جلوه های ولایت در کلمه مولی
جلوههاى ولايت در كلمه مولى××× 6 اسرار غدير: ص 116 - 114 111. چهارده قرن با غدير: ص 130 - 128 125. ×××
با آنكه خطبه غدير منشور دائمى اسلام تلقى مىشود و داراى محتوايى فراگير نسبت به همه جوانب اسلام به صورت كلى است، ولى بحثهاى علمى در متن حديثِ غدير عموماً در كلمه »مولى« و معانى عرفى و لغوى آن مرتكز است.
اين بدان جهت است كه قطب اصلى حديث جمله »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ« است، و هرگاه به صورت اختصار به حديث غدير اشاره شود همين جمله مدّ نظر قرار مىگيرد، و راويان و محدثين نيز در هنگام اختصار به همين جمله اكتفا نمودهاند و قرائن همراه آن را حذف كردهاند.
نكته قابل توجه در اين مقطع آن است كه با توجه به متن خطبه مفصل و دقت در ساير مطالبى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه خود فرمودهاند، معناى »مولى« و مراد از »ولايت« هم براى مخاطبين در غدير بسيار واضح و روشن بوده، و هم براى هر مُنصفى كه متن را مطالعه كند و شرايط خطبه را به طور كامل در نظر بگيرد واضحتر از آن خواهد بود كه جاى بحث و احتجاج باشد.
به كارگرفتن كلمه »مولى« براى آن است كه هيچ لفظى از قبيل »امامت« ، »خلافت« ، »وصايت« و امثال اينها نمىتواند حامل معناى دقيقى باشد كه در »ولايت« نهفته و فوق همه معانى الفاظ مذكور است.
پيامبرصلى الله عليه وآله نمىخواهد فقط امامت يا خلافت يا وصايت حضرت را بيان كند، بلكه مىخواهد اولى به نفس بودن و صاحب اختيار تام بر جان و مال و عرض و دين مردم بودن و به عبارت واضحتر »ولايت مطلقه الهيه« را كه به معناى نيابت تامه از طرف پروردگار است بيان كند، و براى اين منظور هيچ لفظى فصيحتر و گوياتر از »مولى« پيدا نمىشود.
دشمنان غدير هم اگر كلمه ديگرى در اينجا به كار رفته بود خيلى آسانتر آن را مىپذيرفتند و يا در مقام رد آن چنين تلاش نمىكردند، و اگر بنا به تعدد معانى بود در الفاظ ديگر بسيار آسانتر بود. آنان با تشكيك در معناى اين كلمه مىخواهند آن را از محتواى مهم و كارساز عقيدتى و اجتماعى آن جدا كنند و آن را در حد بيان يك موضوع عاطفى و اخلاقى پايين بياورند.
مخالفان غدير از معناى وسيع »اولى بنفس« وحشت دارند و معناى آن را خوب مىفهمند كه اينچنين به مبارزه با آنان برخاستهاند. ما هم بايد بر سر همين معنى پافشارى كنيم، و از خدا و رسول تشكر كنيم كه با به كار بردن چنين كلمهاى در تركيب خاص جمله، بنيادى محكم در فرهنگ اعتقادى ما بر جاى گذاشتهاند كه از آن نتايج زير گرفته مىشود:
امامت و ولايت دوازده امام معصومعليهم السلام بلافاصله پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله.
اطلاق و عموميت ولايت و اختيار ايشان بر همه انسانها و در همه زمانها و مكانها و در هر شرايطى.
استناد ولايت ايشان به امضاى پروردگار متعال و اينكه امامت يك منصب الهى است.
عصمت صاحبان ولايت به امضاى خدا و رسول.
تعهد مردم در مقابل ولايت ائمهعليهم السلام دقيقاً مانند تعهدشان در مقابل ولايت پيامبرصلى الله عليه وآله.
از همه مهمتر اينكه لازمه اثبات چنين محتواى بلندى، عدم مشروعيت هر ولايتى بدون اذن پروردگار و با انتخاب غير خداوند است كه خط بطلان بر هر دين و مذهبى مىكشد كه غير از ولايت اهلبيتعليهم السلام را پذيرفته باشند.
با بيانى ديگر:
يك مطالعه كامل عيار در جوانب مختلف ماجراى غدير و دقت در متن خطابه، جلوههاى بسيار جالبى از واضح بودن معناى كلمه »مولى« را نشان خواهد داد:
1- جلوه اول
اگر در سراسر خطبه غدير دقت كنيم خواهيم ديد كه اكثر مطالب آن تفسير و توضيحى براى روشن كردن كامل معنى »مولى« و مصداق آن، و ارزش الهى »ولايت« در اجتماع و ارتباط آن با توحيد و نبوت و وحى است.
بنا بر اين در حالى كه خود پيامبرصلى الله عليه وآله مقصود و مراد از »مولى« را روشن كرده، و همه حاضرين در غدير - كه شاعر بزرگ عرب حسّان هم در ميان آنان بوده - معناى صاحب اختيارى را از آن فهميدند و بر سر همين بيعت نمودند، معنى ندارد براى فهميدن منظور آن حضرت به لغتها و لغتنامهها و معانى عرفى اين كلمه مراجعه كنيم، چه آنها با تفسير خودِ حضرت مطابق باشد و چه نباشد!
2- جلوه دوم
مسلم است كه مقصد اصلى از اجتماع و سخنرانى غدير بيان مسئله ولايت بوده است، و اين در حالى بوده كه مردم اجمالاً مطالبى در اين باره از خود آن حضرت شنيده بودند. با توجه به اين نكات معلوم است كه اجتماع عظيم غدير براى رفع هرگونه ابهام باقيمانده در مسئله ولايت و معناى مولا است.
بنا بر اين بسيار خندهآور خواهد بود كه در چنان جمعى و در آن شرايط حساس، درباره »مولى« مطالبى گفته شود كه نه تنها موضوع را روشن نكند بلكه ابهام را بيشتر نمايد و احتياج به كتابهاى لغت و امثال آن براى رفع ابهام باشد، به طورى كه هر عاقلى قضاوت كند كه اصلاً چه نيازى به تشكيل اين مجلس بزرگ بود!!؟
3- جلوه سوم
اجتماع آن روز براى رفع هر ابهامى در مسئله ولايت بوده، و اگر بنا باشد همان مجلس آغاز ابهامى بزرگ در مسئله باشد، آن هم با به كار بردن يك كلمه عجيب كه اين همه پيچيدگى دارد، در اين صورت بايد گفت: اگر چنين مجلسى نبود مسئله ولايت بسيار واضحتر بود!!!
اينجاست كه آيه قرآن »وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ«××× 1 مائده / 67 . ××× محقق مىشود. يعنى اگر ابلاغ پيامى به اين صورت تحقق يابد كه مفهوم آن با گذشت چهارده قرن روشن نيست، پس در واقع ابلاغى نشده است!!
4- جلوه چهارم
پيامبراكرمصلى الله عليه وآله كه فصيحترين مردم در سخن گفتن بودند، آن هم در مهمترين سخنرانى خود در طول حيات، اگر بنا باشد مطلبى گفته باشند كه مسلمانان فقط در فهم معناى تحتاللفظى آن پس از هزار و چهارصد سال بحث هنوز به نتيجه روشنى نرسيده باشند، اين برخلاف فصاحت است و هيچ پيامبرى پيام الهى را چنين نرسانده است!!
5 - جلوه پنجم
جا دارد كسى بپرسد: چطور وقتى همين غاصبين خلافت در حالى كه خود حقى نداشتند، خليفه بعد از خود را هم تعيين مىكردند و كلمه »ولى« را به كار مىبردند هيچ كس نگفت: اين كلمه هفتاد معنى دارد؟ چطور وقتى ابوبكر درباره عمر نوشت: »ولَّيْتُكم بعدى عمر بن الخطاب« ابهامى درباره معناى ولايت نبود، و فقط در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير اين بحثها پيش آمد؟!!! پيداست كه مسئله بر سر معناى لغوى و ابهام كلمه نيست، بلكه وزنه غدير به قدرى سنگين و كامل عيار است كه دشمن را به اين تلاشهاى مذبوحانه واداشته است؟
6 - جلوه ششم
همچنين جا دارد سؤال شود: حديث غدير به اقرار عامه و خاصه متواتر است و كمتر حديثى داريم كه در طول چهارده قرن اين همه روايت كننده داشته باشد. اگر معناى آن به قدرى مبهم است كه هنوز كسى معناى واقعى آن را نيافته و بين چندين احتمال نامتناسب مانده، چه داعى بر نقل آن بوده و اين راويان بزرگ كه بسيارى از آنان از علما و مؤلفين بودهاند چه داعى در نقل داشتهاند؟!
حديث مبهم كه نقل كردن ندارد! حديث مبهم كه احتياج به جمع آورى اسناد بيشتر ندارد! پس بايد گفت: به خاطر معناى مهمى كه از »مولى« براى همه واضح بوده اين همه بدان اهتمام ورزيدهاند.
7- جلوه هفتم
جا دارد كسى بگويد: اينكه ابوبكر و عمر و حارث فهرى و چند نفر ديگر پرسيدند: »آيا اين مسئله از جانب خداست يا از جانب خودت است؟« به خاطر همين بود كه معناى بسيار سنگينى را از كلمه »مولى« دريافتند كه همان صاحب اختيارى بود و براى زير سؤال بردن آن حاضر به اين جسارت نسبت به ساحت مقدس آن حضرت شدند، وگرنه همه مىدانند كه تمام گفتههاى پيامبرصلى الله عليه وآله طبق آيه »وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى«××× 1 نجم / 3. ××× چيزى جز وحى و كلام خداوند نيست.