آیات قرآن در خطابه غدیر

از ویکی غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۵۰ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «ساعتى بيش تا ظهر نمانده بود كه بركه زيباى غدير با درختان كهنسالش از دور نمايا...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

ساعتى بيش تا ظهر نمانده بود كه بركه زيباى غدير با درختان كهنسالش از دور نمايان شد. بركه‏ اى كه معروف بود و همه مردم آن را مى ‏شناختند و مسافران بسيارى براى استراحت در سفرهاى خود كنار آن آمده بودند. آب نماى درياچه مانندِ بزرگى كه براى مصرف آب آن كاروان صد و بيست هزار نفرى كافى بود.

پنج درخت كهنسال از نوع سَمُر (كُنار) كه در شنزارها مى ‏رويد و مانند درخت چنار بالا مى‏ رود و سايه مى‏ اندازد. آن پنج درخت در يک رديف جلوى بركه كنار يكديگر قرار داشتند و سايبانى گسترده در آن وادى ايجاد كرده بودند. زمين باز جلوى درختان كه در واقع مسير سيل بود و عبور آب، آن را مسطح كرده بود و اكنون خشک بود و براى استراحت مردم مكان مناسبى را آماده كرده بود.

حضرت مسير خود را از سمت راست جاده به سمت غدير تغيير داد و مردم به دنبال حضرت آمدند.

پيامبر صلى الله عليه و آله مقداد و سلمان و ابوذر و عمار را فرا خواند و به آنان دستور داد تا به محل پنج درخت كهنسال -  كه در يک رديف جلوى بركه غدير بودند -  بروند و آنجا را براى اجراى مراسم آماده كنند. آنان زير درختان بناى منبرى از سنگ را تدارک ديدند.

مقارن ظهر انتظارها به سر رسيد و منادى حضرت نداى عمومى داد و مردم را براى اجتماع در مقابل جايگاه فرا خواند. مردم همه وضو گرفته رو به قبله صف‏ هاى نماز را مرتب كردند. زنان نيز در قسمت خاصى قرار گرفتند كه منبر را مى ‏ديدند. پيامبر صلى الله عليه وآله از خيمه خود بيرون آمد و به عنوان امام جماعت جلوى صف اول قرار گرفت. آنگاه مؤذن پيامبر صلى الله عليه و آله اذان گفت و سپس نماز جماعت يكصد و بيست هزار نفرى باشكوه بى‏ن ظيرى كنار منبر غدير خوانده شد.

پس از نماز همه منتظر برنامه بعدى بودند. پيامبر صلى الله عليه و آله برخاست و به سمت منبر رفت و قدم بر پله ‏هاى آن گذاشته تا آخرين نقطه بالا رفت و بر فراز آن ايستاد. سپس اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را فراخواند تا بالاى منبر بيايد. مردم شاهد بودند كه على‏ عليه السلام به دنبال پيامبر صلى الله عليه و آله از منبر بالا رفت و در سمت راست پيامبر صلى الله عليه و آله يک پله پايين ‏تر ايستاد، در حالى كه احتراماً كمى متمايل به سمت آن حضرت بود. در آن لحظه دست مبارک پيامبر صلى الله عليه و آله بر شانه آن حضرت قرار گرفت، و منظره ابهت‏ انگيزى را در برابر ديدگان آن جمعيت انبوه قرار داد.[۱]

اكنون غدير براى اولين بار شاهد اجتماع عظيم بشرى بود تا خاتم انبياء صلى الله عليه و آله سخنرانى تاريخى و آخرين و بلندترين خطابه رسمى خود را براى جهانيان آغاز كند. افتخار اين مجلس، حضور پنج وجود معصوم يعنى پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين‏ عليهم السلام بود، و حضرت محسن‏ عليه السلام نيز در آن روزها انتظار تولد خويش را داشت.

بيش از صد و بيست هزار نفر منظره بديعى را مى‏ نگريستند كه دو نفر بر فراز منبرى از سنگ ايستاده بودند؛ و در سكوتى ابهت‏ انگيز چشم ‏ها دوخته به لبانى بود كه بزرگ‏ترين پيام الهى براى بشريت را با فصيح ‏ترين لسان آماده بازگويى داشت.

پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه دست بر شانه على‏ عليه السلام گذاشته بود سخنرانى تاريخى خود را كه آميخته با بيش از ۱۰۰ آيه قرآن بود و بيش از يک ساعت به طول انجاميد، چنين آغاز كرد[۲]:


بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

الْحَمْدُ للَّه الَّذى عَلا فى تَوَحُّدِهِ وَ دَنا فى تَفَرُّدِهِ وَ جَلَّ فى سُلْطانِهِ وَ عَظُمَ فى ارْكانِهِ وَ احاطَ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عِلْماً وَ هُوَ فى مَكانِهِ وَ قَهَرَ جَميعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ ... .

قبل از هر سخنى كلمات حمد بر لسان مبارک حضرت جارى شد، و بعد از آن با اشاره به آيه ۱۳ سوره بروج از «إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَ يُعِيدُ» ياد كرد.

آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله با ذكر آيه ۱۰۳ سوره انعام «وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ» عدم دسترسى به كُنه ذات الهى را مطرح كرد، كه جز آنچه خداوند در وصف خويش فرموده هيچ كس راهى به معرفت او ندارد.

پس از آن با اشاره به آيه ۵۴ سوره اعراف: «يُغْشِى  اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً»، اشاره به چرخش خاضعانه افلاک نمود.

آن حضرت در جملات بعد با گنجانيدن سوره توحيد در كلام خود وحدانيت خدا را ياد كرد كه نه شبيهى دارد و نه ضدى، و نه مى‏زايد و نه زاييده شده است «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ».

آنگاه افزود كه حيات و مرگ و فقر و غنا، و خنده و گريه، و منع و عطا همه در يَدِ قدرت اوست؛ و اين عبارات را با اشاره به آيه اول سوره مُلک به پايان برد كه «له الملك و له الحمد، بيده الخير وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ».

آخرين فراز حمد و ثناى اين خطابه، سپاسى بلند بود كه آيه ۲۸۵ سوره بقره در آن گنجانده شده بود. حضرت در اين فراز جمله «احْمَدُهُ كَثيراً وَ اشْكُرُهُ دائِماً» را با آيه «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّه وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ، لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا ...» آميخت.

پیامبر صلى الله عليه و آله با پايان حمد و ثنا بخش دوم سخن را آغاز فرمود و اعلام كرد درباره برنامه‏اى كه در پيش است وحى خاصى از طرف خدا نازل شده و با اين مقدمه آيه نازل شده را -  كه آيه ۶۷ سوره مائده است -  قرائت فرمود و با صراحت فرمود كه بر من چنين وحى شده است: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» و در حين قرائت كلمه «ما أُنْزِلَ» را تفسير كرد كه منظور خلافت على بن ابى ‏طالب است.

در اينجا قبل از بيان علت نزول آيه، اين مسئله را مطرح كرد كه خداوند درباره ولايت على ‏عليه السلام آيه خاصى بر من نازل كرده و سپس آيه ۵۵ سوره مائده را قرائت كرد: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّه وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» و سپس آن را به على‏ عليه السلام تفسير كرده فرمود: على است كه نماز را بپا داشته و در حال ركوع زكات داده است.

آنگاه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله اوصاف منافقين را با اشاره به آيه ۱۱ سوره فتح «يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ» و آيه ۱۵ سوره نور «تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّه عَظِيمٌ» بيان كرد.

سپس آزار و اذيت‏ هاى پى در پى منافقين را نسبت به حضرتش يادآور شد، تا آنجا كه نسبت‏ هاى مسخره‏ آميز به حضرت دادند و كلمه «اذُن» به معناى «گوش« را درباره حضرت به كار بردند، كه منظورشان »سراپا گوش« بودن اميرالمؤمنين و پيامبرصلى الله عليه وآله و توجه متقابل آنان نسبت به يكديگر بود.


آنگاه آيه 61 سوره توبه را قرائت كرد كه درباره نسبت دهندگان اين كلمه از منافقين نازل شده بود: »وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ، قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ، يُؤْمِنُ بِاللَّه وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّه لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ« .


اكنون پيامبرصلى الله عليه وآله كرسى سخن را كاملاً آماده كرده بود. لذا براى تأكيد بيشتر يك بار ديگر آيه 67 سوره مائده را با اين مقدمه تكرار كرد كه با حضور منافقين و آزار دهندگان و درخواست معاف شدن از ابلاغ اين پيام، ولى خدا از من راضى نمى‏شود مگر آنچه در حق على‏عليه السلام نازل كرده ابلاغ نمايم و خواند: »يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ« .


در مرحله سوم، پيامبرصلى الله عليه وآله وارد اعلان عمومى شد. ابتدا با اقتباس از آيه 100 سوره توبه، مهاجرين و انصار و تابعين را داخل اين عموم اعلان كرده فرمود:


»وَ اعْلَمُوا انَّ اللَّه قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ وَلِيّاً وَ اماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَى الْمُهاجِرينَ وَ الانْصارِ وَ عَلَى التّابِعينَ لَهُمْ بِاحْسانٍ« ، و سپس بقيه اين عموم را با ذكر روستايى و شهرى، عجمى و عربى، آزاد و بنده، صغير و كبير، سياه و سفيد بيان كرد، و با يك كلمه همه اين گروه‏ها را يك جا ذكر كرده فرمود: وَ عَلى كُلِّ مُوَحِّدٍ ماضٍ حُكْمُهُ ... : حكم على‏عليه السلام بر همه معتقدين به توحيد اجرا شونده است.

پيامبرصلى الله عليه وآله در اين فراز كه سخن از علم امامان به ميان آمد، با اشاره به آيه 12 سوره يس درياى بيكران علم در مقام عصمت را ترسيم كرد، كه خدا هر علمى را به آنان داده است و در اين باره عبارتى بسيار بلند فرمود كه از آن بالاتر فرض نمى‏شود: ما مِنْ عِلْمٍ الاّ وَ قَدْ احْصاهُ اللَّه فِىَّ: هيچ علمى نيست مگر آنكه خداوند آن را در من جمع كرده است.


پيرو آن انتقال علم به جانشينان آن حضرت بيان گرديد، و على بن ابى‏طالب‏عليه السلام امام مُبين شد كه خداوند در سوره يس مى‏فرمايد: »وَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ فِى إِمامٍ مُبِينٍ« ، و جمع همه دانستنى‏ها را در مقام امامت به مردم مى‏فهماند.


ادامه كلام مناط قرار دادن حق و باطل و معرفى مدافع تمام عيار آن بود كه با اشاره به آيه 54 سوره مائده: »يُجاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّه وَ لا يَخافُونَ فى اللَّه لَوْمَةَ لائِمٍ« فرمود: على است كه به حق هدايت مى‏كند، و بدان عمل مى‏نمايد، و باطل را ابطال نموده از آن نهى مى‏كند؛ و در راه خدا ملامت سرزنش كننده‏اى او را مانع نمى‏شود.


سپس پيامبرصلى الله عليه وآله سابقه على بن ابى‏طالب‏عليه السلام را به ميان آورد، و سبقت او در ايمان و فداكارى او در شب هجرت و نماز او در اولين روزهاى اسلام را يادآور شد.


آنگاه با لحنى شديد منكرينِ ولايت على‏عليه السلام را هدف قرار داده، پذيرفته نشدن ابدى آنان را به درگاه الهى و عذاب دائمى آنان را يادآور شد و آنان را با كافران برابر دانست و در اين باره آيه 8 سوره طلاق: »... وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً« و آيه 87 سوره كهف: »أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً« ، و آيه 24 سوره بقره: »فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِى وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ« را در كلام خود تضمين فرمود.


سپس با ادغام دو آيه از قرآن -  يكى آيه 18 سوره حشر و ديگرى آيه 94 سوره نحل -  هشدار داد كه همه در معرض سقوط قرار دارند و بايد مواظب خود باشند كه فرداى قيامت پاسخگو باشند.

اين دو آيه را با اين عبارت بيان كرد: »وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّه« اَنْ تُخالِفوه »فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعدَ ثُبوتِها« »إِنَّ اللَّه خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ« .


براى آنكه با تشويق انگيزه بيشترى در مردم ايجاد كند آنان را از روز حسرت بر حذر داشت. اين هشدار را با معرفى مقام بلند على‏عليه السلام به عنوان »جَنْبِ اللَّه« بر زبان آورد و آيه 56 سوره زمر را درباره آن قرائت كرد: »أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِى جَنْبِ اللَّه« .


اكنون خطبه به اوج خود نزديك مى‏شد و نهيبى لازم بود كه مخاطبين بدانند چرا على بن ابى‏طالب‏عليه السلام از آغاز سخنرانى بر فراز منبر كنار پيامبرصلى الله عليه وآله ايستاده است. بايد گفته مى‏شد كه لحظاتى بعد دو بازوى حيدرى در كف با كفايت محمدى قرار مى‏گيرد و به گونه‏اى خاص فراتر از آنچه در ذهن مردم است معرفى خواهد شد. براى اعلان اين مهم پيامبرصلى الله عليه وآله ثقل اكبر را تابلو قرار داده، على‏عليه السلام را در سايه قرآن نشان داد.


ابتدا امر به تدبر در قرآن و به دنبال متشابه آن نبودن را مطرح كرد و آيه 82 سوره نساء »أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ...« و آيه 7 سوره آل عمران »هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ، فَأَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلا اللَّه وَ الرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ ...« را با كلام خود آميخت و مردم را آماده معرفى »راسخان در علم« نمود.


سپس قسم ياد كرد كه باطن و تفسير قرآن را بيان نمى‏كند مگر اين كسى كه مى‏خواهم دست او را بگيرم و او را بالا ببرم و بازوى او را بگيرم و با دستانم او را بلند كنم و به شما بفهمانم كه هر كس من صاحب اختيار او بوده‏ام اين على صاحب اختيار اوست، و ولايت او از طرف خدا نازل شده است.


سپس آن حضرت ثقل اكبر و اصغر را با ظرافتى خاص معرفى كرده قرآن و اهل‏بيت‏عليهم السلام را در كنار يكديگر قرار داد. در اين باره دوازده امام‏عليهم السلام را ثقل اصغر معرفى كرد و نسبت ايشان را به قرآن همچون دو خبر دهنده از يكديگر اعلام كرد كه هيچ اختلافى بين آنها نيست، و ادامه اين توافق و تقارن را تا روز قيامت اعلام فرمود.

سپس امامان را به عنوان امين پروردگار و حاكمان از طرف خدا در زمين معرفى كرد.


سكوت مطلق بر جمعيت حاضر در غدير حكمفرما بود و دل‏ها پله پله با كلام رسول مدارج كمال را مى‏پيمود و با كوه استوار نبوت تا اوج ولايت پيش مى‏رفت. اين در حالى بود كه طبق اشاره پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازهاى قبلى خطابه، همه چشم بر دست و بازوى پيامبرصلى الله عليه وآله و على‏عليه السلام داشتند كه هنگام بالا رفتنشان كى فرا مى‏رسد.


اكنون غدير به قله خود رسيده و صد و بيست هزار نفر چشم بر لبان گل وجود دوخته بودند. پيامبرصلى الله عليه وآله در آن حساس‏ترين لحظات دستان يداللهى خود را به بازوان رشيد على‏عليه السلام نزديك كرد و او نيز دستان خود را بالا نگاه داشت. در يك لحظه او را تا آنجا بلند كرد كه كف پاى على‏عليه السلام به زانوان پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد.


همانطور كه على‏عليه السلام را بر سر دست نگه داشته بود در بديع‏ترين شكل اعلام جانشينى خود را به انجام رساند. سؤالى كوتاه و جمله‏اى پر از معنى!! پرسيد: گفتيد كه چه كسى بر شما اولى به نفس است؟ مردم فوراً پاسخ دادند: خدا و رسولش. فرمود:


الا فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللّهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ: آگاه باشيد، كه هر كس من صاحب اختيار و اولى به نفس او بوده‏ام اين على صاحب اختيار و اولى به نفس اوست. خدايا دوست بدار هر كس على را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس على را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس على را يارى كند، و خوار كن هر كس على را خوار كند.


حضرت با پايان اين سخن على‏عليه السلام را از فراز دست بر منبر فرود آورد؛ و با ظرافتى لايق شأن نبوت نگذاشت در خطابه‏اش وقفه ايجاد شود و سخنان خود را ادامه داد و به تبيين ابعاد »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ...« پرداخت.


پيامبرصلى الله عليه وآله در فراز بعدى، سخن از تفسير قرآن به ميان آورد، و با توجه دادن به اهميت آن على‏عليه السلام را به عنوان جانشين خود در تفسير و تبيين قرآن معرفى كرد، و مردم را متوجه اين نكته نمود كه فقط على‏عليه السلام علم آن را دارد و اوست كه مى‏تواند به قرآن دعوت كند.


در اينجا با قرائت آيه 5 سوره ق »ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَىَّ« : »سخن نزد من تغيير يافتنى نيست« ، اشاره به مقام تغيير نيافتنى على‏عليه السلام نمود.


در آن لحظات بسيار حساس كه پيامبرصلى الله عليه وآله توانسته بود بار سنگين »يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ...« را با موفقيت به مقصد برساند و ولايت دوازده امام‏عليهم السلام را تا آخر دنيا از فراز منبر غدير اعلام فرمايد، جبرئيل بر قلب مقدس آن حضرت نازل شد و در حالى كه حضرت خطابه را ادامه مى‏داد آيه 3 سوره مائده را به عنوان سند افتخار ابدى غدير آورد: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« : »امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم« .


بلافاصله پس از نزول آيه، پيامبرصلى الله عليه وآله در ادامه خطبه فرمود: خدايا، تو هنگام بيان اين مطلب و منصوب نمودنت على‏عليه السلام را در اين روز، اين آيه را درباره وليّت على نازل كردى: »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« .


آنگاه براى اينكه ثابت كند دينى جز با ولايت على‏عليه السلام پذيرفته نيست، دو آيه ديگر از قرآن را شاهد گرفت: يكى آيه 19 سوره آل عمران: »إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ« : »دين نزد خدا فقط اسلام است« ، و ديگرى آيه 85 سوره آل عمران: »وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ« : »هر كس دينى غير از اسلام برگزيند هرگز خدا از او قبول نخواهد كرد و او در آخرت از زيانكاران است« .


پيامبرصلى الله عليه وآله بدون كوچك‏ترين وقفه‏اى سخنان خود را ادامه داده وارد بخش پنجم خطابه شد و به تبيين بيشتر آيه اكمال پرداخت؛ از يك سو كمال دين را با امامت همه دوازده امام‏عليهم السلام اعلام فرمود، و از سوى ديگر هر گونه انكار امامت آنان را مساوى با سقوط اعمال و خلود در آتش اعلام كرد.

همچنين راه هر تخفيفى را در عذاب چنين كسانى منتفى دانست و در اين باره آيه 217 سوره بقره »فَأُولئِكَ الذين حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ و فى النَّارِ هُمْ خالِدُونَ« ، و آيه 88 سوره آل عمران »لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ« را در ضمن كلام خود آورد، و منكرين امامت را مستحق چنين عذابى دانست.


در فراز بعدى مدح قرآنى بسيار بلندى درباره مولاى منصوب در غدير بر زبان آورد، كه كتاب آسمانى را يك پارچه به اميرالمؤمنين‏عليه السلام مرتبط ساخت و اين مهم را در چهار مرحله بيان فرمود:


ابتدا على‏عليه السلام را عزيزترين و نزديك‏ترين شخص نزد خود معرفى كرد و سپس به صراحت فرمود: خداى عز و جل و من از او راضى هستيم. آنگاه همه موارد آيات رضايت در قرآن را درباره على‏عليه السلام دانست و فرمود: هيچ آيه رضايتى در قرآن نازل نشده مگر درباره او. اين گونه به مردم فهمانيد كه جانشين من كسى است كه رضايت خدا و من از او در قرآن ضمانت شده است.


در مرحله بعد بيش از 90 مورد خطاب »يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا« را كه در قرآن آمده مطرح كرد و على‏عليه السلام را سر دسته ايمان آورندگان و اميرالمؤمنين دانست و فرمود: خداوند در قرآن »الَّذِينَ آمَنُوا« را مورد خطاب قرار نداده مگر آنكه با او آغاز كرده است.


در مرحله سوم همه گونه ستايش خدايى از بندگانش را كه در قرآن آمده متعلق به على‏عليه السلام دانسته فرمود: هيچ آيه مدحى در قرآن نازل نشده مگر درباره او.


در مرحله چهارم سوره »هَلْ أَتى« را مطرح كرد و نزول اين سوره را درباره على‏عليه السلام دانست، و با اشاره به مهم‏ترين فراز اين سوره كه مى‏فرمايد: »وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً« فرمود: خداوند در اين سوره شهادت به بهشت نداده مگر براى او؛ و آيات اين سوره را مدحى بلند براى على‏عليه السلام دانسته فرمود: خدا با اين سوره جز على را مدح نكرده است.

سپس تقوى و ايمان و اخلاص را مظهر ولاى على‏عليه السلام و شقاوت را از آنِ مبغضين على‏عليه السلام دانست. در فراز بعد با قرائت سوره عصر قسم ياد كرد كه مصداق »وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ« در آخر اين سوره على بن ابى‏طالب‏عليه السلام است.


در اينجا بار ديگر احساسى سرشار از رضايت از دو لب مبارك پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده شد و آن حضرت با آوردن آيه 54 سوره نور در ضمن كلام خود اطمينان از ابلاغ فرمان الهى را يادآور شد و فرمود: اى مردم، من از خدا خواستم كه شاهد باشد و رسالتم را به شما رساندم »وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبِينُ« .


آنگاه آيه 102 سوره آل عمران را به عنوان خطاب قرائت كرد و فرمود: معاشر الناس، »اتَّقُوا اللَّه حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ« : »اى مردم، در برابر خدا حق تقوى را بجا آوريد و نميريد مگر آنكه مسلمان باشيد« .


بخش ششم سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله منافقين را نشانه مى‏رفت، و اشاره‏هاى رمزى به توطئه‏ها و نقشه‏هاى آنان بود:


ابتدا پيامبرصلى الله عليه وآله خلقت نورانى خود و امامان را از متن قرآن استخراج كرد و با انضمام دو آيه آن را بيان فرمود. يكى آيه 8 سوره تغابن: »فَآمِنُوا بِاللَّه وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنْزَلْنا« : »به خدا و رسول ايمان بياوريد و به نورى كه نازل كرديم« و ديگرى آيه 157 سوره اعراف: »وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِى أُنْزِلَ مَعَهُ« : »پيروى كنيد از نورى كه همراه پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شده است« .


با اين مقدمه آمادگى لازم براى ذكر منكرين ولايت ايجاد شده بود كه آنان را دشمنان نور معرفى كند، تا به عنوان ظلمتى كه با نورانيت در ستيزند شناخته شوند.


در مرحله اول پيامبرصلى الله عليه وآله آيه 47 سوره نساء را به دنبال آيه نورانيت و به صورت آميخته با آن قرائت كرد، به گونه‏اى كه نتيجه‏گيرى از اين چينشِ آيات، عذاب و لعنت صريح براى دشمنان ولايت بود آنجا كه فرمود: »مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ« : »ايمان آوريد قبل از آنكه صورت‏هايى را هلاك نماييم و آنها را به پشت برگردانيم، يا آنان را مورد لعنت قرار دهيم همان گونه كه اصحاب سبت را لعنت كرديم« ، و اين تشبيه دقيقاً اشاره به مسلمانانى بود كه نام مسلمانى را حفظ مى‏كنند اما با هزاران حيله فرامين الهى را زير پا مى‏گذارند.


اين بود كه آن حضرت در دنباله كلام كار را به صراحت كشانده فرمود: به خدا قسم قصد نشده از اين آيه مگر گروهى از اصحاب من كه آنان را با نام و نسبشان مى‏شناسم، ولى مأمور شده‏ام از آنان اعراض كنم و آنان را معرفى نكنم.


آيه 144 سوره آل عمران گوياترين سندى بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله در اين فراز خطبه آن را شاهد عقبگرد و بازگشت مردم به جاهليت قرار داد، آنجا كه در قرآن آمده است:


»وَ ما مُحَمَّدٌ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ« .


حضرت اين آيه را در كلام خود تضمين كرده فرمود: اى مردم، شما را هشدار مى‏دهم! من رسول خدا هستم كه قبل از من پيامبرانى بوده‏اند. آيا اگر بميرم يا كشته شوم عقبگرد خواهيد كرد؟ هر كس به عقب باز گردد به خدا ضررى نمى‏زند و به زودى خداوند شاكران و صابران را پاداش مى‏دهد.


خطر دوم غرور مسلمانى و منت گذاشتن مسلمانان بر خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله براى پذيرش دين بود. حضرت براى هشدار از اين خصلت شيطانى چهار آيه قرآن را ادغام كرد:


يكى آيه 17 سوره حجرات: »يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّه يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمانِ« .


دوم آيه 28 سوره محمدصلى الله عليه وآله: »ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّه وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ« .

سوم آيه 35 سوره الرحمن: »يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ« ، و چهارم آيه 14 سوره فجر: »إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ« .


آن حضرت اين چهار آيه را در يك جمله بلند گنجانيده چنين فرمود: اى مردم، با اسلامتان بر من منت مگذاريد، بلكه بر خدا منت مگذاريد كه در نتيجه عمل شما را نابود مى‏كند و بر شما غضب مى‏نمايد و شما را به شعله‏هايى از آتش و مس گداخته مبتلا مى‏نمايد. پروردگار شما در كمين است.


خطر سوم رهبران ضلالت و گمراهى بود. پيامبرصلى الله عليه وآله آيه 41 سوره قصص را شاهد قرار داد كه مى‏فرمايد: »وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ« ، و با تضمين اين آيه در كلام خود فرمود: اى مردم، به زودى بعد از من امامانى خواهند بود كه به آتش دعوت مى‏كنند و روز قيامت كمك نمى‏شوند.


سپس بيزارى خود و خدا را از آنان اعلام كرد و پايين‏ترين درجه جهنم را به آنان وعده داد. حضرت اين مطلب را با استناد به دو آيه قرآن بيان كرد. يكى آيه 145 سوره نساء: »إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ« ، و ديگرى آيه 29 سوره نحل: »فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ« . در اين باره فرمود: امامان ضلالت و ياران و پيروانشان در پايين درجه آتش هستند و چه بد است اقامتگاه متكبرين« .


پيامبرصلى الله عليه وآله در فراز بعدى مسئله غصب خلافت را به طور صريح مطرح كرد و فرمود: به زودى بعد از من امامت را به عنوان پادشاهى و غاصبانه قرار مى‏دهند. سپس غاصبين را لعنت كرد و با اشاره به آيه 31 و 35 سوره الرحمن، شومى امامان ضلالت را براى مردم بيان كرد و فرمود:


در آن هنگام است -  اى جن و انس -  كه مى‏ريزد بر شما آنكه بايد بريزد و مى‏فرستد بر شما شعله‏اى از آتش و مس گداخته و نمى‏توانيد آن را از خود دفع كنيد.

نهيب‏هاى مقام نبوت لا ينقطع بر سر مردم مى‏باريد. اين بار آيه 179 سوره آل عمران »لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللَّه لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ« را مطرح كرد و آن را در كلام خود تضمين كرده به عنوان هشدار فرمود: خداى عزوجل شما را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند و خداوند شما را بر غيب مطلع نمى‏كند.


آيه 58 سوره اسراء هشدار بعدى بود كه به مناسبت آن نام حضرت مهدى‏عليه السلام به ميان آمد. خداوند در آن آيه مى‏فرمايد: »وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلا نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ« ، و پيامبرصلى الله عليه وآله همين آيه را در كلام خويش چنين آورد: هيچ آبادى نيست مگر آنكه خداوند به خاطر تكذيبشان آن را قبل از روز قيامت هلاك مى‏كند و آن امام هدايت شده را مالك آن قرار مى‏دهد، و خداوند وعده خود را عملى مى‏نمايد.


هشدار بعدى گول نخوردن از گرايش اكثريت بود. پيامبرصلى الله عليه وآله ابتدا آيه 71 سوره صافات را قرائت كرد: »قد ضَلَّ قبلكم أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ« و سپس هلاكت آنان در اثر مخالفت با انبياءشان را يادآور شد، و اينكه نسل‏هاى آينده نيز در اثر نگاه به اكثريت به هلاكت مى‏افتند. آنگاه آيه 16 تا 19 سوره مرسلات را تلاوت كرد كه مى‏فرمايد: »أَ لَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلِينَ، ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِينَ، كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ، وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ« .


بخش هفتم سخن با اشاره به آيه 153 سوره انعام آغاز شد: »وَ أَنَّ هذا صِراطِى مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ« ، كه صراط مستقيم را در برابر همه راه‏هاى ديگر قرار مى‏داد و بايد راه راست دقيقاً معرفى مى‏شد. به همين منظور حضرت با يادآورى اينكه علم امر و نهى نزد على‏عليه السلام است به مردم دستور داد درباره اوامر و نواهى على‏عليه السلام سر تسليم فرود آورند و فرمود: مواظب باشيد كه راه‏هاى ديگر شما را از راه او منحرف نكند.


آنگاه به صراحت اعلام كرد كه »صراط مستقيم« من و على و امامان بعد از او هستيم، و به آيه 186 سوره اعراف اشاره كرد كه »وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ« .

در اينجا پيامبرصلى الله عليه وآله بدون هيچ مقدمه‏اى سوره حمد را به‏طور كامل قرائت كرد، و مخاطبين بى‏اختيار متوجه مطلب جديدى شدند. از آنجا كه در فراز قبلى آيه »وَ أَنَّ هذا صِراطِى  مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ« تفسير شده بود، اكنون »صراط مستقيم« در سوره حمد نشان داده مى‏شد كه مسلمانان هر روز حداقل ده بار در نمازهاى واجب از خدا درخواست هدايت به آن را دارند و اين خواسته را با تفصيل تمام از خدا مى‏خواهند و مى‏گويند: »اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ، صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَالضَّالِّينَ« .


حضرت پس از قرائت سوره حمد قسم ياد كرد كه اين سوره درباره من و امامان بعد از من نازل شده است، و راه راستى كه هر مسلمان در پى آن است جز پيروى از چهارده معصوم‏عليهم السلام راه ديگرى نمى‏تواند باشد.


آنگاه آيه 62 سوره يونس »أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّه لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ« را كنار آيه 56 سوره مائده: »فَإِنَّ حِزْبَ اللَّه هُمُ الْغالِبُونَ« قرار داد و از امامان به عنوان »اولياء اللَّه« و »حزب اللَّه« ياد كرد.


اكنون كه صراط مستقيم روشن شد سخنرانى پيامبرصلى الله عليه وآله در معرفى دو گروه دوست و دشمن آنان ادامه يافت. حضرت يازده جمله در اين باره فرمود كه شش جمله آن در توصيف اولياى اهل‏بيت‏عليهم السلام و پنج جمله در وصف اعداء بود.


در جمله اول آيه 112 سوره انعام »وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً« را در كلام خود آورد و فرمود: دشمنان امامان سفيهان گمراهى هستند كه برادران شياطين‏اند، و سخنان باطل ظاهر فريب را از روى غرور به يكديگر مى‏رسانند.


در جمله دوم مستقيماً آيه 22 سوره مجادله را در وصف آنان قرائت كرد كه مى‏فرمايد: »لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّه وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ...« و مفهوم آن چنين بود كه دوستى خدا با دوستى دشمنان خدا جمع نمى‏شود.

حضرت با اين آيه شرط برائت از دشمنان را براى قبول ولايت قرار داد، و متقابلاً پاداش و نشان بزرگترى را به اولياى اهل‏بيت عطا فرمود.


در جمله سوم نيز پيامبرصلى الله عليه وآله عيناً آيه 82 سوره انعام را در وصف اولياى اهل‏بيت‏عليهم السلام آورد و فرمود: بدانيد دوستان اهل‏بيت‏عليهم السلام كسانى‏اند كه خداوند آنان را توصيف نموده و فرموده است: كسانى كه ايمان آورده‏اند و ايمانشان را با ظلم نپوشانده‏اند، برايشان امن است و آنان هدايت يافتگان‏اند.


در جمله چهارم آيه 15 سوره حجرات »إِنَّمَا المؤمنين الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّه وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا« را ضمن كلام خود آورده فرمود: اولياى اهل‏بيت كسانى‏اند كه ايمان آورده و به شك نيفتاده‏اند.


جمله پنجم وعده بهشت براى دوستان اهل‏بيت‏عليهم السلام بود كه با ادغام آيه 46 سوره حجر »ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ« ، و آيه 73 سوره زمر: »حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ« فرمود:


بدانيد اولياء و دوستان امامان كسانى هستند كه با سلامتى و در حال امن وارد بهشت مى‏شوند و ملائكه با سلام به ملاقات آنان مى‏آيند و مى‏گويند: »سلام بر شما، پاكيزه شديد. پس براى هميشه داخل بهشت شويد« .


آن حضرت در جمله ششم ورود بى‏حساب به بهشت را مژده داد و به آيه 40 سوره غافر »فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِ حِسابٍ« استناد كرد و فرمود: بدانيد كه اولياى اهل‏بيت كسانى‏اند كه بهشت براى آنان است و بدون حساب در آن روزى داده مى‏شوند.


از جمله هفتم توصيف دشمنان اهل‏بيت بود كه به آيه 12 سوره انشقاق »فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً وَ يَصْلى سَعِيراً« اشاره كرده فرمود: بدانيد كه دشمنان امامان كسانى‏اند كه شعله‏هاى آتش را بر تن خود خواهند يافت.

جمله هشتم نيز درباره دشمنان بود كه آيه 7 سوره ملك »إِذا أُلْقُوا فِيها سَمِعُوا لَها شَهِيقاً وَ هِىَ تَفُورُ« ، و آيه 12 سوره فرقان: »إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً« كنار هم قرار داده شد و حضرت فرمود: بدانيد كه دشمنان ايشان كسانى‏اند از جهنم در حالى كه مى‏جوشد صداى وحشتناكى مى‏شنوند و شعله كشيدن آن را مى‏بينند.


جمله نهم وصف قرآنى دشمنان اهل‏بيت‏عليهم السلام را ادامه داده با قرائت كامل آيه 38 سوره اعراف: »كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيها جَمِيعاً ...« ادامه يافت، كه مفهوم آن لعنت دشمنان اهل‏بيت‏عليهم السلام به يكديگر و مضاعف شدن عذاب آنان بود.


جمله دهم درباره دشمنان نيز با آوردن آيه 8 تا 11 سوره ملك: »تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما أُلْقِىَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ ...« ادامه يافت.


منظور از اين آيات آن بود كه دشمنان اهل‏بيت‏عليهم السلام در جهنم مورد سؤال و ملامت قرار خواهند گرفت كه آيا كسى شما را يادآور نشد؟ و آنان اعتراف مى‏كنند كه گوش فرا نداديم، و اين گرفتارى حاصل سرپيچى خود ماست.


آخرين جمله درباره دوستان اهل‏بيت‏عليهم السلام بود كه آيه 12 سوره ملك: »إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ« مورد استناد قرار گرفت و حضرت فرمود:


بدانيد كه اولياء و دوستان امامان معصوم كسانى هستند كه از پروردگارشان مى‏ترسند )بدون آنكه او را ببينند( به خاطر ايمانى كه به غيب دارند. براى آنان مغفرت و اجر بزرگ است. اى مردم، چقدر فاصله است بين شعله‏هاى آتش و اجر بزرگ!!


پس از اين توصيفات درباره دوستان و دشمنان اهل‏بيت‏عليهم السلام حضرت سخن را در يك جمله جامع جمع‏بندى كرده فرمود: اى مردم، دشمن ما كسى است كه خداوند او را مورد مذمت و لعن قرار داده، و دوست ما هر كسى است كه خداوند او را مدح نموده و دوست بدارد.

اكنون سخنرانى به پايان بخش هفتم خود نزديك مى‏شد و پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت خود را با على‏عليه السلام در چند جمله بيان فرمود. ابتدا با اشاره به آيه 188 سوره اعراف: »إِنْ أَنَا إِلا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ« فرمود: بدانيد كه من ترساننده‏ام و على بشارت دهنده است.


سپس با اشاره به آيه 7 سوره رعد »إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ« فرمود: بدانيد من ترساننده از عذابم و على هدايت كننده است. و آنگاه فرمود: بدانيد كه من پيامبرم و على جانشين من است، من رسولم و على امام و جانشين بعد از من است، و سپس به امامان اشاره كرده فرمود: امامان بعد او از فرزندان اويند. من پدر آنانم و آنان از صلب او به دنيا مى‏آيند.


بخش هشتم خطابه با نام زيباى حضرت قائم آل محمد مهدى موعودعليه السلام آغاز شد. از آنجا كه خطابه غدير متفاوت از هر سخنرانى ديگرى بود در بخش نهم آن مردم با مسئله جديدى رو به رو شدند، و آن مطرح شدن بيعت و پيش‏بينى آن براى بعد از خطابه بود.


سپس نقطه تمايز اين بيعت را خاطر نشان كرده فرمود: من با خدا بيعت كرده‏ام و على با من بيعت كرده است، و من از جانب خدا براى او از شما بيعت مى‏گيرم. آنگاه حضرت به آيه 10 سوره فتح استناد كرده آن را قرائت كرد: »إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه، يَدُ اللَّه فَوْقَ أَيْدِيهِمْ ...« .


قبل از آنكه سخن به آخرين بخش خود برسد بخش دهم خطابه اختصاص به حلال و حرام و واجبات و محرمات يافت، و مقصود حضرت معرفى كسانى بود كه مردم بايد در آينده‏هاى نزديك و دور در احكامشان به آنان مراجعه كنند.


قبل از همه مطالبى درباره حج را با استناد به آيه 158 سوره بقره »إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما، وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّه شاكِرٌ عَلِيمٌ« فرمود و از ترك حج بر حذر داشت.

از سوى ديگر به حجاج وعده استغناء و مغفرت داد، و در پايان از آنان خواست كه حج خانه خدا را با كمال دين كه ولايت است و نيز تفكر در اعمال آن انجام دهند، و نيز آن را جايگاه توبه بدانند.


آن حضرت بعد از حج، نماز و زكات را دو بار مطرح كرد: يك بار با اشاره به آيه 43 سوره بقره »وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ« ، و بار ديگر با اشاره به آيه 41 سوره حج »الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ« .


در اينجا پيامبرصلى الله عليه وآله تأكيد خاصى داشت كه امامتِ فرزندان معصوم على‏عليه السلام در متن قرآن است و آيه 28 سوره زخرف »وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِى عَقِبِهِ« را شاهد آن قرار داده فرمود: آنجا كه خدا مى‏فرمايد: امامت را مسئله‏اى باقى در نسل او قرار داديم. سپس به حديث ثقلين اشاره كرد كه »لَنْ تَضِلُّوا ما انْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما« .


آن حضرت در اواخر بخش دهم از خطابه سفارش به تقوى كرد و آيه اول سوره حج را براى ترساندن مردم از روز قيامت قرائت كرد: »إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَىْ‏ءٌ عَظِيمٌ« و هشدار داد كه مرگ و معاد و حساب و ميزان و حساب در پيشگاه خدا و ثواب و عذاب را به خاطر داشته باشيد كه ترازوى دقيق الهى در برابر شماست.


پيامبرصلى الله عليه وآله وارد آخرين بخش سخنرانى خود شده بود. آنچه در اين بخش شنيدند اقدام بى‏سابقه‏اى بود كه هرگز فكرش را نكرده بودند. پيامبرصلى الله عليه وآله بيعت را به صورت جدى‏ترى مطرح كرده در يك اقدام بديع از فراز منبر غدير با صد و بيست هزار نفر بيعت كرد و از همه اقرار گرفت.


آن حضرت براى اين كار از آنان خواست عين جملاتى را كه حضرت مى‏گويد به عنوان بيعت لسانى تكرار كنند.


آن عبارات از يك سو شامل شنيدن و اطاعت و رضايت و تسليم درباره امر ولايت بود، و از سوى ديگر بيعت زبانى حاكى از بيعت با قلب و جان و دست قرار داده شد. در نگاهى ديگر شامل پايدارى بر سر اين بيعت بود كه به دور از هر گونه تبديل و شك و انكار و پيمان شكنى استمرار مى‏يافت.


در جهتى ديگر براى كسانى كه احتمالاً بيعت با دست برايشان ميسر نمى‏شد اين اقرار بيعت با دست حساب مى‏شد. در آخرين نگاه تعهد بر ابلاغ پيام غدير به نسل‏هاى حاضر و آينده بود، و در نهايت آن حضرت خدا را شاهد بر اين وعده مردم قرار داد.


در جمله آخرِ اين تعهّد آيه 96 سوره اسراء: »قُلْ كَفى بِاللَّه شَهِيداً بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ« را آورد و خدا را بر اين بيعت لسانى و اقرار مردم شاهد گرفت.


پيامبرصلى الله عليه وآله با يك سؤال آغاز كرد و فرمود: مَعاشِرَ النّاسِ، ما تَقُولُونَ؟ ... : اى مردم چه مى‏گوييد؟ خدا از هر صدايى و مخفى‏هاى هر نفسى اطلاع دارد. آنگاه با لسان نصيحت گونه‏اى آيه 15 سوره اسراء را خواند: »فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها« : »هر كس هدايت يابد به نفع خويش عمل كرده و هر كس گمراه شود بر ضرر خود گمراه شده است« .


از آنجا كه پس از منبر همه بايد براى بيعت مى‏آمدند، لذا پيامبرصلى الله عليه وآله بار ديگر آيه 10 سوره فتح »إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه« و آيه 28 سوره زخرف »وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِى عَقِبِهِ« را با اشاره به جزئيات اين بيعت تكرار كرده، آن را از يك سو بيعت با خدا و از سوى ديگر بيعت با همه امامان دانست، و امامت آنان را در دنيا و آخرت مطرح فرمود. سپس ثمره اين بيعت را به نفع خود مردم اعلام كرد.


سپس بار ديگر از سر دلسوزى فرمود: اى مردم، آنچه به شما گفتم بگوييد و به على با عنوان »اميرالمؤمنين« سلام كنيد. آنگاه آيه 285 سوره بقره »وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ« را به عنوان كلمه سمع و طاعت در كلام خود آورده فرمود: بگوييد: شنيديم و اطاعت كرديم. پروردگارا مغفرت تو را مى‏خواهيم و بازگشت به سوى توست.

آنگاه قدردانى از نعمت عظماى غدير و ولايت را به مردم آموخت و آيه 43 سوره اعراف »الْحَمْدُ للَّه الَّذِى هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِىَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه« را شاهد آورده فرمود: بگوييد: سپاس خدايى را كه ما را به اين راه هدايت كرد، و اگر خدا هدايت نمى‏كرد ما هدايت نمى‏شديم. فرستادگان پروردگارمان به حق آمده‏اند.


خطبه به پايان خود نزديك مى‏شد و مردم همچنان تشنه زلال غدير گوش جان به كلام جاودانه محمدى سپرده بودند.


مِسك الختام اين خطابه بلند، جامع الجوامع فضائل على بن ابى‏طالب‏عليه السلام بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله در يك جمله پر معنى بالاترين فضيلت را براى شخص دوم عالم وجود با ارتباط آن به قرآن بيان كرد.


از يك سو نزول فضائل على‏عليه السلام در قرآن را به ميان آورد، و از سوى ديگر درياى مناقب آن حضرت را فراتر از آن دانست كه در يك مجلس قابل ذكر باشد. سپس با توجه به گستردگى فضائل على‏عليه السلام، دستور پذيرفتن آنها را از اصحاب معرفت به ما داد.


بعد از آن بار ديگر با اشاره به آيه 71 سوره احزاب »وَ مَنْ يُطِعِ اللَّه وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً« بر اطاعت و ولايت پذيرى و تسليم در برابر خدا و رسول و على و امامان بعد از او تأكيد كرد.


سپس با اشاره به آيه 20 و 21 سوره توبه »الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِى سَبِيلِ اللَّه بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّه وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ« ، به سبقت گيرندگان در امر مهم ولايت نشان بهشت عنايت كرد.


در مقابل به مردم گوشزد كرد كه رضاى الهى را در نظر بگيرند، چرا كه اگر همه اهل زمين كافر شوند ضررى به خداوند نمى‏رسد، و در اين باره به آيه 8 سوره ابراهيم »إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِى الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّه لَغَنِىٌّ حَمِيدٌ« و آيه 144 سوره آل عمران »وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً« اشاره فرمود.

  1. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۳۷ ص ۲۰۹. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۰۲،۳۰۱،۹۷،۴۴.
  2. آنچه در اين بخش به عنوان خطابه پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير مطرح شده متن مقابله شده با نُه نسخه است، كه در كتاب «اسرار غدير» با ذكر اختلاف نسخه ‏ها آمده است.