نور پیامبر و امامان
مَعاشِرَ النّاسِ، النُّورُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَسْلُوکٌ فِیَّ، ثُمَّ فی عَلِیِّ بْنِ ابی طالِبٍ، ثُمَّ فِی النَّسْلِ مِنْهُ اِلَی الْقائِمِ الْمَهْدِیِّ الَّذی یَأْخُذُ بِحَقِّ اللَّهِ وَ بِکُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنا
ای مردم! نور از جانب خداوند عز و جل در وجود من، سپس در وجود علی بن ابی طالب و پس از او در نسل او تا مهدی قائم علیه السلام خواهد بود، او که حق خدا و همهٔ حقوق ما را باز خواهد گرفت.
فراز پیش رو به عنوان تأکیدی دیگر در مورد نوراینت پیامبر صلی الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام با تضمین آیات دیگری در کلام پیامبر صلی الله علیه وآله آمده است که در ذیل مورد بررسی و تحلیل قرار میدهیم:
بررسی آیهٔ ۸ سورهٔ تغابن و آیه ۱۵۷ سوره اعراف در این فراز
آیه اول:
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ
. به خدا و رسولش و نوری که نازل کردیم ایمان آورید و خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است.[۱]
آیه دوم:
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ، فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
؛[۲]
آنان که پیروی میکنند از پیامبر اُمّی که ذکر او را در تورات و انجیل نوشته شده مییابند، او که آنان را به معروف امر میکند و از منکر نهی مینماید و طیبات را بر آنان حلال میکند و بار سنگین و زنجیرهایی که بر گردنشان است از آنان برمیدارد. پس آنان که به او ایمان آورند و تعظیمش نمایند و یاریش کنند و از نوری که همراه او نازل شده پیروی نمایند رستگارند.[۳]
در اواسط خطابه غدیر که پیامبر صلی الله علیه وآله مسئله امامت را به شدت مورد تأکید قرار داده و دشمنان امامت را نیز معرفی مینماید، ایمان به نور الهی را مطرح میفرماید به عنوان دستوری که به زیر بنای خلافت غدیر بازمیگردد. حضرت برای این منظور آیه ۸ سوره تغابن را عیناً در کلام خود تضمین مینماید و حرف «فاء» را از اول آن برمیدارد و کلمه «مَعَهُ» را با تغییر فعل «أَنْزَلْنا» به «انْزِل» ترکیب مینماید. ممکن است آیه ۱۵۷ سوره اعراف نیز مورد توجه حضرت بوده و بدین صورت در کلام حضرت تضمین شده باشد.
آیه سوره تغابن در قرآن به دنبال چند آیه درباره کسانی که از پذیرفتن دین الهی سر باز میزنند آمده است، که از آیه ۵ این سوره آغاز میشود. در این آیات چنین مطرح میکند که آیا خبر کافرین به شما نرسیده است که وقتی پیامبران برای هدایتشان میآمدند آنان میگفتند: آیا بشری میخواهد ما را هدایت کند؟! آنگاه در پاسخ به چنین تفکری، نورانیت نازل شده به همراه انبیاء را مطرح میفرماید تا آنان را با بشر عادی قیاس نکنند و میفرماید: «ایمان بیاورید به خدا و رسولش و نوری که نازل کردیم …». این جمله با کلام حضرت که در خطبه میفرماید: «نوری که همراه او نازل شده» شباهت زیادی دارد، ولی کلمه «مَعَهُ» همراه آن نیست.
در آیه سوره اعراف پیروانِ پیامبر صلی الله علیه وآله را توصیف میکند که نام آن حضرت را در تورات و انجیل مییابند، و اینکه دستورات حضرت، امر به معروف و نهی از منکر است و حلال و حرام را تعیین مینماید. سپس به عنوان نتیجهگیری میفرماید:
«کسانی که به او ایمان آوردند و حرمت او را نگاه داشتند و او را یاری کردند و از نوری که همراه او نازل شده پیروی کردند، رستگارانند». جمله «نوری که همراه او نازل شده» همان است که عیناً در قسمت دوم جمله حضرت در خطبه به کار رفته است.
همراهی و درآمیختن نور الهی با پیامبر صلی الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام
تفسیری که پیامبر صلی الله علیه وآله درباره این آیه در چهار سطر بعد نموده سِری از اسرار الهی است که مقام عظیم چهارده معصوم پاک علیهم السلام را به ما میفهماند.
آیه قرآن میفرماید: «به خدا و رسولش و نوری که نازل کردیم ایمان بیاورید»، و پیامبر صلی الله علیه وآله آن را در سه مرحله تفسیر نموده است:
مرحله اول: پیامبرصلی الله علیه وآله با تعبیر «انْزِل مَعَهُ» این مطلب را بیان میکند که این نور با آن حضرت و همراه او نازل شده است.
مرحله دوم: این همراه بودن را با ظرافت ادبی تمام بیان میفرماید و از کلمه «مسلوک» استفاده مینماید، که مثال آن دانههای تسبیح است که نخ در آن مسلوک است یعنی از آن عبور کرده و با این عبور آن را یکپارچه و به هم بافته نموده است؛ یعنی نور این گونه در وجود ما نهاده شده و وارد شده و سراسر وجودمان نورانی است چرا که این نور مسلوک است. در نسخهای دیگر کلمه «مَسْبُوک» به کار رفته که همین معنی را تأکید میکند، یعنی: نور در وجود ما قالب ریزی شده است و وجود ما یک پارچه نور است.
مرحله سوم: به همه اعلام میکند که این نور مخصوص من نیست، بلکه بعد از من علی بن ابی طالب علیه السلام و امامان بعد از او تا حضرت مهدی علیه السلام همگی نورانیاند و نور در وجود آنان قالب ریزی شده و یک پارچه نورند.
ویژگیهای نور امام علیه السلام
با اذعان به اینکه معرفت به چنین مقام نورانی دلی نورانی میطلبد، و ما خود را بسیار ضعیفتر و کوچکتر از آن میدانیم که قابلیت درک چنان منزلتی را در خود بدانیم، ولی کلمات خود معصومین علیهم السلام در شناساندن این نورانیت ما را کافی است و گویای بسیاری از زوایای آن است.
امام باقر علیه السلام در ترسیم بسیار ظریفی از این نور الهی در وجود معصومین علیهم السلام و آثار آن، همین آیه فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا را مطرح نموده فرمود: به خدا قسم! مقصود از نور در آیه، نورِ امامان آل محمد علیهم السلام تا روز قیامت است. به خدا قسم آنانند نور خدایی که نازل شده است. به خدا قسم آنانند نور خداوند در آسمان و زمین. به خدا قسم نور امام در قلوب مؤمنین از آفتاب تابان در روز نورانیتر است. به خدا قسم! امامان، قلوب مؤمنین را نورانی میکنند، و خداوند نور آنان را از هرکس بخواهد مانع میشود و قلب او ظلمانی میشود. به خدا قسم بندهای ما را دوست نمیدارد و ولایت ما را نمیپذیرد تا خداوند قلب او را پاک گرداند؛ و قلب بنده مسلمانی را پاک نمیکند تا در برابر ما تسلیم شود و با ما در سِلم و صفا باشد …[۴]
آنچه در این کلام امام باقر علیه السلام آمده در خطابه غدیر به عنوان نتیجهگیری مطرح شده است. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله پس از ذکر آیه وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا ، و قبل از تفسیر آن فرمود: فَلْیَعْمَلْ کُلُّ امْرِئٍ عَلی ما یَجِدُ لِعَلِیٍّ فی قَلْبِهِ مِنَ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ؛ پس هرکس عمل کند مطابق آنچه در قلبش از حب یا بغض نسبت به علی مییابد!!
کیفیت خلقت نورانی پیامبر صلی الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام
اکنون جا دارد کیفیت آمیختن نورانیت در وجود ایشان را از لسان مبارکشان بشنویم، تا عظمت آن را در اعتقاد خویش جای دهیم و سرچشمه آن را بدانیم.
امام صادق علیه السلام آغاز خلقت جهان را از نوری به تصویر میکشد که آغاز همه انوار است و میفرماید: خداوند (در آغاز خلقت) نور الانوار را خلق فرمود که انوار از آن نورانی شدند و از نور خود در آن جاری ساخت که نورها از آن نورانی شدند، و این همان نوری است که محمد صلی الله علیه وآله و حضرت علی علیه السلام از آن خلق شدند.[۵]
این آغاز نوری است که میخواهد در وجود معصومین علیهم السلام قرار گیرد. ادامه این مسیر را پیامبر صلی الله علیه وآله چنین بیان میفرماید: اولین خلقی که خدا خلق فرموده نور من است که آن را از نور خود خلق کرده و آن را از جلال عظمت خویش مشتق نموده است.[۶]
آنگاه اعتقاد ما را با بیان دیگری کاملتر مینماید و میفرماید: آنگاه که خداوند خواست ما را خلق کند کلمهای فرمود که نوری از آن خلق کرد. سپس کلمه دیگری فرمود که از آن روحی خلق نمود. آنگاه نور را با روح ممزوج نمود، و مرا و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را خلق کرد.[۷]
اگر دقیق بنگریم وارد محیطی با ظرافت شدهایم که در هر مرحله حسّ کنجکاوی بیش از پیش تحریک میشود.
امام باقر علیه السلام میفرماید: اولین مخلوقی که خدا خلق کرد محمد صلی الله علیه وآله و عترت هدایت کننده و هدایت شده او بودند که اشباح نوری در پیشگاه خداوند بودند. پرسیدند: اشباح چیست؟ فرمود: سایه نور! بدنهای نورانی بدون ارواح که به یک روح واحد تأیید میشدند، و آن روح القدس بود.[۸]
ارتباط خلقت نورانی با مسئلهٔ نبوت و امامت
اکنون نوبتِ آن است که ارتباط آن خلقت نورانی را با مسئله نبوت و امامت بدانیم تا نکته اصلی در آیهٔ وَ النُّورِ الَّذی انْزِلَ مَعَهُرا دریابیم.
امام صادق علیه السلام تاریخچه اعتقادی این ارتباط را چنین بیان میفرماید: محمد و علی علیهما و آلهما السلام دو هزار سال قبل از خلقت مخلوقات نوری در پیشگاه خداوند جل جلاله بودند. آنگاه که ملائکه خلق شدند آن نور را دیدند که سرچشمهای داشت و شعاعهای نورانی از آن منشعب بود. پرسیدند: خدای ما و سیّد ما، این نور چیست؟ خداوند عزّ و جلّ فرمود: این نوری است که اصل آن نبوت و فرع آن امامت است. نبوت برای محمد صلی الله علیه وآله بنده و پیامبر من، و امامت برای علی علیه السلام حجت و ولی من است، که اگر آن دو نبودند مخلوقات را خلق نمیکردم.[۹]
در جلوهای دیگر پیامبر صلی الله علیه وآله میفرماید: من و علی علیه السلام چهارده هزار سال قبل از خلق آدم علیه السلام در پیشگاه خداوند نوری بودیم. آنگاه که خدا آدم را خلق نمود آن نور را دو قسمت نمود: جزئی من و جزء دیگر علی علیه السلام.[۱۰]
امام زین العابدین علیه السلام اتحاد رشته نبوت و امامت را با ذکر همه معصومین علیهم السلام چنین بیان فرموده است: خداوند محمد صلی الله علیه وآله و علی و یازده امام بعد از او را از نور عظمتش ارواحی خلق نمود که در پرتو نورش قبل از خلقت مخلوقات او را عبادت میکردند.[۱۱]
این نورانیت پیچیدگی خاصی دارد که اقتضا میکند آن را ساده ننگریم و تعمق بیشتری در این فصل اعتقادی داشته باشیم. همانگونه که یک سوی این نور محمد و علی علیه السلام هستند سوی دیگر آن حضرت زهرا سلام الله علیها است.
جا دارد کلام امام صادق علیه السلام در این باره را با دقت مورد توجه قرار دهیم، آنگاه که از حضرتش پرسیدند: چرا حضرت فاطمه سلام الله علیها «زهرا» نامیده شده است؟ فرمودند: زیرا خداوند او را از نور عظمتش خلق نمود. وقتی نور او تابید آسمانها و زمین به نور او روشن شد و چشمان ملائکه را خیره کرد. آنان به سجده افتادند و گفتند: خدای ما و سید ما، این نور چیست؟ خداوند در پاسخ آنان چنین وحی فرستاد:
این نوری از نور من است که او را در آسمان جای دادهام و او را از عظمت خویش خلق نمودهام. او را از صلب پیامبری از پیامبرانم بیرون میآورم که او را بر همه پیامبرانم فضیلت دادهام. از این نور امامانی بیرون میآورم که برای به پا داشتن امر من قیام میکنند و مردم را به سخن حق من هدایت مینمایند آنان را پس از پایان وَحیِ خود به عنوان جانشینانم در زمین قرار میدهم.[۱۲]
آثار نوراینت معصومین علیهم السلام در کلام اهل بیت علیهم السلام
اکنون نوبت آن است که آثار این نور را در کلام معصومین علیهم السلام پی بگیریم. حضرت زهرا سلام الله علیها دریای علم را منشعب از این خلقت نورانی بیان میکند و میفرماید: خداوند نور مرا خلق کرد و من مشغول تسبیح خدا شدم. سپس نور مرا به درختی از درختان بهشت سپرد و از آن درخت نور ساطع شد. (شب معراج که) پدرم وارد بهشت شد خداوند به او الهام کرد میوه آن درخت را چیده تناول کند. پدرم آن میوه را میل کرد و خداوند این گونه مرا به صلب پدرم منتقل نمود. سپس مرا به خدیجه سلام الله علیها منتقل نمود و او مرا به دنیا آورد. از آن نور، من به آنچه واقع شده و آنچه خواهد شد و آنچه نباید اتفاق بیفتد علم دارم.[۱۳]
این کلام حضرت زهرا سلام الله علیها دریچهای بزرگ از آثار این خلقت نورانی را به روی ما میگشاید، و ما را مشتاق مطالب بیشتری در این زمینه مینماید. امام باقر علیه السلام درباره آیهٔ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ … میفرماید: مشکاتی که در آن مصباح است (چراغدانی که در آن چراغ است) منظور علم در سینه پیامبر صلی الله علیه وآله است. مصباحی که در زجاجه است (چراغی که در شیشه است) منظور همان علم در سینه علی بن ابی طالب علیه السلام است.[۱۴]
در همین زمینه امیرالمؤمنین علیه السلام در توصیف شب معراج میفرماید: در آن شب نور چشمانِ پیامبر صلی الله علیه وآله را فراگرفت، و آن حضرت عظمت پروردگارش را با قلب خود دید نه با چشمانش.[۱۵]
تشبیه این نورانیت به چراغ و چراغدان و شیشه همه برای فهماندن آثار هدایت در آن است. امام باقر علیه السلام این نکته را به صورت روشن تری چنین بیان مینماید: خداوند علم خود را نزد جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله قرار داده است، آنجا که میفرماید: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ؛ یعنی: من هدایت کننده آسمانها و زمینم. مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ ؛ یعنی: مَثَل علمی که به او عطا کردهام و با آن هدایت میشوند مانند چراغدانی است که چراغی داخل آن است؛ بنابراین چراغدان قلب محمد صلی الله علیه وآله است، و چراغ، همان نوری است که علم در آن است ….[۱۶]
اکنون که مسیر این نور نهاده شده در وجود معصومین علیهم السلام را دانستیم، آثار نورانی آن در هدایت مستقیم مردم برایمان شگفتانگیز خواهد بود.
در شب معراج خداوند به پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: یا محمد! به علی علیه السلام خبر بده که او پرچم هدایت و امام اولیائم، و نور کسانی است که مرا اطاعت کنند.[۱۷]
در فرمایشی پیامبر صلی الله علیه وآله نورِ بهشت را که آخرین منزل هدایت یافتگان است به این نور ارتباط میدهد و میفرماید: آنگاه که خداوند عزّ و جل بهشت را خلق فرمود آن را از نور عرش خود خلق کرد. سپس از آن نور گرفت و ثُلثی را به من و ثلثی به فاطمه سلام الله علیها و ثلثی را به علی علیه السلام و اهل بیتش داد. به هرکس از آن نور رسیده باشد به ولایت آل محمد علیهم السلام هدایت میشود، و به هرکس از آن نور نرسیده باشد از ولایت آل محمد علیهم السلام منحرف میشود.[۱۸]
آثار آن نور هدایت در شیعیان تأثیر عجیبی میگذارد و به آنجا میرسد که الْمُؤْمِنُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ.
امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ این سؤال که مؤمن چگونه با نور خدا مینگرد، فرمودند: زیرا ما از نور خدا خلق شدهایم و شیعیان ما از نور ما خلق شدهاند؛ لذا آنان برگزیدگان ابرار و پاکان نشاندار هستند، که نورشان مانند ماه شب چهارده در شب تاریک به دیگران روشنی میبخشد.[۱۹]
اکنون روشن شد که چگونه یک آیه قرآن در غدیر با عمیقترین معانیش تفسیر شده و اسرارِ الهی آن در میان نهاده شده و به نسلهای آینده مسلمین هدیه شده است.
خدایا! تو را شکر گزاریم که جانشینان خود در زمین را با چنین نور الانواری فرستادهای، و این نور را در اعماق وجودشان قرار دادهای به گونهای که از آنان جدایی ناپذیر است. از تو میخواهیم شعاعی از این نور هدایت را که نصیبمان فرمودهای در دلمان ثابت فرمایی تا همراه آن انوار چهاردهگانه، بهشت نورانی را منزل آخرین خود نماییم. رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّاب ؛ [و میگویند:] ای پروردگار ما! دلهایمان را پس از آنکه هدایتمان فرمودی منحرف مکن، و از سوی خود رحمتی برما ببخش؛ زیرا تو بسیار بخشندهای.[۲۰]
خدایا! اکنون ما در عصر نور چهاردهم قرار گرفتهایم و دوران ظلمانی غیبت او را با شعاع پر تلألؤ نورش از پس ابرهای فتنه به سر میآوریم. این آرزوی ما را برآور که با ظهورش مظهر کامل نور الانوار را ببینیم، و از پرتو نورش عقول خود را نورانی کنیم، و راه سبز هدایت را سریعتر بپیماییم.[۲۱]
اللّهُمَّ عجِّل لِوَلیِّکَ الْفَرَج.
وجود حضرت حجت بن الحسن العسکری علیه السلام
پیامبر صلی الله علیه وآله و همهٔ اوصیاء ایشان علیهم السلام کسانی هستند که خداوند نور را از جانب خودش از وجود این بزرگواران قرار داده است، لکن در اینجا به جهت اینکه امروز عصر و زمان آخرین وارث غدیر، امام زمان روحی فداه است درباره این بزرگوار دو موضوع کلی را مورد بررسی قرار میدهیم، شامل: الف: او خواهد آمد؛ ب: تعداد ائمه علیهم السلام و نامهایشان.
الف: او خواهد آمد
شکی در وجود حضرت مهدی ارواحنا لتراب مقدمه الفدا نیست و تمام کسانی که دین مبین اسلام را گردن نهادهاند یا گرایشهای مختلف فرقهای به وجود حضرتش اذعان دارند[۲۲]؛ هر چند که از عمر دنیا یک روز بیشتر باقی نمانده باشد. حتی در مورد وجود منجی در آخرالزمان ادیان دیگر هم با مسلمانان هم عقیده اند.
باری، وجود حضرتش مؤیّد به روایت متواتری از جانب خاصه و عامه است که جای هیچگونه شک و شبههای را باقی نمیگذارد:
حدیث اول: اگر از عمر دنیا یک روز هم باقی مانده باشد او خواهد آمد: قال رسولالله صلی الله علیه وآله: لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ، لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّیَ حَتَّی یَبْعَثَ فِیهِ رَجُلًا مِنْ وُلْدِی یُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِی؛ رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: اگر از عمر دنیا یک روز بیشتر باقی نمانده باشد خداوند آن را آن قدر طولانی میگرداند تا یکی از فرزندانم را برانگیزد که نامش نام من است.[۲۳]
حدیث دوم: آنکس که خواهد آمد نام و کنیهاش با پیامبر خدا یکی است:قال رسولالله صلی الله علیه وآله: یَخْرُجُ فِی آخِرِ اَلزَّمَانِ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِی، اِسْمُهُ کَاسْمِی، وَ کُنْیَتُهُ کَکُنْیَتِی، یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً؛ رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: در آخرالزمان مردی از فرزندانم خروج میکند که نامش نام من و کنیهاش کنیه من است. زمین را از عدل و داد پر میکند همچنانکه از ظلم پر شد.[۲۴]
حدیث سوم: او زمین را از عدل و داد پر میکند: قال رسولالله صلی الله علیه وآله: لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّی تُمْلَأَ الْأَرْضُ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً، ثُمَّ یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتِی یَمْلَأُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا، کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً؛ رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: قیامت برپا نمیشود مگر اینکه زمین از ستم و دشمنی پر شود آنگاه مردی از خاندانم خروج میکند که زمین را از قسط و عدل پر میکند همچنانی که از ستم و دشمنی پر شده بود.[۲۵]
اما سخن اختلافی در این جاست که حضرتش کیست؟ خصوصیاتش چیست؟ آیا ظهور کرده، یا همچنان در پس پرده غیبت باقی مانده؟ و …
با بررسی در آراء و نظرات به این نتیجه میرسیم که در مورد حضرتش و اینکه کیست و خصوصیاتش چیست چند فرقه وجود دارد که در ذیل به ذکر آرای هر یک از آنها و پاسخ بدان نظرات میپردازیم و ثابت میکنیم که با تکیه بر اسناد حدیثی متقنِ منقولِ از عامه و خاصه حضرتش از اولاد پیامبر و فاطمه و علی علیهم السلام و نهمین فرد از صلب امام حسین علیه السلام است که پدرش امام حسن عسکری علیه السلام و مادرش نرجس خاتون سلام الله علیها است.
فرقهٔ اول: کسانی هستند که گفتهاند: حضرتش از اولاد امام حسن عسکری علیه السلام نیست؛ زیرا آن حضرت دارای اولادی نبودند و بر فرض اگر هم فرزندی داشتند آن فرزند در حیات پدر از دنیا رفته است. در نتیجه امام قائمی وجود ندارد.
پاسخ به مدعای این گروه روشن است؛ زیرا تمامی مورخین بر وجود پسری از آن حضرت متفق القولند و یادآور شدهاند که مادر این کودک نرجس خاتون سلام الله علیها بوده است. پس انکار این مطلب اجتهاد در مقابل نص است که محکوم به شکست و بطلان است.
فرقهٔ دوم: کسانی هستند که مدعیاند که فرزند امام عسکری علیه السلام در حیات آن حضرت وفات یافته و سپس زنده شده و بر پای خود ایستاده است و روی همین اصل او را قائم آل محمد علیهم السلام میگویند.
پاسخ از این کلام نامربوط – ایضاً- روشن است؛ زیرا هیچ مورخ معتبری چنین چیزی را گزارش نکرده است. بر فرض محال هم چنین حادثهای واقع شده باشد نمیشود روایات را حمل بر آن نمود و گفت: چون ایستاده است پس قائم است؛ زیرا مقصود از قائم قیام به حق است نه ایستادن روی پا. شاهد بر این مطلب همان حدیث مشهوری است که یادآور شدیم که پیامبر صلی الله علیه وآله میفرماید: یَمْلَأُ الْأَرْضَ بِهِ قِسْطاً وَ عَدْلا .
فرقهٔ سوم: کسانی هستند که میگویند قائم آل محمد علیهم السلام در حیات حضرت عسکری علیه السلام به دنیا نیامده است؛ بلکه او هنگام رحلت پدر هشتماهه در شکم مادر بود و بعد از وفات پدر قدم به عالم گذاشت. جواب این قول هم واضح است و باید پرسید بر اساس کدام شواهد چنین رأیی ابراز شده است؟!
فرقهٔ چهارم: کسانی هستند که میگویند امام زمان علیه السلام در حال رحلت پدر در شکم مادر بوده و هنوز هم در شکم مادر است و در آخرالزمان – آن هنگام که ارادهٔ خداوندی تعلق بگیرد- متولد خواهد شد. جواب این قول هم واضح است؛ زیرا چگونه معقول است کسی تا آخرالزمان در شکم مادر باشد؟! و اگر چنین چیزی ممکن است کدام روایت دال بر این مطلب است؟! و این مادر کجاست؟ خصوصیاتش چیست؟ و صدها پرسش دیگر که جز علامت سؤال چیزی دیگر به همراه ندارند.
در رد افکار گروه سوم و چهارم که میگویند مهدی موعود علیه السلام هنگام رحلت پدر بزرگوارشان هشتماهه در شکم مادر بودهاند یا هنوزمتولد نشدهاند، میتوان این جواب را افزود که: بنا بر این عقیده زمین در برههای از زمان از حجت خالی بوده که این با روایاتی که زمین را در هیچ زمان خالی از حجت نمیداند در تعارض است.
فرقه پنجم: گروهی از صوفیه هستند که امامت را نوعی میدانند، و نه شخصی. بنا به رأی آنان امامت در نوع ظهور پیدا میکند، و نه در شخص معین. پس خصوصیات شخصی و نسبت تأثیری در امامت ندارد؛ چون ممکن است امام از اولاد رسول نباشد؛ بنابراین، اگر شرایط امامت در کسی جمع شد امام است. بنا به باور این گروه، شرایط عبارت است از: ریاضت کامل کشیدن و به قول آنها انسان کامل شدن، که چنین کسی در هر عصری قائم به حق است و بر مردم واجب است از او اطاعت کنند و این است معنای روایاتی که میگوید زمین از حجت خالی نمیشود، چنانکه میگویند:
به هر دوری ولیی قائم است تا قیامت آزمایش لازم است
هر که را خویش نکو باشد برست هر کسی کو شیشه ای باید شکست
پس امام حی قائم آن ولی است خواه از نسل عمر خواه از علی است
مهدی هادی وی است ای نیکخو هم نهان و هم نشسته پیش روی
بطلان این عقیده هم روشن است؛ زیرا به شهادت اخبار متواتر ائمه منحصر در دوازده تن است که آخر آنان مهدی موعود علیه السلام است. مضافاً بر اینکه امام مفترض الطاعه باید معصوم باشد و از ریاضت نمیشود به مقام عصمت و سائر شئون مربوط به امامت رسید.
فرقهٔ ششم: گروهی دیگر از صوفیهاند که امامت را مانند گروه پیشین نوعی میدانند؛ ولی با این تفاوت که میگویند: در هر هزار سال باید امامی که مروّج مذهب باشد به وجود آید و او همان قائم موعود است. چنانکه یکی از پیران این گروه گفته است: «بهر الفی الف قَدی بر آید». بطلان این قول هم واضح است؛ زیرا مدعا این است که مهدی موعود علیه السلام دنیا را پر از عدل و داد کند به آن صورت که از ظلم و جور اثری باقی نماند. و این مدعا با الف قد ثابت نمیشود.
فرقهٔ هفتم: فرقهٔ محمدیه یا کسانی هستند که حضرت سید محمد علیه السلام برادر امام عسکری علیه السلام را که در نزدیکی سامرا مدفون است امام قائم میدانند. پاسخ به این فرقه هم وجود قبر سید محمد است[۲۶]؛ چه اگر امام زمان علیه السلام بود در حیات پدر بزرگوارش حضرت هادی علیه السلام از دنیا نمیرفت.[۲۷]
فرقهٔ هشتم: کسانی هستند که قائل به امامت جعفر کذاب بعد از رحلت حضرت عسکری علیه السلام میباشند. در جواب آنان باید گفت اولاً امام قائمِ به حق باید مصدق باشد، نه کذاب؛ زیرا. ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش
ثانیاً: او دنیا را پر از عدل و داد نکرد تا امام به حق باشد و مجرد ادعا برای اثبات مطلب کافی نیست؛ و الا بسیاری از افراد ادعای مهدویت نمودهاند، پس بگوییم که آنان مهدی موعودند.
فرقهٔ نهم: کسانی هستند که حضرت عسکری علیه السلام را امام زمان و قائم آل محمد علیهم السلام دانسته میگویند هنوز هم زنده است و هرگاه خدا بخواهد ظهور خواهد کرد و دنیا را پر از عدل و داد خواهد نمود. جواب این گروه – ایضاً – واضح است؛ زیرا:
اولاً: پسر امام عسکری علیه السلام باید امام دوازدهم باشد، چون روایات میگوید: تاسعهم مِنْ وُلْدِ الحُسَین یعنی فرزند نهم از صلب امام حسین علیه السلام مهدی موعود علیه السلام است، حال آنکه حضرت عسکری علیه السلام فرزند هشتم هستند.
ثانیاً: به اتفاق مورخین آن حضرت در سن بیست و هشت سالگی از دنیا رفتند و قبر شریفشان در سامرا است که هماکنون موجود است.
ثالثاً: رسول خدا صلی الله علیه وآله درباره مهدی موعود علیه السلام فرمود: نام او نام من است، حال آنکه نام حضرت عسکری علیه السلام حسن است.
رابعاً: اگر حضرتش مهدی موعود علیه السلام باشند باید دنیا در حیاتشان پر از عدل و داد میشد، حال آنکه چنین نشد و امر کاملاً بر عکس بود؛ زیرا در زمان حیات حضرت خلفای جور حکومت میکردند و عاقبت آن حضرت را مسموم نمودند.
این پاسخ در مورد قائلین به امامت علی بن حسن عسکری علیه السلام و موعود بودنش هم وارد است.
فرقهٔ دهم: واقفه[۲۸] یا کسانی که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را امام قائم دانسته و گفتهاند: آن حضرت از دنیا نرفته؛ بلکه از نظرها غائب است.[۲۹]
برخی دیگر گفتهاند: حضرتش هماکنون بدرود حیات گفته، اما در آخرالزمان دیگر بار زنده خواهند شد و حیاتی دوباره خواهد یافت و دنیا را پر از عدل و داد خواهند کرد.[۳۰]
پاسخ: اولاً موسی بن جعفر علیه السلام امام هفتم است و حضرت قائم بنابر روایات امام دوازدهم است.
ثانیاً: اسم آن حضرت موسی است و اسم امام موعود موافق با اسم رسول خدا صلی الله علیه وآله است.
ثالثاً: موسی بن جعفر علیه السلام – به اتفاق تمام مورخین-در زندان بغداد با سم از دنیا رفتند و مزار شریفشان در کاظمین است که زیارتگاه خاص و عام است.
فرقهٔ یازدهم: ناووسیه اند که حضرت صادق علیه السلام را مهدی موعود میدانند و میگویند آن حضرت زنده است و در آخرالزمان ظاهر خواهد شد.[۳۱]
پاسخ به رد قائلین این نظر همچون پاسخ به قائلین پیشین است و همچنان که میدانیم قبر مبارکش الآن در قبرستان بقیع است.
فرقهٔ دوازدهم: کسانی هستند که قائل به امامت محمد حنفیه، فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام هستند که به کیسانیه شهرت دارند. آنان میگویند در کوه رَضوی زنده است و ظرفی آب و ظرفی عسل از طرف خدا پیش اوست که تناول میکند و روزی که خدا بخواهد ظهور خواهد کرد.[۳۲]بطلان این قول هم واضح است؛ زیرا مهدی موعود از اولاد فاطمه زهرا سلام الله علیها و از جمله معصومین و دوازدهمین آنها است. مضافاً محمد حنفیه – به اتفاق مورخین – از دنیا رفت و بدن او را به خاک سپردند.
بنابر نقل برخی، مختار ثقفی[۳۳] و مرحوم سید اسماعیل حمیری از این دسته اند که مرحوم حمیری به وسیلهٔ حضرت صادق علیه السلام توبه کرد و به راه حق راهنمون شد.[۳۴]عدهای هم مدعی شدند که عبدالله پسر محمد حنفیه مهدی موعود است که این مدعا هم باطل محض است با دلایلی که گذشت.
فرقهٔ سیزدهم: اسماعیلیه اند که اسماعیل پسر حضرت صادق علیه السلام را مهدی موعود میدانند و میگویند در آخرالزمان ظاهر خواهد شد و دنیا را پر از عدل و داد خواهد نمود. بر خلاف دیگر فرقهها که اکثراً جز نامی از آنها باقی نمانده است این فرقه هنوز به حیات خود ادامه میدهد.[۳۵] امروزه این فرقه به دو شاخهٔ اصلی تقسیم شدهاند: عدهای پیرو آقاخان محلاتی هستند، و دستهٔ دیگر بُهرِهها میباشند که اکثریتشان در هندوستان سکونت دارند.[۳۶]
جواب از این مدعا هم واضح است؛ زیرا اولاً اسماعیل در حیات امام صادق علیه السلام از دنیا رفت؛[۳۷] ثانیاً اما دوازدهم نیست. ثالثاً اسم او اسم رسول خدا صلی الله علیه وآله نیست. رابعاً اوصاف امامت در او نبود. خامساً آثاری از او بروز نکرد. و هکذا کسانی که پسر اسماعیل یا برادرش عبدالله[۳۸] را مهدی موعود دانستهاند به همان دلیلی که درباره پدر او گذشت نظر آنان محکوم به بطلان است.
البته اقوال و مذاهب دیگری هم هست که با ملاحظه اختصار به همین اندازه اکتفا نمودیم؛ زیرا در خانه اگر کس است یک حرف بس است. باری، غرض ما از ذکر این مطالب آن بود که معلوم گردد اختلاف درباره مهدی موعود اختلافی مصداقی است، و نه مفهومی. به این معنا که تمام مسلمین یا اکثر آنها اصل مطلب را بر اساس روایات پذیرفتهاند؛ ولی در تطبیق روایات بر شخص خاص و تعیین مصداق حقیقی در میانشان اختلاف نظر وجود دارد.[۳۹]
ب: تعداد ائمه علیهم السلام و نامهایشان
در روایاتی که خاصه و عامه آنها را روایت کردهاند تصریح گردیده است که عدد امامان با عدد نقبای بنی اسرائیل یکی است و تصریح شده که آنان دوازده نفر، یا نه نفر از صلب حسین علیه السلام هستند که نهمین آنها قائم آل محمد علیهم السلام است. حتی در برخی از این روایات از آنها به نام یاد شده است که جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد. در ذیل موارد الف: عدد ائمه علیهم السلام، عدد نقبای بنی اسرائیل؛ ب: ائمه علیهم السلام دوازده تن هستند؛ ج: نامهای ائمه علیهم السلام از زبان پیامبر صلی الله علیه وآله؛ را مورد بررسی قرار داده و روایاتی را متذکر میشویم:
۱. عدد ائمه علیهم السلام عدد نقبای بنی اسرائیل
حدیث اول: ابوذر از رسول خدا صلی الله علیه وآله نفل میکند که: شنیدم از آن حضرت که میفرمود: کسی که دوست بدارد مرا و اهل بیت مرا پس ما و او مانند این دو انگشت هستیم. – و اشاره فرمود به انگشت سبابه خود – آنگاه فرمود: برادرم بهترین اوصیا و دو سبط من بهترین اسباطاند. در آینده خداوند از صلب حسین علیه السلام امامان نیکوکار خارج سازد و از ما است مهدی این امت. عرض کردم: یا رسولالله! امامان بعد از شما چند نفرند؟ فرمودند به عدد نقبای بنی اسرائیل.[۴۰]
حدیث دوم: انس بن مالک میگوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله پس از ادای فریضهٔ صبح خطاب به ما فرمود: ای اصحاب من! هر کس دوست بدارد اهل بیت مرا پس با ما محشور میشود و کسی بعد از من به اوصیای من تمسک جوید به تحقیق که تمسک جسته است به ریسمان محکمی که هرگز گسسته نخواهد شد. ابوذر به پاخواست و عرض کرد: یا رسولالله! امامان بعد از شما چند نفرند؟ فرمود: به عدد نقبای بنی اسرائیل. عرض کرد:همه آنان از اهل بیت شما هستند؟ فرمود: همه از اهل بیت من هستند و نه نفر از آنان از صلب حسین علیه السلام است و مهدی از آنها است.[۴۱]
حدیث سوم: ابوهریره میگوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله برای ما خطبه خواند و فرمود: ای مردم! هر کس میخواهد زنده باشد به زندگی من و بمیرد به مرگ من پس دوست دارد علی بن ابیطالب علیه السلام و امامان بعد از او را. عرض شد: یا رسولالله! عدد ائمه بعد از شما چنداست؟ فرمود: به عدد اسباط.[۴۲]
حدیث چهارم: از مسروق روایت شده است که گفت: در مسجد با عبدالله بن مسعود نشسته بودیم شخصی وارد شد و از او پرسید: آیا رسول شما به شما گفت عدد خلفای بعد از او چند نفر است؟ ابن مسعود گفت: بلی، به عدد نقبای بنی اسرائیل.[۴۳]
حدیث پنجم: وائله بن اسقع میگوید که: رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: تمام نمیشود ایمان کسی مگر به دوستی ما اهل بیت علیهم السلام. به درستی که خداوند متعال با من عهد بست که دوست نمیدارد ما اهل بیت علیهم السلام را مگر مؤمن پرهیزگار و دشمن نمیدارد ما را مگر منافق بداقبال، پس خوشا به حال کسی که به من و به امامان پاک از ذریه من چنگ زند. عرض شد: یا رسولالله! عددا ئمه چندا ست؟ فرمود: عدد نقبای بنی اسرائیل.[۴۴]
۲. ائمهٔ معصومین علیهم السلام دوازده تن هستند
جابر بن سمره گوید: من در معیت پدرم خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله نشسته بودیم. من شنیدم که حضرت میفرمود: پس از من دوازده امیر وجود دارد. آنگاه صدایش را پائین آورد – و چیزی فرمود- من به پدرم گفتم: برای چه سخنی پیامبر صلی الله علیه وآله صدایش را آهسته نمود؟ پدرم گفت: او فرمود: همهٔ آنان از قریشند.[۴۵]
۳. نامهای ائمه علیهم السلام از زبان پیامبر خدا صلی الله علیه وآله
حدیث اول: از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده است که فرمود: هنگامی که به معراج رفتم دیدم بر ساق عرش نوشته بود لا اله الا الله، محمد رسولالله، مؤید ساختم او را به علی علیه السلام و یاری نمودم او را به علی علیه السلام. آنگاه دوازده اسم دیدم که با نور بر ساق عرش نوشته شده بود که بعد از نام علی، حسن، و حسین، و سه علی (علی بن الحسین زین العابدین، علی بن موسی الرضا، امام علی النقی) و دو محمد (محمد بن علی باقرالعلوم، و محمد بن علی الرضا امام جواد) و جعفر و حسن و حجت علیهم السلام نوشته شده بود. گفتم: پروردگارم، آقایم! اینها اسامی چه کسانی هستند که آنها را با نامهای خودت قرین ساختهای؟ خطاب رسید: ای محمد! اینان اوصیای بعد از تو و امامان هستند، خوشا به حال دوستدارانشان و وای بر مبغضین آنان.[۴۶]
حدیث دوم: از سهل بن سعد انصاری روایت شده است که: از فاطمه سلام الله علیها دخت رسول خدا صلی الله علیه وآله از ائمه سؤال کردم، حضرت فرمودند: رسول خدا به امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمود: یا علی! تو امام و خلیفه بعد من هستی، و تو نسبت به مؤمنین از ایشان شایستهتر هستی. اگر تو دار فانی را وداع گویی فرزندت حسن علیه السلام سزاوارتر از به ایمان گرویدگان است نسبت به ایشان. پس از آن، فرزندت حسین علیه السلام سزاواتر از به ایمان گرویدگان است نسبت به ایشان. پس از آن، علی علیه السلام فرزند حسین علیه السلام سزاواتر از به ایمان گرویدگان است نسبت به ایشان. پس از آن، محمد علیه السلام پسر علی علیه السلام سزاواتر از به ایمان گرویدگان است نسبت به ایشان. پس از آن، جعفر علیه السلام پسر محمد علیه السلام سزاواتر از به ایمان گرویدگان است نسبت به ایشان. پس از آن، موسی علیه السلام پسر جعفر علیه السلام سزاواتر از به ایمان گرویدگان است نسبت به ایشان. پس از آن، علی علیه السلام پسرموسی علیه السلام سزاواتر از به ایمان گرویدگان است نسبت به ایشان. پس از آن، محمد علیه السلام پسر علی علیه السلام سزاواتر از به ایمان گرویدگان است نسبت به ایشان. پس از آن علی علیه السلام پسر محمد علیه السلام سزاواتر از به ایمان گرویدگان است نسبت به ایشان. پس از آن حسن علیه السلام پسر علی علیه السلام سزاواتر از به ایمان گرویدگان است نسبت به ایشان. پس از آن، قائم مهدی علیه السلام سزاواتر از به ایمان گرویدگان است نسبت به ایشان که خداوند شرق تا غرب عالم را به دست او فتح میکند. ایشان پیشوایان حق و زبان صادق هستند، منصور است هر که آنان را یاری کند و مخذول (خوار شده) است هر که ایشان را خوار بدارد.[۴۷]
پانویس
- ↑ تغابن / ۸.
- ↑ اعراف / ۱۵۷.
- ↑ اعراف / ۱۵۷.
- ↑ بحار الانوار، ج ۲۳، ص ۳۰۸.
- ↑ بحار الانوار، ج ۱۵، ص ۲۴.
- ↑ همان، ص ۲۴.
- ↑ همان، ص ۱۰، ج ۲۵، ص ۲۳، ج ۲۶، ص ۲۹۱، ج ۵۳، ص ۴۶.
- ↑ همان، ص ۲۵.
- ↑ بحار الانوار، ج ۱۵، ص ۱۱، ج ۳۸، ص ۸۰.
- ↑ همان، ج ۳۵، ص ۲۴، ح ۱۸.
- ↑ همان، ج ۱۵، ص ۲۳.
- ↑ بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۱۲.
- ↑ همان، ص ۸، ح ۱۱.
- ↑ بحار الانوار، ج ۲۳، ص ۳۱۱.
- ↑ بحارلانوار، ج ۳، ص ۳۲۰، ج ۱۷، ص ۲۸۹، ج ۱۸، ص ۳۳۹، ح ۴۲.
- ↑ همان، ج ۴، ص ۱۹، ح ۷.
- ↑ همان، ج ۱۸، ص ۳۳۹.
- ↑ بحار الانوار، ج ۸، ص ۱۸۸، ج ۴۳، ص ۴۴.
- ↑ همان، ج ۲۵، ص ۲۱.
- ↑ آل عمران/ ۸.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۲، ص ۲۰۶–۱۹۹.
- ↑ محقق محترم حجت الاسلام علی دوانی در کتاب «دانشمندن عامه و مهدی موعود» اسامی بیش از یکصد نفر از دانشمندان عامه را با مدرک یادآور شدهاند که اقرار به وجود حضرتش نمودهاند.
- ↑ عقدالدرر، ص ۲۴؛ ذخائرالعقبی، ص ۱۳۶ و ۱۳۷؛ فرائدالسمطین، ج۲، ص ۳۲۵ و ۳۲۶، ح ۵۷۵؛ انسان العیون، ج۱، ص ۱۹۳؛ ینابیع الموده، ص ۲۲۴؛ کشف الغمه، ج۳، ص ۲۵۹؛ اثبات الهداه، ج۳، ص ۶۱۷، ح ۱۷۴؛ حلیة الابرار، ج۲، ص ۷۰۱، ح۴۱؛ غایة المرام، ص ۶۹۴، باب ۱۴۱، ح ۱۷.
- ↑ تذکرة الخواص، ص ۳۶۳؛ عقدالدرر، ص ۳۲؛ منهاج السنه، ج۴، ص ۲۱۱؛ منهاج الکرامه، ص ۲۸؛ اثبات الهداه، ج۳، ص ۶۰۶ و ۶۰۷، ح ۱۱۱.
- ↑ المسند، ج۳، ص ۳۶؛ مسندابویعلی، ج۲، ص ۲۷۴، ح ۹۸۷؛ صحیح ابن حبان، ج۸، ص ۲۹۰ و ۲۹۱، ح ۶۷۸۴؛ المستدرک، ج۴، ص ۵۵۷؛ عقدالدرر، ص ۱۶؛ کنزالعمال، ج۱۴، ص ۲۷۱، ح ۳۸۶۹۱؛ ینابیع الموده، ص ۴۳۳؛ دلائل الامامه، ص ۲۹۴.
- ↑ در نزدیکی بلد در دو فرسنگی سامرا است.
- ↑ فرق الشیعه، ص ۱۰۰ و ۱۰۱؛ المقلات و الفرق، ص ۲۴۸.
- ↑ البته این لقب، لقب عامی است برای هر گروهی که در یکی از مسائل امامت در قبول رأی اکثریت توقف کردهاند. فی المثل ابوعلی جُبّائی و فرزندش ابوهاشم جبّائی که هر دو رئیس فرقههایی (جبائیه و بهشمیه) از معتزله هستند، چون علی علیه السلام را بر دیگر صحابه افضل نمیدانستند را واقفی میخوانند.
- ↑ کشی در رجال خود مینویسد: دو وکیل امام موسی بن جعفر علیه السلام در کوفه آن زمان که حضرتش محبوس بود سی هزار دینار بابت سهم مبارک امام از شیعیان آن حضرت جمعآوری کردند و چون امام در زندان بود با آن خانهها و … خریدند. چون خبر مرگ امام منتشر گردید برای آنکه پولها را پس ندهند (و به امام بعدی رد نکنند) منکر وفات حضرت شدند. ر ک اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص ۲۳۶؛ المقالات الاسلامیین، ج۱، ص ۱۰۰؛ الملل و النحل، ج۱، ص ۱۶۵؛ فرهنگ فرق اسلامی، ص ۴۵۴ و ۴۵۵. گروهی از واقفه که امامت امام رضا علیه السلام را قبول نداشتند ممطوره خوانند. سبب این نامگذاری آن است که روزی گروهی از آنان در این مورد با علی بن اسماعیل میثمی بحث میکردند. چون بحث به درازا کشید و آنان همچنان بدون دلیل در گفتار خود پای میفشردند علی بن اسماعیل روی بدایشان کرد و گفت: ما انتم الا کلاب ممطوره (یعنی شما چیزی جز سگان باران دیده نیستید). ر ک: فرق الشیعه، ص ۸۱و ۸۲؛ المقالات و الفرق، ص ۹۲ و ۲۳۹؛ المقالات الاسلامیین، ج۱، ص ۲۸۰؛ الفرق بین الفرق، ص۴۰؛ الانتصار، ص ۱۳۶؛ فرهنگ فرق اسلامی، ص ۴۲۷ و ۴۲۶.
- ↑ این فرقه را موسویه یا موسائیه خوانند که غالباً از غلات شیعه بهشمار میروند. برای آگاهی بیشتر ر ک: فرق الشیعه، ص ۸۵–۷۹؛ المقالات و الفرق، ص ۹۳ و ۱۷۳ و ۲۳۵ و ۲۳۷؛ المقالات الاسلامیین، ص ۲۸؛ التبصیر فی الدین، ص ۲۳؛ الملل و النحل، ج۱، ص ۱۶۸؛ فرهنگ فرق اسلامی، ص ۴۳۰ و ۴۳۱.
- ↑ پیروان عبدالله به ناووس یا عجلان بن ناووس را گویند که به زنده بودن حضرت امام جعفر صادق علیه السلام عقیده مند هستند و ناووس نام دیهی از دیههای هیت در شهر انبار از نواحی بصره است. برای آگاهی بیشتر رک: فرق الشیعه، ص ۶۷؛ الملل و النحل، ج۱، ص ۱۶۶؛ الفصول المختاره، ج۲، ص ۹۹؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص ۱۲۹؛ الفصل، ج۴، ص ۱۳۸؛ مقالات الاسلامیین، ص ۹۷؛ معرفه المذاهب، ص ۸؛ فرهنگ فرق اسلامی، ص ۴۳۶ و ۴۳۷.
- ↑ برای آگاهی بیشتر رک: المقالات و الفرق، ص ۱۶۵–۱۶۳؛ ابن ابی الحدید، شرح النهج، ج۹، ص ۷۸؛ الفرق بین الفرق، ص ۲۶ و ۳۴؛ بحارالانوار، ج۹، ص ۱۷۱؛ مقالات الاسلامیین، ص ۸۹؛ فرق الشیعه، ص ۲۳؛ الفصول المختاره، ج۳، ص ۹۱؛ الکیسانیه فی التاریخ؛ فرهنگ فرق اسلامی، ص ۳۷۵.
- ↑ این نسبت را اسفراینی در الفرق بین الفرق، ج۱، ص ۳۸ به بعد به مختار داده است و شهرستانی در الملل و النحل، ج۱، ص ۱۴۷؛ و ابن خلکان در وفیات الاعیان، ج۴، ص ۱۷۲ او را مؤسس فرقهٔ مختاریه دانستهاند. اما باید دانست که این نسبتهایی است بس ناروا و شخصیت جناب مختار اجل از آن است. برای دریافت ادلهای که شخصیت مختار را از ین گونه نسبتها بری میداند. ر ک: معجم رجال الحدیث، ج۸، ص ۱۰۲ و ۱۰۳؛ تنقیح المقال، ج۳، ص ۲۰۵ و ۲۰۶.
- ↑ بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۳۲۰، ح ۱۱ (به نقل از مناقب آل ابی طالب).
- ↑ این گروه را به نامهای دیگری چون: ملاحده، قرامطه، حشیشیه، سَبُعیه، تعلیمیه و باطنیه خوانند. نخستین کسی که در امامت اسماعیل پای فشرد شخصی به نام ابوخطاب محمد بن ابی زینب یا مقلاص بن ابی خطاب بود. ابوخطاب در آغاز از اصحاب امام باقر و امام صادق علیه السلام بود اما بعد به سبب سخنان غلو آمیزش مورد لعن امام قرار گرفت. برای آگاهی بیشتر رک رجال کشی، ص ۲۴۴ و ۲۴۵؛ المقالات و الفرق، ص ۵۰ و ۵۶ و ۸۱؛ الفرق بین الفرق، ص ۲۰۵–۲۰۱؛ الملل و النحل، ج۱، ص ۱۶۷؛ جهانگشای جوینی، ج۳، ص ۳۱۱–۳۳۴؛ جامع التواریخ، قسمت اسماعیلیان، و فرهنگ فرق اسلامی، ص ۵۴–۴۷؛ دائرهٔ المعارف الاسلامیه، ج۲، ماده اسماعیلیه؛ برنارلدلوئیس: اصول الاسماعیلی؛ محمد کامل حسین: طائفه اسماعیلیه.
- ↑ اسماعیلیه بر این باورند که امامت پس از اسماعیل بن محمد بن اسماعیل منتقل شده است و او را «سابع تام» نام نهادهاند. ائمه بعد از محمد بن اسماعیل به دو دسته تقسیم میشوند: ۱: ائمه مستور ۲: دعات. بنا به نظر اسماعیلیه از میان دُعاتی که در غیبت امام مشغول فعالیت بوده و به پی افکندن مبانی این مذهب مبادرت کرده است میمون بن دیصانم عروف به «قدّاح» است. این شخص به همراه فرزندانش مدتی در خوزستان و عراق و شام به فعالیت اشتغال داشتند و دُعات آنها در یمن و دیگر بلاد به ترویج این آیین مشغول بودند. از میان دُعات اسماعیلیه که از شهرت به سزایی برخوردارند میتوان به ابوعبدالله حسن بن احمد اشاره کرد که او را ابوعبدالله شیعی مینامیدند. او در سرزمین مغرب (مراکش فعلی) قدرت یافت و سبب انقراض دولت اغالبه شد و ابومحمد عبدالله مهدی را از بند رهاند و ادعا کرد که او همان مهدی منتظر از آل علی علیه السلام است. بدین طریق بود که دولت فاطمیان (در شمال آفریقا کشور مصر) تشکیل شد. دعات اسماعیلیان هر یک دارای درجهٔ خاصی بودند که بالاترین آنها «حجّت» بود. حسن صباح و ناصرخسرو قبادیانی از دعاتی بودند که به این رتبه نایل آمدند و حسن صباح در ایران (شهر قزوین- قلعه الموت) فرقه اسماعیلیه را ترویج نمود. اسماعیلیان بر دو شعبه هستند: نزاریه و مستعلویّه. این دو گروه نسبت خود را به نزار و مستعلی، فرزندان مستنصر خلیفهٔ عباسی مصر میرسانند. بنابر آنچه که مورخین ذکر کردهاند بعد از مستنصر، نزار به ولایت عهدی رسید که پس از چندی به کمک بدرالجمالی، امیرالجیوش از کار بر کنار شد و به جای او برادرش مستعلی به خلافت رسید. نزار برای در امان ماندن مجبور شد که به اسکندریه بگریزد؛ اما پس از مدت زمانی کوتاه دستگیر و به قتل رسید. پس از مرگ نزار اسماعیلیان ایران به طرفداری از او، فرقهٔ «نزاریّه» را پایهگذاری کردند که حسن صباح و آغاخانیّهها از این فرقه هستند. اما مستعلویان که عددشان کمتر است به پیروی مستعلی باقی ماندند و به بُهره معروف شدند. «بُهره» کلمهای گجراتی به معنای بازرگان است که امروزه بر این طایفه اطلاق میگردد. اینان در یمن و غرب هندوستان زندگی میکنند. نخستین پیشوای این گروه عادة عبدالله یمنی بود و بعد از او محمد علی نامی به رهبری این گروه رسید. بهرهها بعدها به دو فرقه تقسیم شدند: داوودیه و سلیمانیه که داوودیه بر سه طایفه هستند: بُهره علّیّه و بهرهٔ جعفریه و بهرهٔ ناکوشیه که طایفه اخیر در اعتقاد، گرایش به آیین هندویی دارند و خوردن گوشت را حرام میدانند. اما بهره جعفریه بر آیین و سنّت و جمات هستند که منسوب به جعفر نام شیرازی میباشند که در قرن ۱۵ میلادی میزیسته است.
- ↑ در سال ۱۴۳ قمری و امام او را در گورستان بقیع دفن نمود و در مراسم تشییع جنازه و دفنش والی مدینه و جمعی از مشایخ را شاهد گرفت تا احتمال هرگونه شبههای دفع گردد.
- ↑ پیروان و قائلین به مهدی موعود بودن عبدالله بن جعفر را «فطحیه» خوانند. این شخص پس از اسماعیل بزرگترین فرزند امام صادق علیه السلام بود که در نزد امام منزلت و احترامی نداشت و به مرجئه و حشویه متمایل بود و چون پاهایی پس پهن داشت او را افطح میخواندند. ر ک رجل کشی، ص ۱۲۶؛ فرق الشیعه، ص ۷۷؛ مقالات الاسلامیین، ص ۱۶۴ و ۱۶۵؛ تنقیح المقال، ج۴، ص ۷۴؛ الفصول المختاره، ج۲، ص ۱۰۴؛ فرهنگ فرق اسلامی، ص ۳۵۲ و ۳۵۳.
- ↑ شرح و تفسیر خطبه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در غدیر خم، ص ۳۶۷–۳۶۰.
- ↑ کفایة الاثر، ص ۳۵؛ بحارالانوار، ج ۳۶، ح ۱۲۲؛ اثبات الهداه، ج۲، ص ۵۱۳، ح ۴۸۴؛ عوالم العلوم، ج۱۵، جزء ۳، ص۱۴۸، ح ۹۴.
- ↑ کفایة الاثر، ص ۷۳؛ بحارالانوار، ج ۳۶، ص۳۱۰، ح ۱۵۰؛ اثبات الهداه، ج۲، ص ۵۲۰، ح ۴۹۸؛ عوالم العلوم، ج۱۵، جزء ۳، ص۱۵۷ و ۱۵۸، ح ۱۱۳.
- ↑ کفایة الاثر، ص ۸۶؛ مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص ۲۵۹؛ اثباة الهداه، ج۲، ص ۱۳۴، ح ۹۰۲؛ عوالم العلوم، ج۱۵، جزء ۳، ص۱۶۳، ح ۱۲۱.
- ↑ المسند، ج۱، ص ۳۹۸؛ مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، ج ۱، ص ۲۴۹.
- ↑ کفایة الاثر، ص ۱۰۹؛ بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۳۲، ح ۱۷۸؛ عوالم العلوم، ج۱۵، جزء ۳، ص ۱۷۱ و ۱۷۲، ح ۱۴۲.
- ↑ الخصال، ص ۴۶۹، ح ۱۲؛ عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص ۵۰، ح۱۲؛ الامالی، ص ۲۵۵، ح۸؛ کمال الدین، ص ۲۷۲، ح ۱۹؛ کفایهٔ الاثر، ص ۴۹؛ بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۲۳۰، ح ۱۱؛ اثباة الهداه، ج۲، ص ۴۳۸، ح ۱۹؛ عوالم العلوم، ج۱۵، جزء ۳، ص۹۵، ح ۶؛ المعجم الکبیر، ص ۱۰۷؛ جامع الصحیحین، ج۴، ص ۵۰۱، ح ۲۲۲۳؛ مسند ابوعوانه، ج۴، ص ۳۹۷. البته این حدیث در مآخذ فراوانی از جابر نقل شده است که تواترش را به اثبات میرساند. این حدیث صراحت دارد که عدد امامان بعد از نبی ۱۲ نفرند.
- ↑ کفایة الاثر، ص ۱۱۸؛ بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۲۵، ح ۱۸۲؛ عوالم العلوم، ج۱۵، جزء ۳، ص۴۱، ح ۵.
- ↑ کفایة الاثر، ص ۱۹۵؛ بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۵۱؛ ناسخ التواریخ، احوالات امام حسین علیه السلام، ج۱، ص ۱۶۶؛ اثباة الهداه، ج۲، ص ۵۵۱، ح ۵۶۴؛ غایةالمرام، ص۶۰؛ مسند فاطمه سلام الله علیها، ص ۲۸۲–۲۸۱، ح ۵۷. نکته: ابن خزّاز در کتابش پس از ذکر این حدیث همین حدیث را با اسنادی دیگر از جابر بن عبدالله انصاری نقل میکند که جابر میگوید: بر فاطمه سلام الله علیها وارد شدم و دیدم که لوحی از زمرّد سبز در دست دارد و در آن (آنگاه حدیثی همچون حدیث بالا را روایت میکند). هر که ایشان را خوار بدارد.