۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== برخورد منافقين با اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام پس از غدير<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۱۸۲ - ۱۷۶.</ref> == | == برخورد منافقين با اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام پس از غدير<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۱۸۲ - ۱۷۶.</ref> == | ||
يكى از برنامه هاى | يكى از برنامه هاى [[منافقین]] اين بود كه وقتى با [[سلمان فارسی(محمّدی)|سلمان]] و [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]] و [[ابوذر غفاری|ابوذر]] و [[عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)|عمار]] ملاقات مى كردند به آنان مى گفتند: | ||
ما به محمد | ما به محمد [[ایمان]] آورده ايم و در برابر [[بیعت]] على و فضيلت او سر تسليم فرود آورده ايم و مانند شما اوامر او را اجرا مى كنيم. | ||
به خصوص | به خصوص [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] و بقيه نُه نفرى كه سرشناس تر در نفاق بودند، گاهى كه در راه با سلمان و اصحابش رو به رو مى شدند از آنان احساس انزجار مى كردند و مى گفتند: | ||
«اينان اصحاب ساحر و احمق | «اينان اصحاب ساحر و احمق هستند»، كه منظورشان پيامبر و على عليهما السلام بود. سپس به يكديگر مى گفتند: | ||
از اينان بپرهيزيد كه مبادا از گوشه هاى سخنانتان درباره كفر محمد و آنچه درباره على گفته با اطلاع شوند و خبر آن را براى او ببرند و باعث هلاک شما شود. | از اينان بپرهيزيد كه مبادا از گوشه هاى سخنانتان درباره كفر محمد و آنچه درباره على گفته با اطلاع شوند و خبر آن را براى او ببرند و باعث هلاک شما شود. | ||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
«اگر دين از ستاره ثريا آويخته باشد مردانى از فارسى زبانان خود را به آن مى رسانند، و اين سلمان افضل آنان است» و منظور او تو بوده است. | «اگر دين از ستاره ثريا آويخته باشد مردانى از فارسى زبانان خود را به آن مى رسانند، و اين سلمان افضل آنان است» و منظور او تو بوده است. | ||
و مرحبا به تو كه درباره ات گفته: «سَلْمانُ مِنّا اَهْلَ الْبَيْتِ»: | و مرحبا به تو كه درباره ات گفته: «سَلْمانُ مِنّا اَهْلَ الْبَيْتِ»: «[[سلمان فارسی(محمّدی)|سلمان]] از ما [[معصومین علیهم السلام|اهل بیت]] است»، و با اين سخن تو را با جبرئيل قرين ساخته كه در روز كساء از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: | ||
آيا من هم از شمايم؟ او گفت: «تو هم از مايى»، و سپس | آيا من هم از شمايم؟ او گفت: «تو هم از مايى»، و سپس [[جبرئیل]] به ملكوت اعلى رفت و به [[ملائکه]] ديگر افتخار كرد و گفت: «چه كسى مثل من است؟ افتخار برايم باد كه از اهل بيت محمد هستم»! | ||
آنگاه ابوبكر رو به مقداد كرد و گفت: مرحبا به تو اى مقداد! تو همان كسى هستى كه پيامبر درباره تو به على گفت: | آنگاه ابوبكر رو به مقداد كرد و گفت: مرحبا به تو اى مقداد! تو همان كسى هستى كه پيامبر درباره تو به على گفت: | ||
يا على، مقداد برادر تو در دين است و از شدت محبتى كه به تو دارد و دشمنى كه با دشمنانت دارد و از ولايتى كه به اوليائت و عداوتى كه با اعداى تو دارد گويا پاره اى از تن توست. | |||
«زمين بر خود حمل نكرده و آسمان سايه نينداخته بر گوينده اى كه راستگوتر از ابوذر باشد». از پيامبر پرسيدند: خداوند به چه چيزى او را | اما ملائكه آسمان ها و حُجُب محبت بيشترى به على دارند و شدت دشمنى آنان با دشمنان او بيشتر است. پس خوشا به حالت اى مقداد! خوشا به حالت! | ||
سپس [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] رو به [[ابوذر غفاری|ابوذر]] كرد و گفت: مرحبا به تو اى ابوذر! تو همان كسى هستى كه پيامبر درباره ات گفت: | |||
«زمين بر خود حمل نكرده و آسمان سايه نينداخته بر گوينده اى كه راستگوتر از ابوذر باشد». | |||
از پيامبر پرسيدند: خداوند به چه چيزى او را فضیلت و شرافت داده است؟ او گفت: | |||
«زيرا او به [[برکت]] على برادرم گوينده توانايى است و در شرايط مختلف ثناخوان او و نسبت به مسخره كنندگان و دشمنان او سرزنش كننده و با اولياء و دوستان او مُوالى و دوست است، و به زودى خدا او را در [[بهشت]] از بهترين ساكنين آن قرار مى دهد و تعدادى كه عدد آن را جز خدا نمى داند از حوريان و غلمان و پسران بهشتى خدمتكار او خواهند بود». | |||
آنگاه ابوبكر به عمار گفت: اهلاً و سهلاً و مرحباً به تو اى عمار! تو با ولايت برادر پيامبر - با آنكه شخص آرام و آسايش طلبى هستى و از عبادات فقط واجبات و مستحبات را انجام مى دهى - به درجه اى رسيده اى كه آنان كه شب و روز بدن خود را به مشقت عبادت مشغول مى كنند و شب را به نماز و روز را به روزه سپرى مى كنند، بدان دست نيافته اند. | آنگاه ابوبكر به عمار گفت: اهلاً و سهلاً و مرحباً به تو اى عمار! تو با ولايت برادر پيامبر - با آنكه شخص آرام و آسايش طلبى هستى و از عبادات فقط واجبات و مستحبات را انجام مى دهى - به درجه اى رسيده اى كه آنان كه شب و روز بدن خود را به مشقت عبادت مشغول مى كنند و شب را به نماز و روز را به روزه سپرى مى كنند، بدان دست نيافته اند. | ||
همچنين به درجه اى رسيده اى كه آنان كه بخشنده اموال اند به آن نرسيده اند اگر چه همه اموال دنيا در اختيار آنان باشد و آن را ببخشند. مرحبا بر تو! پيامبر تو را براى برادرش على يار خالص و مدافع او انتخاب كرده تا آنجا كه خبر داده تو به زودى در راه محبت او كشته مى شوى و روز قيامت در زمره بهترين يارانش محشور مى شوى. | همچنين به درجه اى رسيده اى كه آنان كه بخشنده اموال اند به آن نرسيده اند اگر چه همه اموال دنيا در اختيار آنان باشد و آن را ببخشند. | ||
مرحبا بر تو! پيامبر تو را براى برادرش على يار خالص و مدافع او انتخاب كرده تا آنجا كه خبر داده تو به زودى در راه محبت او كشته مى شوى و روز قيامت در زمره بهترين يارانش محشور مى شوى. | |||
خدا مرا هم به مثل عمل تو و اصحابت موفق گرداند، به گونه اى كه براى من هم خدمت گزارى محمد رسول الله و برادرش على ولى الله ميسر گردد، و همچنين دشمنى با دشمنانشان و خالص بودن با دوستانشان با پذيرش ولايت و پيروى از او حاصل شود. اين گونه خداوند به زودى ما را هم وقتى با هم ملاقات كنيم سعادتمند مى نمايد. | |||
سلمان و اصحابش برخورد ظاهرى آنان را مى پذيرفتند همان گونه كه خدا امر فرموده بود، و از كنار آنان مى گذشتند. آنگاه ابوبكر به اصحابش مى گفت: | |||
مسخره من نسبت به اينان را چگونه ديديد؟ و چگونه شر آنان را از خودم و از شما دفع كردم؟ | |||
آنان در پاسخ او گفتند: هميشه راه خير را پيش بگيرى تا مادامى كه زنده هستى! ابوبكر در پاسخ آنان گفت: | |||
معامله شما با اينان بايد اين گونه باشد تا روزى كه فرصتى به دست آوريد، چرا كه عاقلِ فهميده كسى است كه غصه را گلوگير كند تا فرصتى به چنگ آورد! | |||
سپس نزد همفكران خود از | سپس نزد همفكران خود از [[منافقین]] و متمردين بازگشتند، همانان كه در [[تکذیب]] پيامبر صلى الله عليه و آله شريک آنان بودند كه آنچه حضرت درباره فضيلت [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علیه السلام]] و منصوب شدن او به عنوان امام بر همه مكلفين از طرف خدا آورده بود تكذيب كردند. | ||
وقتى نزد دوستان خود رفتند گفتند: «اِنّا مَعَكُمْ»: «ما با شماييم» طبق آنچه با هم نقشه كشيديم كه اگر براى محمد اتفاقى افتاد على را از اين امر مانع مى شويم. | وقتى نزد دوستان خود رفتند گفتند: «اِنّا مَعَكُمْ»: «ما با شماييم» طبق آنچه با هم نقشه كشيديم كه اگر براى محمد اتفاقى افتاد على را از اين امر مانع مى شويم. |