تحلیل دانشمندان اهل سنت از پیامدهای انکار غدیر

از ویکی غدیر

اکثر مسلمانان بعد از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله از نص غدیر اعراض نموده و آن را انکار کرده یا به فراموشی سپردند در حالی که قرآن مردم را به متابعت از آن دعوت کرده بود، و در نتیجه گرفتار مشکلات و مصیبت‌های فراوانی شدند.

۱ - خداوند متعال می‌فرماید: Ra bracket.png يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ La bracket.png؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می‌خواند که شما را حیات می‌بخشد.» [۱]

۲ - و نیز می‌فرماید: Ra bracket.png وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا La bracket.png؛ «هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بداند، اختیاری [در برابر فرمان خدا] داشته باشد، و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند به گمراهی آشکار گرفتار شده است.»[۲]

۳ - و نیز می‌فرماید: Ra bracket.png وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ ۗ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ La bracket.png؛ «پروردگار تو هر چه می‌خواهد می آفریند، و هرچه بخواهد برمی‌گزیند، آنان [در برابر او] اختیاری ندارند.»[۳]

طبیعی به نظر می‌رسد که انکار نصّ شرعی و الهی بر امام معصوم و واگذاری آن بر امت دارای عواقب و خطراتی خواهد بود که از روشنفکران اهل سنت نیز پوشیده نمانده است. اینک به نقل برخی از عبارات آنها می‌پردازیم:

دکتر احمد محمود صبحی

او می‌گوید: «نحوه فکر اهل سنت در مسئله سیاست و اصول حکم یا به تعبیری جامع تر نظام بیعت، بسیاری از چالش‌ها را ایجاد نمود. سه خلیفه اوّل هر کدام به طریقی بر خلاف طریق دیگری حکم کردند، حال چگونه ممکن است که رأی اسلام را از عملکرد گوناگون آنان استنباط کرده و جمهور مسلمین بر آن اتفاق داشته باشند».[۴]

او نیز می‌گوید: «هنگامی که معاویه به فکر افتاد تا خلافت را از بعد خودش برای فرزندش یزید به ارث گذارد در نظام اسلامی بدعت گذارده و در آن تقلید جدیدی ایجاد نمود که با آن سنت سلف را تغییر داد، و خلافت را شبیه پادشاهان فارس و بیزنطی‌ها نمود، و خلافت را -آن گونه که جاحظ گفت- به پادشاهی قیصر و کسری تبدیل نمود».[۵]

او نیز می‌گوید: «هر چه که به اسم اسلام از تسلّط و زور در عصر خلفاء جائر اتفاق افتاد دین خدا از آن متبرّی است، و گناه آن تا روز قیامت به گردن کسانی است که چنین حکومتی داشتند».[۶]

جاحظ

او در عین حال که از طرفداران عثمان است به روش معاویه در حکومت داری اعتراض کرده و می‌گوید:

«فعندها استوي معاوية علي الملك، واستبدَّ علي بقيّة الشُّوري، وعلي جماعة المسلمين من الأنصار والمهاجرين في العام الذي سَمَّوْه عام الجماعة وما كان عام جماعةٍ، بل كان عام فُرْقة وقهر وجبرية وغلبة، والعام الذي تحَّلت فيه الإمامة مُلكاً كسرويّاً، والخلافة غصْباً وقيصريّاً، ولم يَعْد ذلك أجمع الضَّلال والفسق»؛

معاویه در حکومت طریقه استبداد را پیش گرفت، و بر بقیه اعضای شورا و بر جماعت مسلمین از انصار و مهاجرین در سالی که آن را «سال جماعت» نامیدند استبداد به خرج داد. سالی که سال جماعت نبود بلکه سال تفرقه و قهر و جبر و غلبه بود. سالی که در آن امامت به پادشاهی کسروی منتقل شد و خلافت منصبی قیصری گشت…»[۷]

مقریزی

او می‌نویسد: «خدا و رسولش راست گفته‌اند که بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله خلفائی خواهند آمد که به هدایت و دین حقّ قضاوت نمی‌کنند و سنت‌های هدایت را تبدیل می‌نمایند…»[۸]

ابن حزم ظاهری

او می‌گوید: «یزید فرزند معاویه در اسلام آثار قبیحی را از خود بجا گذارد: اهل مدینه و بزرگان قوم و بقیه صحابه را در روز حرّه در آخر دولتش به قتل رسانید، و حسین و اهل بیتش را در اول دولتش به قتل رسانید. و ابن زبیر را در مسجدالحرام محاصره کرد و حرمت کعبه و اسلام را بر پا نداشت…»[۹]

او نیز در «المحلّی» می‌گوید: «پادشاهان بنی امیه تکبیر را در نماز اسقاط کردند و خطبه نماز عید فطر و قربان را مقدم داشتند تا آن که این مطلب بر روی زمین پخش شد؛ لذا صحیح است که بگوییم عمل هیچ‌کس به جز رسول خدا حجّت نیست».[۱۰]

ابوالثناء آلوسی

او در تفسیر آیه شریفه: Ra bracket.png وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ ۚ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا La bracket.png؛ «و ما آن رؤیایی را که به تو نشان دادیم، فقط برای آزمایش مردم بود؛ همچنین شجره درخت نفرین شده را که در قرآن ذکر کرده‌ایم. ما آن‌ها را بیم داده [و انذار] می‌کنیم، اما جز طغیان عظیم، چیزی بر آن‌ها نمی‌افزاید!»[۱۱]

روایاتی از ابن جریر از سهل بن سعد، و از ابن ابی حاتم و ابن مردویه و بیهقی در «الدلائل» و ابن عساکر از سعید بن مسیّب، و روایت ابن ابی حاتم از یعلی بن مرّه و از ابن عمر، درباره خواب پیامبرصلی الله علیه و آله نقل کرده که بنی امیه از منبر او همانند بوزینه بالا می‌رفتند. این خواب بر او دشوار آمد و خداوند این آیه را نازل کرد…[۱۲]

دکتر طه حسین مصری

او در کتاب «مرآة الاسلام»می‌گوید: «... خداوند مکه را در قرآن حرمت داده و نیز مدینه پیامبرصلی الله علیه و آله را محترم شمرده است، ولی بنی امیه مدینه و مکه را مباح کردند. از یزید بن معاویه شروع شد که او سه بار مدینه را مباح کرده و غارت نمود. عبدالملک بن مروان نیز به حجاج بن یوسف اجازه داد تا مکه را مباح گرداند و چه جنایاتی که در آن جا انجام داد. همه این‌ها برای این بود که بلاد مقدّس برای فرزندان ابی سفیان و بنی مروان خاضع گردد.

ابن زیاد با امر یزید بن معاویه کشتن حسین و فرزندان و برادرانش و به اسارت گرفتن دختران رسول خداصلی الله علیه و آله را مباح کرد… مال مسلمانان ملک خلفا شد و آن گونه که دوست داشتند انفاق می‌نمودند نه آن گونه که خدا دوست می‌داشت…».[۱۳]

او نیز می‌گوید: «طغیان و سرکشی اصلی از اصول حکم بین شرق و غرب عالم شد. زیاد و فرزندانش در روی زمین فساد می‌کردند تا حکومت را برای بنی امیه قرار دهند، و بنی امیه برای آنان این فساد را مباح کرده بود. و حجاج بعد از زیاد و فرزندش وارد عراق شد و عراق را پر از شرّ و منکر نمود».[۱۴]

او نیز در کتاب «الفتنة الکبری» می‌گوید:

«علی نزدیکترین مردم به پیامبرصلی الله علیه و آله بود. او تربیت شده پیامبرصلی الله علیه و آله و جانشین او بر ودیعه اش بود. او به حکم عقد اخوّتی که با پیامبر بسته بود برادر او بود. او داماد پیامبرصلی الله علیه و آله و پدر ذرّیه رسولصلی الله علیه و آله بود. او صاحب پرچم پیامبرصلی الله علیه و آله و جانشین او در بین اهل بیتش بود. و به نصّ حدیث نبوی منزلتش نزد پیامبر همانند منزلت هارون نزد موسی است. اگر تمام مسلمانان چنین می‌گفتند و به حکم این مطلب علیّ را انتخاب می‌نمودند هرگز از حقّ دور نمی‌شده و منحرف نمی‌شدند…

و همه چیز نشانگر کاندیداتوری علی بر خلافت بود… خویشاوندی او با پیامبرصلی الله علیه و آله، سابقه او در اسلام، جایگاه او در بین مسلمین، بلاهای حسنی که در راه خدا کشیده، و سیره او که هرگز در آن انحراف و اعواج نبوده است و شدّتش در دین و فقاهت و فهمش نسبت به کتاب و سنت و استقامت رأیش، همگی زمینه‌ساز امامت و خلافت او بود… بنی هاشم از امر خلافت به‌طور عمد دور شدند و قریش بودند که آنان را چنین کردند، زیرا از آن می‌ترسیدند که برای بنی هاشم جماعتی جمع شود، و نمی‌خواستند که خلافت به دست قبیله ای دیگر غیر از قبیله خودشان قرار گیرد».[۱۵]

او نیز می‌گوید: «هر چه مردم درباره معاویه بگویند ولی او فرزند ابوسفیان رهبر مشرکان در جنگ احد و خندق است. او فرزند هند است که باعث قتل حمزه بود، که شکم او را دریده و جگر او را بیرون آورد، امری که نزدیک بود پیامبر از آن جان تهی کند…».[۱۶]

مورّخ مشهور سید امیر علی هندی

«حکومت بنی امیه تنها اصول خلافت و تعلیمات آن را تغییر نداد بلکه حکومت آنان منجرّ به واژگون شدن اساس مبدأ اسلام شد».[۱۷]

او در جایی دیگر می‌گوید: «با به دست گرفتن خلافت توسط معاویه در شام حکومت بت‌پرستی سابق بازگشته و جای دمکراسی اسلامی را گرفت…».[۱۸]

و در جایی دیگر می‌گوید: «و این چنین بت‌پرستی مکه بازگشته و سر از شام درآورد».[۱۹]

او نیز می‌گوید: «بنی امیه به جز عمر بن عبدالعزیز اهل بت‌پرستی بوده و به مراعات نکردن شرع و ارکان دین مباهات می‌کردند، همان دینی که اعتراف به داشتن آن می‌کردند… آنان کرسی خلافت را با جرائم دو چندان خود ملوّث نمودند و در دریاهای خون غوطه ورساختند…».[۲۰]

دکتر احمد امین مصری

او در کتاب ضحي الاسلام می‌گوید: «... نظر اهل سنت به خلافت متعادل تر و قوی تر و نزدیک تر به عقل است! گر چه باید آنان را مؤاخذه شدید نمود بر این که نظریه خود را به‌طور محکم و قوی پیاده نکردند، آنان امامان خود را به‌طور صریح انتقاد نکردند، و هنگامی که ظلم نمودند در مقابلشان نایستادند، و هنگامی که ستم کردند آنان را در راه مستقیم قرار ندادند، و احکامی را که بتواند جلوی ظلم خلیفه را بر امت بگیرد وضع نکردند، بلکه در مقابل آنها تسلیمی داشتند که ناخوشایند بود، و لذا آنان بزرگترین جنایت را بر امت وارد ساختند».[۲۱]

او نیز در کتاب «يوم الاسلام»می‌گوید: «رسول اسلام در آن مرضی که با آن از دنیا رحلت نمود اراده کرد که متولّی امر مسلمین بعد از خود را تعیین کند آن جا که بنابر نقل صحیحین فرمود: بیاورید تا نامه ای بنویسم که بعد از من گمراه نشوید… ولی آنان امر خلافت را برای هر کسی از مسلمانان که قصد داشته باشند قرار می‌دهند، و لذا تا این زمان در امر خلافت اختلاف وجود دارد. اسلام در عصر رسول خداصلی الله علیه و آله قویّ و متین بود ولی چون از دنیا رحلت نمود معرکه‌های خانمان سوز شروع شد».[۲۲]

او نیز می‌گوید: «از مظاهر خلاف، اختلافی بود که صحابه در مورد متولّی امر خلافت بعد از رسول خداصلی الله علیه و آله پیدا کردند، و این خود ضعف لیاقت آن‌ها را می‌رساند، زیرا قبل از آن که پیامبرصلی الله علیه و آله دفن شود اختلاف نمودند…».[۲۳]

او نیز در کتاب «فجرالاسلام» می‌نویسد: «چون بنی امیه خلافت را به دست گرفتند عصبیت همانند عصر جاهلیت به حال خود بازگشت».[۲۴]

دکتر علی سامی نشار

او می‌گوید: «... خلیفه دمشق گوش‌هایش در جاهلیت اولی از صوت کنیزان و مغنّیان و آلات لهو و لعب پر شده بود. او به‌طور علنی و مخفیانه مرتکب گناه می‌شد… و فحشاء را بین مردم گسترش می‌داد…».[۲۵]

او نیز می‌نویسد: «ابوسفیان عقیده کفرآمیزش را هنگامی که عثمان بن عفان به حکومت رسید ابراز داشت، آن جا که گفت: حکومت بعد از تیم وعدی به شما رسید، پس به مانند کره آن را دست به دست کنید و میخ‌های آن را در بنی امیه قرار دهید، زیرا خلافت ملک و حکومت است و من نمی‌دانم که بهشت و دوزخی باشد.[۲۶] و عثمان گر چه او را طرد نمود ولی چیزی نگذشت که ریسمان‌های این خانواده کافر بر جایگاه‌های خلافت قرار گرفت، و زمانی که این خانواده متولّی امر حکومت شدند نفس‌های مسموم آن‌ها در بیشتر احیان ظاهر شد».[۲۷]

او نیز می‌گوید: «من معاویه را از سمّ دادن به حسن علیه السلام تبرّی نمی‌کنم، زیرا این مرد ابداً مسلمان تامّ نبود، بلکه به تمام معنای کلمه جاهلی بود که استعداد ارتکاب هر گونه گناهی در راه فرزندش یزید را داشت. این مردی که آزاد شده در فتح مکه بود مُرد بعد از آن که برخی از بزرگان صحابه همچون حجر بن عدی و اصحابش را به نحو مرگ صبر به قتل رسانید. او مُرد بعد از آن که از مردم برای فرزندش یزید بیعت گرفت، و لذا امر خلافت به پادشاه جاهلی منتقل شد که با آن آل معاویه خلافت را یکی پس از دیگری به ارث بردند».[۲۸]

عباس محمود عقّاد

او در کتاب خود «معاویه فی المیزان» می‌نویسد: «قیام دولت بنی امیه بعد از عصر خلافت حادثه ای عظیم و پرخطر در تاریخ اسلام و تاریخ عالم بود».[۲۹]

طبری مدرکی را از سعید بن سوید نقل می‌کند که معاویه خطاب به مردم گفت: «من با شما نجنگیدم تا روزه داشته و نماز خوانده و حجّ بجا آورده و زکات دهید، زیرا من می‌دانم که شما این اعمال را انجام می‌دهید، ولی من با شما قتال کردم تا امیر بر شما گردم».[۳۰]

دکتر محمود خالدی: استاد دانشگاه یرموک، اردن.

او می‌نویسد: «بعد از وفات رسول خداصلی الله علیه و آله نظام خلافت به‌طور جدیدی ظهور پیدا کرد… و باب اجتهاد در آن راه پیدا نمود. نحوه خلافت مورد بحث و جدل و اجتهاد بین عموم مسلمین قرار گرفت، و آراء و نظریات متعددی حول آن پدید آمد و فرقه‌ها و جماعت‌های سیاسی و دینی حول شکل خلافت و طریقه اختیار خلیفه و خانه ای که از آن اختیار می‌شود پدید آمد، و این اختلاف منجرّ به ظهور شکل‌ها و نمونه‌های مختلفی از خلافت شد…».[۳۱]

این مشکلات و اختلافات همه از عوارض و آثار انکار نصّ بر اهل بیت و در رأس آنان علی بن ابی طالب بوده است.

مصطفی رافعی، دکترای حقوق در دانشگاه پاریس

او درباره عصر بنی امیه می‌گوید: «در این عصر شما انقلابی گسترده بلکه ریشه ای در تطبیق خلافت به عنوان نظام حکومتی مشاهده می‌کنید. حکومتی که از جوهر اولش به عنوان یک عمل دینی دور شده است. در این عصر بود که خلیفه برای خود کاخ می‌سازد، و سریر انداخته و شرطه برپا می‌دارد… در این عصر است که معاویه سنت جدیدی را بکار گرفته است و برای پیاده کردن و تثبیت آن تمام حیله‌ها را به کار گرفته تا این نظام بین عموم مسلمانان مورد متابعت قرار گیرد».[۳۲]

محمّد رشید رضا

او در تفسیر «المنار» می‌نویسد: «... چگونه بنی امیه بعد از آن حکومت اسلام را فاسد نمود و قواعد آن را خراب کرد، و برای مسلمانان حکومت شخصی ابدی جعل نمود، پس وزر آن و وزر هر کس که به آن عمل کرده و عمل می‌کند تا روز قیامت بر گردن او است».[۳۳]

این مشکلات همه از انکار نصّ الهی بر امامت و خلافت خلیفه مسلمین صورت گرفت. اگر مسلمانان نصّ بر امامان بعد از رسول خدا را انکار نمی‌کردند هرگز به این مصیبت‌ها گرفتار نمی‌شدند، مصیبت‌هایی که علمای اهل سنت به آن اعتراف کرده و از آن‌ها گله دارند، مصیبت‌هایی که هرگز جامعه شیعی به جهت پیروی از اهل بیت به آن مبتلا و گرفتار نشد.

منبع

مشرق نیوز، ۷مهر ۱۳۹۴ش.

پانویس

  1. انفال/۲۴.
  2. احزاب/ ۳۶.
  3. قصص/۶۸.
  4. نظریة الامامة لدی الشیعة الاثنی عشریة، ص ۵۰۱
  5. النظم الاسلامی نشأتها و تطوّرها، ص۲۶۷.
  6. همان، ص۲۷۹.
  7. رسائل الجاحظ ج۲ ص۱۰ و ۱۱.
  8. النزاع و التخاصم، ج۱۲، ص ۳۱۷–۳۱۵.
  9. جمهرة انساب العرب، ص۱۱۲.
  10. المحلّی، ج ۱، ص۵۵.
  11. اسراء/ ۶۰.
  12. تفسیر آلوسی، ذیل همین آیه.
  13. مرآة الاسلام، ص۲۷۰–۲۶۸.
  14. همان، ص۲۷۲.
  15. الفتنة الکبری، ج۱، ص۱۵۲
  16. همان، ج۲، ص۱۵.
  17. مختصر تاریخ العرب و التمدن الاسلامی، ص۶۳.
  18. روح الاسلام، ص۲۹۶.
  19. همان، ص۳۰۰.
  20. همان، ص ۳۰۱.
  21. ضحی الاسلام، ج ۳، ص ۲۲۵.
  22. یوم الاسلام، ص۴۱.
  23. همان، ص۵۳.
  24. فجرالاسلام، ص۷۹.
  25. نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج ۱، ص ۲۲۹.
  26. النزاع و التخاصم، ص ۳۱.
  27. نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج ۱، ص ۱۹۸.
  28. همان، ج۲، ص۴۶.
  29. معاویة فی المیزان، ج ۳، ص ۵۴۲.
  30. همان، ص ۶۱۱، به نقل از طبری.
  31. الاصول الفکریة للثقافة الاسلامیة، ج۳، ص۱۶.
  32. الاسلام نظام انسانی، ص۳۰.
  33. تفسیر المنار، ج ۵، ص ۱۸۸.

فهرست منابع

  • الاسلام نظام انسانی؛ مصطفی رافعی، بی جا: منشورات دارمکتبة الحیاة، ۱۹۵۸م.
  • الاصول الفکریة للثقافة الاسلامیة؛ محمود الخالدی، بیروت: دارالفکر، ۱۹۸۴ق.
  • الفتنة الکبری؛ طه حسین، م۱۹۷۳م، قاهره: دارالمعارف، ۱۴۰۰ق.
  • المحلّی؛ ابن حزم اندلسی، م۴۵۶ق، مصر: ادارة الطباعة المنیریة، ۱۳۵۲ق.
  • النزاع و التخاصم فیما بین بنی امیة و بنی هاشم؛ تقی الدین مقریزی، م۷۶۶ق، قم: شریف رضی، اول، ۱۳۷۰ش-۱۴۱۲ق.
  • النظم الاسلامی نشأتها و تطوّرها؛ صبحی صالح، م۱۴۰۷ق، قم: شریف رضی، اول، ۱۳۷۶ش.
  • تفسیر المنار؛ محمد رشید رضا، م۱۳۵۴ق، قاهره: الهیئة المصریة العامة للکتاب، ۱۹۹۰م.
  • جمهرة انساب العرب؛ علی بن احمد بن حزم اندلسی، م۴۵۶ق، بیروت: دارالکتب العلمیه، اول، ۱۴۱۸ق.
  • رسائل الجاحظ؛ عمرو بن بحر بن محبوب الکنانی الشهیر بالجاحظ، م۲۵۵ق، تحقیق وشرح: عبد السلام محمد هارون، القاهرة:مکتبة الخانجی، ۱۳۸۴ق.
  • روح الاسلام؛ محمد عطیه ابراشی، قاهره: مکتبة الأنجلو المصریة، ۱۹۶۴م.
  • روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی؛ محمود بن عمر آلوسی، م۱۲۷۰ق، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
  • ضحی الاسلام؛ احمد امین، م۱۳۷۳ق، بیروت: مکتبة العصریه، ۱۴۲۹ق.
  • فجرالاسلام؛ احمد امین، م۱۳۷۳ق، مصر: مطبعة الاعتماد، ۱۳۴۷ق.
  • مختصر تاریخ العرب و التمدن الاسلامی؛ سید امیرعلی هندی، م۱۳۴۷ق. قاهره: دارالآفاق العربیه، ۱۴۲۱ق.
  • مرآة الاسلام؛ طه حسین، م۱۹۷۳م، قاهره:دارالمعارف، ۱۹۵۹م.
  • معاویة بن ابی سفیان؛ عباس محمود عقاد، قاهره: دارنهضة مصر للطباعة و النشر، بی تا.
  • نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام؛ علی سامی نشار، م۱۹۸۰م، قاهره: دارالمعارف، نهم، ۱۹۷۷م.
  • نظریة الامامة لدی الشیعة الاثنی عشری؛ صبحی احمد محمود، قاهره: دارالمعارف، ۱۹۶۹م.
  • یوم الاسلام؛ احمد امین، م۱۳۷۳ق، بیروت: مکتبة العصریه، ۱۴۲۹ق.