پرش به محتوا

علم امیرالمومنین علیه السلام

از ویکی غدیر

حکمت الهی در انتصاب امیرالمؤمنین علیه السلام

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله در طول ۲۳ سال احکام زیادی را بیان نمودند و در سال آخر عمر شریفشان در حجة الوداع دو حکم آخر یعنی بیان احکام حج و اعلان ولایت را به صورت عمومی برای مردم بیان کردند که آخرین حکم الهی در اجتماع یکصد و بیست هزار نفری مردم و در سرزمین غدیر خم با حضور آن حضرت و قرائت خطبهای مفصل صورت گرفت. احکامی از جمله نماز، روزه، زکات، حج و خصوص حکم ولایت، چون همگی ازناحیهٔ پروردگار است، قطعاً دارای حکمت است که اهل بیت علیهم السلام در بیان خود بعضی از این حکمتها را برای احکام ذکر نمودند. در مورد بیان آخرین حکم الهی که اعلان ولایت است؛ گرچه مردم باید بدون چون و چرا همانگونه که در قسمت قبل در مقدمه متعرض آن شدیم، قبول کرده و اطاعت نمایند لکن مبلّغ اعظم غدیر صلی الله علیه وآله قبل و ما بعد فراز مَن کُنتُ مولاه فَهذا عَلیٌ مولاه حکمت این سرپرستی و صاحب اختیاری علی علیه السلام و امامت بر مسلمین را با بیان فضائل آن حضرت ذکر نموده‌اند.

با این شیوه بیان به پرسش: «چرا علی علیه السلام و دیگری خیر؟!» در روز غدیر و تا قیامت پاسخ داده شد. بالاترین فضیلت نورانی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام وصایت و خلافت و جانشینی ایشان است که در روز غدیر به صورت علنی اعلان گردید؛ و خطیب اعظم در طول خطبه بر روی منبر غدیر فضائلی از آن حضرت بیان کردند که می‌توان از آنها به حکمتهای انتخاب امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره نمود و نمی‌توان به صراحت بیان کرد که پیامبر صلی الله علیه وآله از طرف خداوند امیرالمؤمنین علیه السلام را معرفی نمود، چون این فضائل را دارند و علت انتخاب و انتصاب را اینها برشمریم بلکه باید به جای کلمهٔ علت، حکمت بنامیم. علت گزینش نزد پروردگار است و ما بدون خواستن علت، سرتسلیم در مقابل امر خداوند و انتخابش فرود می‌آوریم همانگونه که خداوند را یگانه می‌دانیم و اقرار به رسالت حضرت خاتم داریم و علت نمی‌خواهیم پذیرش ائمه غدیر به عنوان امامان هدایتگر باید بدون علت قبول کنیم حال اگر پیامبر صلی الله علیه وآله فضائلی را ذکر می‌کنند اینها علت تام انتخاب خداوند نیست.

در ذیل بعضی از فضائل بیان شده در طول خطبه به عنوان حکمتهای انتخاب امیرالمؤمنین علیه السلام توسط خداوند اشاره می‌کنیم:

  1. ملازمت علی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه وآله.
  2. جایگاه‌های اخوت، وصایت، خلافت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام.
  3. بیان منزلت و جایگاه علی علیه السلام نسبت به پیامبر صلی الله علیه وآله که همانند هارون علیه السلام نسبت به موسی علیه السلام می‌باشد.
  4. اعطای انگشتری به سائل توسط علی علیه السلام و نزول آیه ولایت در مورد ایشان.
  5. فضیلت دارا بودن علم الهی و تأویل و تفسیر آیات قرآن و بیان حلال و حرام.
  6. اول ایمان آورنده به رسول خدا صلی الله علیه وآله و دارا بودن بالاترین رتبه ایمان.
  7. حفظ جان پیامبر صلی الله علیه وآله در جنگها و جانفشانی برای ایشان.
  8. اولین نمازگزار و عبادت کننده با رسول خدا صلی الله علیه وآله از مردان.
  9. خوابیدن در بستر رسول خدا صلی الله علیه وآله در لیلة المبیت و حفظ جان ایشان در زمان هجرت از مکه به مدینه.
  10. بیان ثقلین و اینکه علی علیه السلام عِدلِ قرآن می‌باشند.
  11. اعطای لقب امیرالمؤمنین علیه السلام فقط برای آن حضرت و دستور سلام با این لقب به ایشان.
  12. قرابت علی علیه السلام با رسول خدا صلی الله علیه وآله.
  13. نزول سوره «هل اتی – انسان» در مورد علی علیه السلام.
  14. وجود جانشینان علی علیه السلام از نسل پیامبر صلی الله علیه وآله و نسل علی علیه السلام.
  15. «سوره العصر» و فضیلت ایمان علی علیه السلام.
  16. صراط مستقیم و نزول سوره حمد در مورد علی علیه السلام.
  17. بیان آیات قرآن در مورد فضائل علی علیه السلام و جایگاه دوستان آن حضرت در بهشت.
  18. بیان آیات قرآن در مورد دشمنان علی علیه السلام و جایگاه آنها در دوزخ.
  19. بیعت با علی علیه السلام بیعت با خداوند است.

برهان فضیلت و افضلیّت

خداوند عالَم، به اقتضای رحمت واسعهٔ خود دائم به بندگانش نشانه‌هایی را در آفاق و در انفس از طریق اسبابی می‌نمایاند تا جویندگان هدایت، مسیر را واضح بیابند و دیگر عذری بر آنها باقی نماند. یکی از اساسیترین نشانه‌ها و در عین حال اسباب هدایت انسانها نعمت عقل است که در وجود همهٔ انسانها نهاده شده است. با پیروی عقل هر کسی می‌تواند حق را بجوید و راه سعادت را بپوید.

أمیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: کَفَاکَ مِنْ عَقْلِکَ مَا أَوْضَحَ لَکَ سُبُلَ غَیِّکَ مِنْ رُشْدِکعقل تو برای روشن سازی (و جداسازی) راه‌های گمراهی- از هدایتت کافی است.[۱]

عقل به عنوان حجّت إلهی چون چراغی حقایق را نشان می‌دهد و پرده از چهرهٔ زشت باطل برمی‌دارد و حقّ انتخاب در انسان پدیدمی‌آورد، چنانچه فرمود: إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً؛ ما به راستی راه را به انسان نشان دادیم، او [خود] یا شکرگزار [می­شود] یا ناسپاس[۲]عدّه ای به دستور عقل عمل می‌کنند و سعادت را از آن خود می‌کنند و کسانی هم پیرو هوای نفس خود می‌شوند و راه شقاوت را پیش گرفته و در چاه گمراهی سقوط می‌کنند.

قرآن کریم می‌فرماید:أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُون؛ پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته [و از روی علم] گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مُهر زده و بر دیده‌اش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟[۳]

این حسن یا سوء اختیار است که بندگان را به دو گروه گوناگون تقسیم می‌کند، چنانچه فرمود: وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا یُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدین؛ برخی از آنها ایمان بدان [قرآن] ایمان می‌آورند و بعضی ایمان نمی‌آورند و پروردگار تو به فسادگران داناترست.[۴]خداوند به حکم عقل آن قدر ارزش قائل است که اگر کسی غیر از خدا را بپرستد، از او می‌خواهد که برهان و دلیل قاطع بر آن داشته باشد، و در صورتی که از استدلال بر معبودش عاجز شد، آن خدای دروغین را رها کند. در آیهٔ کریمه می‌فرماید: وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ؛ و هر کس همراه با خدا، معبود دیگری که بر آن برهان ندارد، بخواند، پس همانا حساب آن شخص فقط با خداست، حقیقتاً هیچگاه کافران رستگار نخواهند شد.[۵]

در متن خطابهٔ غدیر رسول خدا صلی الله علیه وآله قاهریّت خداوند را یکی با قدرت و دیگری با برهان‌های بُرندهاش بیان می‌دارد، آنجا که فرمود: قَهَرَ جَمِیعَ الخَلقِ بِقُدرَتِهِ وَ بُرهَانِهِ؛ خداوند بر همهٔ آفریدگانش، با قدرت و برهانش چیره است. قرآن که خود برهانی از سوی پروردگار است.[۶]در مواضعی خطاب به مخاصمان و مخالفان توحید، نبوّت و حقیقت اعلام می‌دارد: ... هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ؛ برهان [و دلیل محکم] خود را بیاورید، اگر راستگویید.[۷]

رسول خدا صلی الله علیه وآله که عقل اول و عقل کلّ در تمام عالم وجود است و همچنین فرستادهٔ همان خداوندِ قاهر با برهان و بیان می‌باشد، در خطبهٔ قرّاء خود، برهانی اقامه می‌کند که جای هر شکّ و شبهه ای را برمی‌چیند و حقّ را به تمام معنا بیان می‌دارد. در قسمتهایی از کلام خود برهانی را می‌گنجاند که کم خردترین آنانها هم وقتی بدان نظر کنند، حق را می‌یابند. این برهان نمی‌تواند چیزی جز برهان افضلیّت باشد، همان برهانی که خداوند متعال هم در جای جای قرآن کریم از آن سخن می‌گوید. هرچند کلام دربارهٔ این برهان توضیح واضحات است، اما برای تبیین بیشتر آن در خطبه و تطبیقش با آیات قرآن کریم، گفته می‌شود: عقل انسان هیچ وقت به مساوات جاهل و عالم حکم نمی‌کند، بلکه همیشه عالم را بر جاهل غالب می‌داند، پاکی و ناپاکی را برابر به جا نمی‌آورد و مؤمن را با کافر یکسان نمی‌شمارد. به همین حکمِ عقل، قرآن کریم ارشاد می‌کند و در آیات متعدّد به صورت استفهام انکاری و غیر آن، دائم ما را متذکر می‌سازد:... قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْباب؛ بگو: آیا کسانی که می‌دانند و کسانی که نمی‌دانند یکسانند؟ تنها خردمندانند که پندپذیرند.[۸]قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبیث…؛ بگو: پلید و پاک یکسان نیستند، هر چند کثرت پلید[ها] تو را به شگفت آوَرَد.[۹]أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُون؛ آیا کسی که مؤمن است، چون کسی است که نافرمان است؟ یکسان نیستند.[۱۰]

أمیرالمؤمنین علی علیه السلام که صاحب غدیر است، در این راستا گفتاری متین دارد که در لابلای کلام خود به آیات دیگری غیر از آیات فوق استشهاد نموده و از این رو به‌طور مستقلّ از ذکر آنها اجتناب به عمل آمد. حال توجه شما را به متن حدیث جلب می‌نماییم: … و همانا مردم در ورطهٔ هلاک افتادند، زمانی که پیشوایان هدایت را با پیشوایان کفر برابر و مساوی قرار دادند و گفتند: همانا طاعت واجب است برای هر کسی که جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله شود، چه نیکوکار و چه فاجر، دلیل هلاکت آنها به راستی همین است. خداوند سبحان فرمود:أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؛ آیا ما مسلمانان را چون مجرمان قرار دهیم، (هرگز!) چگونه است که اینگونه حکم می‌کنید؟[۱۱]

و همچنین خدای متعال فرمود: هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ؛ آیا کور و بینا مساویاند یا آیا تاریکیها و نور برابرند؟[۱۲]

خداوند - در مورد پیشوایان کفری که مردم از نادانی به آنها نام امامان هدایت را نهادند، و حال آن که غاصبان أهل حقّ بودند و به امامان گمراهی در ستمشان اعانت کردند- می‌فرماید: إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ. [این بت­ها و طاغوت­ها‏] جز نامهایی بیش نیستند که شما و پدرانتان نامگذاری کرده‌اید، [و] خدا بر [حقّانیت‏] آنها هیچ دلیلی نفرستاده است.[۱۳]

پس خداوند سبحان از دروغ بزرگ آنها بر أهل ایمان به این گفتارش خبر داده است: إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ؛ تنها کسانی دروغ پردازی می‌کنند که به آیات خدا ایمان ندارند.[۱۴]

و گفتار دیگرش که فرمود.. وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ.[۱۵]و کیست گمراه‌تر از آنکه بی‌راهنمایی خدا از هوسش پیروی کند؟ بی‌تردید خدا مردم ستمگر را راهنمایی نمی‌کند.

أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ؛ آیا کسی که مؤمن است، چون کسی است که نافرمان است یکسان نیستند؟.[۱۶]

و قول دیگر او که فرمود: أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ هُوَ أَعْمی؛[۱۷]‏آیا کسی که بر بینهای از پروردگارش قرار دارد، مانند کسی است که نابینا است.

پس خداوند عزّوجلّ بین حقّ و باطل در بسیاری از آیات قرآن فرق گذاشته است و برای بندگان عذری در مخالفت أمری بعد از این بیان و برهان باقی نگذاشته است، و آنها را در شبهه ای از أمرش رها نکرده است.

قوم غاصب (خلفای غاصبی که بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله به زر و زور بر کرسی خلافت تکیه زدند) در اختلاف بعد از پیامبرشان و تفرقه اندازی بین أمّت و فروپاشی امر مسلمانان و تجاوز به جانشینان واقعی رسول خدا صلی الله علیه وآله قطعاً سوار بر ظلم و کفر شده‌اند، این در حالی بود که خداوند ثواب بر طاعت و عقاب بر معصیت را بر همگان تبیین کرده بود، اما آنها پیرو هواهای خود شدند و امر خدا و رسولش را ترک کردند. این همان است که خداوند متعال فرمود: وَ ما تَفَرَّقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّنَةُ[۱۸]و اهل کتاب دستخوشِ پراکندگی نشدند، مگر پس از آنکه برهان آشکار برای آنان آمد.[۱۹]

با ملاحظهٔ این آیات و روایت مذکور می‌توان نتیجه گرفت که عقل انسان دنبال کسی می‌رود که بهتر و درستتر او را هدایت کند و نجاتش دهد. خود هدایت یافته باشد تا از دیگری دستگیری نماید. هر عاقلی در دو راهیِ انتخاب شخصی که أصلح، أفضل، أعلم و أشجع و أورع و بهتر در هر فضیلتی است و شخصی که حتی یک مرتبه پایینتر از او باشد، قطعاً به سراغ گزینهٔ اول می‌رود، چون ترجیح بلا مرجّح را عقل و بلکه همهٔ عقلای جهان قبیح و غیر جائز می‌دانند.

خداوند حکیم که خود خالق عقل است محال است که بر خلاف این حکم عقل انتخابی داشته باشد. او اگر انتخابی بکند، مسلماً بهترین انتخاب را خواهد داشت. او اگر شخصی را به عنوان پیامبر صلی الله علیه وآله و امام برمی‌گزیند، دلیلش این است که صلاحیّت و قابلیّت را در او دیده است.

او عادل است و هر چیزی را در جای خود قرار می‌دهد. قرآن کریم باز در این راستا راهنمای خوبی است، توجه شما را به تعدادی دیگر از آیات کریمه که روشنتر بیان گر مطلب هستند، جلب می‌نماییم: أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُم؛ آیا کسی که بر حجّتی از جانب پروردگار خویش است، چون کسی است که بدی کردارش برای او زیبا جلوه داده شده و هوسهای خود را پیروی کرده‌اند؟»[۲۰]

و همچنین فرمود: أَ فَمَنْ یَمْشی مُکِبًّا عَلی وَجْهِهِ أَهْدی أَمَّنْ یَمْشی سَوِیًّا عَلی صِراطٍ مُسْتَقیم؛ پس آیا آن کس که نگونسار راه می‌پیماید هدایت یافته‌تر است یا آن کس که ایستاده بر راه راست می‌رود؟[۲۱]

خداوند در روز غدیر اگر علی علیه السلام را انتخاب می‌کند، به خاطر این است که بعد از نبیّ مکرم اسلام صلی الله علیه وآله بهتر از او در تمام عالم دیگر یافت نمی‌شود. در خطبهٔ غدیر رسول خدا صلی الله علیه وآله آن قدر از فضائل علی علیه السلام می‌گوید که دیگر جای هیچ شکّ، بلکه تأمّلی باقی نمی‌ماند. چه بسا حضرت زهرا سلام الله علیها به همین برهان روشن اشارهای کردند، آن جایی که خطاب به انصار فرمودند: وَ هَلْ تَرَکَ أَبِی یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ لِأَحَدٍ عُذْرا؛ و آیا پدرم روز غدیر برای احدی عذر و بهانهای را باقی گذاشت.[۲۲]

بیان حضرت زهرا سلام الله علیها در افضلیت امیرالمؤمنین علیه السلام

همچنین زمانی که زنان مهاجرین و انصار به عیادت ایشان آمدند، با توبیخ و سرزنش در برابر آن‌ها ظلم ستیزی کرده و برای احقاق حقّ از جمله فرمودند:

همگی گوش کنید! به زودی که روزگار عجائب خود را به شما نمایش دهد! و اگر متعجّب شدید این از عجیب بودن گفتارشان است! ای کاش می‌دانستم که این مردم به چه بنای بلندی تکیه کرده، و متمسّک چه دستگیره‌ای شده، و هتک حرمت چه ذرّیّه‌ای را نموده و ایشان را مقهور و مغلوب ساخته‌اند؟ بد مولایی است مولایشان و بد دوستی است دوستشان، و ظالمان مبادله‌ای بسیار بد کردند [که أمیرالمؤمنین علیه السلام را خانه‌نشین کردند] درد را دوا، و مرض را شفا، و گلخن را گلشن، و ظلمت را نور، و سیاه چال را کوه طور پنداشتند، به خاک مالیده باد بینی‌های گروهی که گمان می‌کنند که کار نیکو می‌کنند! آگاه باشید که آنان مفسدانند و لکن خودشان نمی‌دانند! وای بر آنان، آیا آنکه به سوی حقّ راهنمایی می‌کنید به تبعیّت و پیروی شایسته‌تر است یا آنکه به حقّ راه نمی‌نماید و خود نیز نیازمند هدایت است؟ شما را چه می‌شود؟ چگونه حکم می‌کنید؟ به جانم قسم که این افعال شما حامل گشت، پس منتظر باشید تا مدّت حمل منقضی شود، پس از آن نتیجه بازآورد! اکنون خون تازه خواهید دوشید و اوانی شما از هر قاتل سرشار خواهد شد، در آن زمان ضرر جاهل و سود عاقل آشکار شود و آنجا را اندوخته پیشینیان باشد بر اخلاق میراث رسد، پس ساکن کنید قلب خود را و آرامش دهید نفوس خویش را، و مهیّا شوید از برای حوادث و فتنه‌ها و مصیبتها! و خود را به شمشیر قاطع و دواهی مهلک و استبداد ستمکاران بشارت دهید! بی‌شکّ منافع شما نابود و مزارعتان محصود و بهره شما افسوس و دریغ خواهد بود، به زودی که گریبان ندامت بدرید و هیچ نمی‌دانید به کجا اندر افتادید، بی‌گمان کورکورانه در ظلمت خانهٔ ضلالت اسیر و در چاه جهالت دستگیر گشتید، چگونه شما را ملزم کنیم به سوی راه هدایت و حال آنکه از شنیدن کلمات ما کراهت دارید؟[۲۳]

بیان افضلیت امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبهٔ غدیر

در لابلای خطبه، رسول خدا صلی الله علیه وآله در چند فراز تصریح به برتری امیرمؤمنان علی علیه السلام بر همهٔ مسلمانان بعد از خویش نمودند، تا حجّت را بر همگان تمام نمایند:

۱. مَعَاشِرَ النَّاسِ! فَضِّلُوا[۲۴] عَلِیًّا فَاِنَّهُ أَفضَلُ النَّاسِ بَعدِی مِن ذَکَرٍ وَ اُنثًی مَا اَنزَلَ اللّهُ الرٍّزقَ وَ بَقِیَ الخَلقُ؛ ای مردم! علی علیه السلام را بر دیگران برتری دهید، که او در میان زنان و مردان برتر از همهٔ مردم بعد از من است تا زمانی که خدا روزی را نازل می‌کند و مخلوقی باقی است.

  1. مَعَاشِرَ النَّاسِ فَضِّلُوهُ فَقَدْ فَضَّلَهُ اللَّهُ وَ اقْبَلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ اللَّهُ؛ ای مردم! علی علیه السلام را برتری دهید، که همانا خدا او را فضیلت بخشیده است و قبولش کنید که خداوند او را نصب گردانیده است.
  2. نَبِیُّکُمْ خَیْرُ نَبِیٍّ وَ وَصِیُّکُمْ خَیْرُ وَصِیٍّ وَ بَنُوهُ خَیْرُ الْأَوْصِیَاءِ؛ پیامبرتان بهترین پیامبر است و وصیّ و جانشین شما بهترین وصیّ است و فرزندان او بهترین جانشینان [عالم] هستند.
  3. مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ فَضَائِلَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ أَنْزَلَهَا فِی الْقُرْآنِ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ أُحْصِیَهَا فِی مَقَامٍ وَاحِدٍ فَمَنْ أَنْبَأَکُمْ بِهَا وَ عَرَّفَهَا فَصَدِّقُوهُ ای مردم! همانا فضائل علی بن أبیطالب علیه السلام [حقیقتاً] نزد خداوند عزّوجلّ که آنها را در قرآن کریم فرو فرستاده است، بیشتر از آن است که در یک مقام شمارش کنم، هر کس به آنها شما را خبر داد و به شما تعریف نمود، پس او را تصدیق کنید.

بیرون از خطبهٔ غدیر در موقعیت‌های دیگر هم پیامبر صلی الله علیه وآله برتری مولی الموحدین علیه السلام را به مردم گوشزد نمودند، مثلاً حذیفه، ابن‌عباس، عطیه و جابر بن عبدالله انصاری همگی این مضمون را از رسول خدا صلی الله علیه وآله روایت کردهاند که علی علیه السلام بهترین انسانهاست:

عَلِیٌّ خَیرُ البَشَرِ فَمَن أَبَی فَقَد کَفَر؛ علی علیه السلام بهترین انسانهاست، هر کس منکر این باشد، به تحقیق کافر است.[۲۵]

عَلِیٌّ خَیرُ البَشَرِ لَا یَشُکُّ فِیهِ إلَّا مُنَافِقٌ؛ علی علیه السلام بهترین انسانهاست، در این مسئله جز منافق کس دیگری شک نمی‌کند.[۲۶]

ویژگی خاص در فضائل حضرت علیه السلام

نکتهای را خوب است در این مقام متذکر شویم و آن این است که معمولاً وقتی یادی از فضائل أهل بیت علیهم السلام می‌شود، مردم تنها داستانهایی از معجزات و کرامات ایشان را به خاطر می‌آورند، بدون آن که به معنای واقعی کلمه توجّهی داشته باشند. فضیلت در لغت به معنای زیادتی است که صاحب فضیلت دارد و دیگری ندارد.

أهل بیت علیهم السلام علم، حکمت، قدرت، سیاست، کرامت و ویژگیهایی برجسته و پسندیدهای دارند که سائر مردم اصلاً ندارند به طوری که هیچ‌کسی را نمی‌توان با ایشان مقایسه کرد. امیر عالم حضرت علی علیه السلام فرمودند: جَلَّ مَقَامُ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله عَنْ وَصْفِ الْوَاصِفِینَ و نَعْتِ النَّاعِتِینَ وَ أَنْ یُقَاسَ بِهِمْ أَحَدٌ مِنَ الْعَالَمِین؛ مقام آل محمد صلی الله علیه وآله بالاتر از وصف توصیف کنندگان، ستایش مدح کنندگان و مقایسه احدی با ایشان در کل جهان است.[۲۷]

پس خوب است با این دیدگاه به فضائل أهل بیت علیهم السلام که آشکارترین دلیل حقانیّت ایشان است بنگریم. پیامبر صلی الله علیه وآله این درس بزرگ را به ما می‌آموزد، وی خطبه را مزیّن به فضائل امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌نماید و عنایت خاصّ خود را به ذکر مناقب ایشان به همگان نشان می‌دهند. خوشا به حال آنانی که در این راستا کوشا هستند، که در روایتی رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: خداوند این مردم را عذاب نمی‌کند مگر به خاطر گناه علمایی که حق را کتمان کرده، یعنی فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام و عترت طاهرین او را بیان نمی‌کنند. آگاه باشید که بر روی زمین بعد از انبیاء و فرستادگان خدا با فضیلتتر از شیعیان علی و محبّان او کسی قدم نمی‌زند، همان کسانی که أمرش را آشکار می‌کنند و فضیلتش را یاد می‌کنند. رحمت، آنها را فرا می‌گیرد و فرشتگان برای آنها استغفار می‌کنند. وای و صد وای بر کسانی که فضائلش را پنهان کند و امرش را نهان دارد، (جایگاه آنها در دوزخ است)، پس در آتش جهنّم چقدر باید صبر کنند!![۲۸]

امام صادق علیه السلام از پدران راستگوی خویش نقل می‌کنند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: به راستی خداوند تبارک و تعالی برای برادرم علی بن أبی طالب علیه السلام فضائلی قرار داده است که تعدادش را جز خود او نمی‌داند. هرکس فضیلتی از فضائل او را یاد کند در حالی که به آن اقرار و اعتراف می‌کند، خداوند گناهان گذشته و آیندهٔ او را می‌آمرزد، هرچند گناهان جن و انس را داشته باشد.

هرکس فضیلتی از فضائل علی بن أبی طالب علیه السلام را بنویسد، فرشتگان دائماً برای او استغفار می‌کنند تا وقتی که آن نوشته باقی است. هرکس به فضیلتی از فضائل او گوش دهد، خداوند گناهانی را که با گوش مرتکب شده است می‌آمرزد. هرکس به نوشتهای که در آن فضیلتی از فضائل او نوشته شده است نظر کند، خداوند گناهانی که با چشم انجام داده است می‌بخشد.

سپس رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: نگاه کردن به علی علیه السلام عبادت است. ذکر و یاد او عبادت است و ایمان هیچ بندهای جز با ولایت او و بیزاری از دشمنان او پذیرفته نمی‌شود.[۲۹]

بزرگترین فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام

انتصاب امیرالمؤمنین علیه السلام در روز غدیرخم به جانشینی پیامبر صلی الله علیه وآله از طرف خداوند بزرگترین فضیلت برای آن حضرت می‌باشد. این فضیلت را پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله در روز غدیر با عبارت مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ واضح نمودند و با بردن نام ایشان به امر الهی، شایستهٔ مقام امامت و رهبری بعد از خویش را به صورت علنی معرفی نمودند و این اعلان عمومی در غدیر در اصل اعلان بزرگترین فضیلت علی علیه السلام بوده و آن حضرت در ضمن بیان این فضیلت بزرگ، اذهان عمومی را متوجه دیگر فضائل آن حضرت نیز نمودهاند و چون از قبل مردم با این فضائل آشنا بودهاند آوردن این فضائل در کلام خطیب غدیر به منزله متوجه نمودن بیشتر مخاطبین با شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام بوده و اینکه احدی غیر از او این فضائل را دارا نیست و همچنین مقدمهای برای اینکه مولا و صاحب اختیار شما که در عبارت «فعلی مولاه» معرفی می‌کنم این خصوصیات را دارا است.

البته دقت در این نکته لازم است که انتصاب امام از طرف خداوند می‌باشد و هر که را خداوند معرفی کند مردم باید بدون چون و چرا پذیرفته و اطاعتش را برخود به امر الهی واجب بدانند و اینکه او دارای چه فضائل و چه خصوصیاتی است مرحله بعد خواهد بود و در انتخاب خداوند و اطاعت از امام معرفی شده هیچ گونه شک و تردیدی در خود راه ندهند. پیامبر صلی الله علیه وآله برای اتمام حجت بعضی از سوابق و فضائل آن حضرت را برشمرده و در انتهای خطبه نیز می‌فرمایند:

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ فَضائِلَ عَلی بْنِ اَبی طالِبٍ عِنْدَالله عَزَّوَجَلَّ - وَ قَدْ اَنْزَلَها فِی الْقُرْآنِ - أَکثَرُ مِنْ أَنْ اُحْصِیها فی مَقامٍ واحِدٍ؛ ای مردم! فضائل علی بن ابیطالب علیه السلام نزد خداوند – که آنها را در قرآن نازل فرموده- بیش از آن است که در یک مجلس برشمرم.

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله با بیان این عبارات و در انتهای خطبه مردم را متوجه این موضوع می‌کنند که امامی که از طرف خداوند به شما معرفی کردهام دارای فضائل زیادی است و این فضائل را در یک جلسه در روز غدیر و در این خطبه نمی‌توانم برای شما شمارش نمایم.

تبلیغ غدیر همراه با بیان فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام توسط مبلغین

همراه با تبلیغ واقعهٔ غدیر با مبلّغ می‌تواند به سیره پیامبر صلی الله علیه وآله در خطبه غدیر عمل نموده و فضائل آن حضرت را برای مردم بازگو نماید. بیان این فضائل برای کسانیکه قبول ولایت نمودهاند ایجاد نورانیت در قلبشان و ازدیاد محبت آنها نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام خواهد شد. همچنین بیان این فضائل برای کسانیکه غدیر به آنها نرسیده، اما دارای فطرت نورانی هستند باعث تمایل آنها به مکتب تشیّع و آماده‌سازی آنها جهت قبول ولایت خواهد بود، برای معاندین و منکرین غدیر نیز باعث اتمام حجتِ بیشتر و دلیلی آشکار بر بیفضیلت بودن غاصبان خلافت خواهد بود.

پیامبر خدا صلی الله علیه وآلهبا بیان «مَعاشِرَ النّاسِ، فَضِّلُوهُ» افضلیت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را بر سایر مردم ذکر نموده و سپس «علم» را که از جمله بزرگترین فضائل برای آن حضرت می‌باشد، در فراز ذیل اینگونه بیان می‌کنند:

ما مِنْ عِلْمٍ اِلّا وَ قَدْ احْصاهُ اللَّهُ فِیَّ، وَ کُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ اَحْصَیْتُهُ فی اِمامِ الْمُتَّقینَ، وَ ما مِنْ عِلْمٍ اِلّا وَ قَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِیّاً، وَ هُوَ الاِمامُ الْمُبینُ الَّذی ذَکَرَهُ اللَّهُ فی سُورَةِ یس:وَ کُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ

ای مردم! او را برتری دهید، علمی و دانشی نیست مگر آنکه خداوند در سینه من گردآوری فرموده، و هر علمی که آموخته‌ام آن را در وجود پیشوای پرهیزکاران علی علیه السلام گردآوری نمودهام، و علمی نیست مگر آنکه به علی علیه السلام آموخته‌ام، و او امام مبین و پیشوای روشنگری است که خداوند در سورهٔ «یس» از او یاد کرده و فرموده: «و هر چیزی را ما در امام مبین جمع‌آوری نموده و برشمردهایم».

علم امیرالمؤمنین علیه السلام و اوصیاء ایشان

بی شکّ عالمترین و داناترین انسانها بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله، تنها و تنها أمیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندانشان هستند که یکی پس از دیگری به عنوان جانشینان پیامبر صلی الله علیه وآله در غدیر معرفی شده‌اند.

به راستی عقل حکم می‌کند که بعد از پیامبر صلی الله علیه وآلهکسی جای ایشان قرار بگیرد که دارندهٔ علم نبوّت، علم به قرآن، علم به حلال و حرام الهی و علم به قضاوت و تمام مسائلی که مردم به آن نیازمندند، باشد، نه کسی که پاسخ مسائل ابتدایی در واجبات را نداند. این ملاک را خداوند در قرآن کریم تأیید و تعیین می‌کند؛ آن زمانی که باری تعالی مُلک و فرمانروایی را به جناب طالوت عنایت فرمود، مردم اعتراض کردند و گفتند: [قالُوا] أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ…؛ چگونه او را بر ما پادشاهی باشد با آنکه ما به پادشاهی از وی سزاوارتریم و به او از حیث مال، گشایشی داده نشده است؟

امّا در جواب آنها فرموده شد: ... قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم؛[۳۰][پیامبرشان گفت:] در حقیقت، خدا او را بر شما برتری داده، و او را در دانش و [نیروی‏] بدن بر شما برتری بخشیده است، و خداوند پادشاهی خود را به هر کس که بخواهد می‌دهد، و خدا گشایشگر داناست.

در فرازهای مختلف خطبه سخن از فضیلت علمی امیرالمؤمنین علی علیه السلام به میان آمده است که خود حاکی از عنایت خاصّ خدا و رسول خدا صلی الله علیه وآله به این ویژگی مهم می‌باشد.

۱. وَ کُلُّ عِلْمٍ عَلِمْتُ فَقَدْ أَحْصَیْتُهُ فِی إِمَامِ الْمُتَّقِینَ وَ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا عَلَّمْتُهُ عَلِیّاً وَ هُوَ الْإِمَامُ الْمُبِین الَّذِی ذَکَرَه اللهُ فِی سُورَةِ یس: وَ کُلُّ شَیءٍ أَحصَینَاهُ فِی إمَامٍ مُبِینٍ؛ و هر علمی که آموخته‌ام آن را در وجود پیشوای پرهیزکاران علی علیه السلام گردآوری نمودهام، و علمی نیست مگر آنکه به علی علیه السلام آموخته‌ام، و او امام مبین و پیشوای روشنگری است که خداوند در سورهٔ «یس» از او یاد کرده و فرموده: «و هر چیزی را ما در امام مبین جمع‌آوری نموده و برشمردهایم».[۳۱]

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله همهٔ علومی را که در سینهٔ خود دارند و هر چه که می‌دانند را به علی علیه السلام می‌آموزند. در این فراز رسول خدا صلی الله علیه وآله یکی از القاب امیر المؤمنین علی علیه السلام یعنی «امام مبین» را متذکّر شدند. أبوجارود از حضرت باقر العلوم علیه السلام از پدر بزرگوارش از نیای گرامیش امام حسین علیهم السلام روایت نموده که فرمود: وقتی این آیه بر پیامبر خدا صلی الله علیه وآله نازل شد: وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ ابوبکر و عمر از جایگاه خود برخاسته و گفتند: ای پیامبر خدا! آیا امام مبین که همه چیز در آن آورده شده تورات است؟

فرمودند: نه. گفتند: پس انجیل است؟ فرمودند: نه. گفتند: پس آن قرآن است؟ فرمودند: نه.

امام حسین علیه السلام فرمود: در همین هنگام بود که علی علیه السلام وارد شد، و رسول خدا صلی الله علیه وآله در حالی که با دست او را نشان می‌داد، فرمود: این امام مبین است، بی‌تردید او امامی است که خداوند علم همه چیز را در او احصاء و جمع فرموده است.[۳۲]

۲. مَعاشِرَ النّاسِ، اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَمَرَنی وَ نَهانی، وَ قَدْ اَمَرْتُ عَلِیّاً وَ نَهَیْتُهُ بِاَمْرِهِ. فَعِلْمُ الْاَمْرِ وَ النَّهْیِ لَدَیْهِ، فَاسْمَعُوا لِاَمْرِهِ تَسْلِمُوا وَ اَطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ انْتَهُوا لِنَهْیِهِ تَرْشُدُوا، وَ صیرُوا اِلی مُرادِهِ وَ لا تَتَفَرَّقْ بِکُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبیلِهِ؛ ای مردم! همانا خداوند مرا امر و نهی فرموده و من به فرمان او به علی علیه السلام امر و نهی نموده‌ام، پس علی علیه السلام است که امر و نهی را می‌داند و علم آن نزد اوست، امر او را گوش فرا دهید تا سلامت بمانید، و او را اطاعت کنید تا هدایت شوید، و از آنچه شما را بازمی‌دارد دوری گرینید تا رستگار شوید و به سوی مراد و مقصود او حرکت کنید و راه‌های گوناگون شما را از پیمودن راه او بازندارد.

آری علی علیه السلام از همان آغاز بعثت تا به آخر آن تحت تربیت پیامبر صلی الله علیه وآله و همراه ایشان بودند و چیزی نبود که از پیامبر صلی الله علیه وآله فرا نگرفته باشند.

اصبغ بن نباته گوید:

چون علی علیه السلام بر سریر خلافت (ظاهری بعد از ۲۵ سال محرومیّت) نشست و مردم با آن حضرت بیعت کردند، به سوی مسجد بیرون آمد در حالی که عمامه رسول خدا صلی الله علیه وآله را بر سر بسته و برد رسول خدا صلی الله علیه وآله را پوشیده و نعلین رسول خدا صلی الله علیه وآله را در پا کرده و شمشیر پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را حمائل نموده بود، پس بر منبر بالا رفت و با تمکّن و استقلال بر بالای آن نشست، بعد از آن انگشتانش را شبکه کرد و آنها را دَرهم برد و پائین شکمش گذاشت و فرمود: ای گروه‌های مردمان! از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید (و از دست دهید)، اشاره به خود نموده و اینکه علم اینجاست و این لُعاب و آب دهان رسول خدا صلی الله علیه وآله است و این آن چیزیست که رسول خدا صلی الله علیه وآله مرا پیوسته عطاء نموده، چنان‌که مرغ جوجهاش را به منقار چینه چینه می‌دهد.

از من بپرسید؛ زیرا که علم اولین و آخرین در نزد من است بدانید و آگاه باشید به خدا سوگند که اگر بالش و مسند از برایم دو تا شود و بر بالای آن بنشینم هر آینه اهل تورات را فتوی دهم به تورات ایشان تا آنکه تورات گویا شود و بگوید که علی علیه السلام راست گفته و دروغ نگفته، هر آینه شما را فتوی داد به آنچه خدا در من فرو فرستاده است.

و اهل انجیل را فتوی دهم به انجیل ایشان، تا آنکه انجیل به سخن در آید و بگوید که علی علیه السلام راست گفت و دروغ نگفت هر آینه شما را فتوی داد به آنچه خدا در من فرو فرستاده است. و اهل قرآن را فتوی دهم به قرآن ایشان تا آنکه قرآن سخن کند و بگوید که علی علیه السلام راست گفت و دروغ نگفت و هر آینه شما را فتوی داد به آنچه خدا در من فرو فرستاده و شما در شب و روز قرآن را می‌خوانید پس آیا در میان شما کسی هست که بداند آنچه را که در آن نازل شده و اگر یک آیه در کتاب خدای عزّوجل نمی‌بود هر آینه شما را خبر می‌دادم به آنچه اتفاق افتاده و اتفاق می‌افتد و آنچه رخ خواهد داد تا روز قیامت و آن آیه این است که یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ.

اصبغ بن نباته گوید:

آن حضرت علیه السلام فرمودند که از من سؤال کنید پیش از آنکه مرا نیابید پس سوگند به آن خدایی که دانه را شکافته و بندگان را آفریده که اگر مرا سؤال کنید از آیه به آیه که در شب نازل شده یا در روز فرود آمده که در مکه یا مدینه و در سفر یا حضر نازل شده و از ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن و از تأویل و تنزیل آن هر آینه شما را خبر دهم‏.[۳۳]

در روایتی آمده است که ابن کوّاء از حضرت پرسید: پس آنچه نازل می‌شد در حالی که تو غائب بودی چه می‌شود؟ فرمود: بلی، آنچه من در آنها غایب بودم نبیّ مکرّم صلی الله علیه وآله برایم حفظ می‌کرد، و آنگاه که نزد او می‌آمدم می‌فرمود: «ای علی! خداوند بعد از تو این مطالب را نازل کرد»، و آنها را برایم می‌خواند تا من هم می‌خواندم، و می‌فرمود: «تأویل اینها چنین است» و آن را به من می‌آموخت.[۳۴]به راستی تنها امیرالمؤمنین علی علیه السلام شاگرد و وارث علم رسول خدا صلی الله علیه وآله بوده است، چنانچه خطاب به علی علیه السلام بارها فرمودند: یَا أَبَا الْحَسَنِ أَنْتَ وَارِثُ عِلْمِی ای ابوالحسن! تو وارث علم من هستی.[۳۵]

۳. لا حَلالَ اِلَّا ما اَحَلَّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ، وَ لا حَرامَ اِلَّا ما حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَیْکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ، وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَرَّفَنِیَ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ وَ اَنَا اَفْضَیْتُ بِما عَلَّمَنی رَبّی مِنْ کِتابِهِ وَ حَلالِهِ وَ حَرامِهِ الَیْهِ؛ حلال نیست جز آنچه خدا و رسول او و امامان علیهم السلام حلال بدانند، و حرام نیست جز آنچه خدا و رسول او و امامان علیهم السلام بر شما حرام بدانند. و خداوند بزرگ هر حلال و حرامی را به من شناسانیده، و من آنچه را پروردگارم از کتابش و از حلال و حرامش به من آموخته به علی علیه السلام رسانیده‌ام.

در کتاب «مصباح المنیر» در معنای واژهٔ «افضیتُ» آمده است: (أَفْضَیْتُ‏) إِلَیْهِ بالسِّرِّ أَعْلَمْتُهُ بِهِ به فلان شخص، راز را افضاء کردم، یعنی به او راز را گفتم و از راز خبردارش کردم.[۳۶] با توجه به این معنی لغوی، افضاء علم نبوی صلی الله علیه وآله، به سینهٔ علوی علیه السلام به رازی تشبیه شده است که دو نفر صاحب سرّ، که نفس یکدیگرند و از یک تبار و دیارند، به همدیگر رازی را منتقل کنند. آری علم پروردگار و اسم اعظم خداوند، راز خداست و تنها برای شایستگان درگاهش رواست.

امام باقر علیه السلام فرمودند: همانا اسم اعظم بر هفتاد و سه حرف است و آصف وصیّ سلیمان تنها یک حرف را می‌دانست که وقتی به آن تکلّم کرد، زمین بین او و بین تخت بلقیس دهان باز کرد، و تخت را با دستش گرفت، سپس زمین همان‌طور که بود، سریعتر از چشم به هم زدنی به حال خود بازگشت. و نزد ما أهل بیت علیهم السلام از اسم اعظم ۷۲ حرف است و یک حرف باقی مانده مخصوص خداوند است که در علم غیبش قرار دارد و لا حول و لا قوّة إلا بالله العلی العظیم.[۳۷]

۴. اَلا اِنَّ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ اَکْثَرُ مِنْ اَنْ اَحْصِیَهُما وَ اُعَرِّفَهُما؛ فَآمُرُ بِالْحَلالِ وَ اَنْهِیَ عَنِ الْحَرامِ فی مَقامٍ واحِدٍ، فَاُمِرْتُ اَنْ آخُذَ الْبَیْعَةَ مِنْکُمْ وَ الصَّفْقَةَ لَکُمْ بِقَبُولِ ما جِئْتُ بِهِ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فی عَلِیٍّ امیرِالْمُؤْمِنینَ وَ الْاَوْصِیاءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذینَ هُمْ مِنّی وَ مِنْهُ اِمامَةٌ فیهِمْ قائِمَةً، خاتِمُهَا الْمَهْدِیُّ اِلی یَوْمٍ یَلْقَی اللَّهَ الَّذی یُقَدِّرُ وَ یَقْضی؛ آگاه باشید! حلال و حرام بیش از آن است که من در یک جلسه همهٔ آنها را برشمارم و معرفی نمایم، به حلال دستور دهم و از حرام باز بدارم، و لذا مأمور شدهام که از شما بیعت بگیرم برای قبول آنچه از طرف خداوند آوردهام دربارهٔ علی امیر مؤمنانj و جانشینان بعد از او، آنها از من و از علی هستند. امامت در میان آنها پایدار خواهد بود و آخرین آنان حضرت مهدیf است، تا روز ملاقات پروردگاری که قضا و قدر به دست او است.

پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه وآله در این فراز انتقال علم به اوصیای بعد از امیرمؤمنان علی علیه السلام را بار دیگر تذکر می‌دهد و می‌فرماید: خاتم آنها حضرت حجت بن الحسن العسکری علیه السلام می‌باشد. به امید آن روزی که جهان را با قدوم نورانی خود به شکوفایی برساند و علم بی‌نهایت پروردگار را به ظهور برساند.

در روایتی امام صادق علیه السلام فرمود: علم و دانش، بیست و هفت حرف است و همه آنچه پیامبران آوردهاند، تنها دو حرف آن است و مردم تاکنون جز با آن دو حرف، آشنایی ندارند و هنگامی که قائم ما قیام کند، بیست و پنج حرف دیگر را بیرون آورده، آن را میان مردم نشر و گسترش می‌دهد.[۳۸]

این روایت شامل معنای فراز پنجم هم می‌باشد.

  1. أَلَا إِنَّهُ وَارِثُ کُلِ عِلْمٍ وَ الْمُحِیطُ بِکُلِّ فَهْم؛ آگاه باشید همانا مهدیf وارث هر علم و مسلّط بر هر فهمی است.
  2. مَعَاشِرَ النَّاسِ قَدْ بَیَّنْتُ لَکُمْ وَ أَفْهَمْتُکُمْ وَ هَذَا عَلِیٌّ یُفْهِمُکُمْ بَعْدِی‏؛ ای مردم! من آنچه لازم بود برای شما بیان نمودم و به شما فهماندم، و این علی علیه السلام پس از من آنچه لازم باشد به شما می‌فهماند.

تبیین قرآن تنها با جانشین حقیقی پیامبر صلی الله علیه وآله ممکن است

با آن که قرآن کریم در معرفی خود می‌گوید: هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقین؛ این [قرآن‏] برای مردم، بیانی، و برای پرهیزگاران رهنمود و اندرزی است.[۳۹]امّا در آیات دیگر هم آمده است که به تنهایی بیان کنندهٔ همه چیز نیست، بلکه نیازمند تفسیر کنندهای به نام رسول خدا صلی الله علیه وآله است، همان‌طور که در آیهٔ زیر تصریح می‌کند: ... وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون.

و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم، تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی، و امید که آنان بیندیشند.[۴۰]آری، قرآن کریم به عنوان راهنمای بشریّت قطعاً نیاز به مفسّر و مبیّن دارد، و گرنه مردم دچار گمراهی خواهند شد، چرا که بنابر نصّ قرآن کریم بعضی از آیات کاملاً مجمل و متشابه است و کسی جز خدا و راسخان در علم، نمی‌توانند به آن علم پیدا کنند، همان‌طور که در آیهٔ کریمه فرمود: هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ؛ اوست کسی که این کتاب [قرآن‏] را بر تو فرو فرستاد. پاره‌ای از آن، آیات محکم [صریح و روشن‏] است. آنها اساس کتابند؛ و [پاره‌ای‏] دیگر متشابهاتند [که تأویل‌پذیرند]. اما کسانی که در دلهایشان انحراف است برای فتنه‌جویی و طلب تأویل آن [به دلخواه خود،] از متشابه آن پیروی می‌کنند. با آنکه تأویلش را جز خدا و ریشه‌داران در دانش کسی نمی‌داند. [آنان که‏] می‌گویند: «ما بدان ایمان آوردیم، همه [چه محکم و چه متشابه‏] از جانب پروردگار ماست»، و جز خردمندان کسی متذکر نمی‌شود.[۴۱]

رسول خدا صلی الله علیه وآله مبیّن کتاب خداست و بعد از ایشان افرادی نیز باید ادامه دهندهٔ این أمر مهمّ باشند. برای جلوگیری از فروپاشی أمّت، پیامبر صلی الله علیه وآله عقلاً بایستی خداوند جانشینی که دارای کمالات لازم برای رهبری جامعه است، انتخاب کند، به خصوص در مسألهٔ تفسیر و تبیین قرآن کریم که اهمیّت زیادی دارد. در جای دیگری از خطابه فرمودند:

۷. مَعاشِرَ النّاسِ، تَدَبَّرُوا القُرْآنَ وَ افْهَمُوا آیاتِهِ، وَ انْظُرُوا اِلی مُحْکَماتِهِ وَ لا تَتَّبِعُوا مُتَشابِهَهُ، فَوَاللَّهِ لَنْ یُبَیِّنَ لَکُمْ زَواجِرَهُ وَ لَنْ یُوضِحَ لَکُمْ تَفْسیرَهُ الَّا الَّذی اَنَا آخِذٌ بِیَدِهِ وَ مُصْعِدُهُ اِلَیَّ وَ شائِلٌ بِعَضُدِهِ؛ ای مردم! در قرآن اندیشه کنید و آیات آن را بفهمید، در محکمات آن نظر کنید و از متشابهات آن پیروی ننمائید. به خدا سوگند! نواهی قرآن را برای شما بیان نمی‌کند و تفسیر آن را روشن نمی‌گرداند. مگر کسی که دست و بازوی او را گرفته و بالا بردهام و او را به شما نشان داده‌ام

پیامبر صلی الله علیه وآله می‌فرمایند: کجایند کسانی که خیال کردند آنان دانایان علم قرآنند نه ما (أهل بیت)؟! این ادّعا را بر أساس دروغ و ستمکاری بر ضدّ ما روا داشتند، خدا ما اهل بیت پیامبر علیهم السلام را رفعت بخشید و آنان را پست و خوار کرد، به ما عطا فرمود و آنها را محروم ساخت، ما را در حریم نعمت‌های خویش داخل و آنان را خارج کرد، تنها راه هدایت با راهنمایی ما نشان داده می‌شود، و روشنی دل‌های کور با ما روشن می‌گردد. همانا امامان (دوازده‌گانه) همه از قریش بوده که درخت آن در خاندان بنی هاشم کاشته شده است، مقام ولایت و امامت درخور دیگران نیست، و دیگر مدعیّان زمامداری، شایستگی آن را ندارند.[۴۲]

۸.... وَ وَاعِی عِلْمِی…؛ و (علی علیه السلام) ظرف (و برگیرندهٔ) علم من است.

این لقب حضرت برگرفته از آیهٔ کریمه است که فرمود:لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَة؛ تا آن را برای شما تذکّری قرار دهیم و آن را گوشی گیرا (و شنوا) در خود جای می‌دهد.[۴۳]

امام باقر علیه السلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه وآله به سوی علی علیه السلام روانه شد، در حالی که او در خانهٔ خود بود. پس به او فرمود: ای علی! بر من امشب این آیه نازل شد: «و آن را گوشی شنوا در خود جای می‌دهد». و من از پروردگارم خواستم که آن گوش را گوش تو قرار دهد. خدایا آن «أذن واعیه» را گوش علی علیه السلام قرار بده![۴۴]

بعد از این دعا بود که امیرالمؤمنین علی علیه السلام دائم می‌فرمودند: مَا سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآلهکَلَاماً إِلَّا أَوْعَیْتُهُ وَ حَفِظْتُهُ از رسول خدا صلی الله علیه وآله کلامی را نشنیدم مگر این که آن را در دل سپردم و حفظ نمودم.»[۴۵]

در جای دیگر فرمودند: ... فَمَا نَسِیتُ شَیْئاً بَعْدَ ذَلِکَ وَ مَا کَانَ لِی أَنْ أَنْسَی. پس چیزی را بعد از آن دیگر فراموش نکردم و سزاوار هم نبود برای من که فراموش کنم.[۴۶]

در روایتی امام صادق علیه السلام در ذیل آیهٔ کریمه فرمودند: ... وَعَتْ أُذُنُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ؛ گوشهای أمیرالمؤمنین علی علیه السلام آن علم گذشته و علم حال (و آینده) را در خود جای داد.[۴۷]

۹.... اِنَّهُ مِنّی وَ اَنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَ مَنْ یَخْلُفُ مِنْ ذُرِّیَّتی یُخْبِرُونَکُمْ بِما تَسْالُونَ عَنْهُ وَ یُبَیِّنُونَ لَکُمْ ما لا تَعْلَمُونَ؛ او[علی علیه السلام] از من و من از او هستم. او و جانشینانش از فرزندان من، به شما از آنچه بپرسید پاسخ می‌دهند و آنچه را نمی‌دانید برایتان بیان می‌کنند.

رسول خدا صلی الله علیه وآله اشاره به آیهٔ کریمه می‌فرمایند که خداوند متعال فرمود: ... فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون؛ از أهل ذکر بپرسید اگر نمی‌دانید.[۴۸] ثعلبی در تفسیر خود از امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایتی ذیل این آیه نقل کرده است که فرمود: نَحْنُ أَهْلُ الذِّکْرِ ما أهل ذکر هستیم.[۴۹]

امام رضا علیه السلام در مجلسی که مأمون برپا کرده بود، به زیبایی بر حقانیّت أهل بیت علیهم السلام به آیاتی استشهاد نمودند. آیهٔ نهمی که حضرت دلیل آوردند آیهٔ فوق بود که چنین بیان داشتند: «اما آیهٔ نهم، این آیه شریفه است‏ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ و ما اهل ذکریم، اگر نمی‌دانید از ما سؤال کنید! علمای حاضر عرض کردند: مقصود حقّ تعالی به أهل ذکر یهود و نصاری است؟ حضرت فرمود: سبحان اللَّه! پس در این صورت جایز است که ما را به دین (و آیین) خود دعوت کنند و بگویند که دین ما افضل است از دین اسلام.

مأمون (که پاسخ آقا را پذیرفته بود) عرض کرد: آیا شرحی هست نزد تو در این باب که دلالت کند بر خلاف آنچه علماء گفته‌اند؟ حضرت فرمود: «بلی، مقصود از ذکر، رسول خدا صلی الله علیه وآله است و ماییم اهل آن جناب و بیان این معنی در کتاب خدا است چه در سوره طلاق می‌فرماید: فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ‏ پس ذکر، رسول خدا صلی الله علیه وآله است و مائیم اهل او. و این بود آیه نهم.»[۵۰]

از آن جهت که تنها أهل بیت علیهم السلام مصداق این آیهٔ کریمه هستند، به عنوان حجّتهای پروردگار ایشان می‌توانند چون قرآن تحدّی کنند و ادعایی الهی داشته باشند که ای مردم! هر چه می‌خواهید از ما بپرسید که ما معدن علم الهی هستیم و چیزی از علوم از ما پوشیده نیست.

آری! أمیرمؤمنان علی علیه السلام است که تنها ندای «سَلونی قَبلَ أَن تَفقِدونی؛ بپرسید قبل از این که مرا از دست دهید»[۵۱] وی تا به حال از خلال تاریخ به گوش می‌خورد. او بهترین بیان کنندهٔ پرسشهای مردم و خبر دهنده از سوالات آنها است. او متبحّر در همهٔ علوم و فنون است و در پاسخ دادن به غریبترین سؤالات لحظهای درنگ نمی‌کند، به طوری که همگان را به تعجّب وامی‌داشتند.

صد حیف و بلکه هزاران حیف که بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله، امیرالمؤمنین علیه السلام از خلافت ظاهری محروم شدند، و الّا تمام عالم را از نور علم خویش نورانی می‌نمودند. اما در زمان خانه نشینی هم حضرت به عنوان حجّت الهی هرجا که لازم می‌شد، برمی‌خواستند و براهین و حجّتها و کلمات الهی را بر زبان جاری ساخته و احقاق می‌نمودند، به طوریکه غاصبان و دژخیمان متحیّر می‌ماندند. این کار چه بسا موجب مسلمان شدن خیلی از کفّار نیز می‌شد.

پانویس

  1. نهج البلاغه، حکمت ۴۲۱.
  2. انسان / ۳.
  3. جاثیه / ۲۳‏.
  4. یونس / ۴۰.
  5. مؤمنون / ۱۱۷.
  6. نساء / ۱۷۴.
  7. بقره / ۱۱۱.
  8. زمر / ۹.
  9. مائده / ۱۰۰.
  10. سجده / ۱۸.
  11. قلم / ۳۵.
  12. رعد / ۱۶.
  13. اعراف/ ۷۱.
  14. نحل / ۱۰۵.
  15. قصص / ۵۰.
  16. سجده /۱۸.
  17. برگرفته از دو آیه از سورهٔ هود/ ۱۷ رعد/ ۱۹.
  18. بینه /۴.
  19. بحار الانوار (ط - بیروت)، ج‏۶۶، ص ۸۳.
  20. محمد صلی الله علیه وآله / 14.
  21. ملک/ ۲۲.
  22. بحار الأنوار، ج‏۳۰، ص ۱۲۴.
  23. الإحتجاج، ترجمه جعفری، ج‏۱، ص ۲۵۰–۲۴۸.
  24. ملاک فضیلت و برتری در قرآن کریم علم است: نمل/ ۱۵ وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی فَضَّلَنا عَلی کَثیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنین‏.
  25. مناقب علی بن أبی طالب علیه السلام، ابن مردویه، ص ۱۰۹.
  26. تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، ص ۳۷۳.
  27. مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین علیه السلام، ص ۱۷۸.
  28. القطره، ج۱، ص۲۴۷؛ مشارق انوار الیقین، ص ۲۴۰؛ حلیة الابرار، ج۲، ص ۱۲۷.
  29. آمالی صدوق، ص ۱۳۸.
  30. بقره / ۲۴۷.
  31. یس / ۱۲.
  32. معانی الأخبار، ترجمه محمدی، ج‏۱، ص ۲۲۵.
  33. اسرار توحید، ترجمه توحید صدوق، ص ۳۵۰.
  34. أسرار آل محمد علیهم السلام، ترجمه کتاب سلیم، ص ۴۷۹.
  35. آمالی طوسی، ص ۴۹۲.
  36. المصباح المنیر، ج‏۲، ص ۴۷۶.
  37. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیه وآله، ج‏۱، ص ۲۰۸.
  38. بحار الأنوار، ج‏۵۲، ص ۳۳۶.
  39. آل‌عمران / ۱۳۸.
  40. نحل / ۴۴.
  41. آل‌عمران / ۷.
  42. نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص ۲۰۱، خطبه ۱۴۴.
  43. حاقه / ۱۲.
  44. مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، ص ۳۳۰.
  45. تفسیر فرات الکوفی، ص ۵۰۱.
  46. بحار الأنوار، ج‏۳۵، ص ۳۲۸.
  47. همان، ص ۳۲۶.
  48. نحل / ۴۳ و انبیاء / ۷.
  49. بحار الأنوار، ج‏۲۳، ص ۱۸۴.
  50. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ترجمه آقا نجفی با کمی تصرّف، ج‏۱، ص ۱۸۰ – ۱۷۹؛ بحار الأنوار، ج‏۲۳، ص ۱۷۳.
  51. کتاب سلیم بن قیس هلالی، ج۲، ص ۸۰۲.