

در پی این اعلام دستور داد کسانی را که برای فرار از این برنامه عظیم پیشاپیش از غدیر خم عبور کرده بودند بازگردانند و همه برای بلندترین خطابه پیامبرصلی الله علیه وآله درباره مهم‌ترین رسالت آن حضرت آماده شوند.

در سایه همین ضمانت حفظ الهی بود که با حضور آن همه منافق و توطئه‌گر، خطابه یک ساعته پیامبرصلی الله علیه وآله در کمال آرامش ایراد شد[۱۲۳] و در بین سخنرانی بدون آنکه نظم مجلس برهم ریزد، آن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را بر سر دست بلند کرد و معرفی نمود[۱۲۴] و در اواخر خطبه از مردم بیعت لسانی گرفت و مطالب مفصلی را کلمه کلمه فرمود و مردم تکرار کردند و بدانها اقرار نمودند،[۱۲۵] بدون آنکه کوچک‌ترین صدای مخالفی از مردم بلند شود یا کسانی قدرت داشته باشند در این فرصت‌ها مجلس را برهم بریزند.

بعد از آن بستن عمامه سحاب[۱۲۶] و سرودن شعر غدیر توسط حسان بن ثابت با حضور مردم در کمال آرامش انجام شد.[۱۲۷]

از همه مهم‌تر اینکه در طول سه روز آن جمعیت صد و بیست هزار نفری به نوبت آمدند و با پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام جداگانه بیعت کردند[۱۲۸] و در طول این سه روز هیچ‌کس جرئت کوچک‌ترین اخلال در نظم پیدا نکرد؛ در حالی که منافقین بین آن جمعیت آمادگی هر اغتشاشی را داشتند، و این خدا بود که قلب و جسم و روح آنان را تسخیر کرد تا اراده خود را تحقق بخشد.

نکته بسیار مهم در مسئله حفظ الهی از شر مردم این است که همه آنچه پیامبرصلی الله علیه وآله از شر آن می‌ترسید و به عنوان سدّی در برابر مسئله اعلان ولایت پیش‌بینی می‌کرد واقعاً وجود داشت؛ و خداوند ضمانت کرد آنچه هست را با قدرت مطلقه خویش دفع کند و نگذارد آن مسایل به مرحله ای برسد که مانع از اجرای آزادانه و بدون تقیه مراسم سه روزه غدیر در کمال آرامش شود.

جا دارد تفصیلی از فتنه‌های پشت پرده غدیر طبق آنچه پیامبرصلی الله علیه وآله اشاره می‌کرد بیان شود، تا معلوم شود جز معجزه الهی و ید قدرت پروردگار نمی‌توانست اجرای برنامه غدیر را ضمانت کند، و آن مراسم عظیم و سه روزه در همه ابعاد پیش‌بینی شده اش تحقق یابد.

نگرانی‌های پیامبرصلی الله علیه وآله عبارت بودند از

نپذیرفتن مردم.

تکذیب آنان.

اتهام به حضرت.

استهزاء نسبت به حضرت.

تفرقه مردم.

اضطراب و طغیان مردم.

بازگشت مردم به جاهلیت.

خطر جانی نسبت به خود و علی علیه السلام.

ذیلاً شواهد دال بر وجود همه این موارد را همزمان با مراسم غدیر ذکر می‌کنیم تا عمق معنای Ra bracket.png وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png را بهتر درک کنیم:

۱. نپذیرفتن ولایت

عده ای از منافقین گفتند: «لا نَرْضى انْ يَكُونَ وَزيرَهُ»:[۱۲۹] «ما راضی نمی‌شویم که علی وزیر او باشد».

عده ای از منافقین به یکدیگر گفتند: «انَّ افْئِدَتَنا لا تَقْوى عَلى ذلِكَ ابَداً مَعَ الطّاعَةِ لَهُ»:[۱۳۰] «هرگز قلوب ما طاقت پذیرش ولایت را ندارد در حالی که بخواهیم مطیع او هم باشیم».

وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود:«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ …» دو نفر از قریش سرهای خود را به یکدیگر نزدیک کردند و گفتند: «وَ اللَّه لا نُسَلِّمُ لَهُ ما قالَ ابَداً»:[۱۳۱] «به خدا قسم در برابر آنچه او گفت ابداً تسلیم نخواهیم شد».

عده ای از منافقین در بین خود گفتند: «ما لَكُمْ فِى الْحَياةِ مِنْ حَظٍّ انْ افْضَى الامْرُ الى عَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ، وَ انَّ مُحَمَّداً عامِلُكُمْ عَلى ظاهِرِكُمْ وَ انَّ عَلِيّاً يُعامِلُكُمْ عَلى ما يَجِدُ لِنَفْسِهِ مِنْكُمْ، فَأحْسِنُوا النَّظَرَ فى ذلِكَ وَ قَدِّمُوا رَأْيَكُمْ فيهِ»:[۱۳۲]

«اگر خلافت به علی بن ابی طالب برسد شما را از زندگی نصیبی نخواهد بود، چرا که محمد طبق ظاهرتان با شما رفتار می‌کرد ولی علی طبق آنچه در نفس خود درباره شما می‌یابد با شما برخورد خواهد کرد. پس در این مسئله نیک بنگرید و نظرات خود را ارائه دهید».

عده ای از قریش پس از منبر و خطبه غدیر نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آمدند و گفتند: «مردم راضی نمی‌شوند که نبوت در تو و امامت در پسر عمویت باشد. اگر امامت را از او به دیگری منتقل کنی بهتر خواهد بود. حضرت فرمود: من در این باره اختیاری ندارم! گفتند: «اکنون که از ترس مخالفت با پروردگارت این کار را انجام نمی‌دهی، پس مردی از قریش را در خلافت با او شریک کن»، ولی پیامبرصلی الله علیه وآله این پیشنهاد را هم همانند قبلی‌ها نپذیرفت.[۱۳۳]

۲. تکذیب پیامبرصلی الله علیه وآله در مسئله ولایت الهی

تکذیب به این معنی که در نسبت داشتن مسئله تبلیغ ولایت به امر پروردگار تشکیک کنند و درصدد جلوه دادن آن به صورت یک امر شخصی باشند؛ یعنی بگویند:

اینکه می‌گویی ولایت را از طرف خدا آورده‌ای دروغ می‌گویی! این مسئله در غدیر به‌طور شاخص از ابوبکر و عمر سر می‌زد و به بهانه‌های مختلف در صدد القاء چنین شبهه ای بودند. به محض آنکه پیامبرصلی الله علیه وآله بر فراز منبر غدیر قرار گرفت با تمسخر به اطرافیانش گفت: «اکنون برمی‌خیزد و می‌گوید: خدایم چنین گفته است»[۱۳۴]!

جلوه دیگر آن هنگام بیعت بود که همه مردم بدون چون و چرا بیعت کردند و فقط ابوبکر و عمر قبل از بیعت پرسیدند:«مِنَ اللَّه اوْ مِنْ رَسُولِهِ»؟ «آیا این مسئله ولایت از طرف خداست یا رسولش»؟ یعنی خدا به تو دستور داده یا از طرف خود می‌گویی؟! در واقع می‌خواستند این احتمال را ایجاد کنند که ممکن است تعیین خلیفه یک امر شخصی باشد و امری الهی نباشد.

لذا حضرت فوراً آن را رد کرده فرمود: «وَ هَل يَكُونُ مِثْلُ هذا عَنْ غَيْرِ امْرِ اللَّه؟ نَعَمْ، امْرٌ مِنَ اللَّه وَ مِنْ رسُولِهِ»: «آیا مثل این مسئله بدون امر خدا می‌شود؟! بلی، امری از جانب خدا و رسولش است».[۱۳۵]

بارزترین نمونه که پاسخ همه تکذیب‌ها با جواب دندان شکن الهی داده شد و به همه فهماند که ولایت مستقیماً از جانب خداست، ماجرای حارث فهری بود که گستاخانه تکذیب خود را مطرح کرد و گفت: «این همه دستورات که از طرف خدا آوردی همه را قبول کردیم؛ اکنون نوبت این رسیده که پسر عمویت را بر ما حاکم کنی؟ آیا این را از پیش خود می‌گویی یا از جانب خداست»؟

حضرت فرمود: «خدا به من وحی کرده و واسطه بین من و خدا جبرئیل است و من اعلان کننده پیام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری را اعلام نمی‌کنم». حارث با جسارت تمام به خدای غدیر خطاب کرد: «خدایا، اگر آنچه محمد می‌گوید حق و از جانب توست، سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذابی دردناک بر ما فرست».

خداوند هم فوراً پاسخ او را داد تا در نسبت غدیر و ولایت به پروردگار جهان شبهه ای ایجاد نشود، و سنگریزه ای فرستاد و او را هلاک کرد. پیامبرصلی الله علیه وآله در آنجا به عنوان تأکید این مطلب به مردم فرمود: شنیدید و دیدید؟ گفتند:[۱۳۶]!

۳. اتهام به حضرت که با اعلام ولایت اهداف دیگری دارد!

یکی دیگر از تحریکات منافقین برای تخریب غدیر، بیدار کردن احساسات جاهلی مردم بود که بگویند: این برنامه ظاهر سازی برای مسلط کردن خاندان خود بر مردم تا آخر دنیاست. این گونه مطالب در بین مردمی که تعصبات بی اساس در بین آنان رواج فراوانی داشت تأثیر لازم را می‌گذاشت و ضربه بر غدیر می‌زد. نمونه‌هایی از آن را مرور می‌کنیم:

عده ای با اعلان ولایت علی علیه السلام گفتند: «هذِهِ مِنْهُ عَصَبِيَّةٌ»:[۱۳۷] «این از طرف او یک تعصب است»! عمر گفت: «لَشَدَّ ما يَرْفَعُ بِضِبْعِ ابْنِ عَمِّهِ»:[۱۳۸] «خوب بازوی پسر عمویش را محکم بلند می‌کند»!

عده ای از مردم گفتند: «انَّ مُحَمَّداً لَيَدْعُونا فى كُلِّ وَقْتٍ الى امْرٍ جَديدٍ، وَ قَدْ بَدَأَ بِأَهْلِ بَيْتِهِ يُمَلِّكُهُمْ رِقابَنا»:[۱۳۹] «محمد هر از چند گاهی ما را به مسئله جدیدی فرا می‌خواند، و اکنون نوبت اهل بیتش شده که آنان را بر گُرده ما سوار می‌کند».

عده ای از منافقین گفتند: «قَدِ افْتَتَنَ بِهذَا الْغُلامِ! ما بالُهُ رَفَعَ بِضِبْعِهِ؟! لَوْ قَدَرَ انْ يَجْعَلَهُ مِثْلَ كَسْرى وَ قَيْصَرَ لَفَعَلَ»:[۱۴۰] «به این جوان مغرور شده است! چه خبر است که بازوی او را بلند می‌کند؟! اگر می‌توانست آن را مانند کسری و قیصر قرار دهد چنان می‌کرد».

عده ای دیگر گفتند: «انَّ مُحَمَّداً يُريدُ انْ يَجْعَلَ هذَا الامْرَ فى اهْلِ بَيْتِهِ كَسُنَّةِ كَسْرى وَ قَيْصَرَ الى آخِرِ الدَّهْرِ»:[۱۴۱] «محمد می‌خواهد امر خلافت را تا آخر روزگار مانند کسری و قیصر در اهل بیتش قرار دهد».

۴. استهزاء و به مسخره گرفتن غدیر

یکی از حربه‌های منافقین در طول بعثت پیامبرصلی الله علیه وآله بی‌ادبی و جسارت نسبت به ساحت مقدس آن حضرت و حرمت شکنی بود که از نمادهای آن مسخره کردن بود و قرآن هم به این مطلب تصریح کرده است. در غدیر که غیظ منافقین به اوج خود رسیده بود، این مسئله چند بار تکرار شد که نمونه‌های آن را مرور می‌کنیم:

به محض اینکه منبر غدیر آماده شد تا حضرت بر فراز آن قرار گیرد، عمر گفت: «اما وَاللَّه لَيَأْتِيَنَّكُمْ بِداهِيَةٍ»:[۱۴۲] «به خدا قسم، آگاه باشید که مسئله عظیم ناراحت‌کننده ای برای شما خواهد آورد».

در همان مورد عمر گفت: «اما تَرَوْنَ عَيْنَيْهِ كَأَنَّهُما عَيْنا مَجْنُونٍ»:[۱۴۳] «نمی‌بینید چشمان او را که مانند چشمان دیوانه است».

یکی دیگر از منافقین گفت:«ما تَرَوْنَ عَيْناهُ تَدُورانِ كَأَنَّهُ مَجْنُونٍ»:[۱۴۴] «نمی‌بینید چشمان او را که گویی دیوانه است».

عده ای از منافقین پس از سخنرانیِ غدیر در خیمه‌های خود جمع شده و با یکدیگر چنین می‌گفتند: «وَ اللَّه انْ كُنّا اصْحابَ كَسْرى وَ قَيصَرَ لَكُنّا فِى الْخَزِّ وَ الْوَشى وَ الدّيباجِ وَ النِّساجاتِ، وَ انّا مَعَهُ فِى الاخْشَنَيْنِ: نَأْكُلُ الْخَشِنَ وَ نَلْبِسُ الْخَشِنَ، حَتّى اذا دَنا مَوْتُهُ وَ فَنِيَتْ ايّامُهُ وَ حَضَرَ اجَلُهُ ارادَ انْ يُوَلِّيَها عَلِيّاً مِنْ بَعْدِهِ. اما وَ اللَّه لَيَعْلَمَنَّ»:[۱۴۵]

«به خدا قسم، اگر از اصحاب کسری و قیصر بودیم اکنون در لباس‌های خز و رنگارنگ و دیبا و بافته‌ها بودیم، ولی همراه او در دو خشن به سر می‌بریم: هم خوراک خشن می‌خوریم و هم لباس خشن می‌پوشیم. اکنون هم که مرگ او نزدیک شده و اجل او رسیده می‌خواهد این سلطه را به علی بعد از خود واگذارد. به خدا قسم خواهد دانست» !!

عمر وقتی در روز غدیر بیعت کرد شانه‌ها را بالا انداخت و رو به ابوبکر کرد و گفت: «لَشَدَّ ما يَرْفَعُ بِضِبْعَىْ ابْنِ عَمِّهِ»:[۱۴۶] «عجب بازوی پسر عمویش را محکم بلند کرده است».

معاویه پس از سخنرانی غدیر بپا خاست و متکبرانه حرکت کرد و با غضب بیرون آمد در حالی که دست راست خود را بر ابوموسی اشعری و دست چپش را بر مغیره تکیه داده بود و می‌گفت:«وَ اللَّه لا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً عَلى مَقالَتِهِ وَ لا نُقِرُّ لِعَلِىٍّ وِلايَتَهِ»»:[۱۴۷] «به خدا قسم، محمد را بر گفتارش تصدیق نمی‌کنیم و برای علی به ولایتش اقرار نمی‌کنیم»!

پیرمردی از منافقین گفت:«لَئِنْ كُنّا بَيْنَ اقْوامِنا كَما يَقُولُ هذا لَنَحْنُ اشَرُّ مِنَ الْحَميرِ»: «اگر ما در بین خویشاوندان خود آن گونه که این مرد می‌گوید باشیم از خران هم بدتریم» !! جوانی از منافقین که در کنارش بود گفت: «لَئِنْ كُنْتَ صادِقاً لَنَحْنُ اشَرُّ مِنَ الْحَميرِ»»:[۱۴۸] «اگر راست بگویی ما واقعاً از خران هم بدتریم»!

سه نفر از منافقین در خیمه خود مخفیانه صحبت می‌کردند. یکی گفت: «وَ اللَّه انَّ مُحَمَّداً لاَحْمَقٌ انْ كانَ يَرى انَّ الامْرَ يَسْتَقيمُ لِعَلِىٍّ مِنْ بَعْدِهِ»: «به خدا قسم محمد (العیاذ بالله) احمق است اگر خیال می‌کند خلافت بر قامت علی بعد از او راست خواهد آمد»! دیگری گفت:«اتَجْعَلُهُ احْمَقَ؟ ! الَمْ تَعْلَمْ انَّهُ مَجْنُونٌ قَدْ كادَ انْ يَصْرَعَ …»: «او را احمق حساب می‌کنی؟! خبر نداری که او دیوانه است، و نزدیک بوده به صرع گرفتار شود» ؟! سومی گفت: «دَعُوهُ! انْ شاءَ انْ يَكُونَ احْمَقَ وَ انْ شاءَ انْ يَكُونَ مَجْنُوناً! وَ اللَّه ما يَكُونُ ما قالَ ابَداً»:[۱۴۹] «او را رها کنید! می‌خواهد احمق باشد یا دیوانه! به خدا قسم آنچه او گفت هرگز واقع نخواهد شد».

پس از سخنرانی هنگامی که مردم از کنار منبر پراکنده شدند چند نفر از قریش جمع شده بودند و بر آنچه به وقوع پیوست تأسف می‌خوردند. در این هنگام سوسماری از کنار آنان گذشت. یکی از آنان گفت: «لَيْتَ مُحَمَّداً امَّرَ عَلَيْنا هذَا الضَّبَ دونَ عَلِىٍّ»»:[۱۵۰] «ای کاش محمد این سوسمار را به جای علی امیر ما قرار می‌داد».

۵. تفرقه در اثر شنیدن مسئله ولایت

تفرقه و اختلاف در مرحله فکری و عملی امری بود که طبیعتاً با اعلام ولایت پیش می‌آمد، زیرا عده ای آن را می‌پذیرفتند و عده ای به سکوت برگزار می‌کردند و عده ای مخالفت می‌نمودند. در غدیر به ضمانت خداوند مرحله عملی آن هرگز اتفاق نیفتاد، ولی مرحله فکری آن خود را نشان داد:

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «يُوَطِّنُونَ انْفُسَهُمْ عَلَى التَّمَرُّدِ عَلى عَلِىٍّ انْ كانَتْ بِكَ كائِنَةً»: «خود را برای تمرد بر علی در آن هنگام که اتفاقی برایت بیفتد (یعنی مرگ) آماده می‌کنند».[۱۵۱]

در حدیث دیگری آمده است: آنگاه که پیامبرصلی الله علیه وآله امیرالمؤمنین علیه السلام را در روز غدیر در آن جایگاه قرار داد مردمِ منحرف سه دسته شدند: عده ای گفتند: «ضَلَّ مُحَمَّدٌ»: «محمد گمراه شده است» !! عده ای دیگر گفتند: «غَوى»: «به آرزوهایش دل خوش کرده است»! و گروه دیگری گفتند: «بِهَواهُ يَقُولُ فى اهْلِ بَيْتِهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ»: «درباره اهل بیتش و پسر عمویش به دلخواه خویش سخن می‌گوید».[۱۵۲]

۶. طغیان و توطئه

طغیان و اضطراب در غدیر به مرحله عمل نرسید و این همان ضمانت الهی بود، ولی نقشه‌های طغیان و اقدامات براندازنده و توطئه‌های مخرّب به‌طور جدی جریان داشت.

همین اقدامات بود که بعد از شهادت پیامبرصلی الله علیه وآله چنان سریع به مرحله عمل درآمد که فرصت هرگونه مقابله را سلب کرد و قدرت را در دست گرفت. نمونه‌هایی از آنچه در غدیر به عنوان توطئه جریان داشت ذکر می‌کنیم:

منافقین گفتند:«لَئِنْ ماتَ مُحَمَّدٌ لَنُخَرِّبُ دينَهُ»:[۱۵۳] «اگر محمد از دنیا برود دین او را خراب می‌کنیم».

در روایتی آمده است: «انَّ قَوْماً مِنْ مُتَمَرِّديهِمْ وَ جَبابِرَتِهِمْ تَواطَؤُوا بَيْنَهُمْ انْ كانَتْ لِمُحَمَّدٍ كائِنَةً لَنَدْفَعَنَّ عَنْ عَلِىٍّ هذَا الامْرَ وَ لا نَتْرُكَنَّهُ لَهُ»:[۱۵۴]

«عده ای از تمردکنندگان و زورگویانشان در بین خود هم پیمان شدند که اگر برای محمد اتفاقی افتاد خلافت را از علی دور کنیم و نگذاریم در اختیار او قرار بگیرد».

پنج نفر از اصحاب صحیفه ملعونه اول پیمان نامه ای امضا کردند، و سپس آن را در کعبه دفن نمودند. در آن صحیفه نوشته شده بود که «انْ اماتَ اللَّه مُحَمَّداً اوْ قُتِلَ لا يَرُدُّ هذَا الامْرَ فى اهْلِ بَيْتِهِ»: «اگر خدا محمد را بمیراند یا کشته شود امر خلافت به اهل بیتش بازنگردد». اینان عبارت بودند از ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح و سالم مولی ابی حذیفه و معاذ بن جبل.[۱۵۵]

وقتی سالم مولی ابی حذیفه از چهار نفر دیگر سؤال کرد برای چه جمع شده‌اید، گفتند: «انّا قَدِ اجْتَمَعْنا عَلى انْ نَتَحالَفَ وَ نَتَعاقَدَ عَلى انْ لا نُطيعَ مُحَمَّداً فيما فَرَضَ عَلَيْنا مِنْ وِلايَةِ عَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ بَعْدَهُ»:[۱۵۶] «ما جمع شده‌ایم تا هم قسم و هم پیمان شویم که از محمد اطاعت نکنیم در آنچه از ولایت علی بن ابی طالب بعد از خود بر ما واجب کرد».

به محض بازگشت به مدینه همان پنج نفر با عده ای از منافقین در خانه ابوبکر صحیفه مفصل دوم را تدوین کردند:«اجْتَمَعَ الْقَوْمُ جَميعاً وَ كَتَبُوا صَحيفَةً بَيْنَهُمْ عَلى ذِكْرِ ما تَعاهَدُوا عَلَيْهِ فى هذَا الامْرِ وَ انَّ الامْرَ الى ابى بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ ابى عُبَيْدَةٍ وَ سالِمٍ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْهُمْ»:[۱۵۷] «همگی جمع شدند و در بین خود نوشته‌ای طبق آنچه قبلاً پیمان بسته بودند نوشتند؛ و مضمون آن این بود که خلافت باید در دست ابوبکر و عمر و ابوعبیده و سالم باشد و از این پنج نفر خارج نباشد».

۷. بازگشت مردم به جاهلیت

مسئله ارتداد مردم از اسلام و بازگشت به جاهلیت در دو مرحله فرض می‌شود:

یکی بازگشت درونی و دیگری اعلام علنی این بازگشت. در غدیر آنان که منافق بودند در واقع داخل اسلام نشده بودند تا از آن خارج شوند، و به هر حال خارج از اسلام بودند.

آنچه مورد ترس بود ضعیف الایمان‌ها و سست عقیده‌ها بودند که احتمال انحرافشان و بازگشتشان به جاهلیت بسیار قوی بود، و ترس دیگر از این بود که منافقان رجوع به جاهلیت را علنی کنند و عملاً اسم اسلام را محو کنند.

آنچه بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله رخ داد و در غدیر خداوند مانع از وقوع آن شد، همین بازگشت از دین بود که فرمود:

«انَّ النَّبِىَّ لَمّا قُبِضَ ارْتَدَّ النّاسُ عَلى اعْقابِهِمْ كُفّاراً الاّ ثَلاثاً»:[۱۵۸] «آنگاه که پیامبرصلی الله علیه وآله از دنیا رفت مردم از دین به عقب برگشتند و کافر شدند مگر سه نفر»

ولی تمام صبر و سکوت امیرالمؤمنین علیه السلام به سفارش پیامبرصلی الله علیه وآله باعث شد تا منافقینی که زمام امور را به دست گرفته بودند علناً بازگشت از اسلام و رجوع به جاهلیت را اعلام نکنند. اگر چه عملاً در همین راه قدم برمی‌داشتند.

نتیجه این‌ها بقای نام اسلام برای آیندگانی بود که ممکن بود بار دیگر تحت پرچم اسلام حقیقت آن را زنده کنند، همان گونه که نسل‌های تشیع چنین کردند.

۸. خطر جانی

در کنار همه خطراتی که اسلام و جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد، به خطر افتادن جان مبارک پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین علیهما السلام در آن موقعیت - چه قبل از اعلان ولایت و چه بعد از آن - آسان‌ترین راه برای منافقین بود که هر چه سریع تر اهداف خود را به عمل برسانند، بدون آنکه واهمه ای از مقامی بلند چون پیامبرصلی الله علیه وآله یا علی علیه السلام داشته باشند.

مهم‌تر اینکه فقط مسئله به شهادت رسیدن این دو بزرگوار نبود، بلکه توطئه‌هایی بود که در پی این قتل‌ها انجام می‌گرفت.

این بسیار مهم است که همین اصحاب صحیفه ملعونه با عده ای دیگر رسماً نقشه قتل پیامبرصلی الله علیه وآله را کشیدند. خدایی که ضامن حفظ پیامبرصلی الله علیه وآله بود آن حضرت را تا میان معرکه برد و در محاصره آن چهارده نفر قرار داد، و سپس به‌طور معجزه آسا او را نجات داد.

این گونه بود که بر همه معلوم شد غدیر خدایی دارد و وعده Ra bracket.png وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.pngرا عملی خواهد کرد. اینک به فرازهایی در این باره اشاره می‌کنیم:

خدا به پیامبرش چنین خبر داد: «لكِنَّهُمْ مُواطِئُونَ عَلى هَلاكِكَ وَ هَلاكِهِ»:[۱۵۹] «آنان درباره هلاک کردن تو و علی نقشه ریخته‌اند».

منافقین در سفر بازگشت از حجةالوداع این گونه توطئه کردند: «دارَ الْكَلامُ بَيْنَهُمْ وَ اعادُوا الْخِطابَ وَ اجالُوا الرَّأْىَ فَاتَّفَقُوا عَلى انْ يَنْفِرُوا بِالنِّبِىِّ ناقَتَهُ عَلى عَقَبَةِ هَرْشى»:[۱۶۰] «در بین آنها گفتگو واقع شد و در این باره سخن گفتند و نظریه دادند و به این نتیجه رسیدند که شتر پیامبرصلی الله علیه وآله را بر فراز گردنه کوه هَرشی بِرَمانند».

دشمنان پیامبرصلی الله علیه وآله جمع شدند که عبارت بودند از آزادشدگان قریش و منافقین انصار و کسانی از اعراب مدینه و اطراف آن که قلوبشان مایل به ارتداد از اسلام بود، و اینان که چهارده نفر بودند هم پیمان و هم قسم شدند که شتر پیامبرصلی الله علیه وآله را برمانند.[۱۶۱]

وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله راه صعود بر کوه هَرشی را پیش گرفت جبرئیل نازل شد و این خبر را برای حضرت آورد: «يا مُحَمَّدُ، انَّ فُلاناً وَ فُلاناً قَعَدُوا لَكَ فِى الْعَقَبَةِ لِيَغْتالُوكَ»:[۱۶۲] «ای محمد، فلانی و فلانی، در گردنه کوه برایت کمین کرده‌اند تا تو را ترور کنند». این گونه بود که ضامن حفظ رسول او را به سلامت به مدینه رسانید در حالی که این اتمام حجت تاریخی را به صورت تمام عیار به نتیجه رسانده بود.

فراز چهارم: «إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ»

«کافرین» در این آیه در واقع دادن نشان «کفر» به کسانی است که در فرازهای قبلی آیه به آنان اشاره شده است. با دقت در آیه‌های قبل به خوبی معلوم می‌شود که منظور از آنان چه کسانی هستند و چرا کافرند.

از اولِ آیه خداوند دستور ابلاغ ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام را می‌دهد و بر انجام این اتمام حجت با وعیدِ Ra bracket.png إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.png و ضمانتِ Ra bracket.png وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png تأکید می‌نماید.

شکی نیست که چنین اتمام حجتی با هدف هدایت مردم انجام می‌شود، به خصوص آنکه در بین اتمام حجت‌های الهی چنین برنامه مفصلی بی نظیر است.

به نظر می‌رسد با انجام چنین مراسم پر شکوهی دیگر کسی باقی نماند که هدایت نشود، ولی آخرین فراز آیه نشان می‌دهد عده ای منافق و کوردل هستند که حتی با چنین اتمام حجتی قابل هدایت نیستند، و لایق آنان جز نشان «کفر» نیست، چرا که از کُفّار هم بدترند. قسمت آخر آیه می‌گوید: خدا برای هدایت همه مردم راه‌های مختلفی گذاشته، اما قوم کافرین را که همان دشمنان و مخالفان ولایت علی علیه السلام هستند، هدایت نمی‌کند.

در این میان سردمداران سقیفه، رؤسای این خطِ کفر هستند که هنوز زلال غدیر از گلوی مردم پایین نرفته، قصد جان پیامبرصلی الله علیه وآله را نمودند. آنان چند ساعتی از پایان مراسم غدیر نگذشته برای به قتل رساندن پیامبرصلی الله علیه وآله پیشاپیش قافله حرکت کردند، و بر فراز کوه هرشی کمین کردند و با رها کردن سنگ‌ها به طرف شترِ پیامبرصلی الله علیه وآله و حمله با شمشیر نقشه خود را به اجرا درآوردند ولی خدا آن حضرت را حفظ کرد.[۱۶۳]

در روایتی که در تفسیر آیه وارد شده در بیان Ra bracket.png إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ La bracket.pngآمده است:«هُمُ الَّذينَ هَمُّوا بِرَسُولِ اللَّه»:[۱۶۴] «این کافران همان کسانی هستند که قصد جان پیامبرصلی الله علیه وآله را نمودند». آنان چهارده نفر بودند که با یک اشاره پیامبرصلی الله علیه وآله و نورانی شدن شب، حذیفه چهره‌هایشان را دید. آنها عبارت بودند از:

ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابی وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبیدة بن جراح، ابوموسی اشعری، ابوهریره، مغیرة بن شعبه، معاذ بن جبل، سالم مولی ابی حذیفه.

تا اینجا چهار فرازِ آیه با دقت در جزئیات وقایع مورد بررسی قرار گرفت، و زمینه نزول آیه به خوبی روشن شد. چند نقطه تحلیلی درباره محتوای آیه وجود دارد که بخش نهایی بحث‌های مربوط به آیه را بدان‌ها اختصاص می‌دهیم.

مرحله پنجم: تحلیلی بر محتوای آیه «بَلِّغْ»

اکنون که تصویر کامل و همه‌جانبه ای از آیه تبلیغ ارائه شد، نقطه سؤالی درباره آیه وجود دارد که نیاز به تجزیه و تحلیل دارد، و با روشن شدن پاسخ آن نکته‌های حساس و جالبی درباره آیه به دست خواهد آمد.

آن سؤال بازمی‌گردد به توقف پیامبرصلی الله علیه وآله در امتثال امر الهی در آیه تبلیغ به دلیل نگرانی‌های موجود در مورد پذیرش مردم نسبت به مسئله ولایت. دنباله سؤال به اینجا می‌رسد که در این توقف حضرت ابتدا طلب الغای این امر را می‌نماید، ولی با خطاب تهدیدآمیزِ Ra bracket.png وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.png رو به رو می‌شود، و در درجه دوم درخواست ضمانت حفظ از خطرات را می‌نماید که با خطاب Ra bracket.png وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png مورد قبول واقع می‌شود.

سؤال اصلی دو جانبه است: از یک سو آیا از نظر مبانی اعتقادی ما ممکن است پیامبرصلی الله علیه وآله در برابر امر الهی توقف کند؟ از سوی دیگر چگونه است که خداوند در برابر این توقف عکس العملی نشان نداده که اصلاً به چه حقی توقف کرده‌ای و خود این توقف و درخواست الغای امر را تخلفی از مقام نبوت به حساب نیاورده است، بلکه با خطابRa bracket.png إِنْ لَمْ تَفْعَلْ … La bracket.png فقط اصرار بر ابلاغ این امر نموده و اینکه اگر ولایت ابلاغ نشود رسالت ناقص مانده است؟

اگر این دو سؤال به موازات یکدیگر پاسخ داده شود، جنبه دیگر آن نیز حل خواهد شد که چگونه خداوند با درخواست ضمانت حفظ موافقت کرد، در حالی که آن هم مانند پیش شرطی در اجرای فرمان الهی به نظر می‌آید و نباید در برابر اوامر خداوند قید و شرطی از سوی بندگان وجود داشته باشد؟

آنچه در طرح سؤال گفته شد فقط برای درک صحیح و جامع از جوانب آن بود، وگرنه ساحت مقدس و ملکوتی پیامبرصلی الله علیه وآله فراتر و مُنزَّه تر از آن است که چنین سؤالاتی درباره حضرتش به میان آید.

اکنون در آنچه ذیلاً بیان می‌شود پاسخ دقیق و تحلیل علمی مسئله به احسن وجه ارائه خواهد شد:

با توجه به اهمیت سؤال مزبور، کافی است با نگاهی به متن آیه و روایات وارده در تفسیر و تبیین آن پاسخی همه‌جانبه به دست آوریم. نقطه اصلی این پاسخ آن است که نگاهمان را به ماجرا تغییر دهیم، و ترکیب چند جهت اعتقادی و تاریخی را که در این مسئله به هم آمیخته یکجا در نظر بگیریم.

به عبارت دیگر: مجموع آنچه اتفاق افتاده را یک مسئله بدانیم و همه را در ارتباط با یکدیگر بسنجیم، نه اینکه بدون در نظر گرفتن چند مسئله واضح که در متن واقعه است فقط نقطه اشکال را در نظر بگیریم و در جستجوی پاسخ آن باشیم.

حل این اشکال و تحلیل اینکه چرا پیامبرصلی الله علیه وآله در برابر امر الهی درخواستی نموده و فوراً اقدام نفرموده را در دو مرحله اجمالی و تفصیلی به تبیین جوانب آن می‌پردازیم:

الف. پاسخ اجمالی

آنچه در محتوای آیه Ra bracket.png بَلِّغْ La bracket.png با آن رو به رو هستیم هشت جهت است که دست به دست هم داده و این قضیه را به وجود آورده است:

  1. عظیم‌ترین اتمام حجت خدا و رسول در غدیر در حال تحقق بوده است.
  2. اراده و عمل پیامبرصلی الله علیه وآله برخاسته از اراده پروردگار و تحت قدرت اوست، و اگر خدا بخواهد در هر لحظه مانع از فعل او می‌شود.
  3. پیامبرصلی الله علیه وآله قبل از غدیر در معرض خطرهای بسیاری قرار داشته و هرگز نترسیده، بلکه دیگران به آن حضرت پناه برده‌اند.
  4. امکان مخفی کردن آنچه بین خدا و رسولش صورت گرفته وجود داشته، که شامل مراجعه و درخواست الغای امر و نیز درخواست حفظ می‌شود؛ ولی با این همه خدا در قرآن و پیامبرصلی الله علیه وآله در خطبه غدیر تعمّد در تصریح به آن و تأکید بر اطلاع عموم از آن داشته‌اند.
  5. خود پیامبرصلی الله علیه وآله در خطابه یادآور شده که من هرگز از اجرای اوامر الهی کوتاهی نکرده‌ام، و این مورد که توقفی کرده و درخواستی نموده‌ام علتی دارد.
  6. آنچه پیامبرصلی الله علیه وآله به عنوان نگرانی ذکر کرده واقعاً وجود داشته و فقط احتمال نبوده است.
  7. خداوند این توقف و درخواست پیامبرصلی الله علیه وآله را به عنوان اشکالی در نبوت آن حضرت مطرح نکرده و فقط امر خود را مؤکد نموده است.
  8. درخواست ضمانت حفظ که دنباله توقف و درخواست اول است، نه تنها از طرف خداوند به عنوان اشکالی مطرح نشده بلکه پذیرفته هم شده است.

با در نظر گرفتن این هشت جهت، خیلی زود متوجه می‌شویم که نباید گمان کنیم اشکالی درباره چگونگی ابلاغ غدیر کشف کرده‌ایم، بلکه خدا و رسول کاملاً متوجه این مسئله بوده‌اند که هر کس این داستان را با این شکل خاص بشنود طبعاً چنین سؤال واشکالی به ذهنش خطور خواهد کرد؛ و لذا به تبیین مسئله پرداخته‌اند و به همان صورت به وقوع آن تأکید ورزیده‌اند.

از همه جالب تر اینکه ممکن بود آنچه در پشت پرده واقع شد؛ از درخواست پیامبرصلی الله علیه وآله و پاسخ خداوند متعال بین خودشان مخفی می‌ماند و بازگو نمی‌شد، و فقط ظاهر قضیه که ابلاغ و اعلام ولایت است انجام می‌شد، ولی می‌بینیم تمام جزئیات پشت پرده علنی شده و تعمد داشته‌اند که نه تنها دوستان بلکه دشمنان هم از آن باخبر شوند.

از همه اینها استنباط می‌شود که آنچه به نظر ما به صورت اشکال مطرح است که چرا پیامبرصلی الله علیه وآله در برابر امر الهی درخواستی کرده و چنان پاسخی در ردّ خواسته او آمده، در واقع یک اشکال نیست؛ بلکه کاشف از اراده الهی است که خواسته است این امر ولایت با این صورت خاص ابلاغ شود، به دلیل علل و عوامل خاصی که در اطراف آن وجود داشته و فواید بسیاری که بر چنین طرز تبلیغی مترتب است.

اگر در یک جمله بگوییم: بنا بود بزرگ‌ترین اتمام حجت الهی و ابلاغ مهم‌ترین امر ذات ربوبی به بندگانش انجام شود. برای آنکه عنوان «اتمام حجت» و «ابلاغ» در کامل‌ترین معنای خود نسبت به مردم آن روز و نسل‌های آینده بشریت تا روز قیامت بر این برنامه صدق کند، اراده خداوند تعلق گرفت که این برنامه در شفاف‌ترین شکل خود و در وسیع‌ترین زمان (سه روز) با مفصل‌ترین مراسم انجام شود؛ ولی انجام چنین برنامه ای در چنان شرایطی و با وجود چنان نگرانی‌هایی، جز تحت حراست و حفظ مستقیم خداوند امکان‌پذیر نبود.

لازمه اجرای این گونه برنامه، آن بود که برای درک صحیح مردم از جوّ و شرایط آن و نیز یقین آنان به انتساب این ابلاغ به خداوند و رفع هر گونه شک و شبهه ای برای آینده‌های بلند مدت مسلمین، و نیز توجه آنان به آینده ای که در انتظارشان است، باید همان پیامبری که تا کنون هیچ توقف و درخواست و شرطی در برابر اوامر الهی نداشته، برای اولین بار - به دستور خود خداوند - صورت برنامه را این گونه تنظیم کند تا این نتایج گرفته شود.

این روش دقیق خداوند که در آیه تبلیغ منعکس است، نمونه ای بی نظیر در اتمام حجت‌های الهی است که پنج اثر مهم در پی داشته است:

  1. بر همه ثابت شد که امر ولایت از طرف خداست.
  2. در حالی که همه جو خطرناک را حس می‌کردند، ید قدرت الهی را دیدند که برنامه سه روزه با چه نظم و حفاظتی انجام شد.
  3. مسئله ولایت در بی نظیرترین شکل تبلیغ در تاریخ شش هزار ساله انبیاءعلیهم السلام ابلاغ شد، و همه جوانب آن توسط پیامبرصلی الله علیه وآله در خطابه یک ساعته اش بدون هیچ تقیه و کتمان و واهمه ای تبیین گردید.
  4. مردمِ آن روز نسبت به جو حاکم بر جامعه خود و حضور جدی منافقین به خوبی تفهیم شدند، و بنابراین در تنها گذاشتن صاحب ولایت عذری نداشتند.
  5. نسل‌های آینده برای تحلیل مسیر خلافت غصب شده اطلاعات روشنی پیدا کردند و علل این غصب و آن مظلومیت را به خوبی تشخیص دادند.

ب. پاسخ تفصیلی

اکنون نوبت آن است که آنچه به اجمال در پاسخ اشکال مربوط به توقف پیامبرصلی الله علیه وآله در برابر امر الهی ذکر شد، به صورت مفصل تری در مورد جهات تاریخی اعتقادی آن با استناد به روایات غدیر تبیین شود. آنچه در این تفصیل مطرح می‌شود به همان ترتیبی خواهد بود که در پاسخ اجمالی مطرح گردید.

پاسخ اول: استثنایی بودن ابلاغ ولایت

عظیم‌ترین اتمام حجت خدا و رسول ولایت بود که در غدیر انجام شد. با توجه به اینکه مسئله ولایت در طول عمر پیامبرصلی الله علیه وآله بارها به مردم یادآوری شده بود و در مقاطع مختلف با عبارات گوناگون، مردم از آن با اطلاع شده بودند، اکنون آنچه انجام می‌گرفت ابلاغ و اعلام رسمی و کامل عیار بود که تا کنون انجام نگرفته بود.

با توجه به اهمیت خاص ولایت در بین احکام و فرامین الهی - که روایات بسیاری پشتوانه آن است و عملی بدون آن قبول نمی‌شود - این ابلاغ نیز مهم‌ترین اتمام حجت خدا و رسول خواهد بود.

آنچه عملاً به وقوع پیوست نیز نشان داد که تا کنون چنین صورتی از تبلیغ در اوامر الهی به وقوع نپیوسته؛ که در بیابان با خطابه ای یک ساعته و مراسم سه روزه بیعت با جزئیات دیگری که در کنار آن بود به انجام رسد، چنان‌که در حدیث می‌فرماید: «لَمْ يُنادِ بِشَىْءٍ مِثْلَ ما نُودِىَ بِالْوِلايَةِ يَوْمَ الْغَديرِ»:[۱۶۵] «هیچ حکمی مثل ولایت در روز غدیر اعلام نشده است».

پاسخ دوم: پیامبرصلی الله علیه وآله تابع مطلق اراده خدا

با توجه به اینکه اراده و عمل پیامبرصلی الله علیه وآله برخاسته از اراده پروردگار و تحت قدرت اوست، باید بدانیم که ما در اینجا با دو نکته اعتقادی رو به رو هستیم: یکی اینکه چهارده معصوم علیهم السلام انوار پاک و اولین مخلوقات خدا هستند و در قرب به درگاه الهی در درجه ای قرار دارند که اراده آنان مطابق اراده الهی است و هیچ تخلفی از آن نخواهد داشت؛ و در واقع آینه تمام نمای اراده پروردگار است.

درباره آنان کوچک‌ترین فرض و احتمال تخلف از خواست خدا در کوچک‌ترین اعمالشان وجود ندارد تا چه رسد به اوامر مربوط به ابلاغ دستورات الهی که پشتوانه آن Ra bracket.png ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی La bracket.png[۱۶۶]است.

دیگر اینکه - نعوذ باللَّه - اگر فرض تخلف از دستور الهی هم باشد تحت قدرت الهی قرار دارند، و خداوند با اراده خویش می‌تواند مانع شود یا وادار به عملی کند، به خصوص در چنین اتمام حجت عظیم که خداوند با قدرت خویش می‌تواند آن را به اجرا درآورد.

در کنار این مطلب، سابقه ۶۳ ساله پیامبرصلی الله علیه وآله و ابلاغ فرامین الهی در طول ۲۳ سال بعثت نشان داده است که تاکنون حتی یک مورد سابقه نداشته آن حضرت از دستورات الهی تخلف ورزد یا در انجام آن تعلّلی نماید.

چگونه می‌شود در ولایت علی علیه السلام که جان پیامبرصلی الله علیه وآله است و هزاران بار - در طول بعثت - ولایت او را گوشزد فرموده و این ولایت عصاره زحمات آن حضرت و همه انبیای گذشته و ضامن بقای آن است، بخواهد تعلّلی نماید و از انجام آن سرباز زند.

بنابراین به راحتی می‌توان دریافت که حضرت هرگز در صدد تعلّل در امر الهی نبوده، و منظور از این تفاصیل اهداف دیگری است که ذکر خواهد شد.

پاسخ سوم: دقت فوق‌العاده برای ابلاغ ولایت

پیامبرصلی الله علیه وآله تا کنون در معرض خطرات بسیاری قرار داشته، و آنچه به عنوان موارد ترس و نگرانی پیامبرصلی الله علیه وآله در مسئله غدیر ذکر شد عبارت بود از مخالفت، تکذیب، اتهام، استهزاء، تفرقه، طغیان و خطر جانی، که تمام اینها در اول بعثت و در طول ۲۳ ساله رسالت در مقاطع مختلف در گونه‌های مختلف برای حضرتش رخ نموده، و آن حضرت در اجرای اوامر الهی از هیچ‌یک از این موارد نهراسیده، بلکه به استقبال حوادث رفته و وظیفه الهی خود را انجام داده است.

بنابراین مسلّم است که مطرح کردن این نگرانی‌ها به عنوان عذری در برابر اجرای فرمان الهی، علل دیگری داشته و اهداف دیگری را جستجو می‌کرده است؛ و آن علت نیست جز اینکه از یک سو این اتمام حجت باید بدون خدشه انجام شود و هر گونه خللی ممکن است به آینده آن ضرر بزند، و از سوی دیگر مردم آن روز و نسل‌های آینده متوجه ترکیب جامعه مسلمین در سال‌های آخر عمر پیامبرصلی الله علیه وآله باشند و توطئه‌ها را پیش‌بینی کنند، و بعد از وقوع در تحلیل آن مشکلی نداشته باشند.

پاسخ چهارم: آگاهیِ مردم از اسرار خدا و رسول صلی الله علیه وآله

با اینکه امکان مخفی کردن این درخواست‌های پیامبرصلی الله علیه وآله درباره الغای دستور یا حفظ از شر مردم، و نیز پاسخ‌های خداوند وجود داشته، ولی بدان تصریح شده است!

به عنوان آمادگی ذهنی باید گفت: در پس پرده غیب ماجراهای بسیاری اتفاق می‌افتد و گفتگوهای بسیاری بین خدا و پیامبران و ملائکه اش انجام می‌شود، ولی اطلاع بر بسیاری از آنها به صلاح بشر نیست، و مواردی از آنها هم در حد طرفیت انسان‌ها نیست.

بنابراین چنان نیست که انسان‌ها از هر چه در پشت پرده این جهان اتفاق می‌افتد اطلاع داشته باشند، و نه پیامبران آنچه اتفاق افتاده را گفته باشند. فقط حاصل آن را در حدی که برای بشر لازم است به آنان انتقال داده‌اند.

با توجه به این اصل، درخواست پیامبرصلی الله علیه وآله برای الغای امر Ra bracket.png بَلِّغْ La bracket.png و پاسخ خداوند و درخواست عصمت و پاسخ خداوند را در نظر می‌آوریم. قبل از آنکه در صدد جواب از اصل اشکال درباره مراجعه و تعلّل پیامبرصلی الله علیه وآله در برابر امر الهی باشیم، می‌پرسیم: آیا کافی نبود نتیجه این گفتگو را که در نهایت لزوم ابلاغ ولایت است خداوند در قرآن و پیامبرصلی الله علیه وآله در غدیر برای ما می‌گفتند؟

و اما اینکه چه گفتگوهایی بین خدا و رسولش اتفاق افتاده تا این نتیجه حاصل شده از مردم مخفی می‌ماند و به آنان اطلاع داده نمی‌شد. طبعاً مردم اصل خبر را می‌فهمیدند بدون آنکه از جزئیات آن - که ربطی به اصل ماجرا ندارد - با خبر شوند، به خصوص آنکه این قسمت ماجرا سؤال برانگیز هم باشد و شنونده را متوجه مسایلی نماید.

باید نتیجه بگیریم که این تعمد در ذکر جزئیات گفتگو هم در قرآن و هم در خطابه غدیر و هم در سایر احادیث مربوط به مراحل نزول آیه، از مسایلی است که در این اتمام حجت مؤثر و دانستن آن برای بشر لازم است، و خدا می‌خواسته به صورتی رمز گونه در قرآنش به وضعیت جامعه در هنگام نزول ولایت اشاره کند، و پیامبرش تفاصیل آن جو حاکم را توضیح دهد.

امیرالمؤمنین علیه السلام دراین باره می‌فرماید: «فَانْزَلَ اللَّه عَلى نَبِيِّهِ يَوْمَ الدَّوْحِ ما بَيَّنَ عَنْ ارادَتِهِ فى خُلَصائِهِ وَ ذَوِى اجْتِبائِهِ وَ امَرَهُ بِالْبَلاغِ وَ تَرْكِ الْحَفْلِ بِاهْلِ الزَّيْغِ وَ النِّفاقِ، وَ ضَمِنَ لَهُ عِصْمَتَهُ مِنْهُمْ وَ كَشَفَ مِنْ خَبايا اهْلِ الرَّيْبِ وَ ضَمائِرِ اهْلِ الارْتِدادِ ما رَمَزَ فيهِ، فَعَقَلَهُ الْمُؤْمِنُ وَ الْمُنافِقُ»:[۱۶۷]

خداوند در روز غدیر، بر پیامبرش آیه ای نازل کرد که در آن اراده خود را درباره بندگان خالصش و انتخاب شدگانش روشن کرد، و او را به ابلاغ آن امر کرد و دستور داد که با منحرفین از حق و اهل نفاق همنشین نشود، و برای او حفظ از شر آنان را ضمانت نمود، و بدین وسیله اسرار اهل شک و شبهه و ضمایر اهل ارتداد را با کلام رمزی آشکار ساخت؛ کلامی که هم مؤمن و هم منافق نکته آن را می‌فهمد.

می‌بینیم امیرالمؤمنین علیه السلام به رمزی بودن آیه قرآن اشاره می‌کند، ولی به صورتی که هر کس به آن می‌رسد متوجه غیرعادی بودن ماجرا و جوّ خاص حاکم بر آن می‌شود.

یعنی خداوند می‌توانست آیه را چنین نازل کند: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ La bracket.png Ra bracket.png إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ La bracket.png، ولی دو جمله رمزی در وسط آیه گنجانید:Ra bracket.png وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.png وRa bracket.png وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png

هر کسی متوجه می‌شود این دو جمله عادی نیست و از خود می‌پرسد: مگر پیامبرصلی الله علیه وآله کسی است که با او این گونه سخن گفته شود، و با لسانی تهدید گونه بر او شرط شود که اگر انجام ندهی رسالت خدا را نرسانده‌ای؟ یا از خود می‌پرسد: مگر چه شرایطی حاکم بوده که خداوند به آن حضرت وعده می‌دهد که تو را حفظ می‌کنم؟ و در پی پاسخ این سؤال‌ها سعی می‌کند تفصیل کامل واقعه را به دست آورد.

و این پیامبرصلی الله علیه وآله است که در همان آغاز منبر غدیر،[۱۶۸] با کمال صراحت تمام علل و اسباب نزول آیه ای با چنین مضمون را بیان می‌کند و می‌فرماید:

وَ«اؤَدّى ما اوْحى بِهِ الَىَّ، حَذَراً مِنْ انْ لا افْعَلَ فَتَحِلَّ بى مِنْهُ قارِعَةٌ …»: آنچه بر من وحی کرده ادا می‌کنم از ترس آنکه اگر ادا نکنم عذابی از جانب او به من رسد….

«لانَّهُ قَدْ اعْلَمَنى انّى انْ لَمْ ابَلِّغْ ما انْزَلَ الَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ»: چرا که خدا به من فهمانده است که اگر آنچه در حق علی نازل کرده نرسانم رسالت او را نرسانده‌ام.

«وَ قَدْ ضَمِنَ لى تَبارَكَ وَ تَعالَى الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ …»: خداوند تبارک و تعالی برای من حفظ از شر مردم را ضمانت کرده است….

«وَ انَا ابَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ»... : و من سبب نزول این آیه را برای شما بیان می‌کنم….

«وَ سَالْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ - ايُّهَا النّاسُ - لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنافِقينَ…»:

و من از جبرئیل خواستم که از خدا بخواهد که مرا از تبلیغ این پیام به شما معذور بدارد، چرا که از کمی متقین و زیادی منافقین خبر دارم….

«وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّه مِنّى الّا انْ ابَلِّغَ ما انْزَلَ اللَّه الَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ …»: ولی خدا از من راضی نمی‌شود مگر آنکه ابلاغ کنم آنچه در حق علی بر من نازل کرده است….

پاسخ پنجم: فهماندن دشواری ابلاغ به مردم

خود پیامبرصلی الله علیه وآله اعلام کرده هرگز از اوامر الهی کوتاهی نکرده‌ام و این ابلاغ ولایت یک مورد استثنایی است. در اوایل خطبه می‌فرماید:

«مَعاشِرَ النّاسِ، ما قَصَّرْتُ فى تَبْليغِ ما انْزَلَ اللَّه تَعالى الَىَّ، وَ انَا ابَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ»:[۱۶۹]

ای مردم، من در تبلیغ آنچه خدا بر من نازل کرده کوتاهی نکرده‌ام و سبب نزول این آیه را برایتان بیان می‌کنم.

یعنی من متوجه تمام اشکالاتی که به ذهن شنوندگان این آیه و این ماجرا خطور خواهد کرد هستم، که چگونه پیامبرصلی الله علیه وآله در امتثال امر الهی عذر می‌آورد و چگونه شرط حفظ و عصمت را پیش می‌کشد؛ ولی برای اینکه مشکل از ذهن شما پاک شود علت آن را می‌گویم.

همین اندازه که خود حضرت تصریح به سؤال انگیز بودن مسئله می‌فرماید به این معنی است که عمداً این شیوه سخن مطرح شده و صرفاً برای فهماندن زمینه دشواری است که ابلاغ ولایت در آن انجام می‌شود و نتایج دیگری که از این گونه ابلاغ در نظر گرفته شده است.

پاسخ ششم: عدم امکان ابلاغ بدون ضمانت الهی

آنچه پیامبرصلی الله علیه وآله به عنوان نگرانی ذکر کرده واقعاً وجود داشته و صرف یک احتمال نبوده است و نمونه‌های آن مفصلاً در بیان فراز سوم آیه Ra bracket.png وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png بیان شد. نتیجه ای که می‌گیریم اینکه نباید فکر کنیم این ترس‌های پیامبرصلی الله علیه وآله در حد ظن و گمان بوده، بلکه حقیقت موجود در جامعه بوده که با اطلاع از آن انجام چنین ابلاغ مهمی عادتاً غیرممکن بوده است.

اینکه می‌بینیم این ابلاغ بین دو گزینه قرار می‌گیرد: یا معذور داشتن از ابلاغ یا ضمانت حفظ، به این معنی است که راهی جز این دو وجود ندارد. اگر طبق روال عادی باشد، هر عاقلی آن شرایط را در نظر بگیرد قضاوت می‌کند که تمام ترس‌ها و نگرانی‌هایی که پیامبرصلی الله علیه وآله مطرح فرموده دقیق و بجا بوده؛ و با وجود آنها ابلاغ چنین پیامی - در حدی که حق ابلاغ آن ادا شود - غیرممکن است، و اگر خداوند با قدرت بی‌انتهای خویش آن را از روال عادی خارج سازد و دفع همه نگرانی‌های مذکور را ضامن شود در این صورت نه تنها چنین ابلاغی امکان‌پذیر است، بلکه هزاران درجه سخت‌تر از آن هم با ضمانت خدا ممکن خواهد شد.

وقتی ضمانت الهی باشد، حتی اگر یک ماه یا بیشتر در غدیر می‌ماندند و هر روز پیامبرصلی الله علیه وآله دو بار بر فراز منبر قرار می‌گرفت و هر بار دقایق بیشتری درباره ولایت اهل بیت علیهم السلام بیان می‌کرد، باز هم بدون نگرانی انجام می‌شد، چرا که همه تحت تسلط پروردگارند و با قدرت او احدی یارای مخالفت ندارد و با ضمانت او همه مقهور اراده اش خواهند بود.

پاسخ هفتم: خداوند درخواست پیامبرصلی الله علیه وآله را مؤاخذه نکرده

خداوند این توقف و اعتذار پیامبرصلی الله علیه وآله را به عنوان اشکالی در نبوت او مطرح نکرده است. برای درک این مطلب باید مقام با عظمت نبوت را در نظر بگیریم، و آنچه درباره بعضی از انبیاءعلیهم السلام مثل حضرت آدم علیه السلام وارد شده که با کوچک‌ترین ترک اولی و تعلل و توقف در برابر امر الهی فوراً مورد مؤاخذه الهی قرار گرفته‌اند.

با این همه می‌بینیم این توقف و درخواست پیامبرصلی الله علیه وآله که «خدایا مرا از ابلاغ این پیام معذور بدار»، در حالی است که امر «بَلِّغْ» خطاب به او صادر شده، ولی باز هم از سوی خداوند به عنوان گناه و تخلف از مقام نبوت تلقی نشده است.

حتی مثلاً به آن حضرت نفرموده: «به مجرد اینکه چنین درخواستی در برابر امر ما کردی، چه از گفته ات بازگردی و چه بازنگردی باید مؤاخذه شوی و از مقام نبوت نازل شوی»! بلکه فقط گفته شده: «اگر ابلاغ نکنی مورد عقوبت قرار می‌گیری». فقط مسئله ابلاغ یک بار دیگر مورد تأکید قرار گرفته و خود مراجعه در امر الهی به عنوان گناه مطرح نشده است.

این بدان معنی است که این مراجعه به معنای سر تافتن از امر الهی نبوده، بلکه زمینه‌سازی برای این ابلاغ و نشان دادن این زمینه به مردم بوده است.

پاسخ هشتم: ضمانت حفظ از طرف خدا قبول شده

درخواست ضمانت حفظ هم - مانند مورد قبلی - نه تنها به عنوان اشکالی در نبوت حضرت از طرف خدا مطرح نشده، بلکه مورد قبول هم واقع شده است.

منظور این است که نکته ذکر شده درباره درخواست معذور داشتن از ابلاغ در مورد درخواست ضمانت حفظ هم مطرح است؛ بدین معنی که اگر خداوند دستور ابلاغی را می‌دهد نباید برای او شرط حفظ را مطرح کرد، بلکه به مجرد دستور الهی و لو به قیمت جان شده باید ابلاغ کرد.

اما خداوند این شرط حفظ را نه تنها به عنوان گناهی به حساب نیاورده، بلکه آن را پذیرفته و این ضمانت را عملاً به انجام رسانده است. این هم دلیل دیگری است بر اینکه درخواست حفظ از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله به عنوان پیش شرط در برابر امر الهی نبوده، ولذا مورد مؤاخذه قرار نگرفته است؛ بلکه تأییدی از جانب خداوند متعال بر کلام رسولش بوده و مقدمه‌ای بوده تا آن شرایط خاص برای ما بازگو شود و همه از آن باخبر شویم.

با در نظرگر فتن این هشت جهت در کیفیت آیه Ra bracket.png بَلِّغْ La bracket.png به تفصیل پنج اثر و نتیجه مهم این شکل از ابلاغ می‌پردازیم:

نتیجه اول: انتساب امر ولایت به خدا

وقتی ثابت شد امر ولایت از طرف خداست، باید دانست که در مواردی منافقین آن روز و روزگاران بعد سعی داشتند با پذیرفتن اصل واقعه غدیر و ابلاغ ولایت، آن را مسئله ای شخصی جلوه دهند و سپس نتیجه بگیرند که خلافت بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله مسئله الهی نیست، و آنچه حضرتش فرموده پیشنهادی از جانب خودش در خلافت بوده،[۱۷۰] و نتیجه بگیرند که تغییر آن و تعیین دیگری به جای علی علیه السلام اشکالی ندارد!

اگر چه مخالفت با پیشنهاد پیامبرصلی الله علیه وآله هم باطل است و کسی حق چنین مخالفتی را ندارد، ولی این شکل از مراجعه پیامبرصلی الله علیه وآله و تأکید دوباره الهی و سپس ضمانت حفظ در چنین امری، به‌طور قطعی ثابت کرد که امر ولایت نه تنها از طرف خداست، بلکه خداوند چنان تأکید بر ابلاغ این امرش دارد که اگر پیامبرش ابلاغ نکند به قیمت نقض رسالتش خواهد بود، و چنان در ابلاغ این امر پشتیبانی می‌کند که حفظ از هر خطری را برای ابلاغ آن ضمانت کرده است، و این محکم کاری را در هیچ‌یک از اوامر الهی سراغ نداریم. این گونه راه هر گونه تشکیک در انتساب امر ولایت به خدا بسته شد.

نتیجه دوم: نظم سه روزه معجزه الهی

برنامه سه روزه تحت قدرت الهی بدون هیچ اخلال و اغتشاشی و در کمال نظم و آرامش انجام شد. با زمینه ای که از توطئه‌های منافقین ذکر شد[۱۷۱] و اینکه شرایط حاکم بر غدیر واقعاً خطرناک بود، هر کس در آن شرایط دقت کند متوجه خواهد شد که ایجاد سر و صدا و تحریک مردم و تفرقه، و حتی اینکه عده ای بخواهند از مردم جدا شوند و از بیابان غدیر بیرون روند، یا بخواهند مخفیانه مردم را تحریک کنند، کار بسیار آسانی بود و آنان واقعاً در صدد چنین کاری بودند.

با در نظر گرفتن کثرت جمعیت که یکصد و بیست هزار نفر بودند، و غیرقابل کنترل بودن بیابان از نظر حصار نداشتن، و طولانی بودن زمان که سه روز بود و فرصت‌های شب و روز زمینه‌های مساعدی برای فتنه انگیزی بود، باید گفت:

تأمین امنیت آن جمعیت و آن مراسم در آن سرزمین به قدری مشکل بود که باید یک نیروی هزار نفری برای حراست و حفاظت آن گماشته می‌شد. در حالی که می‌بینیم بدون هیچ تشکل خاصی برای حفظ نظم، این مراسم عظیم با نظم و آرامش کامل تحقق یافت و هیچ مشکلی پیش نیامد، و این نبود جز معجزه ای از جانب پروردگار و ضمانتی که او برای غدیر فرمود، به طوری که قلب و جسم همه مسخّر اراده او گشت و هیچ‌کس قدرت کوچک‌ترین حرکت ناهنجاری از خود نیافت.

نتیجه سوم: اجرای کامل مراسم در سایه ضمانت الهی

بی نظیرترین مراسم بدون هیچ تقیه ای انجام شد، در حالی که ممکن بود ابلاغ ولایت در یک توقف یک ساعته و سخنرانی کم‌تر از نیم ساعته انجام شود و مردم حرکت کنند.

ولی برنامه مفصلی تدارک دیده شده بود که سه روز طول کشید، و سخنرانی یک ساعته در آغاز آن بود که بلند کردن امیرالمؤمنین علیه السلام و بیعت لسانی نیز در بین سخنرانی انجام شد، و بیعت با دست یکایک آن جمعیت ۱۲۴۰۰۰ نفری در طول سه روز، و شعر حسان و غیر اینها که در دنیای آن روز بی‌سابقه بود و مشابهی نداشت.

پیداست که هر اندازه مراسمی مفصل تر باشد-به خصوص آنکه مثل حج فقط عبادت نباشد بلکه حامل پیامی و به عنوان مقدمه برای هدفی باشد- به انجام رساندن آن نیاز به نیروهای منسجم تری برای اداره آن دارد، به خصوص آن که در اجرای برنامه احتمال اختلال هم وجود داشته باشد.

همان گونه که درباره حراست چنین مراسمی ذکر شد، برای اجرای آن هم نظر همه‌جانبه خداوند بود که همه مردم به صورت خود جوش در آن شرکت کردند، و زمینه مجلس به گونه ای شد که پیامبرصلی الله علیه وآله - با حضور آن همه منافق - بدون هیچ تقیه ای که منجر به حذف مواردی از سخنش و هدفش شود یا باعث انجام ندادن گوشه‌هایی از مراسم سه روزه شود، آن گونه که می‌بایست همه اهداف خود را از سخنرانی و بیعت و غیر آن به انجام رساند و هیچ تقدیم و تأخیر و برهم خوردگی و بی نظمی در برنامه پیش نیامد.

این به خاطر اطمینان پیامبرصلی الله علیه وآله به ضمانت الهی بود که: ای پیامبر، آن گونه که لایق چنین مراسمی است سخن بگو و انجام بده! من ضامنم که مشکلی و فتنه ای پیش نیاید. امام رضاعلیه السلام در این باره می‌فرماید:

«امّا بَعْدَ قَوْلِ اللَّه عَزَّ وَ جَلَ» Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png، «فَانَّهُ ازالَ كُلَّ تَقِيَّةٍ بِضِمانِ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ وَ بَيَّنَ امْرَ اللَّه تَعالى، وَ لكِنَّ قُرَيْشاً فَعَلَتْ مَا اشْتَهَتْ بَعْدَهُ»:[۱۷۲]

بعد از قول خداوند عز و جل Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ … La bracket.pngهر گونه تقیه ای را با ضمانت خدای عز و جل از میان برداشت، و آن حضرت امر خدا را بیان کرد، ولی قریش بعد از آن حضرت آنچه می‌خواستند انجام دادند.

یعنی مهم اتمام حجتِ کامل عیار و بدون تقیه بود که برای آگاهی مردم آن روز و نسل‌های بعد انجام شد، اگر چه در عمل به محتوای غدیر یعنی خلافت بلا فصل امیرالمؤمنین علیه السلام، قریش ضدیت کردند و اهداف خود را پیش بردند، ولی این مهم نیست زیرا خداوند حجت را بر آنان و همه نسل‌های آینده تمام کرده است.

نتیجه چهارم: اشاره رمزی به غایبین از غدیر

مردم آن روز و نسل‌های آینده با دیدن این آیه غدیر، نسبت به مسایل غصب خلافت بعد از غدیر آگاهی لازم را پیدا کردند و می‌کنند، برای آنکه هر گاه مسئله مراجعه و توقف و درخواست پیامبرصلی الله علیه وآله در این امر الهی و ضمانت حفظ خدا را ببینند، فوراً متوجه وجود مسایلی می‌شوند که در مراسم ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام وجود داشته است، و این مهم به حالتی رمز گونه به اشخاص منتقل می‌شود، چنان‌که امیرالمؤمنین علیه السلام دراین باره می‌فرماید:

«فَانْزَلَ اللَّه عَلى نَبِيِّهِ فى يَوْمِ الدَّوْحِ ما …، كَشَفَ عَنْ خَبايا اهْلِ الرَّيْبِ وَ ضَمائِرِ اهْلِ الارْتِدادِ، ما رَمَزَ فيهِ فَعَقَلَهُ الْمُؤْمِنُ وَ الْمُنافِقُ»:[۱۷۳]

خداوند بر پیامبرش در روز غدیر نازل کرد آنچه که از کارهای پنهانی اهل شک و ریبه و ضمایر اهل ارتداد پرده برداشت. این کار را خدا به صورت رمزی در آیه قرار داد به گونه ای که مؤمن و منافق آن را درک می‌کنند.

اینجاست که این آیه اتمام حجتی بر مردم آن روز و آینده شد که سقیفه را یاری کرده و می‌کنند و غدیر را رها نموده و می‌نمایند، کما اینکه راهگشای فکری دقیقی شد تا در تحلیل مسائل غصب خلافت ریشه‌ها را نشان دهد.

ما از خدای بزرگ و پیامبر گرامی تشکر می‌کنیم که با نازل کردن این آیه و این شکل خاص از اتمام حجت، میلیاردها انسان را از بی‌خبری نجات دادند، و تا آخر روزگار برای احدی عذری باقی نگذاشتند؛ چنان‌که حضرت زهراعلیها السلام می‌فرماید: بعد از روز غدیر خم خداوند هیچ عذری برای احدی باقی نگذاشته است.[۱۷۴]

در اینجا نکاتی از فرازهای آیه تبلیغ را بیان می‌کنیم:

فراز اول: «یا ایها الرسول»

۱. این آیه با خطاب Ra bracket.png یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ La bracket.png آغاز شده است. این تعبیر در دو جای قرآن دیده می‌شود: یکی در اینجا و دیگری در آیه ۴۱ همین سوره. گویا در کنار شناساندن منافقین و ترس و واهمه از دشمن، می‌خواهد به آیندگان و تمام مسلمین اهمیت و عظمت مطلب فهمیده شود.

  1. در آیه شریفه تبلیغ تعبیر «رسول» آمده و «نبی» و الفاظ دیگر هم‌معنی نفرموده است، چون تبلیغ با رسالت مناسبت دارد. مخصوصاً اگر این تبلیغ هم بسیار با اهمیت باشد.
  2. در این آیه از خود آن مطلبی که باید تبلیغ شود اسم نبرده است، تا هم به عظمت آن اشاره کرده باشد، و هم به آن چیزی اشاره کند که لقب رسالت Ra bracket.png یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ La bracket.png به آن اشاره دارد؛ یعنی بفهماند که این مطلب امری است که رسول خداصلی الله علیه وآله در آن هیچ گونه اختیاری ندارد.

بنابراین در آیه شریفه دو دلیل و برهان بر اختیار نداشتن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در تبلیغ کردن یا تأخیر در تبلیغ بیان شده است: یکی تعبیر از آن جناب به رسول، و دیگری هم نگفتن اصل مطلب.

آیه کریمه علاوه بر اینکه این دو برهان را بیان می‌فرماید، دو توجیه محکم برای رسول خداصلی الله علیه وآله است:

اول: جرئت پیدا کردن آن حضرت بر اظهار دستور الهی و علنی کردن آن برای عموم مردم، و اینکه تا ایشان زنده است باید به زبان مبارک خودش به مردم ابلاغ شود، و کسی در رساندن این وظیفه الهی جای خود آن جناب را نمی‌گیرد.

دوم: تصدیق و تأیید فراست و زیرکی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله است؛ یعنی می‌فهماند که خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله به درستی احساس خطر کرده و تصمیم صحیح گرفته است.

فراز دوم: «بلّغ»

۴. ادیبان گفته‌اند: باب «تفعیل» غالباً برای تکثیر است؛ به این معنی که فاعل، اصل فعل را زیاد انجام دهد.[۱۷۵]

در آیه شریفه تبلیغ نیز معنای Ra bracket.png بلّغ La bracket.png این است که پیام خداوند متعال را به عده زیادی برسان، و چون در واقعه غدیر خم عده زیادی از مسلمانان بودند، همان یک بار گفتن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نتیجه اش همان تکثیر بود؛ یعنی رساندن پیام الهی به افراد متعدد و فراوان.[۱۷۶]

۵. در آیات شریفه قرآن همیشه مشتقّات گوناگون «ابلاغ» و «تبلیغ» همراه واژه رسالت الهی و مانند آن به کار رفته است؛ مثلاً Ra bracket.png أُبَلِّغُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّ La bracket.png،[۱۷۷] Ra bracket.png فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ La bracket.png،[۱۷۸] Ra bracket.png الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا La bracket.png[۱۷۹]

فراز سوم: «ما اُنزل الیک»

  1. آوردن فعل Ra bracket.png أُنْزِلَ La bracket.pngبه صیغه مجهول می‌رساند که موضوع بدون اسناد به فاعل دارای اهمیت است.
  2. ظهور فعل Ra bracket.png أُنْزِلَ La bracket.png در ماضی و گذشته حقیقی است نه مضارع و آینده، چرا که صیغه ماضی برای معنای گذشته وضع شده، و چنانچه قرینه ای برای حمل بر مضارع نباشد، بر همان معنای وضع شده حقیقی حمل می‌شود که ماضی است.

همچنین آیه تبلیغ در حجةالوداع و در آخرین ماه‌های زندگانی رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شده است، و اگر فعل بر مضارع و آینده حمل شود معنای آیه به این صورت می‌شود: و اگر آنچه را که بعداً بر تو نازل می‌کنیم در ماه‌های باقی مانده از نبوتت ابلاغ نکنی، هرگز رسالت خود را به پایان نرسانده‌ای. معنایی که در هیچ روایتی به آن اشاره نشده، و از هیچ عالم شیعی و سنی نقل نشده است.[۱۸۰]

فراز چهارم: «من ربّک»

۸. جمله Ra bracket.png من ربّک La bracket.png تصریح می‌کند که این امر از جانب خداوند متعال است، و افراد نادان خیال نکنند پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله از پیش خود می‌گوید.[۱۸۱]

۹. این جمله تأکید می‌کند که انتخاب رهبر اسلامی (امام معصوم) باید از سوی خداوند باشد.

فراز پنجم: «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته»

۱۰. مطلبی که خداوند در این زمینه نازل کرده، بسیار بیشتر از سایر خبرهایی که بر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل کرده اهمیت دارد، به طوری که می‌فرماید: «اگر این مطلب را ابلاغ نکردی رسالت ما را به مردم نرسانده‌ای». در این آیه، پیامی است که از نظر اهمیت با همه پیام‌های دوران نبوت و رسالت برابر است، چنان‌که اگر این پیام به مردم نرسد، گویا همه پیام‌ها محو می‌شود.

۱۱. رساندن این مطلب بر پیامبرصلی الله علیه وآله دشوار بوده است، زیرا بیم آن بود که مردم آن را قبول نکنند و آزاری به وی برسانند. خداوند آن حضرت را تهدید کرد و با تعبیر Ra bracket.png وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ La bracket.png رسول خداصلی الله علیه وآله را از ترک تبلیغ آن بر حذر داشته است. استعمال چنین جمله ای در موردی است که کار بر شخص دشوار و سنگین باشد.[۱۸۲]

۱۲. این جمله که به صورت جمله شرطیه به کار رفته، نوعی تهدید است؛ به این معنی که اگر امر پروردگار به مردم ابلاغ نشود و به آنها نرسد و حق آن رعایت نشود، گویا حق هیچ جزئی از اجزای دین مراعات نشده است.[۱۸۳]

۱۳. محتوای پیام باید مسئله ای اساسی و هم وزن رسالت باشد، و گرنه مسائل جزئی و فردی این همه تهدید لازم ندارد.

۱۴. پیام آیه مربوط به توحید، نبوت، معاد و همچنین نماز، روزه، حج، زکات، خمس و جهاد نیست، چون این اصول و فروع در طول ۲۳ سال دعوت پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله بیان شده بود و مردم به آنها عمل می‌کردند. اما بنا بر روایات اهل بیت علیهم السلام آنچه کنار گذاشته شد ولایت بود.

امام باقرعلیه السلام فرمود: «بُنى الاسلام على خمس: على الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الولاية، و لم يناد بشىء كما نودى بالولاية. فأخذ الناس بأربع و تركوا هذه؛ يعنى الولاية»:[۱۸۴] اسلام بر پنج پایه بنا شده است: بر نماز و زکات و روزه و حج و ولایت، و به چیزی مانند ولایت فراخوانده نشد. اما مردم آن چهار مورد (اول) را گرفتند و این (ولایت) را رها کردند.

در روایت دیگر امام باقرعلیه السلام فرمود: بنای اسلام روی پنج چیز است: نماز و زکات و حج و روزه و ولایت. زراره گوید: به حضرت عرض کردم: کدام یک از اینها برتر است؟ فرمود: ولایت برتر است، زیرا ولایت کلید آنهاست و شخص والی (ولیّ) راهنمای آنهاست.[۱۸۵] اشاره به اینکه امامان معصوم علیهم السلام راهنمای نماز و زکات و حج و روزه هستند، و این اعمال بدون راهنمایی آنها درست نیست.

فراز ششم: «و اللَّه یعصمک»

۱۵. رسول خداصلی الله علیه وآله از پیشامدهای بعد از ابلاغ وحی و از خطر نابود شدن دین بیم داشت. از این رو خداوند آن حضرت را دلداری می‌دهد؛ که ما تو را از شرّ مردم نگاه می‌داریم. عیّاشی به سند خود از ابن‌عباس و جابر بن عبداللَّه انصاری روایت کرده است که گفتند: خدا پیامبرش صلی الله علیه وآله را مأمور ساخت تا علی علیه السلام را به جانشینی خود منصوب کند. پیامبرصلی الله علیه وآله بیم داشت که مبادا مردم بگویند: از پیش خود عطایی به پسر عموی خود داد، و به وی طعنه بزنند. خدا هم این آیه را فرستاد، و پیامبرصلی الله علیه وآله در غدیر خم ولایت علی علیه السلام را به مردم اعلام کرد.[۱۸۶]

۱۶. رسول خداصلی الله علیه وآله خطرهایی را در تبلیغ این حکم پیش‌بینی می‌کرد. ولی این خطر، خطر جانی نبود، زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ترسی از جان دادن در راه رضای خدا نداشت. سیره و روش عملی آن حضرت و حضور شجاعانه ایشان در غزوه‌های مختلف تعداد غزوات (جنگ‌هایی که پیامبرصلی الله علیه وآله خود رهبری سپاه را بر عهده داشته) را ۲۶ یا ۲۷ غزوه نوشته‌اند. علت اختلاف این است که گروهی غزوه خیبر را با غزوه وادی القری - که به دنبال هم رخ داد - دو غزوه، و برخی آنها را یک غزوه شمرده‌اند،[۱۸۷] چنین ترسی را تکذیب می‌کند. همچنین خداوند سبحان در آیات قرآن بر دور بودن پیامبران علیهم السلام از این گونه ترس‌ها شهادت می‌دهد و می‌فرماید:

Ra bracket.png مَا کَانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ ۖ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ ۚ وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ ۗ وَکَفَیٰ بِاللَّهِ حَسِیبًا La bracket.png:[۱۸۸] هیچ گونه منعی (سختی و گناهی) نیست در آنچه خدا بر پیامبر واجب کرده است این سنت خداست که پیش از این در میان گذشتگان (معمول) بوده و فرمان خدا به اندازه و حساب شده است. همان کسانی که پیام‌های خدا را ابلاغ می‌کنند و از او می‌ترسند و از هیچ‌کس جز خدا بیم ندارند و همین بس که خداوند حسابگر (و پاداش دهنده اعمال آنها) است.

۱۷. ترس پیامبرصلی الله علیه وآله از مسلمانانی بود که با زبان اسلام آورده بودند، ولی دلشان ایمان نداشت. از اخبار و تاریخ بر می‌آید که آنچه آنها از پذیرفتن آن سرباز می‌زدند ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود، و مسئله ای همانند قبول ولایت آن حضرت برای آنها دشوارتر نبود، چون آنها به نماز، روزه، حج، جهاد، خمس (غنایم جنگ)، زکات و سایر احکام اعتراضی نداشتند، و فقط به خمس (به‌طور مطلق) اعتراض داشتند، که آن هم به جهت ولایت بود. داستان حارث بن نعمان فهری و اعتراض او در غدیر و عذاب الهی با سنگ آسمانی - که علمای شیعه[۱۸۹] و سنی[۱۹۰] نقل کرده‌اند - شاهد گویای این حقیقت است.

۱۸. آنچه پیامبرصلی الله علیه وآله مأمور به تبلیغ آن شد از جانب خدا بود. چون پیامبرصلی الله علیه وآله از عکس العمل مردم بیم داشت، خدا هم به وی وعده داد که او را از شر مردم نگاه می‌دارد. خداوند رساندن این مطلب به اطلاع مردم را با تأکیدی کامل از پیامبر خواست؛ به طوری که ابلاغ آن را به منزله تمام دین خود قرار داد که رسول‌خداصلی الله علیه وآله به مردم رسانده بود.

آن مطلب چیزی جز خلافت و امامت نبود، زیرا تبلیغ سایر احکام موجب ترس و هراس پیامبرصلی الله علیه وآله از مردم نبود. چنان‌که این تأکید هم جز با مقام عالی ولایت مناسبت ندارد، و عدم تبلیغ آن احکام به منزله ترک تمام احکام نیست. این اهتمام فقط با ولایت و خلافت تناسب دارد، زیرا با تعیین خلیفه از جانب خداوند، دین از خطر تباهی و زیاده و نقصان محفوظ خواهد ماند.[۱۹۱]

۱۹. حسین بن احمد بیهقی به سند خود روایت کرده است: مردی به امام رضاعلیه السلام عرض کرد: ای فرزند رسول خدا، از عروة بن زبیر نقل کرده‌اند که گفته است: رسول خداصلی الله علیه وآله در حال تقیّه از دنیا رحلت کرد فرمود: بعد از نزول این آیه که خداوند ضامن حفظ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله شد: Ra bracket.png وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png، پیامبرصلی الله علیه وآله هر نوع تقیه را از خود دور کرد و امر خدا را ابلاغ فرمود.[۱۹۲]

۲۰. با مراجعه به قرآن آشکار می‌شود هر زمان که شخصی به عنوان رهبر و صاحب اختیار معرفی شده است، عده ای در مقابل آن اعتراض کرده‌اند.

برای مثال در داستان طالوت، هنگامی که پیامبرشان اشموئیل، طالوت را رهبر و فرمانده آنها از طرف پروردگار معرفی کرد: Ra bracket.png وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا La bracket.png، عده ای به صورت اعتراض گفتند: Ra bracket.png قَالُوا أَنَّیٰ یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ ۚ La bracket.png: چگونه او بر ما حکومت کند با اینکه ما از او شایسته تریم و به او ثروت زیادی داده نشده است؟ پیامبرشان علت انتخاب او را این گونه بیان می‌کند:Ra bracket.png قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ۖ وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ La bracket.png:[۱۹۳] خدا او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) بدن او افزوده است.

بنابراین رسول خداصلی الله علیه وآله با علم به این مطلب که عده ای از مردم پس از معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام برای رهبری و صاحب اختیار بودن او علیه ایشان اعتراض کنند، از فتنه و شرّ این افراد بیمناک بود. که آیه خطاب به پیامبرصلی الله علیه وآله می‌فرماید:Ra bracket.png وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png: و خدا تو را از (خطرات احتمالی و شرّ) مردم حفظ می‌کند

فراز هفتم: «من الناس»

۲۱. گر چه افرادی امثال فخر رازی سعی کرده‌اند که Ra bracket.png النَّاس La bracket.png در آیه را به قرینه پایان آیه به کفار برگردانند که می‌فرماید:Ra bracket.png ... أَنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ La bracket.png، ولی این معنی خلاف ظاهر کلمه Ra bracket.png النَّاس La bracket.pngاست، زیرا «ناس» هم شامل کافر می‌شود و هم مؤمن، و دلیلی بر منحصر کردن آن در کفار وجود ندارد؛ بنابراین بایدRa bracket.png الکافرین La bracket.png در آیه را به مرتبه ای از کفر معنی کرد که شامل منافقان زمان حضرت رسول صلی الله علیه وآله شود که از آنها ترس داشت.[۱۹۴]

۲۲. وجود این آیه در بین آیات مربوط به یهود ممکن است اشاره به این نکته باشد که مردمان منافقی که پیامبرصلی الله علیه وآله از آنها خوف و ترس داشت، به منزله یهود و از جنس آنان در کفر و ضلالت و گمراهی هستند.[۱۹۵]

۲۳. مراد از «ناس» در آیه شریفه یهود نیست، چرا که اگر مقصود یهود بود، مناسب بود این سوره در اوایل هجرت نازل شود[۱۹۶]؛ آن زمان که رسول‌خداصلی الله علیه وآله در شهر غربت و در بین تعداد کمی از مسلمانان مدینه زندگی می‌کرد و از چهار طرفش یهودیان او را محاصره کرده بودند. آن هم یهودیانی که به تعبیر قرآن شدیدترین دشمنی را با مؤمنان داشتند،[۱۹۷] و با قدرت هر چه بیشتر به مبارزه علیه پیامبرصلی الله علیه وآله برخاستند و صحنه‌های خونینی نظیر جنگ خیبر و مانند آن را به راه انداختند.

۲۴. با توجه به این آیه، معلوم می‌شود آن حکم الهی حکمی است که مایه قوام و استقرار دین است. حکمی است که انتظار می‌رود مردم (ناس) در مقابل آن قیام کنند، و در نتیجه آنچه را رسول‌خداصلی الله علیه وآله از دین بنا نهاده را نابود و متلاشی سازند.

همچنین روشن می‌شود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله این فتنه را به خوبی دریافته بود و از آن بیم داشت. از این رو در انتظار فرصتی مناسب و محیطی آرام بود که بتواند مطلب را به عموم مسلمانان ابلاغ کند و آنها هم آن را بپذیرند.

باید دانست که احتمال فتنه گری از ناحیه مشرکین و بت پرستان عرب و سایر کفار نمی‌رفت، بلکه نگرانی حضرت از سوی مسلمانان بود؛ زیرا دگرگون ساختن اوضاع و خنثی کردن زحمات رسول خداصلی الله علیه وآله وقتی از ناحیه کفار قابل تصور است که دعوت اسلامی منتشر نشده باشد. اما پس از انتشار اسلام در جهان، اگر انقلابی فرض شود، جز به دست مسلمانان تصور نمی‌شود.

جامعه آن روز مسلمانان از عده ای مردان صالح و مسلمانان حقیقی، و عده قابل توجهی از منافقین بود که به ظاهر فقط مسلمان بودند، و عده ای دیگر هم از مردمان بیماردل و ساده لوح تشکیل شده بود که هر حرفی را از هر کسی باور می‌کردند.

در قرآن کریم نیز به این دو گروه -[۱۹۸] و مردمان بیماردل[۱۹۹] - اشاره صریح شده است.

بنابراین ممکن بود که انتصاب امیرالمؤمنین علیه السلام برای جانشینی پیامبرصلی الله علیه وآله این دو گروه را - که در آیه به (ناس) تعبیر شده‌اند - به این توهم گرفتار کند که - العیاذ باللَّه - رسول اللَّه صلی الله علیه وآله این حکم را از پیش خود و به نفع خود تشریع کرده است و از تشریع این حکم نفعی نصیب آن حضرت می‌شود.

فراز هشتم: «إن اللَّه لا یهدی القوم الکافرین»

۲۵. در پایان آیه، از باب تهدید و مجازات، به آنهایی که این رسالت مخصوص - یعنی اعلام ولایت و جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام - را انکار کنند و در برابر آن از روی لجاجت کفر بورزند، می‌گوید: «خداوند کافران لجوج را هدایت نمی‌کند». پس در حقیقت انکار ولایت و منصب الهی امامت نوعی کفر است.

در آیه ای دیگر می‌فرماید:Ra bracket.png وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولٰئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ La bracket.png:[۲۰۰] و کسانی که به موجب آنچه خدا فرو فرستاده حکم و داوری نکنند آنان خود کافر هستند.

همچنین در آیه ای دیگر به صراحت می‌فرماید: Ra bracket.png وَالَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْسًا لَهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُ La bracket.png:[۲۰۱] و کسانی که کفر ورزیدند سقوط و هلاکت بر آنها باد و (خدا) کردارهایشان را تباه کرد. این (هلاکت و سقوط) به این سبب است که آنچه را خدا نازل کرده است نپسندیدند و (خدا نیز) اعمال و کردارهایشان را تباه و نابود ساخت.

روایات بسیاری از طریق عامه و خاصه نقل شده که تصریح کرده‌اند: کسانی که ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را نپذیرند وارد بهشت نخواهند شد. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود:

یا علی، هر گاه بنده ای خدای عزوجل را بندگی کند همانند آنچه نوح علیه السلام در میان قومش بود، و چنانچه برای چنین بنده ای همانند کوه احد طلا بوده باشد و آن را در راه خدا انفاق کند، و اگر عمرش به قدری طولانی شود تا هزار مرتبه با پای پیاده حج کند و سپس میان صفا و مروه مظلومانه شهید شود، ولی ولایت تو را نداشته باشد، یا علی - بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد و داخل بهشت نخواهد شد.[۲۰۲]

۲۶. با این قسمت از آیه، آرامش و تسلّی مجددی بر قلب مبارک رسول خداصلی الله علیه وآله داده شد؛ چرا که در جمله قبل با وعده حفظ و نگهداری از شرّ مردمان کافر، و در این جمله با تأکید بر عدم هدایت آن افراد زمینه آسودگی خاطر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فراهم شد.[۲۰۳]

پانویس

  1. مائده /۶۷؛ ژرفای غدیر: ص ۹۳ ۷۱ ۴۲؛ غدیر کجاست؟: ص۱۲–۲۵؛ واقعه قرآنی غدیر: ص ۶۷–۸۲.
  2. اشاره به فتح مکه است که در آن روز همه مشرکین از جمله معاویه و پدر و پسرش از آزاد شدگان پیامبرصلی الله علیه وآله شدند.
  3. مائده/۶۷.
  4. کتاب سلیم: حدیث ۲۵.
  5. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۷ ۱۴۳؛ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸.
  6. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۲؛ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹.
  7. نفحات الازهار: ج ۸ ص ۱۹۵–۲۵۷؛ به نقل از کتاب قیّم عبقات الانوار فی امامة ائمة الاطهار علیهم السلام.
  8. به الدر المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸ مراجعه شود
  9. به بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۵ مراجعه شود
  10. به الدر المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸ مراجعه شود
  11. الکشف و البیان - مخطوط
  12. ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام: ص ۸۶
  13. اسباب النزول: ص ۱۱۵
  14. کتاب حدیث الولایة - مخطوط
  15. شواهد التنزیل: ج ۱ ص ۱۸۷
  16. ترجمة امیرالمؤمنین علیه السلام من تاریخ دمشق: ج ۲ ص ۸۶
  17. تفسیر الرازی: ج ۱۲ ص ۴۹
  18. مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول علیهم السلام: ص ۴۴
  19. مفتاح النجا فی مناقب آل العبا، مخطوط
  20. تفسیر النیسابوری: ج ۶ ص ۱۳۰–۱۲۹
  21. مودة القربی: ینابیع المودة: ص ۲۴۹
  22. الفصول المهمة فی معرفة الأئمةعلیهم السلام: ص ۴۲
  23. عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری: ج ۱۸
  24. الدر المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸
  25. تفسیر شاهی
  26. به نفحات الازهار: ج ۸ ص ۲۴۷ مراجعه شود
  27. الاربعین فی فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام -مخطوط
  28. توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل - مخطوط
  29. مفتاح النجاح - مخطوط
  30. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰۴.
  31. در این باره به کتاب‌های زیر از منابع اهل سنت نیز می‌توان مراجعه کرد: عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰۳؛ ارجح المطالب: ص ۵۶۶،۲۰۳،۶۸،۶۷؛ اسباب النزول: ص ۱۳؛ امالی شجری: ص ۱۴؛ تاریخ دمشق: ج ۲ ص ۸۵؛ فتح القدیر: ج ۳ ص ۵۷؛ المنار: ج ۶ ص ۴۶۳؛ تنزیل الآیات: ص ۵۴؛ التهذیب فی التفسیر: ج ۳ ص ۱۰۶؛ توضیح الدلائل: ص ۱۵۸؛ فتح البیان: ج ۳ ص ۸۹.
  32. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸؛ ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۱۲–۱۳۵.
  33. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۷۷؛ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱؛ الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶.
  34. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۱۱.
  35. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰؛ آمالی الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.
  36. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷؛ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۱–۵۲؛ تفسیر العیاشی: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹.
  37. بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵؛ مصباح کفعمی: ص ۶۹۵؛ الاقبال: ص ۴۶۱.
  38. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷؛ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۱–۵۲؛ تفسیر العیاشی: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹.
  39. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۹۷؛ الاقبال: ص ۴۵۳–۴۵۹.
  40. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹؛ آمالی الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.
  41. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۹۶ ح ۱۰۹؛ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ح ۷۷؛ تفسیر فرات: ص ۱۹۵.
  42. الیقین: ص ۳۷۳.
  43. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.
  44. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹؛ آمالی الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.
  45. تفسیر البرهان: ج ۱ ص ۴۸۸ ح ۲.
  46. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸–۱۴۰ بخش ۲.
  47. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸ بخش ۲.
  48. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸ بخش ۲.
  49. مراجعه شود به کتاب: عوالم العلوم: ج ۳/ ۱۵ ص ۲۹۷ ۵۰.
  50. تفسیر البرهان: ج ۱ ص ۴۸۸ ح ۲؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۵۰ ۴۰.
  51. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۵؛ منظور از آنچه شب معراج نازل شده همان ولایت علی علیه السلام است.
  52. عوالم العلوم: ج ۳/ ۱۵ ص ۱۷۷.
  53. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱.
  54. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸ بخش ۲.
  55. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸ بخش ۲.
  56. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۶۰–۱۳۵.
  57. مراجعه شود به: غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۱۳۱–۱۲۱.
  58. کتاب سلیم: ص ۲۰۰؛ ۱۹۹.
  59. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸ بخش ۲.
  60. کتاب سلیم: ص ۲۰۰–۱۹۹؛ الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶.
  61. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.
  62. الیقین: ص ۳۷۳؛ تفسیر فرات: ص ۱۹۵.
  63. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.
  64. الاقبال: ص ۴۵۹–۴۵۳؛ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱.
  65. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ۴۰ ح ۲۱۱؛ تفسیر العیاشی: ج ۱ ص ۳۳۱. الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶.
  66. الیقین: ص ۳۷۳.
  67. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.
  68. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.
  69. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۳؛ احتجاج: ج ۱ ص ۷۰؛ روضة الواعظین: ص ۹۰.
  70. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.
  71. کتاب سلیم: ص ۲۰۰–۱۹۹.
  72. آمالی الصدوق: ص ۲۹۰؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۷ ۴۰.
  73. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۹۶ ۳۹.
  74. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.
  75. مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج ۲ ص ۸۶–۷۹.
  76. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۹ بخش ۲.
  77. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۷.
  78. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.
  79. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.
  80. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۹۷ ۴۰.
  81. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۷.
  82. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۲۵۲–۱۸۵.
  83. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ ۹۷.
  84. مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۶ ۲۳۵ ۲۳۰ ۲۱۷ ۱۳۱ ۱۰۸ و ج ۲ ص ۴۰۶ ۱۰۱ و ج ۳ ص ۷۷.
  85. الیقین: ص ۳۷۳.
  86. دلائل الامامة: ص ۵۱۶؛ بحار الانوار: ج ۵۲ ص ۸۶.
  87. کتاب سلیم: ص ۲۰۰–۱۹۹.
  88. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۹ بخش ۲.
  89. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۷.
  90. بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.
  91. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۱۵ ح ۱۵۱.
  92. مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: به ج ۲ ص ۲۴۹–۲۴۵.
  93. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۷.
  94. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۹۷.
  95. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.
  96. آمالی الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۴۰.
  97. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱.
  98. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۴۰ بخش ۲.
  99. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.
  100. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۹ ح ۳.
  101. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۹۷.
  102. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۹.
  103. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۹۶ ح ۲۵۸.
  104. الیقین: ص ۳۷۳.
  105. آمالی الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.
  106. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱.
  107. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۹ بخش ۲.
  108. تفسیر البرهان: ج ۱ ص ۴۸۸ ح ۲.
  109. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۹ ح ۳.
  110. کتاب سلیم: ص ۲۰۰–۱۹۹.
  111. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸ بخش ۲.
  112. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۹.
  113. بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.
  114. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۵۳ ح ۲۳۴.
  115. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ح ۷۷.
  116. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.
  117. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۸–۱۷۷.
  118. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۹.
  119. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۹ بخش ۲.
  120. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.
  121. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.
  122. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۵۲ ۵۱.
  123. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۶۰–۱۳۵.
  124. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۹ ۱۱۱؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۴۷؛ کتاب سلیم: ص ۴۰۹ ح ۵۵.
  125. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۹ ۲۱۵؛ همچنین مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۵۷ بخش ۱۱.
  126. الغدیر: ج ۱ ص ۲۹۱؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۹۹؛ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۱۹ ح ۱۰۲.
  127. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۸ و ج ۳۷ ص ۱۹۵ ۱۶۶ ۱۱۲؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۴ ۹۸ ۴۱.
  128. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۰۹ ۲۰۵.
  129. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.
  130. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۸.
  131. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴ ح ۳۸.
  132. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷.
  133. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۶۷ ص ۴۴.
  134. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.
  135. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۸ ۱۱۹ و ج ۲۸ ص ۹۹.
  136. آری بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷ ۱۶۲ ۱۳۶؛ همچنین مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۳۹۶–۳۸۸.
  137. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.
  138. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۹.
  139. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰.
  140. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۳ ح ۵۹.
  141. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷.
  142. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۳.
  143. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۹.
  144. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۳ ح ۵۹.
  145. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴.
  146. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۹.
  147. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ۱۶۱؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۷۷ ۹۷ ۹۶.
  148. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۳.
  149. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۳.
  150. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳.
  151. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۳.
  152. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۲۸ ۱۵۱.
  153. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳.
  154. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۲.
  155. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۹.
  156. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۱.
  157. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۲.
  158. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۵۹ ح ۴۲. همچنین مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج ۲ ص ۲۷۳–۲۶۵.
  159. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۳.
  160. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷ و ج ۳۷ ص ۱۱۶ ۱۱۵.
  161. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ ۹۷.
  162. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۵.
  163. مراجعه شود به کتاب غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۶ ۲۳۵ ۲۳۰ ۲۱۷ ۱۳۱ ۱۰۸ و ج ۲ ص ۴۰۶ ۱۰۱ و ج ۳ ص ۷۷.
  164. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۳۵–۱۱۲؛ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸.
  165. الکافی: ج ۲ ص ۲۱.
  166. نجم /۴ ۳.
  167. بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.
  168. مراجعه شود کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۴۰–۱۳۸ بخش ۲.
  169. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۹ بخش ۲.
  170. مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۳۹۶–۳۸۹.
  171. مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۱۰۸–۱۰۳.
  172. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۲ ح ۱۶؛ عوالم العلوم: ج ۳۱۵ ص ۱۵۳ ح ۲۳۴.
  173. بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.
  174. بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۶۱.
  175. شرح شافیه: ج ۱ ص ۹۲.
  176. بین باب افعال و تفعیل فرقی ظریف وجود دارد. برای مثال بین اکثار و تکثیر، اطراب و تطریب، اکرام و تکریم؛ مثلاً خداوند متعال می‌فرماید: «یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا»، ای انت تکثر جدالنا، (هود/۳۲). و در آیه دیگر می‌فرماید: «واذکرو إذ کنتم قلیلاً فکثرکم» (اعراف/۸۶) ای جعل عددکم کثیراً، که در اولی کثرت نسبت به فاعل بوده و در دومی نسبت به مفعول؛ یعنی احداث و ایجاد کثرت در مفعول. و عنوان إطراب (بر وزن اکرام) احداث طرب است در معنی و فاعل؛ یعنی اشعار و الحانش شعر طربی و لحن طربی است، هر چند این شعر و لحن برای مستمع ایجاد طرب نکند. و در عنوان تطریب (بر وزن تفعیل) ایجاد طرب است در مستمعین، هر چند شعر و لحن طربی نباشد و برای فاعل ایجاد طرب نکند. و اکرام و تکریم، که تکریم احداث و ایجاد کرامت است از فاعل نسبت به مفعول. (غنا موسیقی: ج ۳ ص ۱۸۶۶ ۱۸۵۸.)
  177. اعراف / ۶۲.
  178. هود / ۵۷.
  179. احزاب / ۲۹.
  180. امام‌شناسی و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۴۸ ۲۴۷.
  181. فروغ هدایت: ص ۳۰۵.
  182. فروغ هدایت: ص ۳۰۱.
  183. امام‌شناسی و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۴۸.
  184. الکافی: ج ۲ ص ۱۸ ح ۳، باب دعائم الاسلام.
  185. الکافی: ج ۲ ص ۱۸ ح ۵، باب دعائم الاسلام.
  186. تفسیر العیاشی: ج ۱ ص ۳۳۱؛ همین روایت را سید ابوالمحمد از حاکم حسکانی در شواهد التنزیل به اسناد خودش از ابن ابی عمیر هم روایت کرده است (شواهد التنزیل: ج ۲ ص ۳۸۱) محمد بن ابی عمیر از اصحاب امام رضا و امام محمد تقی علیهما السلام بود. در میان اصحاب امامان هیچ‌کدام مانند ابن ابی عمیر از خلفای ستمکار رنج ندید. سالیانی دراز به جرم شیعه بودن و به علت اینکه حاضر نمی‌شد در حکومت عباسیان قضاوت کند زندانی بود. (فروغ هدایت: ص ۳۰۴ ۳۰۳.)
  187. مروج الذهب: ج ۲ ص ۲۸۸ ۲۸۷.
  188. احزاب / ۳۹ ۳۸.
  189. مجمع البیان: ج ۱۰ ص ۵۳۰؛ تفسیر فرات: ص ۵۰۵؛ تفسیر برهان: ج ۵ ص ۴۸۴؛ مرآة العقول: ج ۵ ص ۳۹.
  190. روح المعانی: ج ۱۵ ص ۶۲؛ الکشف و البیان: ج ۱۰ ص ۳۵؛ شواهد التنزیل: ج ۲ ص ۳۸۱.
  191. فروغ هدایت: ص ۳۰۳.
  192. عیون اخبار الرضاعلیه السلام: ج ۲ ص ۱۳۰.
  193. بقره / ۲۴۷.
  194. امام‌شناسی و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۴۹.
  195. امام‌شناسی و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۶۲.
  196. قرطبی در تفسیر خود، به صراحت ادعای اجماع می‌کند که سوره مائده مدنی بوده و برخی از آیات آن نیز در حجةالوداع نازل شده است. الجامع لاحکام القرآن: ج ۶ ص ۳۰.
  197. «لتجدنّ اشدّ الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا» (مائده /۸۳ .)
  198. منافقین/۸؛ بقره/ ۹.
  199. بقره /۱۰.
  200. مائده / ۴۴.
  201. محمدصلی الله علیه وآله / ۹ ۸.
  202. ترجمة الامام علی بن ابی طالب علیه السلام: ج ۱ ص ۷۶؛ لسان المیزان: ج ۵ ص ۲۱۹؛ ینابیع المودة: ج ۲ ص ۷۶؛ المناقب: ص ۶۷–۳۸.
  203. بر کرانه غدیر: ص ۸۴.