تحریفات واقعه بزرگ غدیر خم در گذر تاریخ
درطول تاریخ، همواره عده ای سعی کردهاند تا واقعه غدیر را کتمان، یا با فضاسازی و شبههپراکنی تحریف و انکار نمایند و این رویداد مهم و سرنوشتساز را به فراموشی بسپارند و به تدریج از شعاعهای پر نفوذ آن بکاهند. پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و در طول هفتصد سال حاکمیت مکتب خلفا، همواره تلاش شده تا نامی از غدیر به میان نیاید و مسلمانان از آنچه در آن روز واقع شده، مطّلع نشوند.
حجت الاسلام والمسلمین محمدجعفر طبسی در نوشتاری با عنوان «تحریفات واقعه بزرگ غدیرخم در گذر تاریخ» آورده است:
در طول تاریخ، همواره عده ای سعی کردهاند تا واقعه غدیر را کتمان، یا با فضاسازی و شبههپراکنی تحریف و انکار نمایند و این رویداد مهم و سرنوشتساز را به فراموشی بسپارند و به تدریج از شعاعهای پر نفوذ آن بکاهند. پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و در طول هفتصد سال حاکمیت مکتب خلفا، همواره تلاش شده تا نامی از غدیر به میان نیاید و مسلمانان از آنچه در آن روز واقع شده، مطّلع نشوند.
اهتمام معاندان به خاموش کردن نور غدیر از آن جهت است که غدیر تنها یک واقعه تاریخی نیست؛ بلکه سرنوشت مسلمانان در امر هدایت الهی و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله به غدیر گره خورده است. اهمیت غدیر و تأثیر جانشینی امیرمؤمنان علی علیه السلام به اندازه ای است که سبب شده تا عده ای در صدد تحریف واقعه غدیر باشند.[۱] در این میان، هر ساله در ایام عید سعید غدیر، رسانههای وابسته به جریان تحریف و وهابیت تکفیری، شبهاتی سست و بیپایه، درباره واقعه بزرگ غدیر مطرح میکنند.
در این نوشتار، به برخی از آن شبهات اشاره شده، و حقیقت با پاسخهایی متقن و مستند به منابع اهل سنت، تبیین گردیده است. امید است که عموم مسلمین اعم از شیعه و سنی با آگاهی از وقایع و حقایق صحیح تاریخی، از گزند تحریفگران حقیقت و جریان انحرافی وهابیت و تابعان گمراه آنها، در امان باشند.[۲]
حضور نداشتن علی علیهالسلام در غدیر خم!
شاید تنها کسی که نبود آن حضرت در غدیر را مطرح کرده، قاضی عبدالرحمان بن احمد ایجی (م ۷۵۶ ق) است. او که شافعی یا حنبلی مذهب بوده میگوید: علی علیه السلام در روز غدیر با پیامبر صلی الله علیه و آله نبود زیرا ایشان در آن زمان در یمن به سر میبرد.[۳]
حقیقت و واقعیت
قاضی عبدالرحمان بن احمد ایجی هیچ دلیلی بر مدعای خود اقامه نکرده است. با اینکه بهطور مسلّم، رفتن علی علیه السلام به یمن با فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله انجام شده؛ اما متأسفانه عبدالرحمان بن احمد ایجی فقط رفتن آن حضرت را بیان کرده و به بازگشت ایشان هیچ اشاره ای نکرده است. در عین حال، ذکر سه دلیل در ردّ مدعای او مناسب است.
جواب اول
ابن سعد (م ۲۳۱ ق) پس از بیان اجمالی رفتن آن حضرت به یمن و مبارزه آن حضرت در آن منطقه مینویسد: علی علیه السلام پس از أخذ غنائم به سمت مکه رهسپار گردید و برای شرکت در مراسم حج سال دهم وارد مکه شد. [۴]همین مطلب را واقدی (م ۲۷۰ ق) نیز نقل کرده است.[۵]
جواب دوم
روایات بسیار زیادی در منابع اهل سنت با این مضمون آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله در روز غدیر دست علی علیه السلام را گرفت و بلند کرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»
به عنوان نمونه پیشوای اهل حدیث امام احمد بن حنبل (م ۲۴۱ ق) نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: آیا به مؤمنان نسبت به خودشان سزاوارتر نیستم؟
گفتند: چرا ای رسول خدا.
حضرت فرمود: این (علی) مولای کسی است که من مولای او هستم خدایا دوست بدار هرکه او را دوست بدارد و دشمن بدار هرکه او را دشمن بدارد پس عمر به علی علیه السلام برخورد و گفت: ای فرزند ابوطالب مبارک باد که مولای هر مرد و زن مؤمن گردیدی.[۶]
همچنین ابن عساکر دمشقی شافعی (م ۵۷۱ ق) با سندی از جریر بن عبدالله بجلی نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله با دست خود به بازوی علی زد و او را به پا داشت به طوری که بازویش کشیده شد و سپس دستانش را گرفت.[۷]
جواب سوم
طبرانی (م ۳۶۰ ق) با سندی از انس بن مالک، نقل کرده که وقتی علی علیه السلام از یمن آمد، پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود: با چه قربانی کردی؟
گفت: با قربانی شما یا رسولالله.
حضرت فرمود اگر قربانی به همراه نداشتم، مُحلّ میشدم.[۸]
بی تردید، سه دلیل فوق برای اینکه عموم مسلمانان همچنان به حضور علی علیه السلام در غدیر معتقد باشند کافی است.
علاوه بر اسناد فوق، ابن حجر مکی شافعی مذهب متوفای قرن دهم میگوید: اسناد غدیر بسیار است و جماعتی از جمله ترمذی، نسائی و احمد حدیث غدیر را ذکر کردهاند به طوری که شانزده صحابی آن را بیان کردهاند … به ایراد کسانی که در صحت حدیث غدیر تردید کردهاند اعتنایی نمیشود؛ همچنین به مدعای کسانی که علی علیه السلام را در روز غدیر در یمن حاضر دانستهاند توجهی نمیشود؛ زیرا ثابت است که علی علیه السلام از آن دیار برگشته و حج را همراه پیامبر صلی الله علیه و آله به جا آورده است.[۹]
معتبرنبودن حدیث غدیر به خاطر نقل نشدن در صحیح بخاری!
این شبهه به این صورت مطرح شده که اگر حدیث غدیر صحیح است، چرا بخاری (م ۲۵۶ ق) در صحیح خود به آن اشاره ای نکرده است؟
حقیقت و واقعیت
جواب اول
این شبهه مبتنی بر این است که معیار صحت و سقم احادیث، ذکر یا عدم ذکر آنها در صحیح بخاری باشد. به راستی آیا هیچ مبنای علمی و منطقی برای پایبندی به چنین معیاری وجود دارد؟
لازمه اینکه کسی عدم ذکر حدیث در صحیح بخاری را موجب بیاعتباری آن حدیث بشمارد این است که حدیث ثقلین را نیز باید نامعتبر بشمارد؛ درحالیکه هیچ مسلمانی حاضر به پذیرش چنین لازمه ای نیست.
جواب دوم
ایراد و اشکال اصلی متوجّه بخاری است که چرا حدیث غدیر را که اعتبارش فوق حدّ تواتر است، در صحیح نیاورده است؟ بی توجّهی بخاری به حدیث غدیر در حالی است که مسلم (م ۲۶۱ ق) به عنوان عالم معاصر با بخاری، حدیث غدیر را در صحیح خود نقل کرده است.
جواب سوم
بخاری تعهدی به نقل همه احادیث صحیح نداشته و با توجیه پرهیز از طولانی شدن کتابش، از ذکر بسیاری از احادیث صحیح خودداری کرده است. ابن حجر که از شارحین صحیح بخاری است در مقدمه کتابش مینویسد:
«بخاری به نقل همه احادیث صحیح ملتزم نبوده است و گفته که احادیث صحیح را نقل کردم اما احادیث صحیحی که نقل نکردم بیشتر هستند و نسفی (شاگرد بخاری) گفته است که از بخاری شنیدم که گفت: فقط احادیث صحیح را در کتابم ذکر کردم و احادیث صحیح دیگری هم موجودند که برای طولانی نشدن کتاب از نقل آنها خودداری کردم».[۱۰]
صحیحنبودن سند حدیث «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَليٌّ مَولاهُ»!
این شبهه را ابن حزم ظاهری قرطبی یزیدی (م ۴۵۶ ق) در کتاب «الفصل و الأهواء و النحل» به این صورت بیان کرده: «أما من كنت مولاه فعلي مولاه فلا يصحّ من طريق الثقات أصلاً.»[۱۱] و همین مطلب را در کتاب «المفاضلة» نیز تکرار کرده است.[۱۲]
حقیقت و واقعیت
جواب اول
در جواب به این شبهه همین بس که حافظ ذهبی (م ۷۴۸ ق) بالاترین اعتبار را برای این حدیث قائل شده و نوشته است:«إنّه حديثٌ حسنٌ عالٍ جدّاً و متنُه فمتواتر»[۱۳]
همچنین ذهبی در جای دیگر میگوید:«الحديث ثابت بلا ترديد»[۱۴]
ذهبی علاوه بر دو عبارت فوق، یقین قلبی خود را نیز اظهار کرده و میگوید: «من یقین دارم که رسول خدا صلی الله علیه و آله این حدیث را بیان نموده است». [۱۵]
جواب دوم
ترمذی (م ۲۷۹ ق) نیز در زمره حدیث شناسانی است که این حدیث را صحیح شمرده، میگوید: «حديث الغدير حسن صحيح»[۱۶]
جواب سوم
غزالی (م ۵۰۵) متن این حدیث را مورد اجماع و اتّفاق تمام مسلمانان شمرده و مینویسد: «أجمع الجماهير علي متن الحديث في خطبته يوم غدير بإتفاق الجميع و هو يقول: من كنت مولاه فعلي مولاه»[۱۷]
با وجود تصریحات متخصصین در فن حدیث که به برخی از آنها اشاره شد، تردیدی در بیارزش بودن ادعای ابن حزم باقی نمیماند. در عین حال مناسب است که تصریح ابوهریره به صحت حدیث غدیر و عمل نکردن او به مضمون آن بیان شود.
ابوهریره از راویان حدیث صحیح غدیر است. ابن ابی شیبه (م ۲۳۵ ق) که استاد و شیخ بخاری است، از ابی یزید اُودی و او از پدرش نقل میکند که ابوهریره وارد مسجد شد. عده ای اطراف او جمع شدند.
در این هنگام جوانی به او گفت: تو را به خدا سوگند میدهم که آیا شنیدهای پیامبر فرموده باشد:
«هر کس که من مولای او هستم علی مولای اوست؛ خدایا دوست بدار هر شخصی را که علی را دوست بدارد و دشمن بدار هر شخصی را که علی را دشمن بدارد»؟
ابوهریره پاسخ داد: بله شنیدهام.
آن جوان به ابوهریره گفت: پس من از تو بیزارم و شهادت میدهم که تو با دوستان علی دشمنی کردی و با دشمنان علی دوستی کردی. در این هنگام مردم او را سنگباران کردند.[۱۸]
استدلالنکردن علی علیهالسلام به حدیث غدیر!
این شبهه به این صورت مطرح شده که اگر واقعه غدیر بر امامت و ولایت علی علیه السلام دلالت داشت، آن حضرت در روز شورا به آن استدلال مینمود.
حقیقت و واقعیت
حقیقت این است که این سنخ از اشکال کردن و شبهه پراکنی، یا نشانه جهل به تاریخ است یا برآمده از انکارِ حقایق مسلّم تاریخی درباره علی علیه السلام است. آن حضرت در کوفه در منطقه ای به نام «رحبه» به موضوع احتجاج خود به حدیث غدیر اشاره کردند و برخی علمای اهل سنت نیز به آن تصریح کردهاند.
خوارزمی حنفی مذهب (م ۵۶۸ ق) با سندی از صحابی بزرگ رسول خدا ابوالطفیل نقل کرده که در روز شورا همراه علی علیه السلام در خانه بودم و شنیدم که او به حاضران فرمود: به چیزی با شما احتجاج میکنم که عرب و عجم شما نمیتواند آن را تغییر دهد.
سپس فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم که آیا در میان شما کسی هست که در غدیر از رسول خدا نشنیده باشد که فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه»» همگی گفتند نه به خدا (همه ما این سخن را شنیدهایم).
نبودن جمله «اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه» در خطبه غدیر!
ابن عدی (م ۳۶۲ ق) در کتاب الکامل فی الضعفاء (ج ۳، ص ۸۰) این شبهه را مطرح کرده و جمله «اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه» را به برخی دروغگویان نسبت داده که آنها آن را از شریک نقل کردهاند.[۱۹]
حقیقت و واقعیت
جواب اول
چرا ابن عدی نام کسانی که آنها را دروغگو خوانده فاش نکرده تا با هویت آنها آشنا شویم؟!
جواب دوم
ابن عساکر دمشقی شافعی از محمد بن خالد بن عبدالله واسطی از شریک نقل کرده است و این شخص بدون تردید کذاب است. اما این عبارت تنها از او ثبت و نقل نشده است. از بین صحابه رسول خدا افرادی چون حُبَیش بن جناده، جابر بن عبدالله انصاری، سمرة بن جندب، ابوهریره، عبدالله بن عمر و جریر بن عبدالله بجلی و دیگران این جمله را به عنوان بخشی از حدیث غدیر بیان کردهاند.
نکته قابل توجه اینکه ابوبکر بن ابی شیبه (م ۲۳۵ ق) این جمله را از شریک نقل کرده است. با وجود این، آیا میتوان ابن ابی شیبه را در زمره دروغگویان دانست؟ در حالی که او صاحب کتاب «المصنف» است و حافظ ذهبی از او به عنوان «سيّد الحفّاظ و رواة الحديث» یاد کرده است[۲۰] همچنین مسلم و بخاری از ابن ابی شیبه نقل حدیث کردهاند.
قابل جمعنبودن اطاعت از علی علیه السلام و اطاعت از رسولالله!
قاضی عبدالجبار معتزلی (م ۴۱۵ ق) گفته است که جمله «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُم» از پیامبر صلی الله علیه و آله در روز غدیر لزوم اطاعت از آن حضرت را ثابت میکند. حال اگر جمله «مَن کُنت مولاه فَعَليٌّ مَولاه» نیز بر اطاعت از علی علیه السلام دلالت کند، مستلزم آن است که اطاعت از علی علیه السلام در ردیف اطاعت از رسول خدا باشد و این با اعتقادات شیعه سازگاری ندارد؛ زیرا شیعیان معتقدند که امامت دو امام در آن واحد صحیح نیست؛ بنابراین امامت علی علیه السلام در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله به طریق أولی صحیح نخواهد بود.[۲۱]
حقیقت و واقعیت
جواب اول
سخنان قاضی عبدالجبار معتزلی نوعی مغالطه و خلط مبحث است زیرا موضوع بحث، تبعیت از امیر مؤمنان پس از رحلت رسولالله است و نه زمان حیات ایشان.
جواب دوم
اطاعت از علی علیه السلام همان اطاعت از رسولالله صلی الله علیه و آله است زیرا حاکم نیشابوری حدیثی را نقل کرده که در آن از قول رسولالله آمده است: «مَن أطاعني فَقَد أطاعَ اللهَ و مَن عصاني فقد عصي اللهَ و من أطاع عليّاً فقد أطاعني و من عَصي عليّاً فقد عَصاني».[۲۲]
علاوه بر حاکم نیشابوری، ذهبی نیز این حدیث را صحیح دانسته است. روشن است که وقتی اطاعت از امیر مؤمنان پس از رحلت رسولالله مطرح باشد، هیچ جایی برای شبهه قاضی عبدالجبار معتزلی باقی نمیماند.
عید نبودن روز غدیر خم!
گفته شده که در منابع اهل سنت از روز غدیر با عنوان عید تعبیر نشده است.
حقیقت و واقعیت
جواب اول
منابع معتبر اهل سنت روز غدیر را به عنوان عید مطرح کردهاند. مرحوم علامه امینی از بیرونی (متوفای قرن پنجم) در کتاب «الآثار الباقیة عن القرون الخالیة» نقل کرده که مسلمانان روز غدیر را به عنوان عید میشناسند.[۲۳]
ثانیاً ابن طلحه شافعی (م ۶۵۲ ق) میگوید: «و صار ذلك اليوم عيداً … فلهذا صار ذلك اليوم يوم عيد و موسم سرور لأوليائه»[۲۴] او دلیل عید بودن را این دانسته که در چنین روزی علی علیه السلام به منزلتی والا و شرافتی عالی و درجه ای بالا و جایگاهی رفیع دست یافته است.
ثالثاً ابن خلّکان (م ۶۸۱ ق) در الوفیات (ج ۱، ص ۱۸۰، و ج ۵، ص ۲۳۰) با تعبیر «التسالم علي تسمية هذا اليوم عيداً» تصریح کرده که مسلمین بر عید بودن چنین روزی اتفاق نظر دارند.[۲۵]
رابعاً مقریزی (م ۸۴۵ ق) مستقیماً از کتاب سیرة المعزّ نقل کرده که مردم در روز غدیر برای دعا تجمع میکنند زیرا آن روز، روز عید است و در چنین روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله با امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب عهد بست و او را جانشین خویش ساخت.[۲۶]
خطبه غدیر دلجویی از علی علیه السلام است نه اثبات جانشینی آن حضرت!
ابن اسحاق تاریخ نویس در سیره خود مطلبی را نوشته و جزری شافعی (م ۸۸۳ ق) در کتاب «اسنی المطالب» آن را نقل کرده است. خلاصه داستان این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله علی علیه السلام و خالد بن ولید را به عنوان امیر به یمن فرستاد و علی علیه السلام بازگشت و در مکه هنگام حج با رسول خدا صلی الله علیه و آله دیدار نمود.
برخی از همراهان امام علی علیه السلام درباره عملکرد ایشان نسبت به غنائم، مناقشه و قیل و قال به راه انداختند و بر ضد ایشان سخن گفتند؛ لذا وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله از حج فارغ شد و به محل غدیر خم رسید، آن خطبه را خواند تا ارزش علی علیه السلام را به آگاهی مردم برساند و گفته دیگران درباره او را رد نماید. پس خطبه غدیر ارتباطی با خلافت علی علیه السلام نداشته و برای دلجویی از او بیان شده است.[۲۷]
حقیقت و واقعیت
اولاً ابن اسحاق که مبدأ پیدایش چنین شبهه ای است، از نظر اهل سنت شخصیتی کاملاً بیاعتبار است؛ زیرا تعابیری از قبیل کذّاب، لیس بحجّة، ضعیف، دجّال، مدلّس و مبتدع درباره او نقل شده است. روشن است که تعبیر کذّاب به تنهایی برای بیاعتباری او کافی است.
متأسفانه ابن اسحاق به خطبه رسول خدا صلی الله علیه و آله اشاره نکرده است که حضرت دست علی علیه السلام را بلند نمود و فرمود:«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه.»
ثانیاً مطلب ابن اسحاق فاقد هرگونه سند معتبری است خصوصاً که این مطلب را به شکل مسند نقل نکرده است.
ثالثاً مطلبی که ابن اسحاق ادعا کرده مورد پذیرش هیچ عقل سلیمی نیست. آیا کسی میپذیرد که رسول خدا صلی الله علیه و آله یکصد و بیست هزار نفر را در آن هوای گرم و صحرای بی آب و علف برای گفتن آن مطالب معطل نماید؟! به راستی اگر همه مطالب ابن اسحاق در سیره اش به این منوال نوشته شده باشد، باید گفت: و علی الاسلام السلام.
در پایان از خداوند منّان خواستارم که همه ما را در مسیر شناخت صحیح شخصیت والا و عظیمالشان امیرالمؤمنین علی علیه السلام موفق بدارد؛«وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين»
منبع
خبر گزاری حوزه: https://www.hawzahnews.com/news
پانویس
- ↑ . ر.ک. علامه عسکری، ماهنامه کوثر، شماره ۲، سال ۱۳۷۶.
- ↑ محمدجعفر طبسی.
- ↑ المواقف فی علم الکلام، ص ۴۰۵.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۱۶۹.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۱۰۸۱.
- ↑ فضائل الصحابة، ص ۲۳۳، حدیث ۱۰۴۴.
- ↑ تاریخ دمشق، ج ۴۵، ص ۱۷۹؛ ر.ک. انساب الأشراف بلاذری، ج۲، ص ۳۵۶.
- ↑ المعجم الأوسط، ج ۴، ص ۳۳۲.
- ↑ الصواعق المحرقة، ص ۶۶؛ مرقاة المفاتیح، ج ۱، ص ۴۷۶.
- ↑ فتح الباری، ج ۱، ص ۵.
- ↑ الفصل و الأهواء و النحل، ج ۳، ص ۶.
- ↑ المفاضلة، ص ۲۶۴.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج ۵، ص ۴۱۵.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج ۸، ص ۳۳۵.
- ↑ «اتیقن أن رسولالله قاله.» سیر أعلام النبلاء، ج ۵، ص ۴۱۵ و ج ۸، ص ۳۳۵.
- ↑ صحیح ترمذی، ج ۵، ص ۶۳۳.
- ↑ سرّالعالمین، ص ۴۵۳.
- ↑ المصنف، ج ۷، ص ۴۹۹، حدیث ۲۲۰۹۲.
- ↑ تاریخ دمشق، ج ۴۵، ص ۱۷۶.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج ۱، ص ۱۲۲.
- ↑ المغنی، ص ۱۵۴.
- ↑ المستدرک، ج ۳، ص۳ ۹.
- ↑ الغدیر، ج ۱، ص ۵۰۴؛ به نقل از: الآثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص ۳۳۴.
- ↑ مطالب السؤول، ص۱۶.
- ↑ الغدیر، ج ۱، ص ۵۰۴.
- ↑ المواعظ و الاعتبار، ج ۲، ص ۳۰۰.
- ↑ اسنی المطالب، ص ۵۱.
فهرست منابع
- أسنی المطالب فی مناقب سیّدنا علیّ بن ابیطالب؛ ابوالخیر محمد الجزری الشافعی، م۸۳۳ق، اصفهان: مکتبة الامام امیرمؤمنان علیه السلام، بیتا.
- الآثار الباقیة عن القرون الخالیة؛ ابوریحان بیرونی، م۴۴۰ق، بیروت: دارالصادر، ۱۳۸۰ق.
- الصواعق المحرقه فی الرد علی أهل البدع والزندقة؛ أحمد بن حجر الهیتمی المکی ۹۷۴ ق، قاهره: شرکة الطباعة الفنیة المتحدة، دوم، ۱۳۸۵ق-۱۹۶۵م.
- الطبقات الکبری؛ محمد بن سعد، م۲۳۰ق، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق.
- الغدیر؛ عبدالحسین امینی، م ۱۳۹۰ق، بیروت: دارالکتاب العربی، سوم، ۱۳۸۷ ق.
- الفصل و الأهواء و النحل؛ علی بن احمد بن حزم اندلسی، م۴۵۶ق، بیروت: دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون، اول، ۱۴۱۶ق-۱۹۹۶م.
- المستدرک علی الصحیحین؛ حاکم نیشابوری، م۴۰۵ق، بیروت: المکتبة العصریه، اول، ۱۴۲۰ق.
- المصنف فی الأحادیث والآثار؛ إبن أبی شیبة الکوفی، م۲۳۵ق، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ریاض: مکتبة الرشد، اول، ۱۴۰۹ق.
- المعجم الاوسط؛ سلیمان بن احمد طبریانی، م۳۶۰ق، قاهره: دارالحرمین، اول، ۱۴۱۵ق.
- المغازی؛ محمد بن عمر، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۹ق.
- المغنی فی الامامة؛ قاضی عبدالجبار معتزلی، بیجا، بینا، بیتا.
- المفاضلة؛ سلیمان بن محمد نجران، ریاض: مکتبة العبیکان، ۱۴۲۵ق.
- المواعظ و الاعتبار؛ احمد بن علی مقریزی، م ۸۴۵ ق، مؤسسة الفرقان للتراث الاسلامی، ۱۴۲۵ق.
- المواقف فی علم الکلام؛ عبدالرحمن بن احمد ایجی، م۷۵۶ق، بیروت: عالم الکتب، اول، بیتا.
- انساب الاشراف، احمد بن یحیی بلاذری، م۲۷۹ق، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۷ق.
- تاریخ دمشق؛ ابن عساکر شافعی، م۵۷۱ق، بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
- سرالعالمین؛ ابوحامد غزالی، م۵۰۵ق، قاهره: دارالآفاق العربیه، اولف ۱۴۲۱ق.
- سنن ترمذی؛ محمد بن عیسی ترمزی، م۲۷۹ق، قاهره: دارالحدیث، اول، ۱۴۱۹ق.
- سیر اعلام النبلاء؛ شمس الدین الذهبی، م۷۴۸ق، قاهره: دارالحدیث: اول، ۱۴۲۷ق.
- فتح الباری شرح صحیح البخاری؛ زین الدین ابوالفرج بن رجب حنبلی، م۷۳۶ق، مکتبة الغرباء الاثریه.
- فضائل الصحابة؛ احمد بن حنبل الشیبانی، تحقیق: وصی الله محمد عباس، بیروت: مؤسسة الرسالة، اول، ۱۴۰۳ق - ۱۹۸۳م.
- مرقاة المفاتیح؛ ملا علی قاری، م ۱۰۱۴ق، بیروت: دارالفکر، اول، ۱۴۲۲ق.
- مصاحبه با علامه عسکری، ماهنامه کوثر، شماره ۲، سال ۱۳۷۶.
- مطالب السؤول فی ماقب آل الرسول؛ محمد بن طلحه نصیبی، م بیروت: مؤسسة البلاغ، ۱۴۱۹ق.