ابن امرأة زید بن ارقم

يكى از افرادى كه در سند خطبه غدیر در كتاب «التحصین» سید بن ‏طاووس -  كه به زید بن ارقم منتهى مى ‏شود -  نامشان آمده پسر همسر زيد بن ارقم است.

در سند خطبه غدير[۱]

عن ابن امرأة زيد بن أرقم قال: أقبل نبي اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم من مكة حجة الوداع، حتى نزل بغدير الجحفة بين مكة و المدينة، فأمر بالدوحات، فقم ما تحتهن من شوك، ثم نادى: الصلوة جامعة، فخرجنا الى رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم في يوم شديد الحر و ان منا لمن يضع رداءه على رأسه، و بعضه تحت قدميه من شدة الرمضاء، حتى انتهينا الى رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم، فصلى بنا الظهر، ثم انصرف إلينا فقال: «الحمد للّه نحمده، و نستعينه، و نؤمن به، و نتوكل عليه و نعوذ باللّه من شرور انفسنا، و من سيئات أعمالنا، الذي لا هادي لمن أضل، و لا مضل لمن هدى، و أشهد أن لا اله الا اللَّه و أن محمدا عبده و رسوله. أما بعد أيها الناس فانه لم يكن لنبي من العمر الا نصف ما عمر من قبله، و ان عيسى بن مريم لبث في قومه أربعين سنة، و اني قد شرعت في العشرين ألا و اني يوشك ان افارقكم، ألا و اني مسئول و أنتم مسئولون، فهل بلغتكم؟ فما ذا أنتم قائلون؟»، فقام من كل ناحية من القوم مجيب يقولون: نشهد انك عبد اللَّه و رسوله قد بلغت رسالته، و جاهدت في سبيله، و صدعت بأمره، و عبدته حتى أتاك اليقين، فجزاك اللَّه عنا خير ما جزى نبيا عن امته. فقال: «أ لستم تشهدون: أن لا اله الا اللَّه وحده لا شريك له؟ و أن محمدا عبده و رسوله، و ان الجنة حق، و النار حق، و تؤمنون بالكتاب كله؟»، قالوا: بلى. قال: «فانى أشهد أن قد صدقتكم، و صدقتموني، ألا و اني فرطكم، و انكم تبعي، توشكون أن تردوا علي الحوض، و اسألكم حين تلقوني، عن ثقلي، كيف خلفتموني فيهما، فعيل علينا، ما ندري ما الثقلان؟»، حتى قام رجل من المهاجرين فقال: بأبي أنت و أمي يا نبي اللَّه ما الثقلان؟، قال: «الاكبر منهما كتاب اللَّه سبب‏ طرف بيد اللَّه تعالى، و طرف بأيديكم، فتمسكوا به و لا تولوا و لا تضلوا، و الاصغر منهما عترتي من استقبل قبلتي و أجاب دعوتي، فلا نقتلوهم و لا تقهروهم و لا تقصروا عنهم، فاني قد سألت لهم اللطيف الخبير فأعطاني، ناصرهما لي ناصر و خاذلهما لي خاذل و وليهما لي ولي و عدوهما لي عدو، ألا فانها لم تهلك امة قبلكم حتى تدين بأهوائها و تتظاهر على نبوتها، و تقتل من قام بالقسط منها»، ثم أخذ بيد علي ابن أبي طلب فرفعها، ثم قال: «من كنت مولاه و وليه فهذا وليه، اللَّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» و قالها ثلثا آخر الخطبة].

از پسر زن زید بن ارقم نقل شده است که گفت: پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از مکه در حجة‌الوداع بازمی‌گشت تا اینکه در غدیر جحفه، میان مکه و مدینه فرود آمد. پس دستور داد شاخه‌های درختان (دوحات) را پاک کنند و خارهای زیر آن‌ها را جمع نمایند. سپس ندا داد: «نماز جماعت!»؛ پس ما به سوی پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بیرون رفتیم، در حالی که روز بسیار گرمی بود و برخی از ما عبای خود را بر سر و برخی زیر پاهایشان انداخته بودند از شدت گرما، تا اینکه نزد پیامبر رسیدیم و او نماز ظهر را با ما خواند. سپس رو به ما کرد و فرمود:

«سپاس برای خداست، او را می‌ستاییم و از او یاری می‌جوییم و به او ایمان داریم و بر او توکل می‌کنیم و از شرور نفس‌هایمان و از بدی‌های اعمالمان به خدا پناه می‌بریم؛ کسی را که خدا گمراه کند، هدایت‌کننده‌ای نیست و کسی را که خدا هدایت کند، گمراه‌کننده‌ای نیست. و شهادت می‌دهم که معبودی جز خدا نیست و محمد بنده و فرستاده اوست.

اما بعد، ای مردم! هیچ پیامبری عمر نکرده مگر نصف عمر پیامبر پیش از خود را، و عیسی بن مریم چهل سال در میان قومش بود و من اکنون وارد بیست سالگی شده‌ام (یعنی بیست سال از رسالت من می‌گذرد). آگاه باشید که به زودی از میان شما می‌روم. آگاه باشید که من مورد سؤال قرار می‌گیرم و شما نیز مورد سؤال قرار می‌گیرید. آیا من پیام را به شما رساندم؟ چه می‌گویید؟»

از هر طرف جمعیت پاسخ دادند: گواهی می‌دهیم که تو بنده خدا و پیامبر او هستی، رسالتش را رساندی، در راه او جهاد کردی، فرمانش را آشکارا بیان نمودی و او را پرستیدی تا زمانی که یقین (مرگ) به سراغت آمد؛ پس خداوند به تو بهترین پاداشی که به پیامبری درباره امتش داده، عطا کند. فرمود: «آیا شما گواهی نمی‌دهید که معبودی جز خدا نیست، یکتا و بی‌شریک، و محمد بنده و پیامبر اوست، و بهشت حق است و دوزخ حق است و به همه کتاب ایمان دارید؟» گفتند: بله. فرمود: «پس من نیز گواهی می‌دهم که شما راست گفتید و شما نیز مرا تصدیق کردید. آگاه باشید که من پیشاپیش شما خواهم رفت و شما پیرو من خواهید بود. به زودی بر حوض (کوثر) بر من وارد می‌شوید و از شما درباره دو امانت سنگین می‌پرسم که پس از من با آن‌ها چگونه رفتار کردید.» ما متحیر شدیم و نمی‌دانستیم منظور از دو امانت سنگین چیست، تا اینکه مردی از مهاجران برخاست و گفت: پدر و مادرم فدایت، ای پیامبر خدا! دو امانت سنگین چیست؟

فرمود: «بزرگ‌تر آن دو، کتاب خداست که یک سوی آن به دست خداوند متعال و سوی دیگرش به دست شماست؛ پس به آن چنگ زنید، از آن روی نگردانید و گمراه نشوید. و امانت کوچک‌تر، عترت من است؛ کسانی که به سوی قبله من ایستاده‌اند و دعوت مرا اجابت کرده‌اند؛ پس آنان را نکشید، بر آنان ستم نکنید و از آنان کوتاهی نورزید. من از خداوند لطیف خبیر برای آنان درخواست کردم و خداوند به من عطا فرمود: یاور آن دو، یاور من است و خوارکننده‌شان، خوارکننده من است و دوستدارشان، دوستدار من و دشمنشان، دشمن من است. بدانید که هیچ امتی پیش از شما هلاک نشد مگر آنکه پیرو هواهای خود شد و بر پیامبرش همدست گردید و کسی را که به عدالت قیام کرد، کشت.» سپس دست علی بن ابی‌طالب را گرفت و بالا برد و فرمود: «هر که من مولای او و ولی او هستم، این علی نیز مولای اوست. خدایا، دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن دارد.» و این جمله را سه بار تکرار کرد.[۲]

پانویس

  1. اسرار غدیر: ص۱۰۹.
  2. عبقات الأنوار، جلد۸، صفحه۲۸۴