تقوی

از دانشنامه غدیر

آيه«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِى جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ»[۱]

در خطابه غدير آياتى از قرآن به صورت اقتباس و تضمين، در شأن پذيرندگان ولايت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام ديده مى‏ شود.

مقامات و شئونى كه درباره اولياى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در اين فرازها مطرح شده، از پايه‏ هاى اعتقادى آن يعنى داشتن قلبى مطمئن و بى شک و ترديد آغاز شده، و به توصيف ايمان حقيقى آنان يعنى «ايمان به غيب» رسيده، و آنگاه رستگارى آنان مورد امضاى خدا و رسول قرار گرفته و مغفرت و اجر بزرگ برايشان ضمانت شده است.

آن پاداش بزرگ بهشت است و امان از آتش، و استقبال از محبين على‏ عليه السلام با سلام بهشتى.

اين آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله ۶ آيه است، كه از جمله اين آيات آيه ۴۵ و ۴۶ سوره حجر و آيه ۷۳ سوره زمر است:

«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِى جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ، ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ» :

متقين در بهشت‏ ها و چشمه سارها هستند. با سلام و امنيت داخل آن شويد .

«وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ»[۲]

«كسانى كه تقوا پيشه كردند گروه گروه به سوى بهشت برده مى‏ شوند تا هنگامى كه به آن مى‏ رسند و درهاى آن باز مى‏ شود، خزانه دارانش به آنها مى‏ گويند: سلام بر شما، پاكيزه شديد، پس براى هميشه داخل آن شويد.»

اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

الا انَّ اوْلِيائَهُمُ الَّذينَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِسَلامٍ آمِنِينَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ بِالتَّسْليمِ، يَقُولُونَ «سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ»:

بدانيد اولياء و دوستان امامان كسانى هستند كه با سلامتى و در حال امن وارد بهشت مى‏ شوند و ملائکه با سلام به ملاقات آنان مى ‏آيند و مى‏ گويند: «سلام بر شما، پاكيزه شديد. پس براى هميشه داخل بهشت شويد» . بدانيد اولياء و دوستان امامان كسانى هستند كه با سلامتى و در حال امن وارد بهشت مى‏ شوند و ملائكه با سلام به ملاقات آنان مى ‏آيند و مى‏ گويند: «سلام بر شما، پاكيزه شديد. پس براى هميشه داخل بهشت شويد».

موقعيت تاريخى

در خطبه غدیر پس از آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله از اصل مسئله امامت فراغت يافت به معرفى دوستان و دشمنان امامت پرداخت. در اين فراز از اواسط خطبه مسئله ورودِ با جلالت آنان به بهشت را با اقتباس از دو آيه قرآن در كلام خود بيان فرمود.

در اين تركيبِ كلام آيه سوره حجر از صورت امر و ضمير«ها» در كلمه«ادخلوها» به صورت غايب و ذكر كلمه «جنت» آمده و «يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ» شده است. قسمت آخر آيه سوره زمر نيز با تصرفى در كلمات، به جاى «قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها» جمله «تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ بالتسليم» آمده و سپس بقيه آيه عيناً ذكر شده است.

مَعاشِرَ النّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَكُمْ اكْثَرُ الاوَّلينَ: موقعیت قرآنی

آيات سوره حجر ضمن اتمام حجت‏ هاى خدا بر ابليس است كه وقتى بر آدم سجده نكرد مورد مؤاخذه قرار گرفت تا آنجا كه خدا به او فرمود: وعده‏ گاه گمراه شوندگان به دست تو جهنم است، و در مقابل وعده‏ گاه متقين بهشت است كه با سلامتى وارد آن خواهند شد.

آيه سوره زمر در زمينه ترسيم روز قيامت است كه از آيه ۶۸ آغاز مى‏ شود و از نفخه صور بيان مى‏ كند تا نوبت به جهنم و بهشت مى‏ رسد كه متقين به سمت بهشت برده مى‏ شوند و خزانه دارانش با سلام و تحيت آنان را وارد مى‏ كنند و بشارت ابديت به آنان مى‏ دهند، و دنباله مطلب تا آخر اين سوره ادامه مى ‏يابد.

تحليل اعتقادى

از جهت تفسيرى دو نقطه مهم در كلام مبارک پيامبر صلى الله عليه و آله پيرامون اين دو آيه در خطبه غدير نهفته است: يكى ارتباط تقوى و ولايت، و ديگرى تشريفات خاص براى ورود با جلالت شيعيان به بهشت.

در مورد ارتباط تقوى و ولايت بايد گفت: موضوع اين دو آيه در قرآن «متقين»هستند كه پيامبرصلى الله عليه وآله آن را به اوليا و دوستان دوازده امام‏ عليهم السلام تأويل فرموده است. نكته بسيار مهم ارتباط تقوى و ولايت است كه طبعاً نقطه مقابل آن تلازم بى ‏تقوايى با نپذيرفتن ولايت خواهد بود.

دريافت دقيق از اين ارتباط نياز به توضيحى درباره معناى تقوى دارد كه بايد با در نظر گرفتن موارد كاربرد و تأثير آن در زندگى و نيز نتايج و اهداف مطلوب از آن بيان شود.

«تقوى» به معناى ترس از خدا و اطاعت از فرامين اوست، و اصل آن از «وقى» به معناى «حفظ از خطر» است، كه در تقواى اصطلاحى منظور از خطر همان عذاب الهى و آتش جهنم است، كه باعث ترس از خدا و عمل به دستورات او مى‏ شود.

با توجه به معناى دقيقى كه ذكر شد تقوى فقط در عمل خود را نشان نمى دهد تا هنگام گناه ما را باز دارد، بلكه ظهور آثار تقوى در دو موقعيت در زندگى انسان‏ها بروز مى‏ كند: يكى در مقام اعتقاد و فكر است و ديگرى در مقام عمل، كه در مقام عمل نيز تأثير يافته از گناه قلب و فكر است.

فرامين الهى از تعيين خليفه پيامبرصلى الله عليه وآله گرفته تا نماز و روزه و تا حرمت دروغ و غيبت همگى نياز به تقوى دارد تا در اطاعت از پروردگار آن گونه كه او دستور داده و خواسته باشيم.

همان گونه كه اگر كسى ترس از خدا نداشته باشد دروغ مى‏ گويد و نماز نمى‏ خواند، به همان صورت از پذيرفتن ولايت و صاحب اختيارى على بن ابى‏طالب‏ عليه السلام سر باز مى ‏زند. در حالى كه مى‏ بينيم دو مورد اول مربوط اعمال است، ولى قبول ولايت يك اعتقاد و يك امر قلبى است.

قابل توجه اينكه بى ‏تقوايى و گناه در فكر و اعتقاد بسيار مهم‏تر از بى ‏تقوايى در عمل است، زيرا گناهِ عملى فقط به اندازه خودش جهنم به دنبال دارد ولى گناهِ اعتقادى آثار گسترده ‏اى در عمل دارد چرا كه اعمال در سايه اعتقاد جهت مى‏ يابند، مثلاً كسى كه ولايت ائمه معصومين‏ عليهم السلام را پذيرفت چگونگى نماز را از ايشان فرا مى ‏گيرد، ولى كسى كه ولايت ايشان را قبول نكرد حتى اگر نماز بخواند كيفيت نماز او مورد رضاى الهى نيست چرا كه از راه غلط آموخته است.

عمق اين ارتباط دو سويه بين تقوى و ولايت در احاديث به خوبى تبيين شده است:

امام صادق‏ عليه السلام در حديثى ايمان آوردن شيعيان را مظهر تقواى آنان معرفى مى ‏كند و مى‏ فرمايد:

«الْمُتَّقُونَ شيعَتُنَا الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[۳]«متقين شيعيان ما هستند كه به غيب ايمان مى‏ آورند».

در حديث ديگرى امام باقرعليه السلام مطلق اطاعت از فرامين الهى را در كنار تقوى و تفسير گونه‏ اى بر آن قرار داده مى‏ فرمايد:

«وَاللَّه ما شيعَتُنا الاّ مَنِ اتَّقَى اللَّه وَ اطاعَهُ»[۴]«به خدا قسم شیعه ما نیست مگر کسی که از خدا میترسدو اورا اطاعت می کند»

نقطه مقابل اين ارتباط، تلازم بين بى‏ تقوايى و ردّ ولايت امامان‏ عليهم السلام است. اگر مخالفين و دشمنان اهل‏بيت‏ عليهم السلام تقوى داشتند و از خدا مى‏ ترسيدند و اطاعت او را مى‏ نمودند در رأس همه اطاعت‏ها قبول ولايت ائمه‏ عليهم السلام بود كه با دستور مستقيم و مؤكد خداوند توسط همان پيامبرى نازل شد كه نماز و روزه و حج و حرمت دروغ و غيبت و تهمت و ربا و غير اينها نازل شد. اين سرپيچى از امر الهى به معناى بى‏ تقوايى و نترسيدن از خدا و عذابى است كه براى نافرمانان مقرّر فرموده است.

جا دارد در اينجا به سخنان چند نفر از معترضين بر ابوبكر در روزهاى اول غصب خلافت اشاره مى‏ شود كه وقتى او را در چنين اقدام عظيمى بر ضد ولايت توبيخ مى‏ كردند از واژه «تقوى» استفاده كردند و او را در حضور مردم بى ‏تقوى معرفى مى‏ نمودند

سلمان در مسجد بپاخاست و در حالى كه ابوبكر بر منبر بود خطاب به او گفت:

يا ابابَكْرٍ، اتَّقِ اللَّه وَ قُمْ عَنْ هذَا الْمَجْلِسِ وَ دَعْهُ لاهْلِهِ يَأْكُلُوا بِهِ رَغَداً الى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا يَخْتَلِفُ عَلى هذِهِ الْامَّةِ سَيْفانِ... ، وَ انْ ابَيْتُمْ لَتَحْلِبُنَّ بِهِ دَماً وَ لَيَطْمَعَنَّ فيهَا الطُّلَقاءُ وَ الطُّرَداءُ وَ الْمُنافِقُونَ:

اى ابوبكر، تقوى پيشه كن و از اين جايى كه نشست ه‏اى برخيز و آن را به اهلش واگذار كن كه تا روز قيامت با خوشى آن را به كار گيرند و دو شمشير از اين امت با يكديگر اختلاف پيدا نكنند ... ، و اگر نپذيريد از آن خون خواهيد دوشيد و آزاد شدگان و مطرود شدگان و منافقان در خلافت طمع خواهند كرد.[۵]

مى بينيم كه سلمان دو سوى تقوى و بى ‏تقوايى را به خوبى تبيين مى‏ كند و نشان مى ‏دهد كه آثار سوء اين بى‏ تقوايى تا كجا پيش مى ‏رود كه بايد امتى خون بدوشند و نااهلان دنباله اين راه غلط را بگيرند، چنانكه اين اتفاق بوقوع پيوست و چه خون‏ هاى ناحقى كه در پى اين غصب خلافت در طول قرن‏ها ريخته شد و چه كسانى حكومت مردم را در دست گرفتند كه فتنه‏ هاى عظيمى از دستشان صادر شد. آيا اين بى‏ تقوايى با يك دروغ يا غيبت يا زنا يا ربا قابل مقايسه است؟ آيا هزاران دروغ و غيبت و زنا و ربا ثمره غصب خلافت نبود؟!

در همان مجلس مقداد برخاست و چنين گفت: ارْجِعْ يا ابابَكْرٍ عَنْ ظُلْمِكَ وَ تُبْ الى رَبِّكَ وَ الْزِمْ بَيْتِكَ وَ ابْكِ عَلى خَطيئَتِكَ وَ سَلِّمِ الامْرَ لِصاحِبِهِ الَّذى هُوَ اوْلى بِهِ مِنْكَ... . اتَّقِ اللَّه وَ بادِرِ الاسْتِقالَةَ قَبْلَ فَوْتِها:

اى ابوبكر، از ظلم خود باز گرد و نزد پروردگارت توبه كن و در خانه‏ ات بنشين و بر گناهت گريه كن، و امر خلافت را به صاحب آن كه از تو بدان سزاوارترست تسليم نما ... . تقوى پيشه كن و هر چه زودتر آنچه تصرف كرده‏ اى بازگردان قبل از آنكه وقت آن بگذرد.[۶]

در اين كلام مقداد هم توبه از آن بى‏ تقوايى و گريه بر چنين گناهى مطرح شده و به او تقوى را سفارش مى‏ كند كه لازمه ‏اش را باز پس دادن خلافتِ غصب شده مى ‏داند.

در همان مجلس ابوايوب انصارى نيز بى‏ تقوايى مردم در يارى غاصبين خلافت و تنها گذاشتن خليفه منصوب شده الهى را موضوع سخن خويش قرار داد و چنين گفت: اتَّقُوا عِبادَ اللَّه فى اهْلِ‏بَيْتِ نَبِيِّكُمْ وَ رَدُّوا الَيْهِمْ حَقَّهُمُ الَّذى جَعَلَهُ اللَّه لَهُمْ ... . فَتُوبُوا الَى اللَّه، إِنَّ اللَّه تَوَّابٌ رَحِيمٌ: اى بندگان خدا، درباره اهل‏بيت پيامبرتان از خدا بترسيد و تقوى پيشه كنيد، و حق آنان را كه خدا برايشان قرار داده به آنان باز گردانيد ... . در پيشگاه خدا توبه كنيد، كه خداوند توبه پذير و مهربان است.[۷]

با توجه به سخن فوق معلوم مى ‏شود موضوعيت تقوى درباره اهل‏ بيت و حقوقشان معناى دقيقِ ارتباط بين تقوى و ولايت است، همان گونه كه باز گرداندن حقشان توبه از اين گناه و نشانه ترس از خداست.

آيه «وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ»[۸]

بزرگ‏ترين امتحان بشريت در غدير مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت [۹] و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانه‏ اى راه گريز نماند. در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مى‏ توانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مى‏ توانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوه‏ هاى مختلف به ميان آمد.

پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه بلند خود، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند. اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدير به اشارت و صراحت پيش‏بينى فرمود و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به ۱۱ آيه تضمين شده در خطبه غدير بيان فرمود. از جمله اين آيات آيه ۷۱سوره صافات است:

«وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ» :

«قبل از آنان اكثر پيشينيان گمراه شدند».

در اينجا اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

مَعاشِرَ النّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَكُمْ اكْثَرُ الاوَّلينَ:

اى مردم، قبل از شما اكثر پيشينيان گمراه شدند.[۱۰]

تحليل اعتقادى

پس از مرحله فكر و تعقل و اعتقاد، نوبت به عمل مى‏ رسد. خداوند هنوز اين اكثريت را رها نمى ‏كند و در تقوى و مراعات فرامين الهى نيز آنان را عقب مانده از قافله و آلودگان به گناه معرفى مى‏ كند، و از اين جهت نيز سلب اعتماد از آنان را اعلام مى ‏نمايد.

در مواردى از قرآن قلّت مؤمنين را در برابر كثرت فاسقين چنين بيان مى‏ كند: «مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ»[۱۱] «عده‏ اى از آنان مؤمن‏اند و اكثر آنان فاسقند»؛ و گاهى با ظرافت بيشتر بى مسئوليتى اكثريت را به ميان مى‏ آورد و مى‏ فرمايد:«وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ فاسقين»[۱۲] «اكثر آنان را داراى عهد و پيمان و مسئوليت نيافتيم، و اكثرشان را فاسق يافتيم»

در مواردى فرموده: «كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ»[۱۳]«بسيارى از آنان فاسق‏اند»،وگاهى كلمه«ناس» را به كار برده و فرموده: «إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ»[۱۴]مسئله فسق و بى‏ تقوايى اكثريت در موردى با عنوان«اسراف» آمده كه مى ‏فرمايد: «ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِى الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»[۱۵]«بعد از آن بسيارى از آنان در زمين اسراف كار شدند».

در آيه ‏اى ديگر «شتاب به سوى گناه» درباره اكثريت مطرح شده و مى‏ فرمايد: «تَرى كَثِيراً مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ»[۱۶]«مى‏ بينى بسيارى از آنان را كه به انجام گناه و دشمنى و خوردن مال ناشايست شتاب مى‏ ورزند».در آيه ‏اى هم عنوان«سوء عمل» درباره اكثريت آمده است: «مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ[۱۷]«عده‏ اى از آنان امت ميانه‏ رو هستند، و آنچه بسيارى از آنان انجام مى ‏دهند زشت است».ودر آيه ‏اى مسئله«دروغ» درباره اكثريت مطرح شده است: «أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ»[۱۸]«اكثر آنان دروغگويند».

اين گونه است كه خداوند ما را از پيروى اكثريت كه فاسق‏ اند بر حذر داشته و گناه كاران را بى‏ ارزش‏تر از آن دانسته كه عده‏ اى دنيا و آخرت خود را بر تابعيت از آنان استوار كنند.

آيه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[۱۹]

در غدير، ارتباط اعتقاد و عمل چنين به ما تفهيم شده كه احكام الهى در كنار ولايت اهل‏بيت‏ عليهم السلام نه تنها مورد تأكيد است، كه تا ابد دو حلقه ناگسستنى خواهند بود. اين اهل‏بيت‏ عليهم السلام هستند كه جزئيات احكام الهى را براى مردم بيان خواهند كرد، و اين احكام الهى ‏اند كه با عمل بدان‏ ها تسليم در برابر فرامين خدا را تجربه خواهيم كرد، و اين تسليم با اطاعت از فرستادگان پروردگار جلوه‏ گر مى‏ شود.

در اين راستا، اواخر خطبه غدير شاهد تأكيدات پيامبرصلى الله عليه وآله بر نماز و زكات و حج و امر به معروف و نهى از منكر و اجتناب از محرمات و تقوى است، و در پى آن سخن از مرگ و معاد و حساب روز قيامت و ثواب و عقاب به ميان آمده است، كما اينكه در اوائل خطبه امر به تدبر در قرآن به چشم مى ‏خورد.

اين موارد اگر چه ارتباط مستقيم با غدير ندارد و موارد آن نيز بسيار كم است، ولى در حاشيه غدير يادآور ارتباطى است كه احكام الهى بايد با اهل‏بيت‏ عليهم السلام داشته باشند.

در بين اين تأكيدات، پيامبرصلى الله عليه وآله حلال و حرام را به طور كلى مطرح مى‏ كند، و اينكه درباره جزئيات آنها بايد به امامان‏ عليهم السلام مراجعه شود.

اين آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله ۷ آيه است، كه از جمله اين آيات آيه ۱۰۲ سوره آل ‏عمران است:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»:

«اى كسانى كه ايمان آورديد حق تقوى را پيشه كنيد و نميريد مگر آنكه مسلمان باشيد».

اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:

 متن روايت

مَعاشِرَ النّاسِ، «اتَّقُوا اللَّه حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»:

اى مردم، از خدا بترسيد آن گونه كه حق تقوى است، و از دنيا نرويد مگر آنكه مسلمان باشيد.[۲۰]

موقعيت تاريخى

در اواسط خطبه و پس از معرفى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و اتمام حجت‏ هاى لازم در جهات نفى و اثبات موضوع ولايت، به عنوان آخرين سخن دو مطلب به ميان آمده است:

اول اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏ فرمايد: من خدا را شاهد گرفتم و رسالت خويش را ابلاغ نمودم و تا آنجا كه به من مربوط مى‏ شد كار خود را به انجام رساندم.

دوم اينكه با كاشته شدن نهال اسلام در دل‏ها، اينك نوبت مردم است كه با در نظر گرفتن خدا و ترس از عقوبت او اسلام خود را حفظ كنند. مطلب دوم با تضمين آيه قرآن در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله و فقط تغيير عبارت «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» به«مَعاشِرَ النّاسِ» صورت گرفته و بقيه آيه عيناً در كلام حضرت آمده است.

موقعيت قرآنى

اين آيه در قرآن به دنبال آياتى درباره حفظ ايمان و مخدوش نكردن آن قرار گرفته است. در آيه قبل پيروى مسلمانان از اهل كتاب را باعث بازگشت به كفر بعد از ايمان مى ‏داند و سپس با تعجب مطرح مى‏ كند كه چگونه با حضور پيامبرصلى الله عليه وآله و تلاوت آيات خدا مسلمانى تمايل به كفر پيدا مى ‏كند.

اينجاست كه راه حل اين مشكل را تقواى واقعى ذكر مى‏ كند و اينكه ترس حقيقى از خدا مسلمان را بر اعتقادش ثابت قدم مى‏ دارد. لذا در آيات بعدى نيز تمسك به حبل الهى را ضامن بقاى مسلمانى میداند.

تحليل اعتقادى

آنچه به عنوان تفسيرى بنيادين بر اين آيه در اين فراز غدير است، ارتباط ولايت اهل‏بيت عليهم السلام با تقواى واقعى و ترس از خداوند است. يادآورى اين نكته ضرورى به نظر مى‏ رسد كه تقوى به معناى ترس از خداوند در اينجا مطرح است، و لذا نبايد به معناى پرهيز از گناه كه نتيجه تقوى است در نظر گرفته شود.

قرينه روشن آن دنباله آيه است كه نتيجه اين تقوى را حفظ اعتقاد ذكر مى‏ كند، و از اين جهت ارتباط آن با ولايت اهل‏بيت‏ عليهم السلام روشن مى‏ شود.

آنان كه اهل‏بيت‏ عليهم السلام را رها كردند، در واقع با آن همه اتمام حجت‏ هاى الهى -  از غدير گرفته تا قبل و بعد از آن -  باز هم از خدا نترسيدند.

يعنى آنان كه با دشمنان و مخالفين ائمه ‏عليهم السلام هم صدا شدند در مقابل انذارها و هشدارهاى خداوند هيچ پروايى نداشتند و از جهنم نمى‏ ترسيدند.

يعنى آنان كه ولايت على‏ عليه السلام را نپذيرفتند تقواى واقعى نداشتند اگر چه تظاهر به آن مى ‏كردند.

يعنى آنان كه غدير را كأن لم يكن تلقى كردند و پيرو سقيفه شدند با نترسيدن از خدا ديگر «لا تَمُوتُنَّ إِلا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»نيستند، بلكه «ماتُوا وَ هُمْ غَيْرَ مُسْلِمينَ» بوده و از اسلام خارج شده وارد كفر گرديده ‏اند اين مقتضاى استناد به اين آيه و تضمين آن در اين موقعيت از خطابه غدير است.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در خطابه ‏اى كه پس از جنگ جمل ايراد كرد ارتباط مستقيم بى‏ تقوايى را با دشمنىِ ولايت چنين بيان فرمود:

فَاتَّقُوا اللَّه -  ايُّهَا النّاسُ -  حَقَّ تُقاتِهِ وَ اسْتَشْعِرُوا خَوْفَ اللَّه عَزَّ ذِكْرُهُ وَ اخْلِصُوا النَّفْسَ وَ تُوبُوا الَيْهِ مِنْ قَبيحِ مَا اسْتَنْفَرَكُمُ الشَّيْطانُ مِنْ قِتالِ وَلِىِّ الامْرِ وَ اهْلِ الْعِلْمِ بَعْدَ رَسُولِ‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله:

اى مردم، از خدا بترسيد آن گونه كه حق تقوى است، و ترس از خداوند عزَّ ذكره را درك كنيد و نفس خود را خالص كنيد، و از كار قبيحى كه شيطان شما را به آن تشويق كرد كه به جنگ ولى امر و اهل علم بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله برويد، توبه نماييد.[۲۱]

آيه «يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَىْ‏ءٌ عَظِيمٌ»[۲۲]

در غدير، ارتباط اعتقاد و عمل چنين به ما تفهيم شده كه احكام الهى در كنار ولايت اهل‏بيت ‏عليهم السلام نه تنها مورد تأكيد است، كه تا ابد دو حلقه ناگسستنى خواهند بود. اين اهل‏بيت‏ عليهم السلام هستند كه جزئيات احكام الهى را براى مردم بيان خواهند كرد، و اين احكام الهى‏ اند كه با عمل بدان‏ها تسليم در برابر فرامين خدا را تجربه خواهيم كرد، و اين تسليم با اطاعت از فرستادگان پروردگار جلوه ‏گر مى‏ شود.

در اين راستا، اواخر خطبه غدير شاهد تأكيدات پيامبرصلى الله عليه وآله بر نماز و زكات و حج و امر به معروف و نهى از منكر و اجتناب از محرمات و تقوى است، و در پى آن سخن از مرگ و معاد و حساب روز قيامت و ثواب و عقاب به ميان آمده است، كما اينكه در اوائل خطبه امر به تدبر در قرآن به چشم مى‏ خورد.

اين موارد اگر چه ارتباط مستقيم با غدير ندارد و موارد آن نيز بسيار كم است، ولى در حاشيه غدير يادآور ارتباطى است كه احكام الهى بايد با اهل‏بيت‏ عليهم السلام داشته باشند.

در بين اين تأكيدات، پيامبرصلى الله عليه وآله حلال و حرام را به طور كلى مطرح مى‏ كند، و اينكه درباره جزئيات آنها بايد به امامان‏ عليهم السلام مراجعه شود.

اين آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله ۷آيه است، كه از جمله اين آيات آيه ۱ سوره حج است:

«يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَىْ‏ءٌ عَظِيمٌ»:

«اى مردم، تقواى پروردگارتان را پيشه كنيد، كه زلزله روز قيامت مسئله عظيمى است.

اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

مَعاشِرَ النّاسِ، التَّقْوى التَّقْوى وَ احْذَرُوا السّاعَةَ كَما قالَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَىْ‏ءٌ عَظِيمٌ»:

اى مردم، تقوى را ! تقوى را! از روز قيامت بر حذر باشيد همان گونه كه خداى عزوجل مى ‏فرمايد:«زلزله روز قيامت مسئله عظيمى است».[۲۳]

موقعيت تاريخى

در اواخر خطبه، قبل از آنكه مسئله بيعت مطرح شود، پيامبر صلى الله عليه و آله يک بار ديگر امامت دوازده امام‏ عليهم السلام را مطرح مى‏ فرمايد و به دنبال آن بار ديگر تقوى را گوشزد مى‏ نمايد، و پس از آن به عنوان مؤثرترين راه در حفظ پيام غدير مسئله قيامت را مطرح مى‏ فرمايد.

حضرت اين مطلب را با تضمين نيمه دوم آيه مربوط به زلزله روز قيامت در كلام خويش بيان مى‏ نمايد و تصريح مى‏ كند كه «كَما قالَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ» و اين تصريحى در استناد به قرآن است.

موقعيت قرآنى

در قرآن كريم آغاز سوره مباركه حج با اين آيه است، و آيه بعدى در تشريح عظمت زلزله روز قيامت چنين مى ‏فرمايد: «روزى كه آن زلزله را مى‏ بينند هر مادر شيردهى كودک شيرخوارش را فراموش مى‏ كند و هر باردارى جنين خود را بر زمين مى‏ نهد و مردم را به حالت مست مى‏ بينى در حالى كه مست نيستند، ولى عذاب خدا شديد است».

تحليل اعتقادى

در حالى كه سخن از صاحب اختيارى امامان‏ عليهم السلام است، خاطر نشان ساختن وحشت عظيم از منظره هولناك قيامت، چراغ خطرى پيش روى امت اسلام است كه با يادآورى آن بر در خانه صاحب اختيارش على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام آتش بپا نكنند، و با به خاطر آوردن آن روزِ تنهايى كه حتى مادران شيرخوار فرزند خود را رها مى‏ كنند محسن و زهراعليهما السلام را بين در و ديوار به شهادت نرسانند!!

راستى اگر مسلمانان اعتقاد به قيامت داشته باشند و بدانند كه در آن روز خداوند دستورات امروز غدير را مطالبه خواهد كرد:

آيا باز هم على ‏عليه السلام را رها خواهند كرد؟

آيا جدايى از غدير را فاصله گرفتن از بهشت احساس نخواهند كرد؟

آيا زير پرچم سقيفه رفتن را گام نهادن در آتش و ورود به جهنم نخواهند دانست؟

آيا هنوز تا قيامت نرسيده نمى ‏توان از جهنمِ سقيفه نجات يافت و به بهشتِ غدير وارد شد؟

گويا فاصله غدير تا سقيفه تصويرى از فاصله بهشت و جهنم است. غدير پلى بر بهشت است كه سقيفه بر سر راه آن قرار گرفته تا معلوم شود كه بايد ايمان ما به ولايت على‏ عليه السلام آن قدر محكم باشد كه هنگام عبور از اين پل در جهنم سقيفه سقوط نكنيم.

به راستى كه هم هدايتِ غدير بُرنده است و هم ضلالتِ سقيفه، كه اگر تيزى اعتقاد به غدير بتواند سقيفه را بِبُرد و ريز ريز كند و نابود سازد، بهشت پايان اين مسير پر خطر خواهد بود، ولى اگر قيچىِ سقيفه كه در چنگال شيطان است در دلى جاى داشته باشد و غدير را از آن جدا سازد، راه بهشت هم بى‏ نشانِ آن گم خواهد شد و پايانى جز سقوط در جهنم نخواهد داشت.

آيه «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»[۲۴]

يكى از جلوه ‏هاى قرآنى غدير كه مورد غفلت قرار گرفته، فرازهاى دعا و زياراتى است كه در آنها به تبيين و تفسير آيات مربوط به واقعه غدير پرداخته شده است. در بسيارى از دعاها و زيارات -  به خصوص آنچه مربوط به شب و روز غدير است -  ناگفته ‏هايى از مسئله غدير به چشم مى‏ خورد كه در هيچ روايت ديگرى يافت نمى‏ شود.

در مواردى شأن نزول آيات و در مواردى استشهاد به آيه‏ هاى قرآن و در مواردى مصداق قرار دادن غدير براى آيه مزبور مطرح شده است. از جمله اين موارد است:«يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» :«روزى كه هر گروه از مردم را با امامشان صدا مى‏ زنيم».

«وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً»[۲۵] «و ما را براى متقين امام و پيشوا قرار ده».اين آيه و دعاى مربوط به آن از دو بُعد قابل بررسى است.

متن دعا

فرازى ديگر از دعا بعد از نماز روز عيد غدير چنين است: فَاسْأَلُكَ يا رَبِّ تَمامَ ما انْعَمْتَ عَلَيْنا ... ، وَ اجْعَلْ لَنا مِنَ الْمُتَّقينَ اماماً الى يَوْمِ الّدينِ، يَوْمَ يُدْعى كُلَّ اناسٍ بِامامِهِمْ[۲۶] پروردگارا، از تو مى ‏خواهم نعمتت را بر ما كامل كنى ...، و براى ما از متقين امامى تا روز قيامت قرار دهى، همان روزى كه هر گروه ازمردم با امامشان صدا زده مى‏ شوند.

نتيجه اعتقادى

در اين فراز دو آيه مزبور به صورت تضمين در كلام گنجانده شده است. آيه اول با تغيير «نَدْعُوا» به«يُدْعى»، و آيه دوم به صورت نتيجه‏ گيرى با افزودن «مِن» آمده است و فرموده: «مِنَ الْمُتَّقينَ». يعنى آنچه در قرآن است كلام امامان به خداست كه ما را براى متقين امام قرار ده، و در اين دعا با اشاره به همان آيه مى‏ گوييم: خدايا، براى ما از متقين امامى قرار ده، كه رواياتى نيز در اين باره وارد شده است.[۲۷]

از اين فرازِ دعاى غدير سه نكته درباره اين آيات به دست مى ‏آيد:

الف) امام غدير مظهر تقوا و موضع اعتماد

امام غدير موضع اعتماد و مظهر تقواست. در واقع ما كه از خدا امامى از متقين مى‏ خواهيم، براى آن است كه راهبر ما به سوى خداست و اگر مانند پيشوايان سقيفه فاسقى بعد از فاسقى باشد چگونه مى‏ توان در راه خدا پيرو آنان شد؟! امام باقر عليه السلام در بيان اين آيه مى‏ فرمايد: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً» يعنى امامان هدايت كننده هدايت شده، كه مردم توسط ما هدايت مى ‏شوند، و اين مخصوص آل محمد عليهم السلام است.[۲۸]

ب) امامت متقين تا قيامت

رشته اين امامت متقين بايد تا دامنه قيامت ادامه يابد، چرا كه خداوند فرموده: ؟«هر گروهى از مردم را با امامشان صدا میزنيم». بنا بر اين همه نسل‏ ها بايد از متقين امامى داشته باشند تا در روز قيامت پاسخگوى نداى الهى باشند.

ج) سرفرازى پيروان غدير در قيامت

آثار اصلى غدير در روز قيامت ظاهر مى ‏شود. در آن روز كه غديريان را با امامانشان فرا مى ‏خوانند، امام آنان با ديگران قابل مقايسه نخواهند بود، و آن روز است كه از انتخاب الهى خرسند و سرفراز خواهند شد.

در حديث آمده است: روز قيامت كه مى‏ شود خداوند عز و جل امامان هدايت و چراغ‏ هاى تاريكى و عَلَم ‏هاى تقوى، يعنى اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين‏ عليهم السلام را صدا مى ‏زند. سپس به آنان گفته مى‏ شود: شما و شيعيان تان از صراط عبور كنيد و بدون حساب وارد بهشت شويد. پس از آن امامان فسق فرا خوانده مى‏ شوند ... .[۲۹]

خطبه غدير و تقوى[۳۰]

پيامبرصلى الله عليه وآله در پايان بخش چهارم خطبه غدير بار ديگر اشاره به تقوى نمود و آيه ۱۰۲ سوره آل عمران را به عنوان خطاب قرائت كرد و فرمود: «مَعاشِرَ النّاسِ، اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» : «اى مردم، در برابر خدا حق تقوى را بجا آوريد و نميريد مگر آنكه مسلمان باشيد» ، اين به نوعى نتيجه گيرى از «رَضيتُ لَكُمُ الاسْلامَ ديناً» و «اِنَّ الدّينَ عِنْدَ اللَّهِ الاِسْلامُ:»و«وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ»بود، كه اگر خدا جز اسلام را نمى ‏پذيرد منظور از آن اسلامى است كه ولايت دوازده امام‏ عليهم السلام در آن باشد.

پيامبرصلى الله عليه وآله اكرم در آخرين فراز از بخش دهم خطبه غدير سفارش به تقوى كرد و آيه اول سوره مباركه حج را براى ترساندن مردم از روز قيامت قرائت كرد: «اِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَىْ‏ءٌ عَظيمٌ» و هشدار داد كه مرگ و معاد و حساب و ميزان و حساب در پيشگاه خدا و ثواب و عذاب را به خاطر داشته باشيد كه ترازوى دقيق الهى در برابر شماست.

مَعاشِرَ النّاسِ، التَّقْوى، التَّقْوى، وَ احْذَرُوا السّاعَةَ كَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «اِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَىْ‏ءٌ عَظيمٌ» .

اُذْكُرُوا الْمَماتَ وَ الْمَعادَ وَ الْحِسابَ وَ الْمَوازينَ وَ الْمُحاسَبَةَ بَيْنَ يَدَىْ رَبِّ الْعالَمينَ وَ الثَّوابَ وَ الْعِقابَ. فَمَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ اُثيبَ عَلَيْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَيْسَ لَهُ فِى الْجِنانِ نَصيبٌ:

اى مردم، تقوى را، تقوى را. از قيامت بر حذر باشيد همانگونه كه خداى عز و جل فرموده: «اِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيْى‏ءٌ عَظيمٌ» : «زلزله قيامت شيئ عظيمى است» .

مرگ و معاد و حساب و ترازوهاى الهى و حسابرسى در پيشگاه رب العالمين و ثواب و عقاب را به ياد آوريد. هر كس حسنه با خود بياورد طبق آن ثواب داده مى‏ شود، و هر كس گناه بياورد در بهشت او را نصيبى نخواهد بود.

صحابه و تقوى[۳۱]

از جمله مشهورترين آيات غدير آيه ‏اى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مكه به سوى غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد:

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»[۳۲]«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده‏ اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى ‏كند».

آنچه در اينجا قابل تأمل است اينكه: يكى از ريشه ‏هاى اساسى در مسئله ولايت، كه بعد از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله خيلى زود خود را نشان داد، كمبود تقوى و مراعات نكردن حضور خداوند متعال بود. مردمى كه خدا را در نظر نگيرند، خيلى راحت با تغيير شرايط دست از اعتقاد خود بر مى‏ دارند و هيچ ترس و واهمه ‏اى هم به خود راه نمى ‏دهند.

آنچه به معناى تقواى بازدارنده از انحراف است در آن مردم وجود نداشت، و جاى خالى اين ريشه اصيل اسلام به هر بهانه ‏اى مى ‏توانست زمينه فاصله گرفتن مردم از دين را آماده سازد.

اين همان چيزى بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله پيش از غدير خوف آن را داشت و درباره آن چنين تعبير فرمود: «وَ سَأَلْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ»[۳۳]

«اى مردم! از جبرئيل خواستم كه درباره ابلاغ اين پيام به شما مرا معذور بدارد به خاطر آنكه از كمى متقين خبر دارم»و در پى همين حقيقت بود كه آيه تبليغ نازل شد.

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...».

ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و تقوى[۳۴]

پيامبر صلى الله عليه وآله در فرازى از بخش چهارم خطبه غدير، تقوى و ايمان و اخلاص را مظهر ولاى على‏ عليه السلام و شقاوت را از آنِ مبغضين على ‏عليه السلام دانست. در فراز بعد با قرائت سوره عصر قسم ياد كرد كه مصداق «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» در آخر اين سوره على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام است:

اَلا وَ اِنَّهُ لا يُبْغِضُ عَلِيّاً اِلاّ شَقِىٌّ، وَ لا يُوالى عَلِيّاً اِلاّ تَقِىٌّ، وَ لا يُؤمِنُ بِهِ اِلاّ مُؤمِنٌ مُخْلِصٌ. وَ فى عَلِىٍّ وَ اللَّهِ نَزَلَتْ سُورَةُ الْعَصْرِ: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، وَ الْعَصْرِ، اِنَّ الاِنْسانَ لَفى خُسْرٍ»اِلاّ عَلِىٌّ الَّذى آمَنَ وَ رَضِىَ بِالْحَقِّ وَ الصَّبْرِ:

بدانيد كه با على دشمنى نمى‏ كند مگر شقى و با على دوستى نمى‏ كند مگر با تقوى، و به او ايمان نمى‏ آورد مگر مؤمن مخلص. به خدا قسم درباره على نازل شده است سوره »و العصر» :«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمانِ الرَّحيمِ، وَ الْعَصْرِ، اِنَّ الْإِنْسانَ لَفى خُسْرٍ» ، «قسم به عصر، انسان در زيان است» مگر على كه ايمان آورد و به حق و صبر راضى شد.

از جمله آياتى كه در غدير و در مورد منافقين و به خصوص ابوبكر و عمر بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد آيات ۵۲  - ۴۳سوره حاقّه است.

آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه در آيه ۴۸ «ولايت» را -  و طبق روايتى شخص على‏ عليه السلام را -  تذكر و يادآورى براى متقين مى‏ داند و مى ‏فرمايد:

«وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ». ارتباط ولايت با تقوى تحت عنوان تذكر جالب توجه است، و يادآور روايات بسيارى است كه ائمه‏ عليهم السلام شيعيان را سفارش به تقوى و پرهيزكارى فرموده‏ اند.

گويا مراعات نكردن تقوى زنگارى از گناه بر صفحه بلورين دل مى‏ كشد كه ديگر انعكاس هيچ نورى در آن ممكن نيست.

همان گونه كه اگر تقوى مراعات شود و صيقل صفحه دل مطلوب باشد انعكاس قوى‏ ترين نور كه ولايت است آثار و نتايج بسيارى به همراه خواهد داشت.درباره ارتباط ولايت و تقوى مراجعه شود به كتاب[۳۵]

هشدار به تقوى در خطبه غدير[۳۶]

در فراز پايانى خطبه غدير -  كه اواخر خطبه هم بود -  پيامبرصلى الله عليه وآله سفارش به تقوى كرد و آيه اول سوره حج را براى ترساندن مردم از روز قيامت قرائت كرد:«اِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَىْ‏ءٌ عَظيمٌ»و هشدار داد كه مرگ و معاد و حساب و ميزان و حساب در پيشگاه خدا و ثواب و عذاب را به خاطر داشته باشيد كه ترازوى دقيق الهى در برابر شماست.

منبع

دانشنامه غدیر،جلد ۶،صفحه ۱۵۰.

پانویس

  1. حجر /  ۴۶ ۴۵. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۵۹  - ۳۵۴.  
  2. زمر /  ۷۳.
  3. بحار الانوار: ج ۲ ص ۲۱ ح ۵۹ .
  4. بحار الانوار: ج ۷۰ ص ۹۷.
  5. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۳۰۱.
  6. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۹۶.
  7. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۱۹ ۲۱۳ ۲۰۱.
  8. صافّات /  ۷۱. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۲۹۶ ۲۹۵ ۲۸۷.
  9. صافّات /  ۷۱. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۲۹۶ ۲۹۵ ۲۸۷.
  10. اسرار غدير: ص ۱۴۹ بخش ۶ .
  11. آل عمران /  ۱۱۰.
  12. اعراف /  ۱۰۲.
  13. حديد /  ۲۷ ۲۶ ۱۶. مائده /  ۸۱ .
  14. مائده /  ۴۹.
  15. مائده /  ۳۲.
  16. مائده /  ۶۲ .
  17. مائده /  ۶۶ .
  18. شعراء /  ۲۲۳.
  19. آل عمران /  ۱۰۲. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۴۸  - ۴۴۶.
  20. اسرار غدير: ص ۱۴۸ بخش ۵ .
  21. بحار الانوار: ج ۳۲ ص ۲۳۳ ح ۱۸۶.
  22. حج /  ۱. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۵۰ ۴۴۹.
  23. اسرار غدير: ص ۱۵۷.
  24. . غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۸۵  - ۳۸۳.
  25. فرقان /  ۷۴.
  26. ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۸. الاقبال: ص ۴۷۵.
  27. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۳۸۵. تفسير القمى: ج ۱ ص ۱۰ و ج ۲ ص ۱۱۷. نور الثقلين: ج ۴ ص ۴۳. بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۱۳۵  - ۱۳۲ و ج ۶۷ ص ۲۷۶ و ج ۸۹ ص ۶۲ و ج ۹۵ ص ۳۰۶.
  28. بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۱۳۵.
  29. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۶۳.
  30. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۳۱  - ۲۲۳ ۱۸۶  - ۱۷۹.
  31. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۱۱.
  32. مائده /  ۶۷ .
  33. اسرار غدير: ص ۱۴۰ بخش ۲.
  34. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۸۶  - ۱۷۹. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۳۹.
  35. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۵۵ .
  36. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۰۶.