اهداف و موانع تجلی غدیر در عصر ظهور
اهداف و موانع تجلى غدير در عصر ظهور [۱]
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله براى بيان سنّت همه انبياعليهم السلام و تكليف جامعه اسلامى بعد خود، به امر خدا جانشينان بعد از خود را معرفى فرمودند. اگر چه اهل سنت مى گويند: بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله احتياج به وصى نداريم و سراغ صحابه و تشكيل شورى مى روند، ولى ما معتقديم هر پيامبرى گر چه يک وظايفى دارد اما كافى نيست.
مخصوصاً پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله كه از بيست و سه سال دوران رسالت خويش سيزده سال در مكه بودند، كه فرصتى براى تبليغ و تبيين كامل دين پيدا نشد. مدت ده سال هم در مدينه در اوج گرفتارى ها، جنگ ها و غزوات گذشت. لذا پس از او براى صيانت آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله آورده بود و نيز تبيين ريز مسائل دين، وجود وصيى عالم و معصوم و قابل اطمينان ضرورى مى نمود.
بايد دقت داشت همان طورى كه مؤسس دين بايد معصوم باشد، مبيّن دين هم بايد داراى عصمت باشد، و اين مسئله در غدير محقق گرديد.
اهداف تجلى غدير در عصر ظهور
براى درک كامل از مسئله تجلّى غدير در عصر ظهور بايد اهداف آن را شناسايى كرد:
هدف اول: پياده كردن اسلام از كانال صحيح
پياده كردن اسلام و تطبيق آن از كانال صحيح كه همان معصومين عليهم السلام باشند، يكى از اهداف و تجليات غدير در عصر ظهور است. چنانچه يكى از اهداف مهم پيامبرصلى الله عليه وآله از غدير و تعيين جانشينى، پياده كردن اسلام از كانال صحيح و در سطح كل كره زمين بوده است. با توجه به اينكه پيامبر اسلام خاتم الانبياءصلى الله عليه وآله و دينش نيز خاتم الاديان است، پس پيام آور براى كل بشر بوده و مبعوث براى عالميان است.
همچنان كه فرموده است: «و ما ارسلناک الا رحمة للعالمين»[۲]: ما تو را جز رحمت براى جهانيان نفرستاديم. با اينكه مدت رسالت آن حضرت بيست و سه سال بوده، اما عمده فرصتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله براى پياده كردن اين امر مهم در سطح كل كره زمين داشته تقريباً حدود ده سال آن هم در مدينه بوده است.
بعد از هر پيامبرى احتياج به تطبيق و تبيين دين داريم. دين بايد پياده شود و جا بيفتد. البته اهل سنت اين ديدگاه را ندارند و قائلند بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله به امامان و اوصياء معصوم احتياجى نداريم. لذا بين آنها اختلاف افتاده حتى در وضو و نماز[۳]! چرا؟ چون بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله دين و سنت نبوى را از كسانى گرفتند كه در بين خودشان نيز اختلاف بود. بين عايشه و زوجات پيامبرصلى الله عليه وآله و صحابه اختلاف افتاد، و اين بيان گر نياز به حلاّل مشكلات است. يعنى همان اصل تبيين دين و اصل پياده شدن دين، تا دين جا بيفتد.
اين مسيرى است كه براى شيعه ترسيم شده؛ يعنى بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله اهل البيت عليهم السلام يكى پس از ديگرى تا سال ۲۵۵ هجرى آمدند و دين را تبيين و پياده نمودند. قرآن مى فرمايد: «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون»[۴]: او كسى است كه رسولش را با هدايت و آئين حق فرستاد تا آن را بر همه آئين ها غالب گرداند هر چند مشركان كراهت داشته باشند.
با توجه به اين آيه، هدف پيامبرصلى الله عليه وآله گسترش دين اسلام بر كل كره زمين و غلبه آن بر كل اديان بوده است. اما آيا اين هدف در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله تحقق پيدا كرد؟ مسلماً نه. پس بايد كسانى بيايند و اين هدف را در خارج تحقق دهند. بنابراين، هدف اعلاى پيامبرصلى الله عليه وآله از مسئله غدير و تبيين جانشينانش اين است كه اسلام و تبيين اسلام ناب از طريق صحيح و از طريق معصومان عليهم السلام در سطح كل كره زمين پياده گردد. اما متأسفانه منافقين فرصت طلب نگذاشتند اين هدف بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله پياده شود.
هدف دوم: تحقق حكومت جهانى عدل گستر الهى
يكى ديگر از اهداف پيامبرصلى الله عليه وآله تحقق حكومت جهانى عدل گستر بود، كه اگر مى گذاشتند محقق شود خيلى زود عصر ظهور و حكومت عدل گستر توحيدى در سراسر گيتى گسترده مى شد. اما بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله نگذاشتند حكومت جهانى عدل الهى تحقق پيدا كند. نتيجه اين شد كه فرمودند: ما منّا الا مقتول او مسموم. [۵] لذا اين برنامه تأخير افتاد و خدا دوازدهمين امام معصوم عليه السلام را براى زمان مناسب كه عصر ظهور است نگاه داشت.
هدف سوم: رفع اختلاف بين امت اسلامى
يكى ديگر از اهداف غدير رفع اختلاف بين امت اسلامى است. پيامبرصلى الله عليه وآله علم غيب داشته و از اختلاف امت خبر دارد. احاديث ۷۳ فرقه شدن اين امت - كه متواتر معنوى بين شيعه و سنى است - و روايات ديگرى كه از اختلاف بر سر مسئله خلافت بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله را خبر مى دهد، به ما مى فهماند كه پيامبرصلى الله عليه وآله از آينده امت خبر داشتند.
اكنون سؤال اين است كه آيا پيامبرصلى الله عليه وآله براى رفع اين اختلافات در مسئله جانشينى و حكومت پس از خود هيچ كارى نكرده است؟
پاسخ اين پرسش از اين سه حالت خارج نيست:
الف. پيامبرصلى الله عليه وآله هيچ موضعگيرى نسبت به اين مسئله نداشته و هيچ اقدام عملى انجام نداده باشد. ولى اين خلاف سيره همه پيامبران عليهم السلام است.
ب. پيامبرصلى الله عليه وآله اين امر را به شورى واگذار كرده باشد. اين هم نمى شود، زيرا آن حضرت از وضعيت قبائلى عرب آن روز و اختلافات آنها با خبر بودند و اين واگذارى عاقلانه نيست. مانند ماجراى نزاع و جنگ بنى المصطلق در نصب حجرالاسود كه در نهايت پيامبرصلى الله عليه وآله آن را حل كردند.
ج. فرض سوم اين است كه پيامبرصلى الله عليه وآله بايد كسى را به عنوان جانشين و حاكم بعد از خويش معرفى نمايد. اين دو بعد از ابعاد ولايت كبراى الهى است كه مظهر و تجليش امام معصوم است. پس «من كنت مولاه...» را فقط حاكميت نگيريم، بلكه ولايتى كه به معناى قرب الى اللَّه است و از آثار آن مرجعيت دينى است.
موانع تحقق اهداف غدير
عده اى مى دانستند كه پيامبرصلى الله عليه وآله چه هدف بلندى دارد، و نيز مى دانستند كه اين هدف بايد از كانال ائمه معصومين عليهم السلام پياده گردد. بنابراين بخش اولِ موانع را اينها تشكيل دادند، كه در همان زمان حيات رسولخداصلى الله عليه وآله و لحظات آخر عمر شريفشان شروع به مانع تراشى كردند. از جمله بر هم زدن خطبه پيامبرصلى الله عليه وآله در سرزمين مِنى، تخلّف از جيش اسامه و آن هنگام كه حضرت در لحظات پايانى در بستر درخواستِ قلم و دوات كردند. بخش دوم موانع بعد از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله است كه در بُعد تبليغ ظاهر شد.
موانع غدير در حيات پيامبرصلى الله عليه وآله
نمونه هايى از موانع غدير در حيات پيامبرصلى الله عليه وآله چنين است:
الف. بر هم زدن خطبه پيامبرصلى الله عليه وآله در منى
چرا پيامبرصلى الله عليه وآله مسئله غدير را در مكه بيان نكردند؟
چرا در سرزمين مِنى بيان نفرمودند؟
مگر آنجا در ملأ عام نبود؟
مگر مردم مكه و مدينه و يمن و غيره آنجا حاضر نبودند؟
چرا در شلوغ ترين محل يعنى سرزمين عرفات كه افراد فارغ البال هستند بيان نشد؟ و چرا بعد از حج در سرزمين غدير خم ما بين مكه و مدينه خطبه ايراد كردند؟
يكى از موانع در راستاى تبليغ ولايت اميرالمؤمنين و ائمه معصومين عليهم السلام شروع آن از حجةالوداع پيامبرصلى الله عليه وآله در سرزمين عرفات بود. پيامبرصلى الله عليه وآله در آنجا خطبه غرائى داشتند. در كتاب صحيح مسلم و بخارى مى گويد: در سرزمين منى پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه اش به اينجا رسيد كه فرمود: يكون بعدى اثناعشر اميراً [خليفة، اماماً [۶] ]: اى مردم! بعد از من دوازده امير (يا خليفه يا امام) خواهد آمد. اما عده اى كه در كمين بودند شلوغ كردند و جلسه را بر هم زدند.
مسند حنبل از قول جابر مى نويسد: پيامبرصلى الله عليه وآله بين سخنانش فرمود: اى مردم! بعد از من دوازده امام خواهد آمد. تا پيامبرصلى الله عليه وآله اين سخن را فرمود، برخى از جمعيت ضجّه زدند. عده اى هم تكبير گفتند و برخاستند و نشستند و جلسه به هم خورد.
خود اهل سنت مى گويند كه عمر در آن هنگام از اين طرف به آن طرف و از آن طرف به اين طرف مىرفت و جابجا مى شد و جلسه به هم خورد. و جابر بن سمره مى گويد: من همراه پدرم نزديک پيامبرصلى الله عليه وآله بوديم. من از او سؤال كردم كه پيامبرصلى الله عليه وآله چه فرمودند كه اين اتفاق افتاد؟ گفت: فرمودند: و كان كلهم من قريش. بنابراين، عرفات كه بهترين موقعيت براى ابلاغ ولايت بود توسط منافقين به هم خورد. پيامبرصلى الله عليه وآله صلاح نديد ديگر اين مسئله را مطرح كند.
قبايل قريش - خصوصاً بنى اميه - در كمين بودند كه اين هدف انجام نشود. لذا پيامبرصلى الله عليه وآله مجبور شدند از مكه بيرون بيايند و به جايى رسيدند كه بايد ابلاغ مى كردند. حال براى اينكه توطئه اى كه آنجا انجام شده بود اينجا تكرار نشود، حضرت در غدير بر فراز منبرى از سنگ روى جهاز شتران دست حضرت على عليه السلام را بالا گرفتند، كه اگر منافقين شلوغ هم كردند حداقل مردم اين صحنه را ببينند و كار ابلاغ رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله ناتمام نماند.
ب. دوات و قلم
يكى ديگر از اقدامات منافقين، قصه دوات و قلم و جلوگيرى از نوشتن وصايت پيامبرصلى الله عليه وآله بود، كه جلوى كتابت را گرفتند و نگذاشتند مكتوب شود.
ابن عباس مى گويد: پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: من شما را وصيت مى كنم به سه چيز: مشركين را از جزيرةالعرب بيرون كنيد، و به قبائل اجازه ورود دهيد چنانكه من اجازه دادم، و سومين آنها را فراموش كرده ام [۷]!! به نظر مى رسد ابن عباس در مورد وصيت سوم تقيه كرده و مى ترسيده نكته حساس را بگويد.
ابن ابى الحديد در «شرح نهج البلاغه» مناظره اى را نقل مى كند كه ابن عباس مى گويد: من عمر را در كوچه ديدم و به او گفتم: چه كردى؟ گفت: هنوز على بن ابى طالب مدعى است كه حق با او بوده است؟ گفتم: بله. پدرم شاهد اين مطلب بوده است. عمر گفت: ... و قد كان يربع فى امره وقتاً مّا؛ و لقد اراد فى مرضه ان يصرّح باسمه. فمنعت من ذلک، اشفاقاً و حيطة على الاسلام [۸]: من مى دانستم آن موقعى كه پيامبرصلى الله عليه وآله مى خواست نامه اى را بنويسد چه مى خواهد بنويسد؛ او مىخواست به نام على بن ابى طالب عليه السلام تصريح كند. من جلوى او را گرفتم، از روى دلسوزى و براى حفظ اسلام. در اينجا عمر دايه مهربان تر از مادر شده است!
ج. جيش اسامه
پيامبرصلى الله عليه وآله در بستر بيمارى اصرار داشتند كه مردم در جيش اسامه مشاركت كنند و فرمودند: لعن اللَّه من تخلّف عن جيش اسامة. [۹] صاحب «الملل و النحل» نقل مى كند: اصرار زيادى بود كه همه مردم بيرون بروند، حتى اولى و دومى. ولى از روى جهاتى آنها مى خواستند برگردند و چيزهايى را مى دانستند. مسلماً اگر اين اتفاق افتاده بود، مدينه از منافقين خالى مى شد و امر وصايت به نتيجه مى رسيد. ولى آن دو برگشتند و مانع از تحقق اين هدف مهم گشتند.
پانویس
- ↑ علی اصغر رضوانی تجلّى غدير در عصر ظهور: ص ۱۱۵ - ۱۰۵.
- ↑ انبياء / ۱۰۷.
- ↑ الاجابة لايراد ما استدركته عائشة على الصحابة (بدرالدين زركشى) .
- ↑ توبه / ۳۳. صفّ / ۹.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۲۱۷.
- ↑ صحيح مسلم: ج ۳ ص ۱۸۲۱ ۱۴۵۲.
- ↑ شرح نهج البلاغه: ج ۱۲ ص ۵۵ و ج ۱۳ ص ۳۱.
- ↑ شرح نهج البلاغه: ج ۱۲ ص ۲۱.
- ↑ الاحتجاج: ج ۱ ص ۲۹۹.