بیعت با امیرالمؤمنین بیعت با خداوند
مَعاشِرَ النّاسِ، فَبایِعُوا اللَّهَ وَ بایِعُونی وَ بایِعُوا عَلِیّاً اَمیرَالْمُؤْمِنینَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْاَئِمَّةَ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ کَلِمَةً باقِیَةً؛ یُهْلِکُ اللَّهُ مَنْ غَدَرَ وَ یَرْحَمُ مَنْ وَفی
فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً![]()
ای مردم! با خدا بیعت کنید، و با من و با امیرالمؤمنین علیj و حسن و حسین و امامان از نسل ایشان که امامتشان فرمانی پاینده در دنیا و آخرت است بیعت نمایید. خداوند اهل مکر و حیله را نابود و به اهل وفا ترحم خواهد فرمود. «هر که پیمان شکند بر ضرر خود پیمان شکسته و کسی که به عهد خود وفادار باشد به زودی خداوند پاداش بزرگی خواهد داد».
پیامبر صلی الله علیه وآله، پس از آنکه در فرازهای قبل ابتدا عهد و پیمان غدیر را مطرح کرده و از آنها اقرار گرفتند. در این فراز مسئلهٔ بیعت را مطرح کرده و به کلام الهی استناد میکنند از این فراز واضح است که همانگونه که اعتراف و اقرار در مورد امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام تا به امام زمان روحی فداه بیان شد، در بیعت نیز اینگونه است باید بیعت رسمی با امیرالمؤمنین علیه السلام و اوصیاء ایشان صورت گیرد.
در ادامه رسول خدا صلی الله علیه وآله از ائمه معصومین علیهم السلام به «کلمه طیّبه باقیه» تعبیر فرموده است که در ذیل به تبیین آن میپردازیم:
«کلمه طیبهٔ باقیه» بودن ائمه علیهم السلام
راغب اصفهانی در کتاب معجم مفردات الفاظ القرآن گوید: «کلم» به معنای تأثیری است که توسط یکی از دو حس شنوایی و بینایی درک شود. پس کلام به وسیله گوش و کلم به وسیله چشم درک میشود. فی المثل، وقتی گفته میشود کلمه یعنی جراحتی بر او وارد ساختم که تأثیر آن ظاهر گشت.
«کَلم» - به سکون لام- در اصل لغت به معنای جرح است و با «کلمه» تفاوتی ندارد، که تاء آخر «کلمه» دلالت بر وحده میکند، مانند: ثمر و ثمره. پس کلم بدون تاء جنس است و جمع نیست.
بعضی گفتهاند «کلم» جمع کلمه است؛ زیرا چنانکه شنیدنیها در سامعه اثر میگذارد دیدنیها هم در باصره تأثیر مینماید. و از اینجا است که محققین برای حق تعالی دو کلمه ثابت کردهاند: کلمه تشریعی و کلمه تکوینی. مراد این محققین از کله تشریعی کلماتی است که در کتب آسمانی به وسیله انبیا نازل گردیده است و غرض از کلمات تکوینی تمام مخلوقات و ذرات عالم وجود هستند و لذا، قرآن و سایر کتب آسمانی را کتاب تشریع حق و عالم وجود را کتاب تکوین دانستهاند.
کلمه اختصاصی به لفظ ندارد، بلکه بر موجودات تکوینی هم اطلاق میگردد. شاهد آن قرآن است که آیاتش بهترین گواهند بر اینکه این لفظ هم بر تکوینیات اطلاق میگردد و هم بر الفاظ و حروف: خداوند میفرماید:
إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسیحُ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجیهاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبین
.
[یاد کنید] زمانی که فرشتگان گفتند: ای مریم! یقیناً خدا تو را به کلمهای از سوی خود که نامش مسیح عیسی بن مریم است مژده میدهد که در دنیا و آخرت دارای وجاهت و آبرو و از مقربّان است.[۱]
به طوری که ملاحظه مینمایید در این آیه و آیاتی از این دست[۲] بر حضرت عیسی بن مریم «کلمه» اطلاق شده است، با اینکه حضرتش از سنخ الفاظ و حروف نیست.
اما موارد اطلاق بر الفاظ و حروف – یعنی تشریعیات- پس آیات بسی فراوان است.[۳] از جمله اینکه خداوند میفرماید:
فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم
؛ پس آدم کلماتی را [مانند کلمه استغفار و توسّل به اهل بیت : که مایه توبه و بازگشت بود] از سوی پروردگارش دریافت کرد و [پروردگار] توبهاش را پذیرفت؛ زیرا او بسیار توبهپذیر و مهربان است.[۴]
در این آیه و آیات مشابه مقصود از کلمه یا کلمات الفاظ و حروف است، به اعتبار معانی مندرجهٔ تحت آنها؛ و الا خدا لفظ ندارد. پس معلوم شد کلمه دو اطلاق دارد: تشریعی و تکوینی. و همچنین میتوان گفت؛ کلمه دو سنخیت دارد: سنخ حروف و سنخ موجودات خارجی.
آنچه که هماکنون مورد نظر ماست کلمات تشریعی نیست؛ بلکه فرض ما اثبات کلمات تکوینی است که اصل وجود آن با مدد از خود قرآن ثابت شد.
البته باید دانست مصادیق اکمل کلمات تکوینی انسان است؛ زیرا عنوان مظهریت برای اسماء و صفات حق کاملتر از سایر موجودات و حتی ملائکه است و بدیهی است که عنوان کلمه تکوینی حق بر موجودی که بیش از سایر موجودات مظهر اسما و صفات حق باشد شایستهتر است و انسان چنین است. و چون تمام افراد بشر از این جهت با هم مساوی نیستند؛ بلکه بعضی عنوان مظهریت بر آنان کاملتر و شایستهتر است از بعضی دیگر است. مانند انبیا و اوصیا نسبت به سایر مردم؛ لذا اطلاق «کلمه» تکوینی حق بر انسانهای کامل شایستهتر است تا بر سایر افراد بشر. با این مقدمه اگر ابراز کنیم که کلمات تکوینی هم بر دو قسماند: کلمات تامه و کلمات ناقصه، سخنی به گزاف نگفتهایم؛ زیرا نقض و تمام از این حیث در انسانها با مقایسهٔ آنان با یکدیگر مشهود و محسوس است و نمیتوان انسانی را که خدا دربارهٔ او میگوید: لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ[۵] را با سایر افراد مقایسه کرد. و لذا از امام صادق علیه السلام به ما رسیده است که فرمود: نحن کلمات الله التامات.[۶]
با روشن شدن این حقایق بازمیگردیم به اصل بحث، یعنی آیهای که رسول خدا صلی الله علیه وآله در کلام خود به آن اشاره فرموده است آنجا که فرمود: بَایِعُوا عَلِیّاً أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْأَئِمَّةَ کَلِمَةً طَیِّبَةً بَاقِیَةً. که این کلام اشاره است به آیهٔ شریفه:
وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون
؛[۷]
در تفسیر این آیه گفتهاند: حضرت ابراهیم علیه السلام کلمه توحید را که خود بدان تکلم فرمود در ذریه خود قرار داد. از همین رو، در حدیث به ما رسیده است که امام علیه السلام فرمود: مقصود از این کلمه در آیه شریفه امامت است که خداوند آن را تا روز قیامت در عقب امام حسین، یعنی اولاد آن حضرت قرار داد و کسی حق ندارد سؤال کند که چرا امامت در صلب حسین قرار گرفت و در صلب حسن قرار نگرفت؟ زیرا خداوند حکیم است و هر چیزی را در جای خود قرار داده و میدهد و از او نمیشود که چرا چنین کرد. اما ازمخلوق سؤال میکند که:
لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُون
.[۸]
و اما اینکه رسول خدا صلی الله علیه وآله در این فراز خطبه فرمود: یُهْلِکُ اللَّهُ مَنْ غَدَرَ وَ یَرْحَمُ مَنْ وَفی، فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِه؛ خداوند اهل مکر و حیله را نابود و به اهل وفا ترحم خواهد فرمود. و هر کس بیعت شکنی کند، به زیان خویش شکسته است.
اشاره است بر اینکه کسی که به خدا و رسول و قیامت ایمان دارد چگونه عهد الهی را میشکند؟ خداوند کسی را که به عهد خود وفا کند مورد رحمت و کسی که را که حیلهگر باشد هلاک میکند.
در باب شکستن ایمان، خداوند میفرماید:
أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُول
؛[۹] چرا و برای چه نمیجنگید؟ آن هم با گروهی که پیمانهای خود را شکستند، و عزمشان را بر بیرون کردن پیامبر از وطنش جزم کردند.
در این فراز پیامبر صلی الله علیه وآله به آیات ۱۰ سوره فتح و ۲۸ سوره زخرف اشاره فرمودهاند که به ترتیب به تحلیل و بررسی آن میپردازیم:
آیه اول
إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ، یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ. فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ، وَ مَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً
؛ کسانی که با تو بیعت میکنند در واقع با خدا بیعت میکنند. دست خداوند بر روی دست آنان است. پس هرکس بیعت را بشکند این شکستن بر ضرر خود اوست، و هرکس به آنچه با خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به او اجر عظیمی عنایت خواهد کرد.[۱۰]
آیه دوم
وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ
. آن را موضوعی باقی در نسل او قرار داد تا شاید بازگردند.[۱۱]
اگر خطابه غدیر را به سه فصل اصلی تقسیم کنیم، بخش اول آن مقدمه چینی برای اعلان ولایت و بخش دوم آن اصل اعلان ولایت و امامت دوازده امام علیهم السلام و بخش سوم آن گرفتن بیعت و تعهد رسمی از همه مردم درباره ولایت به عنوان انجام وظیفه در راه آن است. با توجه به این سه مرحله، آیه مزبور دو بار در خطبه مطرح شده است. بار اول در آغاز مطرح کردن بیعت است و از همین فرازی است که آیه ۱۰ سوره فتح را دربردارد، و عین آیه به صورت تضمین در کلام حضرت آمده است. برای آنکه آیه عیناً آورده شود حضرت ضمایر غایب و مخاطب آیه را نیز برنگردانده و این اشاره به تفسیر آیه در ضمن کلام و نشان دادن مصداق بارزی از بیعت با خداوند است. بار دوم پس از طرح مسئله بیعت و جزئیات آن است که آیه مطرح شده و تفسیر گونهای از آن ارائه گردیده است.
این آیه در سوره فتح آمده و منظور از فتح مبین صلح حدیبیه است که مردم در آنجا با پیامبر صلی الله علیه وآله بیعت کردند و پیمان وفاداری بستند. در سوره فتح مسئله بیعت دو بار مطرح شده است: یکی آیه ۱۸:
لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ …
، و دیگری آیه ۱۰:
إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ …
این بیعت هنگامی صورت گرفت که پیامبر صلی الله علیه وآله به قصد عمره از مدینه به سوی مکه حرکت کرد.
اهل مکه به گمان اینکه حضرت برای جنگ آمده چند گروه را به مقابله با آن حضرت فرستادند. عدهای حدود ۱۴۰۰ نفر با حضرت بودند و با حضرت بیعت کردند و وعده پایداری دادند. چنین بیعتی با پیامبر صلی الله علیه وآله بیعت با خدا خوانده شد و مورد مدح خداوند قرار گرفت. اکنون در غدیر با استشهاد به همین آیه، بار دیگر بیعت با خداوند به میان آمده است که آن را از ۴ جهت مورد بررسی قرار میدهیم:
غدیر مصداق اتَمّ بیعت با خدا
برای تبیین کیفیت ارتباط آیه بیعت با غدیر باید بگوییم: تفسیری که به صورت ضمنی در خطبه غدیر درباره این آیه دیده میشود دو مورد است:
یکی اینکه مصداق اتمّ چنان بیعتی را بیعت غدیر معرفی میکند، و برای تطبیق کامل بر آیه ابتدا میفرماید: «من با خدا بیعت کردهام»، و سپس میفرماید: «علی با من بیعت کرده است»، و سپس نتیجه میگیرد: «من از شما از طرف خدا برای او بیعت میگیرم»، و سپس آیه را میخواند که «کسانی که با تو بیعت میکنند با خدا بیعت مینمایند».
برای بار دوم در اواخر خطبه درباره این آیه مطرح شده و بیشتر مربوط به پایداری بر این بیعت است که پس از قرائت متن مربوط به بیعت میفرماید: «ای مردم، چه میگویید؟ که خداوند اصوات را میشنود و از دلها خبر دارد». سپس آغاز آیه را با عبارتی دیگر بازگو مینماید که: وَ مَنْ بایَعَ فَإِنَّما یُبایِعُ اللَّهَ، یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ. سپس میفرماید: «هرکس پیمانشکنی کند خدا او را هلاک میکند» و بعد از آن فقره آخر آیه را میخواند که:
فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ …
.[۱۲]
غدیر شفافترین بیعت تاریخ
درباره محتوی و موضوع بیعت الهی غدیر باید دانست شفافترین بیعتی که در طول تاریخ صورت گرفته و محتوای آن دقیقاً روشن بوده و کیفیت آن طی مراحلی حساب شده به انجام رسیده همانا بیعت غدیر است، و این بیعت است که نشان بیعت با خدا را بر پیشانی دارد.
محتوی و موضوع بیعت غدیر بازمیگردد به آنچه در طول خطابه درباره آن صحبت شده و آن نیست مگر اقرار و قبول امامت امیرالمؤمنین علیه السلام و امامان از فرزندان او تا آخرین آنها که حضرت مهدی علیه السلام است و امامتشان تا روز قیامت ادامه دارد، با قبول تمام شئون و مقاماتی که درباره آنان در متن خطبه ذکر شده است.
وقتی در پایان خطبه بلندی مسئله بیعت مطرح میشود واضح است که این پیمان بر سر محتوای خطبه خواهد بود و نیازی به ذکر دوباره موضوع بیعت نیست، ولی با این همه پیامبر صلی الله علیه وآله مراحل این بیعت را به قدری دقیق طی کرد که کوچکترین ابهامی پیرامون آن نماند. ابتدا اعلام فرمود که بعد از خطبه مراسم بیعت انجام خواهد شد و کیفیت آن را همانجا اعلام کرد که ابتدا با خود من بر سر ولایت امامان بیعت میکنید و سپس با علی بن ابی طالب علیه السلام.[۱۳] عین عبارات حضرت در این باره چنین است: «اَلا وَ اِنّی عِنْدَ انْقِضاءِ خُطْبَتی اَدْعُوکُمْ الی مُصافَقَتی عَلی بَیْعَتِهِ وَ الْاِقْرارِ بِهِ، ثُمَّ مُصافَقَتِهِ بَعْدی». آنگاه این بیعت را به معنای بیان تمام حلال و حرام و مسائل بیان نشده اسلام دانست که در آینده توسط امامان بیان خواهد شد؛ و سپس موضوع اصلی آن را پذیرفتن امامت آنان قرار داد.[۱۴]
در فراز بعدی بیعت لسانی را مطرح کرد که از دقیقترین برنامههای پیامبر صلی الله علیه وآله درباره این بیعت بود، چرا که از یک سو همه با اقرار زبانی- قبل از آنکه دست بدهند- پیمان وفاداری میبستند و اگر احیاناً فرصت کم بود یا کسی عمداً از بیعت با دست طفره میرفت با زبان خود اقرار کرده بود. از سوی دیگر پیامبر صلی الله علیه وآله به صورت پاسخ مثبت و گفتن «آری» و «بلی» و «نعم» اکتفا نفرمود، و متنی را قرائت فرمود تا مردم تکرار کنند و محتوای دقیق بیعت برای قرنها و نسلهای آینده معلوم باشد و هرکس از فکر خود به تفسیر آن نپردازد. پیامبر صلی الله علیه وآله متن را تعیین کرد و فرمود: پس همگی چنین بگویید:
ما شنیدیم و اطاعت میکنیم و راضی هستیم و سر تسلیم فرود میآوریم درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت به ما رساندی درباره امامت اماممان علی امیرالمؤمنین و امامانی که از صلب او به دنیا میآیند. بر این مطلب با قلبهایمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بیعت میکنیم. بر این عقیده زندهایم و با آن میمیریم و روز قیامت با آن محشور میشویم. تغییر نخواهیم داد و تبدیل نمیکنیم و شک به دل راه نمیدهیم و انکار نمینماییم و تردید نمیکنیم و از این قول بر نمیگردیم و پیمان را نمیشکنیم. تو ما را به موعظه الهی نصیحت نمودی درباره علی امیرالمؤمنین و امامانی که بعد از او از نسل تو و فرزندان اویند: حسن و حسین و آنان که خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است.
پس برای آنان عهد و پیمان از ما گرفته شد، از قلبهایمان و جانهایمان و زبانهایمان و ضمایرمان و دستهایمان. هرکس توانست با دست بیعت مینماید وگرنه با زبانش اقرار میکند. هرگز در پی تغییر این عهد نیستیم، و خداوند در این باره از نفسهایمان دگرگونی نبیند.
ما این مطالب را از قول تو به نزدیک و دور از فرزندانمان و فامیلمان میرسانیم و خدا را بر آن شاهد میگیریم. خداوند در شاهد بودن کفایت میکند و تو نیز بر این اقرار ما شاهد هستی.[۱۵]
عمق معنای بیعت با خدا در غدیر
اکنون نوبت آن است که معنای بیعت با خداوند در غدیر را بدانیم. در آخرین فرازهای مربوط به بیعت، پیامبر صلی الله علیه وآله تمام جوانب آن را در یک جمله جمع کرد که تفسیر ملخص ولی کامل عیار آن به حساب آمد و فرمود: «پس با خدا بیعت کنید و با من بیعت نمایید و با امیرالمؤمنین علی و حسن و حسین و امامان از نسل آنان بیعت کنید». این بدان معنی بود که آنچه در آیه به عنوان إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ آمده به عنوان تمثیل این بیعت به بیعت با خداوند نیست، بلکه با ضمیمه بیعت لسانی که مطرح شد مردم در درجه اول حقیقتاً با خدا بیعت میکنند و پیمان میبندند و لذا حضرت میفرماید: بایِعُوا اللَّهَ ….
در درجه دوم مردم با پیامبر صلی الله علیه وآله بر سر این خواستهای که خلاصه ۲۳ سال زحمت آن حضرت است بیعت میکنند، و در درجه سوم با امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان امام بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله و در درجه چهارم با همه یازده امام بعد از آن حضرت در همان غدیر بیعت میکنند.
پیام بیعت الهی غدیر
این ترکیب خاص کلام پیامبر صلی الله علیه وآله در ذیل آیه حاکی از دو جهت میتواند باشد: از یک سو اینکه در غدیر مردم باید به همه امامان معتقد شوند و این به معنای اتحاد سلسله امامت در هدف و فرمایشات ایشان است، و کلام و روش همه امامان برای ما به عنوان یک مجموعه واحد به حساب میآید و هیچ فرقی بین راه و گفتار و اهداف امامان علیهم السلام وجود ندارد. از سوی دیگر راه خدا و پیامبر و امامان علیهم السلام یکی بیشتر نیست و صراط مستقیم نزد خدا اسلام است واسلام واقعی راهی است که خدا و پیامبر و دوازده امام راهنما و معرّف آن هستند.
بنابراین آنچه خدا میگوید محمد و علی علیه السلام هم میگویند، و آنچه علی علیه السلام میگوید یازده امام علیهم السلام از نسل او هم همان را میگویند. همان گونه که هرکس با خدا بیعت میکند با محمد و علی علیه السلام بیعت کرده و هر که با ایشان بیعت کرده با یازده امام علیهم السلام بعد از او بیعت کرده است. هر گونه تفکیکی در این میان انحراف از صراط مستقیم است، و هر راه منحرفی در اسلام زاییده تفکیک بین خدا و پیامبر و دوازده امام علیهم السلام در اعتقاد بوده است.
دست بالای خدا در بیعت غدیر
نکته بسیار ظریفی که در تبیین عملیِ بیعت با خداوند نهفته جمله «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ» در آیه است. بیعت کننده غدیر در واقع میپذیرد که تحت اختیار بیعت شونده باشد، و این فقط درباره خداوند و پیامبر و معصومین علیهم السلام ممکن است که ولایت مطلقه و صاحب اختیاری تمام عیار مردم با ایشان است. وقتی دست خدا بالای دست بیعت کنندگان است این به معنای قرار گرفتن همه آنان تحت اختیار و فرمان الهی است، و این بیعت به معنای پذیرفتن چنان ولایتی بود.
لذا در کیفیت بیعت نیز این مسئله مراعات شد که دست بیعت کنندگان زیر دست و امیرالمؤمنین علیه السلام قرار بگیرد. حدیثی از امام رضا علیه السلام به جزئیات این مطلب اشاره میکند. هنگامی که آن حضرت را به بیعت برای ولایت عهدی وادار کردند و حضرت در مقامی نشست که مردم با ایشان بیعت کنند، طبق سایر بیعتها دست خود را دراز نکردند تا از سمت راست با بیعت کننده دست دهند؛ بلکه دست خود را بالا میگرفتند به طوری که پشت دستشان به طرف صورت خود و کف دستشان رو به مردم بود. آنگاه که کسی برای بیعت جلو میآمد حضرت از بالا دست خود را پایین میآوردند و کف دست بیعت کننده از پایین در دست حضرت قرار میگرفت و دست حضرت روی دست او بود. وقتی مأمون به این کیفیت خاص از بیعت اعتراض کرد امام رضا علیه السلام فرمود: «پیامبر صلی الله علیه وآله این گونه بیعت میفرمود».[۱۶]
بیعت الهیِ غدیر و بیعت شیطانیِ سقیفه
جا دارد با سابقهای که از مفهوم و کیفیت بیعت در اسلام دریافتیم، مقایسهای بین بیعت الهیِ غدیر و بیعت سقیفه را نشان دهیم تا معلوم شود مسیر اسلام از کدام شفافیت به کدام تاریکی فرورفت.
دو بیعت در تاریخ اسلام در برابر یکدیگر قرار گرفت که هر یک مسیری بر ضدّ دیگری داشت: بیعت غدیر و بیعت سقیفه، و همان مردمی که در غدیر بیعت کرده بودند تن به بیعت سقیفه دادند. این جرم نابخشودنی بود که امتی را گمراه کرد و ادامه آن تا امروز و فرداهای اسلام آثار سوء خود را بر جای گذاشته و میگذارد. این جرم از آن جهت نابخشودنی است که بیعت با خدا در غدیر را با بیعت سقیفه شکستند، و این در حالی بود که نه تنها فضای شیطانی بر سقیفه حاکم بود بلکه ابلیس شخصاً در آنجا حضور یافت و بیعت بر ضد علی بن ابی طالب علیه السلام را افتتاح کرد!!
سند شیطانی بودن سقیفه
سلمان فارسی درگیر ودار غصب خلافت سری به سقیفه و مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله زد و ابوبکر را دید که بر فراز منبر پیامبر صلی الله علیه وآله نشسته و مردم با او به عنوان خلیفه بیعت میکنند. فوراً نزد امیرالمؤمنین علیه السلام بازگشت در حالی که آن حضرت مشغول غسل بدن مبارک پیامبر صلی الله علیه وآله بود و عرضه داشت: «ابوبکر هماکنون بر فراز منبر است و مردم به این اکتفا نمیکنند که با یک دست او بیعت کنند بلکه با هر دو دست راست و چپ او بیعت میکنند» !!
در آن حال امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای سلمان! فهمیدی اولین کسی که بر فراز منبر با او بیعت کرد چه کسی بود؟ عرض کرد: در سقیفه بنی ساعده دیدم اول کسی که با او بیعت کرد مغیرة بن شعبه بود و سپس بشیر بن سعید و ابوعبیده جراح و عمر بن خطاب و سالم مولی ابی حذیفه و معاذ بن جبل به ترتیب با او بیعت کردند.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: درباره اینان از تو سؤال نکردم. اولین کسی که بر فراز منبر پیامبر صلی الله علیه وآله با او بیعت کرد که بود؟
عرض کرد: پیرمرد سالخوردهای را دیدم که بر عصایش تکیه داده بود و بر پیشانیش جای سجده بود و پیش از همه پا بر پله منبر گذاشت در حالی که گریه میکرد و میگفت: «شکر خدای را که مرا نمیراند تا تو را در این مکان دیدم! دستت را برای بیعت جلو بیار»! ابوبکر دست خود پیش آورد و آن پیرمرد با او بیعت کرد و سپس گفت: «امروز روزی است مثل روز آدم»! آنگاه از منبر پایین آمد و از مسجد خارج شد.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای سلمان، او را شناختی؟ سلمان عرض کرد: نه، ولی طرز صحبت او مرا ناراحت کرد؛ گویی رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله را به مسخره یاد میکرد.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: او ابلیس لعنه اللَّه است. پیامبر صلی الله علیه وآله به من خبر داده که ابلیس و بزرگان اصحابش هنگام منصوب کردن آن حضرت مرا به امر خداوند حاضر بودند که به مردم اعلام کرد من نسبت به آنان از خودشان صاحب اختیارترم و به آنان دستور داد که حاضران به غایبان خبر دهند. در آنجا شیاطین و مریدان ابلیس رو به او کردند و گفتند: «این امت مورد رحمت قرار گرفته و از انحرافات مصون شدند، و دیگر نه تو و نه ما به آنان راهی نداریم چرا که پناه و امام خود بعد از پیامبرشان را شناختند». ابلیس محزون و افسرده از آنان جدا شد.
امیرالمؤمنین علیه السلام سپس فرمود: پیامبر صلی الله علیه وآله بعداً به من فرمود: مردم در سقیفه بنی ساعده با ابوبکر بیعت میکنند بعد از آنکه با حق ما و دلیل ما انصار را مغلوب مینمایند. سپس به مسجد میآیند و اول کسی که بر فراز منبر من با او بیعت میکند ابلیس به صورت پیرمرد سالخوردهای است که جای سجده بر پیشانی اوست و همین سخنان را خواهد گفت. سپس از مسجد بیرون میرود و یاران و شیاطین و بزرگان آنان را جمع میکند. آنان در برابر او به سجده در میآیند و میگویند: «ای آقای ما وای بزرگ ما، تو بودی که آدم را از بهشت بیرون کردی» !! ابلیس میگوید: کدام امت بعد از پیامبر خود گمراه نشدند؟! هرگز! شما گمان کردید که من بر اینان قدرت و راهی ندارم؟! چگونه دیدید کاری را که با آنان به انجام رساندم و ترک کردند آنچه خدا و رسول به آنان دستور داده بودند که اطاعت علی را نمایند![۱۷]
اکنون با غدیر در برابر سقیفه
اینک مناسب است یک بار دیگر الهی بودن بیعت غدیر را در ذهن مرور کنیم که پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: انَا آخِذُکُمْ بِالْبَیْعَةِ لَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ و فرمود: «من مأمور شدهام از شما بیعت بگیرم و با شما دست بدهم برای پذیرش آنچه از سوی خدا آوردهام»؛ و نیز فرمود: «خداوند عز و جل به من دستور داده که از زبان شما اقرار بگیرم»؛ و بعد فرمود: وَ مَنْ بایَعَ فَانَّما یُبایِعُ اللَّهَ؛ و در نهایت دستور داد و فرمود: فَبایِعُوا اللَّهَ.
با این مقایسه، خدایا تو را سپاسگزاریم که ما را از دینی که به دست شیطان پایهگذاری شد رهانیدی و بر بیعت با خود پایدار فرمودی. چگونه از تو تشکر کنیم که از میان ظلمات هزار و چهارصد ساله سقیفه، چشمان دل ما را بر انوار مبارک غدیر منور ساختی و دستان ناقابل ما را به بیعت با مقام ذوالجلالت و چهارده جانشینت در زمین مشرّف فرمودی؟! هدایتی به خیر بزرگ در برابر شر عظیم، که هرگز از آن باز نخواهیم گشت و به هدایت خود تا ابد افتخار خواهیم کرد.
پانویس
- ↑ آل عمران / ۴۵.
- ↑ آیاتی مانند آل عمران /۳۹ و نساء/ ۱۷۱.
- ↑ ر. ک. بقره / ۱۲۴؛ اعراف/ ۱۵۸؛ شوری / ۲۴؛ نساء / ۱۶۴؛ صافات / ۱۷۱.
- ↑ بقره / ۳۷.
- ↑ مناقب ابن شهر آشوب، ج۱، ص ۲۱۷.
- ↑ بحارالانوار، ج ۵، ص ۹، ج ۱.
- ↑ زخرف / ۲۸. ابراهیم توحید و یکتاپرستی را در نسلهای بعد از خود حقیقتی پایدار قرار داد، به خاطر این که آنان [به سوی توحید] بازگردند.
- ↑ انبیاء / ۲۳.
- ↑ توبه / ۱۳۹. شرح و تفسیر خطبه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در غدیرخم، ص ۴۷۱–۴۶۸.
- ↑ فتح /۱۰.
- ↑ زخرف/ ۲۸.
- ↑ اسرار غدیر، ص ۱۵۹، بخش ۱۱.
- ↑ همان، ص ۱۵۴، بخش ۹.
- ↑ اسرار غدیر، ص ۱۵۶ بخش ۱۰: الا وَ انَّ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ اکْثَرُ مِنْ انْ احْصِیَهُما وَ اعَرِّفَهُما فَآمُرَ بِالْحَلالِ وَ انهِیَ عَنِ الْحَرامِ فی مَقامٍ واحِدٍ. فَامِرْتُ انْ آخُذَ الْبَیْعَةَ مِنْکُمْ وَ الصَّفْقَةَ لَکُمْ بِقَبُولِ ما جِئْتُ بِهِ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فی عَلِیٍّ امیرِالْمُؤْمِنینَ وَ الْاوْصِیاءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذینَ هُمْ مِنّی وَ مِنْهُ امامَةً فیهِمْ قائِمَةً، خاتِمُهَا الْمَهْدِیِّ.
- ↑ اسرار غدیر، ص ۱۵۷–۱۵۸، بخش ۱۱.
- ↑ بحار الانوار، ج ۴۹ ص ۱۴۶؛ روضة الواعظین، ص ۲۲۶؛ الارشاد (شیخ مفید)، ج ۲، ص ۲۶۱؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۳۶۴؛ اعلام الوری، ص ۳۳۴.
- ↑ بحار الانوار، ج ۲۸، ص ۲۶۲–۲۶۳؛ کتاب سلیم، ص ۱۴۴–۱۴۵. در حدیث دیگری نیز این مطلب ذکر شده است. به بحار الانوار، ج ۳۰، ص ۱۵۵، ح ۱۳ مراجعه شود.