غدیر در عراق: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۲: خط ۱۲:




احساسات در غدير غرق مى‏شود و انسان را از خود بى‏خود


مى‏كند. حالت باشكوه و استثنايى غدير عقل را متحير مى‏سازد.
احساسات در غدير غرق مى‏ شود و انسان را از خود بى‏ خودمى‏ كند. حالت باشكوه و استثنايى غدير عقل را متحير مى‏ سازد.انسان بى‏ اختيار دنبال كسى مى‏ گردد تا هزاران سؤال درونش را از او بپرسد. از منظره عجيب آن روز، كارهاى استثنايى شخصيتى چون پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله، حركات مشكوك منافقين، و ده‏ها اتفاق فوق العاده كه يكى پس از ديگرى اتفاق مى‏ افتاد.اينجاست كه هر كس با خود مى‏گويد: اى كاش من آنجا بودم.آنگاه تصور مى‏ كند كه اگر من در غدير بودم چه حالى داشتم، وچه افكارى بر ذهنم هجوم


انسان بى‏اختيار دنبال كسى مى‏گردد تا هزاران سؤال درونش را از
مى ‏آورد، و چگونه در آن مراسم باشكوه مشاركت و كمك مى‏كردم، و چه برداشتهايى از آن مجلس عظيم داشتم.كنفرانسى در زير آسمان باز و در گرماى وحشتناك، منبرى از


او بپرسد. از منظره عجيب آن روز، كارهاى استثنايى شخصيتى
جهاز شتر، بيعتى با زبانها و قلبها و دستها در طول سه روز. اين همه برنامه غير عادى براى چيست؟ براى اعلام امامت و خلافت او، آن هم با چه سياق و مقدمه‏اى؟!!


چون پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، حركات مشكوك منافقين، و ده‏ها اتفاق فوق
گاهى احساس مى‏كند كه اگر در آنجا بود مى‏يافت كه اين امر هرچه باشد ما فوق همه تكاليف و مسئوليتها به استثناى نبوت است. درمى‏يافت كه چرا رهبر حقيقى كه جانشين پيامبر باشدبايد مخصوص و متعين از جانب خداوند باشد.گاهى ديگر فكر مى‏كند كه اگر در آن هنگام بود و پس از آن به دنياى كنونى بازمى‏گشت و تفاسيرى را كه از آن حادثه عجيب


العاده كه يكى پس از ديگرى اتفاق مى‏افتاد.
مى ‏شود مى‏ديد و مى‏شنيد پى به حسدها و كينه‏ها و بغضها درحق حبيب خدا و على عليه‏السلام مى برد، و آنگاه سرّ حضور مستقيم اوامر خداوند در اين برنامه عظيم را درك مى‏ كرد.احساسات و مشاعر درون من در حالت با شكوه و استثنايى غدير به حركت درمى‏ آيد و در معانى و حكمتهاى آن هدف مهم تأمل مى‏ كنم. از خود سؤال مى ‏كنم كه چرا


اينجاست كه هر كس با خود مى‏گويد: اى كاش من آنجا بودم.
خداوند مناسبت حج را براى اين هدف مهم برگزيد؟ چرا پيامبر خدا صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله تمامى اصحاب و حتى همسرانش را بدون استثنا براى انجام اين مناسك به همراه خود برد؟


آنگاه تصور مى‏كند كه اگر من در غدير بودم چه حالى داشتم، و
چرا پيامبر صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏آله پس از بازگشت از مراسم حج قبل از تقاطع جاده‏ ها دستور توقف به كاروانيان دادند؟ چرا قبل از آنكه قبايل مختلف هر يك به مناطق خود مراجعت كنند آنها را متوقف كردند تا پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله آن تدبير آسمانى و سرنوشت ساز را به آنها ابلاغ كند؟ چرا رسول اكرم صلى الله‏ عليه ‏و‏آله آن زمان را كه همراه با گرماى سوزان و طاقت ‏فرسا بود براى ابلاغ اين مهم در نظر گرفت؟اگر من در آن هنگام بودم حيرت در اين امر حكيمانه بر من غلبه مى ‏كرد كه خداوندبه پيامبرش دستور مى‏دهد كنفرانسى را در زير آسمان باز و گرماى وحشتناك بر پا كند! آنگاه او بر بالاى آن منبر استثنايى رود و اولين منشور امامت را بيان كند.اگر من در غدير بودم مردم را مى ‏ديدم در حالى كه با چشمان خيره و با حالتى تعجب‏ آميز به پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و‏آله نظر افكنده‏ اند، و از خود سؤال مى‏ كنند كه چرا حضرت در اين وضعيت نامناسب اقدام به چنين كارى مى‏كند؟ پس حتما به خاطر امرى بسيار مهم و معقول دست به اين كار زده، چرا كه مردم آن حضرت را در تمام كارهايش حكيم مى‏ دانستند.اگر من در آن محفل عظيم بودم چنين برداشت مى‏كردم كه اهميت اين حادثه وقداست آن اقتضا داشته كه در اذهان و قلبها اسباب جاودانگى و تأثير ايجاد شود، و ختم و امضاى آن با بيعت باشد، تا هم فكر و هم جسم مردم در اين برنامه عظيم مشاركت داشته باشد. اين گونه تأثير آن ابدى خواهد بود تا مادامى كه اين واقعه بى‏نظير باشد و نمونه‏اى از سوى خداوند براى آن نيايد.اگر من در آن هنگام بودم آن منظره هيجان‏انگيز مرا بيهوش و سرمست مى‏كرد، كه مى‏ ديدم حبيب خدا از آن منبر ساخته شده از جهاز شتران بالا مى‏رود، و على عليه‏السلام را در كنار خود قرار مى دهد و دست او را چنان بالا مى‏ برد كه سفيدى زير بغل هر دوبزرگوار نمايان مى ‏شود. اين همه برنامه غير عادى براى چيست؟ براى اعلام امامت و خلافت او، آن هم با چه سياق و مقدمه اى؟!! من اگر در آن مراسم مى ‏شنيدم: «الست اولى بالمؤمنين من انفسهم»؟ به فكر فرو مى رفتم از سؤالى كه پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏آله از مردم مى‏ پرسد درباره سلطه خود بر جان و مال آنان و اينكه هم اوست كه از جانب خدا مسلط بر شئون آنان و تدبير امورشان است و با اين همه از آنان اعتراف مى‏گيرد. سپس مردم را رها نمى‏سازد مگر با گرفتن جواب «بلى»،تا حكم الهى ماندگار و جاويدان «من كنت مولاه فهذا على مولاه» را صادر كند.شكى ندارم كه اگر من در آن هنگام بودم از عمق رابطه بين شخصيت پيامبر صلى‏ الله ‏عليه و‏آله وعلى عليهم‏االسلام و رابطه ولايت رسول خدا بر مردم و ولايت على عليه‏السلام بر آنها، دچار دهشت واضطراب مى‏ شدم؛ و اين نكته را درمى‏ يافتم كه رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله بر سرنوشت امتش بعداز خود نگران و مضطرب است، و نگرانى او هنگامى بيشتر مى‏شود كه مى‏ داند تمام وصايا و سفارشات او در مورد اهل بيتش و خصوصا على عليه ‏السلام بدون اخذ اعتراف از مردم باقى مانده است. حبيب خدا مى‏ خواهد تمام وصايا و سفارشات خود را در اين موقعيت ـ كه هيچ چيز جايگزين حالت و احساسات حاكم بر آن نمى ‏شد ـ براى مردم تكرار كند و جواب بلى و قبول را از آنان بگيرد.اگر من در آن هنگام بودم اين احساس سراسر وجود مرا به لرزه مى ‏انداخت كه پيامبر صلى الله‏ عليه ‏و‏آله با اين وصيت مهم و اعلان آن به اين شكل منحصر به فرد، نزديكى زمان عروجش به سوى حق تعالى را بيان مى ‏كند و اعلام مى‏ دارد كه از اين پس على عليه السلام مولى وجانشين او در امت است.اگر من در آن موقف با عظمت بودم در آن نداى با تأثير ـ كه هيچ مانندى براى آن نيست ـ غرق مى‏ شدم. پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله را مى‏ ديدم در حالى كه چشمان مباركش به سوى آسمان دوخته شده و خدايش را با تمام خشوع ندا مى‏دهد: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله». در آنجا من يقين مى‏كردم كه ممكن نيست حق تعالى دعاى پيامبرش را در آن حالت و در آن فضاى بى‏ مثال رد كند، چرا كه خدايش به او امر كرده تا حكمتش را جارى كند: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم‏تفعل فما بلغت رسالته ...».اگر من در آن هنگام بودم قبل از بيان حكم خدا به وسيله رسولش مى‏ يافتم كه اين امر هر چه باشد ما فوق همه تكاليف و مسئوليتها به استثناى نبوت است. يك انسان عاقل اين مطلب را چطور باور مى‏كند كه همه اين امور و مقدمات براى بيان امر ديگرى باشد، و اگر چنين نبود ديگر احتياجى به اين مجمع با عظمت و آن مناسبت عبادى عظيم نبود. اگر من در آن هنگام بودم و آن جمعيت با عظمت را مى‏ ديدم كه به اين حكم الهى و سرنوشت‏ ساز گوش فرا مى ‏دهند، و سپس براى تبريك و تهنيت به سوى آن امام منصوب از جانب خداوند مى روند، از به وجود آمدن بذرهاى حسد و نفرت و كينه و طمع در بعضى افراد تعجب نمى‏كردم، چرا كه قضيه امامت و آن جانشينى بى‏مانند تمام نقشه‏ ها و برنامه‏هاى قبلى آنان را بر باد مى‏داد. درست است كه پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏آله مسئله جانشينى على عليه ‏السلام را سابقا بارها مطرح كردند، اما اين بار اعلام جانشينى او به صورت يك اعلان عمومى و در جمع بسيار عظيمى صورت مى‏گرفت، و بعد از اعلام اين امر دستور بيعت با امام صادر مى‏شد، و اين ديگر براى آن افراد قابل تصور و تحمل نبود.اگر من در آن هنگام بودم درمى ‏يافتم كه چرا رهبر حقيقى كه جانشين پيامبر باشد بايد مخصوص و متعين از جانب خداوند باشد، زيرا وقتى به امت پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله مى ‏نگرم مى‏ بينم اين امت نوپا و ناهم گون كه متشكل از قبايل و آداب و رسوم مختلف است و تنها عامل اتحاد آن شخص رسول اكرم صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله است، تا چه حد در معرض انحراف و پراكندگى است! از سوى ديگر وقتى على عليه‏السلام را مى‏ بينم كه امتداد دهنده طبيعى نبوت است،درمى ‏يابم اوست كه مى ‏تواند به بهترين نحو جاى خالى حبيب خد صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏آله را پر نمايد و پيوند اين امت را محكمتر كند. همانطور كه بعدها ديديم تخلف از اين امر چه مصيبتهايى بر سر امت محمد صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله آورد، كه آثار شومش تاكنون نيز بر جاى مانده است.اگر من در آن محفل با شكوه الهى بودم به تمام مسائل و معانى آن حادثه مى‏ نگريستم و مى‏ ديدم كه پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله امت را پس از آن سفر مشقت بار مرخص


چه افكارى بر ذهنم هجوم مى‏آورد، و چگونه در آن مراسم
نمى ‏كند، بلكه آنها را متوقف مى‏كند تا همگان صوت وحى را بشنوند و مضمون آن را
 
باشكوه مشاركت و كمك مى‏كردم، و چه برداشتهايى از آن
 
مجلس عظيم داشتم.
 
كنفرانسى در زير آسمان باز و در گرماى وحشتناك، منبرى از
 
جهاز شتر، بيعتى با زبانها و قلبها و دستها در طول سه روز. اين
 
همه برنامه غير عادى براى چيست؟ براى اعلام امامت و خلافت
 
او، آن هم با چه سياق و مقدمه‏اى؟!!
 
گاهى احساس مى‏كند كه اگر در آنجا بود مى‏يافت كه اين امر هر
 
چه باشد ما فوق همه تكاليف و مسئوليتها به استثناى نبوت
 
است. درمى‏يافت كه چرا رهبر حقيقى كه جانشين پيامبر باشد
 
بايد مخصوص و متعين از جانب خداوند باشد.
 
گاهى ديگر فكر مى‏كند كه اگر در آن هنگام بود و پس از آن به
 
دنياى كنونى بازمى‏گشت و تفاسيرى را كه از آن حادثه عجيب
 
مى‏شود مى‏ديد و مى‏شنيد پى به حسدها و كينه‏ها و بغضها در
 
حق حبيب خدا و على عليه‏السلام مى‏برد، و آنگاه سرّ حضور مستقيم
 
اوامر خداوند در اين برنامه عظيم را درك مى‏كرد.
 
احساسات و مشاعر درون من در حالت با شكوه و استثنايى غدير به حركت درمى‏آيد
 
و در معانى و حكمتهاى آن هدف مهم تأمل مى‏كنم. از خود سؤال مى‏كنم كه چرا
 
خداوند مناسبت حج را براى اين هدف مهم برگزيد؟ چرا پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله تمامى
 
اصحاب و حتى همسرانش را بدون استثنا براى انجام اين مناسك به همراه خود برد؟
 
چرا پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پس از بازگشت از مراسم حج قبل از تقاطع جاده‏ها دستور توقف به
 
كاروانيان دادند؟ چرا قبل از آنكه قبايل مختلف هر يك به مناطق خود مراجعت كنند
 
آنها را متوقف كردند تا پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آن تدبير آسمانى و سرنوشت ساز را به آنها ابلاغ كند؟
 
چرا رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آن زمان را كه همراه با گرماى سوزان و طاقت‏فرسا بود براى ابلاغ
 
اين مهم در نظر گرفت؟
 
اگر من در آن هنگام بودم حيرت در اين امر حكيمانه بر من غلبه مى‏كرد كه خداوند
 
به پيامبرش دستور مى‏دهد كنفرانسى را در زير آسمان باز و گرماى وحشتناك بر پا كند!
 
آنگاه او بر بالاى آن منبر استثنايى رود و اولين منشور امامت را بيان كند.
 
اگر من در غدير بودم مردم را مى‏ديدم در حالى كه با چشمان خيره و با حالتى
 
تعجب‏آميز به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نظر افكنده‏اند، و از خود سؤال مى‏كنند كه چرا حضرت در اين
 
وضعيت نامناسب اقدام به چنين كارى مى‏كند؟ پس حتما به خاطر امرى بسيار مهم و
 
معقول دست به اين كار زده، چرا كه مردم آن حضرت را در تمام كارهايش حكيم
 
مى‏دانستند.
 
اگر من در آن محفل عظيم بودم چنين برداشت مى‏كردم كه اهميت اين حادثه و
 
قداست آن اقتضا داشته كه در اذهان و قلبها اسباب جاودانگى و تأثير ايجاد شود، و
 
ختم و امضاى آن با بيعت باشد، تا هم فكر و هم جسم مردم در اين برنامه عظيم مشاركت
 
داشته باشد. اين گونه تأثير آن ابدى خواهد بود تا مادامى كه اين واقعه بى‏نظير باشد و
 
نمونه‏اى از سوى خداوند براى آن نيايد.
 
اگر من در آن هنگام بودم آن منظره هيجان‏انگيز مرا بيهوش و سرمست مى‏كرد، كه
 
مى‏ديدم حبيب خدا از آن منبر ساخته شده از جهاز شتران بالا مى‏رود، و على عليه‏السلام را در
 
كنار خود قرار مى‏دهد و دست او را چنان بالا مى‏برد كه سفيدى زير بغل هر دو
 
بزرگوار نمايان مى‏شود. اين همه برنامه غير عادى براى چيست؟ براى اعلام امامت و
 
خلافت او، آن هم با چه سياق و مقدمه‏اى؟!!
 
من اگر در آن مراسم مى‏شنيدم: «الست اولى بالمؤمنين من انفسهم»؟ به فكر فرو
 
مى‏رفتم از سؤالى كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از مردم مى‏پرسد درباره سلطه خود بر جان و مال آنان و
 
اينكه هم اوست كه از جانب خدا مسلط بر شئون آنان و تدبير امورشان است و با اين
 
همه از آنان اعتراف مى‏گيرد. سپس مردم را رها نمى‏سازد مگر با گرفتن جواب «بلى»،
 
تا حكم الهى ماندگار و جاويدان «من كنت مولاه فهذا على مولاه» را صادر كند.
 
 
شكى ندارم كه اگر من در آن هنگام بودم از عمق رابطه بين شخصيت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و
 
على عليه‏السلام و رابطه ولايت رسول خدا بر مردم و ولايت على عليه‏السلام بر آنها، دچار دهشت و
 
اضطراب مى‏شدم؛ و اين نكته را درمى‏يافتم كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بر سرنوشت امتش بعد
 
از خود نگران و مضطرب است، و نگرانى او هنگامى بيشتر مى‏شود كه مى‏داند تمام
 
وصايا و سفارشات او در مورد اهل بيتش و خصوصا على عليه‏السلام بدون اخذ اعتراف از
 
مردم باقى مانده است. حبيب خدا مى‏خواهد تمام وصايا و سفارشات خود را در اين
 
موقعيت ـ كه هيچ چيز جايگزين حالت و احساسات حاكم بر آن نمى‏شد ـ براى مردم
 
تكرار كند و جواب بلى و قبول را از آنان بگيرد.
 
اگر من در آن هنگام بودم اين احساس سراسر وجود مرا به لرزه مى‏انداخت كه
 
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با اين وصيت مهم و اعلان آن به اين شكل منحصر به فرد، نزديكى زمان
 
عروجش به سوى حق تعالى را بيان مى‏كند و اعلام مى‏دارد كه از اين پس على عليه‏السلام مولى و
 
جانشين او در امت است.
 
اگر من در آن موقف با عظمت بودم در آن نداى با تأثير ـ كه هيچ مانندى براى آن
 
نيست ـ غرق مى‏شدم. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را مى‏ديدم در حالى كه چشمان مباركش به سوى آسمان
 
دوخته شده و خدايش را با تمام خشوع ندا مى‏دهد: «اللهم وال من والاه و عاد من
 
عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله». در آنجا من يقين مى‏كردم كه ممكن نيست
 
حق تعالى دعاى پيامبرش را در آن حالت و در آن فضاى بى‏مثال رد كند، چرا كه
 
خدايش به او امر كرده تا حكمتش را جارى كند: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من
 
ربك و ان لم‏تفعل فما بلغت رسالته ...».
 
اگر من در آن هنگام بودم قبل از بيان حكم خدا به وسيله رسولش مى‏يافتم كه اين امر
 
هر چه باشد ما فوق همه تكاليف و مسئوليتها به استثناى نبوت است. يك انسان عاقل اين
 
مطلب را چطور باور مى‏كند كه همه اين امور و مقدمات براى بيان امر ديگرى باشد، و
 
اگر چنين نبود ديگر احتياجى به اين مجمع با عظمت و آن مناسبت عبادى عظيم نبود.
 
اگر من در آن هنگام بودم و آن جمعيت با عظمت را مى‏ديدم كه به اين حكم الهى و
 
سرنوشت‏ساز گوش فرا مى‏دهند، و سپس براى تبريك و تهنيت به سوى آن امام
 
منصوب از جانب خداوند مى‏روند، از به وجود آمدن بذرهاى حسد و نفرت و كينه و
 
طمع در بعضى افراد تعجب نمى‏كردم، چرا كه قضيه امامت و آن جانشينى بى‏مانند تمام
 
نقشه‏ها و برنامه‏هاى قبلى آنان را بر باد مى‏داد. درست است كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مسئله
 
جانشينى على عليه‏السلام را سابقا بارها مطرح كردند، اما اين بار اعلام جانشينى او به صورت
 
يك اعلان عمومى و در جمع بسيار عظيمى صورت مى‏گرفت، و بعد از اعلام اين امر
 
دستور بيعت با امام صادر مى‏شد، و اين ديگر براى آن افراد قابل تصور و تحمل نبود.
 
اگر من در آن هنگام بودم درمى‏يافتم كه چرا رهبر حقيقى كه جانشين پيامبر باشد
 
بايد مخصوص و متعين از جانب خداوند باشد، زيرا وقتى به امت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏نگرم
 
مى‏بينم اين امت نوپا و ناهمگون كه متشكل از قبايل و آداب و رسوم مختلف است و تنها
 
عامل اتحاد آن شخص رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است، تا چه حد در معرض انحراف و پراكندگى
 
است! از سوى ديگر وقتى على عليه‏السلام را مى‏بينم كه امتداد دهنده طبيعى نبوت است،
 
درمى‏يابم اوست كه مى‏تواند به بهترين نحو جاى خالى حبيب خد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را پر نمايد و
 
پيوند اين امت را محكمتر كند. همانطور كه بعدها ديديم تخلف از اين امر چه
 
مصيبتهايى بر سر امت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آورد، كه آثار شومش تاكنون نيز بر جاى مانده است.
 
اگر من در آن محفل با شكوه الهى بودم به تمام مسائل و معانى آن حادثه
 
مى‏نگريستم و مى‏ديدم كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله امت را پس از آن سفر مشقت بار مرخص
 
نمى‏كند، بلكه آنها را متوقف مى‏كند تا همگان صوت وحى را بشنوند و مضمون آن را


دريابند. از سوى ديگر مى‏ديدم كه خداوند حكيم رسولش را از اعلام نكردن اين
دريابند. از سوى ديگر مى‏ديدم كه خداوند حكيم رسولش را از اعلام نكردن اين
۵۰۷

ویرایش