۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۹۴: | خط ۳۹۴: | ||
و اما بيعت با ابوبكر، من بيعت نخواهم كرد با كسى كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را خليفه قرار نداده و او را مقدم نداشته است. | و اما بيعت با ابوبكر، من بيعت نخواهم كرد با كسى كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را خليفه قرار نداده و او را مقدم نداشته است. | ||
خداوند تعالى مى فرمايد: | خداوند تعالى مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ»، يعنى: «اى كسانى كه [[ایمان]] آورده ايد از خدا و پيامبر جلوتر نرويد». | ||
اى عمر، تو خوب مى دانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى پسر عمويش پيمانى بست كه تا قيامت بر گردن ماست. آن حضرت او را در روز غدير خم مولى و صاحب اختيار ما قرار داد. | اى عمر، تو خوب مى دانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى پسر عمويش پيمانى بست كه تا قيامت بر گردن ماست. آن حضرت او را در روز غدير خم مولى و صاحب اختيار ما قرار داد. | ||
چه كسى جرأت دارد در برابر صاحب اختيار خود با ديگرى | چه كسى جرأت دارد در برابر صاحب اختيار خود با ديگرى [[بیعت]] كند؟! | ||
عمر گفت: اگر بيعت نمى كنى با ما زندگى مكن! نه طرفدار ما باش و نه مخالف ما ! بلال هم مجبور شد بخاطر ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام از | عمر گفت: اگر بيعت نمى كنى با ما زندگى مكن! نه طرفدار ما باش و نه مخالف ما ! بلال هم مجبور شد بخاطر ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام از [[مدینه]] بيرون رود و در جاى ديگرى زندگى كند!<ref>مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطى) : ص۱۳۴، ۱۳۵.</ref> | ||
دوازده نفر با اجازه اميرالمؤمنين عليه السلام تصميم گرفتند در [[نماز جمعه]] مقابل [[سخنرانی|منبر]] ابوبكر به عنوان اعتراض برخيزند و مطالبى به عنوان اتمام حجت بگويند. | دوازده نفر با اجازه اميرالمؤمنين عليه السلام تصميم گرفتند در [[نماز جمعه]] مقابل [[سخنرانی|منبر]] ابوبكر به عنوان اعتراض برخيزند و مطالبى به عنوان اتمام حجت بگويند. | ||
خط ۴۱۴: | خط ۴۱۴: | ||
قيس و پدرش سعد - كه رئيس انصار بود - با ابوبكر مخالف بودند. در زمان ابوبكر، خالد بن وليد با لشكرى به بهانه جنگ با مرتدين و براى محكم كردن پايه هاى [[سقیفه]] عازم طائف شد و از آنجا به سوى جده آمد. | قيس و پدرش سعد - كه رئيس انصار بود - با ابوبكر مخالف بودند. در زمان ابوبكر، خالد بن وليد با لشكرى به بهانه جنگ با مرتدين و براى محكم كردن پايه هاى [[سقیفه]] عازم طائف شد و از آنجا به سوى جده آمد. | ||
در كنار چشم هاى به نام «رويه» اميرالمؤمنين عليه السلام همراه مقداد و عمار و ابوذر و | در كنار چشم هاى به نام «رويه» اميرالمؤمنين عليه السلام همراه [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]] و [[عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)|عمار]] و [[ابوذر غفاری|ابوذر]] و [[زبیر بن عوام قرشی|زبیر]] و دو جوان ديگر با لشكر خالد مصادف شدند. | ||
خالد با حركاتى نامناسب و سخنانى نامربوط خواست كثرت جمعيت خود را در برابر اميرالمؤمنين عليه السلام به نمايش گذارد. | خالد با حركاتى نامناسب و سخنانى نامربوط خواست كثرت جمعيت خود را در برابر اميرالمؤمنين عليه السلام به نمايش گذارد. | ||
خط ۴۲۰: | خط ۴۲۰: | ||
حضرت شانه هاى او را گرفت و از اسب به زير آورد و او را كشان كشان تا آسيابى قديمى كه در آنجا بود برد و آهن وسط آسياب را با معجزه نرم كرد و بر گردن خالد پيچيد و طوق گردن او ساخت. | حضرت شانه هاى او را گرفت و از اسب به زير آورد و او را كشان كشان تا آسيابى قديمى كه در آنجا بود برد و آهن وسط آسياب را با معجزه نرم كرد و بر گردن خالد پيچيد و طوق گردن او ساخت. | ||
خالد با چنين وضعى نزد ابوبكر بازگشت و چاره جويى بسيارى كردند ولى نتوانستند حلقه آهنين را از گردن او باز كنند. اين بود كه متوسل به بازوان قوى قيس - | خالد با چنين وضعى نزد ابوبكر بازگشت و چاره جويى بسيارى كردند ولى نتوانستند حلقه آهنين را از گردن او باز كنند. اين بود كه متوسل به بازوان قوى قيس - قوى ترين مرد مدينه - شدند. | ||
قيس قسم ياد كرد كه قادر بر باز كردن آن نيست. | |||
در اينجا ابوبكر به قيس گفت: تو نمى خواهى كارى انجام دهى كه امامت و حبيبت ابوالحسن از تو عيب بگيرد! قيس در پاسخ او چنين گفت: | در اينجا ابوبكر به قيس گفت: تو نمى خواهى كارى انجام دهى كه امامت و حبيبت ابوالحسن از تو عيب بگيرد! قيس در پاسخ او چنين گفت: | ||
خط ۵۵۵: | خط ۵۵۷: | ||
اين حركت تخريب كننده كه با هدف كاستن از اهميت غدير و ولايت انجام مى شد و فرهنگ دنياپرستى را در دل مردم زنده مى كرد و ارزش هاى معنوى را از قلوب مردم ساقط مى نمود، بر قلب مبارک پيامبر صلى الله عليه و آله سنگينى مى كرد، و حقاً از كسانى كه به عنوان اصحابش گِرد او را گرفته بودند چنين انتظارى نداشت.<ref>تفسير فرات: ص ۱۸۶ ح ۲۳۶. شواهدالتنزيل: ج ۱ ص ۳۵۸. </ref> | اين حركت تخريب كننده كه با هدف كاستن از اهميت غدير و ولايت انجام مى شد و فرهنگ دنياپرستى را در دل مردم زنده مى كرد و ارزش هاى معنوى را از قلوب مردم ساقط مى نمود، بر قلب مبارک پيامبر صلى الله عليه و آله سنگينى مى كرد، و حقاً از كسانى كه به عنوان اصحابش گِرد او را گرفته بودند چنين انتظارى نداشت.<ref>تفسير فرات: ص ۱۸۶ ح ۲۳۶. شواهدالتنزيل: ج ۱ ص ۳۵۸. </ref> | ||
در حضور مردمى كه تازه از | در حضور مردمى كه تازه از [[جاهلیت]] رها شده و هنوز تعصبات بى اساس آن در دل هايشان ريشه داشت، اين گونه جسورانه سخن گفتن و رسول الهى را به مسخره گرفتن، همه مسايلى بودند كه چون كوهى بر سر راه غدير خود نمايى مى كردند و ظاهر قضايا اجراى برنامه آن را محال مى نمود. | ||
لذا پيامبر صلى الله عليه و آله به [[جبرئیل]] فرمود: | |||
«خدايم مى داند كه من از قريش چه كشيده ام، آن هنگام كه [[رسالت|نبوت]] مرا نپذيرفتند تا به من دستور جهاد با آنان را داد، و لشكريانى از آسمان به كمک من فرستاد كه مرا يارى كردند. پس چگونه بعد از من اقرار خواهند كرد؟»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۵۱ . تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹ </ref> | |||
اينجا بود كه آيه ۱۲-۲۴ از سوره هود نازل شد. اين آيات از يک سو دلگرمى براى پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه به خاطر حركات [[منافقین]] رنجيده خاطر نشود و مسئله اعلان ولايت ترک نشود، و از سوى ديگر عين گفتار مسخره آميز ابوبكر و عمر در آيه آمده بود! [[امام صادق علیه السلام]] نزول اين آيات را با تفسير برخى فرازهاى آن چنين بيان فرموده است<ref>بحار الانوار: ج ۹ ص ۱۰۴ و ج ۳۶ ص ۱۴۷ و ج ۴۰ ص ۷۲. تفسير فرات: ص ۱۸۶ ح ۲۳۶. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۱۴۱ ح ۱۱. شواهد التنزيل: ج ۱ ص۲۵۷، ۳۵۸. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۱۵۸. امالى المفيد: ص ۲۷۹. البرهان: ج ۲ ص ۲۱۰. امالى الصدوق: ۲۹۰ ح ۱. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹.</ref>: | |||
«فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ، إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّه عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ»: «شايد تو ترک كنى بعضى از آنچه به تو وحى شده و سينه ات را به خاطر آن به تنگ اندازى، از اين جهت كه بگويند: اى كاش گنجى بر او نازل شود يا ملائكه اى همراه او بيايد! تو فقط ترساننده مردم هستى، و خداوند عهده دار همه چيز است». | |||
«أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ، قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّه إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»: | |||
«يا مى گويند - ولايت على عليه السلام را - به دروغ به خدا نسبت مى دهد! بگو: ده سوره مانند آن را - اگرچه افترا بسته شده باشد - بياوريد و هر كس را غير از خدا مى خواهيد بخوانيد اگر راست مى گوييد». | |||
«فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّه وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»: | |||
«اگر اين پيشنهاد را - درباره ولايت على - از شما نپذيرفتند بدانيد كه به علم خدا نازل شده و خدايى جز او نيست، پس آيا شما - ولايت را براى على - تسليم مى شويد و مى پذيريد؟». | |||
«مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِيها وَ هُمْ فِيها لا يُبْخَسُونَ»: «هركس كه طالب زندگى دنيا و زينت آن است - يعنى ابوبكر و عمر اعمالشان را در دنيا به آنان واگذار مى كنيم، و در دنيا ضرر نمى كنند». | «مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِيها وَ هُمْ فِيها لا يُبْخَسُونَ»: «هركس كه طالب زندگى دنيا و زينت آن است - يعنى ابوبكر و عمر اعمالشان را در دنيا به آنان واگذار مى كنيم، و در دنيا ضرر نمى كنند». |