نتایج صحیفه ملعونه اول بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله

از ویکی غدیر

نتايج صحيفه ملعونه اول بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله[۱]

اصحاب صحيفه طبق پيمانى كه با هم بسته بودند توانستند با كمک يكديگر مشكلات سقيفه را از سر راه بردارند و خليفه غاصبى را بر جاى پيامبر صلى الله عليه و آله بنشانند.

ولى همبستگى پنج نفرى آنان در روزهاى غصب خلافت باعث شد تا اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بتواند پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله پرده از اسرار صحيفه ملعونه بردارد و حجت را بر مردم آن روز و نسل‏ هاى آينده اسلام براى چندمين بار تمام كند.

مسير آثار صحيفه در روزهاى بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله را از اين قرار است:

۱. فيصله مشكل سقيفه به كمک صحيفه!

ابوبكر و عمر چنان براى غصب خلافت مجهز بودند، كه به محض شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله حتى به غسل و تدفين حضرت اعتنا نكردند، و در حالى كه جنازه حضرت در چند قدمى مسجد روى زمين بود و هنوز به خاک سپرده نشده بود، ماجراى سقيفه را فيصله دادند!

سعد بن عباده و حبّاب بن مُنذر و امثال آنان از رؤساى انصار كه بى‏خبر از همه جا به خيال خود براى حل و فصل مسئله خلافت آمده بودند، چنان غافلگير شدند كه در يک چشم بر هم زدن همه مسايل را تمام شده ديدند. در حضور سعد بن عباده، همه شاهد بودند كه بشير بن سعيد و اسيد بن حضير دست بيعت با ابوبكر پيش آوردند و سعد را كه رئيس كل انصار بود نزد همه خوار كردند و حتى فرياد «سعد را بكشيد» از زبان عمر شنيده شد! آنها خبر نداشتند كه تمام اين برنامه ‏ها قبلاً توسط معاذ بن جبل تدارک ديده شده و اصحاب صحيفه همه اين نقشه ‏ها را از قبل آماده كرده‏ اند.

۲. خليفه از پيش تعيين شده صحيفه بر فراز منبر

مردم بى‏ خبر از پشت پرده به فاصله چند ساعت از رحلت پيامبرشان، ابوبكر را بر فراز منبر آن حضرت ديدند در حالى كه عمر و ابوعبيده و بقيه امضاكنندگان صحيفه اول و دوم اطراف منبر را گرفته بودند و با او بيعت مى‏ كردند و به او براى خلافت تبريک مى‏ گفتند!!!

در پى آنان همه منافقينى كه به بهانه آخرين ديدار با پيامبر صلى الله عليه و آله از لشكر اسامه به مدينه بازگشته بودند، به جاى يک دست با دو دستِ ابوبكر بيعت مى‏ كردند. با فرمان بشير بن سعيد و اسيد بن حضير همه قبايل انصار نيز گروه گروه آمدند و با ابوبكر بيعت كردند.

اين گونه بود كه بدون هيچ زحمتى و در زمان كوتاهى همه مردم -  جز عده انگشت شمارى -  با ابوبكر -  بلكه با صحيفه ملعونه -  بيعت كردند.[۲]

۳. بيعت اجبارى صاحب غدير با اصحاب صحيفه

چند روزى نگذشت كه مأموران سقيفه با در دست داشتن مدركى به نام صحيفه، صاحب غدير را كشان كشان براى بيعت اجبارى با ابوبكر به مسجد آوردند. آنان در حالى كه شمشيرها را بالاى سر او گرفته بودند دستور مى‏ دادند كه هر چه زودتر با غاصب حق او بيعت كند!!

در لحظات بسيار حساسى كه آينه غدير در حال شكستن بود، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از زير شمشيرها ايام غدير را يادآور شد، كه آيا در آن روز با آن جمعيت بى‏ شمار خلافت براى من تعيين نشد؟

غاصبين خلافت پاسخ اين لحظه حساس را پيش ‏بينى كرده بودند، چرا كه هم رو در روى پيامبر صلى الله عليه و آله آن را گفتند و هم هنگام بيعت غدير آن را بر زبان آوردند، و هم در متن صحيفه ملعونه دوم آن را ثبت كردند.

اين بود كه ابوبكر بلافاصله گفت: آرى، پيامبر آن مطالب را درباره خلافت تو گفته ولى آن را نسخ كرده و گفته: «إن اللَّه لا يجمع لنا النبوة و الخلافة»: «خداوند نبوت و خلافت را براى ما جمع نمى ‏كند»!

مى ‏بينيم كه غدير قابل انكار نبود، لذا عنوان منسوخ شدن غدير را با يک روايت جعلى كه به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت دادند به ميان آوردند.

از ابوبكر سؤال شد كه آيا درباره اين حديث شاهدى هم دارد كه از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده باشد؟ از ميان آن همه جمعيت فوراً چهار نفر براى شهادت برخاستند: عمر، ابوعبيده، معاذ بن جبل و سالم مولى ابى‏ حذيفه!!

مردم بى‏ خبر از نقشه‏ هاى پنهان با مسئله ‏اى جديد روبرو شده بودند كه قدرت فكر كردن و نفى و اثبات را از آنان گرفته بود.

۴. افشاى اسرار صحيفه ملعونه پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله

خداوند در آن فتنه سياه، توسط حجت عظماى خود على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام اتمام حجت نمود. در حالى كه شمشيرها بالاى سر على‏ عليه السلام آماده فرود بود و همه مى‏ ديدند و مى‏ شنيدند حضرت فرمود: وفا كرديد به صحيفه ملعونه خود كه در كعبه بر سر آن هم پيمان شديد، كه اگر خدا محمد را بكشد و يا بميرد اين خلافت را از ما اهل‏ بيت‏ عليهم السلام باز پس گيريد.

آنان كه هرگز انتظار چنين افشاگرى در آن موقعيت حساس را نداشتند بى‏اختيار در پيشگاه مردم اقرار كردند. ابوبكر فوراً گفت: «تو از كجا مى ‏دانى؟! ما كه تو را از آن مطلع نكرده بوديم»!!!

ظاهراً اين مقدار اتمام حجت براى آن مردم كوردل كم بود كه نياز به شاهد بود. اميرالمؤمنين‏عليه السلام فوراً فرمود: اى سلمان، اى ابوذر، اى مقداد، اى زبير، شما را به خدا و حق اسلام قسم مى ‏دهم كه آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله نشنيديد كه در حضور شما مى‏ فرمود: «اين پنج نفر -  كه نامشان را به خصوص ذكر كرد -  در كعبه بين خود صحيفه ‏اى نوشته ‏اند و پيمان بسته‏ اند كه اگر من كشته شدم يا مُردم خلافت را -  اى على -  از تو مانع شوند»؟!

اين چهار نفر شهادت دادند كه اين مطلب را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ‏اند، و اين يادگارِ روزى بود كه  پس از امضاى صحيفه، پيامبر صلى الله عليه و آله خبر آن را به اين چند نفر از اصحاب خود داد. آنان اضافه كردند كه تو از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدى كه اگر نقشه اينان اجرا شد به من امر مى‏ فرمايى چه كنم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر يارانى يافتى با آنان جهاد كن و در مقابل آنان مقاوت كن، و اگر يارانى نيافتى دست نگهدار و خون خود را هدر مده.[۳]

اين گونه بوده كه خداوند هيچكس را در برابر غدير معذور نخواهد دانست، و همه دانستند و مى‏ دانند كه آنچه برنامه بلند مدت غدير را بر هم زد يک نقشه شوم مستمر و پيش‏ بينى شده بود، و در كنار همه اين نقشه‏ ها خداوند لحظه به لحظه حقايق را براى مردم روشن ساخت و كسى را در بى‏ خبرى و جهالت رها نكرد.

۵. اتمام حجت با غدير زير شمشير سقيفه

ابان بن ابى‏ عيّاش از سليم بن قيس نقل مى ‏كند كه گفت: از سلمان فارسى شنيدم كه درباره ماجراهاى سقيفه مى ‏گفت:

على ‏عليه السلام را براى بيعت بردند در حالى كه به شدت او را مى ‏كشيدند، تا آنكه نزد ابوبكر رسانيدند. اين در حالى بود كه عمر بالاى سر ابوبكر با شمشير ايستاده بود، و خالد بن وليد و ابوعبيدة بن جراح و سالم مولى ابى‏ حذيفه و معاذ بن جبل و مغيرة بن شعبة و اسيد بن حضير و بشير بن سعيد و ساير مردم اطراف ابوبكر نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود.

سلمان مى ‏گويد: على ‏عليه السلام را نزد ابوبكر رساندند در حالى كه مى‏ فرمود: به خدا قسم، اگر شمشيرم در دستم قرار مى‏ گرفت مى‏ دانستيد كه هرگز به اين كار دست نمى‏ يابيد. به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمى‏ كنم، و اگر چهل نفر برايم ممكن مى ‏شد جمعيت شما را متفرق مى‏ ساختم، ولى خدا لعنت كند اقوامى را كه با من بيعت كردند و سپس مرا خوار نمودند.

ابوبكر تا چشمش به على‏ عليه السلام افتاد فرياد زد: «او را رها كنيد»! على ‏عليه السلام فرمود: اى ابوبكر، چه زود جاى پيامبر را ظالمانه غصب كرديد! تو به چه حقى و با داشتن چه مقامى مردم را به بيعت خويش دعوت مى‏ نمايى؟ آيا ديروز به امر خدا و پيامبر با من بيعت نكردى؟

وقتى على‏ عليه السلام را نزد ابوبكر رسانيدند عمر به صورت اهانت آميز گفت: بيعت كن و اين اباطيل را رها كن! على‏ عليه السلام فرمود: اگر انجام ندهم چه خواهيد كرد؟ گفتند: تو را با ذلت و خوارى مى‏ كشيم! حضرت رو به آنان كرد و فرمود: اى گروه مسلمانان، و اى مهاجرين و انصار، شما را به خدا قسم مى ‏دهم كه آيا در روز غدير خم از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديد كه آن مطالب را مى ‏فرمود، و در جنگ تبوک آن مطالب را مى ‏فرمود؟

منظور حضرت سخن پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلىٌّ مَوْلاه» بود، و نيز كلام آن حضرت در جنگ تبوک: «اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى».

سپس على‏ عليه السلام از آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله علنى براى عموم مردم درباره او فرموده بود چيزى باقى نگذاشت مگر آنكه براى آنان يادآور شد. و مردم درباره همه آنها اقرار كردند و گفتند: بلى، به خدا قسم.[۴]

۶. افشاى اسرار صحيفه ملعونه

ابوبكر ترسيد مردم على‏ عليه السلام را يارى كنند و مانع او شوند. اين بود كه پيش دستى كرد و خطاب به حضرت گفت: آنچه گفتى حق است كه با گوش خود شنيده ‏ايم و فهميده ‏ايم و قلب‏ هايمان آن را در خود جاى داده است، ولى بعد از آن من از پيامبر شنيدم كه مى ‏گفت: ما اهل‏ بيتى هستيم كه خداوند ما را انتخاب كرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده است. و خداوند براى ما اهل ‏بيت نبوت و خلافت را جمع نخواهد كرد.

على ‏عليه السلام فرمود: آيا كسى از اصحاب پيامبر هست كه با تو در اين مطلب حضور داشته؟ عمر گفت: خليفه پيامبر راست مى‏ گويد. من هم از پيامبر شنيدم همانطور كه ابوبكر گفت. ابوعبيده و سالم مولى ابى‏ حذيفه و معاذ بن جبل هم گفتند: راست مى‏ گويد، ما اين مطلب را از پيامبر شنيديم.

على ‏عليه السلام به آنان فرمود: وفا كرديد به صحيفه ملعونه ‏اى كه در كعبه بر آن هم پيمان شديد كه: «اگر خداوند محمد را بكشد يا بميرد امر خلافت را از ما اهل ‏بيت بگيريد».

و در نقلى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام خنده ‏اى كرد و فرمود: اللَّه اكبر! چه دقيق وفا كرديد به صحيفه ملعونه خود كه با هم در كعبه بر سر آن عهد و پيمان بستيد.

ابوبكر گفت: از كجا اين مطلب را دانستى؟ ما تو را از آن مطلع نكرده بوديم! حضرت فرمود: اى زبير و تو اى سلمان و تو اى اباذر و تو اى مقداد، شما را به خدا و به اسلام قسم مى‏ دهم، آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله نشنيديد كه در حضور شما مى‏ فرمود: «فلانى و فلانى -  تا آنكه حضرت همين پنج نفر را نام برد -  بين خود نوشته ‏اى نوشته ‏اند و در آن هم پيمان شده ‏اند و بر كارى كه كرده‏ اند قسم ‏ها خورده ‏اند كه اگر من كشته شوم يا بميرم...»؟

آنان گفتند: آرى ما از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديم كه به تو مى‏ فرمود: «آنان بر آنچه انجام دادند معاهده كرده و هم پيمان شده ‏اند، و در بين خود قراردادى نوشته ‏اند كه اگر من كشته شدم يا مُردَم، بر عليه تو اى على متحد شوند و اين خلافت را از تو بگيرند».

تو گفتى: پدر و مادرم فدايت يا رسول اللَّه، هر گاه چنين شد دستور مى‏ دهى چه كنم؟ فرمود: اگر يارانى بر عليه آنان يافتى با آنها جهاد كن و اعلام جنگ نما، و اگر يارانى نيافتى بيعت كن و خون خود را حفظ نما.

على‏ عليه السلام فرمود: به خدا قسم، اگر آن چهل نفر كه با من بيعت كردند وفا مى‏ نمودند در راه خدا با شما جهاد مى ‏كردم. ولى به خدا قسم بدانيد كه احدى از نسل شما تا روز قيامت به خلافت دست پيدا نخواهد كرد.

پانویس

  1. ژرفاى غدير: ص ۱۸۰ - ۱۸۲. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۱۰.
  2. كتاب سليم: ص ۱۴۴.
  3. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۹۵،۲۷۴،۱۲۶،۱۲۵.
  4. كتاب سليم: حديث ۴.