ابلیس
مَعاشِرَ النّاسِ، اِنَّ اِبْلیسَ اَخْرَجَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ، فَلا تَحْسُدُوهُ فَتَحْبِطَ اَعْمالُکُمْ وَ تَزِلَّ اَقْدامُکُمْ، فَإِنَّ آدَمَ اُهْبِطَ إِلَی الْارْضِ بِخَطیئَةٍ واحِدَةٍ، وَ هُوَ صَفْوَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ کَیْفَ بِکُمْ وَ اَنْتُمْ اَنْتُمْ وَ مِنْکُمْ اَعْداءُ اللَّهِ. اَلا وَ اِنَّهُ لا یُبْغِضُ عَلِیّاً اِلّا شَقِیٌّ، وَ لا یُوالی عَلِیّاً اِلّا تَقِیٌّ، وَ لا یُؤمِنُ بِهِ اِلّا مُؤمِنٌ مُخْلِصٌ
ی مردم! همانا ابلیس آدم را به خاطر حسد از بهشت بیرون کرد، پس نسبت به علی علیه السلام حسد نورزید که اعمال شما باطل و قدمهایتان دچار لغزش شود، آدم به خاطر یک اشتباه به زمین فرود آمد در حالی که او برگزیده خدا بود، نسبت به شما چگونه خواهد بود در حالی که شما شمایید و در میان شما دشمنان خدا هستند. آگاه باشید! با علی علیه السلام جز شقی و بدبخت دشمنی نمیکند و جز پرهیزکار ولایتش را نمیپذیرد و ایمان به او نمیآورد جز مؤمن با اخلاص.
«ابلیس» - به کسر الف- مشتق است از (بَلَسَ) که مصدر است از «بَلَسَ، یَبلَس، بلسا» و چون به باب افعال برده شود گفته میشود: «اَبلَسَ، یَبلِسُ، اِبلاساً» و «ابلاس» در لغت عرب به معنای یأس و نومیدی است. گفته میشود: «اَبلَس من رحمة الله، ای یَبئس».
کلمه ابلیس بر وزن افعیل مشتق از همین ماده است و جمع آن «ابالسه» است. او را ابلیس گفتند چون از رحمت خدا مأیوس گشت یا در کاری که انجام داده بود متحیر ماند.
راغب در معجم مفردات الفاظ قرآن میگوید: ابلاس به معنای اندوهی است که از شدت یأس و ناامیدی حاصل شود و چون شیطان کاملاً از رحمت خدا مأیوس است از این رو او را ابلیس میگویند.
از کلمه «ابلاس» و مشتقاتش در قرآن مکرر آمده است، فی المثل:
۱.
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُون
؛[۱]و روزی که قیامت برپا شود مجرمان نومید میگردند.
۲.
... أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُون
؛[۲]ناگهان [گریبان] آنان را گرفتیم، و یکباره نومید شدند.
باری، سؤالی که ممکن است به ذهن خطور کند این است که آیا ابلیس از جنس ملائکه بود یا نه؟ در پاسخ باید گفت که در این مورد اختلاف نظر وجود دارد. بعضی بر این عقیده اند که ابلیس از جنس ملائکه بود و با ملائکه به عبادت خدا مشغول بوده است؛ اما وقتی ملائکه در برابر آدم به سجده درآمدند ابلیس امتناع ورزید، از همین روی از جمع ملائک رانده شد و مطرود و ملعون حق گردید. دلیل این گروه این آیات است:
۱.
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرین
؛[۳] و چون فرشتگان را فرمودیم: «برای آدم سجده کنید»، پس بجز ابلیس -که سر باز زد و کبر ورزید و از کافران شد- [همه] به سجده درافتادند.
۲.
فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُون * إِلاَّ إِبْلیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرین
؛[۴]پس همه فرشتگان یکسره سجده کردند. مگر ابلیس [که] تکبّر نمود و از کافران شد.
اگر ابلیس از جنس ملائکه نبود لازم میآمد استثنای منقطع باشد، مانند: «جائنی القوم الا حمارا» ولی اگر از جنس ملائکه باشد استثنا متصل است، مانند: «جائنی القوم الا زیدا» و اصل در استثنا اتصال است و انقطاع آن محتاج به دلیل است و چون دلیل بر خارج بودن شیطان از ملائکه نبود ضرورتی نداشت که در این آیات در زمره ملائکه ذکر شود آنگاه مستثنا گردد. علاوه بر این، آیات ۷۳–۷۴ سورهٔ ص ظهور در این دارد که ابلیس از ملائکه بود و چون تمام ملائکه سجده کردند و او سجده نکرد لذا مورد ملامت و لعنت قرار گرفت.
اما قول دوم آن است که از جنس ملائکه نبوده است؛ بلکه از طایفه جن بود و دلیل بر این مدعا آیه شریفه است که میفرماید:
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه ...
[۵]
که این آیه در جن بودن ابلیس صراحت دارد. و چون این آیه نص بر مدعا است پس حجت است. اما آیات دیگر ظهور در فرشته بودن ابلیس داشت. پس نمیشود که ما از نص دست بشوییم ظهور را اخذ نماییم؛ لذا بعضی از محققین در صدد برآمدهاند که میان این دو قول جمع کنند و بگویند اختلافی در میان نیست. حاصل کلام آنان این است که ابلیس از جنس ملائکه نبوده؛ ولی در آسمانها با ملائکه به عبادت حق مشغول بود و ملائکه تصور میکردند که او هم ملک است. اما آنگاه که خداوند متعال ملائکه را امر به سجده نمود، ابلیس بر آدم رشک برد و سجده نکرد، حقیقت امر بر ملائکه آشکار گردید و دانستند که او ملک نیست؛ زیرا اگر ملک بود مانند بقیه سجده میکرد.[۶]
انصاف آن است که حقیقت امر بر ما مجهول است و خداوند است که از حقایق آگاهی دارد؛ چرا که خالق همه موجودات است.
باری، در روایات آمده است که ابلیس مدت چهار هزار سال خدا را عبادت کرد؛ اما عاقبت کارش به اینجا کشیده شد. بنابر آنچه که از روایات استفاده میشود و کلام رسول خدا صلی الله علیه وآله هم نص بر آن است منشأ مخالفت ابلیس و امتناع او از سجده حسد بود، که چرا آدم خاکی – مثلاً- مسجود ملائکه قرار گرفته است؛ ولی نفهمید که مسجود حقیقی خدا بود، نه آدم. به این معنی که اولاً آدم در قبله ملائکه قرار گرفت همچنانکه خانه کعبه هنگام نماز در قبله ما قرار میگیرد. ثانیاً این سجود سجدهٔ عبودیت نبود؛ بلکه سجدهٔ تعظیم بود.
از همین جهت است که رسول خدا صلی الله علیه وآله در خطاب به مسلمین میفرماید: فَلا تَحْسُدُوهُ یعنی شما بر علی علیه السلام حسد نبرید؛ زیرا به سرنوشت شیطان گرفتار میگردید، چرا که حاسد در حقیقت با خدا میجنگد، نه با محسود. کسی که با مصالح خدا و آنچه به دیگران داده مخالفت نماید در اصل با خدا مخالفت کرده و حالش معلوم است.
مطلب دیگری که در کلام حضرت به آن اشاره شده است لغزش و خطیئهٔ حضرت آدم علیه السلام است که آدم علیه السلام، به شجره منهیه نزدیک شد و سرانجام از بهشت بیرون رانده شد، با آنکه تَرکِ اُولی بود و نه گناه بزرگ. علاوه بر این حضرت آدم صفی الله بود، پس حساب سایر مردم در این مورد بسی روشن است؛ لذا در خطاب به آنان فرمود:
وَ أَنْتُمْ أَنْتُمْ وَ مِنْکُمْ أَعْدَاءُ اللَّه
یعنی اگر آدم علیه السلام با یک گناه مختصر به آن سرنوشت مبتلا گشت پس وای بر شما مسلمانان که در میانتان دشمنان خدا هم وجود دارد! و اگر این امر این مقدار اهمیت دارد پس چگونه حق علی علیه السلام را منکر میشوید و بر او رشک میبرید؟ چرا که جواب خدا نتوانید بدهید.
حضرت رسول صلی الله علیه وآله با این مقدمه چینی آنگاه اظهار میدارند:
دشمن نمیدارد علی علیه السلام را مگر شقی و دوست نمیدارد او را مگر انسان پاک و همچنین ایمان نمیآورد به او مگر مؤمن مخلص.[۷]
حسادت دشمنان غدیر نسبت به صاحبان ملک عظیم
در طول رسالت پیامبر صلی الله علیه وآله با توجه به تذکرهای مختلف نسبت به وصایت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از آن حضرت، آتش کینهها و حسدها در دلهای منافقین از یوم الدار شروع شد و در روز غدیر به نهایت خود رسید؛ لذا با توطئههای مختلف و نوشتن صحیفهٔ ملعونهٔ اول قبل از غدیر اقدام رسمی شروع شد و سپس بعد از غدیر با نوشتن صحیفهٔ ملعونهٔ دوم شعلههای این آتش حسد آشکارتر گردید تا اینکه بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه وآله رسماً با غصب خلافت رونمائی و کاملاً رسمی شد در ادامه ابتدا با بیان آیه ۵۴ سورهٔ نساء و بیان روایات در ذیل این آیه شریفه حسادت در مورد صاحبان ملک عظیم یعنی امام را مورد بررسی قرار میدهیم.
أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَآ آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیًما ؛ بلکه به مردم، برای آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده رشک میورزند، در حقیقت، ما به خاندان ابراهیم علیه السلام کتاب و حکمت دادیم، و به آنان ملکی بزرگ بخشیدیم.[۸]
امام صادق علیه السلام به ابوالصباح کنانی فرمود: «ما قومی هستیم که خداوند اطاعت ما را بر شما واجب کرده است. انفال و برگزیده مال برای ماست. ما هستیم راسخان در علم، و ما هستیم محسودانی که خداوند درباره ایشان فرموده است: أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ که حق تعالی اطاعت ما را بر شما فرض فرمود، و غنایم دار الحرب برای ماست.[۹]
روزی جماعتی از زنان قریش با زنان رسول اکرم صلی الله علیه وآله حاضر بودند هر کسی از قبیله خود و حسب و نسب خود و قوم خود چیزی میگفت: فاطمه زهرا سلام الله علیها بر آنها وارد شد، ایشان حدیث را رها کردند (ساکت شدند) یکی از آنها گفت: چرا این حدیث را رها کردید؟ گفتند: زیرا در پیش او حدیث نسب و حسب محال است، او آن است که شما میدانید.
یکی از آنها گفت: ای بنی هاشم! شما را چه بوده است که همه سیادت از برای خود جمع کردهاید و گویی سیادت از همگان ربودهاید؟ پدرت سید ولد آدم، و شوهرت سید عرب، و تو سیده زنان جهانی، و پسرانت سیدان جوانان اهل بهشت و عمویت حمزه سید شهیدان است
فاطمه زهراء سلام الله علیها، بر پای خاست و آیه أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ را قرائت فرمود.[۱۰] یعنی بر محمد و آل محمد سلام الله علیهم حسد میبرند بر آنچه خدای تعالی از فضل خویش به ایشان داده است [فقد آتینا] پس به تحقیق ما به آل ابراهیم که محمد و آل محمد هستند کتاب قرآن و حکمت و شریعت دادهایم و ایشان را ملک ولایت و امامت کرامت کردهایم.
حضرت علی بن ابی طالب سلام الله علیه میفرماید: من از حسادتی که مردم دربارهام داشتند به پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله شکایت کردم، آن بزرگوار فرمود: یا علی! آیا راضی نیستی یکی از آن چهار نفر باشی (که زودتر از همه داخل بهشت میشوند؟)؛ زیرا اولین کسی که داخل بهشت میشود: من، تو، حسن، حسین هستیم. زنان ما از راست و چپ و ذریههای ما بعد از زنانمان و شیعیانمان بعد از ما وارد خواهند شد.[۱۱]
اعتراف مخالفین به حسادت نسبت به مقام امام معصوم علیه السلام
ابن المغازلی در مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام در خصوص تفسیر آیه فوق از امام باقر علیه السلام روایت نموده که فرمود: به خدا سوگند! ما هستیم آن قومی که خداوند مقام امامت را به آنان عنایت فرموده و مقصود آیه، مردم عادی نیستند بلکه به خاطر این مقام؛ نسبت به ما اهل بیت سلام الله علیهم کینه و حسادت میکنند.[۱۲]
در شواهد التنزیل نیز بیش از ده حدیث ذکر شده است.[۱۳]سیوطی از ابن منذر و طبرانی از طریق عطا از ابنعباس نقل کردند که در آیه: أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ گفته: ناس ماییم، نه عموم مردم.[۱۴]
علماء عامه نقل کردهاند که حضرت علی علیه السلام فرمود: نزد رسول اللّه صلی الله علیه وآله رفتم و حسادت بنی امیه و مردم نسبت به خود را به حضرتش شکوه کردم، به من فرمود: آیا راضی نیستی که برادر و وزیر من باشی و اولین چهار نفری باشی که وارد بهشت میشوند من و تو و حسن و حسین و ذریه ما.[۱۵]
اقرار مخالفین به اینکه مراد از آیه وَآتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیًما ائمهٔ اطهار سلام الله علیهم هستند امام باقر علیه السلام فرمود: منظور از وَآتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیًما ائمهٔ (اطهار سلام الله علیهم) هستند که هرکه آنها را اطاعت کند خدا را اطاعت نموده و هرکه سرپیچی کرد در برابر خدا عصیان نموده است؛ لذا این است معنی مُلک عظیم.[۱۶]
حسادت در قبال نعمت ولایت
برای نعمتهای خداوند، مراتبی وجود دارد و مسلّما یکسان نیستند. از باب مثال در باب میوهها خداوند متعال فرموده است:
وَ فِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقی بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلی بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ؛ در زمین قطعاتی است کنار هم، و باغهایی از انگور و کشتزارها و درختان خرما، چه از یک ریشه و چه از غیر یک ریشه، که با یک آب سیراب میگردند، و [با این همه] برخی از آنها را در میوه [از حیث مزه و نوع و کیفیت] بر برخی دیگر برتری میدهیم. بیگمان در این [امر نیز] برای مردمی که تعقّل میکنند دلایل [روشنی] است.»[۱۷]
در یک تقسیمبندی کلّی میتوان گفت که برخی نِعَم مادّی و دنیوی هستند که خداوند به اقتضای رحمانیّت خویش به عموم بندگان، اعمّ از مؤمن و کافر عطا نموده است، و برخی دیگر معنوی و اخروی هستند که راهنمای انسانها به سوی سعادت ابدی میباشند. خداوند این نعمتها را به اقتضای رحیمیّت خویش، صرفاً به مؤمنان عطا فرموده است. البته نه به این معنا که خداوند متعال - معاذ الله - بخل ورزیده باشد، بلکه این انسانها هستند که با اختیار شایستهٔ خود، درهای رحمت و نعمتهای خاصّه حضرت حقّ را بر خود میگشایند.
اشاره به این تقسیمبندی را میتوان از آیهٔ معروف به دست آورد. أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَة … ؛ آیا ندانستهاید که خدا آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است، مسخّر شما ساخته و نعمتهای ظاهری و باطنی خود را بر شما تمام کرده است؟»[۱۸]
همانطور که پیشتر گذشت، صاحبان نعمت نیز این چنیناند؛ یعنی بنابر حکمت خداوندی و شایستگی بندگان، برخی از نعمتهای بیشتری برخوردارند و عدّهای از نعمتهای کمتر.
در قرآن کریم آمده است: وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ فِی الرِّزْق ... ؛ و خداوند در روزی، بعضی را بر بعض دیگر برتری داد.[۱۹]
حتی در میان سلسلهٔ انبیاء این مراتب وجود دارد، آنجا که خود اعلان کرد: تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَیْنا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ … ؛ برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری بخشیدیم. از آنان کسی بود که خدا با او سخن گفت و درجات بعضی از آنان (حضرت محمد صلی الله علیه وآله) را بالا برد؛ و به عیسی پسر مریم دلایل آشکار دادیم، و او را به وسیله روح القدس تأیید کردیم.»[۲۰]
چنانچه در بحث «مالکیّت خداوند» خواهد آمد، باری تعالی میخواهد با این برتری دادنها، ابتلا و آزمایشی برای بندگان ایجاد کند که این خود یکی از اهداف خلقت معرفی شده است. آنجا که فرمود: وَ هُوَ الَّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَریعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحیم ؛ و اوست کسی که شما را در زمین جانشین [یکدیگر] قرار داد، و بعضی از شما را بر برخی دیگر به درجاتی برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. آری، پروردگار تو زود کیفر است، و [هم] او بس آمرزنده مهربان است.[۲۱]
نباید کسانی که از نعمتی محروم شدند، بر آنانی که از سوی خدا به نعمتی برتری یافتند، حسادت ورزند، بلکه در مقابل این تقسیم روزی و رحمت خداوند سر تسلیم فرود آورند. وقتی حضرت آدم علیه السلام مسجود ملائکه واقع شد و از سوی خدا نعمت جانشینی خدا را به دست آورد، فرشتگان همگی بر او سجده کردند، امّا ابلیس حسادت ورزید و از فرمان خود سرپیچی کرد.
چنانچه در آیهٔ کریمه آمده است: إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طینٍ - فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ - فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ - إِلاَّ إِبْلیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ ؛ آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشری را از گِل خواهم آفرید. پس چون او را [کاملاً] درست کردم و از روح خویش در آن دمیدم، سجدهکنان برای او [به خاک] بیفتید. پس همه فرشتگان یکسره سجده کردند. مگر ابلیس [که] تکبّر نمود و از کافران شد.[۲۲]
این داستان را رسول خدا صلی الله علیه وآله به خاطر اهمیتی که داشت، در خطابه غدیر بیان فرمودند: مَعَاشِرَ النَّاسِ! إِنَّ إِبْلِیسَ أَخْرَجَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ فَلَا تَحْسُدُوهُ فَتَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَ تَزِلَّ أَقْدَامُکُم فَإِنَّ آدَمَ أُهْبِطَ إِلَی الْأَرْضِ لِخَطِیئَةٍ وَاحِدَةٍ وَ هُوَ صَفْوَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَیْفَ بِکُمْ وَ أَنْتُمْ أَنْتُمْ وَ مِنْکُمْ أَعْدَاءُ اللَّه...
ای مردم! به راستی ابلیس به خاطر حسادتی که داشت، آدم را از بهشت بیرون کرد، پس بپرهیزید از این که به علی علیه السلام حسادت ورزید که اگر چنین کنید اعمالتان نابود میشود و پای شما (از راه دین) میلغزد و (منحرف میشوید)؛ حضرت آدم علیه السلام که برگزیدهٔ خداوند عزّوجلّ بود، با یک خطا به زمین فرود آمد، مؤاخذه شد. حال اگر شما خطا کنید، چه خواهد شد، در حالی که شما هستید (و برگزیدگان خدا نیستید)، و در میان شما کسانی هستند که دشمن خدایند.»
پیش از این فرازِ خطابه در جایی رسول خدا صلی الله علیه وآله ابراز داشتند که: مَعَاشِرَ النَّاسِ! فَضِّلُوا عَلِیًّا فَاِنَّهُ أَفضَلُ النَّاسِ بَعدِی مِن ذَکَرٍ وَ اُنثًی مَا اَنزَلَ اللهُ الرٍّزقَ وَ بَقِیَ الخَلقُ. مَلعُونٌ مَلعُونٌ مَغضُوبٌ مَغضُوبٌ مَن رَدَّ عَلَی قَولِی هَذَا وَ لَم یُوَافِقهُ. ألا إنَّ جَبرَئِیلَ خَبَّرَنِی عَنِ اللهِ تَعَالَی بِذَلِکَ وَ یَقُولُ: مَن عَادَی عَلِیًّا وَ لَم یَتَوَلَّهُ فَعَلیهِ لَعنَتِی
ای مردم! علی علیه السلام را بر دیگران برتری دهید، که او در میان زنان و مردان برتر از همهٔ مردم بعد از من است تا زمانی که خدا روزی را نازل میکند و مخلوقی باقی است. از رحمت خدا به دور است، از رحمت خدا به دور است، گرفتار خشم خداست، گرفتار خشم خداست کسی که این گفتارم را رد کند و با آن موافق نباشد. آگاه باشید! جبرئیل از طرف خداوند آن را به من خبر داده و فرموده است: «هر که با علی علیه السلام دشمنی کند و ولایت او را نپذیرد لعنت من و غضب من بر او باد».
و این تهدیدی است از جانب خدا و رسول او به همهٔ منافقینی که حضور داشتند، نکند فکر رشک ورزی به سر داشته باشند و چون ابلیس هلاکت و شقاوت ابدی را برای خود بطلبند.
دشمنی ابلیس با غدیر و دوستان آن
خداوند کریم در سوره یس آیه ۶۰ میفرمایند: أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبین ؛ ای فرزندان آدم! آیا با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید، که او برای شما دشمن آشکاری است؟!»
ابلیس در چند جا نعره زد و سر کردههای خود را خبر نمود و علت این ناراحتی را بیان کرد و همچنین در چند جا خوشحالی نمود و علت آن را نیز برای شیاطین دیگر بازگو کرد که مجموعهای از این گفتارها در روایات به شرح ذیل آمده که نقش ابلیس را در اغوای دشمنان ولایت و همچنین دوستان امیرالمؤمنین علیه السلام بیان میکند:
۱. امام باقر علیه السلام فرمود: ابلیس چهار مرتبه فریاد بلند کشیده است: روزی که مورد لعن خدا قرار گرفت، روزی که از آسمانها به زمین فرستاده شد، روزی که پیامبر صلی الله علیه وآله مبعوث شد، روز غدیرخم (که امیرالمؤمنین علیه السلام منصوب شد).[۲۳]
۲. امام باقر علیه السلام فرمود: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وآله دست امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفتند و فرمودند: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ» ابلیس و بزرگان گروهش حاضر بودند. شیاطین به او گفتند: به ما چنین نگفته بودی! بلکه خبر داده بودی که هرگاه پیامبر صلی الله علیه وآله از دنیا برود اصحاب او متفرق میشوند! اینطور که او صحبت کرد برنامهٔ مستحکمی را پیشبینی کرد که هر کدام از جانشینانش از دنیا برود دیگری به جای او مینشیند! ابلیس در پاسخ گفت: «اصحاب او به من وعده دادهاند که به هیچیک از گفتههایش اقرار نکنند، و آنان هرگز این پیمان خود را نمیشکنند.»![۲۴]
۳. امام باقر علیه السلام فرمود: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وآله در روز غدیر دست حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفتند، ابلیس بین گروهش فریادی کشید و همهٔ شیاطین نزد او گرد آمدند. ابلیس گفت: «این پیامبر کاری کرد که اگر به نتیجه برسد هرگز معصیت خداوند انجام نخواهد گرفت.» سپس گفت: «شما میدانید که من قبلاً گمراه کنندهٔ آدم بودهام؟!» گفتند: آری. ابلیس گفت: «آدم عهد و پیمان را شکست ولی به خدا کافر نشد؛ ولی اینان عهد و پیمان را شکستند و به پیامبر صلی الله علیه وآله کافر شدند» !! هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وآله از دنیا رفتند و مردم غیر علی علیه السلام را برای خلافت انتخاب کردند، ابلیس تاج پادشاهی بر سرگذاشت و شیاطینش را جمع کرد و به آنان گفت: «شادی کنید، چرا که تا امام (معصوم) قیام نکند خداوند اطاعت نمیشود.»[۲۵]
۴. امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وآله سخنانش را در غدیر فرمودند و امیرالمؤمنین علیه السلام را برای مردم منصوب کردند، ابلیس فریادی کشید که بزرگانِ گروهش نزد او جمع شدند و گفتند: ای بزرگ ما! این چه فریادی بود؟! ابلیس گفت: وای بر شما! امروز مانند روز عیسی علیه السلام است! به خدا قسم! مردم را در این باره گمراه خواهم کرد». سپس ابلیس گفت: «خداوندا! به عزت و جلالت قسم! گروههای هدایت یافته را هم به بقیه ملحق خواهم کرد»! بار دیگر ابلیس فریادی کشید و گفت: «وای بر من از اصحاب علی علیه السلام (که نمیتوانم بر آنها تسلط داشته باشم)! ولی خداوندا! قسم به عزت و جلالت، گناهان را برای آنان (یعنی شیعیان) زیبا جلوه خواهم داد تا با ارتکاب آن ایشان را به درگاه تو مبغوض نمایم».[۲۶]
۵. شیطان در روز غدیر به صورت پیرمردی نزد پیامبر صلی الله علیه وآله آمد و گفت: «ای محمد! چقدر کماند آنان که واقعاً طبق گفتههایت با تو بیعت میکنند!».[۲۷]
هشدار حضرت رضا علیه السلام به عدم پیروی از شیطان
حضرت رضا علیه السلام طی نامهای به حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام پس از دستور ابلاغ سلام به شیعیان از ایشان خواستند عدم پیروی از شیطان را طبق نامهای به آنها برساند. متن نامه شرح ذیل است:
«ای عبدالعظیم! از سوی من به یارانم سلام برسان و به ایشان بگو که شیطان را به خود راه ندهند و به آنان فرمان ده به راستی در گفتار و ادای امانت و آنها را فرمان ده در آنچه به کارشان نمیآید، خاموشی ورزند و ستیزهجویی کنار نهند و به یکدیگر روی آورند و به دیدار هم روند که موجب نزدیک شدن به من است و به درافتادن با یکدیگر خود را مشغول نسازند که من با خود عهد کردهام هر که چنین کند و یاری از یاران مرا به خشم آورد از خدا بخواهم در دنیا سختترین عذاب را بدو رساند و در آخرت در شمار زیانکاران باشد و ایشان را آگاهساز که خداوند نیکوکار آنها را خواهد بخشید و از بدکارشان در خواهد گذشت مگر کسی که به خدا شرک ورزیده یا دوستی از دوستان مرا بیازارد یا بدخواهی او به دل گیرد که اگر چنین کند خداوند او را نبخشاید تا از این اندیشه بد بازنگردد، اگر بازگشت (چه بهتر) و گرنه روح ایمان از دلش رخت بر بندد و از ولایت من بیرون رود و او را از ولایت ما بهرهای نخواهد بود و از این سرنوشت بد به خدا پناه میبرم».[۲۸]
ملک عظیم در بیان امام کاظم علیه السلام
یکی از سلطنتهای معرفی شده، در قرآن کریم، «مُلکی» است که خداوند از آن تعبیر به «مُلک عظیم» مینماید، آنجا که بیان داشت:
أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیما ؛ بلکه به مردم، برای آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده رشک میورزند؛ در حقیقت، ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم، و به آنان ملکی بزرگ بخشیدیم.»[۲۹]
وقتی این مُلک را با ملک جهانی حضرت سلیمان علیه السلام مقایسه میکنیم، تفاوت آشکاری مییابیم؛ زیرا در آیه آمده است:
قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَ هَبْ لی مُلْکاً لا یَنْبَغی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّاب ؛ (سلیمان) گفت: «پروردگارا! مرا ببخش و مُلکی به من ارزانی دار که هیچکس را پس از من سزاوار نباشد، در حقیقت، تویی که خود بسیار بخشندهای.»[۳۰]
«مُلک» در این آیه و آیهٔ پیشین با دو وصف مختلف آمده است، در اولی با وصف «عَظِیم» و در دومی لَا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِن بَعدِی. برای روشن شدن این مسئله روایتی که در کتاب شریف معانی الاخبار آمده است، اکتفاء میکنیم. در روایت مذکور انواع فرمانروایی و برتری ملک عظیم بیان میشود.
علی بن یقطین گوید: از امام هفتم حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه پرسیدم: آیا جایز است پیغمبر خدا صلی الله علیه وآله بخیل باشد؟ فرمود: نه. گفتم: پس چرا سلیمان علیه السلام گفته است: «پروردگارا از من در گذر، و مرا حکومتی عطا فرما که برای احدی بعد از من زیبنده نباشد» و مقصود او چه بوده و معنایش چیست؟
فرمود: سلطنت دو گونه است: اول حکومتی که با زور سر نیزه و بیدادگری، یا با انتخاب مردم به دست آمده و دوم سلطنتی که از جانب خدا داده شده مانند حکومت خاندان ابراهیم علیه السلام، و سلطنت طالوت و ذو القرنین. از این روی حضرت سلیمان علیه السلام از خدا در خواست نمود: بارالها به من حکومتی عطا کن که بعد از من برای احدی سزاوار نباشدکه بگوید: پادشاهی سلیمان علیه السلام، از راه کودتا و به زورسرنیزه یا انتخاب مردم و مانندآن به دست آمده است.
خداوند هم خواستهاش را پذیرفت، و باد را تحت فرمانش قرار داد، تا به نرمی هر جا که بخواهد او را ببرد، و هر روز به اندازه دو ماه را پیماید، و ایزد متعال شیطانها را تحت فرمانش قرار داد تا برای وی ساختمانهای عالی ساختند، و با فرورفتن در اعماق دریا، جواهرات گرانبها آوردند، و زبان پرندگان را به او آموخت، و بساط قدرت او را بر پهنه زمین گستراند و پای برجا ساخت. به خاطر اینها بود که در همان زمان، و دورانهای بعد، مردم فهمیدند که حکومت او هیچ شباهتی به سلطنت آنهایی که برگزیدهٔ مردمند یا از راه زور و ستم بر آنان سوار شدهاند، ندارد.
علی بن یقطین گوید: عرضه داشتم پس فرمایش رسول خدا صلی الله علیه وآله که «خدا برادرم سلیمان را مشمول رحمت خود سازد، چه بخیل بود» یعنی چه؟ فرمود: دو مفهوم دارد: یکی آنکه او درباره موقعیّت و آبرو و ناموس خود، بخیل و مواظب بود بر این که شخصی مطلب نامربوطی دربارهاش نگوید.
و مفهوم دیگر این که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: اگر منظور سلیمان از خواستهاش آن بوده که در ذهن نادانان و نابخردان است (انحصار طلبی و درخواست سلطنتی بی مانند) باید او مرد بخیل و آزمندی باشد و حال آنکه (چنانکه امام فرمود) مقصودش آن نبود.
آنگاه امام هفتم علیه السلام فرمود: به خدا قسم آنچه به سلیمان علیه السلام داده شده به ما نیز داده شده، به علاوه چیزهایی به ما عطا شده که به سلیمان علیه السلام و هیچکس دیگر از جهانیان داده نشده است، به دلیل اینکه خداوند در داستان سلیمان علیه السلام فرموده:
هَذَا عَطَاؤُنَا فَامنُن أَو أَمسِک بِغَیرِ حِسَابٍ ؛ این نعمت و سلطنت، عطای بی حساب ما است به هر کس خواهی بده، و از هر کس که خواهی دریغ دار.»[۳۱]
و لکن در مورد حضرت محمد صلی الله علیه وآلهفرموده:
مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ، وَ مَا نَهَاکُم عَنهُ فَانتَهُوا ؛ و شما آنچه را رسول حق دستور دهد- منع کند یا عطا- بپذیرید، و هر چه را نهی کند خویشتنداری نمائید.»[۳۲]
اما این که چطور حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه مقایسهٔ دو ملک را با این دو آیه انجام دادند، سرّش این است؛ با توجه به این دو آیه میبینیم که ملک حضرت سلیمان علیه السلام در مقابل ملک اهل بیت سلام الله علیهم بسیار جزیی میباشد؛ زیرا که در آیهٔ اول میخوانیم که خداوند میفرماید: «هذا عطاونا» یعنی این عطای ماست، و به هر کسی که خواستی ببخش و از هر کسی که خواهی دریغ دار؛ یعنی برای حضرت سلیمان علیه السلام تنها ولایتی در حدّ عطای باری تعالی وجود دارد، نه بیشتر. این حدّ را از لفظ «هذا» به دست میآوریم.
همچنین این نکته مهم باید در نظر گرفته شود آنچه به حضرت سلیمان داده شده از جنس بخشیدنی بوده اما آنچه به موسی بن جعفر سلام الله علیه بخشیده شده ملک عظیمی است که آنقدر عظیم است که بخشیدنی نیست آن هم منصب امامت و جانشینی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله قطعاً امامت بخشیدنی نیست.
اما در آیهٔ دوم چنانچه نزد اهل عربیه معلوم است، کلمهٔ «مَا» به کار برده شده است و این لفظ افادهٔ عموم و استغراق دارد؛ یعنی خداوند متعال به رسول خدا صلی الله علیه وآله ولایت مطلقهٔ خود را بخشیده است. هر امر و نهیای که از او صادر میشود، باید امتثال شود، و به خاطر همین است که در جاهای متعدد اطاعت رسول خدا صلی الله علیه وآله را عین اطاعت خود میداند.
مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ … ؛ هر کسی رسول خدا را اطاعت کند، به تحقیق خدا را اطاعت نموده است.[۳۳]
اما این ولایت مطلقه به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله منتهی نشد، بلکه در آیهٔ دیگر اوصیای ایشان، یعنی امیر مؤمنان و فرزندان پاکش را نیز قرار داد و تا قیام روز رستاخیز ادامه پیدا خواهد کرد. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ … ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را اطاعت کنید.[۳۴]
در روایتی ذیل این آیه آمده است که امام باقر علیه السلام فرمودند: فَأُولِی الاَمرِ فِی هَذِهِ الایَةِ هُم آلُ مُحَمَّدٍ (صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیهِم) یعنی اولی الامر در این آیه همان آل محمد سلام الله علیهم هستند.[۳۵]
و بالاخره نکته جالب توجه این است که در روایات متعدّدی تأویل مُلکًا عَظِیمًا را در روایات، وجوب طاعتِ واجب ایشان بیان کردهاند[۳۶] و کسانی که به خاطر داشتن این نعمت مورد حسادت دیگران قرار میگیرند، اهل بیت سلام الله علیهم میباشند. امام صادق علیه السلام در ذیل این آیه «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ…» فرمودند: نَحنُ وَ اللهِ النَّاسُ الَّذِینَ قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ نَحنُ وَ اللهِ المَحسُودُونَ وَ نَحنُ أَهلُ هَذَا المُلکِ الَّذِی یَعُودُ إِلَینَا
به خدا سوگند! ما همان مردمی هستیم که خدای تبارک و تعالی (در آیه) فرمود و ما به خدا همان کسانی هستیم که مورد حسادت قرار میگیریم و ما شایستهٔ این پادشاهیای هستیم که تنها به ما بر میگردد.[۳۷]
با ظهور امام زمان علیه السلام حکومت جهانی و ملک عظیم اهل بیت سلام الله علیهم آغاز خواهد شد و تا روز قیامت ادامه پیدا خواهد کرد؛ به امید آن روزی که آن فرمانروایی جهانی را درک کنیم. اَللَّهُمَّ أَحیِنَا فِی دَولَتِهِ نَاعِمِینَ وَ بِصُحبَتِهِ غَانِمِینَ وَ بِحَقَّهِ قَائِمِینَ وَ مِنَ السُّوءِ سَالِمِینَ یَا أَرحَمَ الرَّاحِمِینَ!
پانویس
- ↑ روم / ۱۲.
- ↑ انعام /۴۴.
- ↑ بقره / ۳۴.
- ↑ ص / ۷۳–۷۴.
- ↑ کهف / ۵۰.
- ↑ بحارالانوار، ج ۶۳، ص ۲۳۴، ح ۷۳.
- ↑ شرح و تفسیر خطبه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در غدیر خم، ص ۳۴۲–۳۴۰.
- ↑ نساء/ ۵۴.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۴۷.
- ↑ تفسیر منهج الصادقین، ج۲، ص۲۱۷.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج۸، ص۳۱۱.
- ↑ مناقب ابن مغازلی، ص۲۳۰؛ ینابیع المودة، ج۱، ص۳۶۲ و ج۲، ص ۳۶۹؛ غایة المرام، ج۳، ص۱۱۶ الی ۱۲۲ و… با اندک تفاوت.
- ↑ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۷۴ و ۱۸۳ و ۱۸۴.
- ↑ الدر المنثور سیوطی، ج۲، ص۱۷۳.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج۸ ص۳۱۱؛ جواهر المطالب، ج۱، ص۲۲۹؛ ینابیع المودة، ج۲، ص۳۵۴.
- ↑ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۸۷.
- ↑ رعد / ۴.
- ↑ لقمان / ۲۰.
- ↑ نحل / ۷۱.
- ↑ بقره / ۲۵۳.
- ↑ انعام / ۱۶۵.
- ↑ ص / ۷۴ – ۷۱.
- ↑ بحارالانوار، ج ۳۷، ص۱۲۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص ۱۲۰ و ص ۱۶۸؛ عوالم العلوم، ج ۱۵/۳، ص ۱۲۵ و ص ۱۳۵.
- ↑ روضه کافی، ص ۳۴۴، ح ۵۴۲.
- ↑ بحارالانوار، ج ۳۷، ص۱۶۴ و ۱۶۵.
- ↑ بحارالانوار، ج ۳۷، ص۱۳۵؛ عوالم العلوم، ج ۱۵/۳، ص ۳۰۳.
- ↑ الاختصاص شیخ مفید، ص ۲۴۱.
- ↑ نساء / ۵۴.
- ↑ ص/ ۳۵.
- ↑ ص / ۳۹.
- ↑ حشر / ۷. معانی الأخبار، ترجمه محمدی، ج۲، ص ۳۲۷.
- ↑ نساء / ۸۰.
- ↑ نساء / ۵۹.
- ↑ تفسیر فرات کوفی، ص ۱۰۸.
- ↑ بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیه وآله، ج۱، ص ۳۵ - ابوبصیر از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که در بیان «مُلکًا عَظِیمًا» فرمودند: «الطاعة المفروضة».
- ↑ بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیه وآله، ج۱، ص ۳۶.