تجلی امامتِ الهی غدیر در عصر ظهور

از ویکی غدیر

تجلّى امامتِ الهىِ غدير در عصر ظهور[۱]

چكيده

۱ . امامت غدير مبتنى بر جانشينى پيامبران در قرآن است.

۲ . جايگاه برتر امام غدير از طرف خدا اعلام مى ‏شود.

۳ . علم امام غدير ريشه اكتسابى ندارد و از طرف خداست.

۴ . امامت غدير مبتنى بر عصمت است كه جز خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله نمى ‏تواند او را بشناسد.

۵ . امام غدير قدرت انحصارى خود را با ادعا به دست نمى ‏آورد؛ بلكه از طريق فرمان خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله است.

۶ . پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه غدير ۲۶ بار تأكيد كردند كه ولايت على ‏عليه السلام از جانب من نيست، بلكه از جانب خداست.

۷ . امامان غدير در هر فرصتى اعلام مى‏ كردند كه امامت ما از طرف خداست.

۸ . امامان غدير با غدير زدايى مقابله كرده ‏اند و مقام الهى خود را يادآور شده‏ اند.

۹ . در عصر ظهور، امام زمان ‏عليه السلام مثل ساير امامان از حقّ منصوصى خود دفاع مى ‏نمايد، چه از نظر گفتمان و چه در اجرا.

۱۰ . غدير از زمان وقوع تا ظهور به صورت گفتمان بوده، و در زمان ظهور گذشته از گفتمان به صورت اجرا تحقّق مى‏ يابد.

امامت غدير مبتنى بر جانشينى پيامبران

بنيان فكرى امامت در تشيع، مبتنى بر جانشينى پيامبران در قرآن است، كه خداوند آن را در يكى از فرزندان ذكور و يا برادر قرار داده است، همان گونه كه درباره نوح و ابراهيم‏ عليهما السلام خداوند جانشينى را در فرزندانشان قرار داد.[۲]

حضرت موسى ‏عليه السلام از پروردگار خود تقاضا كرد: «از خاندانم كسى را وزير و معاون من قرار ده: برادرم هارون را، و به او پشتم را محكم كن و او را در امر رسالت من شريك ساز».[۳]در آياتى ديگر، خداوند به داوود خليفه خود بر روى زمين سليمان را عطا كرد و سليمان وارث داوود شد. [۴]

همچنين حضرت زكرياعليه السلام از خداوند ذريه ‏اى پاك تقاضا كرد و خداوند نيز درخواست وى را اجابت كرد؛ و فرشتگان در نماز به وى ندا دادند كه خداوند تو را به يحيى بشارت مى ‏دهد، در حالى كه او به كلمه خدا گواهى دهد و او خود پيشوا و پارسا و پيامبرى از شايستگان است.[۵]بدين سان خداوند مسئله جانشينى پيامبران را در خاندان آنان قرار داد، در حالى كه بايد شايستگى اخلاقى و مقام عصمت و علم را داشته باشند. آن گونه كه درباره حضرت ابراهيم‏ عليه السلام فرمود: «عهد من به ستمكاران نخواهد رسيد».[۶]در آياتى از سوره بقره خداوند به بنى ‏اسرائيل مى ‏فرمايد: «به شما نعمت دادم».[۷]با مقايسه اين آيات با آيه ۱۵۰ سوره بقره و آيه سوم و ششم سوره مائده بر ما روشن مى‏ گردد كه منظور از نعمت امامت است كه خطاب به رسول خداصلى الله عليه وآله مى ‏فرمايد:

«نعمت خود را بر شما تمام كردم».[۸] و اكمال نعمت بر آن حضرت در غدير خم با معرفى امام على‏ عليه السلام به امامت صورت گرفت.

جايگاه برتر امام غدير از طرف خدا

از مقايسه امتيازات خاندان پيامبران پيشين و اهل بيت رسول اللَّه‏ صلى الله عليه وآله در قرآن جايگاه برتر آنان بر ما روشن مى‏ گردد، زيرا علاوه بر آنكه مزد رسالت آن حضرت را دوستى اهل بيت قرار داده[۹] بخشى از خمس و غنايم و قسمتى از فى‏ء [۱۰]را به خاندان رسول اللَّه‏ صلى الله عليه وآله اختصاص داده و آنان را از هر پليدى پاكيزه گردانيده است.[۱۱]بدين گونه علم امام ريشه اكتسابى ندارد و لدنّى و افاضه‏اى و فراتر از آموخته‏ هاى مدرسه است. امامان اعلم معاصران خود هستند و آگاه‏ترين مردم و حافظ و نگهبان شريعت بوده و اطاعت از آنان همچون اطاعت از خدا و رسول اللَّه‏ صلى الله عليه وآله است. اولى الامر امامان دوازده‏گانه هستند كه خداوند به اطاعت از آنان فرمان داده است.[۱۲]

امامت غدير مبتنى بر عصمت

يكى از آموزه‏ هاى قرآنى شيعيان عصمت امام است. از اين رو امام بايد از جانب خدا تعيين شده باشد، [۱۳]چرا كه امام معصوم را كسى جز خدا نمى ‏تواند بشناسد، آن گونه كه رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود:

«الاَمرُ اِلَى اللَّهِ يَضَعُهُ حَيثُ يَشاءُ»: [۱۴]«اين كار به دست خدا است هر جا كه بخواهد آن را قرار خواهد داد».

قدرت انحصارى امام غدير از طرف خدا

رسول خداصلى الله عليه وآله با فرمان‏هاى گوناگون جانشينان و حاملان ميراث و نور نبوت را به مردم معرفى كرده است. چنين امامى قدرت انحصارى خود را با دعاوى سياسى به دست نمى ‏آورد، بلكه انتخاب او از طريق فرمان خداوند و رسول خداصلى الله عليه وآله صورت گرفته و پس از وى نيز هر امامى مى‏ بايست پيش از رحلت خود جانشينش را معرفى و منصوب كند. آن گونه كه رسول خداصلى الله عليه وآله فرمودند:

«جانشينان من دوازده نفرند كه همگى آنان از قريش هستند».[۱۵]

در روايت ديگر فرمودند:«اِنَّ خُلَفائى وَ اَوصِيائى وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى الخَلقِ بَعدى اِثناعَشَرَ، اَوَّلُهُم عَلِىٌّ وَ آخِرُهُم وَلَدِىَ المَهدِىِّ».[۱۶]در حديث جابر نيز نام امامان را به اسم معرفى كردند.در آيات ديگرى خداوند به وراثت مقام الهى پيامبران در خاندان آنان اشاره كرده، و پيوستگى نسلى انبياء را به شكل وصايت موروثى بيان داشته است، آن گونه كه در سوره آل عمران آيات ۳۴ و ۳۳، و سوره انفال آيه ۷۵، و سوره نساء آيه ۱۶۴، آن را مورد تأكيد قرار داده است.

جانشين الهى امام على‏ عليه السلام

رسول خداصلى الله عليه وآله چندين روايت متواتر را بر ولايت امام على‏ عليه السلام بيان داشته‏ اند، كه از آن جمله حديث يوم الانذار به روايت بُريده بن حُصَيْب است كه فرمودند:

«يا بُرَيدة! لا تَقَع فى عَلِىٍّ؛ عَلِىٌّ مِنّى وَ اَنَا مِنهُ وَ هُوَ وَلِيُّكُم بَعدى» [۱۷]:«اى بريده! درباره على شكايت نكن كه على از من است و من از او هستم، و او ولى شما پس از من است«.

حديث سفينه نوح [۱۸]و حديث متواتر ثقلين [۱۹] و سرانجام در غدير خم در ميان نمايندگان قبايل و شهرهاى اسلامى در بازگشت از حجة الوداع در يك سخنرانى مفصل 26 بار تأكيد كردند ولايت على‏ عليه السلام از جانب من نيست و از جانب خداوند است و پس از بيان فضايل امام على ‏عليه السلام و حديث ثقلين فرمودند:«مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ؛ اَللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ»:[۲۰] «هر كه را من مولاى اويم، على مولاى اوست. خدايا هر كس او را دوست بدارد دوست بدار، و هر كه او را دشمن بدارد دشمن بدار«.

استشهاد امامان ‏عليهم السلام به امامت الهى

امامان شيعه از هر فرصتى براى تبيين جايگاه منصوصى خود استفاده مى‏كردند، از آن جمله امام على‏ عليه السلام فرمود:

«من اگر حق خود را مى ‏خواهم، خدا و رسول مرا به اين مقام برگزيده ‏اند و شما مرا از آن محروم مى ‏كنيد و ميان من و خلافت فاصله مى ‏اندازيد. بار خدايا! مرا بر قريش يارى كن زيرا آنان رحم مرا قطع كردند و حقّم را پايمال كردند و مقام بزرگ مرا تحقير نمودند، و در نزاع و جنگ با من متحد شدند. آنها مقامى را كه شايسته من بود، از من گرفتند.» [۲۱]

مقابله امامان غدير با غدير زدايى

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در چندين مورد براى مبارزه با غدير زدايى متعرض واقعه غدير شده و به استناد با آن به مقام الهى خود استناد كرده ‏اند. از آن جمله در ميدان بزرگ كوفه بود كه ۱۲ نفر از صحابه بدرى شهادت دادند كه حديث غدير را از رسول خداصلى الله عليه وآله شنيده ‏اند. [۲۲]

همچنين امام على ‏عليه السلام در مسجد النبى ‏صلى الله عليه وآله بپاخاست و مهاجران و انصار را بر فضايل خود و حديث غدير گواه گرفت و اصحابِ حاضر شهادت دادند اين حديث را از رسول خداصلى الله عليه وآله شنيده ‏اند.[۲۳]

حضرت زهراعليها السلام نيز در خطبه خود در مسجد النبى ‏صلى الله عليه وآله متعرض امامت اهل بيت‏ عليهم السلام شده فرمودند:

«امامت ما اهل بيت‏ عليهم السلام موجب نظم شريعت و مصونيت از تفرقه مى‏ گردد».[۲۴]

امام حسن مجتبى‏ عليه السلام در نامه ‏اى به معاويه به حقوق الهى خود اشاره داشته مى‏ فرمايند:

«ما به راستى از كسانى كه در ربودن حق ما بر ما يورش بردند در شگفتيم! زيرا خلافت رسول اللَّه‏ صلى الله عليه وآله را كه حقّ مسلم ماست از چنگ ما ربودند».[۲۵]

همچنين امام حسين‏ عليه السلام در نامه ‏اى به بزرگان بصره مى‏ نويسد: «ما خاندان رسالت جانشينان رسول خداصلى الله عليه وآله و وارثان وى بوديم، و از همه مردم نسبت به جايگاه وى شايسته‏ تريم.»[۲۶]

آن حضرت در محل «ذو حسم» در برابر سپاه حرّ بن يزيد رياحى فرمود:

«اى مردم! ما خاندان رسول خدا صلى الله عليه وآله به كار خلافت شما از اين مدعيان ناحق كه با شما رفتار ستمگرانه دارند شايسته‏ تريم. مگر نمى‏ بينيد كه به حقّ عمل نمى ‏كنند و از باطل باز نمى ‏دارند؟ به راستى مؤمن بايد مشتاق ديدار خدا باشد.من مرگ را جز نيك فرجامى نمى ‏دانم و زندگى با ستمگران را جز ذلّت نمى ‏بينم.»[۲۷]امام على بن الحسين‏ عليه السلام نيز در بيدارى وجدان جامعه و آشنايى مردم به حقوق الهى خاندان رسالت در قالب دعاهاى گوناگون تلاش وسيعى كرده ‏اند، و از جمله در دعاى عرفه فرموده ‏اند:

«پروردگارا! بر پاكان اهل بيت رحمت فرست كه آنان را براى امر خود برگزيدى، تا كليد داران خزائن علم تو و نگهبانان دين و خلفاى تو در روى زمين و حجت‏هاى فروزان تو بر بندگانت باشند. تو آنان را از پليدى ‏ها بر كنار داشته ‏اى و مقرر فرموده ‏اى كه ميان تو و بندگان تو وسيله ‏اى باشند و به سوى بهشت تو راه بنمايند.»[۲۸]به همين سبب تلاش گسترده امام زين العابدين‏ عليه السلام در دعاهاى گوناگون اين بود كه مردم را به حقوق اهل بيت‏ عليهم السلام آشنا سازد.

امام باقرعليه السلام نيز در تبيين امامت در مكتب اهل بيت‏ عليهم السلام تلاش وسيعى را آغاز كردند و با استناد به روايات رسول خداعليه السلام درباره امامت فرمودند:

«هر كس بدون امام بميرد به جاهليت مرده است.»[۲۹] و فرمودند: «امامت يكى از ستون‏هاى عمده اسلام است، و امامان حافظ و هادى مؤمنان بوده و اطاعت آنان واجب است. آنان اهل ذكر و خزائن علم الهى و نورى هستند كه مؤمنان را به راه راست هدايت مى‏ كنند و دل‏هاى آنان را روشنايى مى ‏بخشند. قرآن به آنان به ميراث داده شده و آنها مفسّران وحى و راسخان در علم هستند.»[۳۰]

امام صادق‏ عليه السلام نيز در تبيين نظريه امامت، شناسايى امام را بر هر مؤمنى واجب مى‏ دانست و فرمود: «مَن ماتَ و لا يَعرفُ امامَه ماتَ ميتةً جاهليّةً.»[۳۱] آن حضرت با انتخاب سياست تقيّه و تبيين آن، از ادعاى امامت الهى خود دست برنداشت و در مراسم عرفه از امامت رسول اللَّه‏ صلى الله عليه وآله و اجداد طاهرينش سخن گفت و فرمود: «رسول اللَّه‏ صلى الله عليه وآله امام بود، سپس على بن ابى‏ طالب، و سپس حَسَنين و پس از آن على بن الحسين و محمد بن على ‏عليهما السلام و سپس من امام هستم.»[۳۲]داعيه امامت و رهبرى الهى بر جامعه اسلامى از سوى امام موسى بن جعفر عليه السلام در پاسخ سؤال هارون در تعيين حدود فدك بود، كه آن حضرت ادعاى خلافت بر جهان اسلام را طرح كردند و فرمودند: «يك حد آن عَدَن، حدّ ديگر سَمَرقند و حد ديگر اِفريقيّه و حد چهارم آن ارمينيه است.»[۳۳]

پيوند توحيد و امامت

امام رضاعليه السلام نيز پس از آنكه ناگزير به قبول ولايتعهدى گرديد در خطبه‏ اى فرمود:

«ما را به واسطه رسول اللَّه‏ صلى الله عليه وآله بر شما حقّى است و شما را نيز به خاطر رسول خدا بر ما حقّى است. هر گاه شما حقّ ما را پرداختيد بر ما واجب است حقّ شما را ادا كنيم.»[۳۴]آن حضرت در نيشابور با بيان حديث سلسلة الذهب فرمود: «كَلِمَةُ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ حِصنى؛ فَمَن دَخَلَ حِصنى اَمِنَ مِن عَذابى.»

سپس فرمود: بِشُروطِها وَ اَنَا مِن شُروطِها»: «كلمه توحيد شروطى دارد و من يكى از اين شروط هستم.»[۳۵]

بدين ترتيب امام رضاعليه السلام اين مسئله اساسى را براى مردم تبيين مى‏ كنند كه توحيد با امامت برگزيدگان خداوند در پيوند است؛ چرا كه اسماء و صفات خدا در وجود انسان كامل، يعنى امام تجلى مى ‏يابد؛ و به وسيله امام راه توحيد شناخته مى‏ شود.

شايد اين سخن بى ‏تأثير نباشد كه كلمه «لا اله الا اللَّه» دوازده حرف است و امامت نيز در قرآن ۱۲ مرتبه آمده است! (۱۷ هود، ۱۲ يس، ۱۲ احقاف، ۱۲ توبه، ۵ قصص، ۷۲ انبياء، ۲۴ سجده، ۷۴ فرقان، ۱۲۴ بقره، ۷۰ اسراء، ۷۹ حجر و ۴۱ قصص).

لذا امام رضاعليه السلام فرمود: خداوند مى ‏فرمايد: «كلمه "لا اله الا اللَّه" دژ من است». آن  حضرت در مسجد جامع مرو در تبيين مسئله امامت شئون گوناگون آن را تبيين فرمودند:امامت از منازل انبياء و ارث اوصياست. امامت خلافت خداوند و رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و ميراث حسن و حسين‏ عليهما السلام است. امامت زمام دين و نظام مسلمين و صلاح دنيا و عزّت مؤمنين و ريشه اسلام و شاخه بلند آن است.[۳۶]همچنين امام على بن محمدعليه السلام در زيارت جامعه كبيره كه از مشهورترين و معتبرترين زيارات فرهنگ شيعه است، طرح اساسى مسئله امام شناسى و معارف عميق توحيدى و ولايى و فضايل انسان كامل را در انداختند؛ و امام را به عنوان حجّت خدا و معدن اسرار الهى و خزانه علم خداوند و رهبر سياسى و فكرى جامعه اسلامى معرفى نمودند.

دفاع امام زمان‏ عليه السلام از حقّ منصوصى خود در گفتمان و اجرا

بدين سان بر ما روشن مى ‏گردد مسئله امامت در قرآن، به عنوان وصايت و جانشينى انبياء و حاصل ميراث پيامبران در فرزندان ذكور و يا برادر به شرط علم و عصمت تحقق پيدا مى‏ كند.تعيين امام از سوى رسول خداصلى الله عليه وآله بر عهده خداوند گذاشته شده و مسئله منصوصى آن تأكيد شده و غدير خم تجلّى نص امامت و جانشينى آن حضرت است.طرح امامت منصوصى و استشهاد به آن به عنوان حقّى كه خداوند بر عهده امامان گذاشته از سوى آنان تصريح شده است، و هر كدام از امامانِ شيعه به نحوى به تبيين وظايف و شئون و اختيارات امام در خطبه‏ ها و نامه ‏ها و زيارات و روايات خود به آن تصريح كرده ‏اند و بيشتر آنان به شكل‏هاى گوناگون، داعيه امامت و رهبرى الهى خود را بيان داشته ‏اند.به همين سبب، ريشه گفتمان منصوصى امامت در قرآن است و پايه و اساس آن بر غدير نهاده شده، و هر كدام از امامان به تبيين آن پرداخته‏ اند. بنابراين در عصر ظهور امام زمان‏ عليه السلام، ايشان نيز مثل ديگر اهل بيت ‏عليهم السلام از حقّ خود دفاع نموده و آنچه در غدير بيان گرديده را محقق مى‏ نمايند؛ هم در گفتمان منصوصى و هم در اجرا، تمام آن شئون و اختيارات را به امر خداوند بدون هيچ مانعى طبق وعده الهى انشاء اللَّه به ظهور خواهند رساند».

در زمان غدير و زمان اهل بيت‏ عليهم السلام تا زمان ظهور امام زمان‏ عليه السلام، فقط گفتمان بوده و در جاهايى خاص به اجرا در آمده است، و لكن در زمان ظهور امام زمان‏ عليه السلام هم گفتمان منصوصى است و هم در اجرا به ظهور مى ‏رسد.

پانویس

  1.   اصغر منتظر القائم
  2. حديد:۲۶ ؛ عنكبوت: ۲۷ ؛ انعام: ۸۴ .
  3. طه: ۳۲ -  ۲۹ .
  4. ص: ۳۰ ؛ نمل: ۱۶ .
  5. آل عمران: ۳۷ ۳۸.
  6. بقره: ۱۲۴.
  7. بقره: ۴۰، ۴۷، ۱۲۲
  8. مائده: ۳.
  9. شورى: ۲۳ .
  10. انفال: ۴۱ ؛ حشر: ۷ .
  11. احزاب: ۳۳.
  12. نساء: ۵۹
  13. نهج الحقّ و كشف الصدق: ص ۲۲۹.
  14. سيره ابن هشام: ج ۲ ص ۷۲۷ .
  15. صحيح بخارى: ج ۶ ص ۲۶۴۰.
  16. ينابيع المودة، قندوزى: ج ۳ ص ۲۶۶ .
  17. بحار الانوار: ج ۳۸ ص ۳۲۶.
  18. عيون اخبار الرضاعليه السلام: ج ۲ ص ۲۷ .
  19. بحار الانوار: ج ۲ ص ۱۰۰.
  20. خطبه غدير
  21. نهج البلاغة: خطبه ۱۲۷ .
  22. تاريخ مدينة دمشق: ج ۲ ص ۸ .
  23. نفحات الازهار: ج ۳ ص ۲۴۲.
  24. خطبه فدكيه حضرت زهراعليها السلام.
  25. مقاتل الطالبييّن: ص ۶۵ .
  26. تاريخ طبرى: ج ۴ ص ۲۶۶ .
  27. تاريخ طبرى: ج ۴ ص ۳۰۳ .
  28. مفاتيح الجنان، دعاى عرفه: ص ۲۰۰ .
  29. اصول كافى: ج ۱ ص ۳۷۱ .
  30. اصول كافى: ج ۲ كتاب الحجة .
  31. اصول كافى: ج ۳ ص ۴۰ .
  32. فروع كافى: ج ۴ ص ۴۶۶ .
  33. مناقب ابن شهر آشوب: ج ۴ ص ۳۲۰ .
  34. مقاتل الطالبييّن: ص ۴۵۵ .
  35. عيون اخبار الرضاعليه السلام: ج ۱ ص ۱۴۳ .
  36. عيون اخبار الرضاعليه السلام: ج ۱ ص ۱۹۷ .