عبدالله بن عباس

از ویکی غدیر

اتمام حجت با غدير[۱]

  از نمونه‏ هاى بارز اتمام حجت و استدلال و يادآورى ‏هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند متعال و چهارده معصوم‏ عليهم السلام و اصحاب گرامشان صورت گرفته است.

تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال حديث غدير را روايت كرده‏ اند نيز به گونه‏ اى جهاد خود را در مقابله با اهل سقيفه به نمايش گذاشته ‏اند.

يكى از اصحاب معصومين‏ عليهم السلام كه با غدير اتمام حجت نموده عبداللَّه بن عباس است:

۱. معاويه در سال اول حكومتش پس از شهادت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به مدينه آمد. در آنجا مجلسى تشكيل داد و از امام حسن و امام حسين ‏عليهما السلام و عبداللَّه بن جعفر و ابن‏ عباس و عده ‏اى ديگر دعوت كرد و همه جمع شدند.

در آن مجلس احتجاجات بسيارى بر معاويه شد. از جمله ابن عباس گفت:

پيامبر ما صلى الله عليه و آله افضل مردم و سزاوارترين آنها و بهترينشان را در غدير خم براى امتش منصوب نمود، و با على‏ عليه السلام بر امت اتمام حجت كرد و به آنان دستور اطاعت از او را داد ... ، و به آنان خبر داد كه هر كس صاحب اختيارش پيامبر است على هم نسبت به او صاحب اختيار است.

(در روايتى چنين است:) اى معاويه، آيا تعجب مى‏ كنى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خم و در موارد زيادى نام امامان را برد و حجت را بر آنان تمام كرد و دستور به اطاعت آنان داد؟!

در آن مجلس عبداللَّه بن جعفر هم گفت: اى معاويه، من از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم در حالى كه حضرت بر فراز منبر بود و من و عمر بن ابى ‏سلمة و اسامة بن زيد و سعد بن ابى ‏وقاص و سلمان و ابوذر و مقداد و زبير در برابر او نشسته بوديم. حضرت فرمود: آيا من نسبت به مؤمنين صاحب اختيارتر از خودشان نيستم؟ گفتيم: بلى يا رسول اللَّه ... . فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه».

معاويه گفت: اى حسن، اى  حسين، اى ابن عباس، عبداللَّه بن جعفر چه مى‏ گويد؟ ابن ‏عباس گفت: تو به آنچه مى‏ گويد ايمان نمى ‏آورى. اكنون سراغ كسانى كه نام برد بفرست و از آنان سؤال كن.

معاويه كسى را سراغ عمر بن ابى‏ سلمة و اسامة بن زيد فرستاد و از آنان نيز سؤال كرد. آنان شهادت دادند كه آنچه عبداللَّه بن جعفر مى ‏گويد از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ‏اند همانگونه كه او مى‏ گويد.[۲]

۲. ابان از سليم نقل مى‏ كند كه گفت: در مجلس معاويه، ابن‏ عباس رو به او كرد و گفت:

پيامبر ما براى امتش افضل مردم و سزاوارترين آنان و بهترين آنان را در غدير خم و در موارد بسيارى منصوب نمود و به وسيله او حجت را بر مردم تمام كرد و به آنان دستور اطاعت او را داد. و به آنان خبر داد كه او نسبت به خودش به منزله هارون نسبت به موسى است، و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از اوست، و هر كس كه او وليش بوده على وليّش است، و هر كس كه او صاحب اختيارتر از خودش بر او بوده على‏ عليه السلام نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است.

و او خليفه ‏اش در بين مردم و وصىّ اوست، و هر كس از او اطاعت كند خدا را اطاعت كرده، و هر كس او را عصيان كند خدا را عصيان كرده و هر كس او را دوست بدارد خدا را دوست داشته و هر كس با او دشمنى كند با خدا دشمنى كرده است.

ولى مردم او را انكار كردند و او را حق او را نشناختند و ولايت غير او را پذيرفتند.

معاويه گفت: اى ابن‏ عباس، سخن بزرگى از دهانت خارج مى‏ نمايى.[۳]

۳. ابن‏ عباس در روايتى واقعه غدير را اين گونه نقل كرده است: خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد على ‏عليه السلام را براى مردم منصوب كند و آنان را به ولايت او خبر دهد. اين بود كه در روز غدير خم به ولايت او قيام نمود.[۴]

۴. ابن‏ عباس داستان غدير را نقل مى‏ كند و مى ‏گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله در حضور مردم بازوى على‏ عليه السلام را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه...». سپس ابن ‏عباس مى‏ گويد: به خدا قسم با اين اقدام بيعت على‏ عليه السلام بر گردن مردم واجب شد.[۵]

روايت حديث غدير[۶]

يكى از صحابه كه حديث غدير را نقل كرده عبداللَّه بن عباس (م ۶۸ ق) است. نسائى در «الخصائص» ماجرايى مفصل از ابن‏ عباس نقل كرده، كه در آن ابن ‏عباس حديث غدير را نقل كرده است. اين ماجرا را در مدارک زير نيز نقل كرده ‏اند:

احمد در مسند خود، حاكم در «المستدرک»، خوارزمى در «المناقب»، حافظ بيهقى، محب ‏الدين طبرى «الرياض»، «ذخائر العقبى»، حموينى در «فرائد السمطين»، ابن ‏كثير شامى در «البداية و النهاية»، هيثمى در «مجمع الزوائد»، گنجى در «الكفاية» ابن ‏عساكر در «الاربعين الطوال»، ابن ‏حجر در «الاصابة».

همچنين در مدارک زير حديث غدير را از ابن ‏عباس نقل كرده‏ اند:

محاملى در امالى خود، وصابى شافعى در «الاكتفاء»، متقى هندى در «كنز العمال»، سيوطى در «تاريخ الخلفاء»، قرشى در «شمس الاخبار»، المرشد باللَّه در «الامالى»، بدخشانى در «نزل الابرار»، سجستانى در «كتاب الولاية»، ابن ‏كثير در تاريخش، ابوبكر شيرازى در «فى ما نزل من القرآن»، ابواسحق ثعلبى در «الكشف و البيان»، حاكم حسكانى، فخرالدين رازى در تفسيرش، عزالدين موصلى حنبلى، نظام ‏الدين نيشابورى در تفسيرش، آلوسى در «روح المعانى»، بدخشانى در «مفتاح النجا».[۷]

نقل آيه تبليغ براى غدير[۸]

  از جمله مشهورترين آيات غدير آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...»[۹] است.

اختصاص آن به غدير هم نزد شيعه و غير شيعه از مسلمات است، و بين مفسرين و محدثين اهل‏ سنت مشهور است، اگر چه بعضى از آنان در صدد انحراف شأن نزول آيه بوده ‏اند، كه از جمله آنها عده‏ اى از بزرگان علماى اهل‏ سنت هستند.[۱۰]

همچنين يكى از كسانى كه اسناد كتاب‏ها و روايات مربوط به آيه «بَلِّغْ» به آنها منتهى مى ‏شود ابن ‏عباس.[۱۱]

منبع

دانشنامه غدير،جلد ۱۴،صفحه ۵۳۴.

پانویس

  1. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۵۲ . چهارده قرن با غدير: ص ۹۳،۹۲. اسرار غدير: ص ۲۹۱،۲۹۰.
  2. كتاب سليم: حديث ۴۲. بحار الانوار: ج ۳۳ ص ۲۶۶.
  3. كتاب سليم حديث ۴۲.
  4. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۲۰ ح ۴۹۸.
  5. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۶۳ .
  6. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۵۴.
  7. الخصائص (نسائى): ص ۷۰. مسند احمد: ج ۱ ص ۳۳۱. المستدرک (حاكم): ج ۳ ص ۱۳۲. المناقب (خوارزمى): ص ۷۵. رياض (محب ‏الدين طبرى): ج ۲ ص ۲۰۳. البداية و النهاية (ابن ‏كثير): ج ۷ ص ۳۳۷. مجمع الزوائد (هيثمى): ج ۹ ص ۱۰۸. الكفايه (گنجى): ص ۱۱۵. الاصابة (ابن ‏حجر): ج ۲ ص ۵۰۹ . كنز العمال (متقى هندى): ج ۶ ص ۱۵۳. تاريخ الخلفاء (سيوطى): ص ۱۱۴. شمس الاخبار (قرشى): ص ۳۸. نزل الابرار (بدخشانى): ص ۲۱،۲۰. تاريخ ابن ‏كثير: ج ۷ ص ۳۴۸. تفسير فخر رازى: ج ۳ ص ۶۳۶ . تفسير نيشابورى: ج ۶ ص ۱۹۴. روح المعانى (آلوسى): ج ۲ ص ۳۴۸.
  8. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۸۷ .
  9. مائده /  ۶۷ .
  10. نفحات الازهار: ج ۸ ص ۱۹۵ - ۲۵۷.
  11. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰۴.