۷۶۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۷۶: | خط ۴۷۶: | ||
=== پنجم :عدم روايت حديث غدير توسط ابن ابی داوود سِجِستانى === | === پنجم :عدم روايت حديث غدير توسط ابن ابی داوود سِجِستانى === | ||
فخر رازى همچنين عدم نقل حديث غدير توسط ابن ابى داوود را دليل بر عدم اعتبار آن | فخر رازى همچنين عدم نقل حديث غدير توسط ابن ابى داوود را دليل بر عدم اعتبار آن مى داند. واما پاسخ اين شبهه: | ||
==== پاسخ اول: هيچ دليلى بر قدح ابن ابى داوود در حديث غدير وجود ندارد ==== | |||
گفته اند ابن ابى داوود سِجِستانى هم حديث غدير و هم برخى مسائل پيرامونى خارج از اصل حديث را انكار كرده است. ولى اين ادعاى قدح ابن ابى داوود بر حديث غدير هيچ دليل و شاهدى ندارد و برهانى بر آن اقامه نشده است، و هر مدعايى كه دليلى براى آن اقامه نشود غير قابل قبول است. | |||
شريف مرتضى اين شبهه را مفصل جواب داده است؛ از جمله گفته است: | شريف مرتضى اين شبهه را مفصل جواب داده است؛ از جمله گفته است: | ||
۱. اگر وقوع رخدادى اجماعى باشد انكار چند تن انگشت شمار اعتبارى ندارد. | |||
۲. اگر كسى كه از اجماع بيرون مى رود از كسانى است كه سخنش در نفى و اثبات اجماع معتبر نيست، خللى در اجماع ايجاد نمى كند. | |||
۳. اگر اجماع پيش از مخالفت آن مخالفِ اجماع وجود داشته باز هم تأثيرى در اجماع ندارد. | |||
۴. ابن ابى داوود خبر غدير را انكار نكرده، بلكه وجود مسجدى در غدير خم را آن هم پيش از رخداد حجةالوداع انكار كرده است. | |||
۵. نقل كرده اند كه او از قدح در خبر غدير خوددارى مى كرده و حتى از سخنى كه طبرى درباره اين حديث مى گفته تبرّى مى كرده است. | |||
۶.حتى جاحظ نيز جرأت نكرده خبر غدير را به صراحت رد كند، بلكه تنها شمارى از راويان آن را نامعتبر خوانده و مدّعى شده كه در الفاظ اين حديث اختلاف هست.<ref>الشافى فى الامامة: ص ۱۳۲.</ref> | |||
با | ==== پاسخ دوم:استدلال رازى با قواعد مناظره ناسازگار است ==== | ||
اگر بپذيريم آنچه از ابن ابى داوود در قدح حديث غدير نقل شده صحيح است، فخر رازى نمى تواند آن را دستاويز خود قرار دهد. چرا كه چنين كارى به معناى خروج از قواعد بحث و آداب مناظره است، زيرا در دانش مناظره آمده كه هر يک از دو طرف مناظره بايد با استناد به اقوال طرف ديگر و تصريحات هم اعتقادان سخنش را رد كند. نه اينكه براى غلبه بر طرف روبرو از اقوال و اعتقادات هم كيشان خود مدد گيرد. | |||
حتى خود دهلوى هم در مقدمه :«تحفه اثنى عشريه»و پيش از او پدرش در:«قرّة العينين»ملتزم شده اند كه در محاجّه با اماميه به روايات اهل سنت - حتى روايات صحيح بخارى و ديگر كتب صحاح - احتجاج نكنند. | |||
==== پاسخ سوم: قدح ابن ابى داوود با تصحيح پيشوايان سنّى معارض است ==== | |||
نكته ديگر اينكه - چنانچه در كلام شريف رضى هم اشاره شد - اگر هم ابن ابى داود حديث غدير را رد كرده باشد، با نقل حديث غدير به دست بزرگ پيشوايان اهل سنت و تصريحشان به صحت آن و تأكيدشان بر ثبوت و تواتر صدورش از جانب رسول خداصلى الله عليه وآله معارض است. اين حديثى است كه همگان در درستى آن هم داستان اند، و سخن شاذّ كسى كه از اين اجماع بيرون رفته معتبر نيست. | |||
==== پاسخ چهارم: قدح ابن ابى داوود با روايت ابوداوود معارض است ==== | |||
طبق نقل نسائى يكى از راويان حديث غدير ابوداوود سِجِستانى پدر ابوبكر بن ابى داوود است.<ref>خصائص اميرالمؤمنين على عليه السلام: ص ۹۴. </ref> بنابراين اگر آنچه از ابن ابى داوود نقل شده درست باشد، با نقل حديث غدير از سوى پدرش معارض است، و مسلّم است كه پدرش در علم و حفظ و وثاقت از او برتر و پيش تر است. | |||
با اين همه، عجيب اين جاست كه ابن حجر مكّى در«الصواعق»و كمال الدين جهرمى در«البراهين القاطعة»و نورالدين حلبى در «السيرة»و عبدالحق دهلوى در «شرح المشكاة»و سهارنپورى در «المرافض»به ابوداوود نسبت داده اند كه حديث غدير را رد كرده است!!! | |||
==== پاسخ پنجم: قدح بزرگان اهل سنت نسبت به ابن ابى داوود ==== | |||
گروهى از نامداران بزرگ اهل سنت ابوبكر بن ابى داوود را راوى نامعتبرى دانسته اند. كسانى مانند: ابن صاعد، ابراهيم اصفهانى، بَغَوى، ابن ابى عاصم، ابن مَندِه، اخرم، ابن جارود، قطّان، طبرى، ابن فرات و على بن عيساى وزير. | |||
مهمتر از همه اينكه پدرش - يعنى ابوداوود - نيز گفته است: پسرم، عبداللَّه كذّاب است!!! | |||
ذهبى شرح حال او و جرح و تعديل بزرگان در مورد او را مفصل آورده كه بسيارى بر او طعن وارد كرده اند<ref>سير اعلام النبلاء: ج ۱۳ ص ۲۲۹ - ۲۲۱. ميزان الاعتدال فى نقد الرجال. العِبَر فى خبر من غَبَر: حوادث سال ۳۱۸. دول الاسلام: حوادث سال ۳۱۸. </ref>: از جمله: | |||
۱.ابن ابى داوود خودستا و متكبر و شيخى خودپسند بوده است. | |||
۲. او ناصبى و دشمن اميرالمؤمنين عليه السلام بوده و حديثى روايت كرده كه جز ناصبى چنين حديثى نقل نمى كند. | |||
۳. ابن ابى داوود در سخن پيرامون حديث بسيار خطا مى كرده است. | |||
۴. گروهى از پيشوايان بزرگ از جمله پدرش بر او خرده گرفته اند. | |||
۵.همانگونه كه پدرش و ابراهيم اصفهانى گفته اند او كذّاب بوده است. | |||
۶. آنطور كه بَغَوى گفته، وى از دانش به دور بوده است. | |||
گذشته از اين، سه تن از حافظان بزرگ شهادت داده اند كه ابن ابى داوود حديث ساختگى روايت كرده است: محمد بن يحيى بن مَنده، ابوجعفر محمد بن عباس اخرم و احمد بن على بن جارود. | |||
البته ذهبى سعى كرده با حرفهاى بى اساس و از سر تعصب، ابن ابى داود را بزرگ و ثقه جلوه دهد!<ref> ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۲ ص ۴۳۳. </ref>در حالى كه خود در «سير اعلام النبلاء»اقرار كرده كه او و ابن جرير طبرى دشمن يكديگر بوده اند! و نيز مخالفت ابن ابى داود با حديث طير را نقل كرده است.<ref> البداية و النهاية: ج ۴ ص ۱۱۹. </ref> | |||
==== پاسخ ششم: نقل حديث جعلى توسط ابن ابى داوود ==== | |||
ابن ابى داوود حديثى ساختگى در فضائل سوره هاى قرآن روايت كرده، در حالى كه خود مى دانسته اين حديث ساختگى است. اين كار او حتى ابن جوزى را هم به ستوه آورده و گفته است: از ابوبكر بن ابى داوود تعجب مى كنم كه چگونه اين حديث را با علم به ساختگى بودنش، آن را بخش بخش كرده و در كتابى كه درباره فضائل قرآن نوشته آن را آورده است... .<ref>الموضوعات: ج ۱ ص ۲۴۰. </ref>جلال الدين سيوطى هم اشاره به همين مطلب نموده است.<ref>اللئالى المصنوعة: ج ۱ ص ۲۲۷.</ref> | |||
از ديگر اشكالات فخر رازى بر حديث غدير اين است كه ابوحاتِم حديث غدير را روايت نكرده، يا اينكه بر آن خرده گرفته است. در پاسخ وى | === ششم :عدم روايت حديث غدير توسط ابوحاتم رازى === | ||
از ديگر اشكالات فخر رازى بر حديث غدير اين است كه ابوحاتِم حديث غدير را روايت نكرده، يا اينكه بر آن خرده گرفته است. در پاسخ وى مى گوييم: | |||
* ۱. ابوحاتم فردى عيبجو است | |||
همه دانشمندان رجال و جرح و تعديل تصريح كردهاند كه ابوحاتم فردى عيبجو است، و بىهيچ تقوى و دليلى بسيارى از راويان را جرح كرده و نامتعبر مىانگارد! از جمله افراد ذهبى است كه در چند مورد به اين مسئله تصريح دارد.××× 1 سير اعلام النبلاء: ج 13 ص 260 81. ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج 1 ص 29. ××× | همه دانشمندان رجال و جرح و تعديل تصريح كردهاند كه ابوحاتم فردى عيبجو است، و بىهيچ تقوى و دليلى بسيارى از راويان را جرح كرده و نامتعبر مىانگارد! از جمله افراد ذهبى است كه در چند مورد به اين مسئله تصريح دارد.××× 1 سير اعلام النبلاء: ج 13 ص 260 81. ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج 1 ص 29. ××× | ||
* ۲. ابوحاتم از خردهگيران بخارى است | |||
پيشتر گذشت كه ابوحاتم رازى از محدثانى است كه بر بخارى و كتابش خرده گرفته و طعن زدهاند. با اين وصف، شگفت است كه رازى نام او را در شمار خردهگيران بر حديث غدير آورده است! | پيشتر گذشت كه ابوحاتم رازى از محدثانى است كه بر بخارى و كتابش خرده گرفته و طعن زدهاند. با اين وصف، شگفت است كه رازى نام او را در شمار خردهگيران بر حديث غدير آورده است! | ||
در جايى كه جمهور اهلتسنن به خردهگيرى او از بخارى وقعى نمىنهند، آيا بايد شيعيان و دانشمندان منصف به اينكه او حديث غدير را قدح كرده اعتنا كنند؟! ضمن اينكه برخى از اهلتسنن گفتهاند كه هر كس بر بخارى خرده بگيرد ملعون است! از جمله سُبكى از قول ابوعمرو احمد بن نصر خفاف.××× 2 طبقات الشافعية: ج 2 ص 225، شرح حال بخارى. ××× | در جايى كه جمهور اهلتسنن به خردهگيرى او از بخارى وقعى نمىنهند، آيا بايد شيعيان و دانشمندان منصف به اينكه او حديث غدير را قدح كرده اعتنا كنند؟! ضمن اينكه برخى از اهلتسنن گفتهاند كه هر كس بر بخارى خرده بگيرد ملعون است! از جمله سُبكى از قول ابوعمرو احمد بن نصر خفاف.××× 2 طبقات الشافعية: ج 2 ص 225، شرح حال بخارى. ××× | ||
* ۳. ابوحاتم كتاب بخارى را به خود نسبت داده است | |||
چنانچه سُبكى و شيخ سالم سنهورى نقل كردهاند، ابوحاتم صحيح بخارى را به خود نسبت داده است!××× 3 طبقات السُّبكى: ج 1 ص 226 - 225. تيسير الملك الجليل لجمع الشروح و حواشى الشيخ خليل: ج 3، خطبه كتاب. ××× آيا به رد چنين شخص خيانتكارى نسبت به حديث غدير مىتوان اعتنا كرد؟! | چنانچه سُبكى و شيخ سالم سنهورى نقل كردهاند، ابوحاتم صحيح بخارى را به خود نسبت داده است!××× 3 طبقات السُّبكى: ج 1 ص 226 - 225. تيسير الملك الجليل لجمع الشروح و حواشى الشيخ خليل: ج 3، خطبه كتاب. ××× آيا به رد چنين شخص خيانتكارى نسبت به حديث غدير مىتوان اعتنا كرد؟! | ||
* ۴. تعارض با روايت پسر ابوحاتم | |||
آنچه فخر رازى در رد حديث غدير به ابوحاتم نسبت داده، با روايتى كه از پسرش حافظ عبدالرحمن بن ابىحاتم نقل كرده معارض است، چرا كه سيوطى از وى نقل كرده كه آيه تبليغ در روز غدير و درباره اميرالمؤمنينعليه السلام نازل شده است.××× 1 الدرّ المنثور فى التفسير بالمأثور: ج 2 ص 298. ××× | آنچه فخر رازى در رد حديث غدير به ابوحاتم نسبت داده، با روايتى كه از پسرش حافظ عبدالرحمن بن ابىحاتم نقل كرده معارض است، چرا كه سيوطى از وى نقل كرده كه آيه تبليغ در روز غدير و درباره اميرالمؤمنينعليه السلام نازل شده است.××× 1 الدرّ المنثور فى التفسير بالمأثور: ج 2 ص 298. ××× | ||
==== خلاصه بحث ==== | |||
خلاصه بحث | |||
پس از آگاهى از پاسخهايى كه گذشت، شكى نمىماند كه تمسك فخر رازى به عدم نقل حديث غدير توسط بخارى و مسلم و واقدى و ابناسحاق و جاحظ و ابنابىداوود سِجِستانى و ابوحاتم رازى چه اندازه بىاساس و غيرمنطقى است، و به حديث غدير كه فوق حد تواتر و در نهايت صحّت است هيچ ضررى نمىزند. چرا كه تواتر شروطى دارد، و هر گاه آن شروط در حديثى فراهم آيد قطعاً متواتر ناميده مىشود، و هرگز نقل حديث به دست افرادى چون اينان يا نظير ايشان جزء اين شروط نيست. | پس از آگاهى از پاسخهايى كه گذشت، شكى نمىماند كه تمسك فخر رازى به عدم نقل حديث غدير توسط بخارى و مسلم و واقدى و ابناسحاق و جاحظ و ابنابىداوود سِجِستانى و ابوحاتم رازى چه اندازه بىاساس و غيرمنطقى است، و به حديث غدير كه فوق حد تواتر و در نهايت صحّت است هيچ ضررى نمىزند. چرا كه تواتر شروطى دارد، و هر گاه آن شروط در حديثى فراهم آيد قطعاً متواتر ناميده مىشود، و هرگز نقل حديث به دست افرادى چون اينان يا نظير ايشان جزء اين شروط نيست. | ||
=== هفتم :فخر رازى، خودش را رد كرده است! === | |||
فخر رازى خود اعتراف كرده كه مخالفان شيعه اين حديث را براى نشان دادن فضيلت علىعليه السلام روايت مىكنند. حتى بعضاً گفته كه »امّت« اين حديث را نقل كردهاند! و حتى در تفسيرش حديث غدير را از ابنعباس و براء بن عازب و محمد بن على نقل كرده است.××× 2 نِهاية العقول )مخطوط( . الاربعين: ص 462. تفسير كبير: ج 12 ص 49. ××× | فخر رازى خود اعتراف كرده كه مخالفان شيعه اين حديث را براى نشان دادن فضيلت علىعليه السلام روايت مىكنند. حتى بعضاً گفته كه »امّت« اين حديث را نقل كردهاند! و حتى در تفسيرش حديث غدير را از ابنعباس و براء بن عازب و محمد بن على نقل كرده است.××× 2 نِهاية العقول )مخطوط( . الاربعين: ص 462. تفسير كبير: ج 12 ص 49. ××× | ||
بنابراين، به اعتراف خود رازى حديث غدير از روايات اهلسنت است و در صحتش شكى نيست، بلكه اختلاف تنها در معناى آن و استدلال به آن است. آيا شايسته نبود كه فخر رازى حداقل سخنان خود را در نظر مىگرفت و براى رد آن صحت و تواترش را زير سؤال نمى برد؟ | بنابراين، به اعتراف خود رازى حديث غدير از روايات اهلسنت است و در صحتش شكى نيست، بلكه اختلاف تنها در معناى آن و استدلال به آن است. آيا شايسته نبود كه فخر رازى حداقل سخنان خود را در نظر مىگرفت و براى رد آن صحت و تواترش را زير سؤال نمى برد؟ | ||
=== هشتم :ردّ معارضه با حديث «قريش و انصار و... مولاى ديگر مردم اند === | |||
فخر رازى با حديثى به جنگ با حديث غدير رفته و اين دو را معارض يكديگر مىداند، و در نتيجه حديث غدير را مردود مىشمارد: »قريش و الأنصار و جُهَينَة و مُزَينَة و أسلَم و غِفار موالى دون الناس كلهم، ليس لهم موالى دون اللَّه و رسوله« : قريش و انصار و جهينه و مزينه و اسلم و غفار - و نه ديگر مردم - مولايند، و جز خدا و فرستادهاش مولاى ديگرى ندارند. ولى اين تعارض به چند دليل باطل است: | فخر رازى با حديثى به جنگ با حديث غدير رفته و اين دو را معارض يكديگر مىداند، و در نتيجه حديث غدير را مردود مىشمارد: »قريش و الأنصار و جُهَينَة و مُزَينَة و أسلَم و غِفار موالى دون الناس كلهم، ليس لهم موالى دون اللَّه و رسوله« : قريش و انصار و جهينه و مزينه و اسلم و غفار - و نه ديگر مردم - مولايند، و جز خدا و فرستادهاش مولاى ديگرى ندارند. ولى اين تعارض به چند دليل باطل است: | ||
1- اين حديث از اخبار مخالفان شيعه است | 1- اين حديث از اخبار مخالفان شيعه است | ||
اين حديث از اخبار اهلسنت است و تنها ايشان روايتش كردهاند. از اين رو نزد شيعيان حجيتى ندارد تا به وسيلهاش با حديث غدير مقابله كنند، و مُناظر تنها مىتواند طرف مقابلش را بر پايه رواياتى به پذيرش سخنى وا دارد كه هممذهبان او در كتابهاى معتبر و با اسانيد معتمد خود نقل كردهاند. | اين حديث از اخبار اهلسنت است و تنها ايشان روايتش كردهاند. از اين رو نزد شيعيان حجيتى ندارد تا به وسيلهاش با حديث غدير مقابله كنند، و مُناظر تنها مىتواند طرف مقابلش را بر پايه رواياتى به پذيرش سخنى وا دارد كه هممذهبان او در كتابهاى معتبر و با اسانيد معتمد خود نقل كردهاند. | ||
2- اين حديث از احاديث مشهور نيست | 2- اين حديث از احاديث مشهور نيست |
ویرایش