آيه ۴۶ سبأ و غدیر
«قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا للَّه مَثْنى وَ فُرادى...»[۱]
از جمله آياتى كه در سفر حجة الوداع و پس از اتمام مراسم حج بر پيامبر صلى الله عليه وآله نازل شده اين آيه است:
«قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا للَّه مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ» :
«بگو من شما را فقط به يك چيز سفارش مى كنم، كه به خاطر خدا دو نفرى و به تنهايى قيام كنيد سپس تفكر كنيد كه جنونى در رفيق شما (يعنى پيامبرصلى الله عليه وآله) نيست. او نيست مگر ترساننده اى برايتان پيشاپيش عذابى شديد» .
اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:
موقعيت تاريخى
با پايان حج و آغاز سفر غدير و احساس نزديكى شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله، مردم مىخواستند بدانند كه از احكام اسلام چه چيزهاى ديگرى باقى مانده است؟ در اين ميان منافقين با استفاده از اين موقعيت فكرى مردم، مىخواستند نتيجه معكوسى بگيرند و چنين وانمود كنند كه با انجام اعمال حج همه احكام الهى پايان يافته و ديگر چيزى باقى نمانده است، و منظورشان محو كردن اهميت ولايت بود كه انتظار مىرفت پيامبرصلى الله عليه وآله وعده غدير را براى آن گذاشته باشد.
اين بود كه به عنوان فتنهانگيزى مطرح مىكردند كه تا كى بايد منتظر حكمى بعد از حكم ديگرى باشيم! و همين سؤال را با ظاهرى زيبا نزد پيامبرصلى الله عليه وآله مطرح مىكردند كه آيا حكم ديگرى هم بعد از حج باقى مانده است؟! در پاسخ آنان آيه فوق نازل شد و معنايش اين بود كه فقط يك حكم ديگر باقى مانده و آن هم ولايت است.
امام باقرعليه السلام نزول آيه »قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ ...« را در اين مرحله غدير چنين بيان مىفرمايد:
خداوند عزوجل به پيامبرش محمدصلى الله عليه وآله وحى فرمود و او را به نماز و زكات و روزه و حج و جهاد دستور داد. اينها را كه انجام دادند و بپا داشتند كه آخرين آنها حج به همراه آن حضرت در حجةالوداع بود، پيامبرصلى الله عليه وآله در بين آنان براى ولايت علىعليه السلام قيام كرد.
عدهاى گفتند: »تا كِى محمد اين واجبات را يكى پس از ديگرى بر ما واجب مىكند«؟ اينجا بود كه خداوند تعالى اين آيه را نازل كرد: »قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ« : »بگو من شما را فقط به يك چيز سفارش مىكنم« ، يعنى ولايت اميرالمؤمنينعليه السلام.××× 1 شرح الاخبار: ج 1 ص 236. ×××
اميرالمؤمنينعليه السلام سؤال منافقين از پيامبرصلى الله عليه وآله را چنين مطرح فرموده است: خداوند احكام مهم شريعت و آيات مربوط به واجبات را در اوقات مختلفى نازل كرد ... ، و اولين چيزى كه مردم را بدان مقيّد ساخت اقرار به يگانگى و ربوبيت خود و شهادت »لا اله الا اللَّه« بود.
وقتى به اينها اقرار كردند، اقرار به نبوت پيامبرش و رسالت او را مطرح كرد. و آنگاه كه آن را پذيرفتند نماز را بر آنان واجب كرد و سپس روزه و حج و جهاد و زكات و صدقات و آنچه در اين زمينه است از مال غنائم واجب كرد.
منافقين گفتند: بعد اين احكامى كه بر ما واجب كردى، آيا براى پروردگارت چيز ديگرى هم باقى مانده كه آن را بر ما واجب كند؟ آن را هم ذكر كن تا دلمان آرام گيرد كه چيز ديگرى باقى نمانده است!
خداوند در اين باره چنين نازل كرد: »قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ« : »بگو من شما را فقط به يك چيز سفارش مىكنم« ، يعنى ولايت. اينجا بود كه خداوند عزوجل فرمود: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« .××× 1 بحار الانوار: ج 90 ص 122. الاحتجاج: ج 1 ص 379. ×××
2- تحليل اعتقادى
در مورد اين آيه دو تحليل اعتقادى قابل بيان است:
تحليل اعتقادى اول:
نزول آيه اكمال ارتباط نزول آيه اول با غدير را اثبات مىكند. در اين حديث مىبينيم كه منافقين چگونه از هر بهانهاى براى كارشكنى استفاده مىكردند. لابد مىخواستند پيامبرصلى الله عليه وآله در پاسخ به سؤالشان بگويد: نه هيچ حكم ديگرى باقى نمانده، و آنان فوراً بين مردم شايع كنند كه از اعلام ولايت خبرى نيست! ولى مىبينيم كه آن حضرت دقيقاً همان يك مورد باقى مانده را به آنان گوشزد مىفرمايد.
امام صادقعليه السلام تكرار اين آيه را بعد از اعلام ولايت بيان فرموده است كه وقتى سؤالات اعتراض آميز باطن خود را نشان داد و معلوم شد از خلافت اميرالمؤمنينعليه السلام ناراحت بودهاند، پيامبرصلى الله عليه وآله بار ديگر با قرائت اين آيه به آنان فهماند كه ولايت به عنوان آخرين حكم الهى از بقيه احكام مهمتر است:
آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله علىعليه السلام را براى ولايت منصوب كرد و فرمود: »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ« ، مردم از در شك و شبههاندازى وارد شدند و گفتند: محمد هر از چند گاه ما را به امرى جديد دعوت مىكند، و اكنون درباره اهلبيتش آغاز كرده كه اختيار ما را به دست آنان بسپارد. پيامبرصلى الله عليه وآله اين آيه را خواند: »قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ« ، و سپس فرمود: من ادا كردم آنچه پروردگارتان بر شما واجب كرده است، »أَنْ تَقُومُوا للَّه مَثْنى وَ فُرادى« : كه به خاطر خدا دو نفرى و به تنهايى بپاخيزيد« .××× 1 بحار الانوار: ج 23 ص 391 ح 2 و ج 37 ص 160. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 141 ح 209. مناقب ابن شهرآشوب: ج 2 ص 238 ح 40. تفسير فرات: ص 346 ح 471. تأويل الآيات: ج 2 ص 477 ح 10. ×××
تحليل اعتقادى دوم
با در نظر گرفتن اينكه موضوع آيه ولايت اميرالمومنينعليه السلام است، دنباله آيه نيز از همين ديدگاه بايد تبيين شود. چهار نكته بسيار جالب از اين آيه در زمينه ولايت استفاده مىشود:
1. مفهوم »إِنَّما« در آيه
از معانى كثير الاستعمال »انَّما« در ادبيات عرب »انحصار« است كه در فارسى با كلمه »فقط« از آن تعبير مىكنيم. دو زمينه براى استفاده از كلمه »إِنَّما« در آيه ذكر شد:
يكى اينكه ولايت آخرين حكم الهى بود. اين يعنى از احكام اسلام فقط ولايت مانده است. ديگر اينكه از حضرت مىپرسيدند: آيا چيز ديگرى مانده است؟
و حضرت در پاسخ اين سؤال مىفرمود: فقط ولايت مانده است. بنا بر اين جمله »قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ« را مىتوان اين گونه معنى كرد: »فقط يك حكم ديگر از طرف خدا باقى مانده كه موظف به راهنمايى شما بدان هستم« .
كلمه »إِنَّما« به ضميمه »أَعِظُكُمْ« در اين جمله مىتواند به گونهاى ديگر نيز معنى داشته باشد، و آن اينكه از ميان احكام متعدد الهى مسئلهاى كه براى موعظه و نصيحت شما انتخاب كردم كه بر آن تأكيد نمايم »ولايت« است.
2. مفهوم »للَّه« در آيه
كلمه »للَّه« يعنى »براى خدا« ، و مفهوم آن كار خالصانه براى رضاى پروردگار است. به دنبال آن عبارت »مَثْنى وَ فُرادى« است كه بيش از اين مطرح نشده و نفرموده »بِاجْمَعِكُمْ« يا »اكْثَرِكُم« يا »عَشَرَةً عَشَرَةً« ، و فقط به يك و دو اكتفا كرده است.
مجموع اين عبارت حاكى از غربت ولايت و مظلوميت صاحب ولايت است كه گويا چون حمايت از آن بايد خالصانه باشد ياران آن هم انگشت شمار خواهند بود، و معناى اين قسمت از آيه چنين مىشود: »براى كمك به علىعليه السلام براى رضاى خدا و خالصانه - اگر چه تك نفرى يا دو نفرى باشد - قيام كنيد و اقدام نماييد« .
از اين آيه روزهاى غصب خلافت تداعى مىشود كه اميرالمؤمنينعليه السلام شبانه فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسينعليهم السلام را همراه خود بر در خانههاى مهاجرين و انصار مىبرد و از آنان كمك مىطلبيد، و مىفرمود: »خدا را يارى كنيد و دختر پيامبرتان را.
شما روزى كه با پيامبرصلى الله عليه وآله بيعت كرديد بر سر اين بيعت نموديد كه از او و فرزندانش حمايت كنيد و از آنان منع كنيد آنچه از خود و فرزندانتان منع مىكنيد. بياييد و به بيعت خود نسبت به پيامبرصلى الله عليه وآله وفا كنيد« .××× 1 بحار الانوار: ج 29 ص 191. ×××
اين همان مفهوم »للَّه« و براى رضاى خداست كه در آيه ذكر شده بود. عدهاى از آنان در پاسخ مىگفتند: »از ما يك نفر چه كارى ساخته است« !! در حالى كه اين آيه قبلاً به آنان گفته بود حتى اگر يك يا دو نفر باشند بايد قيام كنند.
3. مفهوم »تَتَفَكَّرُوا« در آيه
امر به تفكر پس از امر به قيام خالصانه براى خدا، اشاره به برخورد آگاهانه با دين و برداشت علمى از مفاهيم آن است؛ تا در مقام عمل به صورت حساب شده و سنجيده حركتى صورت گيرد و نتايج آن قابل قبول باشد و شبهههاى بىاساس در آن تأثير نكند.
طبق رواياتى كه ذكر شد وقتى نوبت به اعلان ولايت رسيد عدهاى گفتند: »محمد هر از چند گاهى ما را به امر جديدى دعوت مىكند و اكنون درباره اهلبيتش آغاز كرده كه اختيار ما را به دست آنان بسپارد«××× 1 بحار الانوار: ج 23 ص 391 ح 2. ×××، و عدهاى ديگر گفتند: »تا كى محمد اين واجبات را يكى پس از ديگرى بر ما واجب مىكند«؟!××× 2 شرح الاخبار: ج 1 ص 236. ×××
در پاسخ به اين برخورد حساب نشده با مقام نبوت، خداوند مىفرمايد: »ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ« : »سپس فكر كنيد كه صاحب شما )پيامبرصلى الله عليه وآله( جنون ندارد« .
يعنى چگونه است كه شما در اصل نبوت او شك نكرديد و هنگامى كه نماز و روزه و زكات را بر شما واجب كرد هيچ شكى به دل راه نداديد، ولى تا نوبت به ولايت اهلبيتعليهم السلام رسيد به جوش و خروش افتاديد و اين گونه سخنان اعتراضآميز بر زبان جارى مىكنيد؟ واقعاً نمىدانيد كه اين همان پيامبر است! آيا گمان مىكنيد كه به او جنون دست داده كه شما را به ولايت دعوت مىكند؟ آيا او تغيير كرذه است؟!
پس اگر پيامبر همان پيامبر ديروز است كه بدون هيچ اجر و مزدى اين همه زحمت براى شما كشيده واين همه از جانب پروردگار براى شما وحى شنيده و خبر آن را آورده، مسئله ولايت هم مانند صدها حكم ديگر است، و هيچ دليلى وجود ندارد كه بر سر اين حكم اظهار نگرانى و اضطراب نماييد.
4. مفهوم »نَذير« در آيه
يكى از انگيزههايى كه بشر را وادار به پذيرش سخن پيامبران مىكند، جهت انذار و ترساندن آنان است. آنگاه كه انسان احساس اطمينان نسبت به كسى پيدا مىكند و بعد مىبيند همان شخص مورد اطمينان به او هشدار مىدهد و او را بر حذر مىدارد، نمىتواند بىتفاوت بماند و به سخن او ترتيب اثر ندهد.
نمونه بسيار شنيدنى از روزهاى آغاز بعثت و دعوت پيامبرصلى الله عليه وآله هنگامى بود كه حضرت براى بيدار كردن اين احساس مردم اقدام كرد. روزى حضرت بر فراز كوه صفا آمد و صدا زد: »يا صَباحاه« ، و اين ندايى بود كه هركس احساس خطرى براى عموم مردم مىكرد به وسيله آن همه را خبر مىكرد.
با شنيدن اين ندا قريش گرد آن حضرت جمع شدند و پرسيدند: آيا خبرى شده كه چنين ندايى برآوردى؟ حضرت فرمود: چه نظرى خواهيد داشت اگر به شما خبر دهم كه دشمن صبحگاه يا شبانگاه به شما حمله خواهد كرد؟ آيا سخن مرا راست خواهيد دانست؟ گفتند: آرى. فرمود: »اگر چنين است پس من ترساننده شما هستم از عذاب شديدى كه پيش روى شماست« .××× 1 بحار الانوار: ج 18 ص 175. ×××
اين جمله اخير عين آيهاى است كه در مورد غدير مطرح شده است و معنايش اين است كه اگر تاكنون به پيامبرصلى الله عليه وآله اطمينان داشتهايد و سخن او را به عنوان يك مُنذِر و ترساننده الهى قبول كردهايد، چگونه است كه در مسئله ولايت اين جهت ترساننده بودن او را نمىپذيريد؟
اگر او مىفرمود: »نماز را بپا داريد، و اگر چنين نكنيد عذاب الهى پيش روى شماست« به سخن او اطمينان داشتيد و از او مىپذيرفتيد و نماز را بپا مىداشتيد. چگونه است كه وقتى درباره ولايت چندين برابر آن شما را مىترساند و منكرين ولايت را از عذاب شديد الهى خبر مىدهد، اين اطمينان را كنار مىگذاريد و از او نمىپذيريد، و بالاتر اينكه بر ضد او هم قيام مىكنيد و سقيفه را يارى مىنماييد؟!
پس از اتمام خطبه غدير و بيعت همگانى با اميرالمؤمنينعليه السلام، منافقين از مهاجر و انصار كه هر لحظه اوج ولايت را مىديدند و ناظر بيعت صد و بيست هزار نفر در گروههاى كوچك و بزرگ بودند، تحملشان تمام شد و تلاشهاى مذبوحانهاى را از راه شبههافكنى و وسوسهاندازى در قلوب مردم آغاز كردند.
اين بود كه با پايان مراسم حج، منافقين سنگ اندازى را آغاز كردند. اولين برنامه آنان چنين بود كه نشان دهند بعد از حج هيچ واجبى از دستورات خدا باقى نمانده است، و به اين صورت مسئله »ولايت« را منتفى كنند.
آنان براى تخريب اذهان مردم و نيز آخرين احتمالاتى كه در خيال خود آنها را مؤثر در بر هم زدن غدير مىدانستند، چند راه را در پيش گرفتند و در زمان باقى مانده از مراسم غدير به مطرح كردن آنها پرداختند.
و لذا پس از اعمال حج نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و گفتند: آيا بعد از آنچه بر ما واجب كردى، براى پروردگارت چيزى باقى مانده كه بخواهد آن را بر ما واجب كند؟ آن را براى ما ذكر كن تا دلمان آرام گيرد كه چيز ديگرى باقى نمانده باشد!
پس از كلماتى كه عمر گفت و آيات سوره ناس نازل شد، گروهى از منافقين با كلماتى سست كننده اعتقاد گفتند: »محمد هر از چند گاه ما را به امرى جديد دعوت مىكند، و اكنون درباره اهلبيتش آغاز كرده كه اختيار ما را به دست آنان بسپارد« . عدهاى ديگر گفتند: »تا كى محمد اين واجبات را يكى پس از ديگرى بر ما واجب مىكند«؟!××× 1 بحار الانوار: ج 23 ص 391 و ج 37 ص 160. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 141. ×××
پاسخ دندانشكن به آنان با آيه 46 سوره سبأ داده شد و آيه چنين نازل شد: »قُلْ اِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ« : »بگو من شما را به يك چيز موعظه مىكنم« و پيامبرصلى الله عليه وآله آن را به »ولايت« تفسير كرد.
در برابر اين گروه پيامبرصلى الله عليه وآله بار ديگر آيه 46 سوره سبأ را خواند: »قُلْ اِنَّما اَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ« : »بگو من شما را به يك چيز )ولايت( موعظه مىكنم« ، و سپس فرمود: »من ادا كردم آنچه پروردگارتان بر شما واجب كرده است« ، و سپس دنباله آيه را خواند: »اَنْ تَقُومُوا للَّهِ مَثْنى وَ فُرادى« : »تا به خاطر خدا دو نفرى و به تنهايى به پا خيزيد« .××× 2 بحار الانوار: ج 90 ص 122. ×××
و اما تفصيل ماجرا چنين است:
از جمله آياتى كه در رابطه با ولايت و غدير نازل شد اين دو آيه بود:
»قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا للَّه مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ«××× 1 سبأ / 46. ×××: »بگو من شما را به يك چيز موعظه مىكنم، تا به خاطر خدا دو نفرى و به تنهايى بپا خيزيد. سپس فكر كنيد كه رفيق شما جنون ندارد؛ او نيست مگر ترسانندهاى براى شما در برابر عذاب شديد« .
»إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّه وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ«××× 2 مائده / 55 . ×××: »صاحب اختيار شما خدا و رسول و كسانى هستند كه ايمان آورده نماز را بپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىپردازند« .
اين دو آيه از دو بُعد قابل بررسى است:
1- موقعيت تاريخى
در همان حال و هوايى كه مؤمنين درباره ولايت پرس و جو مىكردند، منافقين نيز به تكاپو افتاده بودند تا از جزئيات مسئله ولايت باخبر شوند، و شكى نيست كه از اين جستجو نتايجى را براى پيش بينى اهداف شوم خود دنبال مىكردند.
اميرالمؤمنينعليه السلام ضمن ترسيم اين مقطع تاريخى، بيان مفصلى درباره نزول تدريجى دستورات اسلام فرموده و آخرين فرمان الهى را حكم »ولايت« معرفى كرده است، كه مسير دقيق غدير در راستاى تبليغ احكام الهى را به تصوير مىكشد. به متن كلام حضرت در اين باره دل مىسپاريم:
خداوند - جل ذكره - احكام مهم شريعت و آيات فرائض را در زمانهاى مختلف فرستاد، همان گونه كه آسمانها و زمين را در شش روز خلق فرمود، در حالى كه اگر مىخواست آنها را در كمتر از چشم بر هم زدن خلق كند مىتوانست، ولى آرامش و مدارا را نمونهاى براى امانت داران خود و باعث اتمام حجت بر خلقش قرار داد.
اولين مسئلهاى كه مردم را بدان مقيد ساخت اقرار به يگانگى و ربوبيت خود و شهادت به »لا اله الاَّ اللَّه« بود. وقتى به اين مطلب اقرار كردند پشت سر آن اقرار به نبوت پيامبرش و شهادت به رسالت او را به ميان آورد. وقتى در برابر اين مسئله هم سر تسليم فرود آوردند بر آنان واجب كرد نماز و سپس روزه و بعد حج و سپس جهاد و بعد از آن زكات را و سپس صدقات و آنچه از غنايم گرفته مىشود.
منافقين به پيامبرصلى الله عليه وآله گفتند: آيا بعد از آنچه بر ما واجب كردى چيز ديگرى هم براى پروردگارت باقى مانده كه بر ما واجب كند؟ خوب است آن را هم ذكر كنى تا دل ما آرام گيرد كه چيز ديگرى باقى نمانده است!
در پى اين سؤال خداوند اين آيه را نازل كرد: »قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ« : »بگو شما را به يك چيز موعظه مىكنم« ، و منظور ولايت بود. بعد از آن اين آيه را نازل كرد: »إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّه وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ« : »صاحب اختيار شما خدا و رسول و كسانى هستند كه ايمان آورده نماز را بپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىپردازند« .
بين امت اختلافى در اين باره وجود ندارد كه آن روز زكات را احدى در حال ركوع پرداخت نكرد مگر يك نفر )يعنى علىعليه السلام( ، كه اگر نام او در قرآن برده مىشد )دشمنان( آن را حذف مىكردند ... . و در آن هنگام بود كه خداوند عزوجل فرمود: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...« .××× 1 الاحتجاج: ج 1 ص 379. بحار الانوار: ج 90 ص 122. ×××
2- تحليل اعتقادى
آنچه ارتباط اين آيات را با غدير روشن مىكند قسمت آخر حديث است كه نزول آيه اكمال را بعد از چنين سؤال و جواب منافقين از پيامبرصلى الله عليه وآله مطرح مىكند.
با توجه به اينكه در اين حديث اميرالمؤمنينعليه السلام در صدد پاسخگويى به كسى است كه معناى آياتى از قرآن براى او مشكل شده و حضرت با بيان نورانى خود ابهامات را براى او بر طرف مىكند، و از جمله درباره »إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ« سؤال نموده است، بايد دانست كه حضرت در صدد ذكر مسير داستان غدير نيست، و فقط با اشارهاى به ختم ماجراى غدير كه نزول آيه اكمال است، بيان مىكند كه مراد از »واحدة« در آيه »ولايت« است.
بنابراين از مجموع اين حديث مىتوان استفاده كرد كه يكى از مراحل مقدماتى غدير همين سؤال منافقين و پاسخ پيامبرصلى الله عليه وآله با نزول دو آيه قرآن است.
- ↑ سبأ / ۴۶. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۸-۴۰ ، ۲۹۹-۳۰۴ واقعه قرآنى غدير: ص ۱۳۷،۳۹.