حوض کوثر
ائمه عليهم السلام و حوض كوثر[۱]
اميرالمؤمنين عليه السلام در جنگ صفين احتجاج مفصلى فرمود و در ضمن اشاره به غدير و نزول آيه اكمال پس از خطبه و بيان حديث غدير فرمود:
... سپس خداوند تعالى اين آيه را نازل كرد: «اليَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإسْلامَ ديناً»[۲]××× : »امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما به حد كمال رساندم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم« .
سلمان فارسى پرسيد: يا رسولاللَّه، آيا اين آيات به خصوص درباره على نازل شده است؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: درباره او و جانشينانم تا روز قيامت نازل شده است. و سپس فرمود: اى سلمان، تو و كسانى كه با تو در اين مطلب حاضر بودند شاهد باشيد و حاضران به غايبان برسانند.
سلمان فارسى عرض كرد: يا رسولاللَّه، آنان را براى ما بيان فرما.
فرمود: على برادرم و وزيرم و وصيّم و وارثم و خليفهام در امتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من، و يازده امام از فرزندانش، اول آنان فرزندم حسن و سپس حسين و سپس نُه نفر از فرزندان حسين، يكى پس از ديگرى، كه قرآن با آنان است و آنان با قرآنند، و از آن جدا نمىشوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند.××× 1 كتاب سليم: ح 25. ×××
2. حوض كوثر در ماجراى غدير××× 2 اسرار غدير: ص 65 - 62 . ×××
پس از خطبه غدير و در طول سه روز كه مراسم بيعت ادامه داشت، قشرهاى مختلف مردم گروه گروه در پيشگاه پيامبرصلى الله عليه وآله حضور مىيافتند. در اين اجتماعات كوچك - با توجه به اهميت خطبه و مسئله بيعت - سؤالاتى درباره آن مطرح مىكردند و توضيح بيشترى مىخواستند.
پس چند سؤال و جواب و اقرار مردم به رسالت و ولايت و اشارههاى مكرر به مسئله امامت و حديث غدير، پيامبرصلى الله عليه وآله در ادامه فرمود:
بدانيد كه من منتظر شما هستم و شما فرداى قيامت كنار حوض كوثر بر من وارد مىشويد، و آن حوضى است كه عرض آن به وسعت بُصرى تا صنعاست.××× 3 بُصرى شهرى در شام، و »صنعا« شهرى در يمن است و در اينجا منظور بزرگى حوض كوثر است. ××× در آن قدحهايى از نقره به تعداد ستارگان آسمان است.
بدانيد كه فرداى قيامت وقتى كنار حوض )كوثر( نزد من مىآييد از شما سؤال خواهم كرد كه درباره آنچه امروز شما را شاهد گرفتم و نسبت به ثقلين پس از من چه كرديد؟
ببينيد براى روزى كه مرا ملاقات مىكنيد در غيبت من با آنان چگونه رفتار مىكنيد.
پرسيدند: يا رسول اللَّه، ثقلين كدامند؟ فرمود: ثقل اكبر كتاب خداوند عزوجل است، كه واسطهاى متصل از خدا و از من در دست شماست. يك سوى آن به دست خدا و طرف ديگر آن در دست شماست.
در آن علوم گذشته و آينده است تا روزى كه قيامت به پا شود. ثقل اصغر همتاى قرآن است و آن على بن ابىطالب و عترت اوست، و اين دو از يكديگر جدا نمىشوند تا بر سر حوض كوثر نزد من بيايند.
از آنان سؤال كنيد و از غير آنان نپرسيد كه گمراه مىشويد. من براى اين دو از خداوند لطيف خبير درخواستهايى كردهام و خداوند به من عطا فرموده است. يار آن دو، ياور من و خوار كننده آن دو، خوار كننده من است. ولىّ آن دو ولىّ من و دشمن آنان دشمن من است. هيچ امتى قبل از شما هلاك نشده مگر زمانى كه دينش را طبق هوا و هوس خود قرار داده و بر ضد پيامبرش همدست شده و قيام كنندگان به عدالتشان را كشته است.
بدانيد كه من عدهاى را از آتش نجات خواهم داد ولى عدهاى را از دست من مىگيرند. من خواهم گفت: خدايا اصحابم؟! به من گفته مىشود: تو نمىدانى اينان پس از تو چه كردند!!××× 1 عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 261 239 199 - 196 97 75 54 49 46 44 43. ×××
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: ولايت / اقرار به ولايت پس از خطبه غدير.
3. خطبه غدير و حوض كوثر××× 1 سخنرانى استثنائى غدير: ص 170 - 157. ×××
در اواسط بخش سوم خطبه غدير و با بيان ثقلين، حوض كوثر را يادآور شد.
مَعاشِرَ النّاسِ، اِنَّ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبينَ مِنْ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ هُمُ الثِّقْلُ الاَصْغَرُ، وَ الْقُرْآنُ الثِّقْلُ الاَكْبَرُ، فَكُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَ مُوافِقٌ لَهُ ، لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوْضَ.
اى مردم، على و پاكان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اكبر است. هر يك از اين دو از ديگرى خبر مىدهد و با آن موافق است. آنها از يكديگر جدا نمىشوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند. بدانيد كه آنان امينهاى خداوند بين مردم و حاكمان او در زمين هستند.
4. سؤال پيامبرصلى الله عليه وآله از ثقلين كنار حوض كوثر××× 2 غدير در قرآن: ج 3 ص 178 - 172. ×××
در غدير كتاب الهى با حيات مردم عجين گرديد، به صورت جزء لا ينفكّى كه تا حوض كوثر عضو جدايى ناپذير زندگى مسلمانان خواهد بود. پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير فرمود:
إنّى سائِلُكُمْ غَداً فيما اشْهَدْتُ اللَّه بِهِ عَلَيْكُمْ فى يَوْمِكُمْ هذا اذا وَرَدْتُمْ عَلَىَّ حَوْضى وَ ما ذا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَيْنِ بَعْدى، فَانْظُرُوا كَيْفَ خَلَّفْتُمُونى فيهِما حينَ تَلْقُونى:
من فرداى قيامت كه بر سر حوضم نزد من مىآييد از شما بازخواست خواهم كرد درباره آن چيزى كه امروز خداوند را بر شما براى آن شاهد گرفتم. ببينيد چگونه با امانتهاى من رفتار مىكنيد، و پاسختان در روزى كه به ملاقات من مىآييد چيست؟××× 3 الخصال: ص 65 ح 98. بحار الانوار: ج 37 ص 121. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 197. ×××
الا وَ انى فَرْطُكُمْ وَ انْتُمْ تَبَعى، تُوشِكُونَ انْ تَرِدُوا عَلَىَّ الْحَوْضَ، فَاسْالُكُمْ حينَ تَلْقُونى عَنْ ثِقْلَىَّ: كَيْفَ خَلَّفْتُمُونى فيهِما؟ :
بدانيد كه من پيش از شما بر سر حوض كوثر حاضر مىشوم و شما از پى من مىآييد و بر سر حوض كوثر بر من وارد مىشويد. آنگاه كه مرا ملاقات مىكنيد از شما درباره دو يادگار گرانبهايم سؤال مىكنم: پس از من با آنان چگونه رفتار كرديد؟××× 1 الطرائف: ص 43 ح 218. مناقب ابن مغازلى: ص 16 ح 23. بحار الانوار: ج 37 ص 184 ح 69 . عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 76. ×××
تحليل اعتقادى
در غدير اعلام شد كه مردم بايد آماده پاسخگويى باشند و بىتفاوتى آنان هم پذيرفته نيست. اما اينكه درباره چه موضوعى و در چه حدى، نياز به توضيح دارد.
بايد توجه داشت كه دستورات پيامبر عظيمالشأنصلى الله عليه وآله گاهى پيشنهاد يك راه خير و ارشاد به عمل خوب است كه مردم را در برابر گزينه خوب و بهتر قرار مىدهد، ولى در اين انتخاب بازخواستى از آنان نيست. اما گاهى فرمان واجبى است كه مردم در برابر دو گزينه آرى و نه قرار مىگيرند، و بايد انتخاب قطعى را به عنوان اطاعت و عصيان اعلام كنند تا پاسخ آنان در روز بازخواست روشن باشد، و پىآمدهاى آن را هم براى خود رقم زنند.
در مواردى از اين هم فراتر مىرود و به صراحت اخطار مىشود كه در اين باره از شما بازخواست خواهم كرد، و حتماً در انتخاب خود دقت كنيد كه بايد پاسخگو باشيد.
الف. سؤال از ثقلين در قيامت
مسئله ثقلين تنها مطلبى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله با صداى بلند اعلام فرموده كه در روز قيامت درباره آن سؤال خواهم كرد و همه بايد درباره راه انتخابى خود پاسخ و دليل محكم داشته باشند، و اين اختصاص عظمت آن را مىرساند.
سؤالى كه درباره قرآن و عترت از ما پرسيده خواهد شد آن است كه: پس از من چگونه با آنها رفتار كرديد؟ يعنى دستوراتى كه درباره احترام به قرآن و تلاوت با تدبر آن و دقت در معانى بلندش و پرهيز از متشابهاتش به شما داده بودم عمل نموديد؟
آيا حق اين امانت را ادا كرديد؟ آيا قرآن را وارد زندگى خود نموديد؟
چه كسى مىتواند بهترين پاسخ را آماده كند و در برابر پيامبرش شرمنده نشود.
چگونه بايد باشيم تا بىدرنگ آنچه او از ما خواسته تقديم حضورش نماييم و لبخند رضايت بر لبانش بنشانيم؟ چه پاسخى خواهند داشت آنان كه قرآن را كنار گذاردند، و يا الفاظ آن را به صحنه آوردند و مردم را از تعليم معانى آن باز داشتند، و يا مفسر حقيقى آن را وادار به سكوت كردند و مفسران به رأى خود را وارد ميدان كردند؟
ب. سقيفه سدّ راه قرآن
ابوبكر و عمر از همان آغاز سقيفه، بر ظاهر قرآن تأكيد كردند و از تفسير آن منع نمودند؛ چرا كه نياز به مفسر آن اميرالمؤمنينعليه السلام بود، و آنان از حضور حضرت ابا داشتند. حتى آنچه را از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل شده بود منع مىكردند. ابوبكر طى دستورى چنين گفت: لا تَرْوُوا الاحاديثَ عَنِ النَّبِىِّ وَ اشْتَغِلُوا بِالْقُرْآنِ: حديث از پيامبر نقل نكنيد و به قرآن مشغول باشيد.××× 1 تذكرة الحفاظ: ج 1 ص 13 5. ×××
عمر هرگاه كارگزاران خود را به شهرها مىفرستاد به آنان دستور مىداد براى مردم حديث نقل نكنند و آنان را از قرآن به امر ديگرى مشغول ننمايند! جالبتر اينكه هرگاه اطلاع مىيافت يكى از آنان از اين دستور تخلف ورزيده، او را به مدينه احضار مىكرد و تا آخر عمر او را نزد خود نگه مىداشت و آنچه او از احاديث جمع كرده بود از دستش مىگرفت و مىسوزاند.××× 2 الطبقات الكبرى )ابن سعد( : ج 3 ص 287. ×××
مردى به نام »ضبيع« درباره معانى آيات قرآن بسيار پرس و جو مىكرد تا آنكه از عمر درباره تفسير »الذَّارِياتِ« و »النَّازِعاتِ« و »الْمُرْسَلاتِ« سؤال كرد. عمر به جاى پاسخ آن قدر او را زد كه عمامه از سرش افتاد، و سپس او را زندانى كرد. بعد از آن هر روز او را بيرون مىآورد و صد ضربه مىزد. آخر الأمر آن مرد گفت: گويا شلاق تو تأثير خود را كرده است كه ديگر درباره قرآن سؤال نكنم!!
عمر او را از زندان بيرون آورد و سوار بر شترى بىجهاز نمود، مستقيماً از مدينه به بصره تبعيد كرد، و دستور داد كسى با او صحبت نكند و همنشين او نشود، و درباره او گفت: اين شخص دنبال علم است، ولى اشتباه رفته است!!!××× 1 اثبات الهداة: ج 2 ص 370 ح 224. ×××
روز ديگر ابنعباس را مىبينيم كه به معاويه وارث سقيفه مىگويد: آيا ما را از قرائت قرآن مانع مىشوى؟ معاويه گفت: نه. گفت: از تأويل آن مانع مىشوى؟ گفت: آرى. ابنعباس گفت: تو مىگويى قرآن را بخوانيم ولى نپرسيم مقصود خدا چه بوده است؟ معاويه گفت: آرى!!
ابنعباس گفت: كدام بر ما واجبتر است: قرائت قرآن يا عمل به آن؟ معاويه گفت: عمل به آن! ابنعباس گفت: چگونه به قرآن عمل كنيم قبل از آنكه بدانيم خداوند از آنچه بر ما نازل كرده چه مقصودى داشته است؟ معاويه گفت: معنى و مقصود قرآن را از كسانى بپرس كه بر خلاف آنچه تو و اهلبيت مىگوييد معنى كنند.
ابنعباس گفت: قرآن بر اهلبيتى كه با آنان نسبت دارم نازل شده، و با اين حال معناى آن را از آل ابىسفيان يا آل ابىمعيط يا يهود و نصارى و مجوس بپرسم؟! معاويه گفت: ما را با اين كفار يكسان قرار دادى و از آنان حساب كردى! ابنعباس گفت: به جان خودم قسم! اين مقايسه را از آن جهت نمودم كه تو هم مانند آنان منع مىكنى از اينكه خدا را با قرآن و با آنچه در آن از امر و نهى و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه آمده عبادت كنيم و بپرستيم.
معاويه گفت: پس قرآن را بخوانيد و آن را تأويل هم بنماييد ولى آنچه از تفسير قرآن كه خداوند درباره شما نازل كرده و پيامبرصلى الله عليه وآله درباره شما فرموده نقل نكنيد، و هر چه غير آن است نقل كنيد! سپس ابنعباس را تهديد كرد و گفت: اگر هم خواستى از آن معانى قرآن نقل كنى پنهانى باشد و به صورت علنى كسى از تو چنين چيزى را نشنود!!××× 1 كتاب سليم: ص 315 حديث 26. ×××
ج. غوغاى قرآن كنار حوض كوثر
نبايد وعده پيامبرصلى الله عليه وآله را براى پاسخ امت بر سر حوض كوثر ساده تلقى كنيم. صحنهاى عظيم به وقوع خواهد پيوست كه امت عظيم مسلمان در محضر پيامبرشان بايستند و با پاسخ به پرسشهاى آن حضرت درباره قرآن و عترت به صورت جدى تكليف خود را روشن كنند. آن منظره ديدنى را خود پيامبرصلى الله عليه وآله در حديثى ترسيم فرموده است آنجا كه مىفرمايد:
امت من بر سر حوض كوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد مىشوند:
اول آنان رايت گوساله امت من است. من بپا مىخيزم و دست او را مىگيرم. به محض آن كه دستش را گرفتم روى او سياه مىشود و قدم هايش به لرزه در مىآيد و امعاء و احشاء او منقلب مىشود، و تابعين او نيز همين گونه مىشوند.
از آنان مىپرسم: بعد از من با دو يادگار گرانقدر من چگونه رفتار كرديد؟ در پاسخ مىگويند: ثِقْل بزرگتر )يعنى قرآن( را تكذيب نموديم و پاره پاره كرديم، و ثِقْل كوچكتر )عترت( را در تنگنا قرار داديم و حقش را گرفتيم. آنگاه من مىگويم: به سمت چپ برويد. آنان از نزد من تشنه و جگر سوخته و روسياه باز گردانده مىشوند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيدهاند.
سپس رايت فرعون امتم بر سر حوض وارد مىشوند كه اكثر مردم اينانند كه توسط او از راه راست منحرف شدهاند ... . دست رئيس آنان را مىگيرم، و به محض آنكه دست او را مىگيرم رويش سياه مىشود و قدمهايش مىلرزد و امعاء و احشاء او منقلب مىشود، و آنان كه تابع او بودهاند نيز چنين مىشوند. من مىگويم: درباره ثِقْلين بعد از من چه رفتارى كرديد؟ مىگويند: ثِقل بزرگتر را تكذيب كرده و آن را پاره پاره كرديم، و با ثِقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. من مىگويم: شما هم به راه گروه اول برويد. آنان هم تشنه و جگر سوخته و روسياه باز مىگردند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيدهاند.
سپس رايت هامان امتم كه امام پنجاه هزار نفر از آنان است نزد من مىآيند. من بر مىخيزم و دست او را مىگيرم. آنگاه كه دست او را گرفتم روى او سياه مىشود و قدمهايش به لرزه مىافتد و امعاء و احشايش منقلب مىشود، و تابعين او نيز چنان مىشوند. من مىپُرسم: درباره ثِقلين بعد از من چه كرديد؟ مىگويند: ثِقل اكبر را تكذيب كرديم و از دستوراتش سرپيچى نموديم، و ثقل اصغر را خوار كرديم و او را تنها گذاشتيم. من مىگويم: شما به راه گروههاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مىگردند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيدهاند.
سپس رايت مِخْدَج نزد من مىآيد كه امام هفتاد هزار نفر از امت من است و من دست او را مىگيرم. به محض آنكه دست او را گرفتم رويش سياه مىشود و قدمهايش به لرزه در مىآيد و امعاء و احشاء او منقلب مىشود، و تابعين او نيز چنان مىشوند. مىگويم: بعد از من درباره ثِقْلين چه كرديد؟ مىگويند: ثقل اكبر را تكذيب كرده و عصيان نموديم، و با ثقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. مىگويم: شما هم به راه گروههاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مىگردند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيده باشند.
سپس رايت اميرالمؤمنين و قائدِ پيشانىسفيدان نزد من وارد مىشود. من بپا مىخيزم و دست او را مىگيرم، و در اين حال روى او و اصحابش سفيد مىشود. مىگويم: بعد از من درباره ثِقلين چه رفتارى داشتيد؟ مىگويند: ثقل اكبر را تابع شديم و آن را تصديق نموديم، و ثقل اصغر را كمك كرديم و يارى نموديم و همراه او به شهادت رسيديم. من مىگويم: سيراب و آب نوشيده باز گرديد. آنان جرعهاى مىنوشند كه بعد از آن هرگز تشنه نمىشوند. روى امامشان همچون خورشيد طالع است، و روى آنان مانند ماه چهاردهشبه و همچون نورانىترين ستاره در آسمان است.
سپس پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: بر اين پيشگويى من شاهد هستيد؟ گفتند: آرى، ما گواه اين مجلس خواهيم بود.××× 1 اليقين: ص 275 باب 96. ×××
ما نيز از بلنداى چهارده قرن مىگوييم: يا رسولاللَّه! اين پنج گروه را نيك مىشناسيم، و قبل از حوض كوثر در اين دنيا بر ضلالت آن چهار گروه معتقديم و شهادت مىدهيم، و اميدواريم زير پرچم على بن ابىطالبعليه السلام از تابعين و تصديق كنندگان قرآن در قول و عمل در گروه پنجم باشيم.