۲۱٬۸۲۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== ارزش دادن به انتخاب مردم در مقابل انتخاب خدا<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۷۲.</ref>== | == ارزش دادن به انتخاب مردم در مقابل انتخاب خدا<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۷۲.</ref>== | ||
پيداست كه بشر خوب مى داند انتخاب صاحب نظرانش به انتخاب خداوند نمى رسد. اين چيزى بود كه در | پيداست كه بشر خوب مى داند انتخاب صاحب نظرانش به انتخاب خداوند نمى رسد. اين چيزى بود كه در [[تاریخ]] خلفاى منتخب [[سقیفه]] عملاً بر همه معلوم گرديد؛ كه خلفاى غاصب در جهات ظلم و جهل و بى لياقتى و گناه، سرآمد روزگار خود بودند. | ||
مى بينيم براى التيام اين نقص بشرى، در | مى بينيم براى التيام اين نقص بشرى، در [[صحیفه ملعونه دوم]] - كه پس از [[غدیر]] در [[مدینه]] و در خانه [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] توسط رؤساى [[منافقین]] نوشته شد - وصله اى بى مايه به سخنان خود افزوده اند كه «بر اهل هر زمانى، كسى كه صلاحيت خلافت را دارد مخفى نمى ماند» ، ولى تاريخ به خوبى نشان مى دهد كه بر اهل هر زمانى آنكه صلاحيت خلافت را داشته مخفى مانده است! | ||
چنانكه به جاى [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علیه السلام]] كه از هر جهت صلاحيت خلافت داشتند، نالايق ترين افراد را نشاندند. عبارت صحيفه را بنگريد: | |||
بر مسلمين واجب است كه پس از رحلت هر خليفه اى، صاحب نظران جمع شوند و مشورت كنند و هر كس را كه مستحق خلافت ديدند امير خود نمايند و او را صاحب اختيار مسلمين قرار دهند؛ چرا كه بر اهل هر زمانى كسى كه صلاحيت خلافت را دارد مخفى نمى ماند. | بر مسلمين واجب است كه پس از رحلت هر خليفه اى، صاحب نظران جمع شوند و مشورت كنند و هر كس را كه مستحق خلافت ديدند امير خود نمايند و او را صاحب اختيار مسلمين قرار دهند؛ چرا كه بر اهل هر زمانى كسى كه صلاحيت خلافت را دارد مخفى نمى ماند. | ||
== اعلان خلافت پيش از غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۵۷ - ۵۹. واقعه قرآنى غدير: ص ۳۳.</ref>== | == اعلان خلافت پيش از غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۵۷ - ۵۹. واقعه قرآنى غدير: ص ۳۳.</ref>== | ||
در سفر [[حجةالوداع]]، كاروان غدير وارد آخرين روز مناسک حج شده و روز سيزدهم ذى الحجه است. ايام تشريق كه سه روز در مِنا توقف كرده اند پايان يافته و وارد روز چهارم شده اند | در سفر [[حجةالوداع]]، كاروان غدير وارد آخرين روز مناسک حج شده و روز سيزدهم ذى الحجه است. ايام تشريق كه سه روز در مِنا توقف كرده اند پايان يافته و وارد روز چهارم شده اند. | ||
در | مسجد خيف در مِنا يادگار [[ابراهیم علیه السلام|حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام]] است و اكنون آغازى بر [[خلافت ظاهری اميرالمؤمنين عليه السلام|خلافت]] سلاله ایشان خواهد شد. با پايان مراسم حج، برنامه دوم اين سفر يعنى مراسم غدير آغاز مى شود. | ||
و | در چنين حال و هواى پر از انتظارى، آخرين سوره كاملى كه در يک نزول [[جبرئیل]] فرود آمد<ref>عدة الداعى: ص ۲۷۹.</ref>، زنگ حركت كاروان غدير را به صدا درآورد و آن سوره نصر بود. | ||
به محض نزول اين سوره، [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] به طور رسمى نزديكى مرگ خويش را خبر داد و فرمود: | |||
«به نام خداوند بخشنده مهربان، آنگاه كه يارى خدا و پيروزى آمد و مردم را ديدى كه گروه گروه وارد دين الهى مى شوند، با حمد پروردگارت تسبيح بگو و از او طلب مغفرت كن كه او توبه پذير است» . | نُعِيَتْ الَىَّ نَفْسى بِأَنَّها مَقْبُوضَةٌ فى هذِهِ السَّنَةِ: نفسم به من خبر مى دهد كه در اين سال قبض روح خواهد شد<ref>تفسير نورالثقلين: ج ۵ ص ۶۸۹ ح ۱. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۳ ح ۶ . عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۹۸،۱۷۱. الاقبال: ص ۴۵۳ - ۴۵۹. تفسيرالقمى: ص ۱۵۹.</ref>، يعنى اين سالى كه در پيش است. | ||
و اين گونه بود كه سوره نصر بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد: | |||
«بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّه وَ الْفَتْحُ، وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِى دِينِ اللَّه أَفْواجاً، فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً»<ref>نصر /۱ - ۳.</ref>: | |||
«به نام خداوند بخشنده مهربان، آنگاه كه يارى خدا و پيروزى آمد و مردم را ديدى كه گروه گروه وارد دين الهى مى شوند، با حمد پروردگارت تسبيح بگو و از او طلب مغفرت كن كه او توبه پذير است». | |||
با نزول اين سوره سه ماجراى مرتبط به هم به وقوع پيوست كه هموار كننده راه براى مراسم عظيم غدير بود: | با نزول اين سوره سه ماجراى مرتبط به هم به وقوع پيوست كه هموار كننده راه براى مراسم عظيم غدير بود: | ||
=== سؤال مردم درباره جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله === | === سؤال مردم درباره جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله === | ||
اولين مسئله اى كه پس از نزول سوره نصر و شنيدن خبر شهادت | اولين مسئله اى كه پس از نزول سوره نصر و شنيدن خبر شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله به ذهن همه خطور كرد، جانشينى آن حضرت به معناى پر كردن جاى خالى حضرت بود؛ و اين بهترين مقدمه براى آغاز مراسمى بود كه مى توانست پاسخ چنين سؤالى باشد. | ||
اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله كه از يک سو از مطرح كردن مسئله شهادت آن حضرت در حضورش خجالت مى كشيدند، سراغ [[سلمان فارسی(محمّدی)|سلمان فارسی]] رفتند كه با حضرتش خصوصى تر بود. | |||
آنها با توجه به تصريح پيامبر صلى الله عليه و آله درباره شهادتش از سلمان خواستند تا از حضرت بپرسد: امور ما را به كه مى سپارى، و پناه ما چه كسى خواهد بود و محبوب ترين افراد نزد او كيست؟ | |||
در پاسخ اين سؤال حضرت تعلّلى نموده تا سه بار آن را به تأخير انداخت و گويا مردم را نسبت به مسئله حساس تر و نسبت به پاسخ آن تشنه تر مى نمود. | |||
سپس فرمود: برادر و وزيرم و جانشينم در اهل بيتم و بهترين كسى كه بعد از خود باقى مى گذارم كه دِين مرا ادا مى كند و به وعده هاى من وفا مى نمايد، امیرالمؤمنین است.<ref>تفسير فرات: ص ۶۱۳ . شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۱۱ ح ۱۸۳. ترجمة الامام على عليه السلام من تاريخ دمشق: ج ۱ ص ۱۳۰.</ref> | |||
=== سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله با امیرالمؤمنین عليه السلام درباره خلافت === | === سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله با امیرالمؤمنین عليه السلام درباره خلافت === | ||
دومين پيامد نزول سوره نصر آن بود كه | دومين پيامد نزول سوره نصر آن بود كه [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]]، [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علیه السلام]] را فرا خواند و به او چنين فرمود: | ||
يا على، آنچه بدان وعده داده شده بودم آمد. فتح آمد و مردم گروه گروه در دين خدا داخل شدند. هيچ كس از تو سزاوارتر به قرار گرفتن در مقام من نيست، به خاطر پيشتر بودن تو در اسلام و نزديک بودن تو با من و دامادى تو نسبت به من و اينكه سيده زنان جهان نزد توست، و قبل از آن حمايت هايى كه پدرت ابوطالب درباره من داشت و گرفتارى هايى كه هنگام نزول قرآن به خاطر من متحمل شد ... .<ref>بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۸۵ . شرح نهج البلاغة (ابن ابى الحديد) : ج ۹ ص ۱۷۴. ينابيع المودة: ج ۲ ص ۴۹۵ ح ۳۸۹.</ref> | يا على، آنچه بدان وعده داده شده بودم آمد. فتح آمد و مردم گروه گروه در دين خدا داخل شدند. | ||
هيچ كس از تو سزاوارتر به قرار گرفتن در مقام من نيست، به خاطر پيشتر بودن تو در اسلام و نزديک بودن تو با من و دامادى تو نسبت به من و اينكه سيده زنان جهان نزد توست، و قبل از آن حمايت هايى كه پدرت ابوطالب درباره من داشت و گرفتارى هايى كه هنگام نزول قرآن به خاطر من متحمل شد... .<ref>بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۸۵ . شرح نهج البلاغة (ابن ابى الحديد) : ج ۹ ص ۱۷۴. ينابيع المودة: ج ۲ ص ۴۹۵ ح ۳۸۹.</ref> | |||
اين احتمال وجود دارد كه حضرت اين سخنان را علناً در حضور مردم به امیرالمؤمنین عليه السلام فرموده باشد، تا افكار مردم را نسبت به مسئله خلافت آماده تر سازد. | اين احتمال وجود دارد كه حضرت اين سخنان را علناً در حضور مردم به امیرالمؤمنین عليه السلام فرموده باشد، تا افكار مردم را نسبت به مسئله خلافت آماده تر سازد. | ||
=== سخنرانى عمومى درباره ولايت === | === سخنرانى عمومى درباره ولايت === | ||
سومين عكس العمل | سومين عكس العمل پيامبر صلى الله عليه و آله به نزول سوره نصر آن بود كه در فرصت باقيمانده از آخرين روز مراسم حج، مردم را در مسجد خيف در مِنا جمع كند و براى آينده خلافت پيش بينى هاى اساسى بنمايد. | ||
با توجه به امامت ابدى دوازده امام عليهم السلام كه برنامه خلافت اسلام بود و مردم بايد دلسوزانه و از عمق جان از آنان حمايت مى نمودند و با حضور آنان از هر اختلافى پرهيز مى كردند، | با توجه به امامت ابدى دوازده امام عليهم السلام كه برنامه خلافت [[اسلام]] بود و مردم بايد دلسوزانه و از عمق جان از آنان حمايت مى نمودند و با حضور آنان از هر اختلافى پرهيز مى كردند، پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر جمعيت عظيم حاجيان بر فراز [[سخنرانی|منبر]] مسجد خيف چنين خطابه خواند: | ||
خدا آباد كند زندگى كسى را كه سخن مرا بشنود و آن را به خاطر بسپارد و به كسانى كه نشنيده اند برساند، كه چه بسا حمل كننده علمى كه خود اهل تفكر نيست، و چه بسا حمل كننده علمى به كسى كه از او فقيه تر و فكر كننده تر است. | خدا آباد كند زندگى كسى را كه سخن مرا بشنود و آن را به خاطر بسپارد و به كسانى كه نشنيده اند برساند، كه چه بسا حمل كننده علمى كه خود اهل تفكر نيست، و چه بسا حمل كننده علمى به كسى كه از او فقيه تر و فكر كننده تر است. | ||
اى مردم، من در ميان شما دو چيز گران بها باقى گذاشتم كه اگر به آن دو | اى مردم، من در ميان شما دو چيز گران بها باقى گذاشتم كه اگر به آن دو تمسّک كنيد هرگز گمراه نمى شويد و لغزش پيدا نمى كنيد: كتاب خدا و عترت من اهل بيتم. خداوند لطيف خبير به من خبر داده است كه اين دو از يكديگر جدا نمى شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند، مانند اين دو انگشتِ من - و حضرت دو انگشت سبابه را كنار يكديگر قرار دادند - و نمى گويم: مانند اين دو - و حضرت انگشت سبابه و وسط را كنار هم قرار دادند - كه يكى بر ديگرى فضيلت داشته باشد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۶۸ ح ۵ . تفسير القمى: ج ۱ ص ۳.</ref> | ||
=== انتخاب يا انتصاب<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۷۳،۱۷۲،۱۷۰.</ref>=== | === انتخاب يا انتصاب<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۷۳،۱۷۲،۱۷۰.</ref>=== | ||
در متن صحيفه ملعونه دوم - كه در واقع اساسنامه مفصلِ سقيفه بود - تمام اهداف از پيش تعيين شده به صراحت بيان شده است. در حقيقت بايد گفت: اين صحيفه براى يک روز و يک ماه و يک سال تدوين نشده، بلكه راهكارهاى لازم را به پيروان سقيفه در برابر امامت غديرى تا روز قيامت داده و آنان را متوجه اهداف دقيق بنيانگذاران اين راه نموده است. | در متن صحيفه ملعونه دوم - كه در واقع اساسنامه مفصلِ سقيفه بود - تمام اهداف از پيش تعيين شده به صراحت بيان شده است. | ||
در حقيقت بايد گفت: | |||
اين صحيفه براى يک روز و يک ماه و يک سال تدوين نشده، بلكه راهكارهاى لازم را به پيروان سقيفه در برابر امامت غديرى تا روز قيامت داده و آنان را متوجه اهداف دقيق بنيانگذاران اين راه نموده است. | |||
براى روشن شدن سوء استفاده هاى [[منافقین]] در اين صحيفه، كافى است در جهت گيرى هايى كه در فرازهاى صحيفه آمده دقت شود. | |||
يكى از اين اهداف شوم اختيارى قرار دادن امر [[خلافت ظاهری اميرالمؤمنين عليه السلام|خلافت]] و [[امامت]] در مقابل انتصابى بودن آن است كه در سه فراز از [[صحیفه ملعونه دوم]] آمده است. | |||
بسيار جالب است كه صحيفه اى توسط اصحاب [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] و به فاصله كمتر از يک ماه پس از غدير تدوين شود و در آن گفته شود: | |||
«پيامبر كسى را براى خلافت بعد از خود تعيين نكرده است» !! اين ادعايى است كه در متن صحيفه به چشم مى خورد: | |||
اما بعد، خداوند با منت و كرمش محمد را بر همه مردم مبعوث نمود، براى دينى كه براى بندگانش انتخاب كرده بود. | |||
او وظيفه خود را ادا نمود و آنچه خدا به وى امر كرده بود تبليغ نمود، و بر ما واجب كرد كه تمام آنها را بپا داريم؛ تا زمانى كه دين را كامل و واجبات را واجب نمود و سنت ها را پايه گذارى كرد. | |||
آنگاه پروردگار پيشگاه خود را براى وى انتخاب كرد و او را با احترام و رضايت خاطر قبض روح نمود بدون اينكه كسى را براى بعد از خود به خلافت برساند! | |||
پيامبر اختيار خلافت را بر عهده مسلمين گذاشت تا هر كس كه اعتماد به فكر او و اطمينان به دلسوز بودنش دارند براى خود انتخاب كنند. | |||
در فرازى ديگر ارزش دادن به انتخاب مردم در مقابل انتخاب خدا آمده است! پيداست كه بشر خوب مى داند انتخاب صاحب نظرانش به انتخاب خداوند نمى رسد. | |||
اين چيزى بود كه در تاريخ خلفاى منتخب سقيفه عملاً بر همه معلوم گرديد كه خلفاى غاصب در جهات ظلم و جهل و بى لياقتى و گناه، سرآمد روزگار خود بودند. | |||
مى بينيم براى التيام اين نقص بشرى، وصله اى بى مايه به سخنان خود افزوده اند كه: «بر اهل هر زمانى، كسى كه صلاحيت خلافت را دارد مخفى نمى ماند». | |||
ولى تاريخ به خوبى نشان مى دهد كه بر اهل هر زمانى آنكه صلاحيت خلافت را داشته مخفى مانده است! چنانكه به جاى امیرالمؤمنین عليه السلام كه از هر جهت صلاحيت خلافت داشت، نالايق ترين افراد را نشاندند. | |||
عبارت صحيفه را بنگريد: | |||
بر مسلمين واجب است كه پس از رحلت هر خليفه اى، صاحب نظران جمع شوند و مشورت كنند و هر كس را كه مستحق خلافت ديدند امير خود نمايند و او را صاحب اختيار مسلمين قرار دهند؛ چرا كه بر اهل هر زمانى كسى كه صلاحيت خلافت را دارد مخفى نمى ماند. | بر مسلمين واجب است كه پس از رحلت هر خليفه اى، صاحب نظران جمع شوند و مشورت كنند و هر كس را كه مستحق خلافت ديدند امير خود نمايند و او را صاحب اختيار مسلمين قرار دهند؛ چرا كه بر اهل هر زمانى كسى كه صلاحيت خلافت را دارد مخفى نمى ماند. | ||
و در فرازى ديگر استفاده از عنوان اصحاب و جماعت مسلمين ديده مى شود، به شكلى كه به اين صراحت در مقابل غدير ادعا كردن در طول تاريخ هزار و چهارصد ساله آن ديده نشده است، كه اگر كسى بگويد: | و در فرازى ديگر استفاده از عنوان اصحاب و جماعت مسلمين ديده مى شود، به شكلى كه به اين صراحت در مقابل غدير ادعا كردن در طول تاريخ هزار و چهارصد ساله آن ديده نشده است، كه اگر كسى بگويد: | ||
«پيامبر صلى الله عليه و آله خليفه اى نصب كرده» فقط به بهانه اينكه اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله خلاف آن را معتقدند سخنش باطل است! بايد پرسيد: كدام اصحاب؟ لابد همان ۳۴ نفر كه همه منافق بودند! | |||
و يا به اين بهانه كه با جماعت مسلمين مخالف است! كدام مسلمين؟ لابد همان اعوان و انصار سقيفه كه هيزم براى آتش زدن بيت حضرت فاطمه عليها السلام آوردند! متن صحيفه را در اين قسمت ببينيد: | و يا به اين بهانه كه با جماعت مسلمين مخالف است! كدام مسلمين؟ لابد همان اعوان و انصار سقيفه كه هيزم براى آتش زدن بيت حضرت فاطمه عليها السلام آوردند! متن صحيفه را در اين قسمت ببينيد: | ||
خط ۶۶: | خط ۱۰۲: | ||
=== بلافصل بودن خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام<ref>اسرار غدير: ص ۱۹۹.</ref>=== | === بلافصل بودن خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام<ref>اسرار غدير: ص ۱۹۹.</ref>=== | ||
در خطبه | در [[خطبه غدیر]] نام [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علیه السلام]] به عنوان امام بلافصل بعد از [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] و اولين شخص در خط امامت به طور شاخص آمده، تا پس از تثبيت امامتِ او اين رشته ادامه يابد و يازده امام بعد عليهم السلام هم يكى پس از ديگرى آن را به سر منزل قيامت برسانند. | ||
در مواضع مختلف خطبه غدير، پس از ذكر نام اميرالمؤمنين عليه السلام بلافاصله به امامان پس از او اشاره شده، و نكته اش اين است كه خداوند به عنوان نائب خود، اين صاحب اختياران را تا روز قيامت - به طور متصل - براى مردم تعيين كرده است، و چنان حجتش را بر مردم تمام كرده كه به راحتى بتوان شاهراه مستقيم را از بيراهه تشخيص داد و براى كسى هم عذرى باقى نماند. | در مواضع مختلف خطبه غدير، پس از ذكر نام اميرالمؤمنين عليه السلام بلافاصله به امامان پس از او اشاره شده، و نكته اش اين است كه خداوند به عنوان نائب خود، اين صاحب اختياران را تا روز قيامت - به طور متصل - براى مردم تعيين كرده است، و چنان حجتش را بر مردم تمام كرده كه به راحتى بتوان شاهراه مستقيم را از بيراهه تشخيص داد و براى كسى هم عذرى باقى نماند. | ||
=== بيعت غدير مقابل بيعت سقيفه <ref>اسرار غدير: ص ۲۲۹.</ref>=== | === بيعت غدير مقابل بيعت سقيفه<ref>اسرار غدير: ص ۲۲۹.</ref>=== | ||
اگر چه با وجود نص، نيازى به | اگر چه با وجود نص، نيازى به [[بیعت]] غدير نبود، و مردم مثل ساير موارد منصوص اسلام، بايد خلافت را هم مى پذيرفتند، ولى اين بيعت عمومى به عنوان يک حق قانونى و اجتماعى نيز مطرح بود كه در مقابل كار عمّال سقيفه قرار مى گرفت. يعنى وقتى مى گفتند: | ||
در سقيفه ما با بيعت مردم خلافت [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] را درست كرديم، در مقابلشان گفته مى شد: بيعت غدير قبل از آن و با حضور جميعتى بيشتر و با حضور شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و به ضميمه نص الهى بوده است. | |||
اضافه بر اينكه اهل سقيفه در مراحل مختلف كارشان متوسل به انواع مختلف بيعت شدند. | |||
بيعت ابوبكر كه فلتة<ref>کار ناهنجار و سست و یک نوعی از اشتباهات.</ref> بود و با عده قليلى و بدون مشورت انجام شد و هيچ افضليتى هم مطرح نبود. بيعت عمر با سفارش ابوبكر و تعيين او بود. بيعت عثمان هم با تعيين شوراى فرمايشى عمر بود. | |||
ولى بيعت اميرالمؤمنين عليه السلام انتخاب افضل بود، كه اين افضليت به نص رسول صلى الله عليه وآله بود، گذشته از آنكه نص انتصابى آن حضرت نيز بود و بيعت به عنوان اقرار گرفتن و قبول آنچه حضرت مى خواست بود تا اگر كسى بيعت ديگرى را پذيرفت معلوم باشد كه قبلاً بيعت غدير را گردن نهاده بوده است. | ولى بيعت اميرالمؤمنين عليه السلام انتخاب افضل بود، كه اين افضليت به نص رسول صلى الله عليه وآله بود، گذشته از آنكه نص انتصابى آن حضرت نيز بود و بيعت به عنوان اقرار گرفتن و قبول آنچه حضرت مى خواست بود تا اگر كسى بيعت ديگرى را پذيرفت معلوم باشد كه قبلاً بيعت غدير را گردن نهاده بوده است. |