براء بن عازب انصاری
اقرار به غدير[۱]
از نمونه هاى بارز اتمام حجت و استدلال و يادآورى هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومين عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است. تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال حديث غدير را روايت كرده اند نيز به گونه اى جهاد خود را در مقابله با اهل سقيفه به نمايش گذاشته اند.
يكى از اصحاب معصومين عليهم السلام كه با غدير اتمام حجت نموده براء بن عازب است:
براء بن عازب كسى است كه در روز غدير آنقدر به منبر پيامبر صلى الله عليه وآله نزديک بود كه شاخه درختان را از بالاى سر پيامبر صلى الله عليه وآله بلند كرده بود تا به حضرت اصابت نكند و حضرت در كمال آرامش سخنرانى كند.
وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام در ميدان كوفه از همين شخص خواست تا درباره غدير شهادت دهد سرباز زد و به نفرين آن حضرت گرفتار شد.
او بعدها از عمل خود پشيمان بوده و داستان غدير را چنين نقل كرده است: با پيامبر صلى الله عليه وآله در سفر حج بودم كه در غدير خم پياده شديم. دستور نماز جماعت داده شد و بين درختان براى پيامبرصلى الله عليه وآله جارو زده شد. حضرت نماز ظهر را خواند و دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فعلى على مولاه، اللهم انصر من نصره و اخذل من خذله» .[۲]
2. روايت حديث غدير[۳]
يكى از صحابه كه حديث غدير را نقل كرده براء بن عازب انصارى اوسى (م 72 ق) است. افراد و كتبى كه ذيلاً آورده مى شود حديث غدير را از براء بن عازب روايت كرده اند؛ بعضى به سند خود تا او و بعضى به نقل از كتب مصدر: احمد بن حنبل در مسند، ابن ماجه در سنن، نسائى در «الخصائص» ، خطيب در «تاريخ بغداد» ، طبرى در تفسير، «تهذيب الكمال فى اسماء الرجال» ، ثعلبى در «الكشف و البيان» ، ابن عبدالبر در «الاستيعاب» ، محب الدين طبرى در «الرياض النضرة» و «ذخائر العقبى» ، خوارزمى در «المناقب» ، ابن صبّاغ مالكى در «الفصول المهمة» ، حافظ گنجى شافعى در «كفاية الطالب» ، فخر رازى در تفسير، نيشابورى در تفسير، جمال الدين زرندى در «نظم درر السمطين» ، «الجامع الصغير» ، «مشكات المصابيح» ، ميبدى در «شرح ديوان اميرالمؤمنين عليه السلام» ، «فرائد السمطين» ، «كنز العمال» ، «سنن ابن ابى شيبه» ، ابن كثير در «البداية و النهاية» ، حافظ ابومحمد عاصمى در «زين الفتى» ، «نزل الابرار» ، مقريزى در «الخطط» ، «مناقب الثلاثة» ، «روح المعانى» ، تفسير «المنار» ، جزرى در «اسنى المطالب» .[۴]
3. شهادت براى غدير[۵]
اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان عثمان اتمام حجتى در مسجد داشتند و از جمله به غدير استناد فرمودند.
در آنجا زيد بن ارقم و براء بن عازب و ابوذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مى دهيم كه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را به ياد داريم كه بر منبر ايستاده بود و تو در كنار او بودى و مى فرمود:
اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است. من براى معاف شدن در اين باره - از ترس اهل نفاق و تكذيبشان - به پروردگارم مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب مى كند.
اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به زكات و روزه و حج دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم، و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مى گيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است - و حضرت دست مبارک را بر على بن ابى طالب عليه السلام قرار دادند - و سپس براى دو پسرش بعد از او، و سپس براى اوصياء از فرزندانشان بعد از آنهاست. آنان از قرآن جدا نمى شوند و قرآن از آنان جدا نمى شود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.
اى مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولىّ و هدايت كننده شما را برايتان بيان كردم و او برادرم على بن ابى طالب است و او در ميان شما به منزله من در ميان شماست. دين خود را از او پيروى كنيد و در همه امورتان از او اطاعت نماييد، زيرا آنچه خداوند از علم و حكمتش به من آموخته نزد اوست. از او بپرسيد و از او و جانشينانش بعد از او بياموزيد. به آنان چيزى ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان عقب نمانيد كه آنان با حق و حق با آنان است. نه ايشان از حق جدا مى شوند و نه حق از ايشان جدا مى شود.
زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.[۶]
4. كتمان غدير و نفرين اميرالمؤمنين عليه السلام[۷]
يكى از افرادى كه غدير را كتمان كرد و از شهادت دادن براى آن سرباز زد براء بن عازب است. با گذشت بيست و پنج سال، چه كسى احتمال مىداد خاكسترِ سياه سقيفه اثرى از غدير در دلها باقى گذاشته باشد. اما بنيانگذارش چنان برنامهاى تدارك ديده كه هيچ اقدامى قادر به محو آن نمىتوانست باشد.
شايد فرصت ديگرى پيش نيايد كه يك اتمام حجت كامل عيار عمومى براى غدير در جمع حاضران انجام شود. پس تا صاحب غدير زنده است و قدرت را در دست دارد حساسترين زمان براى اجراى اين هدف است، كه يك روز هم نبايد آن را به تأخير انداخت. بايد مجلسى لايق اين هدف و اين موقعيت پر حساسيت تنظيم كرد، كه از نظر مكان و افراد پاسخگو باشد همان گونه كه گفتههاى چنين مجلسى بايد با اهداف آن تطابق كامل داشته باشد.
به دليل همين حساسيت، مكان چنين مجلسى ميدان بزرگ كوفه در فضاى باز تعيين شد، كه از نظر موقعيت جغرافيايى مركزىترين نقطه پايتخت كشور پهناور اسلام بود، كه شامل حجاز و عراق و شام و ايران مىشد. ميدانى كه دقيقاً كنار مسجد كوفه و دار الاماره قرار داشت و جايى وسيعتر و همگانىتر و حساستر از آن وجود نداشت.
از نظر افراد صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله كه در غدير حاضر بودند، چه از دوستان غدير و چه از مخالفين آن به مجلس دعوت شدند، تا گذشته از حضور در مجلس درباره آن شهادت دهند، و بايد پيش بينى مىشد كه اگر به نيت تخريب غدير درباره آن شهادت ندادند چه عكسالعملى انجام شود.
اكنون صاحب غدير حكومت را در دست داشت و كار زدودنِ آثار سقيفه آغاز شده بود. احياى غدير نشانهگيرى قلب سقيفه با تير فولادين ولايت بود، كه اميرالمؤمنينعليه السلام در اولين اقدامات خود دست به كار آن شد.
شيوه تبليغ غدير در آن شرايط، استفاده از شهرت و شيوع خبر آن بود كه طرفداران سقيفه هم به عنوان جذابترين خاطره زندگى آن را به ياد داشتند، حتى اگر جنگ بدر و اُحُد و خيبر را فراموش كرده بودند!
مجلسى عظيم و غير عادى تشكيل شد، كه تا آن زمان مردم تجربه نكرده بودند. در ميدان بزرگ كوفه سيل عظيم جمعيت آمدند و در برابر منبرى آماده نشستند، و در رديفهاى اول جلوى منبر حاضرين در غدير را نشاندند.
با آماده شدن مجلس، اميرالمؤمنينعليه السلام به عنوان حاكم مطلق كشور بزرگ اسلام بر فراز منبر قرار گرفت و صحابه را درباره غدير دو گونه قسم داد. يكى اينكه به اصل واقعه غدير شهادت دهند و ديگر اينكه جزئيات ماجرا را براى مردم بازگو كنند.
حضرت در آن موقعيت استثنائى، حاضرين غدير را از اين جهت كه به صورت سمعى و بصرى در غدير حاضر بودهاند و با تمام وجود در همه مراحل آن ماجرا حضور داشته و آن را به طور ملموس شاهد بودهاند، ملزم كرد كه مشاهدات خود را براى نسلى كه در آن روز نبودهاند بازگو كنند.
در چنين شرايطى كه سقيفه رنگ مىباخت و صاحب غدير براى احياى آن آستين بالا زده بود، و عِدهاى از صحابه حاضر در غدير نيز در اجتماع حضور داشتند، اميرالمؤمنينعليه السلام مجلسى استثنائى براى اين منظور تدارك ديد.
آن حضرت طى يك دعوت عمومى مردم را به ميدان بزرگ كوفه فرا خواند، كه مقابل مسجد كوفه و ساختمان حكومتىِ دار الاماره قرار داشت. در آنجا منبرى نصب كردند و مردم جمع شدند و مجلسى بسيار عظيم و پر ابهت تشكيل شد.
استفاده از شهرت غدير براى نسلى كه ربع قرن از آن فاصله داشتند، فقط به اين طريق عملى مىشد كه حاضران 25 سال پيش در غدير در پيشگاه ملت بپا خيزند و آنچه به چشم خود ديدهاند بازگو كنند. اين بود كه اميرالمؤمنينعليه السلام بر فراز منبر قرار گرفت و اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله در رديفهاى اول جلوى منبر نشستند. در اين حال كه مردم نمىدانستند حضرت از كجا آغاز خواهد كرد و هدف از اين اجتماع چيست، اميرالمؤمنينعليه السلام فرمود:
به خدا قسم مىدهم باقيماندگان از كسانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله را ديدهاند، و در روز غدير خم در بازگشت از حجةالوداع از آن حضرت شنيدهاند كه درباره من - در حالى كه دستان مرا بلند كرده بود - فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ وَ اَحِبَّ مَن اَحَبَّهُ. قسم مىدهم هر كس اين واقعه را حاضر بوده و به چشم خود ديده و به گوش خود شنيده، برخيزد و شهادت دهد.
پس از اين كلام حضرت، حساسيت مجلس هنگامى بيشتر شد كه عده زيادى - كه حداقل سى نفر ذكر شدهاند - برخاستند و واقعه و خطبه غدير را بازگو نمودند و شهادت خود را نسبت به آن اعلام كردند.
حساسيت ديگرى كه اين مجلس با آن همه اهميت پيدا كرد كوتاهى چند نفر از صحابه در شهادت درباره غدير بود. اميرالمؤمنينعليه السلام ديد چند نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله براى شهادت برنخاستند، و گويى سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود.
اميرالمؤمنينعليه السلام ديد چند نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله براى شهادت برنخاستند، و گويى سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود. لازم بود براى اثبات شهرت غدير و جلوگيرى از هر گونه شك و شبهه درباره آن اقدامى صورت گيرد كه لال ماندههاى سقيفه را بر سر جايشان بنشاند.
لذا حضرت نگذاشت تأثير منفى اين حركت منافقانه غدير را بشكند و فرمود: جلوى اين منبر چهار نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله هستند )كه از آنها انتظار شهادت دادن مىرود( كه عبارتند از انس بن مالك و براء بن عازب و اشعث بن قيس و خالد بن يزيد!
لذا فرمود: در جلوى اين منبر چهار نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله هستند )كه از آنها انتظار شهادت دادن مىرود( كه عبارتند از انس بن مالك و براء بن عازب و اشعث بن قيس و خالد بن يزيد. سپس رو به آنان كرده فرمود: شما كه در غدير حاضر بودهايد، چرا برنمى خيزيد و شهادت نمىدهيد؟ گفتند: سنِّ ما بالا رفته و فراموش كردهايم!!!
حضرت رو به آنان كرده فرمود: اى انس، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيدهاى كه فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، و امروز بر نمىخيزى براى من به ولايت شهادت دهى، از دنيا نروى مگر آنكه به بَرَص )پيسى( مبتلا گردى كه نتوانى آن را پنهان كنى.
و تو اى اشعث، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيدى كه مىفرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز براى من به ولايت شهادت نمىدهى، از دنيا نروى مگر آنكه خداوند چشمانت را كور كند.
و اما تو اى خالد بن يزيد، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيدهاى كه مىفرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ و امروز به ولايت براى من شهادت نمىدهى، خدا تو را به مرگ جاهليت بميراند.
و اما تو اى براء بن عازب، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيدهاى كه مىفرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز به ولايت من شهادت نمىدهى، خدا تو را در همانجايى كه از آن هجرت كردهاى )يعنى يمن( بميراند.
حضرت هر يك از آنان را - به دليل اينكه دانسته كتمان مىكنند - نفرين كرد، اما اين چهار نفر بر عناد خود ادامه دادند و براى شهادت برنخاستند. خدا هم هر يك را به نفرين اميرالمؤمنينعليه السلام مبتلا كرد.
چهار نفر ديگر هم بودند كه براى شهادت برنخاستند و حضرت هر يك از آنان را نيز نفرينى كرد كه مبتلا شدند: زيد بن ارقم××× 1 جالب است كه زيد بن ارقم در زمان عثمان به درخواست اميرالمؤمنينعليه السلام در مسجد پيامبرصلى الله عليه وآله و در حضور مردم درباره غدير شهادت داد، گذشته از اينكه متن كامل خطبه غدير را هم نقل كرده است؛ ولى در چنين مجلسى كه در سايه امنيت صاحب غدير به راحتى مىتوانست شهادت دهد، از شهادت درباره آن سرباز زد! به دو مورد مذكور در بخش اول كتاب »تبليغ غدير در سيره معصومينعليهم السلام« مراجعه شود. ×××، جرير بن عبداللَّه بجلى، يزيد بن وديعه، عبدالرحمن بن مدلج؛ و بدين صورت بر همه ثابت شد كه شهرت و معروفيت غدير مسئلهاى انكار ناپذير است.××× 2 بحار الانوار: ج 31 ص 447 و ج 37 ص 199. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 490 89. الغدير: ج 1 ص 93. مسند احمد: ج 1 ص 84 . شرح نهجالبلاغه: ج 1 ص 361 و ج 4 ص 488. تاريخ ابن عساكر: ج 3 ص 50 . ×××
اين نفرين براى احياى غدير و اثبات دروغ آنان در عذر بىجايشان، از لسان كسى انجام شد كه مستجاب الدعوه بود و همه به اين مطلب اعتراف داشتند؛ و هر هشت نفر به نفرين اميرالمؤمنينعليه السلام مبتلا شدند.
اين بود بزرگترين و مهمترين مجلس تاريخ بعد از واقعه غدير، كه در شهر صاحب غدير با شكوه و حساسيت تمام برگزار شد؛ و آميختهاى از معجزه و اتمام حجت و ابلاغ را در زمينه غدير با حضور اميرِ غدير به انجام رساند.
5. نقل آيه تبليغ براى غدير××× 3 غدير در قرآن: ج 1 ص 87 . ×××
از جمله مشهورترين آيات غدير آيه »يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...«××× 4 مائده / 67 . ××× است. اختصاص آن به غدير هم نزد شيعه و غير شيعه از مسلمات است، و بين مفسرين و محدثين اهلسنت مشهور است، اگر چه بعضى از آنان در صدد انحراف شأن نزول آيه بودهاند، و از جمله عدهاى از بزرگان علماى اهلسنت هستند.××× 1 نفحات الازهار: ج 8 ص 257 - 195. ×××
همچنين يكى از كسانى كه اسناد كتابها و روايات مربوط به آيه »بَلِّغْ« به آنها منتهى مىشود براء بن عازب است.××× 2 عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 404. ×××
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: اهلسنت / نقل آيه تبليغ براى غدير.
- ↑ چهارده قرن با غدير: ص 98. اسرار غدير: ص 296.
- ↑ بحار الانوار: ج 37 ص 168،149. عوالم العلوم: ج 15/ 3 ص 106.
- ↑ چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص 139.
- ↑ مسند احمد بن حنبل: ج 4 ص 281. سنن ابن ماجه: ج 2 ص 29،28. الخصائص (نسائى) : ص 16. تاريخ بغداد: ج 14 ص 236. تفسير طبرى: ج 3 ص 427. الاستيعاب (ابن عبدالبر) : ج 2 ص 473. الرياض النضرة (محب الدين طبرى) : ج 2 ص 169. ذخائر العقبى (محب الدين طبرى) : ص 67 . المناقب (خوارزمى) : ص 94. الفصول المهمة (ابن صباغ مالكى) : ص 25. كفاية الطالب (گنجى شافعى) : ص 14. تفسير فخر رازى: ج 3 ص 636 . تفسير نيشابورى: ج 6 ص 194. الجامع الصغير: ج 1 ص 555 . مشكات المصابيح: ص 557 . كنز العمال: ج 6 ص 397،152. البداية و النهايه (ابن كثير) : ج 5 ص 209 و ج 7 ص 349. نزل الابرار: ص 21،19. الخطط (مقريزى) : ج 2 ص 222. روح المعانى: ج 2 ص 350. المنار: ج 6 ص 464. اسنى المطالب: ص 3.
- ↑ اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص 19.
- ↑ كتاب سليم: ح 11.
- ↑ تبليغ غدير در سيره معصومين عليهم السلام: ص 76- 78 ، 197-201 .