احاطه علمی خداوند به تمام اشیاء
احاطه علمی خداوند به تمام اشیاء مفهومی در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر که برخی شارحان خطبه به واکاوی آن پرداختهاند.
گفته شده که علم خداوند واجب و مطلق است؛ او به همه مخلوقات و امور، قبل از خلق و به صورت کامل آگاه است و هیچ چیزی از علم او پنهان نیست. برای اثبات احاطهٔ علمی چنین استدلال شده است: برای اثبات این امر کافی است عالِمبودن خداوند ثابت شود؛ وجود علم احاطهٔ علمی را ثابت خواهد نمود.
درباره علم خداوند در قرآن چنین گفته شده است: الفاظی همچون عالم، علیم، علّام، که هر کدام معنای بهخصوصی را افاده میکند و طبق این معنایِ متفاوت است که در جملات مختلف بهکار برده شدهاند، در قرآن آمده است؛ از جمله در آیات ۹ سوره رعد و ۱۱۵ سوره آل عمران.
برخی محققان طبق آیات قرآن چگونگی احاطهٔ علمی خداوند را «احاطهٔ علمی به ظاهر و باطن» و «احاطهٔ خداوند به مصالح و مفاسد» تقسیم نمودهاند.
احاطه علمی خداوند
گفته شده که علم خداوند واجب و مطلق است؛ او به همه مخلوقات و امور، قبل از خلق و به صورت کامل آگاه است و هیچ چیزی از علم او پنهان نیست. قرآن کریم بارها به احاطه و محیطبودن خداوند بر همه چیز اشاره کرده که نشاندهنده علم بینهایت و کامل اوست.
اثبات احاطه علمی خداوند
برای اثبات احاطهٔ علمی چنین استدلال شده است: برای اثبات این امر کافی است عالِمبودن خداوند ثابت شود؛ وجود علم احاطهٔ علمی را ثابت خواهد نمود. در ذیل به دلایل عقلی و نقلی عالم بودن خداوند پرداخته شده است:
دلایل عقلی
- مخلوقات هرچه دارند، اعم از علم و قدرت و سایر صفات، همه از خالق میباشد؛ زیرا ابتدا خالق باید خودش واجد آنها باشد، بنابراین، چگونه میتوان تصور کرد که خداوند سبحانی که به مخلوق علم داده عالِم نبوده و احاطه علمی نداشته باشد.
- مرحلهٔ ایجاد همیشه بعد از مرحلهٔ علم است؛ یعنی خالق، قبل از خلقت مخلوق، باید به حال او کاملاً آگاه باشد؛ زیرا در غیر این صورت لازم میآید که خالق نداند چه چیزی را خلق کرده است. چون تمام ممکن الوجود، مخلوق او هستند پس او به تمام آنها کاملاً آگاه است.
- اگر خداوند عالم نباشد پس ناگزیر جاهل است و جهل نقص میباشد. و نسبت دادن جهل به ذات باری تعالی که واجب الوجود است خلاف توحید میباشد؛ زیرا ذات باری تعالی از تمام نقائص مبری و منزه است و جهل به او راه ندارد و او عالم است.
- اگر خداوند عالم نباشد جهل او مستلزم احتیاج و نیاز است. چون نیاز و احتیاج در ذات باری تعالی راه ندارد و از صفات ممکن الوجود است؛ بنابراین خداوند واجب الوجود مبرای از احتیاج و نیاز بوده و عالم است.
دلایل نقلی
دلایل نقلی برای علم خداوند در آیات متعددی از قرآن آمده است؛ برای نمونه:
اللَّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ وَ أنَّ اللَّهَ قَدْ أحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً؛ خدا همان کسی است که هفت آسمان و همانند آنها هفت زمین آفرید. فرمان [خدا] در میان آنها فرود میآید، تا بدانید که خدا بر هر چیزی تواناست و بهراستی دانش وی هر چیزی را دربر گرفته است
(طلاق:۱۲).
وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأرْضِ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحیطا؛ و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آنِ خداست، و خدا همواره بر هر چیزی احاطه دارد
(نساء:۱۲۶).
وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحیطٌ؛ و خداوند از هر سو بر آنها احاطه دارد
(بروج:۲۰)؛ خداوند گاهی عجز انسانها را در شناخت حقیقی ذات و صفاتش همین واژهٔ «احاطه» بیان میکند.
یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِهِ عِلْماً؛ آنچه را که آنان در پیش دارند و آنچه را که پشت سر گذاشتهاند میداند و حال آنکه ایشان به [خدا] هیچ احاطهٔ علمی ندارند
(طه:۱۱۰)؛
... وَ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ؛ و به آنچه که پنهان میدارید یا آشکار میسازید آگاه است
(تغابن:۴)؛
لا جَرَمَ أنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ…؛ بهراستی که خداوند میداند که چه در دل پنهان میدارند و چه چیز را آشکار میسازند
(نحل:۲۳).
معنای علم و عالمبودن برای خداوند
درباره معنای علم، فخرالدین طریحی (درگذشت: ۱۰۸۷ق)، مفسر و لغوی شیعه، در مادهٔ «علم» در بیان «عالم» میگوید: عَالِمٌ بِکُلِّ مَعْلُومٍ علی ما هو علیه، من کونه واجبا و ممکنا و ممتنعا، و کلّیًّا و جُزئِیّا، لنسبة ذاته إلی جمیع الممکنات بالسویة؛ خداوند به حقیقت و هستی هر چیزی که ممکن است دانسته شود عالم میباشد، چه آن معلوم واجب، ممکن، ممتنع، کلّی یا جزئی باشد؛ به این خاطر که ذات او (که علم میباشد) نسبت به همهٔ ممکنات مساوی است (و فرقی بین معلومات وجود ندارد).[۱]
بنابراین خداوند به همهٔ اشیاء عالَم، عالِم است و چیزی از دامنهٔ علم او خارج نیست. هر آنچه که مفهوم «شیء» به آن اطلاق شود در علم او قرار دارد چنانچه در آیهٔ شریفه خداوند به اعلام میکند:
... وَ اعْلَمُوا أنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ؛ بدانید که خداوند به هر چیزی داناست
(بقره:۲۳۱).
معنای احاطه و محیط بالاشیاء در کلام شیخ صدوق
شیخ صدوق در بیان این اسم میفرماید: محیط بالأشیاء یعنی عالم به همهٔ أشیاء و کسی که تمامِ چیزی را فرا بگیرد و علمش به اشیاء بهنهایت رسیده باشد. احاطه در اصلِ (لغت) در جایی بهکار میرود که یک جسم بزرگ تمام یک جسم کوچک را از جوانبش بپوشاند (و مورد احاطه قرار دهد)، همانطور که یک خانه بر محتویاتش احاطه دارد و بهخاطر همین است که در عربی به دیوار «حائط» میگویند.[۲]
علم خداوند در قرآن
درباره علم خداوند در قرآن چنین گفته شده است: الفاظی همچون عالم، علیم، علّام، که هر کدام معنای بهخصوصی را افاده میکند و طبق این معنایِ متفاوت است که در جملات مختلف بهکار برده شدهاند، در قرآن آمده است:
عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْکَبیرُ الْمُتَعال؛ دانای نهان و آشکار، آن خدای بزرگ متعال
(رعد:۹)؛
وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقین؛ و هر کار نیک که کنند نادیده انگاشته نشود، زیرا خدا به پرهیزگاران آگاه است
(آل عمران:۱۱۵)؛
قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلاَّمُ الْغُیُوب؛ بگو: پروردگار من الهامبخش سخن حق است. دانای غیبهاست
(سبأ:۴۸).
در میان این سه، واژهٔ «علیم» بیشتر از همه تکرار شده و حدود صد مرتبه برای خدا بهکار رفته است. «عالم» با ترکیبهای مختلف (مثل عالم الغیب و عالم الغیب السماوات) سیزده مرتبه و «علاّم» چهاربار آمده است.
در خیلی از موارد اشاره به علم خداوند با عبارتهای دیگری هم آمده است؛ مانند آیات ۱۴ سوره ملک، ۵ آل عمران و ۱۰۳ انعام که در آنها تعبیراتی چون لطیف، خبیر؛ آگاه؛ لا یخفی علیه شیء؛ مخفی نیست از او چیزی و یُدرِک؛ درک میکند وجود دارد که اشارهٔ مستقیم و غیرمستقیم به علم خداوند دارند.
عبارت هو فی مکانه
برخی محققان از بیان و هو فی مکانه؛ او در جایگاه خویش است سه مطلب را نتیجه گرفتهاند:
- چون خداوند متعال جسم و جسمانی نیست و نمیتوان مکانی برای او تصور نمود در اینجا میتوان از مکان به شأن خداوندی او، تعبیر نمود؛ بدین معنا که خداوند احاطهٔ علمی به تمام اشیاء دارد و این احاطهٔ علمی از شأن خداوند است؛ بنابراین کلام رسولالله را میتوان اینگونه ترجمه نمود: خداوند احاطهٔ علمی به تمام اشیاء داشته در حالی که او در جایگاه و شأن خداوندی است.
- اگر ضمیر «هـ» در «فی مکانه» به علم خداوند برگردانده شود مفهوم عبارت خطبه چنین خواهد شد: خداوند احاطهاش بر همهٔ اشیاء بهصورت احاطهٔ علمی بوده و جسمی نیست؛ زیرا جسم و جسمانی در خداوند راه نداشته و احاطهٔ علمی او عین ذات او بوده و تفکیکپذیر نیست. علم از صفات ذات بوده و بنابراین احاطهٔ علمی عین ذات خداوند است و علم او جدای از ذات او نیست؛ بنابراین اگر گفته شود خداوند احاطهٔ علمی دارد، یعنی خداوند در احاطهاش به اشیاء همراه اشیاء است نه اینکه با اشیاء در ترکیب باشد، همانگونه که خداوند میفرماید:
وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید؛ و ما به او از رگ گردن نزدیکتریم
(ق:۱۶). همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله در ابتدای خطبه فرمودند: وَ دَنا فِی تَفَرُدِه؛ در تنهاییاش نزدیک است؛ یعنی هر مکانی را بگویید خداوند احاطه دارد یعنی خداوند در همان مکانِ احاطهٔ علمی خویش نزدیک بوده و هر مکانی که او احاطهٔ علمی دارد خالی از او نیست یا به عبارتی خالی از او نبودن به منزلهٔ احاطهٔ علمی میباشد؛ بنابراین بیان و هو فی مکانه بدین معنا نیست که ذات باری تعالی در جایگاه خویش مستقر بوده و علم او است که بر اشیاء احاطه دارد که دو مطلب نادرست حاصل میشود: اولاً: مکان خاصی را برای خداوند معین نمودهایم؛ ثانیاً: بین علم و ذات باری تعالی جدایی و تفکیک قائل شدهایم. - علم خدا به اشیاء حضورری است و نه حصولی. توضیح اینکه: علم حصولی و اکتسابی احتیاج به تحصیل و کسب دارد، مانند علومی که ما از این و آن اخذ میکنیم. علمای منطق در تعریف علم حصولی گویند: صورت حاصله از صورتی که از یک شیء در ذهن پدید میآید.[۳] ولی علم حضوری عین ذات است. به این معنی که صُوَر عقلیهٔ تمام موجودات نزد ذات حاضر است. عالمان علم منطق در تعریف آن گفتهاند: هُو حُضور المُدرَک لَدَی المُدرِک؛ علم حضوری، حضور معلوم نزد عالم است؛[۴] از این بیان، بهخوبی واضح گشت که چگونه خدای تعالی علم به اشیاء دارد، یعنی بدون تحصیل و کسبْ علمِ به معلومات دارد.
چگونگی احاطهٔ علمی خداوند
برخی محققان طبق آیات قرآن چگونگی احاطهٔ علمی خداوند را «احاطهٔ علمی به ظاهر و باطن» و «احاطهٔ خداوند به مصالح و مفاسد» تقسیم نمودهاند:
احاطهٔ خداوند به مصالح و مفاسد
خداوند عالِم است و از شئون علمش این است که علم به مصالح و مفاسد داشته و در گزینش و انتخاب امام برای مردم بدون تردید اصلح را معرفی میکند. همانگونه که خداوند در مورد علم خویش میفرماید:
... وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِح…؛ و خداوند (تنها) مُفسِد را از مُصلِح میداند (و تشخیص) میدهد
(بقره:۲۲۰).
حال با علمِ به اینکه خداوند در علمش تمام مصالح و مفاسد را در نظر گرفته، اگر در جایی انتخاب ما و انتخاب خداوند بر ما عرضه شود، بایستی بی تأمّل سراغ انتخاب خداوند برویم؛ چرا که او دانای مصالح و مفاسد است و اختیار او بهترین و سزاوارترین انتخابها میباشد چنانکه خود فرمود:
وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أمْراً أنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً؛ و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستادهاش به کاری فرمان دهند، برای آنان در کارشان اختیاری باشد؛ و هر کس خدا و فرستادهاش را نافرمانی کند قطعاً دچار گمراهیِ آشکاری گردیده است
(احزاب:۳۶).
احاطهٔ خداوند به ظاهر و باطن
خداوند در سرتاسر قرآن علم بینهایت و نامحدودش را به رخ بندگان کشیده است:
وَ أنَّ اللَّهَ قَدْ أحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً؛ و بهراستی دانش وی هر چیزی را دربرگرفته است
(طلاق:۱۲). احاطهٔ علمی او چنین خصوصیتی دارد که میفرماید:
وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ؛ خداوند آنچه را پنهان میدارید و آنچه را آشکار میسازید، میداند
(نحل:۱۹).
خداوند، عالِم به ظاهر و باطنِ موجودات بوده و بر همهٔ انسانها احاطه علمی دارد تا جایی که از همین ویژگی علمی برای انتخاب امام استفاده کرده و شخصی را که بهعنوان امام معرفی میکند به ظاهر و باطن او برای به اجرا درآوردن فرامین خویش احاطهٔ علمی دارد و دچار اشتباه نمیشود. حال آنکه این اشکال و اشتباه در انتخابهای بشری با توجه به عدم احاطهٔ علمی به ظاهر و باطن افراد همیشه رخ داده است. این خصوصیت از علم خداوند را میتوان یکی از مهمترین اسرار انتخاب امام دانست. در جایی دیگر خداوند میفرماید:
إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأرْضِ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ؛ خداست که دانای نهان آسمانها و زمین است و اوست که به راز دلها داناست
(فاطر:۳۸).
و برای همین منظور و تأکید بر این که خداوند در انتخاب امام و اموراتش احاطهٔ علمی دارد از مردم در این باره اعتراف میگیرد:
قُلْ أ أنْتُمْ أعْلَمُ أمِ اللَّهُ…؛ بگو (ای رسول ما): آیا شما داناترید یا خدا
(بقره:۱۴۰).
استدلال امام زمان علیه السلام بر امامت از طریق علم خداوند
گفته شده که در مباحث اعتقادی، موضوع «علم خداوند» از جایگاه ویژهای برخوردار بوده و کسی که اعتقاد درستی از این مسئله نداشته باشد، موضوع ولایت و انتصاب ائمهٔ غدیر علیهم السلام را نیز به خوبی درک نخواهد کرد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در جایگاههای مختلف خطبه، سخن از علم خداوند بهمیان میآورند و چهبسا بهنحوی آن حضرت درصدد بیان برهانی استوار برای مسئلهٔ ولایت هستند؛ زیرا بیان علم خداوند و استدلال به آن برای اثبات ولایت و خلافت بلا فصل امیرمؤمنان علی علیه السلام بسیار حائز اهمیّت میباشد. در این مورد به یکی از استدلالها در بیانِ امام زمان علیه السلام میپردازیم:
احمد بن اسحاق قمّی از محضر امام زمان علیه السلام سؤال نمود: مولای من! بفرمایید چه چیزی مردم را از انتخاب امام برای خود ممنوع ساخته؟ فرمود: گزینش امام مُصلح یا فاسد. گفتم: امامی مصلح. فرمود: آیا امکان دارد منتخب اینان بر مفسد قرار گیرد؛ زیرا هیچکس از درون دیگری مطّلع نیست که صلاح است یا فساد؟
گفتم: آری ممکن است. فرمود: علّت همین میباشد، آیا برایت علّت دیگری بیاورم تا عقلت آن را بپذیرد؟ گفتم: آری. فرمود: بگو ببینم، پیامبران الهی که خداوند ایشان را برگزیده و بر آنان کتاب نازل ساخته و با وحی و عصمت تأییدشان فرموده تا پیشوایان امّتها باشند چگونه افرادی هستند؟ آیا افرادی همچون موسی و عیسی علیهما السلام که خود پیشوایان امّتند با وفور عقل و کمال علمی دارند آیا ممکن است منافق را بهجای مؤمن انتخاب کنند؟
گفتم: نه، ممکن نیست. فرمود: این موسی کلیم اللَّه است با تمام عقل و علم و نزول وحی بر او از اعیان قوم خود و بزرگان سپاهش برای میقات پروردگارش هفتاد مرد را برگزید و هیچ تردیدی در ایمان و اخلاص اینان نداشت، امّا منافقان را برگزید، خدای تعالی میفرماید: «و موسی از قوم خود هفتاد مرد برای وعدهگاه ما برگزید» (اعراف/۱۵۵) و چون مشاهده کردیم منتخب پیامبر برگزیدهٔ خداوند افسد بوده و نه اصلح و حال اینکه میپنداشته آنان اصلح هستند؛ از همینجا پی میبریم که انتخاب تنها از دانای به درون سینهها و ضمائر و سرائر مردم ساخته است، و انتخاب و گزینش مهاجران و انصار ارزشی ندارد در جایی که برگزیدهٔ پیامبران بهجای افراد صالح افراد فاسد باشند.[۵]
پانویس
منابع
- ترجمه و متن کتاب شریف احتجاج؛ احمد بن علی طبرسی، ترجمه: بهراد جعفری، تهران: دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۸۱ش.
- التوحید؛ محمد بن علی بن بابویه قمی ۰شیخ صدوق، تحقیق: سید هاشم حسینی طهرانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۶ق.
- مجمع البحرین؛ فخرالدین بن محمدعلی طریحی، بیروت: دار و مکتبة الهلال، ۱۹۸۵م.
- المنطق؛ محمدرضا مظفر، قم: انتشارات اسماعیلیان، ۱۳۶۶ش.