مباهله در غدير[۱]

در ماجراى حارث بن نعمان فهری در غدير و اعتراض و جسارت‏ هاى او و سنگ آسمانى، از جمله نكات جالب توجه وقوع مباهله به شديدترين شكل ممكن است.

داستان حارث فهرى و اعتراض او پس از خطبه و بیعت در غدير و نزول عذاب الهى بر او، در واقع نوعى مباهله در مورد مرددين در معناى «مولى» بود. او صريحاً سؤال خود را بر اين متمركز كرد كه آيا منظور از «مولى» اين است كه علی بن ابی‏ طالب‏ علیه السلام صاحب اختيار ما خواهد بود؟ در اين مباهله خداوند فوراً حق را نشان داد و عذابى بر سر حارث فرستاد و او را هلاک كرد تا معناى «مولى» به معناى «اولى بنفس» ثابت شود.[۲]

مسئله حارث فهرى در غدير از صريح‏ ترين نمونه ‏هاى مباهله در تاريخ اديان الهى است كه بايد به تبيين آن بپردازيم. مباهله يعنى پس از مطرح شدن آن چه براى اتمام حجت از نظر استدلال‏ ها و معجزات و قرائن ظاهرى لازم است، اگر در يک مسئله الهى بحث بدانجا منتهى شود كه هر يک از دو طرف حقيقت را مى ‏داند و در زبان انكار مى ‏كند و آن را کتمان مى ‏نمايد، در اين صورت خدا را به عنوان شاهد مطرح مى ‏كنند و براى فيصله بحث و اثبات حق از خدا مى‏ خواهند بر كسى كه عمداً و دانسته حق را كتمان مى‏ كند عذابى نازل فرمايد.

در طول تاريخ انبياء و اوصياء موارد متعددى به چشم مى‏ خورد كه كار به مباهله كشيده شده است. در تعدادى از اين موارد آنان كه در برابر پيامبران يا جانشينان شان بوده‏ اند از نزول عذاب ترسيده‏ اند و مباهله خود را پس گرفته و حق را پذيرفته‏ اند يا لا اقل تسليم خود را اعلام داشته ‏اند كه نمونه معروف آن ماجراى نصاراى نجران[۳] است. در بسيارى از موارد هم عذاب خداوندى بر منكر حق نازل شده و خداوند با اين برنامه اتمام حجت را به اعلا درجه رسانده است.

مباهله ‏اى كه در غدير اتفاق افتاد از دو جهت با ساير موارد تمايز دارد: يكى زمينه اين مباهله و ديگرى كيفيت مطرح شدن و درخواست عذاب از سوى خداوند.

از نظر زمينه آن، در اكثر مباهله‏ ها پس از چند جلسه گفتگوى علمى و استناد به آن چه قابل مراجعه است مسئله به مرحله مباهله مى ‏رسد، اما در غدير در حضور خاتم انبياء صلى الله عليه و آله پس از آن همه معجزات و بعد از آن مراسم عظيم سه روزه و معجزاتى كه در همان جا ظاهر شد -  كه اصلاً جايى براى مباهله باقى نمى‏ گذاشت -  باز هم حارث مباهله را مطرح كرد.

از نظر كيفيت درخواست، قاعده مباهله آن است كه هر يک از طرفين -  و لو در ادعا -  خود را حق مى‏ داند و ديگرى را باطل و چون هر دو خدا را به عنوان قاضى يقينى براى تشخيص حق قبول دارند و او را قادر به نشان علامتى براى اثبات حق مى‏ دانند، مسئله را به او واگذار مى‏ كنند.

اما در ماجراى حارث مسئله به گونه ‏اى بالاتر از كفر بروز كرده كه نظير آن را در هيچ مباهله و حتى مباحثه و جدالى نمى ‏توان يافت و شايد به همين جهت است كه خدا عين كلام او را در قرآن آورده است.

حارث به جاى آن كه بگويد: «اگر محمد راست نمى‏ گويد عذابى بر او بفرست و اگر من راست نمى‏ گويم عذابى بر من فرست»، گفت: «اگر اين سخن حق است عذابى بر من فرست»!! يعنى سه مرحله شديدتر از يک مباهله عادى، چرا كه لااقل مى ‏توانست بگويد: «اگر محمد راست مى‏ گويد عذابى بر من فرست»، و يا مى‏ توانست بگويد: «اگر سخن محمد از طرف توست عذابى بر من فرست»؛ ولى مى‏ گويد: «اگر اين سخن حق است و از طرف توست عذابى بر من فرست».

اين به معناى شقاوت مطلق است كه نمونه آن را در بسيارى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله در روزهاى سقیفه سراغ داريم. او مى ‏گويد وقتى ثابت شد اصل مطلب حق است و يقين شد كه از طرف توست تازه من اولين منكر آن هستم؛ و در واقع روى دشمنى من تا كنون با پيامبر بود، ولى اكنون روى دشمنى ‏ام با خداست كه چرا چنين دستورى را داده، و قساوتم مانند شيطان بدان درجه است كه حاضرم عذاب الهى را بپذيرم و از نعمت الهى اخراج شوم، ولى حق را به هيچ وجه نمى ‏پذيرم!

جاى تعجب ندارد؟! كدام عاقلى اين گونه مباهله مى‏ كند؟ آيا اين همان «النّارَ لاَ الْعارَ» نيست كه ابوبكر و عمر هنگام مرگ گفتند و حتى حاضر به توبه لسانى نشدند؟

آرى، چنين مباهله‏ اى در ميان مباهله‏ هاى عالَم نظير ندارد و براى همين خداوند براى معرفى دشمن غدير ماجراى آن را در قرآن منعكس نموده است، تا مردم جهان از هر دين و فرقه ‏اى اين آيه را ببينند و در جستجوى شأن نزول آن بر آيند كه گوينده آن چه كسى بوده كه يا جهل و سفاهتش او را بدين گفتار كشانده، و يا شقاوت و استكبارش او را بدين سو سوق داده است.

براى همين است كه خدا درباره ‏اش آيه نازل كرد و او را «جَبَّارٍ عَنِيدٍ» خواند، آن جا كه فرمود: «وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ».[۴]

روزى يک نفر از اهل يمن نزد معاويه آمد. معاويه كه كثرت شيعيان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را در اهل يمن مى‏ دانست به طعنه به او گفت: شما اهل يمن چقدر نادانيد كه زنى (به نام بلقيس) بر شما حكومت مى‏ كرد!

مرد يمنى بلافاصله گفت: شما چقدر نادانيد كه وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله شما را دعوت كرد گفتيد: «اللهمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ»[۵]، و نگفتيد: «اللهمَّ انْ كانَ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ فَاهْدِنا الَيْهِ»: «خدايا اگر اين حقى از سوى توست ما را هم بدان هدايت فرما»!![۶]

سخن نهايى درباره اين مباهله آن كه خدا عين درخواست او را فوراً بر سرش نازل كرد و در طول عمر پيامبر صلى الله عليه و آله دومين مباهله انجام شد. البته با اين تفاوت كه مسيحيان نجران قبل از نزول عذاب اظهار پشيمانى نمودند و كار به عقاب الهى نكشيد، اما در غدير كافران منافق بر سر ارتداد خود مقاومت كردند و خدا هم عذاب را نازل كرد تا به همه نشان دهد پيامبرش راست مى‏ گويد و از طرف خدا مى گويد، و غدير حق است و از سوى اوست، و اين امضاى وَحْيانى را در متن قرآنش ثبت فرمود كه: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ».[۷]


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: حارث بن نعمان فهری.

هفته غدير و ماجراى مباهله[۸]

يكى از موضوعاتى كه در تألیف يا ساير فعاليت‏ هاى فرهنگى غدير بسيار اهمیت دارد هفته غدير است، و نيز يكى از رخدادهاى هفته غدير -  به غير از خود غدير -  است، ماجراى مباهله پيامبر صلى الله عليه و آله همراه با اهل ‏بیت‏ علیهم السلام با نصاراى نجران است.

پانویس

  1. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۹۹ - ۴۰۲. اسرار غدير: ص ۱۱۸.
  2. اسرار غدير: ص  ۱۱۶، ۱۱۹.
  3. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۲۷۶ - ۳۵۵.
  4. ابراهيم ‏عليه السلام /  ۱۵.
  5. انفال /  ۳۳.
  6. الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۴۹.
  7. معارج /  ۱ - ۳.
  8. غدير در آئينه كتاب: ص ۳۲.