پرش به محتوا

حدیث ثقلین

از ویکی غدیر


رسول خدا صلی الله علیه وآله در این فراز از خطبه اشاره فرموده است به حدیث ثقلین که مشهور بین عامه و خاصه است؛ بنابراین در این‌جا راجع به «حدیث ثقلین» به بحث می‌پردازیم:

ثقلین – به کسرثاء- تثنیه ثقل- به کسر ثاء و سکون قاف- یا ثقلین- به فتح ثاء و قاف- تثنیهٔ ثقل- به فتح ثاء و قاف، و ثقل به کسر ثاء- به معنای سنگین و به فتح ثاء و قاف به معنای زاد و توشه مسافر است.

بعضی گفته‌اند: اساس و متاع مسافر است. پس اگر ثقلین – به کسر ثا- قرائت شود به معنای دو شیء سنگین است و این کنایه است از اینکه قرآن و عترت در معنا سنگیناند، یا عمل به دستورات کتاب و عترت بر مردم سنگین است. اما اگر ثقلین – به فتح ثاء و قاف- بخوانیم معنای حدیث این است که دو متاع نفیس برای شما مسافرین الی الله می‌گذارم که در حقیقت باری سفر آخرت بهترین زاد و توشهاند که آن دو قرآن و عترتند.

از جمله احادیثی که بر مرجعیت دینی اهل بیت و حجّیت سنت آنان دلالت دارد، حدیث «ثقلین» است. حدیثی که مورد اتفاق همه مذاهب اسلامی - اعم از شیعی و سنی است و هر یک از آنها به گونهای به این حدیث تمسک می‌کنند. این حدیث به طریق متواتر از عصر صحابه به بعد نقل شده و به لحاظ مضمون نیز از دلالت و معنای بالایی برخوردار است و حکایت از وصیّت پیامبر صلی الله علیه وآله و سفارش ایشان به امّتش تا روز قیامت دارد که با عمل به آن دستور و وصیّت، امّتش هرگز بی راهه نرفته و گمراه نخواهند شد.

متن حدیث

حدیث ثقلین با مضامین مختلف در صحیحترین کتابهای حدیثی اهل تسنن وارد شده است. اینک به نقل برخی از آنها می‌پردازیم:

۱. مسلم به سند خود از زید بن ارقم نقل می‌کند: قام رسول اللَّه صلی الله علیه وآله یوماً فینا خطیباً بماء یدعی خمّاً بین مکه والمدینه، فحمد اللَّه واثنی علیه ووعظ وذکّر ثمّ قال: امّا بعد، ألا یا أیّها الناس! فانّما أنا بشر یوشک ان یأتی رسول ربّی فأجیب وأنا تارک فیکم ثقلین: أوّلهما کتاب اللَّه فاستمسکوا به. فحثّ علی کتاب اللَّه ورغّب فیه ثمّ قال: واهل بیتی، اذکرکم اللَّه فی اهل بیتی، اذکرکم اللَّه فی اهل بیتی، اذکرکم اللَّه فی اهل بیتی…؛. روزی رسول خدا صلی الله علیه وآله کنار برکه آبی به نام خمّ، بین مکه و مدینه، ایستاد و برای جمعیّت خطبهای ایراد فرمود، در آن خطبه بعد از حمد و ثنای الهی و موعظه و تذکّر فرمود: ای مردم! همانا من بشری هستم که نزدیک است پیک الهی جان مرا گرفته و اجابت دعوت حقّ نمایم. من در میان شما دو چیز گران بها می‌گذارم: اوّل آنها کتاب خدا که در آن هدایت و نور است، کتاب خدا را گرفته و به آن تمسّک کنید. پیامبر صلی الله علیه وآله سفارش زیادی برای کتاب خدا فرمود و مردم را بر عمل به آن تشویق نمود. سپس فرمود: اهل بیتم، شما را سفارش می‌کنم در حقّ اهل بیتم و این جمله را سه بار تکرار نمود …[۱]

۲. احمد بن حنبل به سند خود از زید بن ثابت نقل می‌کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:

انّی تارک فیکم خلیفتین: کتاب اللَّه حبل ممدود ما بین السماء والأرض- أو مابین السماء إلی الأرض - وعترتی أهل بیتی، وانّهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض؛ همانا من در میان شما دو جانشین قرار می‌دهم: کتاب خدا، ریسمان کشیده شده ما بین آسمان و زمین و عترتم (اهل بیتم)، این دو از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند….[۲]

۳. ترمذی به سند خود از جابر بن عبداللَّه نقل می‌کند: در حجة الوداع، روز عرفه رسول خدا صلی الله علیه وآله را دیدم که بر شتری سوار بود و خطبه می‌خواند. شنیدم که حضرت می‌فرمود: یا أیّها الناس! قد ترکت فیکم ما إن اخذتم به لن تضلّوا: کتاب اللَّه وعترتی أهل بیتی؛ ای مردم! در میان شما چیزی می‌گذارم که اگر به آن تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم».[۳]

۴. حاکم نیشابوری به سند خود از ابو الطفیل از زید بن ارقم نقل می‌کند: رسول خدا صلی الله علیه وآله بین مکه و مدینه، کنار پنج درخت فرود آمد. مردم زیر درختان را جاروب نمودند، پیامبر صلی الله علیه وآله ایستاده به ایراد خطبه پرداخت، بعد از حمد و ثنای الهی و تذکّر و وعظ و بیان خواسته الهی، فرمود: ایّها الناس! إنّی تارک فیکم امرین لن تضلّوا ان اتبعتموهما وهما کتاب اللَّه واهل بیتی. ثمّ قال: أتعلمون إنّی اولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ - ثلاث مرّات - قالوا: نعم. فقال رسول اللَّه صلی الله علیه وآله: من کنت مولاه فعلیّ مولاه.

ای مردم! همانا من در میان شما دو چیز می‌گذارم که اگر از آن دو پیروی کنید هرگز گمراه نمی‌شوید: کتاب خدا و عترتم. سپس فرمود: آیا می‌دانید که من به مؤمنین از خود آنان سزاوارترم؟ این جمله را تکرار کرد. همگی گفتند: آری. آنگاه رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: هر که من مولای اویم این علی مولای اوست»[۴]

تکرار حدیث

ابن حجر می‌گوید: حدیث ثقلین طرق زیادی دارد که آن را بیش از بیست نفر از صحابه نقل کردهاند. در بعضی از آن طرق آمده است: پیامبر صلی الله علیه وآله در حجة الوداع، سرزمین عرفه به کتاب و عترت سفارش نمود. در برخی به غدیر خم اشاره شده است. در دستهای دیگر بعد از بازگشت از طائف آمده است. و هیچگونه تناقضی بین اینها نیست؛ زیرا مانعی نیست که رسول خدا صلی الله علیه وآله در مکانهای متعددی به ثقلین سفارش کرده باشد.[۵] حتی بنابر بعضی از نقلها پیامبر صلی الله علیه وآله هنگام وفاتش نیز به ثقلین: کتاب خدا و عترتش سفارش نمود…[۶]

با استقرا و جست و جوی مختصری پی می‌بریم که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله حدیث ثقلین را در پنج موضع ذکر کرده است:

۱. هنگام بازگشت از طائف در سال هشتم هجرت بعد از فتح مکه.[۷]

۲. روز عرفه، هنگامی که حضرت بر روی شتر قصواء خطبه می‌خواند.[۸]

۳. در مسجد خیف در منی در حجة الوداع.[۹]

۴. روز غدیر خم.[۱۰]

۵. در آخرین خطبهای که پیامبر صلی الله علیه وآله در روز رحلت خود ایراد فرمود.[۱۱]

حدیث ثقلین، وصیّت پیامبر صلی الله علیه وآله

قبلاً گفتیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در حقّ کتاب و عترتش، در مکانها و زمانهای مختلف و حتّی در آخر عمرش سفارش نمود و این خود قرینه و شاهدی بر مفاد حدیث وصیّت پیامبر صلی الله علیه وآله بر امّتش تا روز قیامت بوده است. شاهد مطلب این که مطابق نقل برخی از اهل تسنّن، حدیث ثقلین با لفظ وصیّت نقل شده است.

ابن منظور افریقی می‌گوید: «وفی حدیث النبیّ صلی الله علیه وآله: اوصیکم بکتاب اللَّه وعترتی؛ در حدیث پیامبر صلی الله علیه وآله است که فرمود: شما را به کتاب خدا و عترتم وصیّت می‌کنم».[۱۲]

ابن حجر مکّی می‌گوید: «وقد جاءت الوصیه الصریحه بهم فی عده احادیث منها حدیث: (انّی تارک فیکم)؛ در تعداد زیادی از احادیث، وصیّت صریح به اهل بیت علیهم السلام شده است که از جمله آنها، حدیث: «انّی تارک فیکم …» است…»[۱۳]

فهم نکات حدیث

۱. دو شی ء گران بها و سنگین

کلمهٔ «ثقلین» تثنیه است از ماده ثَقَل، به معنای متاع و توشه سفر و هر چیز نفیسی که احتیاج به محافظت داشته باشد[۱۴] یا از ماده ثِقل به معنای سنگینی است. ثعلبی می‌گوید: کتاب و عترت را ثقلین نامیدند؛ زیرا عمل به آن دو سنگین است و آنها را به دلیل بزرگ جلوه دادن قدر و منزلتشان ثقلین نامیدند.[۱۵]

ابن حجر مکّی می‌گوید: سمّی رسول اللَّه صلی الله علیه وآله القرآن وعترته - الأهل والنسل والرهط الأدنون - ثقلین؛ لأنّ الثقل کل شیء نفیس خطیر مصون، وهذان کذلک؛ اذ کل منهما معدن للعلوم اللدنیه والأسرار والحکم الإلهیه، ولذلک حثّ النبیّ صلی الله علیه وآله علی الاقتداء بهم والتعلّم منهم؛ رسول خدا صلی الله علیه وآله قرآن و عترت را ثقلین نامید. «ثقل» به هر چیز نفیسی گفته می‌شود و کتاب و عترت از این قبیل است؛ زیرا هر کدام از آن دو معدن علوم لدنّی و اسرار و حکمتهای الهیاند، از همین رو، پیامبر صلی الله علیه وآله مردم را به پیروی از آن دو تأکید و سفارش نموده است.[۱۶]

به بیانی دیگر: ثقل، عیاری است که برای تثبیت ترازو وضع می‌شود و آن دو به این دلیل به عیار تشبیه شده که کتاب و عترت مایه استقرار حیات و زندگانی مردمند؛ یعنی با از بین رفتن آن دو استقرار و طمأنینه از حیات مردم برچیده خواهد شد. در روایات آمده است: «اگر حجت روی زمین نباشد، زمین مضطرب خواهد شد».

۲. جامعیت کتاب و عترت

تعبیر به «ما إن تمسّکتم بهما» که به صورت مطلق آمده و به مورد خاصی تقیید نخورده، دلالت بر جامعیت و کمال علی الاطلاق کتاب و عترت دارد.

۳. هدایت مطلق در کتاب و عترت

تعبیر به «لن تضلّوا أبداً» که اطلاق «لن تضلوا» با «ابداً» تأکید شده و دلالت بر نفی ضلالت به‌طور مطلق دارد؛ یعنی هیچ نوع ضلالت بر شما عارض نخواهد شد. و در مقابل ضلالت، هدایت است که با اقتدا به آنها به انواع هدایت نایل خواهید شد؛ چه هدایت به نحو ارائه راه و چه هدایت به نحو رساندن به مقصد با دستگیری.

۴. مصاحبت ابدی

تعبیر به حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض‏ دلالت بر مصاحبت و معیّت ابدی بین قرآن و عترت دارد و این شامل تمام نشئه‌ها و عالمها؛ اعمّ از عالم دنیا، برزخ و قیامت می‌شود.

۵. لزوم تمسک به هر دو

تعبیر به مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أبداً و جمله فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا که در برخی از روایات آمده، دلالت بر لزوم تمسک به کتاب و عترت هر دو دارد، نه این که یکی را تمسک کرده و دیگری را رها سازیم. آنچه مانع از ضلالت است هر دو است نه یکی، قرآن به تنهایی هدایتگر نیست، احتیاج به مفسّر و مبیّن دارد که همان عترت است.

علامه مناوی می‌گوید: وفی هذا تلویح بل تصریح بأنّهما کتوأمین خلّفهما ووصّی امّته بحسن معاملتهما وایثار حقّهما علی أنفسهم والإستمساک بهما فی الدین…؛ در این حدیث - ثقلین - اشاره بلکه تصریح به این است که کتاب خدا و عترت همانند دوقلوییاند که رسول خدا صلی الله علیه وآله به عنوان هدایتگران بعد از خود معرفی کرده است و امّت خود را وصیت نموده که با آن دو به خوبی معاشرت کنند، آنان را بر خود مقدم بدارند و در دین به آن دو تمسک کنند.»[۱۷]

شیخ محمّد امین می‌گوید: فنظرنا فاذا هو مصرّح بالتمسک بهم، وبأنّ تباعهم کتباع القرآن علی الحق الواضح؛ با تأمل در حدیث به این نتیجه رسیدیم که پیامبر صلی الله علیه وآله سفارش اکید به تمسک به اهل بیت علیهم السلام نموده و این که متابعت از آنان، همانند متابعت و پیروی از قرآن به حقّ واضح است.[۱۸]

ابن الملک می‌گوید: التمسک بالکتاب العمل بما فیه وهو الإئتمار بأوامر اللَّه والإنتهاء بنواهیه. ومعنی التمسک بالعتره محبّتهم والإهتداء بهداهم وسیرتهم…؛ تمسک به کتاب به معنای عمل به دستورات قرآن است؛ به این معنا که به اوامر آن عمل کرده و از چیزهایی که نهی کرده چشم پوشی کنیم. و تمسک به عترت؛ یعنی آنان را دوست بداریم و به هدایت‌هایشان توجه کنیم تا هدایت یابیم». همین مضمون نیز از حسن بن علی سقاف شافعی رسیده است.[۱۹]

۶. بقای عترت تا روز قیامت

تعبیر به لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض‏ دلالت بر بقای عترت طاهره تا روز قیامت دارد؛ زیرا در صورتی که زمان از عترت خالی باشد، لازم می‌آید بین کتاب و عترت افتراق و جدایی حاصل شود و این معنا با صریح حدیث در عدم افتراق و جدایی بین آن دو منافات دارد.

ابن حجر می‌گوید: وفی احادیث الحث علی التمسک بأهل البیت علیهم السلام اشاره إلی عدم انقطاع متأهل منهم للتمسک به إلی یوم القیمة، کما إنّ الکتاب العزیز کذلک؛ ولهذا کانوا اماناً لأهل الأرض…؛ در این حدیث اشاره به جدا نشدن کسانی از اهل بیت علیهم السلام با قرآن است که اهلیّت برای تمسّک به او تا روز قیامت داشته باشند؛ همان گونه که کتاب عزیز این چنین است. در روایات آمده است که اهل بیت علیهم السلام امان برای اهل زمینند…[۲۰]همین معنا از سمهودی شافعی نیز رسیده است.[۲۱]

۷. أعلمیّت اهل بیت علیهم السلام

در برخی از روایات جمله لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ آمده است که دلالت بر اعلمیّت اهل بیت علیهم السلام بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله دارد؛ خصوصاً این که رسول خدا صلی الله علیه وآله آنان را به کتاب خدا مقرون ساخته و در حقیقت آنان را عِدل کتاب خدا و مفسّر آن معرفی کرده است.

ابن حجر می‌گوید: کلّ منهما معدن العلوم اللدنیه والحکم العلیه والأحکام الشرعیه؛. هر کدام از کتاب و عترت معدن علوم لدنّی و حکمتهای بزرگ و عالی و احکام شرعیاند».[۲۲]

تفتازانی بعد از نقل حدیث ثقلین می‌گوید: ألا تری انّه قرنهم بکتاب اللَّه تعالی فی کون التمسّک بهما منقذاً عن الضلاله، ولامعنی للتمسک بالکتاب الّا الأخذ بما فیه من العلم والهدایه، فکذا فی العتره؛ آیا نمی‌بینی که چگونه پیامبر صلی الله علیه وآله اهل بیت خود را به کتاب خود مقرون ساخته است؟ این نیست مگر به جهت تمسک به کتاب و عترت که انسان را از ضلالت و گمراهی نجات خواهد داد. و معنای تمسک به کتاب و عترت آن است که به علم و هدایتی که نزد آن دو است اخذ کرده و عمل نماییم».[۲۳]

۸. عصمت اهل بیت علیهم السلام

از جمله اموری که به وضوح از حدیث شریف استفاده می‌شود، عصمت و حجیت اقوال و افعال اهل بیت علیهم السلام، و به تعبیر دیگر، حجیت سنّتِ اهل بیت علیهم السلام است، که این مطلب را از چند موضع حدیث می‌توان اثبات کرد:

الف) اقتران اهل بیت به کتاب خدا؛ آن کتابی که به نصّ قرآن هرگز در او باطل راه نخواهد داشت. پرواضح است که صدور هر مخالفتی با قرآن - چه از روی عمد یا سهو یا غفلت - افتراق و جدایی از قرآن به حساب می‌آید، اگر چه عنوان معصیت بر آن صادق نباشد، همانند مخالفتهایی که با سهو یا غفلت و نسیان همراه باشد.

استاد توفیق ابوعلم، نویسنده مصری می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه وآله اهل بیت علیهم السلام خود را به کتاب عزیز خداوند مقرون ساخته است، کتابی که هرگز در او باطل نفوذ نخواهد کرد و هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد. واضح است که صدور هر نوع مخالفت با احکام دین افتراق و جدایی از قرآن محسوب می‌گردد، در حالی که پیامبر صلی الله علیه وآله خبر از عدم جدایی این دو داده است. از همین رو، حدیث دلالتی ظاهر و آشکار بر عصمت اهل بیت علیهم السلام دارد. و پیامبر صلی الله علیه وآله که این حدیث را در مواقف بسیاری ذکر کرده در پی این هدف است که امّت خود را صیانت کرده و آنان را سفارش به استقامت بر تمسک به این دو نموده، تا در امور مختلف - اعم از اعتقادات و فروع - به ضلالت و گمراهی گرفتار نشوند…[۲۴]

ب) در روایت مسلم بن حجاج و دیگران آمده است که پیامبر صلی الله علیه وآله قبل از سفارش به کتاب و عترت فرمود: إنّما أنا بشر یوشک أن یأتی رسول ربّی فأجیب. این مقدمه دلالت دارد بر این که رسول خدا صلی الله علیه وآله درصدد است تا برای بعد از خود مرجعی دینی معیّن کند، که عهده‌دار وظایف او تا روز قیامت گردد. می‌دانیم که جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله در ادایِ وظایف، همانند خود حضرت باید از عصمت برخوردار باشد.

ج) پیامبر صلی الله علیه وآله طبق حدیث مسلم، قرآن را این گونه توصیف می‌کند: در آن هدایت و نور است و آن به مثابه ریسمانی است که هر کس به آن چنگ زند بر هدایت واقعی است و هر کس که آن را رها سازد بر ضلالت است. همین حکم برای عترتی است که مقرون به کتاب خدا و عِدل آن شده است.

د) طبق روایت احمد بن حنبل، حضرت فرمود: لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض‏ تعبیر به «لن» تصریح به جدا نشدن قرآن و عترت از یکدیگر تا روز قیامت دارد. و عدم افتراق کنایه از مخالفت نکردن - ولو سهوی - عترت با هیچ‌یک از تعلیمات قرآن است و این معنا تنها با عصمت اهل بیت علیهم السلام تناسب دارد. و اگر قرار باشد اهل بیت علیهم السلام خطاکار باشند، قطعاً از قرآن جدا شده‌اند؛ زیرا در قرآن هیچ گونه خطا و سهوی وجود ندارد.

هـ) در برخی از روایات ثقلین، درباره قرآن می‌خوانیم: حبل ممدود من السماء الی الارض؛ قرآن ریسمانی کشیده شده از آسمان به سوی زمین است.» آسمان محلّ نزول رحمت است. از همین رو امر شده که دستها را هنگام دعا به سوی آسمان بالا بریم. قرآن مانند ریسمان و حلقه وصلی بین خدا و بندگان است، هرکس به آن تمسک کند. به‌طور حتم از سرچشمه زلال معارف الهی بهره‌مند شده است. عترت پیامبر صلی الله علیه وآله نیز این‌طور است. هر کس به آنان اقتدا کرده و از آنان اطاعت کند به منبع فیض و کمال مطلق رسیده و به سعادت دنیا و آخرت واصل شده است و این مستلزم عصمت اهل بیت علیهم السلام، همانند قرآن است.

و) در روایت ترمذی از پیامبر صلی الله علیه وآله نقل شده: فانظروا بم تخلّفونی فیهما؛ نظر و تأمل کنید که چگونه حقّ مرا در مورد این دو جانشین مراعات خواهید کرد.» این تعبیر به تنهایی دلالت بر لزومِ اطاعت آن دو به‌طور مطلق دارد و لذا با عصمت سازگار است.

ز) در غالب روایات آمده است: ما إن أخذتم بهما لن تضلّوا که با «لن» به کار رفته است؛ یعنی با تمسک به کتاب و عترت - که هرگز از یکدیگر جدا پذیر نیستند - هرگز گمراه نخواهید شد و این، تنها با عصمت سازگاری دارد؛ زیرا مخالفت با واقع نیز نوعی ضلالت و گمراهی است و هر که معصوم نباشد این احتمال در حقّ او صادق است. در نتیجه لازم می‌آید که تبعیّت کننده از اهل بیت علیهم السلام ایمن از ضلالت به‌طور مطلق نباشد، در حالی که این معنا مخالف با ظاهر بلکه نصّ و صریح حدیث ثقلین است.

مقصود از تمسک و اخذ به کتاب و عترت، مجرّد دوست داشتن آن دو و احسان و اکرام و احترام به آنها و ادای حقوق واجب و مستحب آن دو نیست؛ همان گونه که از کلام برخی از اشخاص- که عادتشان وارونه جلوه دادن حقایق است، همانند ابن حجر مکی - استفاده می‌شود؛ زیرا به‌طور حتم این معنا خلاف ظاهر بلکه نصّ روایات است.

ح) در برخی از روایات ثقلین می‌خوانیم که پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: فلا تقدّموهما فتهلکوا؛ بر این دو پیشی نگیرید که هلاک خواهید شد.» این تعبیر نیز به نوبه خود دلالت بر عصمت کتاب و عترت دارد.

احتجاج به حدیث ثقلین

حافظ حموینی در «فرائد السمطین»[۲۵] به سندش از سلیم بن قیس نقل کرده که گفت: علی علیه السلام را در مسجد رسول خدا صلی الله علیه وآله در زمان خلافت عثمان مشاهده کردم، در حالی که جماعتی با هم سخن می‌گفتند… آن گاه به مفاخره بین مهاجرین و انصار اشاره می‌کند، در حالی که حضرت علی علیه السلام ساکت بود و او و اهل بیتش هیچ گونه حرفی نمی‌زدند. مردم رو به حضرت کرده و عرض کردند: ای ابوالحسن! چرا سخن نمی‌گویید؟ حضرت فرمود: هر کدام از این دو قبیله فضیلت خود را ذکر کرد و به حق هم گفت. آن گاه آنان را به فضل الهی که همان رسول خدا صلی الله علیه وآله بود تقریر نمود… تا این که بعد از ذکر جملهای از فضایل فراوانش که همگی به آنها اقرار می‌کردند، فرمود:

شما را به خداوند سوگند می‌دهم آیا به یاد دارید که رسول خدا صلی الله علیه وآله ایستاده خطبه ای خواند که بعد از آن چنین خطبهای نخواند، و فرمود: ای مردم! همانا من در میان شما دو چیز گرانبها قرار می‌دهم: کتاب خدا و عترتم اهل بیتم، پس به آن دو تمسک کنید که هرگز گمراه نخواهید شد؛ زیرا [خداوند] لطیف خبیر مرا خبر داده و به من عهد کرده که هرگز این دو از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا بر من در کنار حوض وارد شوند. عمر بن خطّاب در حالی که شبیه شخص غضبناک شده بود، گفت: ای رسول خدا! آیا تمام اهل بیت علیهم السلام تو مراد است؟ حضرت فرمود: خیر، ولی اوصیایم، که اول آنها برادرم و وزیرم و وارثم و خلیفه من در میان امتم و سرپرست هر مؤمنی بعد از من است. او اول آنان است. سپس فرزندم حسن علیه السلام سپس فرزندم حسین علیه السلام، سپس نه نفر از اولاد حسین علیهم السلام، یکی پس از دیگری تا بر من در کنار حوض وارد شوند. آنان گواهان خدا در روی زمین و حجتهای خدا بر خلق و خزینه داران علم و معدنهای حکمت خدایند. هر کس آنان را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده و هر کس آنان را نافرمانی کند خدا را نافرمانی کرده است. تمام کسانی که در آن مجلس حاضر بودند، گفتند: ما گواهی می‌دهیم که رسول خدا صلی الله علیه وآله چنین فرمود.[۲۶]

و نیز ابن مغازلی به سندش از عامر بن واثله نقل کرده که گفت: «من با حضرت علی علیه السلام روز شوری در اتاق بودیم که شنیدم حضرت می‌فرمود: من بر شما به چیزی احتجاج می‌کنم که نه عربی و نه عجمی به غیر آن نمی‌تواند احتجاج نماید. آن گاه فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم ای مردم! آیا در میان شما کسی هست که قبل از من خدا را به وحدانیت ستوده باشد؟ همگی گفتند: هرگز… و فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا می‌دانید که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: من دو چیز گرانبها در میان شما به یادگار می‌گذارم کتاب خدا و عترتم، که اگر به آن دو تمسک کنید هرگز گمراه نخواهید شد و این دو از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا بر من در کنار حوض کوثر وارد شوند؟ گفتند: آری….[۲۷]

امام حسین علیه السلام بعد بیعت مردمی با او در امر خلافت فرمود: ما حزب غالب خداییم، و ما عترت نزدیک رسول خداییم و ما اهل بیت پاک اوییم، و ما یکی از دو شیئ گران بهاییم که جدّم در میان امتش به یادگار گذاشت. و ما عِدل کتاب خداییم که در آن تفصیل هر چیزی است. کتابی که هرگز از هیچ طرف باطل در آن راه ندارد. پس در مورد تفسیر قرآن بر ما اعتماد می‌شود …[۲۸]

و نیز هنگام صلح با معاویه فرمود: … ما حزب پیروز خداییم و عترت پاک رسولش و اهل بیت پاک و مطهّر او می‌باشیم. و ما یکی از دو شیئ گران بهاییم که رسول خدا صلی الله علیه وآله آن دو را در میان شما به ارمغان گذاشته است. پس طاعت ما واجب شده و همراه به طاعت خداست …[۲۹]

سند حدیث ثقلین

حدیث از مسلمات و در حقیقت فوق حد تواتر است و تمام علمای اسلام از جمیع فرق، این حدیث را نقل کردهاند و شاید مشهورتر از آن حدیثی نباشد که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرموده‌اند. برخی از مآخذی که این حدیث را نقل کرده‌اند:

اکمال الدین، شیخ صدوق، ج۱، ص ۲۴۰، ح ۶۴؛ معانی الاخبار، ص ۹۰، ح۴؛ عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص ۴۶؛ کتاب سلیم بن قیس، ص۱۲۱؛ الاعلام الوری، شیخ طبرسی، ص ۳۹۶؛ کتاب الغیبه، نعمانی، ص ۴۲، باب ۲، ح۲ و الاحتجاج طبرسی، ج۱، ص ۶۶ به بعد و …

حدیث ثقلین با این بیان در خطبهٔ غدیر یا در بیانهای دیگر و در جاهای دیگر به لسان رسول خدا صلی الله علیه وآله به گونهای تفسیر این آیه شریفه می‌باشد: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا[۳۰] «حبل الله» همان ثقلین است که عصمت هر دوی این نقلها به گفتار الهی تضمین شده است در مورد «کتاب الله» خداوند می‌فرماید: لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ؛ هیچ گونه باطلی، نه از پیش او و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی‌آید.[۳۱]

در مورد عترت پیامبر صلی الله علیه وآله خداوند می‌فرماید: إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا؛ خداوند فقط می‌خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.[۳۲]

ایجاد اختلاف و گمراهی و هلاکت توسط مردم یعنی دوری از صراط مستقیم الهی و چنگ نزدن به «حبل الله» است؛ لذا در روایات مختلف و احادیث مشهور نسبت به عدم تفرقه، عدم اختلاف و هلاکت هشدار داده شده است پیامبر صلی الله علیه وآله می‌فرمایند: ترکتم علی المحجه البیضاء آلتی لیلها کنهارها …؛ من شما را بر راه روشنی رها کردم که شبش همانند روز روشن است، پس راه واضح است به حدی که سیر کننده در آن گمراه نمی‌گردد.[۳۳]

از دیگر احادیثی که سفارش به عدم گمراهی، عدم تفرقه، و عدم اختلاف توصیه شده است به ترتیب حدیث ثقلین، حدیث امان، حدیث سفینه، و حدیث قرطاس (یوم الخمیس) می‌باشد که در ذیل متن آن آورده می‌شود:

۱. حدیث ثقلین

اِنّی تارِک فِیکُمُ الثَّقَلَیْن کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی ما اِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا بَعدی ابداً؛ همانا در میان شما دو شییء گرانبها می‌گذارم؛ یکی کتاب خدا و دیگری عترتم که اگر به آن دو تمسک کنید هرگز بعد از من گمراه نمی‌شوید.[۳۴]

۲. حدیث امان

النُّجُومُ أمَانٌ لِأهْلِالسَّمَاءِ وَأهْلِ بیتی أمَانٌ لأمتی مِنَ الِاخْتِلَافِ فاذا خالفتها قبیله مِنَ الْعَرَبِ اخْتَلَفُوا فَصَارُوا حِزْبَ ابلیس.

ستارگان، مأمن برای اهل آسماناند و اهل بیتم نیز مأمن برای امّتم از اختلاف؛ هرگاه با آنان گروهی از عرب مخالفت نمایند بینشان اختلاف افتاده و جزء حزب شیطان می‌شوند.[۳۵]

۳. حدیث سفینه

مَثَلُ أَهْلِ بیتی کسفینه نُوحٍ مَنْ رکبها نجی وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هلک؛ مثل اهل بیتم همانند کشتی نوح است؛ که هرکس بر آن سوار شود نجات یافته و هرکس از آن تخلّف کند هلاک شود.[۳۶]

۴. حدیث یوم الخمیس (قرطاس)

گرچه در این روز نگذاشتند پیامبر صلی الله علیه وآله سخن را مکتوب نمایند اما از قرائن کاملاً مشخص است که سخن از وصایت و پیروی از کتاب الله و عترت است نه اینکه فقط پیروی از قرآن، و با توجه به اینکه در این جمله پیامبر صلی الله علیه وآله در آن روز سخن از «لن تضلوا بعدی» است، این جمله در دیگر احادیث ثقلین، امان، سفینه، نیز آمده است و همگی یک مفهوم که تمسک به حبل الله و کتاب الله با هم لازم است را دارند. حضرت فرمودند:

ايتُونِي بِدَوَاةٍ وَ قِرْطَاسٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدِي؛ دوات و کاغذی برای من بیاورید تا برای شما مطالبی بنویسم که هرگز بعد از من گمراه نشوید. آنگاه عمر با اهانت گفت: دَعَوُا الرَّجُلُ فَإِنَّهُ يَهْجُرُ حَسْبُنَا كِتابَ اللَّهِ؛ این مرد را رها کنید که او هذیان می‌گوید و کتاب خدا ما را کفایت می‌کند. آنگاه پس از این سخن بین اصحاب تنازع شد درا ین هنگام حضرت فرمود: قُومُوا عَنِّي لَا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعِ؛ ‏از نزد من برخیزید که نزد من منازعه کردن شایسته نیست.[۳۷]

نظر دکتر تیجانی درباره حدیث ثقلین

اگر این حدیث نزد شیعه و سنی بلکه تمام مسلمانان با اختلاف در مذهبشان، صحیح است، پسچرا برخی از مسلمانان به آن عمل نمی‌کنند؟ و اگر تمام مسلمانان به این حدیث عمل کرده بودند می‌توانست وحدت اسلامی قوی بین آنها ایجاد گردد به حدّی که بادها نتواند آنها را به حرکت درآورده و طوفانها آن را از جا برکند و کسی معترض آن نشده و دشمنان اسلام آن را سست نگردانند. آری به حسب اعتقاد من، این تنها راه خلاصی مسلمانان و نجات آنهاست و ماسوای آن باطل و گفتاری بی معناست و کسی که در قرآن و سنّت نبوی تتبع کرده و بر تاریخ مطّلع بوده و در آن با عقلش تدبّر کرده، مرا در این امر بدون شک موافقت خواهد کرد.

و نیز می‌گوید: این وحدت به‌طور حتم خواهدآمد، بخواهند یا نخواهند؛ زیرا خداوند سبحان برای آن پیشوایی از ذریّه مصطفی قرار داده که زمین را پر از عدل و داد خواهدکرد همان گونه که از ظلم و جور پر شده باشد و این امام همانا از عترت طاهره است.[۳۸]

پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: ان تمسکتم بهما تمسک به قرآن و عترت نتیجه می‌دهد و آن لن تضلوا یعدی ابداً یعنی هدایت در مقابل ضلالت فقط ما یک راه برای عدم گمراهی و هدایت داریم تمسک به اهل بیت علیهم السلام و قرآن. تمسک به صراط مستقیم الهی که همان پیامبر صلی الله علیه وآله و اهل بیت آن حضرت می‌باشند تنهاترین راه می‌باشد همانگونه که قرآن می‌فرمایند: وَ أنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ[۳۹]و [بدانید] این است راه راست من؛ پس، از آن پیروی کنید. و از راه‌ها[ی دیگر] که شما را از راه وی پراکنده‌می‌سازد پیروی مکنید. ما صراطهای مستقیم یا ادیان از طرف خداوند نداریم فقط یک صراط مستقیم می‌باشد و فقط یک دین داریم آن هم اسلام است: إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ[۴۰]

حدیث ثقلین و نفی پلورالیزم دینی

معتقدین در پلورالیزم دینی، حقّ مطلق، نجات و رستگاری را منحصر در یک دین و مذهب و پیروی از یک شریعت و آیین نمی‌دانند .. و به بیان دیگر اینکه پلورالیزم دینی یعنی اینکه حقیقت مطلق، مشترک میان همه ادیان است و آئینهای مختلف در واقع جلوه‌های گوناگون «حقّ مطلق» اند؛ و در نتیجه، پیروان تمام ادیان و مذاهب، به هدایت و نجات دست می‌یابند. با تعریف و بیانی که از پلورالیزم دینی شد واضح است که این عقیده دقیقاً خلاف آیات قرآن، غدیر و حدیث ثقلین است؛ زیرا در آیات بیان شده در این قسمت واضح است که راه فقط صراط مستقیم الهی و دین فقط اسلام است و ادیان دیگر با آمدن دین مبین اسلام نسخ شده و اسلام نیز بر پایهٔ غدیر و صراط مستقیم الهی یعنی اطاعت از امیرالمؤمنین علیه السلام و اوصیاء ایشان تعریف شده است؛ بنابراین اعتقاد به غدیر و حدیث ثقلین این نظریه را باطل می‌کند؛ زیرا طبق روایات و آیات، بدون قیول ولایت، راه نجاتی برای کسی نیست.

خداوند در قرآن می‌فرماید: فَذلِکُمُ اللهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّی تُصْرَفُون[۴۱]این است خدا، پروردگار حقیقی شما، بنابراین بعد از حق چیزی جز گمراهی وجود دارد؟ پس چگونه شما را از حق بازمی‌گردانند؟

البته بعضی می‌گویند راه‌های دیگر نیز حق است و راه اهل بیت علیهم السلام احق است که این نیز طبق آیه ۳۲ سوره یونس حرف باطل و سخن نادرستی است. و اما در روایات نیز پلورالیزم دینی رد شده است و تنها عمل از بر مبنای اطاعت از اهل بیت علیهم السلام و دستورات آنها قبول می‌شود و در آخرت همانگونه که در کتاب وسایل الشیعه آمده: «شخصی را در پیشگاه خداوند می‌آورند که سالها نماز خوانده است ولی او را به جهنم می‌برند به دلیل اینکه پاهای خود را در وضو گرفتن به جای مسح کردن غسل کرده است.»[۴۲]اگر کسی صدها سال روزه بگیرد، نماز بخواند، انفاق می‌کند ولی ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را نداشته باشد وارد جهنم می‌شود.[۴۳]حال با توجه به آیات الهی و حدیث ثقلین و این دو روایت اخیر آیا عقیده و نظریه پلورالیزم دینی رد نمی‌شود؟

نکاتی پیرامون حدیث ثقلین

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله چرا قرآن را ثقل اکبر و اهل بیت علیهم السلام را ثقل اصغر معرفی فرموده است؟ آنچه در این مورد به نظر می‌رسد این است که عترت مفسر و مبین کتاب است. پس فسلفه وجود وصی و امام در بعد رسول خدا صلی الله علیه وآله حفظ کتاب از تحریف است که عمل به دستورات آسمانی سنگینتر است یعنی سختتر است یا اینکه فهمیدن کتاب مشکل‌تر است. احتمال دیگر آن است که کتاب کلام خدا است و اصولاً حسابش جدا است، فقط چیزی که هست فهمیدن کتاب بدون عترت امکان‌پذیر نیست؛ بنابراین، کتاب بدون عترت گمراهی است. روی همین اصل است که فرمود: لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ. به عبارت دیگر، قرآن و عترت کنار یکدیگرند و کسی که طالب سعادت دنیا و آخرت است باید به هر دو تمسک جوید و لذا فرمود: ما إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً که مفهوم کلام این است که تمسک به یکی از آن دو موجب گمراهی است پس کسی که گفت: حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّه‏ فهمیده یا نفهمیده بیهوده سخن گفت و راه غلط پیمود و کسانی که از او متابعت کرده و می‌کنند- ایضاً- راه غلط رفته و می‌روند. چگونه می‌توان گفت: «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّه‏» حال آنکه بعضی از آیات در قرآن مشاهده می‌شود که اگر تفسیر عترت نبوده انسان به گمراهی می‌افتاد و ما اگر بخواهیم نمونه‌های آن را در این مقام ذکرکنیم از بحث خارج می‌شویم.

پانویس

  1. صحیح مسلم، ج 7، ص 122.
  2. مسند احمد، ج 5، ص 181.
  3. صحیح ترمذی، ج 5، ص 621.
  4. مستدرک حاکم، ج 3، ص 110.
  5. صواعق المحرقه، ص 89 و 90.
  6. همان، ص 124.
  7. المطالب العالیه، ج 4، ص 56؛ صواعق المحرقه، ص 75؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 139؛ کنز العمال، ج 15، ص 144، طبع حیدر آباد.
  8. ینابیع الموده، ص 34.
  9. همان.
  10. همان؛ حلیة الاولیاء، ج 9، ص 64؛ صحیح مسلم، ج 7، ص 122 و 123.
  11. مرجعیت دینی اهل بیت علیهم السلام، ص 121-119؛ السیره الحلبیه، ج 3، ص 300.
  12. لسان العرب، ماده ثقل.
  13. صواعق المحرقه، ص 90.
  14. قاموس المحیط، ماده ثقل.
  15. لسان العرب، ماده ثقل.
  16. الصواعق المحرقه، ص 90.
  17. فیض القدیر، ج 3، ص 14.
  18. دراسات اللبیب، ص 232.
  19. المرقاة فی شرح المشکاه، ج 5، ص 600.
  20. صحیح شرح العقیده الطحاویه، ص 654.
  21. الصواعق المحرقه، ص 149.
  22. جواهر العقدین، ص 244.
  23. صواعق المحرقه، ص 149.
  24. شرح مقاصد، ج 2، ص 222.
  25. فرائد السمطین، ج 1، ص 312.
  26. اهل البیت علیهم السلام فاطمة الزهراء، ص 75.
  27. مناقب، ابن مغازلی، ص 112.
  28. ینابیع الموده، ص 21.
  29. تذکره الخواص، ص 198؛ امام‌شناسی، آقای رضوانی، ص141-118.
  30. آل عمران/ 103.
  31. فصلت/ 42.
  32. احزاب / 33.
  33. مسند احمد، ج4.
  34. صحیح ترمذی، ج 5، ص 621.
  35. مستدرک حاکم، ج 3، ص 149.
  36. مستدرک حاکم، ج 2، ص 343.
  37. صحیح البخاری، ج 7، ص 155؛ صحیح مسلم، ج 3، ص 1259، کتاب الوصیة.
  38. فاسألوا اهل الذکر، ص 22 و 23.
  39. انعام / 153.
  40. آل عمران / 19.
  41. یونس / 32.
  42. حضرت ابو عبد اللّٰه علیه السلام فرمودند:شصت یا هفتاد سال بر شخصی می‌گذرد ولی حقّ تعالی از او نمازش را قبول نمی‌کند. راوی می‌گوید:محضر امام علیه السلام عرض کردم:چگونه این‌طور می‌باشد؟ حضرت فرمودند: به خاطر آن که وی آنچه را که حقّ عزّ و جلّ امر به مسحش نموده را می‌شوید. وسائل الشیعه، ج‏1، ص 419.
  43. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمود: یا عَلِیُّ! لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ مِثْلَ ما قامَ نُوحٌ فِی قَوْمِهِ، وَ کانَ لَهُ مِثْلُ أُحُدٍ ذَهَبآ فَأَنْفَقَهُ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ مُدَّ فِی عُمْرِهِ حَتّی حَجَّ أَلْفَ عامٍ عَلی قَدَمَیْهِ، ثُمَّ قُتِلَ بَیْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ مَظْلُوماً، ثُمَّ لَمْ یُوالِکَ یا عَلِیُّ، لَمْ یَشَمَّ رائِحَةَ الْجَنَّةِ وَ لَمْ یَدْخُلها؛ ای علی! اگر بنده‌ای خدای را به اندازه‌ای که نوح میان قوم خود مردم را به سوی خدا دعوت می‌کرد، عبادت کند و به اندازه کوه احد طلا داشته باشد و آن را در راه خدا انفاق کند وآن قدر عمر او طولانی شود که هزار حج به جای آورد و بین صفا و مروه کشته شود، اما به ولایت تو ای علی معتقد نباشد، بوی بهشت به مشام او نخواهد رسید. بشارة المصطفی، ص 94؛ بحارالأنوار، ج 27، ص 194، ح 53؛ مناقب (خوارزمی)، ص 67، ح 40.