مفهوم عید غدیر
مفهوم عيد غدير[۱]
روزها و مناسبت ها هر چند بزرگ باشند و دعا و اعمال خاصى در آن وارد شده باشد، زمانى عيد خواهند بود كه از سوى شارع مقدس به چنين صفتى خوانده شوند. به عنوان مثال روزهاى بزرگى در اسلام وجود دارد، مانند: روز شريف مبعث، روز تولد حضرت رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و مواليد ديگر معصومان عليهم السلام، روز عرفه و... .
ولى هيچ يک از اين روزها از سوى شرع عيد خوانده نشده است. هم چنين رواياتى در باب استحباب برخى اعمال و ادعيه در روز نوروز آمده است، اما در حد مراسم دينى است و در هيچ روايتى از اين روز به عيد ياد نشده است.
از ميان اين روزها و مناسبت ها، روز غدير در زبان روايات بسان عيد فطر و عيد قربان و روز جمعه عيد خوانده شده است، و بلكه با صيغه تفضيلى، مانند «افضل الاعياد»[۲](برترين عيدها) و «عيد اللَّه الاكبر»[۳] (عيد بزرگ تر خداوند) آمده است.
درباره عظمت اين روز روايت شده است كه امام صادق عليه السلام به يكى از اصحاب خود فرمود:لَعَلَکَ تَری اَنَّ اللهَ عَزَوجلَ خَلَقَ یوماً اَعظَمَ حُرمَةً مِنهُ، لا، وَاللهِ! لا وَاللهِ.[۴]: شايد بپندارى كه خدا عزوجل روزى بزرگ تر از آن (روز غدير) آفريده باشد؟ نه به خدا، نه به خدا (چنين نيست) .
از اين بيان ها روشن مى شود كه روز غدير هم سنگ روز دحوالارض، نيمه ماه رجب، نوروز و امثال آن نيست، بلكه به مراتب از اين روزها با عظمت تر و ارجمندتر است. البته مرحوم محدث قمى درباره روز عرفه آورده است: و آن روز (عرفه) از اعياد بسيار بزرگ است، هر چند عيد خوانده نشده است.[۵]
توجه به اين نكته ضرورى است و آن اين كه بعيد است سخن مرحوم محدث قمى اجتهاد خود او باشد، چرا كه شيوه و روش او چنين نيست و احتمال مى رود كه عيد بودن عرفه را از پيشينيان گرفته باشد. اگر تنها در يک روايت از عرفه به عنوان عيد ياد شده باشد، از باب تسامح مى توان آن را عيد خواند، زيرا بنا بر مشهور، مواردى از اين دست نياز به سند ندارد. اما اگر روايتى درباره آن نيامده باشد، نمى توان آن را عيد خواند.
به تعبير ديگر: ملاک در نام ها و حقايق شرعى فقط وجود ادله شرعى است. از همين رو، در صورتى مى توان روزى را عيد اسلام خواند كه اين نام گذارى ريشه در قرآن كريم يا سنت مطهر داشته باشد. براى عيد خواندن عرفه هم بايد دليل شرعى داشته باشيم، و در غير اين صورت براى عيد خواندن اين روز - هر چند روزى ارجمند و با عظمت است - وجهى نمى يابيم.
درباره نوروز نيز همين امر صادق است. چه اين كه در روايات از آن به عنوان عيد ياد نشده است. البته روايات متضادى درباره نوروز وجود دارد. مرحوم علامه مجلسى پس از كند و كاو در روايات نوروز، روايات مؤيد نوروز را ترجيح داده، و علماى پس از وى نيز از او پيروى كرده اند.
اما علامه مجلسى در «بحار الانوار» پرسشى را مطرح كرده است به اين بيان كه: از كجا بدانيم نوروزى كه اعمال مستحبى مانند: نماز مخصوص، روزه و غسل براى آن روايت شده، همين نوروز معروف باشد (كه با آغاز بهار و تحويل شمس به برج حمل فرا مى رسد) ؟ وانگهى پادشاهان آل بويه، حمدانيان و ديگر شاهان كه اين روز را جشن مى گرفتند، بر معين بودن آن روز اتفاق نظر نداشتند. مثلاً نوروز معتضدى (نسبت به المعتضد يكى از حاكمان عباسى كه احمد بن طلحه نام داشت و به المعتضد باللَّه ملقب بود) نوروز جلالى و نوروز سلطانى از ديگر موارد نوروز است.[۶]
درباره نوروز، اقوال متعددى است كه آن را پنج يا شش روز خوانده اند. اما در تعيين قطعى آن هم صدايى وجود ندارد، چرا كه چندين بار نوروز جا به جا شده، و در سده هاى اخير اولين روز بهار نوروز اعلام شد. لذا بسيارى از فقيهان در مبحث احكام نماز و روزه ى نوروز، درباره نوروز و تعيين دقيق آن تحقيقاتى كرده اند و شمارى نيز از تحقيق در اين زمينه صرف نظر كرده اند.
يادآورى مى شود كه در صورت شک در منحصر كردن نوروز، نمى توان به «اصل عدم نقل»(عدم تغيير زمان آن)تمسک جست، بر خلاف غدير كه مى توان اصل عدم نقل را در مورد آن حاكم دانست و از ابتدا روز هجدهم ذىحجه را روز غدير خوانده اند. در حالى كه نوروز اين گونه نيست، چرا كه جابه جايى آن در سده هاى گذشته قطعى است و ديگر جايى براى اصل ياد شده باقى نمى ماند.
مرحوم مجلسى در پژوهش خود اين احتمال را مطرح كرده است كه شايد نوروز با روز عيد غدير (هجدهم ماه ذى الحجه) مطابق باشد، زيرا در روايت آمده است: هجدهم ماه ذى الحجه سال دهم هجرى قمرى (روزى كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله، اميرالمؤمنين عليه السلام را به جانشينى خويش منصوب نمود) با نوروز هم زمان بوده است. بنابراين، محاسبه نوروز اسلامى - كه براى آن اعمال و ادعيه خاص لحاظ شده - با ماه هاى شمسى مجوزى ندارد.[۷]
به هر حال، منظور از بيان اين مطالب اين است كه بدانيم نصوص دينى نوروز را عيد نخوانده است، در حالى كه از غدير به عنوان عيد نام برده، بلكه آن را بزرگ ترين عيدها خوانده است.