۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۸۱: | خط ۳۸۱: | ||
من چگونه مى توانم بر آنان صاحب اختيارتر از خودشان باشم در حالى كه آنان اميران و حاكمان بر من باشند؟! | من چگونه مى توانم بر آنان صاحب اختيارتر از خودشان باشم در حالى كه آنان اميران و حاكمان بر من باشند؟! | ||
دليل بر دروغ و باطل و ناحقشان اين است كه آنان به دستور | دليل بر دروغ و باطل و ناحقشان اين است كه آنان به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله بر من به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كردند. | ||
و اين مطلب بر آنان (ابوبكر و عمر) و بر تو (اى طلحه) به خصوص و بر اين كه همراه تو است - يعنى زبير - و بر همه امت و بر اين دو نفر - و حضرت به سعد بن | و اين مطلب بر آنان (ابوبكر و عمر) و بر تو (اى طلحه) به خصوص و بر اين كه همراه تو است - يعنى زبير - و بر همه امت و بر اين دو نفر - و حضرت به [[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|سعد بن ابی وقاص]] و [[عبدالرحمان بن عوف]] اشاره كردند - و بر اين خليفه ظالم شما - يعنى [[عثمان بن عفّان|عثمان]] - حجت است.<ref>كتاب سليم: ح ۱۱. </ref> | ||
== اتمام حجت صحابه بر ابوبكر با غدير<ref>چهارده قرن با غدير: ص۸۵، ۸۷، ۸۸، ۹۰، ۹۳، ۹۶، ۱۰۸. اسرار غدیر: ص۲۸۴، ۲۸۵، ۲۸۶، ۲۸۷، ۲۸۸، ۲۹۱، ۲۹۵، ۲۹۷.</ref> == | == اتمام حجت صحابه بر ابوبكر با غدير<ref>چهارده قرن با غدير: ص۸۵، ۸۷، ۸۸، ۹۰، ۹۳، ۹۶، ۱۰۸. اسرار غدیر: ص۲۸۴، ۲۸۵، ۲۸۶، ۲۸۷، ۲۸۸، ۲۹۱، ۲۹۵، ۲۹۷.</ref> == | ||
خط ۴۳۶: | خط ۴۳۶: | ||
اُبَىّ بن كعب يكى از اصحاب سرشناس پيامبر صلى الله عليه و آله به عنوان اعتراض به غصب خلافت توسط ابوبكر، در اولين روز ماه مبارک رمضان - كه روز جمعه بود - پس از خطبه ابوبكر در نماز جمعه به پاخاست و ضمن سخنانى گفت: | اُبَىّ بن كعب يكى از اصحاب سرشناس پيامبر صلى الله عليه و آله به عنوان اعتراض به غصب خلافت توسط ابوبكر، در اولين روز ماه مبارک رمضان - كه روز جمعه بود - پس از خطبه ابوبكر در نماز جمعه به پاخاست و ضمن سخنانى گفت: | ||
اى | اى [[مهاجرین]] و اى [[انصار]]، آيا خود را به فراموشى زده ايد يا فراموش كرده ايد، يا قصد تحريف داريد يا حقايق را تغيير مى دهيد يا قصد خوار كردن داريد و يا عاجز شده ايد؟! | ||
آيا نمى دانيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در بين ما در موقعيتى مهم قيام كرد و على عليه السلام را براى ما منصوب كرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ...».<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۲۳. </ref> | آيا نمى دانيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در بين ما در موقعيتى مهم قيام كرد و على عليه السلام را براى ما منصوب كرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ...».<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۲۳. </ref> | ||
اسامة بن | [[اسامة بن زید کلبی|اسامة بن زید]] با لشكرى كه به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله تشكيل شد به جنگ روميان رفته بود. در همين ايام حضرت از دنيا رحلت فرمود و ابوبكر غاصبانه خلافت را به دست گرفت و طى نامه اى اسامه را به بيعت با خود و پذيرفتن خلافتش فراخواند. اسامه در پاسخ نامه چنين نوشت: | ||
... نامه اى از تو به دستم رسيد كه آغاز آن ضد پايان آن بود! در آغاز نامه خود را خليفه پيامبر صلى الله عليه و آله معرفى مىكنى و در آخر آن مى نويسى كه مسلمانان جمع شده و تو را بر امور خود انتخاب كردند...! | ... نامه اى از تو به دستم رسيد كه آغاز آن ضد پايان آن بود! در آغاز نامه خود را خليفه پيامبر صلى الله عليه و آله معرفى مىكنى و در آخر آن مى نويسى كه مسلمانان جمع شده و تو را بر امور خود انتخاب كردند...! | ||
خط ۴۴۶: | خط ۴۴۶: | ||
... فكر كن در اينكه حق را به اهلش بازگردانى و آن را به ايشان واگذارى كه از تو به آن سزاوارترند. خوب مى دانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم درباره على عليه السلام چه فرمود، و فاصله زيادى هم نشده كه فراموش شده باشد!<ref>بحارالانوار: ج۲۹ ص۹۲.</ref> | ... فكر كن در اينكه حق را به اهلش بازگردانى و آن را به ايشان واگذارى كه از تو به آن سزاوارترند. خوب مى دانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم درباره على عليه السلام چه فرمود، و فاصله زيادى هم نشده كه فراموش شده باشد!<ref>بحارالانوار: ج۲۹ ص۹۲.</ref> | ||
در حكومت غاصبانه ابوبكر عده اى از پذيرفتن خلافت او سرباز زدند و اعلام كردند كه فقط | در حكومت غاصبانه ابوبكر عده اى از پذيرفتن [[جانشین|خلافت]] او سرباز زدند و اعلام كردند كه فقط [[خلیفه در خطبه غدیر|خلیفه]] تعيين شده در غدير را به [[امامت]] قبول دارند. | ||
از جمله اين افراد مالک بن | از جمله اين افراد [[مالک بن نویره]] رئيس قبيله بنى حنيفه بود كه از پرداخت [[زکات]] هم به نمايندگان ابوبكر ابا كرد. | ||
و اما ماجرا از اين قرار بود: | و اما ماجرا از اين قرار بود: | ||
مالک بن نویره رئيس قبيله بنى حنيفه بود كه در اطراف [[مدینه]] سكونت داشتند. او از حاضرين در غدير بود و همه واقعه را به چشم خود ديده و به قبيله خود بازگشته بود و براى آنان شرح داده بود. | |||
پس از انتشار خبر | پس از انتشار خبر شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله مالک به عنوان رئيس قبيله براى تجديد عهد با مولاى خود [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علیه السلام]] به مدينه آمد و يكسره به [[مسجد]] رفت ولى با تعجب ابوبكر را بر فراز منبر ديد. | ||
از همانجا صدا زد: «اى ابوبكر، [[بیعت]] على عليه السلام در روز غدير خم را فراموش كردى؟ اين منبر جاى تو نيست كه بر آن خطابه مى خوانى»! اين را گفت و به قبيله خود بازگشت و با ابوبكر بيعت نكرد. | از همانجا صدا زد: «اى ابوبكر، [[بیعت]] على عليه السلام در روز غدير خم را فراموش كردى؟ اين منبر جاى تو نيست كه بر آن خطابه مى خوانى»! اين را گفت و به قبيله خود بازگشت و با ابوبكر بيعت نكرد. | ||
ابوبكر ترسيد و براى مقابله با او بهانه اى كه براى ساير قبايل عرب بكار مى بست به ميان آورد. ابتدا فردى را فرستاد و به عنوان نماينده خليفه از او زكات طلب كرد. | ابوبكر ترسيد و براى مقابله با او بهانه اى كه براى ساير قبايل عرب بكار مى بست به ميان آورد. ابتدا فردى را فرستاد و به عنوان نماينده خليفه از او زكات طلب كرد. | ||
مالک گفت: زكات را بايد به امام داد، و ابوبكر امام نيست تا به او زكات بدهم!! | |||
با آمدن اين پاسخ براى ابوبكر، حكم ارتداد آنان را صادر كرد و خالد را با لشكرى به جنگ آنان فرستاد. مالك كه عمق توطئه را احساس كرده بود اذان و نماز به پاداشت تا تهمت را رد كرده باشد و بر همه معلوم كند كه منظور اينان از ارتداد نپذيرفتن ابوبكر است. | با آمدن اين پاسخ براى ابوبكر، حكم ارتداد آنان را صادر كرد و خالد را با لشكرى به جنگ آنان فرستاد. مالك كه عمق توطئه را احساس كرده بود اذان و نماز به پاداشت تا تهمت را رد كرده باشد و بر همه معلوم كند كه منظور اينان از ارتداد نپذيرفتن ابوبكر است. | ||
خط ۴۶۶: | خط ۴۶۸: | ||
مالک برخورد مسلحانه ابوبكر را كه ديد فهميد با تهمت ارتداد مى خواهند با آنها بجنگند. لذا در مقابل آنها اعلام كرد كه ما مسلمانيم و اذان گفتند و همه به نماز ايستادند. پس بهانه خالد از اين جهت قطع شد، ولى دستور كار و قتل عام آنان به او داده شده بود. | مالک برخورد مسلحانه ابوبكر را كه ديد فهميد با تهمت ارتداد مى خواهند با آنها بجنگند. لذا در مقابل آنها اعلام كرد كه ما مسلمانيم و اذان گفتند و همه به نماز ايستادند. پس بهانه خالد از اين جهت قطع شد، ولى دستور كار و قتل عام آنان به او داده شده بود. | ||
پس از نماز مغرب و عشا قرار شد شب را هر دو گروه به استراحت بپردازند تا فردا صبح در حل و فصل امور مذاكره كنند. خالد - كه دستور را از قبل گرفته بود - با يک اقدام ناجوانمردانه و مزوّانه به مالک نيرنگ زد و در حالى كه آنها سلاح ها را بر زمين گذارده بودند همه را اسير كردند و در يک فرمان اسيران را كشتند. مالک بن نويره اولين شهيد راه غدير شد و خالد بى شرمانه در همان شب با همسر او همبستر گرديد!! تا اسلام سقيفه اى به همه معرفى شود، و معلوم شد اينان كه به مبارزه به اصطلاح مرتدين آمده بودند خودشان تا چه حد مرتد بودند. | پس از نماز مغرب و عشا قرار شد شب را هر دو گروه به استراحت بپردازند تا فردا صبح در حل و فصل امور مذاكره كنند. | ||
خالد - كه دستور را از قبل گرفته بود - با يک اقدام ناجوانمردانه و مزوّانه به مالک نيرنگ زد و در حالى كه آنها سلاح ها را بر زمين گذارده بودند همه را اسير كردند و در يک فرمان اسيران را كشتند. | |||
مالک بن نويره اولين شهيد راه غدير شد و خالد بى شرمانه در همان شب با همسر او همبستر گرديد!! تا [[اسلام]] سقيفه اى به همه معرفى شود، و معلوم شد اينان كه به مبارزه به اصطلاح مرتدين آمده بودند خودشان تا چه حد مرتد بودند. | |||
به اين همه اكتفا نكردند و زنان و دختران مسلمان قبيله را به عنوان اسير به مدينه آوردند تا بين مسلمانان قسمت كنند! خوله دخترى از آنان بود كه او را به عنوان اسير وارد مسجد كردند. | به اين همه اكتفا نكردند و زنان و دختران مسلمان قبيله را به عنوان اسير به مدينه آوردند تا بين مسلمانان قسمت كنند! خوله دخترى از آنان بود كه او را به عنوان اسير وارد مسجد كردند. | ||
او در ابتداى ورود به مسجد صدا زد: اى مردم، محمد صلى الله عليه و آله چه شده است؟ گفتند: از دنيا رفت. پرسيد: آيا قبر و زيارتگاهى دارد؟ گفتند: آرى اين تربت و قبر اوست. از همانجا خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله صدا زد: «السلام | او در ابتداى ورود به مسجد صدا زد: | ||
اى مردم، محمد صلى الله عليه و آله چه شده است؟ گفتند: از دنيا رفت. پرسيد: آيا قبر و زيارتگاهى دارد؟ گفتند: آرى اين تربت و قبر اوست. | |||
از همانجا خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله صدا زد: «السلام عليک يا رسول اللَّه. من شهادت مى دهم كه صداى مرا مى شنوى و قادر بر پاسخ من هستى. | |||
ما بعد از تو اسير شده ايم در حالى كه به لا اله الا اللَّه و محمد رسول اللَّه شهادت مى دهيم». سپس نشست. | |||
در اينجا [[طلحة بن عبیدالله تمیمی|طلحه]] و [[زبیر بن عوام قرشی|زبیر]] او را به عنوان كنيز براى خود درخواست كردند. خوله گفت: | |||
اى اعرابى (كه از دين خدا خبر نداريد)، چگونه است كه زنان خود را در پس پرده ها نگه داشته ايد و زنان ديگران را هتک حرمت مى كنيد؟! | |||
سپس گفت: به خدا و پيامبر قسم، كسى مالک من نخواهد شد مگر آن كسى كه خبر دهد آنچه مادرم در زمان حامله بودنش به من در خواب ديده و آنچه هنگام ولادتم به من گفته و علامتى كه بين من و اوست. | |||
در اينجا اميرالمؤمنين عليه السلام وارد مسجد شد و پرسيد: | |||
اين چه سر و صدايى است كه در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله برپا شده؟ داستان خوله را گفتند. | |||
در | حضرت فرمود: من اگر بگويم او از آن من خواهد بود؟ گفتند: آرى. حضرت از خوله هم در اين باره پرسيد. خوله گفت: تو كيستى كه در بين اين مردم چنين ادعايى مى كنى؟!! | ||
فرمود: من على بن ابى طالبم. خوله عرض كرد: | |||
شايد تو همان كسى هستى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خم به عنوان عَلَم و راهنماى مردم برايمان منصوب كرد؟ | شايد تو همان كسى هستى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خم به عنوان عَلَم و راهنماى مردم برايمان منصوب كرد؟ | ||
حضرت فرمود: من همانم. خوله عرض كرد: ما به خاطر تو غضب كرديم و به خاطر تو به ما حمله كردند و ما را غارت كردند و اسير گرفته آوردند؛ زيرا مردان ما گفتند: | حضرت فرمود: من همانم. خوله عرض كرد: ما به خاطر تو غضب كرديم و به خاطر تو به ما حمله كردند و ما را غارت كردند و اسير گرفته آوردند؛ زيرا مردان ما گفتند: | ||
بریده اسلمی به عنوان [[اعتراض]] به ابوبکر در غصب خلافت گفت: تو در روز غدير از كسانى بودى كه به على بن ابى طالب «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» گفتى. آن روز در خاطرت هست يا فراموش كرده اى؟ | ما صدقات اموالمان و اطاعت خود را در اختيار كسى قرار نمى دهيم مگر آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را براى ما و شما نصب كرده است.<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۲ ح ۱۷۰. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۴۶۰. نزهة الكرام (رازى): ج ۱ ص۳۰۱، ۳۰۲.</ref> | ||
بریده اسلمی به عنوان [[اعتراض]] به ابوبکر در غصب خلافت گفت: | |||
تو در روز غدير از كسانى بودى كه به على بن ابى طالب «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» گفتى. آن روز در خاطرت هست يا فراموش كرده اى؟ | |||
ابوبكر گفت: بياد دارم. بريده گفت: آيا براى احدى از مسلمين سزاوار است بر اميرالمؤمنين امارت داشته باشد؟! عمر گفت: نبوت و امامت در يك خاندان جمع نمى شود! | ابوبكر گفت: بياد دارم. بريده گفت: آيا براى احدى از مسلمين سزاوار است بر اميرالمؤمنين امارت داشته باشد؟! عمر گفت: نبوت و امامت در يك خاندان جمع نمى شود! | ||
بريده در پاسخ اين آيه را خواند: «بر مردم حسد مى برند نسبت به آنچه خداوند از فضل خويش به آنان عطا كرده است. ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان مُلک عظيم عنايت كرديم». سپس گفت: پس خداوند نبوت و ملک را براى آنان جمع كرده است. | بريده در پاسخ اين آيه را خواند: «بر مردم حسد مى برند نسبت به آنچه خداوند از فضل خويش به آنان عطا كرده است. ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان مُلک عظيم عنايت كرديم». | ||
سپس گفت: پس خداوند نبوت و ملک را براى آنان جمع كرده است. | |||
[[عمر بن خطاب|عمر]] غضب كرد و دستور داد او را از [[مسجد]] بيرون كردند؛ و هميشه نسبت به بريده نگاه غضب آلود داشت!!<ref>مناقب ابن شهرآشوب: ج۲ ص۲۵۲.</ref> | |||
پس از غصب خلافت، [[عمران بن حصین خزاعی (ابونجید)|عمران بن حصین]] به ابوبكر گفت: | |||
تو در روز غدير از كسانى بودى كه به على به عنوان اميرالمؤمنين، سلام دادى! آيا آن روز را به ياد مى آورى يا فراموش كرده اى؟ ابوبكر گفت: يادم هست!<ref>مناقب ابن شهرآشوب: ج۲ ص۲۵۲.</ref> | |||
== ارتداد ابوبكر با انكار غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص۳۳۴، ۳۳۵.</ref> == | == ارتداد ابوبكر با انكار غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص۳۳۴، ۳۳۵.</ref> == | ||
شناسايى آنان كه سه بار كافر شدند و در واقع | شناسايى آنان كه سه بار كافر شدند و در واقع «اشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْكُفْر» بودند، با استناد به آيه قرآن و نشان دادن مراحل كفر آنان احتجاجى از [[امام صادق علیه السلام]] درباره غدير است كه نشان مى دهد در چنين كسانى اثرى از ايمان باقى نمانده است. | ||
آن حضرت درباره آيه «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لن تقبل توبتهم»<ref>نساء/۱۳۷. </ref> فرمود: | |||
اين آيه درباره اولى و دومى و سومى است. اينان ابتدا به دين [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] گرويدند، ولى آنگاه كه ولايت بر آنان عرضه شد و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: | |||
مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ كافر شدند. سپس به [[ولایت]] اميرالمؤمنين عليه السلام اقرار كردند ولى آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت كافر شدند و بر بيعت خود ثابت نماندند. | |||
سپس كفر خود را بالاتر بردند و از آنان كه با على عليه السلام بيعت كرده بودند براى خود بيعت گرفتند!! اينان كسانى اند كه از ايمان برايشان هيچ نمانده است.<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۷ ح ۱۸.</ref> | |||
== استهزاء خدا و رسول صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام توسط ابوبكر<ref>مریم/۹۶، ۹۷. غدیر در قرآن: ج۱ ص۷۲-۸۱.</ref> == | == استهزاء خدا و رسول صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام توسط ابوبكر<ref>مریم/۹۶، ۹۷. غدیر در قرآن: ج۱ ص۷۲-۸۱.</ref> == | ||
يكى از موارد استهزاء ابوبكر و عمر نسبت به | يكى از موارد [[استهزاء]] ابوبكر و [[عمر بن خطاب|عمر]] نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علیه السلام]] در قُدَیْد و پيش از رسيدن به غدير بود. اين ماجرا از دو بُعد قابل بررسى است: | ||
=== موقعيت تاريخى === | === موقعيت تاريخى === | ||
خط ۵۰۵: | خط ۵۴۱: | ||
نزول اين آيات در كنار دو برنامه دقيق براى آماده سازى فكرى مردم قبل از غدير بود كه عكس العمل هايى را نيز به همراه داشت. | نزول اين آيات در كنار دو برنامه دقيق براى آماده سازى فكرى مردم قبل از غدير بود كه عكس العمل هايى را نيز به همراه داشت. | ||
در آنجا و پس از دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام در مورد محبت على عليه السلام در دل مردم و نزول آيه ۹۶ و ۹۷ سوره مريم، | در آنجا و پس از دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام در مورد محبت على عليه السلام در دل مردم و نزول آيه ۹۶ و ۹۷ سوره مريم، [[منافقین]] بى كار ننشستند و فوراً عكس العمل نشان دادند و خداوند هم آيات ۱۲-۲۴ سوره هود را نازل كرد: | ||
==== الف) استهزاء ابوبكر و عمر به دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله ==== | ==== الف) استهزاء ابوبكر و عمر به دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله ==== | ||
اين مراسم دعا و آمين و استجابت فورى الهى با نزول آيه در حضور مردم و تفاصيلى كه ذكر شد، يک مقطع استثنايى در زندگانى پيامبر صلى الله عليه و آله به شمار مى آمد كه همه را مبهوت و متعجب كرد، و در آستانه غدير مقام عظيم على بن ابى طالب عليه السلام را در پيشگاه خداوند روشن ساخت. | اين مراسم دعا و آمين و استجابت فورى الهى با نزول آيه در حضور مردم و تفاصيلى كه ذكر شد، يک مقطع استثنايى در زندگانى پيامبر صلى الله عليه و آله به شمار مى آمد كه همه را مبهوت و متعجب كرد، و در آستانه غدير مقام عظيم على بن ابى طالب عليه السلام را در پيشگاه خداوند روشن ساخت. | ||
براى شكستن اين عظمت دهان بى پروايى لازم بود كه خسَّت و ذلت و حسادت خود را به نمايش بگذارد. از ميان آن جمعيت عظيم كه ناظر ماجرا بودند، ابوبكر و عمر به كنايه گفتند: به خدا قسم! يک پيمانه خرما در مشكى پوسيده نزد ما | براى شكستن اين عظمت دهان بى پروايى لازم بود كه خسَّت و ذلت و حسادت خود را به نمايش بگذارد. | ||
از ميان آن جمعيت عظيم كه ناظر ماجرا بودند، ابوبكر و عمر به كنايه گفتند: به خدا قسم! يک پيمانه خرما در مشكى پوسيده نزد ما محبوب تر است از آنچه محمد از پروردگارش خواسته است. | |||
چه مى شد اگر از پروردگارش درخواست ملائكه اى مى كرد كه او را در برابر دشمنانش كمک كنند، يا گنجى كه فقر او را جبران كند! به خدا قسم، على را به هر كارى دعوت مى كند او هم مى پذيرد!!<ref>تفسير العياشى: ج ۲ ص ۱۴۲. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۴۷ ح ۱۱۹. </ref> | |||
==== ب) عكس العمل وحى و نزول آيات درباره گفته ابوبكر و عمر ==== | ==== ب) عكس العمل وحى و نزول آيات درباره گفته ابوبكر و عمر ==== |