احمد بن محمد مکی (ابن حجر)
ابن حجر مکی (۹۰۹–۹۷۴ق)، فقیه شافعی، محدث و مؤرخ اهل مصر بود که به تألیف آثار مهمی همچون تحفة المحتاج و الفتاوی الکبری الفقهیة و الصواعق الحرقه شهرت دارد. نسبت «هیتمی» برگرفته از منطقه ابوالهَیتم در غربیه مصر و لقب «ابن حجر» بهدلیل سکوت و کمگویی یکی از اجدادش بوده است. ابن حجر در مکه ساکن شد و آثارش مرجعیت ویژهای در فقه شافعی و افتا در جهان اسلام پیدا کرد.
| اطلاعات فردی | |
|---|---|
| نام کامل | شهاب الدین ابوالفضل احمد بن محمد بن علی بن حجر هیتمی سعدی انصاری |
| سرشناسی | فقیه، محدث، مفسر و علمای برجسته مذهب شافعی از مصر |
| تولد | ۹۰۹ هجری قمری |
| وفات | ۹۷۴ هجری قمری، مکه |
| محل دفن | معلاة مکه |
| اطلاعات علمی | |
| استادان | سراج الدین بلقینی، ابن الملقن، نورالدین هیثمی، ابراهیم التنوخی |
| شاگردان | محمد بن عبدالرحمن سخاوی، زکریا انصاری، ابن فهد مکی و دیگران |
| مذهب | شافعی |
| اطلاعات فرهنگی | |
| زمینه فعالیت | فقه اهل سنت، حدیث، تفسیر قرآن، اصول فقه، تاریخ، کلام |
| علت شهرت | تألیف آثاری همچون تحفة المحتاج و الفتاوی الکبری الفقهیة و تدریس و فتوا در مکه و مصر |
زندگینامه
شهابالدین ابوالعباس احمد بن بدرالدین محمد بن شمسالدین محمد بن نورالدین علی بن حجر هَیثمی سعدی انصاری، نسبتهای هَیثمی و سعدی به محله ابوالهَیثم در غربیه مصر و قبیله بنیسعد در شرقیه بازمیگردد و گرچه او را از انصار میدانستند، اما خود معمولاً از افزودن این نسبت خودداری میکرد. خانواده وی اصالتاً اهل سلمُنت بودهاند و جد او به دلیل کمسخنی، «حجر» لقب یافته بود.[۱] ابنحجر در کودکی قرآن کریم و بخشی از منهاج نووی را حفظ کرد و پس از فوت پدر و جدش، تحت سرپرستی بزرگان آن عصر، شمسالدین ابن ابیالحمایل و شمسالدین شَناوری، تعلیم یافت. در حدود ۱۴سالگی به جامع الازهر پیوست و علوم مختلفی چون فقه، حدیث، اصول، تفسیر، کلام، ادبیات، منطق و تصوف را نزد اساتیدی مانند زکریا انصاری، عبدالحق سنباطی و محمد بن سالم طبلاوی فراگرفت.[۲] پس از اخذ اجازه تدریس و افتا، در علوم اسلامی سرآمد شد و از رملی و طبلاوی نیز بهره جست.[۳]
ابنحجر در عصر خود از جایگاه علمی برجستهای برخوردار بود تا جایی که علما در حجاز، فتوا و تدریس او را مرجع میدانستند؛ وی را «ناشر علوم امام شافعی» نام نهادهاند و مسائل فقهی از نقاط دور، حتی هند، برایش ارسال میشد.[۴] هرچند برخی آراء وی واکنش شدید علما، حتی تا مرز تکفیر را در پی داشت، اما آثار او همچنان از منابع معتبر شافعیان باقی ماند.
ابنحجر ضمن نگارش آثاری در فضایل اهلبیت علیهم السلام، بیشتر به رد آراء شیعیان پرداخت و نسبت به معاویه دیدگاه مثبتی داشت، تا جاییکه کتابی در دفاع از او نوشت. انتقادات برخی معاصران باعث شد او آثاری در دفاع از خود پدیدآورد. او پس از انجام مناسک حج در ۹۳۳ق و ۹۴۰ق، اقامت مکه را برگزید و تا پایان عمر به افتا و تدریس پرداخت. آرامگاه او در معلاة مکه قرار دارد.[۵]
تألیفات
ابنحجر آثار فراوانی را در زمینههای متعددی چون فقه شافعی، اصول، حدیث، کلام، تصوف و قرائت نگاشت که بعضی از مهمترین آنها عبارتاند از:
- «تحفة المحتاج فی شرح المنهاج»
- «الفتاوی الکبری الفقهیة»
- «تحفة الأخبار فی مولد المختار»
- «الصواعق المحرقة علی أهل البدع والزندقة»
- «الزواجر عن اقتراف الکبائر»
- «فتح المبین فی شرح الأربعین»
- «الجوهر المنظم فی زیارة القبر المکرم»
- «کف الرعاع عن محرمات اللهو والسماع»
- «المنح المکیة: شرح همزیه بوصیری»
- «الإیعاب فی شرح العباب»
- «نصیحة الملوک»
- «إشرف الوسائل إلی فهم الشمائل»
روایت حدیث غدیر[۶]
یکی از علما و بزرگان اهل سنت که حدیث غدیر را نقل کرده احمد بن محمد بن علی بن حَجَر مکّی، ابن حجر است. ابن حجر مکّی در «المنح المکّیة شرح القصیدة الهمزیة» ضمن فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام، حدیث غدیر را با اشاره به ماجرای غدیر و نیز بدون آن روایت کرده، و گفته که این حدیث را سی تن از صحابه روایت کردهاند.
همچنین ابن حجر در «الصواعق» به نقل حدیث غدیر توسط تِرمِذی و نَسایی و احمد اشاره نموده، و اینکه طرق آن بسیار زیاد است، و از جمله شانزده صحابی و در روایتی دیگر سی تن از صحابه روایتش کردهاند. بسیاری از اسانید حدیث غدیر صحیح و حسن است.[۷] ابن عیدروس:[۸] او را توثیق کرده و بسیار ستوده و به خصوص از مصنّفات او تعریف کرده است. البته شرح حال ابن حجر مکّی در کتب بسیاری آمده است.
پانویس
- ↑ معجم البلدان، ج۳، ص۲۳۸.
- ↑ الفتاوی الکبری الفقهیة، ص۲۵۹–۲۶
- ↑ النور السافر، ج۱، ص۲۶۰
- ↑ النور السافر، ج۱، ص۲۵۸
- ↑ النور السافر، ج۱، ص۲۶۰
- ↑ چکیده عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص ۲۸۵.
- ↑ المنح المکّیة شرح القصیدة الهمزیّة. الصواعق المحرقة: ص ۲۵، ۸۴.
- ↑ النور السافر. برای شرح حال ابن حجر ر.ک. ریحانة الالبّاء: ج ۱ ص ۴۳۵. النور السافر: ص ۲۸۷. البدر الطالع: ج ۱ ص ۱۰۹.