وصی در خطبه غدیر
مَعاشِرَ النّاسِ، اَلا وَ اِنّی نَبِیٌّ وَ عَلِیٌّ وَصِیّی. مَعاشِرَ النّاسِ، اَلا وَ اِنّی رَسُولٌ وَ عَلِیٌّ الْاِمامُ وَ الْوَصِیُّ مِنْ بَعْدی، وَ الْاَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ. اَلا وَ اِنّی والِدُهُمْ وَ هُمْ یَخْرُجُونَ مِنْ صُلْبِهِ
ای مردم! همانا من پیامبر و علیj وصی من است. ای مردم! همانا من رسول و علیj امام و جانشین بعد از من است و امامان بعد از او فرزندان اویند. آگاه باشید! من پدر آنان و آنان از صلب اویند.
خداوند متعال برای هدایت بشر از روی لطف و محبت خویش انبیائی را در بین مردم فرستاده و ایشان را به برپا کردن دین خدا که همان صراط مستقیم است سفارش نموده که از این سفارش قرآن تعبیر به وصیت نموده است:
شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسی أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ یُنیبُ
[۱]
از [احکامِ] دین، آنچه را که به نوح در باره آن سفارش کرد، برای شما تشریع کرد و آنچه را به تو وحی کردیم و آنچه را که درباره آن به ابراهیم و موسی و عیسی علیهما السلام سفارش نمودیم که: «دین را برپا دارید و در آن تفرقهاندازی مکنید.» بر مشرکان آنچه که ایشان را به سوی آن فرا میخوانی، گران میآید. خدا هر که را بخواهد، به سوی خود برمیگزیند، و هر که را که از در توبه درآید، به سوی خود راه مینماید.
همان لطف پروردگار به جهت ادامهدار بودن این هدایتگری در بین مردم بعد از اینکه انبیاء از دنیا میرفتند جانشینانی برای ایشان معین مینمود که همان وصیت و سفارش به اقامهٔ دین را توسط انبیاء به این جانشینان گوشزد میفرمود؛ لذا ایشان را اوصیاء پیامبران مینامید.
اهل بیت علیهم السلام به عنوان جانشینان آخرین پیامبر خدا صلی الله علیه وآله هم اوصیای پبامبر اسلام صلی الله علیه وآله هستند و هم اوصیای تمام پیامبران گذشته، و از این جهت افضل و بالاترین همه اوصیاء میباشند.
این مطلب در روایات زیادی بیان شده که چند نمونه را ذکر میکنیم:
۱. امیرالمؤمنین علیه السلام در مجلس مناشده در بین حاضرین به آیهٔ «اکمال» استناد نموده و فرمودند: خداوند تعالی وقتی این آیه را نازل کرد:
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً
؛ امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین شما راضی شدم». پیامبر صلی الله علیه وآله تکبیر گفت و فرمود: «اللَّه اکبر، کمال نبوت من و تکمیل دین خدا ولایت علی بعد از من است».
ابو بکر و عمر برخاستند و گفتند: یا رسول اللَّه! آیا این آیات به خصوص در باره علی است؟! فرمود: آری، در باره او و جانشینانم تا روز قیامت است. گفتند: یا رسول اللَّه! آنان را برای ما بیان فرما. فرمود: برادرم و وزیرم و وارثم و وصیّم و جانشینم در امتم و صاحب اختیار هر مؤمنی بعد از من علی، سپس پسرم حسن، سپس پسرم حسین، سپس نه نفر از فرزندان پسرم حسین، یکی پس از دیگری، که قرآن با آنان و آنان با قرآنند. نه آنها از قرآن جدا میشوند و نه قرآن از ایشان جدا میشود تا بر سر حوض بر من وارد شوند».
همه حاضرین (در مجلس مناشده) گفتند: آری به خدا قسم! همه آنچه گفتی دقیقاً شنیدیم و حاضر بودیم. و بعضی گفتند: اکثر آنچه گفتی حفظ کردهایم ولی همهاش را به یاد نداریم، ولی اینان که همهاش را بیاد دارند منتخبین و افاضل ما هستند.
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: راست گفتید. همه مردم در حفظ و به یاد داشتن یکسان نیستند. قسم میدهم آنان را که این مطلب را از پیامبر صلی الله علیه وآله به یاد دارند که به پا خیزند و بازگو کنند.
در اینجا زید بن ارقم و براء بن عازب و ابو ذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت میدهیم که سخن پیامبر صلی اللَّه علیه و آله را بیاد داریم که بر منبر ایستاده بود و تو در کنار او بودی و میفرمود: ای مردم! خداوند به من دستور داده که معرفی کنم امام شما را و آنکه بعد از من در میان شما قائم خواهد بود و وصی خود و جانشینم را، و آن کسی که خداوند در کتابش اطاعت او را بر مؤمنین واجب کرده و اطاعت او را قرین اطاعت خود و اطاعت من نموده، و شما را در قرآن به ولایت او دستور داده است. من در این باره- از ترس اهل نفاق و تکذیبشان- به پروردگارم مراجعه کردم، ولی مرا ترسانید که باید این رسالت را برسانم و گر نه مرا عذاب میکند.
ای مردم! خداوند در کتابش شما را به نماز امر کرده و من آن را برایتان بیان نمودم، و به زکات و روزه و حج دستور داده که آن را هم برای شما بیان و تفسیر نمودم، و به ولایت دستور داده و من شما را شاهد میگیرم که ولایت مخصوص این شخص است- و حضرت دست مبارک را بر علی بن ابی طالب علیه السلام قرار دادند- و سپس برای دو پسرش بعد از او، و سپس برای اوصیاء از فرزندانشان بعد از آنهاست. آنان از قرآن جدا نمیشوند و قرآن از آنان جدا نمیشود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.[۲]
۲. از عبد اللَّه جندب روایت شده که حضرت رضا علیه السلام به او نوشت: اما بعد … مائیم نجیب و رستگار و مائیم بازماندگان پیغمبران و مائیم فرزندان اوصیاء و ما در کتاب خدای عز و جل خصوصیت داریم و ما به قرآن سزاوارتریم تا مردم دیگر و ما بپیغمبر نزدیکتریم تا مردم دیگر، و خدا دینش را برای ما مقرر داشته و در قرآنش فرموده: «مقرر فرمود برای شما (ای آل محمد) از دین آنچه را که به نوح علیه السلام سفارش نمود (به ما سفارش کرد آنچه را به نوح علیه السلام سفارش کرد) و آنچه را به تو وحی کردیم (ای محمد) و آنچه را به ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام سفارش کردیم (به ما آموخت و رسانید آنچه را باید بدانیم و علوم این پیغمبران را به ما سپرد، ما وارث پیغمبران اولوا العزم هستیم) و آن سفارش این بود که دین را به پا دارید (ای آل محمد) در آن تفرقه نیندازید (و با هم متحد باشید) گران و ناگوار است بر مشرکین (آنها که به ولایت علی علیه السلام مشرک شدند) آنچه را بدان دعوتشان کنید (که ولایت علی علیه السلام است) همانا خدا (ای محمد) هدایت کند کسی را که به او رجوع کند» یعنی کسی که ولایت علی علیه السلام را از تو بپذیرد.[۳]
۳. امام باقر علیه السلام فرماید که: پیغمبر صلی الله علیه وآله فرمودند: نخستین وصیی که در روی زمین بود، هبة اللَّه پسر آدم علیه السلام بود و هیچ پیغمبری در نگذشت، جز اینکه او را وصیی بود و همه پیغمبران یک صد و بیست هزار تن بودند که پنج نفر آنها اولوالعزمند، نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد علیهم السلام و علی بن ابی طالب مانند هبة اللَّه است برای محمد و علم اوصیاء و پیشینیان خود را به ارث برده است همانا محمد علم پیغمبران و مرسلین پیش از خود را به ارث برده.
بر پایه عرش نوشته است: حمزة (بن عبد المطلب) شیر خدا و شیر رسولش و سرور شهیدان است و در کنگره عرش نوشته است علی علیه السلام امیر مؤمنان است، این است حجت ما بر کسی که حق ما را انکار کند و نسبت به میراث ما جحود ورزد، چه مانعی از گفتن این مطالب داریم با آنکه مرگ در پیش است؟ [علم و حجت در برابر ماست] پس چگونه حجتی از این رساتر میشود.[۴]
۴. جعفر بن زید بن موسی از پدرش و او از پدرانش ائمه معصومین علیهم السلام چنین نقل کند: روزی که پیغمبر صلی الله علیه وآله در منزل ام سلمه بوده، ام اسلم خدمت آن حضرت آمد، از ام سلمه پرسید: پیغمبر صلی الله علیه وآله کجاست؟ گفت دنبال کاری رفته و الساعه میآید، او نزد ام سلمه در انتظار نشست تا آن حضرت آمد،
ام اسلم عرض کرد: پدر و مادرم قربانت یا رسول اللَّه! من کتابها را خواندهام و پیغمبران و اوصیاء را میشناسم موسی در زمان حیات خود وصیی داشت (هارون) و پس از وفاتش وصی دیگری داشت (یوشع) و همچنین عیسی (وصی زمان حیاتش کالب بن یوفنا و وصی پس از وفاتش شمعون بود) وصی شما کیست ای رسول خدا؟
فرمود: ای ام أسلم وصی من در حیاتم و بعد از وفاتم یکی است، سپس فرمود: ای ام أسلم! هر که این کار مرا انجام دهد، او وصی من است، سپس با دست مبارک بسنگریزهای که در روی زمین بود، زد و آن را با انگشتش مالید تا مانند آردش کرد، آنگاه خمیرش نمود و با خاتمش آن را مهر کرد و فرمود: هر که این کار من را انجام دهد، او وصی من در زمان حیات و پس از وفاتم است.
من از نزد حضرت بیرون شدم و خدمت امیر المؤمنین علیه السلام رسیدم و عرض کردم: پدر و مادرم بقربانت شمائید وصی رسول خدا صلی الله علیه وآله؟ فرمود: آری، ای ام أسلم، سپس با دستش به سنگریزهای زد و آن را مالید تا مانند آردش کرد، آنگاه آن را خمیر کرد و با خاتمش مهر نمود و فرمود: ای ام اسلم: هر که این کار من را انجام دهد، او وصی من است.
من نزد حسن علیه السلام آمدم و او هنوز کودکی نابالغ بود، عرض کردم: آقای من تو وصی پدرت هستی؟
فرمود: آری، ای ام اسلم و با دست سنگریزهای را برداشت و مانند کار آن دو (پیامبر و علی علیه السلام) انجام داد، من از نزدش بیرون آمدم و نزد حسین علیه السلام رسیدم و سنش به نظرم کوچک میرسید- به او عرض کردم: پدر و مادرم بقربانت تو وصی برادرت حسن هستی؟
فرمود: آری، ای ام أسلم! سنگریزهای به من ده، آنگاه مانند کار آنها را انجام داد.
ام اسلم زنده بود تا بعد از شهادت حسین علیه السلام و برگشتن علی بن الحسین به مدینه، خدمت حضرت رسید و پرسید: شما وصی پدرت هستی؟ فرمود: آری، سپس مانند کار آنها را انجام داد صلوات اللَّه- علیهم اجمعین.[۵]
۵. امام صادق علیه السلام فرمود:
امام نمیمیرد تا امام بعد از خود را بشناسد و به او وصیت کند.[۶]