امامان علیهم السلام و سرپرستی قرآن

قرآن با چنان محتوايى كه دارد بايد چه منزلتى در چشم مسلمانان داشته باشد؟

هيچ قوم و ملتى چنين ميراث فرهنگى عظيم ‏الشأنى را بى ‏سرپرست رها نمى‏ كنند، و مسئوليت آن را هم به هر كسى واگذار نمى‏ نمايند. آيا ديده ‏ايد كه در همه ملل تكه سنگ‏ هاى جامد هزار ساله را چگونه مورد حفاظت قرار مى‏ دهند، و تاريخچه آن را براى هر بيننده ‏اى بازگو مى ‏كنند! در حالى كه قرآن سخن مى‏ گويد، فكر و اعتقاد مى‏ سازد، در بازار عمل به كار مى‏ آيد، بشر را تربيت مى ‏كند، و اين همان طلاى خالص تمام عيارى است كه مستقيماً از حضرت پروردگار نازل شده است.

اكنون آيا بى ‏انصافى نيست كه سرپرستى آن را به سقيفه بسپاريم؟ همان گروهى كه از فرط جهل يكى بر جهالت ديگرى مى‏ خندد، و در عين غصب حق على ‏عليه السلام در مشكلاتش دست به دامان او مى‏ شود!؟

آيا مسخره ملل نخواهيم شد اگر با حضور امامان معصوم‏ عليهم السلام -كه از درياى علم الهى سيرابند-  سرپرستى قرآن را به كسانى دهيم كه وقتى آيات قرآن را مى‏ شنوند اقرار مى‏كنند كه گويا براى اولين بار آن را شنيده ‏اند و تا آن روز نشنيده بودند، و يا اگر آيه تهديد آميزى از قرآن بر آنان خوانده مى ‏شود آن را تير باران مى‏ كنند؟!

پس بياييد اقرار كنيم: قرآن هم دعوت كننده مى‏ خواهد و هم تفسير كننده. سرپرستى قرآن مسئوليت بزرگى است كه از هر كسى با هر سابقه ‏اى ساخته نيست. اين دو مسئوليت بزرگ انحصاراً بر دوش چهارده نور پاک نهاده شده و ديگران رسماً از دخالت در آن كنار زده شده‏ اند.

امامان‏ عليهم السلام دعوت كننده به قرآن

عَلِىٌّ الدّاعى الى كِتابِ اللَّه[۱]: على دعوت‏ كننده به كتاب خداست.

عَلِىٌّ خَليفَتى فِى الدُّعاءِ الى كِتابِ اللَّه[۲]: على جانشين من در دعوت به سوى كتاب خداست.

تحلیل اعتقادی

نقطه حساسى از خطابه غدير است كه على‏ عليه السلام بر سر دست پيامبر صلى الله عليه وآله باشد و حضرت در آن حال او را با قرآن معرفى كند. اين بدان معنى است كه دشمن قرآن نمى‏ تواند دعوت كننده به سوى آن باشد. دشمنان اهل ‏بيت ‏عليهم السلام به سادگى از كنار اين مطلب مى‏ گذرند كه هر كسى با هر سابقه‏ اى از دشمنى خدا و رسول، و با هر فسق و فجورى بتواند مروج قرآن باشد!

آيا غاصبان خلافت كه آيات صريح قرآن را زير پا گذاشتند و علناً مخالفت خود را با آنها اعلام كردند، مى ‏توانند مردم را به قرآن دعوت كنند؟! اگر اين گونه است در آياتى كه با راه آنان مخالف است چه خواهند كرد؟!

ما مى ‏گوييم: قرآن مقدس ‏تر از آن است كه جز معصومين‏ عليهم السلام و كسانى كه در راه آنانند بتوانند دعوت كننده به آن باشند. قرآن سنگين بارتر از آن است كه جاهلان به سوى آن دعوت كنند. على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام را مى‏ خواهد كه بفرمايد: اين قرآن است، آن را به نطق آوريد ولى هرگز براى شما سخن نخواهد گفت؛ بلكه من هستم كه به شما خبر خواهم داد. اگر از من درباره قرآن سؤال كنيد به شما خبر خواهم داد، چرا كه من اعلم از همه شمايم.[۳]

امامان‏ عليهم السلام مفسران قرآن

عَلِىٌّ خَليفَتى فى امَّتى عَلى تَفْسيرِ كِتابِ رَبّى عَزَّ و جَلَّ: على جانشين من در امتم بر تفسير كتاب خداى عزوجل است.[۴]

الا انَّ تَنْزيلَ الْقُرْآنِ عَلَىَّ وَ تَاْويلُهُ وَ تَفْسيرُهُ بَعْدى عَلَيْهِ: بدانيد كه تنزيل قرآن بر عهده من بود، و تأويل و تفسير آن بعد از من بر عهده اوست.[۵]

فَوَ اللَّه لَنْ يُبَيِّنَ لَكُمْ زَواجِرَهُ وَ لَنْ يُوضِحَ لَكُمْ تَفْسيرَهُ الا الَّذى انَا آخِذٌ بِيَدِهِ وَ مُصْعِدُهُ الَىَّ ...، وَ مُعْلِمُكُمْ: انَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ ...:

به خدا قسم باطن آن را براى شما بيان نمى‏ كند و تفسير آن را برايتان روشن نمى‏ نمايد مگر اين كسى كه دست او را گرفته بلند مى‏ كنم ...، و به شما مى ‏فهمانم كه هر كس من صاحب اختيار او بوده ‏ام اين على مولاى اوست.[۶]

تحليل اعتقادى

در اوج خطابه غدير، آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه وآله مى‏ خواهد على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام را بر سر دست بلند كند او را به عنوان مفسر قرآن معرفى مى‏ فرمايد، و به صراحت مى ‏فرمايد كه كسى جز او نمى ‏تواند چنين مهمى را عهده ‏دار شود. اين بار سنگين وحى را جز ختم نبوت قدرت حمل نداشته كه خداوند فقط بر او نازل كرده است. اكنون نيز جز خليفه بر حق او نخواهد توانست اين بار سنگين را بگشايد و جواهرات گران قيمت آن را در اختيار مردم قرار دهد.

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى ‏فرمايد: هيچ آيه ‏اى نازل نشده مگر آنكه من مى ‏دانم درباره چه كسى نازل شده و در كجا نازل شده و بر چه كسى نازل شده است.[۷]

در جاى ديگر پيامبر صلى الله عليه وآله را مى ‏بينيم كه به على‏ عليه السلام مى‏ فرمايد: تو رسالت را از سوى من ابلاغ مى‏ كنى. پرسيد: يا رسول‏ اللَّه، آيا شما تبليغ رسالت نفرموده‏ ايد؟ فرمود: من ابلاغ نموده ‏ام ولى تو بعد از من از تأويل قرآن به مردم مى ‏آموزى آنچه را نمى‏ دانند و به آنان خبر مى‏ دهى.[۸]

در فراز ديگرى دو بار از كلمه «لَنْ» به معناى هرگز استفاده شده است كه مى‏ فرمايد: «لَنْ يُبَيِّنَ لَكُمْ» و «لَنْ يُوضِحَ لَكُمْ»؛ يعنى جز على‏ عليه السلام هرگز نمى‏ تواند قرآن را بيان كند و هرگز نمى‏ تواند روشن نمايد.

آنان كه به اين اخطارها توجه نمى‏ كنند و در تأويل قرآن سخن هر گوينده ‏اى را مى ‏پذيرند، در واقع قرآن را سبک مى‏ شمارند و هنوز عظمت آن را نيافته‏ اند.

پيامبر صلى الله عليه وآله در اين باره فرمود: مى‏ دانيد متمسک به قرآن كه با تمسک به آن به شرف عظيم دست مى‏ يابد كيست؟ آن كسى كه تأويل قرآن را از ما اهل‏ بيت‏ عليهم السلام يا از واسطه‏ هايى كه سفيران ما براى شيعيانمان هستند بياموزد.[۹]

پانویس

  1. اسرار غدير: ص ۱۴۵ بخش ۴.
  2. اسرار غدير: ص ۱۴۵ بخش ۴ پاورقى ۳ از نسخه‏ هاى «ج» و «و».
  3. بحار الانوار: ج ۸۹ ص ۸۲.
  4. اسرار غدير: ص ۱۴۵ بخش ۴ پاورقى ۳ از نسخه «ب».
  5. همان.
  6. اسرار غدير: ص ۱۴۴ بخش ۳.
  7. بحار الانوار: ج ۸۹ ص ۹۷ ح ۶۰.
  8. بحار الانوار: ج ۸۹ ص ۹۲.
  9. بحار الانوار: ج ۸۹ ص ۱۸۴.