انتقام کربلای غدیر در عصر ظهور
انتقام كربلاىِ غدير در عصر ظهور [۱]
در اينجا انعكاس خطبه غدير در دعاى ندبه را دنبال خواهيم كرد، و به يكى از اصلى ترين موضوعات مشترک در اين دو مأخذ و برقرارى ارتباط منطقى بين آنها پرداخته مى شود. حتى مى توان باب جديدى را در اين زمينه گشود؛ بدين معنى كه نه تنها در دعاى ندبه، بلكه در تمام دعاها و زيارت نامه هاى مرتبط با حضرت ولى عصرعليه السلام، حتماً نشانه هايى از غدير و پيامدهاى آن را مى توان مشاهده كرد.
اما در اين مورد خاص، دعاى ندبه را امام صادق عليه السلام به شيعيان تعليم داده تا در زمان غيبت بخوانند. به ويژه در چهار عيد بزرگ؛ يعنى جمعه، غدير، فطر و قربان. اما از آنجا كه «ندبه» به معناى عزادارى، سوگوارى، زارى و نوحه سرايى است، اين سؤال مطرح مى شود كه: چرا بر مزيّت خواندن آن در چهار عيد بزرگ ياد شده تأكيد گرديده است؟
در يک پاسخ كوتاه به اين سؤال، مىتوان به روايتى از امام باقرعليه السلام استناد كرد كه فرموده اند: هيچ عيدى براى مسلمانان وجود ندارد - نه عيد فطرى و نه عيد قربانى - جز اينكه غم و اندوه آل محمدعليهم السلام در آن تجديد مى شود، چرا كه مى بينند حق آنها در دست ديگران است. [۲]
بنابراين، وقتى ما در روز جمعه يا اعياد ديگر اين دعا را مى خوانيم، يعنى اينكه خود را به گونه اى در غم و اندوه حقوق از دسته رفته آل محمدعليهم السلام شريک دانسته، و با ناله و شيون به درگاه خداوند خواهان ظهور هر چه زودتر آن منتقم حقيقى هستيم، كه بيايد و اعاده حق نمايد.
اما درباره ماهيت اين حق، جا دارد كه از خود بپرسيم:
اين حق در اصل چه بوده و از چه زمانى به تاراج رفته است؟
اين حق در كجا و چگونه و طىّ چه مراحلى به شخص يا گروهى تفويض شده است؟
آيا آنگونه كه امام باقرعليه السلام فرموده اند، اين حق هنوز در دست ديگران است؟
آيا در دعاى تعليم داده شده از سوى امام صادق عليه السلام به شيعيانش، اشاره اى به اين موضوع شده است؟
براى پاسخ به سؤال اول و دوم، كافى است خاطره غدير و تفويض حق جانشينى حضرت امیر عليه السلام پس از پيامبرصلى الله عليه وآله را از سوى خداوند به ياد آورده، و سپس به مرور ماجراى سقيفه و پيامدهايش در طول تاريخ تا به امروز بپردازيم.
براى پاسخ به سؤال سوم و چهارم - كه موضوع اصلى سخن در اينجا است - ترجيح مى دهيم ابتدا دو آيه از قرآن را همراه تأويل آنها از امام معصوم عليهم السلام يادآور شويم:
الف. «ظهر الفساد فى البرّ و البحر بما كسبت ايدى الناس» [۳]: فساد در خشكى و دريا به خاطر كارهايى كه مردم كرده اند آشكار شد. در تأويل آن مى خوانيم: به خدا سوگند تأويل اين آيه باز مى گردد به زمانى كه انصار گفتند: از ما اميرى باشد و از شما نيز اميرى! [۴]
ب. «و الليل اذا يغشى و النهار اذا تجلّى»[۵] : سوگند به شب آن زمان كه سياهيش جهانى را بپوشاند و سوگند به روز آن زمان كه نورش جهانى را روشن سازد. امام باقرعليه السلام در تأويل آن به محمد بن مسلم مى فرمايد: شب در اين آيه همان دومى است كه پرده سياهش را در دولتى كه برايش فراهم شده بود بر فراز ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام كشيد، و آن حضرت تا قيام حضرت قائم عليه السلام صبر مى كند تا مهلت او پايان پذيرد. و روز همان حضرت قائم ما اهل بيت است، كه هر گاه بپا خيزد، بر دولت باطل چيره مى شود. [۶]
اين آيه به خوبى نشان مى دهد كه آنچه از حق اميرالمؤمنين عليه السلام به تاراج رفته، تا قيام حضرت قائم عليه السلام هرگز اعاده نخواهد شد. همچنين فسادى كه در روز سقيفه بر خشكى و دريا گسترده شد روز به روز بر ابعادش افزوده شده، تا اينكه سرتاسر زمين را فرا گيرد، و تنها با ظهور حضرت ولى عصرعليه السلام است كه بساط اين فساد برچيده خواهد شد.
بنابراين، اگر از هم اكنون به اين نتيجه قطعى برسيم چه بسا به خطا نرفته باشيم كه: غدير نقطه پايان رسالت بود و آغاز فصل تازه اى از دين، كه در پرده شب پنهان شد و ناتمام ماند تا ايام ظهور، و ظهور نقطه پايان دولت شب است و ادامه آن فصلِ ناتمام كه با نور محض آشكار مى گردد.
با اين همه، لازم است در تأييد و توجيه اين نتيجه قطعى، به نمونه هايى از هر دو مأخذ - يعنى خطبه غدير و دعاى ندبه - اشاره كنيم:
در خطبه غدير:
اى مردم! اين آخرين بارى است كه من در چنين اجتماع انبوهى مى ايستم. پس بشنويد و اطاعت كنيد و فرمانبردار امر پروردگارتان باشيد و بدانيد كه خداى عزوجل صاحب اختيار و معبود شماست. سپس پيامبرش كه اكنون شما را مورد خطاب قرار داده ولىّ شماست. بعد از من على عليه السلام صاحب اختيار و امام شما به امر پروردگارتان است. آنگاه امامت در نسل من از فرزندان او (حضرت امیر عليه السلام) خواهد بود، تا روزى كه خدا و رسولش را ملاقات كنيد.
اى مردم! من همان صراط مستقيم خداوندم كه شما را به پيروى از آن دستور داده، و پس از من على عليه السلام صراط مستقيم است، و سپس فرزندانم از نسل او كه امامان هدايتگر هستند. همان كسانى كه به سوى حق هدايت نموده و بر اساس حق به عدالت رفتار مى كنند.
در دعاى ندبه:
آن زمان كه روزگار پيامبرصلى الله عليه وآله به آخر رسيد، او ولىّ خود على عليه السلام را براى هدايت مردمان معرفى كرد، زيرا خودش بيم دهنده بود و هر قومى را هدايتگرى بايد. سپس در حالى كه انبوه مردم در برابرش بودند فرمود: هر كس كه من مولاى اويم على عليه السلام هم مولاى او است. خداوندا دوستانش را دوست بدار و دشمنانش را دشمن بدار. يارى دهنده اش را يارى كن و كسى را كه دست از يارى اش مى كشد درمانده ساز.
و فرمود: هر كس كه من پيامبرش هستم على امير او است. و فرمود: من و على عليه السلام از يک درختيم و ديگر مردمان از درختان گوناگون هستند. همچنين او را در جايگاه هارون نسبت به موسى عليهما السلام قرار داد. بدين سان او (على عليه السلام) پس از پيامبرصلى الله عليه وآله راهنماى هدايت از گمراهى بود، و نورى در تاريكى جهل و رشته محكم ارتباط با خداوند و راه راست او بود. در خويشاوندى اش با پيامبرصلى الله عليه وآله و پيشينه اش در دين جلوتر از او كسى نبود، و در مناقب كسى به گَرد منقبتى از او نمى رسيد.
اما گويى رسولخداصلى الله عليه وآله اين واقعيت را مى دانست كه امتش پس از او حق على عليه السلام را رعايت نمى كنند و بناى ناسازگارى با او را مى نهند. چه اينكه مى دانيم على بن ابى طالب عليه السلام در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله و همراه ايشان براى تنزيل قرآن جنگيدم. تا آنجا كه خون دلاوران عرب را ريخت، و پهلوانانشان را كشت، و با گرگ صفتانشان جنگيد. از اين رو دل هاى آنان پُر از كينه هاى جنگ بدر و خيبر و حنين و جنگ هاى ديگر گرديد.
بنابراين، مسلّم است كه آنان به دنبال فرصتى مى گشتند تا انتقام خود را از فرزند ابوطالب بگيرند، و مرهمى بر زخم هاى كهنه خويش بگذارند. چه فرصتى بهتر از روزگارى كه پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفته باشد!