بیعت: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۵۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۰ اکتبر ۲۰۲۱
ناقص
(ناقص)
(ناقص)
خط ۳۲۳: خط ۳۲۳:
<big>تو را به خدا قسم مى‏ دهم (اى ابوبكر) ، آيا من صاحب اختيار تو و هر مسلمانى طبق حديث پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير هستم يا تو؟!<ref><big>الخصال: ص 548 . بحار الانوار: ج 29 ص 8 .</big> </ref></big>
<big>تو را به خدا قسم مى‏ دهم (اى ابوبكر) ، آيا من صاحب اختيار تو و هر مسلمانى طبق حديث پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير هستم يا تو؟!<ref><big>الخصال: ص 548 . بحار الانوار: ج 29 ص 8 .</big> </ref></big>


<big>چند روزى از ماجراى سقيفه و غصب خلافت نگذشته بود كه مأموران سقيفه با در دست داشتن مدركى به نام صحيفه، صاحب غدير را كشان كشان براى بيعت اجبارى با ابوبكر به مسجد آوردند. آنان در حالى كه شمشيرها را بالاى سر او گرفته بودند دستور مى‏ دادند كه هر چه زودتر با غاصب حق او بيعت كند!!</big>


<big>در لحظات بسيار حساسى كه آينه غدير در حال شكستن بود، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از زير شمشيرها ايام غدير را يادآور شد، كه آيا در آن روز با آن جمعيت بى‏ شمار خلافت براى من تعيين نشد؟</big>


<big>غاصبين خلافت پاسخ اين لحظه حساس را پيش ‏بينى كرده بودند، چرا كه هم رو در روى پيامبرصلى الله عليه وآله آن را گفتند و هم هنگام بيعت غدير آن را بر زبان آوردند، و هم در متن صحيفه ملعونه دوم آن را ثبت كردند. مى‏ بينيم كه غدير قابل انكار نبود، لذا عنوان منسوخ شدن غدير را با يک روايت جعلى كه به پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت دادند به ميان آوردند. مردم بى‏ خبر از نقشه ‏هاى پنهان با مسئله‏ اى جديد روبرو شده بودند كه قدرت فكر كردن و نفى و اثبات را از آنان گرفته بود.</big>


<big>مى‏ توان گفت: تماشايى ‏ترين سخن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام درباره غدير آنجا بود كه او را براى بيعت اجبارى آورده بودند و زير شمشيرهاى آخته‏ اى كه بر سر او گرفته بودند و از حلقومى كه در فشار طناب غاصبين بود، نام غدير را بر زبان جارى فرمود:</big>


<big>ابان بن ابى ‏عيّاش از سليم بن قيس نقل مى‏ كند كه گفت: از سلمان فارسى شنيدم كه درباره ماجراهاى سقيفه مى‏ گفت:</big>


<big>چند روزى از ماجراى سقيفه و غصب خلافت نگذشته بود كه مأموران سقيفه با در دست داشتن مدركى به نام صحيفه، صاحب غدير را كشان كشان براى بيعت اجبارى با ابوبكر به مسجد آوردند. آنان در حالى كه شمشيرها را بالاى سر او گرفته بودند دستور مى‏دادند كه هر چه زودتر با غاصب حق او بيعت كند!!</big>
<big>على‏ عليه السلام را براى بيعت بردند در حالى كه به شدت او را مى‏ كشيدند، تا آنكه نزد ابوبكر رسانيدند. اين در حالى بود كه عمر بالاى سر ابوبكر با شمشير ايستاده بود، و خالد بن وليد و ابوعبيدة بن جراح و سالم مولى ابى‏ حذيفه و معاذ بن جبل و مغيرة بن شعبة و اسيد بن حضير و بشير بن سعيد و ساير مردم اطراف ابوبكر نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود.</big>


<big>در لحظات بسيار حساسى كه آينه غدير در حال شكستن بود، اميرالمؤمنين‏عليه السلام از زير شمشيرها ايام غدير را يادآور شد، كه آيا در آن روز با آن جمعيت بى‏شمار خلافت براى من تعيين نشد؟</big>
<big>سلمان مى‏ گويد: على‏ عليه السلام را نزد ابوبكر رساندند در حالى كه مى‏ فرمود:</big>


<big>غاصبين خلافت پاسخ اين لحظه حساس را پيش‏بينى كرده بودند، چرا كه هم رو در روى پيامبرصلى الله عليه وآله آن را گفتند و هم هنگام بيعت غدير آن را بر زبان آوردند، و هم در متن صحيفه ملعونه دوم آن را ثبت كردند. مى‏بينيم كه غدير قابل انكار نبود، لذا عنوان منسوخ شدن غدير را با يك روايت جعلى كه به پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت دادند به ميان آوردند. مردم بى‏خبر از نقشه‏هاى پنهان با مسئله‏اى جديد روبرو شده بودند كه قدرت فكر كردن و نفى و اثبات را از آنان گرفته بود.</big>
<big>به  خدا قسم، اگر شمشيرم در دستم قرار مى‏ گرفت مى‏ دانستيد كه هرگز به اين كار دست نمى‏ يابيد. به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمى‏ كنم، و اگر چهل نفر برايم ممكن مى‏ شد جمعيت شما را متفرق مى‏ ساختم، ولى خدا لعنت كند اقوامى را كه با من بيعت كردند و سپس مرا خوار نمودند.</big>


<big>مى‏توان گفت: تماشايى‏ترين سخن اميرالمؤمنين‏عليه السلام درباره غدير آنجا بود كه او را براى بيعت اجبارى آورده بودند و زير شمشيرهاى آخته‏اى كه بر سر او گرفته بودند و از حلقومى كه در فشار طناب غاصبين بود، نام غدير را بر زبان جارى فرمود:</big>
<big>ابوبكر تا چشمش به على‏ عليه السلام افتاد فرياد زد: او را رها كنيد! على‏ عليه السلام فرمود: اى ابوبكر، چه زود جاى پيامبر را ظالمانه غصب كرديد! تو به چه حقى و با داشتن چه مقامى مردم را به بيعت خويش دعوت مى‏ نمايى؟ آيا ديروز به امر خدا و پيامبر با من بيعت نكردى؟</big>


<big>ابان بن ابى‏عيّاش از سليم بن قيس نقل مى‏كند كه گفت: از سلمان فارسى شنيدم كه درباره ماجراهاى سقيفه مى‏گفت:</big>
<big>وقتى على ‏عليه السلام را نزد ابوبكر رسانيدند، عمر به صورت اهانت آميز گفت: بيعت كن و اين اباطيل را رها كن! على‏ عليه السلام فرمود: اگر انجام ندهم چه خواهيد كرد؟ گفتند: تو را با ذلت و خوارى مى‏ كشيم!</big>


<big>على‏عليه السلام را براى بيعت بردند در حالى كه به شدت او را مى‏كشيدند، تا آنكه نزد ابوبكر رسانيدند. اين در حالى بود كه عمر بالاى سر ابوبكر با شمشير ايستاده بود، و خالد بن وليد و ابوعبيدة بن جراح و سالم مولى ابى‏حذيفه و معاذ بن جبل و مغيرة بن شعبة و اسيد بن حضير و بشير بن سعيد و ساير مردم اطراف ابوبكر نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود.</big>
<big>حضرت رو به آنان كرد و فرمود: اى گروه مسلمانان، و اى مهاجرين و انصار، شما را به خدا قسم مى‏ دهم كه آيا در روز غدير خم از پيامبرصلى الله عليه وآله نشنيديد كه آن مطالب را مى‏ فرمود، و در جنگ تبوک آن مطالب را مى‏ فرمود؟<ref><big>منظور از سخن حضرت در روز غدير «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلىٌّ مَوْلاه» است، و مراد از كلام آن حضرت در جنگ تبوک «اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى» است.</big></ref></big>


<big>سلمان مى‏گويد: على‏عليه السلام را نزد ابوبكر رساندند در حالى كه مى‏فرمود:</big>
<big>سپس على‏ عليه السلام از آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله علنى براى عموم مردم درباره او فرموده بود چيزى باقى نگذاشت مگر آنكه براى آنان يادآور شد. و مردم درباره همه آنها اقرار كردند و گفتند: بلى، به خدا قسم.</big>


<big>به  خدا قسم، اگر شمشيرم در دستم قرار مى‏گرفت مى‏دانستيد كه هرگز به اين كار دست نمى‏يابيد. به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمى‏كنم، و اگر چهل نفر برايم ممكن مى‏شد جمعيت شما را متفرق مى‏ساختم، ولى خدا لعنت كند اقوامى را كه با من بيعت كردند و سپس مرا خوار نمودند.</big>
<big>ابوبكر ترسيد مردم على‏ عليه السلام را يارى كنند و مانع او شوند. اين بود كه پيش ‏دستى كرد و (خطاب به حضرت) گفت: آنچه گفتى حق است كه با گوش خود شنيده ‏ايم و فهميده ‏ايم و قلب‏ هايمان آن را در خود جاى داده است، ولى بعد از آن من از پيامبر شنيدم كه مى‏ گفت: «إن اللَّه لا يجمع لنا النبوة و الخلافة» : «ما اهل‏ بيتى هستيم كه خداوند ما را انتخاب كرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده است. و خداوند براى ما اهل بيت نبوت و خلافت را جمع نخواهد كرد» .</big>


<big>ابوبكر تا چشمش به على‏عليه السلام افتاد فرياد زد: او را رها كنيد! على‏عليه السلام فرمود: اى ابوبكر، چه زود جاى پيامبر را ظالمانه غصب كرديد! تو به چه حقى و با داشتن چه مقامى مردم را به بيعت خويش دعوت مى‏نمايى؟ آيا ديروز به امر خدا و پيامبر با من بيعت نكردى؟</big>
<big>على ‏عليه السلام فرمود: آيا كسى از اصحاب پيامبر هست كه با تو در اين مطلب حضور داشته؟ عمر گفت: خليفه پيامبر راست مى‏ گويد. من هم از پيامبر شنيدم همانطور كه ابوبكر گفت. ابوعبيده و سالم مولى ابى‏ حذيفه و معاذ بن جبل هم گفتند: راست مى‏ گويد، ما اين مطلب را از پيامبر شنيديم.</big>


<big>وقتى على‏عليه السلام را نزد ابوبكر رسانيدند، عمر به صورت اهانت آميز گفت: بيعت كن و اين اباطيل را رها كن! على‏عليه السلام فرمود: اگر انجام ندهم چه خواهيد كرد؟ گفتند: تو را با ذلت و خوارى مى‏كشيم!</big>
<big>على‏ عليه السلام به آنان فرمود: وفا كرديد به صحيفه ملعونه‏ اى كه در كعبه بر آن هم پيمان شديد كه: «اگر خداوند محمد را بكشد يا بميرد امر خلافت را از ما اهل‏ بيت بگيريد» .</big>


<big>حضرت رو به آنان كرد و فرمود: اى گروه مسلمانان، و اى مهاجرين و انصار، شما را به خدا قسم مى‏دهم كه آيا در روز غدير خم از پيامبرصلى الله عليه وآله نشنيديد كه آن مطالب را مى‏فرمود، و در جنگ تبوك آن مطالب را مى‏فرمود؟××× 1 منظور از سخن حضرت در روز غدير »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلىٌّ مَوْلاه« است، و مراد از كلام آن حضرت در جنگ تبوك »اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى« است. ×××</big>
<big>ابوبكر گفت: از كجا اين مطلب را دانستى؟ ما تو را از آن مطلع نكرده بوديم! حضرت فرمود: اى زبير و تو اى سلمان و تو اى اباذر و تو اى مقداد، شما را به خدا و به اسلام قسم مى‏ دهم، آيا از پيامبرصلى الله عليه وآله نشنيديد كه در حضور شما مى‏ فرمود: «فلانى و فلانى -  تا آنكه حضرت همين پنج نفر را نام برد -  بين خود نوشته ‏اى نوشته ‏اند و در آن هم پيمان شده ‏اند و بر كارى كه كرده ‏اند قسم ‏ها خورده ‏اند كه اگر من كشته شوم يا بميرم ...» ؟</big>


<big>سپس على‏عليه السلام از آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله علنى براى عموم مردم درباره او فرموده بود چيزى باقى نگذاشت مگر آنكه براى آنان يادآور شد. و مردم درباره همه آنها اقرار كردند و گفتند: بلى، به خدا قسم.</big>
<big>آنان گفتند: آرى ما از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديم كه اين مطلب را به تو مى‏ فرمود كه «آنان بر آنچه انجام دادند معاهده كرده و هم پيمان شده ‏اند، و در بين خود قراردادى نوشته‏ اند كه اگر من كشته شدم يا مُردَم، بر عليه تو اى على متحد شوند و اين خلافت را از تو بگيرند» .</big>


<big>ابوبكر ترسيد مردم على‏عليه السلام را يارى كنند و مانع او شوند. اين بود كه پيش‏دستى كرد و )خطاب به حضرت( گفت: آنچه گفتى حق است كه با گوش خود شنيده‏ايم و فهميده‏ايم و قلب‏هايمان آن را در خود جاى داده است، ولى بعد از آن من از پيامبر شنيدم كه مى‏گفت: »إن اللَّه لا يجمع لنا النبوة و الخلافة« : »ما اهل‏بيتى هستيم كه خداوند ما را انتخاب كرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده است. و خداوند براى ما اهل بيت نبوت و خلافت را جمع نخواهد كرد« .</big>
<big>تو گفتى: پدر و مادرم فدايت يا رسول‏ اللَّه، هر گاه چنين شد دستور مى ‏دهى چه كنم؟ فرمود: اگر يارانى بر عليه آنان يافتى با آنها جهاد كن و اعلام جنگ نما، و اگر يارانى نيافتى بيعت كن و خون خود را حفظ نما.</big>


<big>على‏عليه السلام فرمود: آيا كسى از اصحاب پيامبر هست كه با تو در اين مطلب حضور داشته؟ عمر گفت: خليفه پيامبر راست مى‏گويد. من هم از پيامبر شنيدم همانطور كه ابوبكر گفت. ابوعبيده و سالم مولى ابى‏حذيفه و معاذ بن جبل هم گفتند: راست مى‏گويد، ما اين مطلب را از پيامبر شنيديم.</big>
<big>على ‏عليه السلام فرمود: به خدا قسم، اگر آن چهل نفر كه با من بيعت كردند وفا مى‏ نمودند در راه خدا با شما جهاد مى‏ كردم. ولى به خدا قسم بدانيد كه احدى از نسل شما تا روز قيامت به خلافت دست پيدا نخواهد كرد.<ref><big>كتاب سليم: ص 153 ح 4. بحار الانوار: ج 28 ص 273.</big></ref></big>


<big>على‏عليه السلام به آنان فرمود: وفا كرديد به صحيفه ملعونه‏اى كه در كعبه بر آن هم پيمان شديد كه: »اگر خداوند محمد را بكشد يا بميرد امر خلافت را از ما اهل‏بيت بگيريد« .</big>
<big>  در نامه عمر به معاويه -  كه از پشت پرده با هم سخن گفته ‏اند -  نمونه‏ هايى از كينه را مى ‏بينيم، كه اگر خود او تصريح نكرده بود از ظاهر عمل نمى ‏شد به عمق آن جنايت پى برد.<ref><big>بحار الانوار: ج 30 ص 287-300 .</big></ref></big>


<big>ابوبكر گفت: از كجا اين مطلب را دانستى؟ ما تو را از آن مطلع نكرده بوديم! حضرت فرمود: اى زبير و تو اى سلمان و تو اى اباذر و تو اى مقداد، شما را به خدا و به اسلام قسم مى‏دهم، آيا از پيامبرصلى الله عليه وآله نشنيديد كه در حضور شما مى‏فرمود: »فلانى و فلانى -  تا آنكه حضرت همين پنج نفر را نام برد -  بين خود نوشته‏اى نوشته‏اند و در آن هم پيمان شده‏اند و بر كارى كه كرده‏اند قسم‏ها خورده‏اند كه اگر من كشته شوم يا بميرم ...« ؟</big>
<big>درباره قساوتى كه در بردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به مسجد براى بيعت به كار گرفته مى‏ گويد:</big>


<big>آنان گفتند: آرى ما از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديم كه اين مطلب را به تو مى‏فرمود كه »آنان بر آنچه انجام دادند معاهده كرده و هم پيمان شده‏اند، و در بين خود قراردادى نوشته‏اند كه اگر من كشته شدم يا مُردَم، بر عليه تو اى على متحد شوند و اين خلافت را از تو بگيرند« .</big>
<big>عده زيادى را جمع كردم، نه براى آنكه در مقابل على زياد باشيم، بلكه براى آنكه قلب خود را محكم نمايم. آمديم در حالى كه على در محاصره قرار گرفته بود. او را به اجبار از خانه ‏اش بيرون آوردم و كشان كشان براى بيعت بردم، در حالى كه يقين داشتم بدون شک كه اگر من و همه مردم زمين بخواهيم او را به زور حركت دهيم و او نخواهد ما نيز قادر نخواهيم بود، ولى مطالبى در دل او بود كه من مى‏ دانستم ولى به زبان نمى‏ آوردم!!</big>


<big>تو گفتى: پدر و مادرم فدايت يا رسول‏اللَّه، هر گاه چنين شد دستور مى‏دهى چكنم؟ فرمود: اگر يارانى بر عليه آنان يافتى با آنها جهاد كن و اعلام جنگ نما، و اگر يارانى نيافتى بيعت كن و خون خود را حفظ نما.</big>
<big>من مايل نبودم او را وادار به بيعت كنم چرا كه مى‏ ترسيدم در بلايى كه از من به تأخير انداخته تعجيل كند، و ابوبكر هم آرزو كرد كه ‏اى كاش على را در آن مكان نمى‏ ديد به خاطر وحشت و ترسى كه از او بر دلش افتاده بود!! اى معاويه، چه كسى توانسته كارى مثل من انجام دهد و چه كسى توانسته انتقام كينه‏ هاى گذشته‏ اش را مثل من بگيرد؟!!</big>


<big>على‏عليه السلام فرمود: به خدا قسم، اگر آن چهل نفر كه با من بيعت كردند وفا مى‏نمودند در راه خدا با شما جهاد مى‏كردم. ولى به خدا قسم بدانيد كه احدى از نسل شما تا روز قيامت به خلافت دست پيدا نخواهد كرد.××× 1 كتاب سليم: ص 153 ح 4. بحار الانوار: ج 28 ص 273. ×××</big>
<big>  ابان بن ابى‏ عياش از سليم بن قيس نقل مى‏ كند كه گفت: نزد ابن‏ عباس در خانه ‏اش بودم و عده ‏اى از شيعيان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام همراه ما بودند. ابن‏ عباس براى ما صحبت كرد و از جمله سخنانش چنين گفت:</big>


<big>  در نامه عمر به معاويه -  كه از پشت پرده با هم سخن گفته‏اند -  نمونه‏هايى از كينه را مى‏بينيم، كه اگر خود او تصريح نكرده بود از ظاهر عمل نمى‏شد به عمق آن جنايت پى برد.××× 2 بحار الانوار: ج 30 ص 300  - 287. ×××</big>
<big>آنگاه كه مردم دچار فتنه آن دو نفر (ابوبكر و عمر) شدند، و جز على و بنى‏ هاشم و ابوذر و مقداد و سلمان و عده ‏اى كم كسى باقى نماند، عمر به ابوبكر گفت: همه مردم با تو بيعت كردند به جز اين مرد و اهل‏ بيتش و اين چند نفر. اكنون سراغ او بفرست.</big>


<big>درباره قساوتى كه در بردن اميرالمؤمنين‏عليه السلام به مسجد براى بيعت به كار گرفته مى‏گويد:</big>
<big>تا آنجا كه حمله كردند و على‏ عليه السلام را بيرون بردند و مردم هم پشت سر او آمدند. سلمان و ابوذر و مقدار و عمار و بريده اسلمى رحمهم اللَّه به دنبال آن حضرت به راه افتادند در حالى كه مى‏ گفتند: چه زود به پيامبرصلى الله عليه وآله خيانت كرديد و كينه ‏هايى كه در سينه ‏ها داشتيد بيرون آورديد.</big>


<big>عده زيادى را جمع كردم، نه براى آنكه در مقابل على زياد باشيم، بلكه براى آنكه قلب خود را محكم نمايم. آمديم در حالى كه على در محاصره قرار گرفته بود. او را به اجبار از خانه‏اش بيرون آوردم و كشان كشان براى بيعت بردم، در حالى كه يقين داشتم بدون شك كه اگر من و همه مردم زمين بخواهيم او را به زور حركت دهيم و او نخواهد ما نيز قادر نخواهيم بود، ولى مطالبى در دل او بود كه من مى‏دانستم ولى به زبان نمى‏آوردم!!</big>
<big>بريدة بن خصيب اسلمى گفت: اى عمر، آيا بر برادر پيامبر و وصيش و بر دخترش حمله مى ‏كنى و او را مى ‏زنى، در حالى كه قريش سوابق تو را خوب مى‏ دانند!</big>


<big>من مايل نبودم او را وادار به بيعت كنم چرا كه مى‏ترسيدم در بلايى كه از من به تأخير انداخته تعجيل كند، و ابوبكر هم آرزو كرد كه‏اى كاش على را در آن مكان نمى‏ديد به خاطر وحشت و ترسى كه از او بر دلش افتاده بود!! اى معاويه، چه كسى توانسته كارى مثل من انجام دهد و چه كسى توانسته انتقام كينه‏هاى گذشته‏اش را مثل من بگيرد؟!!</big>
<big>در اينجا خالد شمشيرش را در حالى كه در غلاف بود بلند كرد تا بريده را بزند، ولى عمر او را گرفت و از اين كار باز داشت.</big>


<big>  ابان بن ابى‏عياش از سليم بن قيس نقل مى‏كند كه گفت: نزد ابن‏عباس در خانه‏اش بودم و عده‏اى از شيعيان اميرالمؤمنين‏عليه السلام همراه ما بودند. ابن‏عباس براى ما صحبت كرد و از جمله سخنانش چنين گفت:</big>
<big>سپس اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را -  در حالى كه گريبان او را گرفته و مى‏ كشيدند -  نزد ابوبكر رسانيدند. همين كه چشم ابوبكر به حضرت افتاد فرياد زد: او را رها كنيد!</big>


<big>آنگاه كه مردم دچار فتنه آن دو نفر )ابوبكر و عمر( شدند، و جز على و بنى‏هاشم و ابوذر و مقداد و سلمان و عده‏اى كم كسى باقى نماند، عمر به ابوبكر گفت: همه مردم با تو بيعت كردند به جز اين مرد و اهل‏بيتش و اين چند نفر. اكنون سراغ او بفرست.</big>
<big>حضرت فرمود: چه زود بر اهل‏ بيت پيامبرتان حمله كرديد! اى ابوبكر، به چه حقى و به چه ميراثى و به چه سابقه‏ اى مردم را بر بيعت خود ترغيب مى‏ كنى؟! آيا تو ديروز به امر پيامبرصلى الله عليه وآله با من بيعت نكردى؟</big>


<big>تا آنجا كه حمله كردند و على‏عليه السلام را بيرون بردند و مردم هم پشت سر او آمدند. سلمان و ابوذر و مقدار و عمار و بريده اسلمى رحمهم اللَّه به دنبال آن حضرت به راه افتادند در حالى كه مى‏گفتند: چه زود به پيامبرصلى الله عليه وآله خيانت كرديد و كينه‏هايى كه در سينه‏ها داشتيد بيرون آورديد.</big>
<big>بريده برخاست وگفت: اى عمر، آيا شما آن دو نفر نيستيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله به شما گفت: نزد على برويد و به عنوان اميرالمؤمنين بر او سلام كنيد؟ و شما دو نفر گفتيد: آيا اين از دستور خدا و دستور پيامبرش است؟ و آن حضرت فرمود: آرى.</big>
 
<big>بريدة بن خصيب اسلمى گفت: اى عمر، آيا بر برادر پيامبر و وصيش و بر دخترش حمله مى‏كنى و او را مى‏زنى، در حالى كه قريش سوابق تو را خوب مى‏دانند!</big>
 
<big>در اينجا خالد شمشيرش را در حالى كه در غلاف بود بلند كرد تا بريده را بزند، ولى عمر او را گرفت و از اين كار باز داشت.</big>


<big>سپس اميرالمؤمنين‏عليه السلام را -  در حالى كه گريبان او را گرفته و مى‏كشيدند -  نزد ابوبكر رسانيدند. همين كه چشم ابوبكر به حضرت افتاد فرياد زد: او را رها كنيد!</big>
<big>ابوبكر گفت: اى بريده، اين جريان درست است، ولى تو غايب بودى و ما حاضر بوديم، و بعد از هر مسئله ‏اى مسئله ديگرى پيش مى‏ آيد!</big>


<big>حضرت فرمود: چه زود بر اهل‏بيت پيامبرتان حمله كرديد! اى ابوبكر، به چه حقى و به چه ميراثى و به چه سابقه‏اى مردم را بر بيعت خود ترغيب مى‏كنى؟! آيا تو ديروز به امر پيامبرصلى الله عليه وآله با من بيعت نكردى؟</big>
<big>عمر گفت: اى بريده، تو را به اين موضوع چه كار است؟ و چرا در اين مسئله دخالت مى‏ كنى؟! بريده گفت: به خدا قسم در شهرى كه شما در آن حكمران باشيد سكونت نخواهم كرد. عمر دستور داد او را زدند و بيرون كردند!<ref><big>كتاب سليم: حديث 48.</big></ref></big>


<big>بريده برخاست وگفت: اى عمر، آيا شما آن دو نفر نيستيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله به شما گفت: نزد على برويد و به عنوان اميرالمؤمنين بر او سلام كنيد؟ و شما دو نفر گفتيد: آيا اين از دستور خدا و دستور پيامبرش است؟ و آن حضرت فرمود: آرى.</big>
<big>ابوبكر و عمر براى بيعت گرفتن از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به خانه آن حضرت آمدند و پس از صحبت‏ هايى در اين باره بيرون آمدند. بلافاصله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به مسجد آمد و پس از حمد و ثنا و مطالبى ديگر، فرمود: ابوبكر و عمر نزد من آمدند و از من طلب بيعت نمودند با كسى كه او بايد با من بيعت كند ... . من صاحب روز غديرم و درباره من سوره‏ اى از قرآن نازل شده است. منم وصى بر رفتگان اهل ‏بيتش، منم يادگار و باقيمانده او بر زندگان از امتش. تقوا پيشه كنيد تا شما را ثابت قدم بدارد و نعمتش را بر شما تمام كند. سپس حضرت به خانه بازگشتند.<ref><big>بحار الانوار: ج 28 ص 248.</big> </ref></big>


<big>ابوبكر گفت: اى بريده، اين جريان درست است، ولى تو غايب بودى و ما حاضر بوديم، و بعد از هر مسئله‏اى مسئله ديگرى پيش مى‏آيد!</big>
<big>بار اول كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را به اجبار براى بيعت با ابوبكر آوردند و آن حضرت امتناع فرمود و احتجاجاتى نمود، بشير بن سعيد و عده ‏اى از انصار كه طرفدار ابوبكر بودند گفتند: اى اباالحسن، اگر انصار اين سخنان را قبل از بيعت با ابوبكر از تو مى‏ شنيدند، حتى دو نفر در امامت تو اختلاف نمى‏ كردند.</big>


<big>عمر گفت: اى بريده، تو را به اين موضوع چه كار است؟ و چرا در اين مسئله دخالت مى‏كنى؟! بريده گفت: به خدا قسم در شهرى كه شما در آن حكمران باشيد سكونت نخواهم كرد. عمر دستور داد او را زدند و بيرون كردند!××× 1 كتاب سليم: حديث 48. ×××</big>
<big>حضرت در پاسخ فرمود: ... به خدا قسم هرگز ترس آن نداشتم كه كسى براى خلافت خود را بالا بگيرد و با ما اهل‏ بيت در آن نزاع كند و آنچه شما انجام داديد حلال به شمارد! گمان ندارم پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم براى احدى حجتى و براى گوينده ‏اى سخنى باقى گذاشته باشد. قسم مى‏ دهم كسانى را كه از پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم شنيدند كه مى ‏فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عادِ من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله» ، برخيزند و به آنچه شنيده ‏اند شهادت دهند.</big>


<big>  ابوبكر و عمر براى بيعت گرفتن از اميرالمؤمنين‏عليه السلام به خانه آن حضرت آمدند و پس از صحبت‏هايى در اين باره بيرون آمدند. بلافاصله اميرالمؤمنين‏عليه السلام به مسجد آمد و پس از حمد و ثنا و مطالبى ديگر، فرمود: ابوبكر و عمر نزد من آمدند و از من طلب بيعت نمودند با كسى كه او بايد با من بيعت كند ... . من صاحب روز غديرم و درباره من سوره‏اى از قرآن نازل شده است. منم وصى بر رفتگان اهل‏بيتش، منم يادگار و باقيمانده او بر زندگان از امتش. تقوا پيشه كنيد تا شما را ثابت قدم بدارد و نعمتش را بر شما تمام كند. سپس حضرت به خانه بازگشتند.××× 1 بحار الانوار: ج 28 ص 248. ×××</big>
<big>دوازده نفر از اهل بدر برخاستند و به ماجراى غدير شهادت دادند، و ساير مردم هم در اين باره مطالبى گفتند و سر و صدا بلند شد. عمر ترسيد مردم سخنان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را بپذيرند، و لذا مجلس را تعطيل كرد!!<ref><big>بحار الانوار: ج 28 ص 186. اثبات الهداة: ج 2 ص 115.</big> </ref></big>


<big>  بار اول كه اميرالمؤمنين‏عليه السلام را به اجبار براى بيعت با ابوبكر آوردند و آن حضرت امتناع فرمود و احتجاجاتى نمود، بشير بن سعيد و عده‏اى از انصار كه طرفدار ابوبكر بودند گفتند: اى اباالحسن، اگر انصار اين سخنان را قبل از بيعت با ابوبكر از تو مى‏شنيدند، حتى دو نفر در امامت تو اختلاف نمى‏كردند.</big>
<big>بار دوم كه اهل سقيفه به خانه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام حمله كردند، و درب خانه را آتش زدند و شكستند و بدون اجازه وارد شدند و حضرت زهرا و حضرت محسن‏ عليهما السلام را بين در و ديوار قرار دادند و جراحات سنگينى بر ايشان وارد كردند كه منجر به شهادت هر دو گل پيامبرصلى الله عليه وآله گرديد، و طناب به گردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام انداختند و شمشيرها بر سر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گرفتند و به اجبار آن حضرت را براى بيعت به مسجد آوردند، در همان حال ابوبكر بر فراز منبر بود و عمر مى‏ گفت: بيعت كن وگرنه تو را مى‏ كشيم!</big>


<big>حضرت در پاسخ فرمود: ... به خدا قسم هرگز ترس آن نداشتم كه كسى براى خلافت خود را بالا بگيرد و با ما اهل‏بيت در آن نزاع كند و آنچه شما انجام داديد حلال به شمارد! گمان ندارم پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم براى احدى حجتى و براى گوينده‏اى سخنى باقى گذاشته باشد. قسم مى‏دهم كسانى را كه از پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم شنيدند كه مى‏فرمود: »من كنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عادِ من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله« ، برخيزند و به آنچه شنيده‏اند شهادت دهند.</big>
<big>در چنين حالتى مولا اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرمود: اى مسلمانان، اى مهاجرين و انصار، شما را به خدا قسم مى‏ دهم آيا از پيامبرصلى الله عليه وآله نشنيديد كه در روز غدير خم چه مى‏ فرمود؟!!</big>


<big>دوازده نفر از اهل بدر برخاستند و به ماجراى غدير شهادت دادند، و ساير مردم هم در اين باره مطالبى گفتند و سر و صدا بلند شد. عمر ترسيد مردم سخنان اميرالمؤمنين‏عليه السلام را بپذيرند، و لذا مجلس را تعطيل كرد!!××× 2 بحار الانوار: ج 28 ص 186. اثبات الهداة: ج 2 ص 115. ×××</big>
<big>سپس حضرت آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله به طور علنى نزد عموم مردم فرموده بود برايشان يادآور شد، و همه تصديق مى‏ كردند و مى ‏گفتند: آرى بخدا قسم شنيديم.</big>


<big>بار دوم كه اهل سقيفه به خانه اميرالمؤمنين‏عليه السلام حمله كردند، و درب خانه را آتش زدند و شكستند و بدون اجازه وارد شدند و حضرت زهرا و حضرت محسن‏عليهما السلام را بين در و ديوار قرار دادند و جراحات سنگينى بر ايشان وارد كردند كه منجر به شهادت هر دو گل پيامبرصلى الله عليه وآله گرديد، و طناب به گردن اميرالمؤمنين‏عليه السلام انداختند و شمشيرها بر سر اميرالمؤمنين‏عليه السلام گرفتند و به اجبار آن حضرت را براى بيعت به مسجد آوردند، در همان حال ابوبكر بر فراز منبر بود و عمر مى‏گفت: بيعت كن وگرنه تو را مى‏كشيم!</big>
<big>شايد بتوان گفت كه شيرين ‏ترين و تلخ ‏ترين احتجاج به غدير همين مورد است كه صاحب غدير از زير شمشيرهاى آخته ‏اى كه بر سر او گرفته‏ اند و از حلقومى كه در فشار طناب غاصبين بود، نام غدير را بر زبان جارى  نموده است!<ref><big>بحار الانوار: ج 28 ص 273.</big></ref></big>


<big>در چنين حالتى مولا اميرالمؤمنين‏عليه السلام فرمود: اى مسلمانان، اى مهاجرين و انصار، شما را به خدا قسم مى‏دهم آيا از پيامبرصلى الله عليه وآله نشنيديد كه در روز غدير خم چه مى‏فرمود؟!!</big>
<big>  يكى از آياتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد امتحان امت در خطبه غدير به آن استشهاد فرمود آيه ۱۴۴ سوره آل عمران است:</big>


<big>سپس حضرت آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله به طور علنى نزد عموم مردم فرموده بود برايشان يادآور شد، و همه تصديق مى‏كردند و مى‏گفتند: آرى بخدا قسم شنيديم.</big>
<big>«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ»<ref><big>آل عمران /  144.</big> </ref>:</big>


<big>شايد بتوان گفت كه شيرين‏ترين و تلخ‏ترين احتجاج به غدير همين مورد است كه صاحب غدير از زير شمشيرهاى آخته‏اى كه بر سر او گرفته‏اند و از حلقومى كه در فشار طناب غاصبين بود، نام غدير را بر زبان جارى  نموده است!××× 1 بحار الانوار: ج 28 ص 273. ×××</big>
<big>«و محمد نيست جز رسولى كه قبل از او پيامبران بوده ‏اند. آيا اگر بميرد يا كشته شود به عقب باز مى‏ گرديد، و هركس به عقب باز گردد به خدا هيچ ضررى نمى‏ رساند و به زودى خدا شاكرين را جزا مى‏ دهد» .</big>


<big>  يكى از آياتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد امتحان امت در خطبه غدير به آن استشهاد فرمود آيه 144 سوره آل عمران است:</big>
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير فرمود: مَعاشِرَ النّاسِ، انْذِرُكُمْ انّى رَسُولُ اللَّه قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِىَ الرُّسُلُ، افَإِنْ مِتُّ اوْ قُتِلْتُ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ الصّابِرينَ. الا وَ انَّ عَلِيّاً هُوَ الْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وَ الشُّكْرِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ:</big>


<big>»وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ«××× 2 آل عمران /  144. ×××:</big>
<big>اى مردم، من شما را مى ‏ترسانم و انذار مى ‏نمايم كه من رسول خدا هستم و قبل از من پيامبران بوده ‏اند، آيا اگر من بميرم يا كشته شوم شما عقبگرد مى‏ نماييد؟ هر كس به عقب باز گردد به خدا ضررى نمى ‏رساند؛ و خداوند به زودى شاكرين و صابرين را پاداش مى‏ دهد. بدانيد كه على است توصيف شده به صبر و شكر و بعد از او فرزندانم از نسل او چنين‏ اند.<ref> <big>اسرار غدير: ص 149،148 بخش 6 .</big> </ref></big>


<big>»و محمد نيست جز رسولى كه قبل از او پيامبران بوده‏اند. آيا اگر بميرد يا كشته شود به عقب باز مى‏گرديد، و هركس به عقب باز گردد به خدا هيچ ضررى نمى‏رساند و به زودى خدا شاكرين را جزا مى‏دهد« .</big>
<big>آنچه در اينجا مورد اشاره است فراز اول: «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِىَ الرُّسُلُ» است. ذكر اين جمله در جايى كه پيامبرصلى الله عليه وآله مردم را درباره دشمنى و مخالفت با على ‏عليه السلام هشدار شديد مى‏ دهد، اشاره به شباهت تبليغ رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله به تبليغ پيامبران گذشته است. يعنى همان گونه كه امت‏ هاى گذشته پس از رحلت انبياى خود در معرض انحراف و گمراهى قرار داشتند و اين ضلالت‏ ها سردمدارانى داشت، به همان صورت در اين امت هم خواهد بود، و نبايد امت اسلام را منزَّه از ابتلائات امت ‏هاى گذشته دانست.</big>


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير فرمود: مَعاشِرَ النّاسِ، انْذِرُكُمْ انّى رَسُولُ اللَّه قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِىَ الرُّسُلُ، افَإِنْ مِتُّ اوْ قُتِلْتُ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ الصّابِرينَ. الا وَ انَّ عَلِيّاً هُوَ الْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وَ الشُّكْرِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ:</big>
<big>به امام باقرعليه السلام عرض شد: مردم گمان مى ‏كنند بيعت ابوبكر كه مردم بر او اتفاق كردند مورد رضاى خدا بود، چرا كه خداوند امت محمدصلى الله عليه وآله را بعد از رحلت او به فتنه نمى ‏اندازد!! حضرت فرمود: مگر كتاب خدا را نمى‏ خوانند؟! آيا خدا نمى‏ فرمايد: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ...» ؟</big>


<big>اى مردم، من شما را مى‏ترسانم و انذار مى‏نمايم كه من رسول خدا هستم و قبل از من پيامبران بوده‏اند، آيا اگر من بميرم يا كشته شوم شما عقبگرد مى‏نماييد؟ هر كس به عقب باز گردد به خدا ضررى نمى‏رساند؛ و خداوند به زودى شاكرين و صابرين را پاداش مى‏دهد. بدانيد كه على است توصيف شده به صبر و شكر و بعد از او فرزندانم از نسل او چنين‏اند.××× 1 اسرار غدير: ص 149 148 بخش 6 . ×××</big>
<big>آيا خدا درباره امت‏ هاى قبل از آنان خبر نداده كه بعد از آمدن براهين و بينات اختلاف كردند؟ آنجا كه مى‏ فرمايد: «وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ... فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ» ، يعنى: «به حضرت عيسى دليل‏ هاى روشن داديم و او را با روح القدس مؤيد داشتيم ... عده ‏اى از آنان ايمان آوردند و عده‏ اى كافر شدند» .</big>


<big>آنچه در اينجا مورد اشاره است فراز اول: »قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِىَ الرُّسُلُ« است. ذكر اين جمله در جايى كه پيامبرصلى الله عليه وآله مردم را درباره دشمنى و مخالفت با على‏عليه السلام هشدار شديد مى‏دهد، اشاره به شباهت تبليغ رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله به تبليغ پيامبران گذشته است. يعنى همان گونه كه امت‏هاى گذشته پس از رحلت انبياى خود در معرض انحراف و گمراهى قرار داشتند و اين ضلالت‏ها سردمدارانى داشت، به همان صورت در اين امت هم خواهد بود، و نبايد امت اسلام را منزَّه از ابتلائات امت‏هاى گذشته دانست.</big>
<big>آنگاه امام باقرعليه السلام فرمود: از همين مى‏ توان استفاده كرد كه اصحاب محمدصلى الله عليه وآله بعد از او اختلاف كردند و عده ‏اى ايمان آوردند و عده ‏اى كافر شدند.<ref><big>بحار الانوار: ج 28 ص 253،20.</big> </ref></big>


<big>به امام باقرعليه السلام عرض شد: مردم گمان مى‏كنند بيعت ابوبكر كه مردم بر او اتفاق كردند مورد رضاى خدا بود، چرا كه خداوند امت محمدصلى الله عليه وآله را بعد از رحلت او به فتنه نمى‏اندازد!! حضرت فرمود: مگر كتاب خدا را نمى‏خوانند؟! آيا خدا نمى‏فرمايد: »وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ...« ؟</big>
== <big>بيعتِ الهى غدير و بيعتِ شيطانى سقيفه =   بيعت /  آيه «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه . يَدُ اللَّه فَوْقَ أَيْدِيهِمْ...»</big> ==


<big>آيا خدا درباره امت‏هاى قبل از آنان خبر نداده كه بعد از آمدن براهين و بينات اختلاف كردند؟ آنجا كه مى‏فرمايد: »وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ... فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ« ، يعنى: »به حضرت عيسى دليل‏هاى روشن داديم و او را با روح القدس مؤيد داشتيم ... عده‏اى از آنان ايمان آوردند و عده‏اى كافر شدند« .</big>
== <big>بيعت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با پيامبرصلى الله عليه وآله =   بيعت /  ارزش و پشتوانه بيعت غدير -  زمينه ‏سازى براى بيعت غدير</big> ==


<big>آنگاه امام باقرعليه السلام فرمود: از همين مى‏توان استفاده كرد كه اصحاب محمدصلى الله عليه وآله بعد از او اختلاف كردند و عده‏اى ايمان آوردند و عده‏اى كافر شدند.××× 1 بحار الانوار: ج 28 ص 253 20. ×××</big>
== <big>بيعت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با خلفا =   بيعت /  بيعت اجبارى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام با ابوبكر</big> ==


<big>19.  بيعتِ الهى غدير و بيعتِ شيطانى سقيفه =   بيعت /  آيه »إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه . يَدُ اللَّه فَوْقَ أَيْدِيهِمْ...«</big>
== <big>بيعت با ائمه اثنى‏ عشر عليهم السلام =   بيعت /  آيه «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه . يَدُ اللَّه فَوْقَ أَيْدِيهِمْ...» -  آيه «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِى عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» -  امر الهى بر بيعت -  بيعت در خطبه غدير -  بيعت عملى در غدير</big> ==


<big>20.  بيعت اميرالمؤمنين‏عليه السلام با پيامبرصلى الله عليه وآله =   بيعت /  ارزش و پشتوانه بيعت غدير -  زمينه‏سازى براى بيعت غدير</big>
== <big>بيعت با ابوبكر =   بيعت /  بيعت اجبارى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با ابوبكر</big> ==


<big>21.  بيعت اميرالمؤمنين‏عليه السلام با خلفا =   بيعت /  بيعت اجبارى اميرالمؤمنين‏عليه السلام با ابوبكر</big>
== <big>بيعت با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بيعت با خدا =   بيعت /  زمينه ‏سازى براى بيعت غدير -  بيعت در خطبه غدير</big> ==


<big>22.  بيعت با ائمه اثنى‏عشرعليهم السلام =   بيعت /  آيه »إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه . يَدُ اللَّه فَوْقَ أَيْدِيهِمْ...« -  آيه »وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِى عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ« -  امر الهى بر بيعت -  بيعت در خطبه غدير -  بيعت عملى در غدير</big>
== <big>بيعت با پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير =   بيعت /  بيعت عملى در غدير -  آيه «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه . يَدُ اللَّه فَوْقَ أَيْدِيهِمْ...» زمينه ‏سازى براى بيعت غدير</big> ==


<big>23.  بيعت با ابوبكر =   بيعت /  بيعت اجبارى اميرالمؤمنين‏عليه السلام با ابوبكر</big>
== <big>بيعت با خدا در غدير =   بيعت /  آيه «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه . يَدُ اللَّه فَوْقَ أَيْدِيهِمْ...» -  غدير روز بيعت با خدا</big> ==


<big>24.  بيعت با اميرالمؤمنين‏عليه السلام بيعت با خدا =   بيعت /  زمينه‏سازى براى بيعت غدير -  بيعت در خطبه غدير</big>
== <big>بيعت با خلفاى ثلاثه =   بيعت /  بيعت اجبارى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با ابوبكر نتيجه بيعت غدير</big> ==


<big>25.  بيعت با پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير =   بيعت /  بيعت عملى در غدير -  آيه »إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه . يَدُ اللَّه فَوْقَ أَيْدِيهِمْ...« -  زمينه‏سازى براى بيعت غدير</big>
== <big>بيعت با غدير در تبليغ غدير<ref><big>سخنرانى استثنائى غدير: ص 120،107.</big></ref></big> ==
<big>  عظمت غدير اقتضا مى ‏كند به بلنداى آن برنامه ‏ريزى داشته باشيم، و گمان نكنيم پيامى با آن عظمت را در گونه ‏هاى كم ابهت تبليغ مى‏ توان جلوه ‏گر ساخت. احترام به مقام با عظمت غدير به ما فرمان مى‏ دهد كه آن را در جذاب‏ ترين و ارزشمندترين گونه‏ هاى رسانه ‏اى جلوه‏ گر سازيم، و هر گونه تبليغى در رابطه با غدير را لايق شأن آن و به عظمت ساحت مقدس اولين مبلِّغ آن يعنى پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله به انجام رسانيم.</big>


<big>26.  بيعت با خدا در غدير =   بيعت /  آيه »إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه . يَدُ اللَّه فَوْقَ أَيْدِيهِمْ...« -  غدير روز بيعت با خدا</big>


<big>27.  بيعت با خلفاى ثلاثه =   بيعت /  بيعت اجبارى اميرالمؤمنين‏عليه السلام با ابوبكر -  نتيجه بيعت غدير</big>


<big>28.  بيعت با غدير در تبليغ غدير××× 1 سخنرانى استثنائى غدير: ص 120 107. ×××</big>


<big>  عظمت غدير اقتضا مى‏كند به بلنداى آن برنامه‏ريزى داشته باشيم، و گمان نكنيم پيامى با آن عظمت را در گونه‏هاى كم ابهت تبليغ مى‏توان جلوه‏گر ساخت. احترام به مقام با عظمت غدير به ما فرمان مى‏دهد كه آن را در جذاب‏ترين و ارزشمندترين گونه‏هاى رسانه‏اى جلوه‏گر سازيم، و هر گونه تبليغى در رابطه با غدير را لايق شأن آن و به عظمت ساحت مقدس اولين مبلِّغ آن يعنى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله به انجام رسانيم.</big>


<big>يكى از اين راهكارهاى تبليغ غدير پيمان با غدير در تبليغ غدير است:</big>
<big>يكى از اين راهكارهاى تبليغ غدير پيمان با غدير در تبليغ غدير است:</big>