سند مکتوب غدیر

از دانشنامه غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۲۲ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها)

دستور پیامبر صلی الله علیه و آله به مکتوب شدن غدیر[۱]

   پس از اتمام خطبه غدير توسط پيامبر صلى الله عليه وآله، شايعات منافقين و شبهه اندازى آنان تأثيراتى بين عده ‏اى مردم ضعيف الايمان ايجاد كرده بود. گروهى مى ‏گفتند: «محمد گمراه شده است»! عده ‏اى ديگر مى ‏گفتند: «اِغوا شده است». گروه ديگرى مى ‏گفتند: »درباره اهل ‏بيتش و پسر عمويش از روى هواى نفس سخن مى ‏گويد« .

عكس‏ العمل قاطعى لازم بود كه به همه شايعه ‏ها پايان دهد و شبهه‏ ها را ريشه كن نمايد، كه با يک اقدام به موقع و غير قابل انتظار به ثمر رسيد. پيامبرصلى الله عليه وآله امر كرد تا سند مكتوبى براى غدير آماده شود. براى اين كار دستور داد تا بلال ندا دهد: «الصلاة جامعة» تا همه جمع شوند.

وقتى مهاجرين و انصار و ساير گروه ‏هاى مردم جمع شدند حضرت فرمود: «اى قريش، امروز شرف از آن شماست، صف‏ هاى خود را مرتب كنيد». سپس فرمود: «اى عرب، امروز شرف از آن شماست، صف‏ هاى خود را مرتب كنيد». سپس فرمود: «اى موالى و هم پيمانان، امروز شرف از آن شماست، صف ‏هاى خود را مرتب كنيد».

با اين كلماتِ پيامبرصلى الله عليه وآله، همه گروه ‏ها در برابر آن حضرت در صف‏ هاى منظم ايستادند و منتظر سخنان حضرت شدند. سپس دوات و كاغذى طلب كرد و به يك نفر دستور داد آنچه حضرت مى‏ گويد و مردم اقرار مى‏ كنند به صورت مكتوب در آورد و آن را ثبت كند.

نوشته به دستور حضرت چنين آغاز شد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» . سپس پرسيد: آيا به اين مطالب شهادت مى ‏دهيد؟ گفتند: آرى. فرمود: آيا مى‏ دانيد كه خداوند مولى و صاحب اختيار شماست؟ گفتند: آرى به خدا قسم. فرمود: آيا مى‏ دانيد كه من مولى و صاحب اختيار شما هستم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. در اينجا حضرت بازوى على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را گرفت و آن را بلند كرد به حدى كه سفيدى زير بازوى حضرت ظاهر شد و در آن حال فرمود: »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ« ، و سپس فرمود: »اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ« .

همه اين گفتگوها طبق دستور حضرت در آن ورقه ثبت شد، تا سندى مكتوب از غدير براى آينده ‏ها و آيندگان تاريخ باشد. همزمان آيات ۱ تا ۴ سوره نجم نازل شد تا از يك سو تأييد ديگرى بر وَحْيانى بودن غدير باشد و از سوى ديگر مشتى محكم بر دهان ياوه گويانى باشد كه نسبت گمراهى و اغوا و هواى نفس به مبلغ اعظم غدير مى‏ دادند. آيات چنين بود:

((وَ النَّجْمِ اِذا هَوى، ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى، وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْىٌ يُوحى)) : ((قسم به ستاره هنگامى كه سقوط كرد، صاحب شما )پيامبرصلى الله عليه وآله( گمراه نشده و اِغوا نشده و از روى هواى نفس سخن نمى ‏گويد. آنچه مى‏ گويد وحيى است كه بر او نازل مى‏ شود)).

به بيان ديگر: تفاوت ميان سخن و نوشته در آن است كه (ما كُتِبَ قَرَّ وَ ما حُفِظَ فَرَّ) ، و منظور آن است كه آنچه نوشته شود ماندگار مى‏ گردد و آنچه فقط در حافظه قرار بگيرد از ذهن پاك مى ‏شود.

اين بدان معناست كه اسناد مكتوب پشتوانه‏ هايى پابرجا هستند كه جزئيات موضوع مورد نظر در آن تبيين مى ‏شود و قابل تغيير و تحريف نيست، اما سخنرانى مجموعه‏ اى از گفتار است كه معمولاً اجمالى از آن در خاطره ‏ها مى‏ ماند و بسيارى از جزئيات آن فراموش مى ‏شود.

هنگام استناد نيز همين تفاوت بين سند مكتوب و اسناد منقول وجود دارد. اكنون اگر خطيب خصوصيتِ يك سخنرانى را به عنوان يك سند رسمى و دائمى اعلام كرد همه موظف مى‏ شوند كه متن آن را با تمام جزئياتش به خاطر بسپارند و حفظ كنند، و در واقع آن را تبديل به يك سند مكتوب نمايند. اين بدان معناست كه كلمه به كلمه و جمله جمله گفتار را از دست ندهند و عيناً آن را در صفحه كاغذ منعكس كنند تا سندى باشد براى همه كسانى كه مى ‏خواهند به فرازهاى آن در مسائل مختلف استناد نمايند.


اين همان نكته بى‏ سابقه ‏اى بود كه مردم براى اولين بار در يك سخنرانى پيامبرصلى الله عليه وآله از آن حضرت مى ‏شنيدند كه خطبه غدير را اتمام حجتى قرار داد بر آنان كه مقابل منبر غدير حاضرند و بر كسانى كه در آنجا حضور ندارند، و حتى بر آنان كه به دنيا نيامده ‏اند. آن حضرت در اين باره فرمود: من رسانيدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم، تا حجت باشد بر حاضر و غايب و بر همه كسانى كه حضور دارند يا ندارند، و به دنيا آمده ‏اند يا نيامده ‏اند.

در بُعد ديگر: مراسمى كه به عنوان احياى شعائر برگزار مى ‏شود با مراسمى كه با اهداف بلند مدت اجرا مى‏ شود، اين تفاوت را دارد كه در نوع اول آنچه بر جاى مى ‏ماند انتشار خبر آن است ولى در نوع دوم گذشته از گزارش خبرى بايد اسناد تثبيت شده‏ اى از آن براى نسل ‏هاى آينده باقى بماند تا اهداف دقيق آن را منتقل نمايد.

از مواضع اعجاب برانگيز سخنرانى غدير آن بود كه براى ماندگارى مقاصد آن برنامه عظيم چند پيش‏ بينى متفاوت در نظر گرفته شد كه در سراسر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله سابقه نداشت:

يكى سندى بود كه عصاره غدير با حضور بزرگان صحابه در آن ثبت شد.

ديگرى شعر بلند حسّان بن ثابت بود كه داستان غدير را در خود جاى داد.

سوم اعلان روز غدير به عنوان يك عيد دائمى براى مسلمانان بود.

چهارم علامت گذارى محل سخنرانى به عنوان مسجد غدير براى هميشه تاريخ بود.

در مورد ماجراى سند مكتوب غدير بايد گفت: دست نوشته‏ اى كه به امر پيامبرصلى الله عليه وآله در حضور آن حضرت و اجتماع بزرگان صحابه در غدير به ثبت رسيد، به همه فهماند كه مسئله غدير ركن همه احكام الهى است، چرا كه فقط در اين مورد چنين اقدامى صورت گرفت و سابقه چنين اقدامى در هيچ يك از احكام الهى به چشم نمى‏ خورد.

برنامه چنين بود كه پس از سخنرانى غدير، در فرصت مناسبى از ايام سه روزه غدير، پيامبرصلى الله عليه وآله امر كرد تا سند مكتوبى براى غدير آماده شود. براى اجراى اين دستور سه مرحله طى شد:

ابتدا به بلال دستور دادند تا ندا دهد كه مردم جمع شوند. پس از اجتماع مردم حضرت گروه ‏هاى مختلف مردم را نام برد و قريش و مهاجر و انصار و نيز غير عرب‏ ها را مخاطب قرار داد و خطاب به هر گروه غدير را روز شرف آنان اعلام كرد:

وقتى مهاجرين و انصار جمع شدند حضرت فرمود: اى قريش! امروز شرف از آن شماست، صف‏ هاى خود را مرتب كنيد. سپس فرمود: اى عرب! امروز شرف از آن شماست، صف‏ هاى خود را مرتب كنيد. سپس فرمود: اى موالى و هم پيمانان! امروز شرف از آن شماست، صف‏ هاى خود را مرتب كنيد.

حضرت با اين كلمات همه گروه‏ ها را فراخواند و همه را مخاطب قرار داد. سپس دوات و كاغذى طلب كرد و دستور داد كاتب آنچه حضرت مى‏ گويد و مردم اقرار مى ‏كنند به صورت مكتوب در آورد و آن را ثبت كند. نوشته به دستور حضرت چنين آغاز شد.

در مرحله دوم دستور داد صف ‏ها را مرتب كنند و در برابر حضرت به حالت سان ديدن منظم بايستند و منتظر سخنان حضرت باشند.

آنگاه دستور داد دوات و كاغذى آوردند، و سپس به كاتب امر كرد كه آنچه حضرت مى‏ فرمايد و مردم اقرار مى‏ كنند به صورت مكتوب در آورد و در آن ورقه ثبت نمايد.

منظره بديعى بود كه صف‏ هاى منظم مردم و چشمان دوخته شده آنان به لبان پيامبرصلى الله عليه وآله و دستان نويسنده‏ اى كه مى‏ نوشت، در انتظار ادامه برنامه بود. پيامبرصلى الله عليه وآله اعلام كرد جملاتى را خواهد گفت و از آنان اقرار خواهد گرفت و سپس آن جملات و اقرارها مكتوب خواهد شد.

سخنان حضرت در برابر مردم چنين آغاز شد: ((بسم اللَّه الرحمن الرحيم، لا اله الا اللَّه، محمد رسول اللَّه)) . سپس پرسيد: آيا به اين مطلب شهادت مى‏ دهيد؟ گفتند: آرى. در اينجا نويسنده آن را ثبت كرد.

سپس فرمود: آيا مى‏ دانيد كه خداوند مولى و صاحب اختيار شماست؟ گفتند: آرى به خدا قسم. اين مطلب هم ثبت شد.

بعد از آن فرمود: آيا مى‏ دانيد كه من مولى و صاحب اختيار شما هستم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. اين فراز هم ثبت شد.

در اينجا پيامبرصلى الله عليه وآله كارى را كه بر فراز منبر غدير انجام داده بود تكرار كرد و بازوى على ‏عليه السلام را گرفت و بلند كرد و در آن حال فرمود: ((مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ)).اين فراز هم در آن ورقه ثبت گرديد.[۲] همه اين گفتگوها طبق دستور حضرت در آن ورقه ثبت شد؛ و اينجا بود كه خداوند اين آيات را نازل كرد: ((وَ النَّجْمِ إِذا هَوى، ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى، وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى))[۳]: »قسم به ستاره هنگامى كه پايين مى‏ آيد، صاحب شما )يعنى پيامبرصلى الله عليه وآله( گمراه نشده و راه نايافته نيست و از روى هواى نفس سخن نمى‏ گويد. آنچه مى‏ گويد نيست مگر وحيى كه نازل مى‏ شود« .[۴]

بدين صورت پيامبرصلى الله عليه وآله در سند ابدى غدير ولايت على‏ عليه السلام را متصل به ولايت خود، و ولايت خود را متصل به ولايت خدا اعلام كرد و همه بدان اقرار كردند؛ و اين اقرارنامه به عنوان يادگارى ماندگار از غدير به پرونده اسلام افزوده شد، تا در آينده ‏هاى بلند مدت تا قيامت بدانند در غدير سخن از چه بوده و سخنرانى يك ساعته اول شخص عالم بر چه محورى ايراد شده است.

در اينجا لازم است چند تحليل اعتقادى بيان شود:

1.تحليل اول:

در اين ماجرا شش نكته مهم جلب توجه مى‏ كند كه به آنها مى ‏پردازيم:

نكته اول: وقوع ماجرا در ايام غدير

اين ماجرا به احتمال قوى در ايام سه روزه اقامت در غدير به وقوع پيوسته، كما اينكه آن حضرت در موقعيت‏ هاى مختلفى از سه روزه غدير مردم را جمع مى ‏كرد و محتواى ولايت را به گونه ‏هاى مختلف تكرار مى ‏فرمود. همه اين اقدامات به نوعى تثبيت موقعيت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اذهان و قلوب مردم بود، تا راه فراموش كارى بسته شود.

نكته دوم: سند مكتوب براى آيندگان

انتخاب روش كتابت و تنظيم سندى كه براى روزهاى آينده و نسل‏ هاى آينده ارزش خاصى دارد در برابر فراموشكاران نقش ويژه ‏اى ايفا مى‏ كند. دقيقاً مانند مسئله كتف كه پيامبرصلى الله عليه وآله در ساعات آخر عمر درخواست آن را كردند تا سندى محكم به دست مؤمنين بدهند؛ ولى عمر مانع شد و به هر قيمتى بود نگذاشت براى آن حضرت كتف و دوات بياورند، و حتى حاضر به توهين به ساحت مقدس رسول اللَّه‏ صلى الله عليه وآله شد![۵]

نكته سوم: ثبت اقرار مردم

آنچه از ظاهر اين داستان كوتاه پيداست اينكه حضرت گزارش گونه ‏اى از اين مراسم تهيه كرد، نه آنكه محتواى آن را به امضاى همه آنان رسانده باشد. همين اندازه كه به امر حضرت و در حضورش گزارشى تهيه شود و اقرارهاى مردم در آن ثبت شود از امضاى همه آنان مهم‏تر خواهد بود.

نكته چهارم: غدير متعلق به همه

در اين مراسم حضرت تعمد داشته كه هيچ گروهى را مورد توجه خاص قرار ندهد، بلكه از يك سو قريش را مورد خطاب قرار مى ‏دهد، سپس همه عرب را و بعد همه موالى را كه منظور غير عرب هستند.

اين بدان معناست كه غدير متعلق به همه است و مخاطب آن همه مسلمانانند، و عمل كننده به آن هم بايد همه عرب و عجم از هر قبيله و گروهى، و به هر رنگى از سياه و سفيد و زرد و سرخ باشند؛ چنانكه در متن خطابه غدير مى ‏فرمايد:

«انَّ جَبْرَئيلَ هَبَطَ الَىَّ ... انْ اقُومَ فى هذَا الْمَشْهَدِ فَاعْلِمَ كُلَّ ابْيَضَ وَ اسْوَدَ: انَّ عَلِىَّ بْنَ ابى‏ طالِبٍ اخى وَ وَصِيّى».

نكته پنجم: امضاى الهى در كنار سند مكتوب

آياتى كه در پايان اين ماجرا نازل شده امضاى ديگرى از خداوند است كه پاسخ فتنه‏ گران را مى‏ دهد. آنان كه موذى گرانه مى‏ پرسيدند: مِنَ اللَّه اوْ مِنْ رَسُولِهِ: آيا غدير و ولايت و بيعت از طرف خداست يا از طرف رسولش است؟ پاسخ خدا چنين است:

»ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى«؛ يعنى اين همان پيامبر است كه كلمه كلمه ‏اش هدايت مردم بوده و تغيير نكرده و -  نعوذ باللَّه -  گمراهى در او پديد نيامده است.

»وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى«؛ او كه از روى هوا و هوس سخنى نمى‏ گويد، و تمام سخنان او حساب شده و مورد امضاى خداست.

»إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى«؛ آنچه او مى‏ گويد وحى خداست و از طرف خدا به او الهام گرديده است.

نكته ششم: بيان مقام عظيم پيامبرصلى الله عليه وآله

پس از اعلام ولايت -  به جز عده‏اى كه كاملاً در برابر امر ولايت سر تسليم فرود آوردند -  بقيه مردم استنكاف و نپذيرفتن ولايت را در دل خود با يكى از سه جهت عنوان كردند: عده ‏اى مى‏ گفتند كه به تشخيص ما پيامبرصلى الله عليه وآله از راه حق منحرف شده است!! عده ‏اى ديگر برنامه غدير را سخنان جالبى براى اغواى مردم تلقى كردند! عده‏ اى ديگر هم به صراحت گفتند: او خواسته دل خود را مى‏ گويد.

اگر چه اين سه ديدگاه قابل جمع در يك عنوان است ولى با ديده دقت كه بنگريم حاكى از فساد اعتقادى آنان در گونه‏ هاى متفاوت است. يعنى عده اى كار حضرت را اشتباه تلقى مى‏ كردند و عده‏ اى ديگر آن را حيله و تزوير به شمار مى ‏آوردند و عده اى حمل بر نفس پرستى و پيروى از خواهش دل مى ‏كردند.

خداوند همه اين برخوردهاى كفرآميز را كه برخاسته از ضعف ايمان يا عدم اعتقاد بود با اين آيات پاسخ داد، و بار ديگر مقام عظيم پيامبرصلى الله عليه وآله را به همه كوردلانى كه بر سر مسئله ولايت چنين جسارتى به آن حضرت روا داشتند، خاطر نشان ساخت. امام صادق‏ عليه السلام اين مرحله غدير را چنين بيان فرموده است:

هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را معرفى كرد، مردم سه دسته شدند: عده‏ اى گفتند: محمد گمراه شده است. عده ‏اى ديگر گفتند: اغوا شده است. گروه ديگرى گفتند: درباره اهل‏بيتش و پسر عمويش از روى هواى نفس سخن مى ‏گويد. اينجا بود كه خداوند سبحان چنين نازل كرد: »وَ النَّجْمِ إِذا هَوى، ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى، وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى« : »قسم به ستاره هنگامى كه فرودآمد، صاحب شما )يعنى پيامبرصلى الله عليه وآله( گمراه نشده و اغوا نشده و از روى هواى نفس سخن نمى‏ گويد. آنچه مى‏ گويد وحيى است كه بر او نازل مى ‏شود« .[۶] در حديث ديگرى اين مرحله از غدير با تفسير آيات مزبور چنين ترسيم شده است: پيامبرصلى الله عليه وآله به على ‏عليه السلام فرمود: يا على، قسم به آنكه مرا به پيامبرى مبعوث فرموده، وصايت و خلافت و امامت بعد از من براى تو واجب گرديد. منافقين گفتند: محمد در محبت پسر عمويش گمراه شده و منحرف گرديده و درباره شأن او از روى هواى نفس سخن مى‏ گويد.

خداوند تبارك و تعالى هم اين آيات را نازل كرد: »وَ النَّجْمِ إِذا هَوى« ، خداوند عزوجل مى ‏گويد: »قسم به خالق ستاره هنگامى كه پايين آمد« . »ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ« يعنى محمدصلى الله عليه وآله در محبت على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام گمراه نشده، »وَ ما غَوى وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى« يعنى درباره مقام على ‏عليه السلام از روى اغوا و هواى نفس سخن نمى‏ گويد. »إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى« : »آنچه مى ‏گويد وحيى است كه بر او نازل مى ‏شود« .[۷]

۲.تحليل دوم

آنچه به عنوان تفسير از اين آيه در ارتباط با غدير بايد استفاده كرد ارتباط مستقيم مراسم اعلام ولايت در غدير با منبع وحى است. خداوند متعال در غدير به گونه ‏هاى مختلف در صدد اثبات اين ارتباط براى مردم بود تا بدانند هر گونه مخالفتى با ولايت در واقع مخالفت با خداوند است و هر گونه بهانه‏ اى در اين رابطه ناپذيرفته است.

يك بار با سنگ آسمانى بر سر حارث فهرى اين مطلب بر همگان ثابت شد، و بار ديگر با ظهور جبرئيل براى مردم اين مهم به اثبات رسيد. چند مورد هم آيات قرآن نازل شد كه اين مورد يكى از آنهاست. در اينجا خداوند از دو سوى نفى و اثبات وَحْيانى بودن غدير را مطرح مى‏ نمايد كه به توضيح آن مى ‏پردازيم:

الف. نفى هواى نفس درباره غدير: ((وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى))

خداوند براى اثبات اين مطلب كه غدير هيچ رنگ و بويى از هواهاى نفسانى در خود ندارد، مسئله را به صورت ريشه‏ اى مطرح مى‏ نمايد؛ و آن اينكه پيامبر مكرم‏ صلى الله عليه وآله در هيچ موردى از روى هواى نفس سخن نمى‏ گويد تا نوبت به غدير برسد.

آن حضرت حتى در گفته‏ هاى مربوط به زندگى شخصى خويش هم پيرو هواى نفس نيست و هيچ امرى و نهيى و سخنى كه برخاسته از هواى نفس باشد بر لسان مبارك آن حضرت جارى نمى ‏شود؛ و اين معناى مقام عصمت است كه »ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى« .

وقتى اين ريشه اعتقادى را پذيرفته باشيم، چگونه ممكن است در مسئله غدير با آن برنامه عظيم و مفصل و با آن خطابه ‏اى كه حضرتش بيش از ۱۰۰ مورد به آيات قرآن كريم استناد فرموده، بتوان خدشه وارد كرد كه از روى هواى نفس سخن فرموده باشد؟!


ب. اثبات وَحْيانيت غدير: ((إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى))

جلوه اثباتى در ارزش غدير -  پس از نفى هواى نفس درباره آن -  نزول دستور مستقيم آن از طرف خداست.

اين مسئله در آيه شريفه با استفاده از تركيب مفيد انحصار آمده است؛ كه ابتدا حرف نفى )اِنْ( به كار رفته و سپس با كلمه استثناء )الاّ( اين انحصار به اثبات رسيده است. آنجا كه مى ‏فرمايد: ((إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى)): (نيست آن مگر وحيى كه نازل مى ‏شود) .

با اين تركيب خاص، خداوند قاطعيت فوق العاده‏اى درباره غدير نشان داده و در صدد بيان اين مطلب است كه »غدير« و »ولايت« و تركيب اين دو، يعنى »اعلام ولايت در غدير« همه به دستور خاص الهى در »يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ...« بوده و پشتيبان آن خداست، چرا كه او آن را فرستاده است.

پانویس

  1. سخنرانی استثنائی غدیر: ص۵۷، ۹۳. غدیر در قرآن: ج۱ ص۲۰۰-۲۰۵. واقعه قرآنی غدیر: ص۱۴۸.
  2. بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۲۸۲. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۵۱.
  3. نجم /  ۴  - ۱.
  4. بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۲۸۲. تفسير فرات: ص ۴۵۰ ح ۵۹۰ .
  5. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۴۶۶،۴۶۷، ۵۱۳۵۸۶  - ۵۲۹ . الغدير: ج ۵ ص ۳۴۰.
  6. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۵۱ ح ۲۲۸. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۶۲۳ .
  7. بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۲۷۲. امالى الصدوق: ص ۶۶۰