قرائن معنای اولی به انفس در حدیث غدیر
در حديث غدير سيزده قرينه مهم در كنار جمله »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ...« مبيّن معناى آن است كه هر يك به تنهايى براى اثبات آن كافى است، حتى اگر هيچكدام هم نبودند باز معنى واضح بود. جا دارد به طور فهرستوار آنها را ذكر كنيم:
1. قرينه اول:
در آغاز، پيامبرصلى الله عليه وآله »اولى به نفس بودن« خداوند و بعد خود را مطرح كردند و سپس همان كلمه را درباره اميرالمؤمنينعليه السلام به كار بردند؛ و اين در حالى است كه معناى ولايت مطلقه آن حضرت بر كسى پوشيده نيست.
2. قرينه دوم
آيه »يا أَيُّهَا الرَّسُولُ...« كه در نهايت مىفرمايد: »وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمابَلَّغْتَ رِسالَتَهُ« درباره هيچيك از احكام الهى نازل نشده و پيداست كه بايد بالاترين مسائل اسلام باشد كه چنين پيامدى برايش در نظر گرفته شده است.
3. قرينه سوم
متوقف كردن مردم در بيابان، آن هم به مدت سه روز و اجراى برنامهاى حساب شده و منظم و سخنرانى استثنايى از نظر طول خطبه و مطالب تنظيم شده و دقيق آن و ساير برنامههايى كه به عنوان يك اجتماع سه روزه در عمر پيامبرصلى الله عليه وآله بلكه در سراسر تاريخ اسلام استثنايى است؛ از قوىترين ادله بر معناى مهم مولى است.
4. قرينه چهارم
اشاره پيامبرصلى الله عليه وآله به اينكه عمر من به پايان رسيده و از ميان شما مىروم، قرينه خوبى است بر اين كه بايد معناى مولى در رابطه با ايام بعد از رحلت حضرت باشد كه همان امامت و وصايت است.
5 . قرينه پنجم
پيامبرصلى الله عليه وآله در چندين مورد خدا را بر اين ابلاغ شاهد گرفتند كه در هيچيك از احكام الهى چنين نكردند. پيرو آن چندين بار از مردم خواستند كه »حاضرين به غائبين اطلاع دهند« ، كه اين را هم در هيچيك از احكام الهى نفرمودند.
6 . قرينه ششم
تصريح حضرت به ترس از تكذيب مردم در حالى كه درباره هيچ يك از احكام الهى چنين ترسى نبود. معلوم است كه تعيين جانشين همان موقعيت حساس در قلوب مردم است كه به آسانى نمىپذيرند.
7. قرينه هفتم
آيه »اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ« نيز مانند آيه فوق درباره هيچيك از احكام الهى نازل نشده، و لزوماً بايد مهمترين احكام اسلام باشد كه كمال دين با آن باشد.
8 -. قرينه هشتم
مسئله بيعت كه در اثناء خطبه مطرح شده و به صورت لسانى انجام شده و بعد از خطبه هم با دست انجام شده، به عنوان قبول امارت و ولايت مىتواند باشد نه معناى ديگر.
9. قرينه نهم
بيعت و تبريك حاضرين غدير و گفتگوهايى كه دوست و دشمن در غدير داشتهاند معلوم مىكند كه از اين جمله معناى ولايت و امارت را فهميدهاند و پيامبرصلى الله عليه وآله برداشتِ آنان را رد نكردند و يا اصلاحى نسبت به آن نداشتند.
10. قرينه دهم
اشعارى كه حسّان بن ثابت سروده بود و مورد تأييد پيامبرصلى الله عليه وآله قرار گرفت، دليل قاطعى بر اين است كه او هم از مولى معناى »اولى به نفس« را فهميده است. او چون اهل ادب و شاعر بزرگ عرب است از نظر لغوى بر هر لغتنامه ديگرى ترجيح دارد، زيرا لغتنامهها فقط معناى كلمه را مىگويند ولى تبادر در مورد معين بر عهده حاضرين آن ماجراست. از الطاف خدا بوده كه شاعرى زبردست و لغتشناس در غدير حاضر بوده و در همانجا تبادر ذهنى خود را صراحتاً اعلام كرده و حتى آن را به صورت شعر درآورده كه اثرى ماندگار و سندىمحكم باشد.
11. قرينه يازده
داستان حارث فهرى نوعى مباهله در مورد مرددين در معناى »مولى« بود. او صريحاً سؤال خود را بر اين متمركز كرد كه آيا منظور از »مولى« اين است كه على بن ابىطالبعليه السلام صاحب اختيار ما خواهد بود؟ در اين مباهله خداوند فوراً حق را نشان داد و عذابى بر سر حارث فرستاد و او را هلاك كرد تا معناى »مولى« به معناى »اولى بنفس« ثابت شود.
12. قرينه دوازده
عمر در همان غدير جمله »أَصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ« را به كار برد كه مىتوان ادعا كرد اقرار دشمن بر مدعاى خصم از اين زيباتر نمىشود. به كار گرفتن كلمه »اصبحت« اشاره به اتفاق تازه است كه پيش آمده و كلمه »كل« اشاره به ولايت مطلقه است، و اين اقرار نشانه تبادرى است كه حتى دشمن آن را پذيرفته است.
13. قرينه سيزده
دستور »سلام به عنوان اميرالمؤمنين« در پيشگاه على بن ابىطالبعليه السلام، كه هم معناى امارت را براى مولى مىرساند و هم اقرار عملى به آن است.