۲۶٬۳۸۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
در اين برنامه ۲۱۴ نفر از ۳۶ كشور جهان با ۲۷ زبان مختلف شركت كردند، كه همه سعى كرده بودند دريافت درونىشان را از واقعه عظيم غدير نشان دهند، و برداشت خود را با ذوق و سليقه اى كه ظرافت اين ماجرا مى طلبد، با زيباترين كلام به رشته قلم درآورند، كه يكى از اين كشورها عراق است. | در اين برنامه ۲۱۴ نفر از ۳۶ كشور جهان با ۲۷ زبان مختلف شركت كردند، كه همه سعى كرده بودند دريافت درونىشان را از واقعه عظيم غدير نشان دهند، و برداشت خود را با ذوق و سليقه اى كه ظرافت اين ماجرا مى طلبد، با زيباترين كلام به رشته قلم درآورند، كه يكى از اين كشورها عراق است. | ||
== اگر در غدير بودم از خود سؤال مى كردم!<ref>سيدمهدى نورى.</ref> == | |||
براى | |||
احساسات در غدير غرق مىشود و انسان را از خود بىخود | |||
مىكند. حالت باشكوه و استثنايى غدير عقل را متحير مىسازد. | |||
انسان بىاختيار دنبال كسى مىگردد تا هزاران سؤال درونش را از | |||
او بپرسد. از منظره عجيب آن روز، كارهاى استثنايى شخصيتى | |||
چون پيامبر صلىاللهعليهوآله، حركات مشكوك منافقين، و دهها اتفاق فوق | |||
العاده كه يكى پس از ديگرى اتفاق مىافتاد. | |||
اينجاست كه هر كس با خود مىگويد: اى كاش من آنجا بودم. | |||
آنگاه تصور مىكند كه اگر من در غدير بودم چه حالى داشتم، و | |||
چه افكارى بر ذهنم هجوم مىآورد، و چگونه در آن مراسم | |||
باشكوه مشاركت و كمك مىكردم، و چه برداشتهايى از آن | |||
مجلس عظيم داشتم. | |||
كنفرانسى در زير آسمان باز و در گرماى وحشتناك، منبرى از | |||
جهاز شتر، بيعتى با زبانها و قلبها و دستها در طول سه روز. اين | |||
همه برنامه غير عادى براى چيست؟ براى اعلام امامت و خلافت | |||
او، آن هم با چه سياق و مقدمهاى؟!! | |||
گاهى احساس مىكند كه اگر در آنجا بود مىيافت كه اين امر هر | |||
چه باشد ما فوق همه تكاليف و مسئوليتها به استثناى نبوت | |||
است. درمىيافت كه چرا رهبر حقيقى كه جانشين پيامبر باشد | |||
بايد مخصوص و متعين از جانب خداوند باشد. | |||
گاهى ديگر فكر مىكند كه اگر در آن هنگام بود و پس از آن به | |||
دنياى كنونى بازمىگشت و تفاسيرى را كه از آن حادثه عجيب | |||
مىشود مىديد و مىشنيد پى به حسدها و كينهها و بغضها در | |||
حق حبيب خدا و على عليهالسلام مىبرد، و آنگاه سرّ حضور مستقيم | |||
اوامر خداوند در اين برنامه عظيم را درك مىكرد. | |||
احساسات و مشاعر درون من در حالت با شكوه و استثنايى غدير به حركت درمىآيد | |||
و در معانى و حكمتهاى آن هدف مهم تأمل مىكنم. از خود سؤال مىكنم كه چرا | |||
خداوند مناسبت حج را براى اين هدف مهم برگزيد؟ چرا پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله تمامى | |||
اصحاب و حتى همسرانش را بدون استثنا براى انجام اين مناسك به همراه خود برد؟ | |||
چرا پيامبر صلىاللهعليهوآله پس از بازگشت از مراسم حج قبل از تقاطع جادهها دستور توقف به | |||
كاروانيان دادند؟ چرا قبل از آنكه قبايل مختلف هر يك به مناطق خود مراجعت كنند | |||
آنها را متوقف كردند تا پيامبر صلىاللهعليهوآله آن تدبير آسمانى و سرنوشت ساز را به آنها ابلاغ كند؟ | |||
چرا رسول اكرم صلىاللهعليهوآله آن زمان را كه همراه با گرماى سوزان و طاقتفرسا بود براى ابلاغ | |||
اين مهم در نظر گرفت؟ | |||
اگر من در آن هنگام بودم حيرت در اين امر حكيمانه بر من غلبه مىكرد كه خداوند | |||
به پيامبرش دستور مىدهد كنفرانسى را در زير آسمان باز و گرماى وحشتناك بر پا كند! | |||
آنگاه او بر بالاى آن منبر استثنايى رود و اولين منشور امامت را بيان كند. | |||
اگر من در غدير بودم مردم را مىديدم در حالى كه با چشمان خيره و با حالتى | |||
تعجبآميز به پيامبر صلىاللهعليهوآله نظر افكندهاند، و از خود سؤال مىكنند كه چرا حضرت در اين | |||
وضعيت نامناسب اقدام به چنين كارى مىكند؟ پس حتما به خاطر امرى بسيار مهم و | |||
معقول دست به اين كار زده، چرا كه مردم آن حضرت را در تمام كارهايش حكيم | |||
مىدانستند. | |||
اگر من در آن محفل عظيم بودم چنين برداشت مىكردم كه اهميت اين حادثه و | |||
قداست آن اقتضا داشته كه در اذهان و قلبها اسباب جاودانگى و تأثير ايجاد شود، و | |||
ختم و امضاى آن با بيعت باشد، تا هم فكر و هم جسم مردم در اين برنامه عظيم مشاركت | |||
داشته باشد. اين گونه تأثير آن ابدى خواهد بود تا مادامى كه اين واقعه بىنظير باشد و | |||
نمونهاى از سوى خداوند براى آن نيايد. | |||
اگر من در آن هنگام بودم آن منظره هيجانانگيز مرا بيهوش و سرمست مىكرد، كه | |||
مىديدم حبيب خدا از آن منبر ساخته شده از جهاز شتران بالا مىرود، و على عليهالسلام را در | |||
كنار خود قرار مىدهد و دست او را چنان بالا مىبرد كه سفيدى زير بغل هر دو | |||
بزرگوار نمايان مىشود. اين همه برنامه غير عادى براى چيست؟ براى اعلام امامت و | |||
خلافت او، آن هم با چه سياق و مقدمهاى؟!! | |||
من اگر در آن مراسم مىشنيدم: «الست اولى بالمؤمنين من انفسهم»؟ به فكر فرو | |||
مىرفتم از سؤالى كه پيامبر صلىاللهعليهوآله از مردم مىپرسد درباره سلطه خود بر جان و مال آنان و | |||
اينكه هم اوست كه از جانب خدا مسلط بر شئون آنان و تدبير امورشان است و با اين | |||
همه از آنان اعتراف مىگيرد. سپس مردم را رها نمىسازد مگر با گرفتن جواب «بلى»، | |||
تا حكم الهى ماندگار و جاويدان «من كنت مولاه فهذا على مولاه» را صادر كند. | |||
شكى ندارم كه اگر من در آن هنگام بودم از عمق رابطه بين شخصيت پيامبر صلىاللهعليهوآله و | |||
على عليهالسلام و رابطه ولايت رسول خدا بر مردم و ولايت على عليهالسلام بر آنها، دچار دهشت و | |||
اضطراب مىشدم؛ و اين نكته را درمىيافتم كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله بر سرنوشت امتش بعد | |||
از خود نگران و مضطرب است، و نگرانى او هنگامى بيشتر مىشود كه مىداند تمام | |||
وصايا و سفارشات او در مورد اهل بيتش و خصوصا على عليهالسلام بدون اخذ اعتراف از | |||
مردم باقى مانده است. حبيب خدا مىخواهد تمام وصايا و سفارشات خود را در اين | |||
موقعيت ـ كه هيچ چيز جايگزين حالت و احساسات حاكم بر آن نمىشد ـ براى مردم | |||
تكرار كند و جواب بلى و قبول را از آنان بگيرد. | |||
اگر من در آن هنگام بودم اين احساس سراسر وجود مرا به لرزه مىانداخت كه | |||
پيامبر صلىاللهعليهوآله با اين وصيت مهم و اعلان آن به اين شكل منحصر به فرد، نزديكى زمان | |||
عروجش به سوى حق تعالى را بيان مىكند و اعلام مىدارد كه از اين پس على عليهالسلام مولى و | |||
جانشين او در امت است. | |||
اگر من در آن موقف با عظمت بودم در آن نداى با تأثير ـ كه هيچ مانندى براى آن | |||
نيست ـ غرق مىشدم. پيامبر صلىاللهعليهوآله را مىديدم در حالى كه چشمان مباركش به سوى آسمان | |||
دوخته شده و خدايش را با تمام خشوع ندا مىدهد: «اللهم وال من والاه و عاد من | |||
عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله». در آنجا من يقين مىكردم كه ممكن نيست | |||
حق تعالى دعاى پيامبرش را در آن حالت و در آن فضاى بىمثال رد كند، چرا كه | |||
خدايش به او امر كرده تا حكمتش را جارى كند: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من | |||
ربك و ان لمتفعل فما بلغت رسالته ...». | |||
اگر من در آن هنگام بودم قبل از بيان حكم خدا به وسيله رسولش مىيافتم كه اين امر | |||
هر چه باشد ما فوق همه تكاليف و مسئوليتها به استثناى نبوت است. يك انسان عاقل اين | |||
مطلب را چطور باور مىكند كه همه اين امور و مقدمات براى بيان امر ديگرى باشد، و | |||
اگر چنين نبود ديگر احتياجى به اين مجمع با عظمت و آن مناسبت عبادى عظيم نبود. | |||
اگر من در آن هنگام بودم و آن جمعيت با عظمت را مىديدم كه به اين حكم الهى و | |||
سرنوشتساز گوش فرا مىدهند، و سپس براى تبريك و تهنيت به سوى آن امام | |||
منصوب از جانب خداوند مىروند، از به وجود آمدن بذرهاى حسد و نفرت و كينه و | |||
طمع در بعضى افراد تعجب نمىكردم، چرا كه قضيه امامت و آن جانشينى بىمانند تمام | |||
نقشهها و برنامههاى قبلى آنان را بر باد مىداد. درست است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله مسئله | |||
جانشينى على عليهالسلام را سابقا بارها مطرح كردند، اما اين بار اعلام جانشينى او به صورت | |||
يك اعلان عمومى و در جمع بسيار عظيمى صورت مىگرفت، و بعد از اعلام اين امر | |||
دستور بيعت با امام صادر مىشد، و اين ديگر براى آن افراد قابل تصور و تحمل نبود. | |||
اگر من در آن هنگام بودم درمىيافتم كه چرا رهبر حقيقى كه جانشين پيامبر باشد | |||
بايد مخصوص و متعين از جانب خداوند باشد، زيرا وقتى به امت پيامبر صلىاللهعليهوآله مىنگرم | |||
مىبينم اين امت نوپا و ناهمگون كه متشكل از قبايل و آداب و رسوم مختلف است و تنها | |||
عامل اتحاد آن شخص رسول اكرم صلىاللهعليهوآله است، تا چه حد در معرض انحراف و پراكندگى | |||
است! از سوى ديگر وقتى على عليهالسلام را مىبينم كه امتداد دهنده طبيعى نبوت است، | |||
درمىيابم اوست كه مىتواند به بهترين نحو جاى خالى حبيب خد صلىاللهعليهوآله را پر نمايد و | |||
پيوند اين امت را محكمتر كند. همانطور كه بعدها ديديم تخلف از اين امر چه | |||
مصيبتهايى بر سر امت محمد صلىاللهعليهوآله آورد، كه آثار شومش تاكنون نيز بر جاى مانده است. | |||
اگر من در آن محفل با شكوه الهى بودم به تمام مسائل و معانى آن حادثه | |||
مىنگريستم و مىديدم كه پيامبر صلىاللهعليهوآله امت را پس از آن سفر مشقت بار مرخص | |||
نمىكند، بلكه آنها را متوقف مىكند تا همگان صوت وحى را بشنوند و مضمون آن را | |||
دريابند. از سوى ديگر مىديدم كه خداوند حكيم رسولش را از اعلام نكردن اين | |||
دستور به خاطر خوف از مردم بر حذر مىدارد، زيرا كه خدايى كه او را از ابتداى | |||
زندگيش تاكنون حمايت كرده در اين مرحله حساس و سرنوشتساز نيز او را | |||
حمايت و پشتيبانى مىكند. | |||
اگر من در آن هنگام بودم و پس از آن به دنياى كنونى بازمىگشتم و تفاسيرى را كه | |||
از آن حادثه عجيب مىشود مىشنيدم؛ و مىديدم كه بعضى اظهار مىدارند «آن حادثه | |||
پر هيبت فقط براى اثبات دوستى و محبت پيامبر صلىاللهعليهوآله و مؤمنين نسبت به على عليهالسلام بوده | |||
است»، حسدها و كينهها و بغضها را در حق حبيب خدا و على عليهالسلام احساس مىكردم. آنگاه | |||
بود كه با خود مىانديشيدم آيا وحى الهى و خوف پيامبر صلىاللهعليهوآله از ابلاغ آن و تمام شرايطى | |||
كه در آن هنگام براى ابلاغ اين مهم به وجود آمد، فقط و فقط براى اعلان دوستى | |||
نبى صلىاللهعليهوآله نسبت به على عليهالسلام بوده است؟! اگر اين مسئله از هيچ عاقلى پذيرفته نيست، پس | |||
چگونه از پيامبر صلىاللهعليهوآله كه سيد مطلق عقلاست قابل پذيرش باشد؟!! | |||
اگر من در آن هنگام بودم و احساسات و نظرهاى مختلفى را كه در ميان مردم حاكم | |||
بود مىديدم، سرّ دخالت مستقيم خداوند را در اين موضوع مهم درك مىكردم، و اينكه | |||
چرا فقط قول و امر نبى صلىاللهعليهوآله براى اعلام اين مطلب كافى نبوده، زيرا همانطور كه | |||
مىدانيم قول و فعل و تقرير پيامبر صلىاللهعليهوآله بر همگان حجت و دليل آشكار بوده و هست، و | |||
سنت نبوى متمم وحى الهى است. | |||
پس درمىيافتم كه دخالت صريح خدا به اين سبب بوده كه سخن گويان و اهل | |||
شك رسول خدا را به خويشاوند گرايى متهم نكنند، و نگويند كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله پسر عم | |||
و دامادش را جانشين خود مىسازد و قصد تحكيم سلطه خاندانش را بر مسلمين | |||
دارد! | |||
ولى در واقع خود آن اشخاص مىدانستند كه چگونه رسول خدا صلىاللهعليهوآله اهل بيتش را و | |||
بالخصوص على عليهالسلام را براى مصلحت اسلام دائم در خطر مىافكند، و اهل بيت او اولين | |||
مدافعان اسلام و آخرين پايمردان در اين راه بودند. هنگامى كه همه در ميدانهاى جهاد | |||
و در شرايط حساس، ميدان نبرد را براى طلب سلامت خود رها مىكردند، اين | |||
پيامبر صلىاللهعليهوآله و اهل بيتش بودند كه سر سختانه در ميدان مبارزه باقى مىماندند و شمشيرها | |||
را به جان مىخريدند. | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
[[رده:مکان های مرتبط با غدیر]] | [[رده:مکان های مرتبط با غدیر]] |