۲۱٬۹۷۲
ویرایش
جز (Modir صفحهٔ اتمام حجت امیر المومنین با غدیر را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به اتمام حجت امیرالمؤمنین علیه السلام با غدیر منتقل کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
==اتمام حجت اميرالمؤمنين عليه السلام با غدير<ref>اسرار غدير: ص ۱۰۵، ۲۶۲ - ۲۷۲. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۳۳. چهارده قرن با غدير: ص ۲۷، ۳۹ - ۶۱. غدير از زبان مولى: ص ۲۵ - ۲۷، ۳۰. ژرفاى غدير: ص ۱۹۴ - ۱۹۸.</ref>== | ==اتمام حجت اميرالمؤمنين عليه السلام با غدير<ref>اسرار غدير: ص ۱۰۵، ۲۶۲ - ۲۷۲. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۳۳. چهارده قرن با غدير: ص ۲۷، ۳۹ - ۶۱. غدير از زبان مولى: ص ۲۵ - ۲۷، ۳۰. ژرفاى غدير: ص ۱۹۴ - ۱۹۸.</ref>== | ||
از نمونه هاى بارز اتمام حجت و استدلال و يادآورى هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومين عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است | از نمونه هاى بارز [[اتمام حجت]] و استدلال و يادآورى هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومين عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است. | ||
تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال [[حدیث غدیر]] را روایت كرده اند نيز به گونه اى جهاد خود را در مقابله با اهل [[سقیفه]] به نمايش گذاشته اند. | |||
پس از انتشار خبر غدير و سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله در شهرها، متأسفانه منع از نقل [[احاديث مرتبط با غدير|حدیث]] در حكومت سقيفه باعث شد مردم غدير را به فراموشى بسپارند و اهمیت آن را ناديده بگيرند. | |||
ولى در همين جوّ خفقان، شخص [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین]] و [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه زهرا علیهما السلام]] كه ركن غدير بودند، و نيز [[ائمه علیهم السلام محور خطبه غدیر|ائمه علیهم السلام]] يكى پس از ديگرى تأكيد خاصى بر حفظ اين حدیث داشتند و بارها در مقابل دوست و دشمن بدان احتجاج و استدلال كردند.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۷۲ - ۴۷۶.</ref> حتى در آن شرايط خفقان، امام باقر علیه السلام متن كامل خطبه غدیر را براى اصحابشان بيان فرموده اند. | |||
از سوى ديگر، سزاوارترين كسى كه احتجاج با غدير حق او بوده صاحب آن اميرالمؤمنين عليه السلام است، و مناسب ترين اوقات براى اتمام حجت با غدير روزهاى آغازين غصب [[جانشین|خلافت]] و دوران حيات آن حضرت است. | |||
به همين جهت از همان روزهاى اول شهادت [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] غدير به صورت [[تبلیغ غدیر با آیات غدیر|تبلیغ]]، [[احتجاج]]، مناشده و مناظره با حضور شخص اميرالمؤمنين عليه السلام مطرح شد. | |||
روز هفتم غصب خلافت حضرت به [[مسجد]] آمدند و در برابر غاصبين با حضور مردم غدير را مطرح فرمودند. هنگام طلب بیعت از آن حضرت و آنگاه كه درِ خانه اش را آتش زدند و حضرت را به اجبار براى بيعت بردند و در زير شمشيرها از او [[بیعت]] خواستند باز هم با غدير استدلال بر حق خويش فرمود. | |||
در دوران پنج ساله حكومت ظاهرى حضرت، مجلس بزرگى در ميدان اصلى کوفه تشكيل شد و حقيقت بزرگ غدير براى عموم مردم تبيين شد. در زمان حضرت غدير رسماً عيد گرفته شد و سخنرانى مفصلى درباره عظمت اين روز از سوى حضرت ايراد شد. | آن حضرت در زمان [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] چندين مورد با حضور مردم و به طور خصوصى، مسئله غدير را مطرح كردند. در شورايى كه پس از قتل عمر براى تعيين خليفه تشكيل شد و هنگام بيعت مردم با [[عثمان بن عفّان|عثمان]] و در زمان عثمان نيز بارها غدير را مطرح فرمودند. | ||
با آغاز خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين عليه السلام، آن حضرت در ميدان [[جمل|جنگ جمل]] با غدير احتجاج كردند. جنگ صفین بحبوحه كارآيى غدير بود كه در نامه هاى حضرت به [[معاویة بن ابی سفیان|معاویه]]، و در خود ميدان جنگ بارها مطرح شد. | |||
در دوران پنج ساله حكومت ظاهرى حضرت، مجلس بزرگى در ميدان اصلى [[کوفه]] تشكيل شد و حقيقت بزرگ غدير براى عموم مردم تبيين شد. در زمان حضرت غدير رسماً عيد گرفته شد و سخنرانى مفصلى درباره عظمت اين روز از سوى حضرت ايراد شد. | |||
اميرالمؤمنين عليه السلام در روزهاى آخر عمر، نوشته اى آماده كردند كه هر جمعه بر مردم خوانده شود و در آن با غدير استدلال كردند، و بالأخره اميرالمؤمنين عليه السلام به عنوان بالاترين فضيلت خود غدير را مطرح كردند. | اميرالمؤمنين عليه السلام در روزهاى آخر عمر، نوشته اى آماده كردند كه هر جمعه بر مردم خوانده شود و در آن با غدير استدلال كردند، و بالأخره اميرالمؤمنين عليه السلام به عنوان بالاترين فضيلت خود غدير را مطرح كردند. | ||
در واقع نبأ عظيمِ خداوند حجت اعظم اوست كه دستور داد ولايتش در غدير | در واقع نبأ عظيمِ خداوند حجت اعظم اوست كه دستور داد ولايتش در غدير [[مفسّرین|تفسیر]] شود. غدير، دليل ما در برابر سقيفه است چرا كه همه در بيعتِ غدير شنيدند و پذيرفتند كه اختيار او بر مؤمنين از خودشان بيشتر است. | ||
اكنون كه پيمان او در غدير گرفته شده مردم بايد سراغ او بيايند نه اينكه على عليه السلام سراغ مردم برود. | |||
نمونه هايى از موارد اتمام حجت اميرالمؤمنين عليه السلام با غدير از اين قرار است: | نمونه هايى از موارد اتمام حجت اميرالمؤمنين عليه السلام با غدير از اين قرار است: | ||
خط ۲۵: | خط ۳۱: | ||
۱. هفت روز پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله و بعد از آنكه اميرالمؤمنين عليه السلام از جمع قرآن فراغت يافت، در حالى كه غاصبين خلافت و بقيه مردم در مسجد بودند، از خانه بيرون آمد و به عنوان اولين اتمام حجتِ خود با غدير در سخنان مفصلى فرمود: | ۱. هفت روز پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله و بعد از آنكه اميرالمؤمنين عليه السلام از جمع قرآن فراغت يافت، در حالى كه غاصبين خلافت و بقيه مردم در مسجد بودند، از خانه بيرون آمد و به عنوان اولين اتمام حجتِ خود با غدير در سخنان مفصلى فرمود: | ||
خداوند تعالى به وسيله من بندگانش را آزمايش فرمود ... ، و مرا به وصايت پيامبر صلى الله عليه و آله اختصاص داد و به خلافت او در امتش برگزيد ... . پيامبر صلى الله عليه و آله به حجةالوداع رفت و سپس به غدير خم آمد. در آنجا شبيه منبرى براى او ساخته شد و بر فراز آن رفت و | خداوند تعالى به وسيله من بندگانش را آزمايش فرمود ... ، و مرا به وصايت پيامبر صلى الله عليه و آله اختصاص داد و به خلافت او در امتش برگزيد ... . | ||
پيامبر صلى الله عليه و آله به [[حجةالوداع]] رفت و سپس به غدير خم آمد. در آنجا شبيه منبرى براى او ساخته شد و بر فراز آن رفت و بازوى مرا گرفت و بلند كرد به حدى كه سفيدى زير بغلش ديده شد و در آن مجلس با صداى بلند فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلَاهُ، أللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ». | |||
پس بر اساس ولایت من [[ولایت امیر المؤمنین ولایة الله|ولایت الهی]] است، و عداوت با من برابر با دشمنى خداست. | |||
خداوند در آن روز اين آيه را نازل كرد كه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً». پس ولايت من كمال دين و رضايت پروردگار تبارک و تعالى است ... .<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۸ ح ۷۲. روضه كافى: ص ۲۷.</ref> | |||
۲. [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] براى [[بیعت]] گرفتن از [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علیه السلام]] به خانه آن حضرت آمدند و پس از صحبت هايى در اين باره بيرون آمدند. | |||
بلافاصله اميرالمؤمنين عليه السلام به مسجد آمد و پس از حمد و ثنا و مطالبى ديگر، فرمود: ابوبكر و عمر نزد من آمدند و از من طلب بيعت نمودند با كسى كه او بايد با من بيعت كند ... . | |||
من صاحب روز غديرم و درباره من سوره اى از قرآن نازل شده است. منم وصى بر رفتگان اهل بيتش، منم يادگار و باقيمانده او بر زندگان از امتش. | |||
[[تقوی|تقوا]] پيشه كنيد تا شما را ثابت قدم بدارد و نعمتش را بر شما تمام كند. سپس حضرت به خانه بازگشتند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۴۸.</ref> | |||
۳. بار اول كه اميرالمؤمنين عليه السلام را به اجبار براى بيعت با ابوبكر آوردند و آن حضرت امتناع فرمود و احتجاجاتى نمود، بشير بن سعيد و عده اى از انصار كه طرفدار ابوبكر بودند گفتند: اى اباالحسن، اگر انصار اين سخنان را قبل از بيعت با ابوبكر از تو مىشنيدند، حتى دو نفر در امامت تو اختلاف نمى كردند. | ۳. بار اول كه اميرالمؤمنين عليه السلام را به اجبار براى بيعت با ابوبكر آوردند و آن حضرت امتناع فرمود و احتجاجاتى نمود، بشير بن سعيد و عده اى از انصار كه طرفدار ابوبكر بودند گفتند: اى اباالحسن، اگر انصار اين سخنان را قبل از بيعت با ابوبكر از تو مىشنيدند، حتى دو نفر در امامت تو اختلاف نمى كردند. | ||
خط ۳۵: | خط ۵۱: | ||
حضرت در پاسخ فرمود: | حضرت در پاسخ فرمود: | ||
... به خدا قسم هرگز ترس آن نداشتم كه كسى براى خلافت خود را بالا بگيرد و با ما اهل | ... به خدا قسم هرگز ترس آن نداشتم كه كسى براى خلافت خود را بالا بگيرد و با ما [[معصومین علیهم السلام|اهل بیت]] در آن نزاع كند و آنچه شما انجام داديد حلال به شمارد! | ||
گمان ندارم پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم براى احدى حجتى و براى گوينده اى سخنى باقى گذاشته باشد. | |||
قسم مى دهم كسانى را كه از پيامبر صلى الله عليه وآله در روز غدير خم شنيدند كه مى فرمود: | |||
«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلَاهُ، أللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»، برخيزند و به آنچه شنيده اند شهادت دهند. | |||
دوازده نفر از اهل بدر برخاستند و به ماجراى [[غدیر]] شهادت دادند، و ساير مردم هم در اين باره مطالبى گفتند و سر و صدا بلند شد. عمر ترسيد مردم سخنان اميرالمؤمنين عليه السلام را بپذيرند، و لذا مجلس را تعطيل كرد!!<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۸۶. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۱۵.</ref> | |||
۴. بار دوم كه اهل سقيفه به خانه اميرالمؤمنين عليه السلام حمله كردند، و درب خانه را آتش زدند و شكستند و بدون اجازه وارد شدند و [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت زهرا]] و [[حضرت محسن علیه السلام|حضرت محسن علیهما السلام]] را بين در و ديوار قرار دادند و جراحات سنگينى بر ايشان وارد كردند كه منجر به شهادت هر دو گل پيامبر صلى الله عليه و آله گرديد. | |||
طناب به گردن اميرالمؤمنين عليه السلام انداختند و شمشیرها بر سر اميرالمؤمنين عليه السلام گرفتند و به اجبار آن حضرت را براى [[بیعت]] به [[مسجد]] آوردند. در همان حال ابوبكر بر [[سخنرانی|منبر]] بود و عمر مى گفت: بيعت كن و گرنه تو را مى كشيم! | |||
در چنين حالتى اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: | |||
اى مسلمانان، اى [[مهاجرین]] و [[انصار]]، شما را به خدا قسم مى دهم آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله نشنيديد كه در روز غدير خم چه مى فرمود؟!! | |||
سپس حضرت آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله به طور علنى نزد عموم مردم فرموده بود برايشان يادآور شد، و همه تصديق مى كردند و مى گفتند: آرى بخدا قسم شنيديم. | |||
شايد بتوان گفت كه شيرين ترين و تلخ ترين احتجاج به غدير همين مورد است كه صاحب غدير از زير شمشيرهاى آخته اى كه بر سر او گرفته اند و از حلقومى كه در فشار طناب غاصبين بود، نام غدير را بر زبان جارى نموده است!<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۳.</ref> | شايد بتوان گفت كه شيرين ترين و تلخ ترين احتجاج به غدير همين مورد است كه صاحب غدير از زير شمشيرهاى آخته اى كه بر سر او گرفته اند و از حلقومى كه در فشار طناب غاصبين بود، نام غدير را بر زبان جارى نموده است!<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۳.</ref> | ||
۵. پس از غصب خلافت، اميرالمؤمنين عليه السلام دائماً با ابوبكر و عمر با ترش رويى روبرو مى شد، و هرچه آنان - از روى نيرنگ - خوشرويى نشان مى دادند حضرت تغييرى در رفتار خود نمى داد. ابوبكر براى اينكه به اين مشكل خاتمه دهد روزى غفلتاً و بدون اطلاع نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و از آن حضرت خواست تا در خلوت با هم گفتگو كنند. | ۵. پس از غصب خلافت، اميرالمؤمنين عليه السلام دائماً با ابوبكر و عمر با ترش رويى روبرو مى شد، و هرچه آنان - از روى نيرنگ - خوشرويى نشان مى دادند حضرت تغييرى در رفتار خود نمى داد. | ||
ابوبكر براى اينكه به اين مشكل خاتمه دهد روزى غفلتاً و بدون اطلاع نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و از آن حضرت خواست تا در خلوت با هم گفتگو كنند. | |||
در آن مجلس مطالبى بين اميرالمؤمنين عليه السلام و ابوبكر رد و بدل شد و حضرت اتمام حجت هاى بسيارى بر او نمود و از جمله فرمود: تو را به خدا قسم مى دهم، آيا من صاحب اختيار تو و هر مسلمانى طبق حديث پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير هستم يا تو؟ | در آن مجلس مطالبى بين اميرالمؤمنين عليه السلام و ابوبكر رد و بدل شد و حضرت اتمام حجت هاى بسيارى بر او نمود و از جمله فرمود: تو را به خدا قسم مى دهم، آيا من صاحب اختيار تو و هر مسلمانى طبق حديث پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير هستم يا تو؟ | ||
ابوبكر گفت: البته كه تو هستى!! حضرت مطالب بسيار ديگرى نيز در مورد امامت فرمود و در همه آنها او را قسم داد و او همه را تصديق كرد. سپس ابوبكر گفت: پس با اين مقامات و درجات چه كسى مستحق قيام به امور امت محمد است؟ حضرت فرمود: تو كه از آنچه اهل دين خدا به آن نياز دارند دست خالى هستى، چه شده كه به دين خدا دست دراز كرده و مغرور شده اى؟!<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۳ - ۱۸.</ref> | ابوبكر گفت: البته كه تو هستى!! حضرت مطالب بسيار ديگرى نيز در مورد امامت فرمود و در همه آنها او را قسم داد و او همه را تصديق كرد. | ||
سپس ابوبكر گفت: پس با اين مقامات و درجات چه كسى مستحق قيام به امور امت محمد است؟ حضرت فرمود: تو كه از آنچه اهل دين خدا به آن نياز دارند دست خالى هستى، چه شده كه به دين خدا دست دراز كرده و مغرور شده اى؟!<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۳ - ۱۸.</ref> | |||
۶. روزى ابوبكر نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و به خيال اينكه توجيهى براى غصب خلافت يافته گفت: | |||
پيامبر درباره مسئله [[ولایت]] تو بعد از ايام ولايت در غدير چيزى را تغيير نداده و من شهادت مى دهم كه تو مولاى من هستى و بدين مطلب اقرار مى نمايم و در زمان پيامبر هم به عنوان اميرالمؤمنين بر تو سلام كردم، ولى اينكه «تو خليفه او باشى» در اين باره چيزى به ما نگفته است!! | |||
اين قبيح ترين شكل عناد و لجاجت بود كه با نام بردن غدير و آوردن اسم ولايت و اقرار به آن فقط با ذكر كلمه | اين قبيح ترين شكل عناد و لجاجت بود كه با نام بردن غدير و آوردن اسم ولايت و اقرار به آن فقط با ذكر كلمه «[[جانشین|خلافت]]» بخواهد القاى شبهه اى كند. لذا اميرالمؤمنين عليه السلام به جاى اينكه مسئله را بر سر خلافت يا ولايت و يا هر كلمه اى كه احتياج به معنى كردن دارد ببرند، معجزه اى نشان دادند تا اتمام حجت مستقيم الهى بر او باشد. | ||
لذا حضرت فرمود: چطور است پيامبر صلى الله عليه و آله را به تو نشان دهم تا به تو بگويد من به اين مسئله اى كه به خود اختصاص داده اى از تو سزاوارترم و اگر خود را از اين مقام عزل نكنى مخالفت خدا و رسول نموده اى؟ | لذا حضرت فرمود: چطور است پيامبر صلى الله عليه و آله را به تو نشان دهم تا به تو بگويد من به اين مسئله اى كه به خود اختصاص داده اى از تو سزاوارترم و اگر خود را از اين مقام عزل نكنى مخالفت خدا و رسول نموده اى؟ | ||
خط ۶۱: | خط ۹۳: | ||
ابوبكر گفت: اگر آن حضرت را نشانم دهى و كمتر از اين را هم به من بگويد برايم كافى است! حضرت فرمود: بعد از نماز مغرب نزد من بيا تا آن حضرت را به تو نشان دهم. | ابوبكر گفت: اگر آن حضرت را نشانم دهى و كمتر از اين را هم به من بگويد برايم كافى است! حضرت فرمود: بعد از نماز مغرب نزد من بيا تا آن حضرت را به تو نشان دهم. | ||
اين چيزى جز معجزه نبود كه پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از رحلت دوباره زنده شود و | اين چيزى جز [[معجزه]] نبود كه پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از رحلت دوباره زنده شود و [[غدیر]] را در چشم غاصب تكرار كند. بعد از نماز مغرب ابوبكر همراه اميرالمؤمنين عليه السلام به [[مسجد قُبا]] آمدند و ديدند پيامبر صلى الله عليه و آله در سمت قبله مسجد نشسته است. | ||
آن حضرت به خطاب ابوبكر فرمودند: | |||
اى ابوبكر، بر ضد ولايت على اقدام كرده اى و در جاى او نشسته اى كه جاى [[رسالت|نبوت]] است و جز او كسى مستحق آن نيست، زيرا او وصی و خليفه من است. تو دستور مرا كنار گذاردى و آنچه به تو گفته بودم مخالفت نمودى و خود را به غضب خدا و من دچار ساختى. اين لباسى را كه به غير حق بر تن كرده اى و اهلش نيستى بيرون بياور و الا وعده تو آتش است! | |||
پس از اين ماجرا اميرالمؤمنين عليه السلام به سلمان فرمود: اكنون اين خبر را به عمر خواهد گفت و اگر قصد بازگشت هم داشته باشد او مانع خواهد شد. | پس از اين ماجرا اميرالمؤمنين عليه السلام به [[سلمان فارسی(محمّدی)|سلمان]] فرمود: اكنون اين خبر را به عمر خواهد گفت و اگر قصد بازگشت هم داشته باشد او مانع خواهد شد. | ||
ابوبكر سراغ عمر آمد و همه چيز را براى او تعريف كرد. عمر گفت: چه سست عقيده و ضعيف العقل هستى! نمىدانى كه اين هم گوشه اى از سحر اوست! بر سر آنچه بوده اى پايدار باش!!! | ابوبكر سراغ عمر آمد و همه چيز را براى او تعريف كرد. عمر گفت: چه سست عقيده و ضعيف العقل هستى! نمىدانى كه اين هم گوشه اى از سحر اوست! بر سر آنچه بوده اى پايدار باش!!! | ||
خط ۷۱: | خط ۱۰۵: | ||
با اين معجزه كه پشتوانه الهى داشت بار ديگر خداوند حجتش را بر غاصب حق صاحب غدير تمام كرد.<ref>بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۲۲۸.</ref> | با اين معجزه كه پشتوانه الهى داشت بار ديگر خداوند حجتش را بر غاصب حق صاحب غدير تمام كرد.<ref>بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۲۲۸.</ref> | ||
۷. اگر از مردمى كه مطالبى را مى شنوند بپرسند: «آيا شنيديد»؟ و آنان بگويند: «آرى شنيديم»! اين سندى محكم و اتمام حجتى قوى بر آنان است. اگر به دنبال آن گفته شود: «بر يكديگر شاهد باشيد و به ديگران هم برسانيد» اين تمام حجت دو چندان تلقى مى شود، و اگر آنان بگويند: «پذيرفتيم كه شاهد يكديگر باشيم و به ديگران هم برسانيم» باز هم تأكيد مضاعفى بر مطلب خواهد بود. | ۷. اگر از مردمى كه مطالبى را مى شنوند بپرسند: | ||
«آيا شنيديد»؟ و آنان بگويند: «آرى شنيديم»! اين سندى محكم و اتمام حجتى قوى بر آنان است. | |||
اگر به دنبال آن گفته شود: «بر يكديگر شاهد باشيد و به ديگران هم برسانيد» اين تمام حجت دو چندان تلقى مى شود، و اگر آنان بگويند: | |||
«پذيرفتيم كه شاهد يكديگر باشيم و به ديگران هم برسانيم» باز هم تأكيد مضاعفى بر مطلب خواهد بود. | |||
همه اينها اقرار است، و آنگاه كه جماعتى از تحقق خواسته اى به وجد آيند و در آن باره [[تبریک]] بگويند اين نشانى، آثار هر گونه انكارى را محو مى كند و خبر از جاى گرفتن اين خبر خوش در اعماق قلب ها مى دهد. | |||
همه | در غدير همه اين مراحل طى شد در حدى كه هر كس اين فراز [[تاریخ]] را مطالعه كنند قضاوت خواهد كرد كه هر چيزى در تاريخ فراموش شود غدير فراموش نخواهد شد، نه از ذهن شنوندگان [[سخنرانی|منبر]] غدير و نه از حافظه تاريخ و نسل هاى بعد. | ||
در | اما در روز [[سقیفه]] نه اينكه فراموش كردند بلكه خود را به فراموشى زدند، و نه اينكه يک نفر بلكه جز عده انگشت شمارى هيچكس به ياد نياورد، و نه به فاصله زيادى كه در كمتر از ۸۰ روز فراموشى به آنان دست داده بود. | ||
ابوبكر و عمر از هر فرصتى براى تثبيت موقعيت غصبى خود استفاده مى كردند و حتى در فكر اين بودند كه گاهى غافلگيرانه از اميرالمؤمنين عليه السلام اظهار رضايتى بگيرند تا از آن به عنوان تبلیغ به نفع خود استفاده كنند. | |||
روزى [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] با [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علیه السلام]] در كوچه بنی النجار برخورد كرد و فرصت را غنیمت شمرده گفت: يا على، به خدا قسم اگر كسى كه به او اطمينان داشته باشم شهادت دهد كه تو به خلافت از من سزاوارترى، آن را به تو مى سپارم!! | |||
صاحب غدير با دلى پر خون فرمود: | صاحب غدير با دلى پر خون فرمود: | ||
اى ابوبكر، آيا احدى را مطمئن تر از پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ دارى؟ آن حضرت در چهار مورد براى من بيعت گرفت كه يكى از آنها روز غدير در بازگشت از [ | اى ابوبكر، آيا احدى را مطمئن تر از پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ دارى؟ آن حضرت در چهار مورد براى من بيعت گرفت كه يكى از آنها روز غدير در بازگشت از [[حجةالوداع]] بود. آن روز همه شما گفتيد: | ||
شنيديم و اطاعت خدا و رسول را پذيرفتيم. پيامبر صلى الله عليه و آله از شما پرسيد: خدا و رسولش بر شما شاهد باشند؟ | |||
همگى گفتيد: آرى، شاهد باشند. حضرت فرمود: پس بر يكديگر شاهد باشيد و حاضرين شما به غايبين برسانند و آنانكه شنيدند به كسانى كه نشنيده اند برسانند؛ و شما گفتيد: قبول كرديم يا رسول الله! | |||
سپس همگى برخاستيد و به پيامبر صلى الله عليه و آله و به من به خاطر اين كرامت خداوند [[تبریک]] گفتيد. عمر جلو آمد و بر كتف من زد و در حضور شما گفت: خوشا به حال تو اى پسر ابوطالب كه صاحب اختيار من و مؤمنين شدى!<ref>ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۵۷ . بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۳۵ - ۳۷.</ref> | |||
۸. آنگاه كه ابوبكر و عمر فدک را غصب كردند و نماينده [[حضرت فاطمه زهرا علیها السلام|حضرت زهرا علیها السلام]] را از آنجا اخراج نمودند، شخصى به نام «اشجع» را به عنوان نماينده خود به آنجا اعزام نمودند. | |||
اشجع گذشته از مقام غاصبانه اى كه به دست آورده بود، به مردم منطقه ظلم و اجحاف فراوانى نمود به حدى كه اهل آنجا به عنوان شکایت نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمدند. | |||
اميرالمؤمنين عليه السلام به همراه عده اى به آنجا آمدند تا او را از رفتارش باز دارند. اشجع در مقابل اميرالمؤمنين عليه السلام قرار گرفت و بر تصميم خود پافشارى كرد و در نتيجه به دست اصحاب حضرت كشته شد. | اميرالمؤمنين عليه السلام به همراه عده اى به آنجا آمدند تا او را از رفتارش باز دارند. اشجع در مقابل اميرالمؤمنين عليه السلام قرار گرفت و بر تصميم خود پافشارى كرد و در نتيجه به دست اصحاب حضرت كشته شد. | ||
با رسيدن اين خبر به ابوبكر، عده اى را به سركردگى خالد بن وليد به منطقه فرستاد. اميرالمؤمنين عليه السلام با يک اشاره ذوالفقار خالد را از اسب به زير انداخت به طورى كه همه لشكر او وحشت كردند. حضرت رو به خالد كرد و فرمود: واى بر تو اى خالد! چقدر مطيع خائنين و عهدشكنان هستى! آيا روز غدير براى تو قانع كننده نبود كه اكنون چنين تصميمى گرفته اى؟!<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۴۶ - ۶۲.</ref> | با رسيدن اين خبر به ابوبكر، عده اى را به سركردگى خالد بن وليد به منطقه فرستاد. اميرالمؤمنين عليه السلام با يک اشاره [[ذوالفقار]] خالد را از اسب به زير انداخت به طورى كه همه لشكر او وحشت كردند. | ||
حضرت رو به خالد كرد و فرمود: واى بر تو اى خالد! چقدر مطيع خائنين و عهدشكنان هستى! آيا روز غدير براى تو قانع كننده نبود كه اكنون چنين تصميمى گرفته اى؟!<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۴۶ - ۶۲.</ref> | |||
۹. پس از قضيه فوق وقتى به مدينه بازگشتند بين اميرالمؤمنين عليه السلام و ابوبكر مطالبى رد و بدل شد و پس از جدا شدن از آنان اميرالمؤمنين عليه السلام به عباس عموى خود فرمود: | |||
عموجان تو را قسم مى دهم كه سخنى نگويى... . | |||
من با اينان راهى جز صبر انتخاب نكرده ام، همانطور كه پيامبر صلى الله عليه و آله به من دستور داده است. | |||
اكنون كه روز غدير براى اينان قانع كننده نيست به حال خود واگذارشان!! بگذار آنچه قدرت دارند ما را ضعيف نمايند، كه خداوند مولاى ماست و او بهترين حكم كننده است.<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۴۶ - ۶۲.</ref> | |||
۱۰. در زمان عمر، در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله مجلسى از بنى هاشم تشكيل شد و [[سلمان فارسی(محمّدی)|سلمان]] و [[ابوذر غفاری|ابوذر]] نيز حضور داشتند، اميرالمؤمنين عليه السلام [[بدعت]] هاى [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] را شمردند، و از جمله فرمودند: | |||
عمر بود كه در روز غدير خم - وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله مرا براى ولايت نصب كرد - با رفيقش ابوبكر گفتگو كردند. او گفت: «در اين كه كار پسر عمويش را بالا ببرد هيچ كوتاهى نمى كند»؛ و ديگرى گفت: «در اينكه بازوى پسر عمويش را بلند كند هيچ كوتاهى نمى كند». | |||
آنگاه كه كار معرفى و منصوب شدن من پايان يافته بود ابوبكر گفت: «اين واقعاً كرامت بزرگى است»! | |||
عمر با تندى به او نگاه كرد و گفت: «نه به خدا قسم، ابدا اين سخن او را گوش نمى دهم و از او اطاعت نمى كنم»، سپس به او تكيه داد و با تكبر به راه افتادند.<ref>كتاب سليم: حديث ۱۴.</ref> | |||
۱۱. بعد از قتل عمر، طبق وصيت او شش نفر كه تعيين كرده بود جمع شدند تا يكى را از بين خود به عنوان [[جانشین|خلافت]] انتخاب كنند. البته اين نقشه عمر بود و در واقع [[عثمان بن عفّان|عثمان]] از قبل تعيين شده بود. | |||
پس از سه روز كه مى رفت تا با انتخاب عثمان جلسه پايان پذيرد، صاحب غدير اميرالمؤمنين عليه السلام به عنوان [[اتمام حجت]] برخاست و خطاب به پنج نفر ديگر فضائل خود را بر اولويت در احراز مقام خلافت برشمرد و از جمله در حالى كه مردم را قسم مى داد در اين باره فرمود: | |||
شما را به خدا قسم مى دهم درباره قول خداوند: «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ...» و آيه «إنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ...» كه به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا به مردم بفهاند اين آيات درباره چه كسانى نازل شده و ولايت را براى آنان تفسیر كند. | |||
آن حضرت هم مرا در غدير خم منصوب كرد ... ، و فرمود: «اى مردم، خداوند صاحب اختيارِ من، و من صاحب اختيارِ مؤمنين هستم و اختيارم بر مؤمنين از خودشان بيشتر است. أَلَا فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلَاهُ، أللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ».<ref>كتاب سليم: ص ۲۹۶ حديث ۲۵.</ref> | |||
۱۲. پس از ماجراى شورا و انتخاب عثمان، آنگاه كه قرار شد مردم با عثمان [[بیعت]] كنند بار ديگر [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علیه السلام]] به پاخاست و خطبه اى ايراد كرد و ضمن آن فرمود: | |||
اى مردم، به آنچه مى گويم گوش فرا دهيد ... . اى مردم، شما با ابوبكر و عمر بيعت كرديد در حالى كه بخدا قسم من سزاوارتر و صاحب حقتر از آنان به جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله بودم، ولى من خوددارى مى كردم. | |||
امروز هم مى خواهيد با [[عثمان بن عفّان|عثمان]] بيعت كنيد. اگر اين بيعت را انجام دهيد و من سكوت اختيار كنم بخدا قسم شما و آنان كه قبل از شما بودند به فضل من جاهل نيستيد، و اگر بنا بر سكوت نبود مطالبى مى گفتم كه قادر به رد آن نيستيد ... . | |||
آيا در ميان شما كسى هست كه پيامبر صلى الله عليه وآله در روز غدير خم دست او را گرفته و فرموده باشد: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلَاهُ، أللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ، فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ»؟ | |||
آيا اين مطلب درباره كسى غير من بوده است؟ | |||
يک نفر برخاست و به نيابت از بقيه گفت: هيچكس را سراغ نداريم كه صحيح تر از گفتار تو گفته باشد ... .<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۶۱.</ref> | يک نفر برخاست و به نيابت از بقيه گفت: هيچكس را سراغ نداريم كه صحيح تر از گفتار تو گفته باشد ... .<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۶۱.</ref> | ||
۱۳. هر حكمى كه از سوى خدا باشد نياز به تفسیر دارد و بايد جوانب آن روشن شود. اگر نماز و روزه و | ۱۳. هر حكمى كه از سوى خدا باشد نياز به تفسیر دارد و بايد جوانب آن روشن شود. اگر [[نماز جماعت در صحرای غدیر|نماز]] و [[روزه]] و [[زکات]] و حج بايد تبيين شود، ولايت - كه از همه آنها بالاتر است - امكان ندارد بدون تبيين بماند. | ||
اين [[تفسیر آیات در خطابه غدیر|تفسیر]] ولايت در غدير صورت گرفت؛ كه هم صاحب آن معرفى شد و هم معناى آن بيان گرديد و هم اهميت آن روشن شد. | |||
جا دارد اين تفسير را از خود صاحب غدير بشنويم. اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره مى فرمايد: | جا دارد اين تفسير را از خود صاحب غدير بشنويم. اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره مى فرمايد: |