موسی علیه السلام
آيه «وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ»[۱]
بزرگترين امتحان بشريت در غدير مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانه اى راه گريز نماند. در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مى توانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مى توانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوه هاى مختلف به ميان آمد.
پیامبر صلی الله علیه و آله در خطابه بلند خود، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند. اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدير به اشارت و صراحت پيش بينى فرمود و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به ۱۱ آيه تضمين شده در خطبه غدیر بيان فرمود. از جمله اين آيات آيه ۷۱ سوره صافات است:
«وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ» :
«قبل از آنان اكثر پيشينيان گمراه شدند» .
در اينجا اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:
۱. متن خطبه غدير
مَعاشِرَ النّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَكُمْ اكْثَرُ الاوَّلينَ:
اى مردم، قبل از شما اكثر پيشينيان گمراه شدند.[۲]
۲. تحليل اعتقادى
حضرت موسی علیه السلام مسايل مختلفى با قوم خود داشت كه آنان در هر يک سقوط ارزش اکثریت را بيشتر به نمايش مى گذاشتند، تا آنجا كه به مردم فرمود: «يا قَوْمِ، لِمَ تُؤْذُونَنِى وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّى رَسُولُ اللَّه إِلَيْكُمْ»[۳]: «اى قوم، چرا مرا اذيت مى كنيد در حالى كه مى دانيد من فرستاده خدا به سوى شمايم»!
يكى از آن مراحل حساس اين بود كه بعد از آن همه تلاشِ حضرت موسى عليه السلام براى ساختار اعتقادى بنى اسرائيل، به مجرد مشاهده بت پرستان تقاضاى بت كردند!!
«وَ جاوَزْنا بِبَنِى إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى أَصْنامٍ لَهُمْ، قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ»[۴]: «بنى اسرائيل را از دريا عبور داديم.»
آنان به قومى رسيدند كه در برابر بتان كُرنش مى كردند. گفتند: اى موسى، براى ما هم خدايى (بُتى) قرار ده همان گونه كه آنان بت هايى دارند. فرمود: شما قومى هستيد كه جهل مى ورزيد» .
مسئله عجل و سامری مرحله عجيب ترى بود كه نشان داد مردم با غيبت پيامبرانشان چگونه باطن خود را بروز مىدهند و اين اكثريتِ به ظاهر تسليمِ اوامر خدا و رسول، چگونه به طور ناگهانى به كفر باز مى گردند.
«وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ، أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ وَ لا يَهْدِيهِمْ سَبِيلاً، اتَّخَذُوهُ وَ كانُوا ظالِمِينَ»[۵]:
«قوم حضرت موسى بعد از رفتن او به کوه طور، از زينت هاى خود گوساله بيجانى كه صدايى داشت براى پرستش انتخاب كردند. آيا نمى بينند كه با آنان سخن نمى گويد و آنان را به راهى هدايت نمى كند؟ آن گوساله را برگزيدند در حالى كه با اين اقدامشان ظلم كردند» .
مى بينيم كه خداوند به تعمدِ آن اكثريت در رجوع به بت پرستى و جهالت و عدم تفكر و تعقلشان در چنين انتخابى و نهايتاً به ظالم بودنشان در چنين حركتى تصريح مى فرمايد. آنگاه بى اعتنايى اين اكثريت را به يادآورى هاى جانشينِ حضرت موسى عليه السلام چنين بيان مى كند:
«وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِى وَ أَطِيعُوا أَمْرِى، قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى»[۶]:
«هارون قبلاً به آنان گفت: اى قوم، شما گول گوساله و سامرى را خورديد و پروردگار شما رحمن است. تابع من باشيد و امر مرا اطاعت كنيد. گفتند: همچنان در برابر آن كرنش خواهيم كرد تا موسى به نزد ما باز گردد» .
عكس العمل پيامبرى كه هرگز انتظار نداشت اكثريت مردم با غيبت چند روزه او اينچنين بيراهه روند و سر از غليظ ترين نوع آن يعنى بت پرستى در آورند، در قرآن خواندنى است:
«وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِى مِنْ بَعْدِى، أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ، وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ»[۷]:
«آنگاه كه موسى با غضب و تأسف به نزد قوم خود بازگشت گفت: بعد از من چه بد رفتار كرديد! آيا براى عذاب پروردگارتان عجله داشتيد؟ آنگاه حضرت موسى الواح را به سويى انداخت و سر برادرش را گرفته (به عنوان مؤاخذه) او را به سوى خود مى كشيد» .
از اين عجيب تر پاسخ هارون است كه اكثريت او را تنها گذاشتند و تصميم به قتل او گرفتند، و اين نشانه كمال بى اعتمادى به اكثريت است. يعنى حضرت موسى عليه السلام با توجه به اينكه اكثريت ايمان دارند و اگر هم مشكلى پيش آيد همان اكثريت لااقل به فاصله چهل روز مى توانند هارون را كمک كنند تا او باز گردد با مردم خداحافظى كرد و به كوه طور رفت. آيا احتمال مى داد همه او را تنها بگذارند؟ آيا احتمال مى داد حتى تصميم به قتل او بگيرند؟
قرآن اين صحنه را از قول هارون چنين نقل مى كند: «قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِى وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِى، فَلا تُشْمِتْ بِىَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»[۸]:
«هارون گفت: اى پسر مادرم، اين قوم مرا خوار كردند و ضعيف شمردند و نزديک بود مرا بكشند، پس دشمنان را بر من شاد مكن و مرا با قوم ظالم قرار مده» .
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن / آيه «وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ» .
اشاره به حضرت موسى عليه السلام در خطبه غدير[۹]
پيامبر صلى الله عليه و آله در ابتداى بخش دوم خطبه غدير، در بيان علت نزول آيه شديد اللحن تبليغ اشاره داشت كه نسبت اميرالمؤمنين عليه السلام به من همانند هارون به موسى است جز اينكه پيامبرى بعد از من نيست.
مَعاشِرَ النّاسِ، ما قَصَّرْتُ فى تَبْليغِ ما اَنْزَلَ اللَّهُ تَعالى اِلَىَّ، وَ اَنَا اُبَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ: اِنَّ جَبْرَئيلَ هَبَطَ اِلَىَّ مِراراً ثَلاثاً يَأْمُرُنى عَنِ السَّلامِ رَبّى وَ هُوَ السَّلامُ اَنْ اَقُومَ فى هذَا الْمَشْهَدِ فَاُعْلِمَ كُلَّ اَبْيَضَ وَ اَسْوَدَ: اَنَّ عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِبٍ اَخى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى عَلى اُمَّتى وَ اْلاِمامُ مِنْ بَعْدى، الَّذى مَحَلُّهُ مِنّى مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسى اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى، وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ:
اى مردم، من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل كرده كوتاهى نكرده ام، و من سبب نزول اين آيه را براى شما بيان مى كنم: جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم - كه او سلام است - مرا مأمور كرد كه در اين اجتماع بپاخيزم و بر هر سفيد و سياهى اعلام كنم كه «على بن ابى طالب برادرِ من و وصى من و جانشین من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند هارون به موسى است جز اينكه پيامبرى بعد از من نيست. و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسولش است» .
تقارن روز نصب حضرت هارون عليه السلام توسط حضرت موسى عليه السلام با غدير[۱۰]
در آن روز از ايام سال كه مقارن با روز غدير بوده است وقايع بسيار مهمى در عالم خلقت و در تكوين جهان رخ داده، همان طور كه انبياء نيز برنامه هاى مهم خود را در اين روز انجام داده اند.
اين به خاطر ارزشى است كه صاحب اين روز يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام به آن داده است، و حاكى از آن است كه واقعه اى مهمتر از آن در تاريخ عالم نبوده است، كه سعى شده ساير وقايع مهم با آن مقارن گردد و از مباركى اين روز عظيم طلب بركت و يُمن شود.
يكى از روزهاى حساس از تاریخ انبياء عليهم السلام كه مقارن روز غدير بوده، روز نصب حضرت هارون عليه السلام توسط حضرت موسى عليه السلام به عنوان وصى خود است.[۱۱]
تورات و عصاى حضرت موسى عليه السلام از ودايع امامت[۱۲]
پس از اتمام اعمال حج و بازگشت به مكه[۱۳]، خداوند رسماً دستور ابلاغ ولایت را بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل كرد. اولين مرحله جدّى از مسئله ولايت در همين روز آغاز مى شود.
قبل از اعلام و ابلاغ ولايت على عليه السلام به مردم، بايد ودایع نبوّت و امامت به على عليه السلام سپرده شود. پيامبرصلى الله عليه وآله مجلسى خصوصى با على عليه السلام تشكيل مى دهد كه احدى در آن راه ندارد. اين ودايع دو قسم اند: ودایع معنوى و ودايع مادى. از جمله ودايع مادى تورات حضرت موسى عليه السلام و عصاى موسى عليه السلام است.[۱۴]
شباهت امت پيامبر صلى الله عليه و آله با امت حضرت موسى عليه السلام[۱۵]
از جمله شباهت هاى اصحاب حضرت موسى عليه السلام با اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و يا بالعكس را مى توان اين گونه بيان كرد:
خداوند در بخش پايانى آيه اکمال مى فرمايد: «خدا تو را از مردم حفظ مى كند» . معلوم مى شود نگرانى پيامبر صلى الله عليه و آله از خطر جانى و نظامى نبود، به همان دو شاهدى كه ياد شد. بلكه عمده خطر داخلى و جوّسازى مردم حجاز بود؛ كه مبادا بر اثر ضعف فرهنگى دچار شبهه شوند و بگويند: رسول اللَّه صلى الله عليه وآله داعيه رسالت در سر پروراند تا مردم را محكوم خاندان خود كرده، پسرعمو و داماد خود را جانشين خويش كند، و در نتيجه امارت بر مردم را ميراث و موروث خاندان خود گرداند.
اين ترس همواره هست، و ترس نظامى نيست تا كسى بگويد من خوف ندارم و خون شهيد مؤثر است. اگر مردم جاهل عوام بودند و قدرت تحليل نداشتند، رهبر الهى نيز كارى از پيش نمى برد.
توضيح اينكه: بدترين مشكل براى رهبران الهى ضعف فرهنگى مردم است. حضرت موسى عليه السلام - كه از پيامبران بزرگ اولوالعزم بود - كسى است كه بين دريا و شمشير نمى ترسيد؛ وقتى ذات اقدس خداوند به او دستور داد به سوى دريا حركت كن، بنی اسرائیل معترضانه به او گفتند: اى موسى! دريا در پيش رو و شمشير فراعنه در پشت سر ماست و ما را بين دو مرگ ميخكوب كرده اى.
موسى عليه السلام گفت: چنين نيست، زيرا پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمايى خواهد كرد: «كلاّ ان معى ربى سيهدين» .[۱۶] با حرف ردع «كلاّ» آنان را خاموش كرد و فرمود: امواج دريا و شمشير فراعنه در اختيار خداست. اگر خدا بگويد بازگرد باز مى گردم و پيروز مى شوم، و اگر بگويد به دريا برو به دريا مى روم.
گاهى فرمانده در ميدان نبرد به سربازان خود دستور پايدارى مى دهد و شهادت در راه خدا را فضيلت معرفى مى كند، ولى گاهى تشر مى زند و مى گويد: «كلاّ» يعنى ما در امانيم.
وقتى پيروان حضرت موسى عليه السلام گفتند: بين دو مرگ گرفتار شديم، كليم خدا نفرمود: صبر كنيد كه خدا صابران را دوست دارد، و اگر شهيد شديم اجرمان با خداست. بلكه فرمود: ما بين دو مرگ نجات پيدا كرده و پيروزيم. خدا فرمود: با عصاى خود به دريا بزن «و اضرب بعصاك البحر» .[۱۷] موسى عليه السلام عصاى خود را به دريا زد و دريا بستر خاكى شد و آنها گذشتند. ولى چون فرعون و فرعونيان آمدند در كام امواج خروشان غرق شدند: «فغشيهم من اليمّ ما غشيهم» .[۱۸]
موساى كليم عليه السلام - كه بين دو مرگ به ياد خدا بود و امنيت خود را از خدا دريافت كرد - احساس ترس نكرد. اما وقتى ساحران فرعون چوب ها و طناب ها را در ميدان مبارزه انداختند: «سحروا اعين الناس و استرهبوهم».[۱۹] مردم كه تماشاچى ميدان مسابقه بودند، ديدند مارهاى فراوانى در اين ميدان در جنب و جوش است. موسايى كه عصا را اژدها مى كند و خود اژدها افكن است، در اين صحنه ترسيد: «فأوجس فى نفسه خيفة موسى» .[۲۰]
اميرالمؤمنين عليه السلام در تحليل ترس حضرت موسى عليه السلام مى فرمايد:« لم يوجس موسى عليه السلام خيفة على نفسه، بل اشفق من غلبة الجهّال و دول الضلال» .[۲۱] موساى كليم عليه السلام بر خود نترسيد، بلكه ترس وى از اين بود كه جاهلان پيروز شوند و مردم را به گمراهى بكشانند.
ترس موساى كليم عليه السلام از اين بود كه ساحران با عصاها و طناب ها ميدان مسابقه را ميدان مار كردند. او اگر عصا را بيندازد و آن هم يک مار شود و مردم نتوانند بين سحر ساحران و اعجاز او فرق بگذارند چه كند؟ كسى كه نتواند بين سحر و معجزه فرق بگذارد، با او چه مى توان كرد؟ آن صحنه جاى اين بود كه كسى از سر نصيحت بگويد: سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار، زيرا بر اثر ضعف فكرى مردم سحر با معجزه پهلو مى زد، و موساى كليم عليه السلام از ضعف فكرى مردم مى ترسيد.
هراس رسول گرامى صلى الله عليه وآله نيز از اين بود كه مردم نتوانند تشخيص دهند كه ولايت على بن ابى طالب عليه السلام در رخداد غدير حكم خدا و نصب الهى است، و اينكه شخصيت على عليه السلام همانند ندارد و هرگز سخن از امارت و سلطنت نيست.
خداى سبحان كه فرمود: «و اللَّه يعصمك من الناس» يعنى كارى مى كنم كه طرز فكر مردم دگرگون شود و مردم كار تو را توطئه نپندارد و تو را متهم نكنند. چنانكه به موساى كليم عليه السلام بشارت داد: «لا تخف انك انت الاعلى . و الق ما فى يمينک تلقف ما صنعوا انما صنعوا كيد سحر و لا يفلح الساحر حيث اتى»[۲۲]؛ مترس كه تو خود برتر و پيروزى. و آنچه در دست دارى بينداز تا هر چه را ساخته اند ببلعد.
در حقيقت آنچه سر هم بندى كرده اند افسوس افسونگران است، و افسونگر هر جا برود رستگار نمى شود. مردم خواهند ديد كه در صحنه مسابقه اژدهايى حركت مى كند ولى چيزى جز چوب هاى خشک و طناب هاى بى روح و سرد نيست. آخرالامر هم كيد و صنع ساحران را بلعيده مى شود، نه چوب و عصا و طناب. خداى سبحان با چنين اهميتى حادثه غدير را براى رسول گرامى صلى الله عليه و آله تحلیل و تبيين كرد.
پانویس
- ↑ صافّات / ۷۱. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۰۱،۲۸۷.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۴۹ بخش ۶ .
- ↑ صف / ۵ .
- ↑ اعراف / ۱۳۸.
- ↑ اعراف / ۱۴۸.
- ↑ طه / ۹۱،۹۰.
- ↑ اعراف / ۱۵۰.
- ↑ اعراف / ۱۵۰.
- ↑ سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۴۷ - ۱۵۵.
- ↑ اسرار غدير: ص ۲۴۱ - ۲۴۳. چهارده قرن با غدير: ص ۲۳۲،۲۳۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۱۳.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۳۵.
- ↑ از نظر ترتيب زمانى اگر چه اين آيات مربوط به وقايعى است كه در مكه قبل از حركت به سوى غدير رخ داده، اما از آنجا كه ادامه آن تا ورود به مدينه است، در اينجا قرار داده شد.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۲۰۱ - ۲۲۲.
- ↑ از غدير تا الغدير: ص ۹۷ - ۱۰۳.
- ↑ شعراء / ۶۲ .
- ↑ شعراء / ۶۳ .
- ↑ طه / ۷۸.
- ↑ اعراف / ۱۱۶.
- ↑ طه / ۶۷ .
- ↑ نهج البلاغه: خطبه ۴.
- ↑ طه / ۶۹،۶۸ .