برزخ
آيه «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى...»[۱]
از جمله آيات تضمين شده در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير آيه ۱۴۰ سوره بقره و آيه ۲۴ سوره لقمان و آيه ۱۴ سوره فجر است:
«أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى قُلْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» :
«يا مى گوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و نوادگانِ او يهودى يا نصرانى بوده اند. بگو: شما آگاه تريد يا خداوند؟ و چه كسى ظالم تر است از كسى كه شهادتى از خداوند نزد او كتمان شود؟! خداوند از آنچه انجام مى دهيد غافل نيست» .
«نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ»[۲]:
«آنان را زمان اندكى از نعمت ها برخوردار مى سازيم و سپس به عذاب غليظى دچار مى نماييم» .
«إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»[۳]:
«پروردگار تو در كمين است» .
آنچه در اينجا قابل ذكر است، اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است:
موقعيت تاريخى
برنامه سه روزه غدير پايان يافته و غروب بيستم ذى الحجة كاروان پيامبر صلى الله عليه و آله از غدير خم راهى مدينه شده است. گروه چهارده نفرى از منافقين نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را براى اجراى آن در عقبه هرشى در پيش دارند.
قبل از رسيدن قافله به کوه هرشى، ۱۴ نفر خود را به قُلّه رساندند و در دو سوى آن كمين كردند. با رسيدن شتر پيامبرصلى الله عليه وآله - كه پيشاپيش قافله در حركت بود و حذيفه و عمار راهنماى آن بودند - منافقين حمله كردند و پس از درگيرى هاى مفصل، منافقين فرارى شدند.
در آنجا حذيفه پيشنهاد پيگيرىِ آنان را به پيامبر صلى الله عليه و آله داد، ولى حضرت با اقتباس از دو آيه قرآن به او فهماند كه فعلاً مأمور به صبر هستم.
اين دو آيه يكى در سوره ملک است كه در قرآن «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» است، ولى در كلام حضرت به اين صورت اقتباس شده آمده است: «انَّ اللَّه لَهُمْ بِالْمِرْصادِ» . آيه دوم در سوره لقمان است كه در كلام حضرت از صيغه متكلم به غايب تغيير يافته و به جاى «نمتعهم» كلمه «سَيُمْهِلُهُمُ» به كار رفته و حضرت فرموده است: «وَ سَيُمْهِلُهُمْ قَليلاً ثُمَّ يَضْطَرُّهُمْ الى عَذابٍ غَليظٍ» .
روز بعد كه قافله براى استراحت توقف كرد بار ديگر آن گروه با يكديگر به نجوى پرداختند در حالى كه حضرت همه را از سخن سرى گفتن منع كرده بود. هنگام حركت پيامبرصلى الله عليه وآله آنان را فراخواند و مورد مؤاخذه قرار داد و پرسيد: در چه باره اى نجوى مى كرديد؟ گفتند: ما اصلاً سخن سرّى نداشته ايم!!
پيامبرصلى الله عليه وآله با تضمين بخش دوم آيه ۱۴۰ از سوره بقره در كلام خود و فقط با حذف همزه استفهام قبل از كلمه «أَ أَنْتُمْ» پاسخ آنان را داد و فرمود:
«أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه، وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه، وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» .
تحليل اعتقادى
آنچه به عنوان تفسير اين آيات از تطبيق آنها بر صحيفه و توطئه قتل پيامبرصلى الله عليه وآله استفاده مى شود دو نكته است:
الف. اولى و دومى كه رو در روى خدا و رسول كار خود را كتمان كردند و اين كتمان را انكار كردند، مصداق «أَظْلَمُ» يعنى ظالمترين شدند.
ب. خداوند دشمنان اهل بيت عليهم السلام را چند صباحى در اين دنيا مهلت مى دهد چنانكه مى فرمايد: «نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً» .
سپس آنان را به عذاب غلاظ و شداد مبتلا مى نمايد چنانكه مى فرمايد: «ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ». اين عذابِ آنان از لحظه مرگ آغاز شده و در عالم برزخ ادامه دارد تا در قيامت به سزاى اصلى اعمال خود برسند.
اولى و دومى هنگام مرگ، پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام را ديدند كه به آنان مى فرمودند: بشارت باد شما را به آتش در پايين ترين درجه جهنم!![۴]
بعد هم كه به حال احتضار افتادند خبر از ورود به آتش و داخل شدن در تابوت دادند و در توصيف آن چنين گفتند: تابوتى از آتش كه با قفلى از آتش بسته شده و در آن دوازده نفرند. آن تابوت در چاهى در قعر جهنم است، كه هر گاه خدا بخواهد جهنم را شعله ور نمايد صخره را از در آن چاه بر مى دارد.[۵]
در عالم برزخ هم هر از چند گاهى اميرالمؤمنين عليه السلام يا يكى از ائمه عليهم السلام خود را به آنان نشان مى دهند، و آنان از قعر آتش التماس مى كنند، ولى جز پاسخ رد نمى شنوند. در اين باره ماجرايى از زندگى اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده در روزى با حارث همدانى بودند. حضرت فرمود: آيا آنچه من می بينم تو هم می بينى؟
عرض كرد: چگونه من مى توانم آنچه شما مى بينى ببينم، در حالى كه خداوند چشم شما را نورانيت داده و به شما عطا كرده آنچه به احدى عطا نكرده است. فرمود: اين ظالمِ اولى است كه بر دروازه اى از آتش مى گويد: اى اباالحسن، مرا ببخش. خدا او را نيامرزد.
سپس حضرت لحظاتى مكث كرد و دوباره فرمود: اى حارث، آنچه من مى بينم تو هم مى بينى؟ آنگاه فرمود: اين ظالمِ دومى است كه بر دروازه اى از دروازه هاى آتش مى گويد: اى اباالحسن، مرا ببخش. خدا او را نيامرزد.[۶]
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن / آيه «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى...» .
عذاب غاصبين خلافت و اصحاب صحيفه در برزخ[۷]
يكى از آياتى كه به صراحت در خطبه غدير تفسیر شده آيه ۴۷ سوره نساء است:
مَعاشِرَ النّاسِ، «آمِنُوا بِاللَّه وَ رَسُولِهِ و النور الذى انزل معه مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ» .[۸]
بِاللَّه ما عَنى بِهذِهِ الْآيَةِ الاّ قَوْماً مِنْ اصْحابى اعْرِفُهُمْ بِاسْمائِهِمْ وَ انْسابِهِمْ، وَ قَدْ امِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ:
اى مردم، ايمان آوريد به خدا و رسولش و نورى كه همراه او نازل شده است قبل از آنكه هلاک نماييم صورت هايى را و آنها را به پشت برگردانيم يا آنان را مانند اصحاب سبت لعنت كنيم. به خدا قسم از اين آيه قصد نشده مگر قومى از اصحابم كه آنان را به اسم و نسبشان مى شناسم، ولى مأمورم از آنان پرده پوشى كنم.[۹]
در اين فرازِ خطبه، پيامبرصلى الله عليه وآله قسم ياد مى كند كه منظور از اين آيه و آن گروهى كه مانند اصحاب سبت لعنت شده اند گروهى از اصحاب من هستند؛ و در فقرات بعدى تصريح مى فرمايد كه آنان اصحاب صحيفه ملعونه اند.[۱۰] چه مشابهتى در اعمال و رفتار اين دو گروه وجود دارد كه خداوند از ميان لعنت شدگان، اصحاب سبت را نام مى برد؟
نمونه اى از عالم برزخِ آنان كلام اميرالمؤمنين عليه السلام است كه به حارث همدانى فرمود:
آنچه من مى بينم تو هم مى بينى؟ عرض كرد: چگونه مى توانم آنچه شما مى بينى من هم ببينم در حالى كه خداوند به شما نورانيت داده و مقامى عطا فرموده كه به احدى نداده است. فرمود: اين اولى است كه بر پرتگاهى از آتش قرار دارد و التماس مى كند كه اى اباالحسن مرا ببخش، ولى خدا او را نبخشايد.
بار دوم اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اين ديگرى دومى است كه بر شكافى از آتش قرار دارد و مى گويد: اى ابا الحسن مرا ببخش، ولى خدا او را نبخشايد.[۱۱]
همچنين مراجعه شود به عنوان: برزخ / آيه«أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى...».
معاويه در برزخ[۱۲]
از جمله آياتى كه در غدير و در مورد سران منافقين بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده اين آيات است:
«فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى. وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى. ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى. أَوْلى لَكَ فَأَوْلى. ثُمَّ أَوْلى لَكَ فَأَوْلى»[۱۳]:
«نه تصديق كرد و نه سر تسليم فرود آورد، ولى تكذيب نمود و روى گردانيد و سپس با تكبر به سوى دوستانش رفت. عذاب بر تو سزاوار و سزاوارتر است. بار ديگر عذاب بر تو سزاوار و سزاوارتر است» .
نكته قابل توجه در اينجا اين است كه مى توان ادعا كرد اعلام استحقاق عذاب با عبارتى كه در اين سوره درباره معاويه نازل شده در همه قرآن بى نظير است و براى هيچ ظالمى چنين تعبيرى را نمى بينيم.
از يک سو خداوند نامى از نوع عذاب نمى برد و فقط مى گويد: «أَوْلى لَكَ» : «سزاوار توست» . از سوى ديگر اين كلمه را چهار بار پشت سر هم تكرار مى نمايد كه نشانه غضب الهى و شدت عذابى است كه بر معاويه بايد نازل شود.
از نظر ادبى، اين گونه برخورد با مخاطب ابعادى از تهديد و انزجار را نيز در بر دارد. چنانكه در حديث اين جهت را به صراحت فرموده: «تَهَدُّداً مِنَ اللَّه تَعالى وَ انْتِهاراً» ، «وَعيداً مِنَ اللَّه لَهُ وَ انْتِهاراً» . گويا خداوند به معاويه مى فرمايد: «عذاب همه عالم بر تو باد، همه گونه عذابى بر تو باد، هميشه در عذاب باشى، از هيچ عذابى نجات پيدا نكنى» !
در اينجا مناسب است نمونه اى از عذاب معاويه را - كه در قرآن بدان تصريح شده - از كلام اميرالمؤمنين عليه السلام در پاسخِ نامه معاويه در صفين بياوريم، كه خطاب به او فرمود:
وَ انْتَ صاحِبُ السِّلْسِلَةِ الَّذى يَقُولُ: «يا لَيْتَنِى لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِيَهْ ...» . وَ اللَّه لَقَدْ سَمِعْتُ ذلِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّه صلى الله عليه وآله يَقُولُهُ فيكَ:
و تو - اى معاويه - صاحب زنجيرها هستى كه خواهد گفت: «اى كاش نامه عمل مرا به من نمى دادند و از حساب خود خبر نداشتم» . به خدا قسم اين مطلب را از پيامبر صلى الله عليه وآله شنيدم كه درباره تو مى فرمود.[۱۴]
از همين جاست كه معاويه به «صاحِبُ السِّلْسِلَةِ» معروف شده[۱۵] و كلام پيامبر صلى الله عليه و آله اشاره به آيات ۲۵-۳۳ سوره «حاقّه» است كه مى فرمايد:
«وَ أَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يا لَيْتَنِى لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ، وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِيَهْ، يا لَيْتَها كانَتِ الْقاضِيَةَ، ما أَغْنى عَنِّى مالِيَهْ، هَلَكَ عَنِّى سُلْطانِيَهْ، خُذُوهُ فَغُلُّوهُ، ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ، ثُمَّ فِى سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ، إِنَّهُ كانَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّه الْعَظِيمِ»:
«و اما آنكه نامه عملش به دست چپ او داده شود خواهد گفت: اى كاش نامه عملم را به من نداده بودند و از حساب خود خبر نداشتم. اى كاش مرگ مرا از آن نجات مى داد. اموال من مرا سودى نبخشيد و آن قدرت من هم از دستم رفت. (خطاب مى رسد: ) او را بگيريد و سپس در جهنم اندازيد و بعد از آن در زنجيرهايى كه طول آن هفتاد ذرع است ببنديد. او كسى است كه به خداى عظيم ايمان نياورده بود.
امام صادق عليه السلام پرده ديگرى از اين عاقبت معاويه را چنين بيان فرموده است: همراه پدرم در راه مكه بوديم تا به «وادى ضَجْنان» رسيديم. ناگاه مردى در برابر ما ظاهر شد كه بر گردن او زنجيرى بود و دنباله آن را با خود مى كشيد. وقتى در برابر ما قرار گرفت به پدرم گفت: يَابن رسول اللَّه، به من آب بده! ناگهان مرد ديگرى از پشت سر او آمد و زنجير او را كشيد و گفت: يابن رسول اللَّه، به او آب مده كه خدا او را سيراب مگرداند. در اينجا پدرم رو به من كرد و فرمود: او را شناختى؟ اين معاويه بود كه خدا او را لعنت كند.[۱۶]
پانویس
- ↑ بقره / ۱۴۰. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۰۵ ،۴۱۰-۴۱۲ .
- ↑ لقمان / ۲۴.
- ↑ فجر / ۱۴.
- ↑ كتاب سليم: ص ۳۴۸ ح ۳۱.
- ↑ كتاب سليم: ص ۳۴۹.
- ↑ بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۱۸۵ ح ۶۸ .
- ↑ غدير در قرآن: ج ۲ ص ۶۹-۷۲ .
- ↑ نساء / ۴۷.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۴۸ بخش ۶ .
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۴۹ بخش ۶ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۱۹۵.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۸۴،۳۷۸.
- ↑ قيامت / ۳۱-۳۵ .
- ↑ كتاب سليم: ص ۳۰۷.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۳ ص ۱۷۱،۱۷۰. الخرائج و الجرائح: ج ۲ ص ۸۱۴ . الاختصاص: ص ۲۷۶. مدينة المعاجز: ج ۵ ص ۲۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۴۶ ص ۲۸۰ ح ۸۱ .