معرفی قرآن در غدیر
نگاه مملوّ از عظمتی که باید به قرآن عزیز داشته باشیم، در چند جمله ظریف از خطابه غدیر نهفته است:
ثقل اکبر
- ... الاکْبَرُ مِنْهُما کِتابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ثقل اکبر از میان ثقلین کتاب خدای عزوجل است.[۱]
- ... الْقُرْآنُ الثِّقْلُ الْاکْبَرُ: قرآن یادگار گرانسنگ بزرگتر است.[۲]
- ... امَّا الثِّقْلُ الْاکْبَرُ فَکِتابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: اما ثقل اکبر کتاب خداوند عزوجل است.[۳]
موقعیت تاریخی
لحظاتی است که پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله در اثناء خطبه غدیر میخواهد علی علیه السلام را بر سر دست بلند کند. قبل از این اقدام، با صدای بلند علی علیه السلام را با قرآن و با سِمَت مفسر آن معرفی میکند، و آنگاه او را به عنوان ثقل اصغر در کنار ثقل اکبر- که قرآن است- قرار میدهد.
تحلیل اعتقادی
قرآن به عنوان پشتوانه عترت و دژ مستحکم و دائمی اسلام که مستقیماً از جانب خداوند حمایت میشود، «ثقل اکبر» لقب گرفته است. این بدان معناست که در برابر دشمنان خارجی و داخلی اسلام مراجعه به قرآن و استناد به آن پاسخ قاطعی به کارشکنان و منافقان است، و در واقع قرآن تابلوی بلند و همیشگی اسلام است که با تکیه بر آن ابدیت اسلام تضمین شده است. حتی در روزگارانی که دشمنان داخلی دین دست به تحریف معارف از یک سو و سرکوب طرفداران دین از سوی دیگر زدهاند، این سند زنده اسلام مصون مانده و قابل استناد بوده است. البته این به معنای استغنا از مفسر آن یعنی اهل بیت علیهم السلام نیست، بلکه منظور ثقل اکبر بودن قرآن به عنوان تاج سر مسلمین و افتخار ابدی آنان است. ... کِتابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَبَبٌ مَمْدُودْ مِنَ اللَّهِ وَ مِنّی فی ایْدیکُمْ، طَرَفُهُ بِیَدِ اللَّهِ وَ الطَّرَفُ الْآخَرُ بِایْدیکُمْ …: کتاب خدای عز و جل رابطهای است متصل از خدا و من که در دست شماست. یک طرف آن در دست خداوند و طرف دیگر در دست شماست.[۴]
قرآن و رابطه خدا و پیامبر با مردم
... کِتابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَبَبٌ مَمْدُودْ مِنَ اللَّهِ وَ مِنّی فی ایْدیکُمْ، طَرَفُهُ بِیَدِ اللَّهِ وَ الطَّرَفُ الْآخَرُ بِایْدیکُمْ …: کتاب خدای عز و جل رابطهای است متصل از خدا و من که در دست شماست. یک طرف آن در دست خداوند و طرف دیگر در دست شماست.[۵]
ارتباط زیبا و آسان بشر با منبع علم الهی، و نوش از آن به قدر ظرفیتش در این فراز به دقت بیان شده است. همان گونه که پروردگار اعلام فرموده: «نَحْنُ أَقْرَبُ الیکم مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»:[۶] «ما از رگ گردن به شما نزدیک تریم»، قرآن هم کلام همیشه نزدیک خداوند برای بشر است.
اگر قرار بود برای شنیدن کلامی از خداوند روزهایی را به ریاضت بگذرانیم با بهایی سنگین بدان دست مییافتیم، ولی خداوند این ریسمان متصل را همیشه در دسترس بشر قرار داده که با قرائت آن از حفظ یا با نگاه به صفحات دلربای قرآن مستقیماً کلام پروردگارش را میشنود، آن سان که گویی در حضور پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله نشسته و حضرتش برای او میخواند.
صدای قرآن باید برای ما حضور در برابر پیامبرمان و خدایمان را تداعی کند چنانکه میفرماید: «سَبَبٌ مَمْدُودٌ مِنَ اللَّهِ وَ مِنّی»، و آن گونه باشد که قلب ما را با نازل کننده قرآن متصل نماید و روحمان را به منبع وحی وصل کند چنانکه میفرماید: «طَرَفُهُ بِیَدِ اللَّهِ وَ الطَّرَفُ الْآخَرُ بِایْدیکُمْ».
امام صادق علیه السلام میفرماید: «خداوند در کلامش بر مردم تجلّی فرموده، ولی او را نمیبینند».[۷]
قرآن یادگار پیامبر
«انّی اخْلِفُ فیکُمُ الْقُرْآنَ، الا انَّ تَنْزیلَ الْقُرْآنِ عَلَیَّ»: من قرآن را به یادگار در بین شما میگذارم، بدانید که نازل کردن قرآن بر عهده من بود.[۸]
«انّی تارِکٌ فیکُمُ الثِّقْلَیْنِ: کِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتی»: «من دو یادگار گرانقدر در میان شما میگذارم: کتاب خداوند و عترتم».[۹]
«الْقُرآنُ فیکُمْ»: «قرآن در میان شماست».[۱۰]
تحلیل اعتقادی
در شرایطی که خطابه پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله در غدیر به اواخر خود رسیده، آن حضرت رابطه عاطفی مسلمانان را با قرآن از دیدگاه یادگار بودن آن از پیامبرشان مطرح میفرماید؛ ودیعهای که در طول ۲۳ سال از لحظه «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ …» آغاز شد و نزول آن تا آخرین لحظه حیات پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله ادامه یافت. اکنون صاحب اختیار آن با یک دنیا سفارش و با امید به حفظ آن از سوی پروردگار چشم از جهان فرو میبندد. به تعبیری قرآن را خلیفه خود یاد میکند؛ یعنی هرکس قرآن را میخواند، چنین انگارد که آن را از دو لب من میشنود. در عبارتی دیگر قرآن را امانت خود در دست مسلمانان میخواند که همراه عترت به آنان سپرده شده است.
نگاه پر عاطفه پیامبری مهربان که ۲۳ سال تمام وجودش را برای دین خداوند تقدیم کرد، از ما میطلبد در حفظ و پرداختن به محتوای این یادگار ذیقیمت به گونهای باشیم که لبخند رضایت بر لبان مبارکش جای گیرد، و این آن چیزی است که پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله از ما میخواهد.
همه کسانی که در اعماق معانی قرآن تدبر نمودهاند خاضعانه اقرار میکنند که پس از عمری خود را در آغاز راه یافتهاند، و معجز بودن آن اثر محمدی را دریافتهاند. از سوی دیگر بخش عظیمی از محتوای حقیقی قرآن معرفی مفسران آن است تا راههای کشف گنجهای نهفته بشر را به آنان نشان دهند. خطابه غدیر دقیقاً این دو مهم را مدّ نظر قرار داده و مخاطبین را متوجه آن نموده است:
محتوای قرآن
همه کسانی که در اعماق معانی قرآن تدبر نمودهاند خاضعانه اقرار میکنند که پس از عمری خود را در آغاز راه یافتهاند، و معجز بودن آن اثر محمدی را دریافتهاند. از سوی دیگر بخش عظیمی از محتوای حقیقی قرآن معرفی مفسران آن است تا راههای کشف گنجهای نهفته بشر را به آنان نشان دهند. خطابه غدیر دقیقاً این دو مهم را مدّ نظر قرار داده و مخاطبین را متوجه آن نموده است:
قرآن پرونده کامل علم
«فیهِ عِلْمُ ما مَضی وَ ما بَقِیَ الی انْ تَقُومَ السّاعَةُ»: در قرآن علم گذشته و آینده تا روز قیامت آمده است.[۱۱]
تحلیل اعتقادی
دقت در الفاظ به کار رفته در این عبارت غدیری، ژرفای زلال قرآن را نشان میدهد. نمیفرماید: «فیهِ خَبَرُ ما مَضی …»، بلکه میفرماید: «عِلْمُ ما مَضی؛ یعنی در قرآن هر علمی در گذشته بوده وجود دارد. سپس کلمه «ما بَقِیَ الی یَوْمِ الْقِیامَةِ» را به کار میبرد، یعنی تمامی علومی که تا روز قیامت فرض شود از قرآن قابل استخراج است. قاطعانه میتوان گفت: درک چنین معنایی درباره قرآن نیاز به نظر لطف الهی دارد. چه کسی جز مقام عصمت قدرت بر خزانه داری چنین دریای علمی را دارد.
امیرالمؤمنین علیه السلام را میخواهد که بفرماید: «اگر بخواهم هفتاد بار شتر را از تفسیر سوره حمد پر میسازم».[۱۲] کلام امام محمد باقر علیه السلام را به یاد میآورد که فرمود: «اگر برای علمی که خداوند عزوجل به من عطا فرموده، حاملانی مییافتم توحید و اسلام و ایمان و دین و شرایع را از کلمه صَمَد استخراج و منتشر مینمودم».[۱۳]
میبینیم که از فراز منبر غدیر و از لسان آن کسی که قرآن به دست او نازل شده، چنین چهره پر محتوایی از قرآن به جهان معرفی شده است، و این واقعیت برای مقام عصمت در حد «لَوْ کُشِفَ الْغِطاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقیناً»[۱۴] است.
امام صادق علیه السلام میفرماید: «من به کتاب خدا آگاهم. در آن است ابتدای خلقت و آنچه تا روز قیامت واقع شدنی است. در آن است خبر آسمان و زمین و بهشت و دوزخ، و خبر آنچه شده و خواهد شد. من به همه اینها علم دارم به گونهای که گویا به کف دست خویش نگاه میکنم».[۱۵]
قرآن معرّف اهل بیت علیهم السلام
«الْقُرْآنُ یُعَرِّفُکُمْ انَّ الْائِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ … حَیْثُ یَقُولُ اللَّهُ فی کِتابِهِ: وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ»:
قرآن به شما میشناساند که امامان بعد از علی فرزندان اویند، آنجا که میفرماید: «آن را کلمه باقی در نسل او قرار داد».[۱۶]
«انَّ فَضائِلَ عَلِیِّ بْنِ ابی طالِبٍ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ قَدْ انْزَلَها فِی الْقُرْآنِ- اکْثَرُ مِنْ انْ احْصِیَها فی مَقامٍ واحِدٍ»:
فضایل علی که نزد خداوند عزوجل است و آن را در قرآن نازل فرموده، بیش از آن است که من در یک مجلس همه را برشمارم.[۱۷]
«انَّ فَضائِلَ عَلِیٍّ وَ ما خَصَّهُ اللَّهُ بِهِ فِی الْقُرْآنِ اکْثَرُ مِنْ انْ اذْکُرَها فی مَقامٍ واحِدٍ»:
فضایل علی و آنچه خداوند در قرآن او را بدان اختصاص داده بیش از آن است که من در یک مجلس بازگویم.[۱۸]
تحلیل اعتقادی
آخرین فرازهای خطابه غدیر بار دیگر پیرامون قرآن سخن دارد، امّا در ارتباط با اهل بیت علیهم السلام. دو جهت اساسی در این فرموده پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله به صراحت بیان شده که چراغ راه امت مسلمان تا آیندههای دور دست است. یکی آنکه امامت منصوص دوازده امام معصوم علیهم السلام در متن قرآن است آنجا که میفرماید: «امامت را در نسل او باقی گذاردیم». دیگر آنکه فضائل بیانتهای علی که نزد پروردگار است در قرآن آمده، و آن قدر زیاد است که در یک مجلس نمیتوان همه را ذکر کرد.
جا دارد یک دل و هم صدا بگوییم: ای علی بن ابی طالب! که فضایلت از آبشار قرآن سر ریز است؛ هرگز مبخش آنان که بیفضیلتان و فرومایگان و ضد فضیلتان را به جای تو برگزیدند. سپس برگردن فضایلت طناب بستند و آن را به اجبار برای دست دادن با مظاهر بیحیثیتی در سقیفه بردند. تو در زندگی خود نشان دادی که آنان را نبخشیدهای و ما هم تا آخر روزگار آنان را و پیروانشان را نمیبخشیم. یا علی، اگر قرآن چنین است که در روز اول ولادتت آن را بر زبان جاری ساختی و «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»[۱۹] را از آیههایش خواندی و پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله فلاح مؤمنان را به ولایت تو تفسیر کرد، پس ما را رهین منت خود قرار ده، و سایه قرآن را با دست یَدُ اللهی خود بر سر ما نگهدار.
توافق قرآن و اهل بیت
«انَّ عَلِیّاً وَ الطَّیِّبینَ مِنْ وُلْدی مِنْ صُلْبِهِ هُمُ الثِّقْلُ الْاصْغَرُ، وَ الْقُرْآنُ الثِّقْلُ الْاکْبَرُ، فَکُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَ مُوافِقٌ لَهُ، لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ».
علی و فرزندان پاک از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اکبر است، و هر یک از این دو درباره دیگری خبر میدهد و با آن موافق است. از یکدیگر جدا نمیشوند تا آنکه بر سر حوض کوثر نزد من آیند.[۲۰]
«امَّا الثِّقْلُ الْاصْغَرُ فَهُوَ حَلیفُ الْقُرْآنِ وَ هُوَ عَلِیُّ بْنُ ابی طالِبٍ وَ عِتْرَتُهُ، وَ انَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ»: ثقل اصغر هم پیمان قرآن است، و او علی بن ابی طالب و عترت اوست. این دو ثقل از یکدیگر جدا نمیشوند تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند.[۲۱]
«لا یُفارِقُونَ الْقُرْآنَ وَ لا یُفارِقُهُمُ الْقُرْآنُ حَتّی یَرِدُوا عَلَیَّ حَوْضی»: جانشینان من از فرزندان علی، از قرآن جدا نمیشوند، و قرآن از آنان جدا نمیشود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.[۲۲]
تحلیل اعتقادی
در لحظاتی که کمکم علی علیه السلام بر فراز دست پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله قرار میگرفت، باید اعلام میشد که ضمانت نامه قرآن اهل بیتند و ضمانت نامه اهل بیت قرآن است. این دو سویه گی در حدی است که در تمام جهات خود را نشان میدهد:
اولًا: هر یک از قرآن و عترت از دیگری خبر میدهد و درباره آن روشنگری مینماید.
ثانیاً: بین قرآن و عترت توافق کامل است و هیچ گونه اختلافی بین آنها نمیتوان فرض کرد.
ثالثاً: قرآن و عترت جدا از یکدیگر قابل تصور نیستند و این اتصال با کلمه «لَن» به معنای «هرگز» مؤکدتر شده است؛ یعنی قرآن و عترت هرگز از یکدیگر فاصله نمیگیرند و جدا فرض نمیشوند.
استمرار زمانی این جدایی ناپذیری تا روز قیامت و آن گاهی است که دست در دست هم به حضور پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله در آیند و از رفتار مسلمانان نسبت به خود خبر دهند.
تعبیر جذاب دیگری که برای حکایت این اتحاد بین قرآن و عترت به کار رفته کلمه «حلیف» به معنای «هم قَسَم» است. گویا قرآن و عترت پیمان بستهاند و قسم یاد کردهاند که از یکدیگر جدا نشوند.
جا دارد از آنان که قرآن را محکم گرفتهاند ولی اهل بیت را فقط دوست دارند، اما ارتباطی بین ایشان و قرآن احساس نمیکنند، پرسیده شود: حدیث متواتر «لَنْ یَفْتَرِقا» را که صدها بار توسط پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله بر مردم تکرار شده، چه زمانی به اعتقاد خود خواهند افزود؟ به تعبیر دیگر آیا وقت آن نرسیده که این حدیث متواتر را به دیده اعتقاد بنگرند؟
سرپرست قرآن
قرآن با چنان محتوایی که دارد باید چه منزلتی در چشم مسلمانان داشته باشد؟ هیچ قوم و ملتی چنین میراث فرهنگی عظیم الشأنی را بیسرپرست رها نمیکنند، و مسئولیت آن را هم به هر کسی واگذار نمینمایند. آیا دیدهاید که در همه ملل تکه سنگهای جامد هزار ساله را چگونه مورد حفاظت قرار میدهند، و تاریخچه آن را برای هر بینندهای بازگو میکنند! در حالی که قرآن سخن میگوید، فکر و اعتقاد میسازد، در بازار عمل به کار میآید، بشر را تربیت میکند، و این همان طلای خالص تمام عیاری است که مستقیماً از حضرت پروردگار نازل شده است.
اکنون آیا بیانصافی نیست که سرپرستی آن را به سقیفه بسپاریم؟ همان گروهی که از فرط جهل یکی بر جهالت دیگری میخندد، و در عین غصب حق علی علیه السلام در مشکلاتش دست به دامان او میشود!؟ آیا مسخره ملل نخواهیم شد اگر با حضور امامان معصوم علیهم السلام- که از دریای علم الهی سیرابند- سرپرستی قرآن را به کسانی دهیم که وقتی آیات قرآن را میشنوند اقرار میکنند که گویا برای اولین بار آن را شنیدهاند و تا آن روز نشنیده بودند، یا اگر آیه تهدید آمیزی از قرآن بر آنان خوانده میشود آن را تیر باران میکنند؟!
پس بیایید اقرار کنیم: قرآن هم دعوت کننده میخواهد و هم تفسیر کننده. سرپرستی قرآن مسئولیت بزرگی است که از هر کسی با هر سابقهای ساخته نیست. این دو مسئولیت بزرگ انحصاراً بر دوش چهارده نور پاک نهاده شده و دیگران رسماً از دخالت در آن کنار زده شدهاند.
اهل بیت دعوت کننده به قرآن
«عَلِیٌّ الدّاعی الی کِتابِ اللَّهِ»: «علی دعوت کننده به کتاب خداست».[۲۳]
«عَلِیٌّ خَلیفَتی فِی الدُّعاءِ الی کِتابِ اللَّهِ»: «علی جانشین من در دعوت به سوی کتاب خداست.[۲۴]
تحلیل اعتقادی
نقطه حساسی از خطابه غدیر است که علی علیه السلام بر سر دست پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله باشد و حضرت در آن حال او را با قرآن معرفی کند. این بدان معنی است که دشمن قرآن نمیتواند دعوت کننده به سوی آن باشد. دشمنان اهل بیت به سادگی از کنار این مطلب میگذرند که هر کسی با هر سابقهای از دشمنی خدا و رسول، و با هر فسق و فجوری بتواند مروج قرآن باشد! آیا غاصبان خلافت که آیات صریح قرآن را زیر پا گذاشتند و علناً مخالفت خود را با آنها اعلام کردند، میتوانند مردم را به قرآن دعوت کنند؟! اگر این گونه است در آیاتی که با راه آنان مخالف است چه خواهند کرد؟!
ما میگوییم: قرآن مقدستر از آن است که جز معصومین و کسانی که در راه آنانند بتوانند دعوت کننده به آن باشند. قرآن سنگین بارتر از آن است که جاهلان به سوی آن دعوت کنند. علی بن ابی طالب علیه السلام را میخواهد که بفرماید: «این قرآن است، آن را به نطق آورید ولی هرگز برای شما سخن نخواهد گفت؛ بلکه من هستم که به شما خبر خواهم داد. اگر از من درباره قرآن سؤال کنید به شما خبر خواهم داد، چرا که من اعلم از همه شمایم».[۲۵]
اهل بیت علیهم السلام مفسران قرآن
«عَلِیٌّ خَلیفَتی فی امَّتی عَلی تَفْسیرِ کِتابِ رَبّی عَزَّ و جَلَّ»: علی جانشین من در امتم بر تفسیر کتاب خدای عزوجل است.[۲۶]
«الا انَّ تَنْزیلَ الْقُرْآنِ عَلَیَّ وَ تَاْویلُهُ وَ تَفْسیرُهُ بَعْدی عَلَیْهِ»: بدانید که تنزیل قرآن بر عهده من بود، و تأویل و تفسیر آن بعد از من بر عهده اوست.[۲۷]
«فَوَ اللَّهِ لَنْ یُبَیِّنَ لَکُمْ زَواجِرَهُ وَ لَنْ یُوضِحَ لَکُمْ تَفْسیرَهُ الَّا الَّذی انَا آخِذٌ بِیَدِهِ وَ مُصْعِدُهُ الَیَّ … وَ مُعْلِمُکُمْ: انَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَوْلاهُ …»: «به خدا قسم باطن آن را برای شما بیان نمیکند و تفسیر آن را برایتان روشن نمینماید مگر این کسی که دست او را گرفته بلند میکنم … و به شما میفهمانم که هرکس من صاحب اختیار او بودهام این علی مولای اوست».[۲۸]
تحلیل اعتقادی
در اوج خطابه غدیر، آنگاه که پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله میخواهد علی بن ابی طالب علیه السلام را بر سر دست بلند کند او را به عنوان مفسر قرآن معرفی میفرماید، و به صراحت میفرماید که کسی جز او نمیتواند چنین مهمی را عهدهدار شود. این بار سنگین وحی را جز ختم نبوت قدرت حمل نداشته که خداوند فقط بر او نازل کرده است. اکنون نیز جز خلیفه بر حق او نخواهد توانست این بار سنگین را بگشاید و جواهرات گرانقیمت آن را در اختیار مردم قرار دهد.
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «هیچ آیهای نازل نشده مگر آنکه من میدانم درباره چه کسی نازل شده و در کجا نازل شده و بر چه کسی نازل شده است»،[۲۹] و در جای دیگر پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله را میبینیم که به علی علیه السلام میفرماید: «تو رسالت را از سوی من ابلاغ میکنی».
پرسید: یا رسول اللَّه، آیا شما تبلیغ رسالت نفرمودهاید؟ فرمود: من ابلاغ نمودهام ولی تو بعد از من از تأویل قرآن به مردم میآموزی آنچه را نمیدانند و به آنان خبر میدهی».[۳۰]
در فراز دیگری دو بار از کلمه «لَنْ» به معنای هرگز استفاده شده است که میفرماید: «لَنْ یُبَیِّنَ لَکُمْ» و «لَنْ یُوضِحَ لَکُمْ»؛ یعنی جز علی علیه السلام هرگز نمیتواند قرآن را بیان کند و هرگز نمیتواند روشن نماید. آنان که به این اخطارها توجه نمیکنند و در تأویل قرآن سخن هر گویندهای را میپذیرند، در واقع قرآن را سبک میشمارند و هنوز عظمت آن را نیافتهاند. پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله در این باره فرمود: «میدانید متمسک به قرآن که با تمسک به آن به شرف عظیم دست مییابد کیست؟ آن کسی که تأویل قرآن را از ما اهل بیت یا از واسطههایی که سفیران ما برای شیعیانمان هستند بیاموزد».[۳۱]
وظایف ما درباره قرآن
در غدیر کتاب الهی با حیات مردم عجین گردید، به صورت جزء لاینفکّی که تا حوض کوثر عضو جدایی ناپذیر زندگی مسلمانان خواهد بود. دستوراتی که درباره قرآن در غدیر آمده همهجانبه است، که ترکیب فرهنگیِ الهی آن را تأمین مینماید:
تمسّک به قرآن
«لَنْ تَضِلُّوا ما انْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما»: اگر به قرآن و عترت تمسک نمایید هرگز گمراه نخواهید شد.[۳۲]
«فَانْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمْ لَنْ تَضِلُّوا»: اگر به قرآن و امامان از فرزندانم تمسک نمایید هرگز گمراه نخواهید شد.[۳۳]
«فَتَمَسَّکُوا بِهِ وَ لاتَزِلُّوا»: به قرآن تمسک کنید و منحرف نشوید.[۳۴]
تحلیل اعتقادی
اواخر خطبه است و مردم در حال نتیجهگیری از سخنرانی یک ساعته پیامبرند. در چنین شرایطی مسئله تمسک به دو یادگار گرانسنگ آن حضرت مطرح میشود.
«تمسک» کلمهای است که در فرهنگ فارسی آن را به تعابیر مختلفی میتوان بیان کرد:
«دست به دامان قرآن و عترت شوید، به آنان پناه برید، به ذیل عنایتشان چنگ زنید، به آنان متوسل شوید». ولی اگر از ضیق عبارت بیرون آییم و بخواهیم ترجمه دقیق آن را بیان کنیم، در عربی معنای «تَمَسَّکَ بِهِ» را «تَعَلَّقَ بِهِ وَ اعْتَصَمَ» گفتهاند. این معنی نوعی نجات یافتن را در خود جای داده است. کسی که در حال غرق شدن یا پرت شدن است تلاش میکند برای نجات خود دستاویزی بیابد و خود را از آن معلق و آویزان نماید تا سقوط نکند، و بدین صورت خود را حفظ میکند و نجات میدهد و از آن خطر عظیم به آرامش دست مییابد، و این معنای «تعلُّق و اعتصام» است.
از میان کلمات بسیاری که ممکن بود برای ترغیب به قرآن به کار گرفته شود، «تمسک» تعبیری دقیق و حساب شده است که بیانگر ارتباط دو سویه قرآن و مردم است. این تعبیر اشاره به آن است که مردم در حالی تمسک به قرآن و عترت میکنند که خود را در معرض خطرهای عظیم و فتنههای بزرگ میبینند، و قرآن و عترت تنها کشتی نجاتی هستند که میتوانند از آن خطر بزرگ نجات دهند. اگر با این دید به قرآن و عترت نگاه کنیم بسیار متفاوت خواهد بود در مقابل اینکه برای یادگرفتن مطلبی در اوقات فراغت به آن بنگریم، و این همان چیزی است که در کلمه «تمسّک» نهفته است.
فهم قرآن
«تَدَبَّرُوا القُرْآنَ وَ افْهَمُوا آیاتِهِ»: در قرآن تدبّر نمایید و آیات آن را بفهمید.[۳۵]
تحلیل اعتقادی
این جمله دقیقاً زمانی از خطبه غدیر بر لسان مبارک پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله جاری شد که حضرت بلافاصله بعد از آن علی علیه السلام را به عنوان مفسر قرآن و کسی که در سایه علم او تدبر در قرآن نتیجه خواهد داشت معرفی فرمود. «تَدَبُّر» فکر با دقت و سعی در فهم عمق مطلب و درک صحیح و پر مایه از آیات قرآن است، که اکثر تلاوت کنندگان قرآن از آن غافلند.
خواندن قرآن باید مقدمهای برای فهمیدن آن باشد که مقصد اصلی از نزول آن است، و اکثریت ما از آن غافلیم یا خود را به غفلت زدهایم. در واقع در حال غرق فقط به دیوارهای بیرونی این کشتی نجات چنگ زدهایم و به آن آویختهایم و از درون آن خبری نداریم. اگرچه قرآن این گونه هم نجاتمان خواهد داد، ولی فرق بسیاری است بین غریقی که بدن نیمه جان او به ساحل میرسد با نجات یافتهای که با پای خود و با نشاط جسم و جانش ساحل را بوسه میزند، و او نیست جز کسی که تدبرش در قرآن زیر تابش نور پر فروغ باب مدینة العلم علی بن ابی طالب علیه السلام باشد.
احتراز از متشابهات
«وَ انْظُرُوا الی مُحْکَماتِهِ وَ لا تَتَّبِعُوا مُتَشابِهَهُ»: به محکمات قرآن نظر کنید و در پی متشابهات آن نباشید.[۳۶]
تحلیل اعتقادی
اوایل خطبه غدیر است و سخن از تدبّر در قرآن، ولی غدیر نگاهی همهجانبه به این قانون نامه وحی دارد. باید در نظر گرفت که دنیا برای امتحان بشر خلق شده و انسان از هر خطری عبور کند باز اسباب گمراهی دیگری در کمین اوست، و گاهی خداوند برای امتحان عمداً مسایلی را بر سر راه بشر قرار میدهد. از همینجاست که تمسک به کشتی نجات قرآن نباید انسان را غافل نماید، چرا که در این کشتی خداوند مواضعی را به عنوان متشابهات برای امتحان نجات یابندگان قرار داده و چراغ خطر را هم بر سر آنها روشن نموده و قبلًا اخطار داده که به آنها نزدیک نشوند، که بار دیگر از همان مواضع احتمال سقوط وجود دارد.
امتحان بزرگ این است که هرکس خواهان نجات خویش است چه اندازه از نزدیک شدن به خطر پرهیز میکند و آن اخطار را واقعی تلقی میکند. همین ارزش قائل شدن به اخطار الهی سر بلند بیرون آمدن از امتحان بزرگ است، و چه بسیارند که با دست یازیدن به متشابهات قرآن، خود و جمعیتی را به گمراهی کشاندهاند. این در حالی است که محکمات قرآن بخش اعظم آن را تشکیل میدهد، و هنوز تا درک صحیح همه آنها راهی بلند در پیش داریم، و نوبت متشابهات بعد از محکمات است.
آمادگی پاسخگویی در روز قیامت
«إنّی سائِلُکُمْ غَداً فیما اشْهَدْتُ اللَّهَ بِهِ عَلَیْکُمْ فی یَوْمِکُمْ هذا اذا وَرَدْتُمْ عَلَیَّ حَوْضی وَ ما ذا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَیْنِ بَعْدی، فَانْظُرُوا کَیْفَ خَلَّفْتُمُونی فیهِما حینَ تَلْقُونی»:
من فردای قیامت که بر سر حوضم نزد من میآیید از شما بازخواست خواهم کرد درباره آن چیزی که امروز خدا را بر شما برای آن شاهد گرفتم. ببینید چگونه با امانتهای من رفتار میکنید، و پاسختان در روزی که به ملاقات من میآیید چیست؟[۳۷]
«الا وَ انی فَرْطُکُمْ وَ انْتُمْ تَبَعی، تُوشِکُونَ انْ تَرِدُوا عَلَیَّ الْحَوْضَ، فَاسْالُکُمْ حینَ تَلْقُونی عَنْ ثِقْلَیَّ: کَیْفَ خَلَّفْتُمُونی فیهِما»؟
بدانید که من پیش از شما بر سر حوض کوثر حاضر میشوم و شما از پی من میآیید و بر سر حوض کوثر بر من وارد میشوید. آنگاه که مرا ملاقات میکنید از شما درباره دو یادگار گرانبهایم سؤال میکنم که پس از من با آنان چگونه رفتار کردید؟[۳۸]
تحلیل اعتقادی
در غدیر اعلام شد که مردم باید آماده پاسخگویی باشند و بیتفاوتی آنان هم پذیرفته نیست. اما اینکه درباره چه موضوعی و در چه حدی، نیاز به توضیح دارد.
باید توجه داشت که دستورات پیامبر عظیم الشأن صلَّی اللَّه علیه و آله گاهی پیشنهاد یک راه خیر و ارشاد به عمل خوب است که مردم را در برابر گزینه خوب و بهتر قرار میدهد، ولی در این انتخاب بازخواستی از آنان نیست. اما گاهی فرمان واجبی است که مردم در برابر دو گزینه آری و نه قرار میگیرند، و باید انتخاب قطعی را به عنوان اطاعت و عصیان اعلام کنند تا پاسخ آنان در روز بازخواست روشن باشد، و پی آمدهای آن را هم برای خود رقم زنند. در مواردی از این هم فراتر میرود و به صراحت اخطار میشود که در این باره از شما بازخواست خواهم کرد، و حتماً در انتخاب خود دقت کنید که باید پاسخگو باشید.
سؤال از ثقلین در قیامت
مسئله ثقلین تنها مطلبی است که پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله با صدای بلند اعلام فرموده که در روز قیامت درباره آن سؤال خواهم کرد و همه باید درباره راه انتخابی خود پاسخ و دلیل محکم داشته باشند، و این اختصاص عظمت آن را میرساند.
سؤالی که درباره قرآن و عترت از ما پرسیده خواهد شد آن است که: پس از من چگونه با آنها رفتار کردید؟ یعنی دستوراتی که درباره احترام به قرآن و تلاوت با تدبر آن و دقت در معانی بلندش و پرهیز از متشابهاتش به شما داده بودم عمل نمودید؟ آیا حق این امانت را ادا کردید؟ آیا قرآن را وارد زندگی خود نمودید؟
چه کسی میتواند بهترین پاسخ را آماده کند و در برابر پیامبرش شرمنده نشود. چگونه باید باشیم تا بیدرنگ آنچه او از ما خواسته تقدیم حضورش نماییم و لبخند رضایت بر لبانش بنشانیم؟ چه پاسخی خواهند داشت آنان که قرآن را کنار گذاردند، یا الفاظ آن را به صحنه آوردند و مردم را از تعلیم معانی آن بازداشتند، یا مفسر حقیقی آن را وادار به سکوت کردند و مفسران به رأی خود را وارد میدان کردند؟
سقیفه سدّ راه قرآن
ابوبکر و عمر از همان آغاز سقیفه، بر ظاهر قرآن تأکید کردند و از تفسیر آن منع نمودند؛ چرا که نیاز به مفسر آن امیرالمؤمنین علیه السلام بود، و آنان از حضور حضرت ابا داشتند. حتی آنچه را از پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله نقل شده بود منع میکردند. ابوبکر طی دستوری چنین گفت: «لا تَرْوُوا الْاحادیثَ عَنِ النَّبِیِّ وَ اشْتَغِلُوا بِالْقُرْآنِ»: «حدیث از پیامبر نقل نکنید و به قرآن مشغول باشید».[۳۹]
عمر هر گاه کارگزاران خود را به شهرها میفرستاد به آنان دستور میداد برای مردم حدیث نقل نکنند و آنان را از قرآن به امر دیگری مشغول ننمایند! جالبتر اینکه هر گاه اطلاع مییافت یکی از آنان از این دستور تخلف ورزیده، او را به مدینه احضار میکرد و تا آخر عمر او را نزد خود نگه میداشت و آنچه او از احادیث جمع کرده بود از دستش میگرفت و میسوزاند.[۴۰]
مردی به نام «ضبیع» درباره معانی آیات قرآن بسیار پرس و جو میکرد تا آنکه از عمر درباره تفسیر «الذَّارِیاتِ» و «النَّازِعاتِ» و «الْمُرْسَلاتِ» سؤال کرد. عمر به جای پاسخ آن قدر او را زد که عمامه از سرش افتاد، و سپس او را زندانی کرد. بعد از آن هر روز او را بیرون میآورد و صد ضربه میزد. آخر الأمر آن مرد گفت: «گویا شلاق تو تأثیر خود را کرده است که دیگر درباره قرآن سؤال نکنم» !! عمر او را از زندان بیرون آورد و سوار بر شتری بیجهاز نمود، مستقیماً از مدینه به بصره تبعید کرد، و دستور داد کسی با او صحبت نکند و همنشین او نشود، و درباره او گفت: «این شخص دنبال علم است، ولی اشتباه رفته است» !!![۴۱]
روز دیگر ابنعباس را میبینیم که به معاویه وارث سقیفه میگوید: آیا ما را از قرائت قرآن مانع میشوی؟ معاویه گفت: نه. گفت: از تأویل آن مانع میشوی؟ گفت:
آری. ابنعباس گفت: تو میگویی قرآن را بخوانیم ولی نپرسیم مقصود خدا چه بوده است؟ معاویه گفت: آری!! ابنعباس گفت: کدام بر ما واجبتر است: قرائت قرآن یا عمل به آن؟ معاویه گفت: عمل به آن! ابنعباس گفت: چگونه به قرآن عمل کنیم قبل از آنکه بدانیم خداوند از آنچه بر ما نازل کرده چه مقصودی داشته است؟ معاویه گفت: معنی و مقصود قرآن را از کسانی بپرس که بر خلاف آنچه تو و اهل بیت میگویید معنی کنند.
ابنعباس گفت: قرآن بر اهل بیتی که با آنان نسبت دارم نازل شده، و با این حال معنای آن را از آل ابی سفیان یا آل ابی معیط یا یهود و نصاری و مجوس بپرسم؟! معاویه گفت: ما را با این کفار یکسان قرار دادی و از آنان حساب کردی! ابنعباس گفت: به جان خودم قسم! این مقایسه را از آن جهت نمودم که تو هم مانند آنان منع میکنی از اینکه خدا را با قرآن و با آنچه در آن از امر و نهی و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محکم و متشابه آمده عبادت کنیم و بپرستیم. معاویه گفت:
«پس قرآن را بخوانید و آن را تأویل هم بنمایید ولی آنچه از تفسیر قرآن که خداوند درباره شما نازل کرده و پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله درباره شما فرموده نقل نکنید، و هرچه غیر آن است نقل کنید»! سپس ابنعباس را تهدید کرد و گفت: «اگر هم خواستی از آن معانی قرآن نقل کنی پنهانی باشد و به صورت علنی کسی از تو چنین چیزی را نشنود» !![۴۲]
غوغای قرآن کنار حوض کوثر
نباید وعده پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله را برای پاسخ امت بر سر حوض کوثر ساده تلقی کنیم. صحنهای عظیم به وقوع خواهد پیوست که امت عظیم مسلمان در محضر پیامبرشان بایستند و با پاسخ به پرسشهای آن حضرت درباره قرآن و عترت به صورت جدی تکلیف خود را روشن کنند. آن منظره دیدنی را خود پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله در حدیثی ترسیم فرموده است آنجا که میفرماید: امت من بر سر حوض کوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد میشوند: اول آنان رایت گوساله امت من است. من بپا میخیزم و دست او را میگیرم. به محض آن که دستش را گرفتم روی او سیاه میشود و قدمهایش به لرزه در میآید و امعاء و احشاء او منقلب میشود، و تابعین او نیز همین گونه میشوند. از آنان میپرسم: بعد از من با دو یادگار گرانقدر من چگونه رفتار کردید؟ در پاسخ میگویند: ثِقْل بزرگتر (یعنی قرآن) را تکذیب نمودیم و پارهپاره کردیم، و ثِقْل کوچکتر (عترت) را در تنگنا قرار دادیم و حقش را گرفتیم. آنگاه من میگویم: به سمت چپ بروید. آنان از نزد من تشنه و جگر سوخته و روسیاه بازگردانده میشوند در حالی که قطرهای از حوض کوثر ننوشیدهاند.
سپس رایت فرعون امتم بر سر حوض وارد میشوند که اکثر مردم اینانند که توسط او از راه راست منحرف شدهاند … دست رئیس آنان را میگیرم، و به محض آنکه دست او را میگیرم رویش سیاه میشود و قدمهایش میلرزد و امعاء و احشاء او منقلب میشود، و آنان که تابع او بودهاند نیز چنین میشوند. من میگویم: درباره ثِقْلین بعد از من چه رفتاری کردید؟
میگویند: ثِقل بزرگتر را تکذیب کرده و آن را پارهپاره کردیم، و با ثِقل اصغر جنگیدیم و او را کشتیم. من میگویم: «شما هم به راه گروه اول بروید». آنان هم تشنه و جگر سوخته و روسیاه بازمیگردند در حالی که قطرهای از حوض کوثر ننوشیدهاند.
سپس رایتهامان امتم که امام پنجاه هزار نفر از آنان است نزد من میآیند. من برمیخیزم و دست او را میگیرم. آنگاه که دست او را گرفتم روی او سیاه میشود و قدمهایش به لرزه میافتد و امعاء و احشایش منقلب میشود، و تابعین او نیز چنان میشوند. من میپُرسم: درباره ثِقلین بعد از من چه کردید؟ میگویند: ثِقل اکبر را تکذیب کردیم و از دستوراتش سرپیچی نمودیم، و ثقل اصغر را خوار کردیم و او را تنها گذاشتیم. من میگویم: شما به راه گروههای قبل بروید. آنان نیز تشنه و جگر سوخته و روسیاه بازمیگردند در حالی که قطرهای از حوض کوثر ننوشیدهاند.
سپس رایت مِخْدَج نزد من میآید که امام هفتاد هزار نفر از امت من است و من دست او را میگیرم. به محض آنکه دست او را گرفتم رویش سیاه میشود و قدمهایش به لرزه در میآید و امعاء و احشاء او منقلب میشود، و تابعین او نیز چنان میشوند. میگویم: بعد از من درباره ثِقْلین چه کردید؟
میگویند: ثقل اکبر را تکذیب کرده و عصیان نمودیم، و با ثقل اصغر جنگیدیم و او را کشتیم. میگویم: شما هم به راه گروههای قبل بروید. آنان نیز تشنه و جگر سوخته و روسیاه بازمیگردند در حالی که قطرهای از حوض کوثر ننوشیده باشند.
سپس رایت امیرالمؤمنین و قائدِ پیشانی سفیدان نزد من وارد میشود. من بپا میخیزم و دست او را میگیرم، و در این حال روی او و اصحابش سفید میشود. میگویم: بعد از من درباره ثِقلین چه رفتاری داشتید؟ میگویند: ثقل اکبر را تابع شدیم و آن را تصدیق نمودیم، و ثقل اصغر را کمک کردیم و یاری نمودیم و همراه او به شهادت رسیدیم. من میگویم: سیراب و آب نوشیده بازگردید. آنان جرعهای مینوشند که بعد از آن هرگز تشنه نمیشوند. روی امامشان همچون خورشید طالع است، و روی آنان مانند ماه چهارده شبه و همچون نورانیترین ستاره در آسمان است. سپس پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله فرمود: بر این پیشگویی من شاهد هستید؟ گفتند: آری، ما گواه این مجلس خواهیم بود.[۴۳]
ما نیز از بلندای چهارده قرن میگوییم: یا رسول اللَّه! این پنج گروه را نیک میشناسیم، و قبل از حوض کوثر در این دنیا بر ضلالت آن چهار گروه معتقدیم و شهادت میدهیم، و امیدواریم زیر پرچم علی بن ابی طالب علیه السلام از تابعین و تصدیق کنندگان قرآن در قول و عمل در گروه پنجم باشیم.
پانویس
- ↑ مناقب ابن المغازلی: ص ۱۶ ح ۲۳. عوالم العلوم: ج ۱۵/ ۳ ص ۷۶. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۸۴ ح ۶۹. الطرائف: ص ۴۳ ح ۲۱۸.
- ↑ اسرار غدیر: ص ۱۴۴ بخش ۳.
- ↑ خصال: ص ۶۵ ح ۹۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۱. عوالم العلوم: ج ۱۵/ ۳ ص ۱۹۷.
- ↑ الطرائف: ص ۴۳ ح ۲۱۸. خصال: ص ۶۵ ح ۹۸. مناقب ابن المغازلی: ص ۱۶ ح ۲۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۱، ۱۸۴ ح ۶۹. عوالم العلوم: ج ۱۵/ ۳ ص ۷۶، ۱۹۷.
- ↑ الطرائف: ص ۴۳ ح ۲۱۸. خصال: ص ۶۵ ح ۹۸. مناقب ابن المغازلی: ص ۱۶ ح ۲۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۱، ۱۸۴ ح ۶۹. عوالم العلوم: ج ۱۵/ ۳ ص ۷۶، ۱۹۷.
- ↑ سوره ق: آیه ۱۶.
- ↑ بحار الانوار: ج ۸۹ ص ۱۰۷.
- ↑ اسرار غدیر: ص ۱۵۷ بخش ۱۰ پاورقی ۲ از نسخه «ب».
- ↑ ارجح المطالب: ص ۳۳۹، ۵۷۶. عوالم العلوم: ج ۱۵/ ۳ ص ۲۳۹.
- ↑ اسرار غدیر: ص ۱۵۷ بخش ۱۰ پاورقی ۲ از نسخههای «و» و «ه».
- ↑ عوالم العلوم: ج ۱۵/ ۳ ص ۱۹۷. خصال: ص ۶۵ ح ۹۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۸۹ ص ۱۰۳ ح ۸۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳ ص ۲۲۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۵۴، ج ۴۶ ص ۱۳۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۸۹ ص ۹۸، ۱۰۱.
- ↑ اسرار غدیر: ص ۱۵۶ بخش ۱۰.
- ↑ اسرار غدیر: ص ۱۵۹ بخش ۱۱.
- ↑ اسرار غدیر: ص ۱۵۹ بخش ۱۱ پاورقی ۱۲ از نسخه «ب».
- ↑ آنگاه که امیرالمؤمنین علیه السلام در کعبه به دنیا آمد و در آغوش پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله قرار گرفت، آیات اول سوره «مؤمنون» را قرائت کرد، و پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله آن را چنین تفسیر فرمود: «قَدْ افْلَحُوا بِکَ وَ انْتَ وَ اللَّهِ امیرُهُمْ …»: مؤمنین به وسیله تو رستگار شدند و به خدا قسم تو امیر آنان هستی …». بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۲۲ و ۳۷.
- ↑ اسرار غدیر: ص ۱۴۴ بخش ۳.
- ↑ خصال: ص ۶۵ ح ۹۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۱. عوالم العلوم: ج ۱۵/ ۳ ص ۱۹۷.
- ↑ کتاب سلیم: ص ۱۹۹. فرائد السمطین: ج ۱ ص ۳۱۲ ح ۲۵۰. عوالم العلوم: ج ۱۵/ ۳ ص ۲۳۴.
- ↑ اسرار غدیر: ص ۱۴۵ بخش ۴.
- ↑ اسرار غدیر: ص ۱۴۵ بخش ۴ پاورقی ۳ از نسخههای «ج» و «و».
- ↑ بحار الانوار: ج ۸۹ ص ۸۲.
- ↑ اسرار غدیر: ص ۱۴۵ بخش ۴ پاورقی ۳ از نسخه «ب».
- ↑ اسرار غدیر: ص ۱۴۵ بخش ۴ پاورقی از نسخه «ب».
- ↑ اسرار غدیر: ص ۱۴۴ بخش ۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۸۹ ص ۹۷ ح ۶۰.
- ↑ بحار الانوار: ج ۸۹ ص ۹۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۸۹ ص ۱۸۴.
- ↑ اسرار غدیر: ص ۱۵۷ بخش ۱۰.
- ↑ اسرار غدیر: ص ۱۵۷ بخش ۱۰ پاورقی ۲ از نسخه «ب».
- ↑ الطرائف: ص ۴۳ ح ۲۱۸. مناقب ابن مغازلی: ص ۱۶ ح ۲۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۸۴ ح ۶۹. عوالم العلوم: ج ۱۵/ ۳ ص ۷۶.
- ↑ اسرار غدیر: ص ۱۴۴ بخش ۱۰.
- ↑ اسرار غدیر: ص ۱۴۴ بخش ۱۰.
- ↑ خصال: ص ۶۵ ح ۹۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۱. عوالم العلوم: ج ۱۵/ ۳ ص ۱۹۷.
- ↑ الطرائف: ص ۴۳ ح ۲۱۸. مناقب ابن مغازلی: ص ۱۶ ح ۲۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۸۴ ح ۶۹. عوالم العلوم: ج ۱۵/ ۳ ص ۷۶.
- ↑ تذکرة الحفاظ: ج ۱ ص ۵، ۱۳.
- ↑ الطبقات الکبری (ابن سعد): ج ۳ ص ۲۸۷.
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۷۰ ح ۲۲۴.
- ↑ کتاب سلیم: ص ۳۱۵ حدیث ۲۶.
- ↑ الیقین: ص ۲۷۵ باب ۹۶.