قسط الهی از دیگر مفاهیمی است که پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر با تکیه بر مفهومی قرآنی به آن پرداخته است.

عبارت قائِمٌ بِالْقِسْطِ در خطبه اشاره به آیه ۱۸ سوره آل عمران دارد که در آن قیام به قسط صفت خداوند است؛ یعنی بعد از شهادت به توحید، شهادت به عدل الهی یکی از اصول مذهب شیعه می‌باشد.

برخی شارحان این قسمت از خطبه غدیر هویت قائمان به قسط را با تکیه بر روایات مشخص کرده‌اند: در روایتی از امام باقر علیه السلام مقصود از اولوا العلم، پیامبران و جانشینان آنها دانسته شده‌اند که برای ایجاد قسط به پا خاسته‌اند.

صفت قائم به قسط در قرآن

قائِمٌ بِالْقِسْطِ در این عبارت خطبه اشاره به آیه‌ای است که خداوند در آن می‌فرماید:  شَهِدَ اللَّهُ أنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم‏؛ خدا در حالی که برپا دارنده عدل است [با منطق وحی، با نظام مُتقن آفرینش و با زبان همه موجودات‏] گواهی می‌دهد که هیچ معبودی جز او نیست و فرشتگان و صاحبان دانش نیز گواهی می‌دهند که هیچ معبودی جز او نیست معبودی که توانای شکست‌ناپذیر و حکیم است (آل عمران:۱۸).

به‌گفته صاحب کتاب اطیب البیان، در این آیه طبق نظر اکثر مفسران این کلام، صفت «الله» است؛ یعنی بعد از شهادت به توحید، شهادت به عدل الهی، که خداوند یگانه عادل است، یکی از اصول مذهب شیعه می‌باشد. چون قیام به قسط دلالت دارد بر اینکه جمیع افعال الهی موافق با حکمت و مصلحت است و ذره‌ای کار قبیح و لغو از او صادر نمی‌شود.[۱]

این موضوع هم ثابت است؛ زیرا عدل به معنای گذاشتن هر چیزی را در جای خود دانسته شده است.[۲] چنان‌که ظلم، گذاشتن چیزی در غیر جای خود است؛ بنابراین می‌توان گفت: اگر خدا عادل نباشد، پس باید ظالم باشد؛ چون بین ظلم و عدل واسطه نیست. اگر -فی المثل- حق مخلوق را به او داد، پس عادل است و در غیر این صورت، ظالم است. تضییع حق دیگری ظلم است و ظلم قبیح است؛ بلکه قبح ظلم از مستقلات عقلیه[یادداشت ۱] است و خداوند متعال از قبایح منزه است؛ چون قبیح نقص است و با مقام واجب الوجود منافات دارد. از طرفی، چنان‌که ظلم نقص است، عدل کمال است. دهنده کمالات به اتصاف آن کمالات نسبت به دیگران اولی است.[۳]

صفت قائم نیز بر ساحت کبریایی اطلاق می‌شود و به‌معنای آن است که قوام همهٔ امور و تدبیر نظام جهان و همهٔ نفوس بشری وابسته به قیوم ساحت کبریایی خواهد بود؛ ولی به بشر «قائم» گفته می‌شود به معنای به پا خاستن مقابل نشستنگ پس قائم در هر دو مورد مشابه یکدیگر هستند، ولی در معنا تباین کامل و کلی دارند.

پس معیار همانا معنا، حقیقت و مصداق است؛ نه لفظ که به‌طور عاریتی به بشر گفته می‌شود قائم است، یعنی به پاخاست و از حالت قعود برخاست؛ ولی صفت قائم به ساحت کبریایی اطلاق شده به معنای آن است که قوام موجودات امکانی و نفوس بشری بر ساحت کبریائی است که از آن تعبیر نیز به صفت قیوم می‌شود. پس لفظ قائم در هر دو مورد مشابه است، ولی در حقیقت و مصداق تباین کلی دارند و معیار در حقیقت و مصداق است، نه مشابه‌بودن لفظ مانند اطلاق لفظ اسد بر انسان شجاع که به‌طور مجاز است.[۴]

معنای قائم بالقسط

درباره معنای عبارت «قائم بالقسط» در خطبه غدیر در برخی منابع چنین آمده است:

  • معنای اول: قوله‏ (قائِماً بِالْقِسْطِ) أی قائما بالعدل فی تقسیم الارزاق و الآجال و فی تقریر الاقضیة و الاحکام و هو حال من اللّه أو نصب علی المدح و قیل یحتمل أن یکون صفة للمنفی أی لا إله قائما بالقسط الا هو و هو بعید لفظا و معنا أما لفظا فبالفصل بین الصفة و الموصوف و المشهور انه لا یجوز و أما معنا فلانه لا یلزم منه نفی إله غیره مطلقاً لان النفی راجع الی القید غالباً.؛ مراد از قول قائم به قسط اقامه عدل در تقسیم روزی‌ها و مرگ و تعیین احکام و داوری‌ها است. این حالت خداوند است یا در حالت مضاف‌الیه برای مدح و ستایش است. گفته شد که ممکن است صفت نفی باشد، یعنی خدایی جز او نیست که عدل را اقامه کند. این از نظر لفظ و معنا بعید است. اما از نظر لفظ، با جداکردن صفت از موصوف است. مشهور این است که جایز نیست. اما از نظر معنا، به این دلیل است که مستلزم نفی هیچ معبودی جز او به‌طور مطلق نیست، زیرا نفی معمولاً به تقیید اشاره دارد.[۵]
  • معنای دوم: و قام بالقسط و العدل فی خلقه و عدل علیهم فی حکمه) یعنی أنّه سبحانه خلقهم و أوجدهم علی وفق الحکمة و مقتضی النظام و المصلحة و أجری فیهم الأحکام التکوینیّة و التکلیفیّة علی مقتضی عدله و قسطه قال تعالی ‏ شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ  قال الطبرسیّ: أی أخبر بما یقوم مقام الشهادة علی وحدانیته من عجیب حکمته و بدیع صنعته، و شهدت الملائکة بما عاینت من عظیم قدرته و شهد أولوا العلم بما ثبت عندهم و تبیّن من صنعه الّذی لا یقدر علیه غیره. قال: و روی عن الحسن أنّ فی الایة تقدیما و تأخیرا و التقدیر شهد اللّه أنّه لا إله إلّا هو قائما بالقسط، و شهدت الملائکة أنّه لا إله إلّا هو قائما بالقسط، و شهد أولو العلم أنّه لا إله إلّا هو قائما بالقسط، و القسط العدل الّذی قامت به السّماوات و الأرض، و رواه أصحابنا أیضا فی التفسیر، و قیل: معنی قوله قائما بالقسط أنّه یقوم باجراء الأمور و تدابیر الخلق و جزاء الأعمال بالعدل کما یقال: فلان قائم بالتدبیر أی یجری فی أفعاله علی الاستقامة.؛ او در آفرینش خود عدل و داد را برقرار کرد و در حکم خود با آنها به انصاف رفتار نمود؛ یعنی او، سبحانه و تعالی، آنها را آفرید و بر اساس حکمت و مقتضای نظم و مصلحت، آنها را آفرید و احکام تکوینی و الزامی را مطابق با مقتضای عدل و انصاف خود در آنها اجرا نمود؛ خدا در این باره فرمود: «خدا كه همواره به عدل، قيام دارد، گواهى مى‌دهد كه جز او هيچ معبودى نيست؛ و فرشتگانِ [او] و دانشوران [نيز گواهى مى‌دهند كه] جز او، كه توانا و حكيم است، هيچ معبودى نيست». طبرسی می‌گوید: یعنی ما را از آنچه در مقام شهادت به یگانگی او و شگفتی‌های حکمت و شگفتی‌های آفرینش اوست، آگاه ساخت. فرشتگان به آنچه از قدرت عظیم او دیدند، شهادت دادند و اهل دانش به آنچه از آفرینش او برایشان ثابت شده بود و برایشان روشن شده بود، گواهی دادند، چیزی که هیچ‌کس دیگری قادر به آن نیست. او می‌گوید: از حسن روایت شده است که در آیه، تقدم و تأخر وجود دارد و معنای آن این است که خداوند گواهی می‌دهد که خدایی جز او نیست که عدالت را برپا می‌دارد و فرشتگان گواهی می‌دهند که خدایی جز او نیست که عدالت را برپا می‌دارد و اهل دانش گواهی می‌دهند که خدایی جز او نیست که عدالت را برپا می‌دارد و عدالت، همان عدلی است که آسمان‌ها و زمین به وسیله آن برپا شده‌اند. اصحاب ما نیز آن را در تفسیر روایت کرده‌اند و گفته شده است: معنای فرموده «اقامهٔ عدل» این است که او امور و تدبیر خلقت و پاداش اعمال را به عدالت برقرار می‌کند، همان‌طور که گفته می‌شود: فلانی تدبیر می‌کند، یعنی اعمال خود را به حق انجام می‌دهد.[۶]

قائمان به قسط در روی زمین چه کسانی هستند؟

برخی شارحان این قسمت از خطبه غدیر هویت قائمان به قسط را با تکیه بر روایات مشخص کرده‌اند: العیاشی: عن جابر، قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن هذه الآیة: شَهِدَ اللَّهُ أنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ قال أبو جعفر علیه السلام: «شَهِدَ اللَّهُ أنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فإن الله تبارک و تعالی یشهد بها لنفسه، و هو کما قال. فأما قوله: وَ الْمَلائِکَةُ فإنه أکرم الملائکة بالتسلیم لربهم، و صدقوا و شهدوا کما شهد لنفسه. و أما قوله: وَ أولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ فإن اولی العلم الأنبیاء و الأوصیاء، و هم قیام بالقسط، و القسط: العدل فی الظاهر، و العدل فی الباطن: أمیر المؤمنین علیه السلام؛ عیاشی از جابر نقل کرده است که از امام باقر علیه السلام دربارهٔ آیهٔ «خدا كه همواره به عدل، قيام دارد، گواهى مى‌دهد كه جز او هيچ معبودى نيست؛ و فرشتگانِ [او] و دانشوران [نيز گواهى مى‌دهند كه] جز او، كه توانا و حكيم است، هيچ معبودى نيست» پرسیدم؛ حضرت فرمودند: خداوند متعال در این آیه خودش به وجودش شهادت می‌دهد و او همان‌گونه است که خودش دربارهٔ خودش گفته است و اما عبارت «وَالْمَلائِکَةُ» او فرشتگان را به‌خاطر این که تسلیم پروردگارشان هستند، گرامی داشته است. آنها راست گفتند و شهادت دادند، همچنان که خداوند بر خودش شهادت داد. اما در عبارت «أولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ» مقصود از اولوا العلم، پیامبران و جانشینان آنها هستند و آنها کسانی هستند که برای ایجاد قسط به پا خاسته‌اند. قسط همان عدالت در ظاهر است و عدالت در باطن امیر المؤمنین علیه السلام می‌باشد.[۷]

پیامبر صلی الله علیه و آله «قائم به قسط به امر الهی

در زیارتنامه رسول الله صلی الله علیه و آله (زیارتی که از جاهای دور خوانده می‌شود) چنین آمده است: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا قَائِماً بِالْقِسْط؛ سلام بر تو ای برپادارنده قسط.[۸]

بدین‌گونه مسلمانی که پیامبر خود و هادی خویش به دین خدا را زیارت می‌کند، آن حضرت را این‌گونه (برپادارنده قسط) توصیف می‌نماید.[۹]

پانویس

  1. اطیب البیان، ج۴، ص۲۷۰.
  2. معجم مفردات الفاظ القرآن، ص۵۵۱–۵۵۲.
  3. شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۱۹۹.
  4. درخشان پرتوی از اصول کافی، ج‏۳، ص۲۸۴.
  5. شرح الکافی، ج‏۶، ص۳۵۹.
  6. منهاج البراعة، ج‏۱۱، ص۱۰.
  7. البرهان، ج‏۱، ص۶۰۴.
  8. اقبال الاعمال، ج۳، ص۱۲۳؛ بحارالانوار، ج۹۷، ص۱۸۳؛ ترجمه الحیاة، ج‏۵، ص۲۴۷.
  9. شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۱۹۹-۲۰۳.
  1. در علم اصول فقه دلیل عقلی و به عبارت جامع‌تر احکام عقلی بر دو قسم هستند: مستقلات عقلی و غیر مستقلات عقلی.

منابع

  • أطیب البیان فی تفسیر القرآن؛ عبدالحسین طیب، تهران: انتشارات اسلام، ۱۳۷۸ش.
  • الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنة؛ سید علی بن موسی بن طاووس، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم: مکتب الإعلام الإسلامی، ۱۴۱۸ق.
  • بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار؛ محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
  • البرهان فی تفسیر القرآن؛ هاشم بن سلیمان بحرانی، قم: مؤسسة البعثة (مرکز الطباعة و النشر)، ۱۴۱۵ق.
  • ترجمه الحیاة: دایرةالمعارفی اسلامی علمی پژوهشی که روش زندگی فردی و اجتماعی؛ محمدرضا حکیمی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۰ش.
  • درخشان پرتوی از اصول کافی؛ محمد حسینی همدانی، قم: ناشر مؤلف، ۱۴۰۵ق.
  • شرح خطبه غدیر؛ محمدرضا شریفی، اصفهان: انتشارات نورالحیات، ۱۴۴۶ق.
  • شرح الکافی (الأصول و الروضة)؛ محمدصالح بن احمد مازندرانی؛ تحقیق: ابوالحسن شعرانی، تهران: المکتبة الإسلامیه، ۱۳۸۲ق.
  • مفردات ألفاظ القرآن؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، بیروت: دار الشامیة، ۱۴۱۲ق.
  • منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة؛ حبیب‌الله بن محمد خویی، تحقیق: ابراهیم میانجی، شرح: حسن حسن‌زاده آملی و محمدباقر کمره‌ای، تهران: مکتبة الاسلامیه، ۱۴۰۰ق.