راه غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۱۹ بایت حذف‌شده ،  ‏۳۰ نوامبر ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۳۶: خط ۱۳۶:
مشرکان، وقتی دیدند فرزندان مکّه، همراه دینشان به سمت شمال، به یثرب می کوچند، احساس خطر کردند. خداوند برای آنان قومی را فراهم ساخته بود تا رسالت آسمان را یاری کنند. هجرت مسلمانان پیوسته بود، تا آنکه همه محلّه ها تهی شد. قریش دریافت که این گونه دست بسته بودن، خطر را روز به روز بزرگتر می کند. ابوجهل یک تصمیم جهنمی گرفت تا برای همیشه از وجود پیامبر آسوده شود. جبرئیل نازل شد، در حالی که نقشه شیطان را برای خاموش ساختن فروغی که کوه حرا را روشن ساخته بود و می رفت تا عالمگیر شود، رسوا می ساخت وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ...
مشرکان، وقتی دیدند فرزندان مکّه، همراه دینشان به سمت شمال، به یثرب می کوچند، احساس خطر کردند. خداوند برای آنان قومی را فراهم ساخته بود تا رسالت آسمان را یاری کنند. هجرت مسلمانان پیوسته بود، تا آنکه همه محلّه ها تهی شد. قریش دریافت که این گونه دست بسته بودن، خطر را روز به روز بزرگتر می کند. ابوجهل یک تصمیم جهنمی گرفت تا برای همیشه از وجود پیامبر آسوده شود. جبرئیل نازل شد، در حالی که نقشه شیطان را برای خاموش ساختن فروغی که کوه حرا را روشن ساخته بود و می رفت تا عالمگیر شود، رسوا می ساخت وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ...


در آن لحظات تاریخی، یکی از بزرگترین داستانهای فداکاری در تاریخ بشری آغاز شد. انسان هرچند هم تخیّل نیرومند داشته باشد، نمی تواند احساس جوان 23 ساله ای را که با مرگ هماغوش می شود تصوّر کند. حوادث پیاپی می آمد و قریش در اندیشه طرح خطرناکترین توطئه اش بود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پسرعموی محبوبش را طلبید و او را در جریان بخشهای توطئه گذاشت و از او می خواست تا در بستر پیامبر بخوابد و همه فکر علی علیه السلام این بود که بپرسد: آیا اگر خودم را فدایت کنم، تو سالم می مانی؟(8) فرمود: «آری، خدا چنین وعده داده است.» احساس خشنودی بر چهره علی نقش بست و به سوی بستر پیامبر قدم پیش نهاد تا با خاطری آسوده در آن بیارامد، در حالی که چشم چهل گرگ، در تاریکی می درخشید!
در آن لحظات تاریخی، یکی از بزرگترین داستانهای فداکاری در تاریخ بشری آغاز شد. انسان هرچند هم تخیّل نیرومند داشته باشد، نمی تواند احساس جوان ۲۳ ساله ای را که با مرگ هماغوش می شود تصوّر کند. حوادث پیاپی می آمد و قریش در اندیشه طرح خطرناکترین توطئه اش بود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پسرعموی محبوبش را طلبید و او را در جریان بخشهای توطئه گذاشت و از او می خواست تا در بستر پیامبر بخوابد و همه فکر علی علیه السلام این بود که بپرسد: آیا اگر خودم را فدایت کنم، تو سالم می مانی؟<ref>آیه و منَ النّاسِ مَنْ یشری نفسه ابتغاءِ مرضاة اللّه در این مورد نازل شد.</ref> فرمود: «آری، خدا چنین وعده داده است.» احساس خشنودی بر چهره علی نقش بست و به سوی بستر پیامبر قدم پیش نهاد تا با خاطری آسوده در آن بیارامد، در حالی که چشم چهل گرگ، در تاریکی می درخشید!


لحظات می گذشت، پیامبر پنهانی از خانه بیرون آمد و به سمت جنوب، به سوی غاری در کوه ثور رفت. توطئه گران با شمشیرهایی که در هوای گرگ و میش سپیده دم می درخشید به خانه رسول خدا حمله کردند که ناگهان علی از بستر برخاست و به چنگشان افتاد. مکه در آن سحرگاه شاهد حرکتی غیرعادی بود. انسانی گریخته بود که آسمان او را فرستاده بود تا زمین را از نور خدا روشن سازد. سوارکاران همه جا را گشتند. قریش برای یابنده زنده یا مرده محمّد صلی الله علیه و آله یا کسی که خبری بیاورد که به دستگیری او بیانجامد، جایزه های بزرگ قرار داد.
لحظات می گذشت، پیامبر پنهانی از خانه بیرون آمد و به سمت جنوب، به سوی غاری در کوه ثور رفت. توطئه گران با شمشیرهایی که در هوای گرگ و میش سپیده دم می درخشید به خانه رسول خدا حمله کردند که ناگهان علی از بستر برخاست و به چنگشان افتاد. مکه در آن سحرگاه شاهد حرکتی غیرعادی بود. انسانی گریخته بود که آسمان او را فرستاده بود تا زمین را از نور خدا روشن سازد. سوارکاران همه جا را گشتند. قریش برای یابنده زنده یا مرده محمّد صلی الله علیه و آله یا کسی که خبری بیاورد که به دستگیری او بیانجامد، جایزه های بزرگ قرار داد.
خط ۱۴۲: خط ۱۴۲:
علی علیه السلام چند روز در مکّه ماند، در حالی که هر صبح و شام در مکّه ندا می داد: هرکس نزد محمّد امانتی داشته، بیاید تا امانتش را باز گیرد.
علی علیه السلام چند روز در مکّه ماند، در حالی که هر صبح و شام در مکّه ندا می داد: هرکس نزد محمّد امانتی داشته، بیاید تا امانتش را باز گیرد.


نامه ای از قُبا
==== نامه ای از قُبا ====
 
پیامبر صلی الله علیه و آله به «قبا» رسید و در آن قطعه از سرزمین خدا بار افکند. نامه ای از قبا به پسرعمویش نوشت و او را به آمدن فرمان داد. رساننده این نامه به مکّه، و به دست علی علیه السلام ، ابوواقد لیثی بود.
پیامبر صلی الله علیه و آله به «قبا» رسید و در آن قطعه از سرزمین خدا بار افکند. نامه ای از قبا به پسرعمویش نوشت و او را به آمدن فرمان داد. رساننده این نامه به مکّه، و به دست علی علیه السلام ، ابوواقد لیثی بود.


خط ۱۵۲: خط ۱۵۱:
علی علیه السلام چیزهای بسیاری می دانست. در این بیست سال که همراه مرد برگزیده آسمان و فانی در او بود، راز جهان را شناخته بود. تنها یک چیز را نمی شناخت و آن هم مفهوم «ترس» بود. انسان در برابر معمّای مرگ که پایان همه زندگیهاست، ناتوان می ماند. آیا مرگ، نقطه پایان است یا آغاز؟ امّا علی علیه السلام که چشمه جاودانگی را یافته بود، بارها مرگ را مغلوب ساخته و فراری داده بود. همین چند روز پیش بود که روانداز پیامبر را بر خود پیچید و در بستری که بوی بهشت از آن می آمد خوابید، تا خود را قربانی آخرین پیامبر در تاریخ انسان سازد. اگر اسماعیل، خود را تسلیم فرمان خدا ساخت، می دانست که پدرش او را به آرامی ذبح خواهد کرد، امّا علی چشمهایش را بست، تا آن را به روی دهها خنجر زهرآگین بگشاید که خونش از صدها زخم، بیرون خواهد جَست.
علی علیه السلام چیزهای بسیاری می دانست. در این بیست سال که همراه مرد برگزیده آسمان و فانی در او بود، راز جهان را شناخته بود. تنها یک چیز را نمی شناخت و آن هم مفهوم «ترس» بود. انسان در برابر معمّای مرگ که پایان همه زندگیهاست، ناتوان می ماند. آیا مرگ، نقطه پایان است یا آغاز؟ امّا علی علیه السلام که چشمه جاودانگی را یافته بود، بارها مرگ را مغلوب ساخته و فراری داده بود. همین چند روز پیش بود که روانداز پیامبر را بر خود پیچید و در بستری که بوی بهشت از آن می آمد خوابید، تا خود را قربانی آخرین پیامبر در تاریخ انسان سازد. اگر اسماعیل، خود را تسلیم فرمان خدا ساخت، می دانست که پدرش او را به آرامی ذبح خواهد کرد، امّا علی چشمهایش را بست، تا آن را به روی دهها خنجر زهرآگین بگشاید که خونش از صدها زخم، بیرون خواهد جَست.


فرشتگان بر سر مسأله حیات، به رقابت برخاستند. جبرئیل برای میکائیل فدیه نشد. هرکدام خواستار زندگی بودند.(9) امّا انسانی که ساخته آسمان است. دیوار مرگ را فرو ریخت و شاخه های زنگ زده زمان را شکست و «فدا» را برگزید.
فرشتگان بر سر مسأله حیات، به رقابت برخاستند. جبرئیل برای میکائیل فدیه نشد. هرکدام خواستار زندگی بودند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۹ و اسدالغابه، ج۴، ص۱۰۳</ref> امّا انسانی که ساخته آسمان است. دیوار مرگ را فرو ریخت و شاخه های زنگ زده زمان را شکست و «فدا» را برگزید.


کاروان راه سپرد تا به نزدیکی «ضجنان» رسید. هشت اسب سوار، راه را بر کاروان بستند تا تاریخ را به عقب بازگردانند. اینجا بود که جزیرة العرب، ناگهان با «ذوالفقار» روبرو شد که می خواست در آن هشت سوار درآویزد. آنان می خواستند کاروان را به مکّه، به این آبادی ستمزده باز گردانند. چشمهایشان برق کینه داشت. یکی از آن سواره ها که هنوز علی علیه السلام را نشناخته بود، بانگ زد: ای حیله گر! پنداشتی که همراه این زنان نجات می یابی؟ ای بی پدر، برگرد!
کاروان راه سپرد تا به نزدیکی «ضجنان» رسید. هشت اسب سوار، راه را بر کاروان بستند تا تاریخ را به عقب بازگردانند. اینجا بود که جزیرة العرب، ناگهان با «ذوالفقار» روبرو شد که می خواست در آن هشت سوار درآویزد. آنان می خواستند کاروان را به مکّه، به این آبادی ستمزده باز گردانند. چشمهایشان برق کینه داشت. یکی از آن سواره ها که هنوز علی علیه السلام را نشناخته بود، بانگ زد: ای حیله گر! پنداشتی که همراه این زنان نجات می یابی؟ ای بی پدر، برگرد!
خط ۱۷۲: خط ۱۷۱:
کاروان به سمت یثرب به راه افتاد. پیامبر در قبا چشم به راه بود. تاریخ بشری نیز منتظر بود، پیش از آن که وارد دوره جدیدی از فصل های برانگیزاننده در نقاط عطف تاریخ و تحوّلات تمدّنها بشود.
کاروان به سمت یثرب به راه افتاد. پیامبر در قبا چشم به راه بود. تاریخ بشری نیز منتظر بود، پیش از آن که وارد دوره جدیدی از فصل های برانگیزاننده در نقاط عطف تاریخ و تحوّلات تمدّنها بشود.


16 ربیع الاوّل (برابر سال 622 م) کاروان تاریخ هجری به یثرب رسید. انبوه مسلمانان پیرامون «ثنّیة الوداع» حلقه زده بودند، در انتظار رسیدن آخرین پیامبر در تاریخ بشریّت.
۱۶ ربیع الاوّل (برابر سال ۶۲۲ م)کاروان تاریخ هجری به یثرب رسید. انبوه مسلمانان پیرامون «ثنّیة الوداع» حلقه زده بودند، در انتظار رسیدن آخرین پیامبر در تاریخ بشریّت.
 
صحنه سوّم


=== صحنه سوّم ===
آسمان، با ستاره ها جواهرنشان بود و از دور، همچون گوهرهای پراکنده می درخشید. مهاجران، عصای هجرت را در «ضجنان» فرود آوردند. علی خم شد تا پاهای پرآبله اش را که صدها میل پیموده بود، درمان کند. شترها بر ریگزار خوابیدند تا نفسی تازه کنند و عطر وطن نزدیک را ببویند. چشمان «فاطمه» در میان ستاره ها آفاق آسمان را می کاوید، آنجا که پدرش در شب معراج، سوار بر «بُراق» به آنجا رفت. چشمان فاطمه همچنان به ستاره ها بود و چهره اش چون ستاره کوچکی که بر زمین افتاده می درخشید. ماه، در ساعات آخر شب، رنگ پریده همچون کسی که شب، بی خوابی کشیده، نمایان شد. زمزمه آهسته فاطمه را شنید که این گونه مناجات می کرد:
آسمان، با ستاره ها جواهرنشان بود و از دور، همچون گوهرهای پراکنده می درخشید. مهاجران، عصای هجرت را در «ضجنان» فرود آوردند. علی خم شد تا پاهای پرآبله اش را که صدها میل پیموده بود، درمان کند. شترها بر ریگزار خوابیدند تا نفسی تازه کنند و عطر وطن نزدیک را ببویند. چشمان «فاطمه» در میان ستاره ها آفاق آسمان را می کاوید، آنجا که پدرش در شب معراج، سوار بر «بُراق» به آنجا رفت. چشمان فاطمه همچنان به ستاره ها بود و چهره اش چون ستاره کوچکی که بر زمین افتاده می درخشید. ماه، در ساعات آخر شب، رنگ پریده همچون کسی که شب، بی خوابی کشیده، نمایان شد. زمزمه آهسته فاطمه را شنید که این گونه مناجات می کرد:


خط ۱۸۴: خط ۱۸۲:
عطر دل آویز وحی وزیدن گرفت و فضای «قبا» را آکند، جایی که پیامبر، اولین مسجد را در آنجا ساخت:
عطر دل آویز وحی وزیدن گرفت و فضای «قبا» را آکند، جایی که پیامبر، اولین مسجد را در آنجا ساخت:


الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّه َ قِیَاما وَقُعُودا وَعَلَی جُنُوبِهِمْ...(10)
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّه َ قِیَاما وَقُعُودا وَعَلَی جُنُوبِهِمْ...<ref>آل عمران: ۱۹۱</ref>


(و آنان که ایستاده و نشسته و به پهلو خوابیده، خدا را یاد می کنند و در آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند (و می گویند:) خدایا اینها را بیهوده نیافریده ای. تو منزّهی، پس ما را از عذاب دوزخ نگه دار. پروردگارشان جوابشان داد: من تلاش هیچ تلاشگری از شما را ـ چه زن، چه مرد ـ تباه نمی سازم. برخی از شما از برخی دیگرید. پس آنان که از آبادی خویش هجرت کردند و در راه من آزار و شکنجه شدند و پیکار کردند و کشته شدند، من بدیهای آنان را خواهم پوشاند و آنان را وارد باغهایی خواهم کرد که از زیر درختانش نهرها جاری است، پاداشی از نزد خداوند است و نزد پروردگار، پاداش شایسته است.)
(و آنان که ایستاده و نشسته و به پهلو خوابیده، خدا را یاد می کنند و در آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند (و می گویند:) خدایا اینها را بیهوده نیافریده ای. تو منزّهی، پس ما را از عذاب دوزخ نگه دار. پروردگارشان جوابشان داد: من تلاش هیچ تلاشگری از شما را ـ چه زن، چه مرد ـ تباه نمی سازم. برخی از شما از برخی دیگرید. پس آنان که از آبادی خویش هجرت کردند و در راه من آزار و شکنجه شدند و پیکار کردند و کشته شدند، من بدیهای آنان را خواهم پوشاند و آنان را وارد باغهایی خواهم کرد که از زیر درختانش نهرها جاری است، پاداشی از نزد خداوند است و نزد پروردگار، پاداش شایسته است.)
خط ۲۰۰: خط ۱۹۸:
ـ فاطمه، مادر پدرش است.
ـ فاطمه، مادر پدرش است.


فاطمه که 13 بهار از عمرش می گذرد، مادر بزرگترین پیامبران می شود.
فاطمه که ۱۳بهار از عمرش می گذرد، مادر بزرگترین پیامبران می شود.


ـ و فاطمه، پاره تن من است.
ـ و فاطمه، پاره تن من است.
خط ۲۲۰: خط ۲۱۸:
صحنه هایی در راه «آخرین حج»
صحنه هایی در راه «آخرین حج»


صحنه اوّل
=== صحنه اوّل ===
 
در ماه ذی قعده سال دهم هجری، پیامبر اعلان کرد که قصد حجّ خانه خدا دارد. نسیم صحرا این خبر خوش را پخش کرد. قبایل عرب به سوی یثرب گسیل شدند تا زیر پرچم آخرین پیامبران در تاریخ، گرد آیند.
در ماه ذی قعده سال دهم هجری، پیامبر اعلان کرد که قصد حجّ خانه خدا دارد. نسیم صحرا این خبر خوش را پخش کرد. قبایل عرب به سوی یثرب گسیل شدند تا زیر پرچم آخرین پیامبران در تاریخ، گرد آیند.


دهها هزار نفر، روستاها و آبادیها و شهرهای خود را ترک کردند. در 25 ذی قعده، کاروانها به سمت مکّه، این خانه شوق، حرکت کردند. صحرا برای نخستین بار، شاهد چنین صحنه پرشکوهی بود که صد هزار انسان، مسافتهایی را طی کند و به آرامی به سمت خانه ای روان گردد که ابراهیم و اسماعیل آن را ساختند.
دهها هزار نفر، روستاها و آبادیها و شهرهای خود را ترک کردند. در ۲۵ ذی قعده، کاروانها به سمت مکّه، این خانه شوق، حرکت کردند. صحرا برای نخستین بار، شاهد چنین صحنه پرشکوهی بود که صد هزار انسان، مسافتهایی را طی کند و به آرامی به سمت خانه ای روان گردد که ابراهیم و اسماعیل آن را ساختند.


پنجم ذی حجّه، پیامبر خدا از «باب السلام»، وارد مکّه شد. هفت دور بر گرد کعبه طواف کرد. سپس نزد دو کوه صفا و مروه رفت، در حالی که این آیه را بر لب داشت: «اِنّ الصّفا والمروةَ مِن شعائِرِاللّه ». میان این دو کوه سعی کرد، در حرکتی که به یاد مادر اسماعیل بود، روزی که در پی قطره ای آب برای فرزندش اسماعیل بود. بالای صفا رفت. از آنجا به کعبه بزرگ نگریست و پایان دوره بت پرستی را چنین اعلان کرد:
پنجم ذی حجّه، پیامبر خدا از «باب السلام»، وارد مکّه شد. هفت دور بر گرد کعبه طواف کرد. سپس نزد دو کوه صفا و مروه رفت، در حالی که این آیه را بر لب داشت: «اِنّ الصّفا والمروةَ مِن شعائِرِاللّه ». میان این دو کوه سعی کرد، در حرکتی که به یاد مادر اسماعیل بود، روزی که در پی قطره ای آب برای فرزندش اسماعیل بود. بالای صفا رفت. از آنجا به کعبه بزرگ نگریست و پایان دوره بت پرستی را چنین اعلان کرد:
خط ۲۵۲: خط ۲۴۹:
«ای مردم! مؤمنان برادرند. مال هیچ کس برای برادرش جز با رضایت و طیب خاطر، حلال نیست. پس از من به عقب باز نگردید که گردن یکدیگر را بزنید! من در میان شما چیزی وامی گذارم که اگر به آن چنگ بزنید، هرگز پس از من گمراه نخواهید شد: «کتاب خدا»، و «عترت» و خاندانم.»
«ای مردم! مؤمنان برادرند. مال هیچ کس برای برادرش جز با رضایت و طیب خاطر، حلال نیست. پس از من به عقب باز نگردید که گردن یکدیگر را بزنید! من در میان شما چیزی وامی گذارم که اگر به آن چنگ بزنید، هرگز پس از من گمراه نخواهید شد: «کتاب خدا»، و «عترت» و خاندانم.»


پیام آشکار
==== پیام آشکار ====
 
روزهای حج سپری شد. وقت آن بود که حجّاج به سرزمینهای خویش باز گردند. مکّیان نیز با شگفتی و آرزومندی مراقب گروههایی بودند که این سرزمین مقدس و مهبط جبرئیل ـ پیام آور آخرین رسالتهای آسمان ـ را ترک می کردند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مکّه را در حالی ترک کرد که دلش از گسترش اسلام در این مدّت کوتاه در بخش گسترده ای از جهان آرام بود.
روزهای حج سپری شد. وقت آن بود که حجّاج به سرزمینهای خویش باز گردند. مکّیان نیز با شگفتی و آرزومندی مراقب گروههایی بودند که این سرزمین مقدس و مهبط جبرئیل ـ پیام آور آخرین رسالتهای آسمان ـ را ترک می کردند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مکّه را در حالی ترک کرد که دلش از گسترش اسلام در این مدّت کوتاه در بخش گسترده ای از جهان آرام بود.


کاروانها به منطقه جحفه رسیدند، آنجا که راهها از هم جدا می شد. خورشید وسط آسمان بود و حرارت خود را بر ریگزار صحرا فرو می ریخت و آن را می گداخت. در آن منطقه ملتهب از دنیای خدا، جبرئیل با آخرین پیام، فرود آمد:
کاروانها به منطقه جحفه رسیدند، آنجا که راهها از هم جدا می شد. خورشید وسط آسمان بود و حرارت خود را بر ریگزار صحرا فرو می ریخت و آن را می گداخت. در آن منطقه ملتهب از دنیای خدا، جبرئیل با آخرین پیام، فرود آمد:


یَا أَیُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ مَاأُنزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّه ُ یَعْصِمُکَ مِنْ النَّاسِ.(11)
یَا أَیُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ مَاأُنزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّه ُ یَعْصِمُکَ مِنْ النَّاسِ.<ref>مائده: ۶۷</ref>


«ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر انجام ندهی، رسالت الهی را نرسانده ای و خداوند تو را از مردم نگاه می دارد.»
«ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر انجام ندهی، رسالت الهی را نرسانده ای و خداوند تو را از مردم نگاه می دارد.»
خط ۲۸۲: خط ۲۷۸:
پیامبر، رسالت خویش را انجام داده بود. جبرئیل، بشارت آسمان را این گونه آورد:
پیامبر، رسالت خویش را انجام داده بود. جبرئیل، بشارت آسمان را این گونه آورد:


الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمْ الاْءِسْلاَمَ دِینا(12)
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمْ الاْءِسْلاَمَ دِینا


چشمه ای از خوشحالی در آن صحرای داغ جوشید. حسّان بن ثابت از مسرّت و شادی در التهاب بود و آن لحظات آسمانی را این گونه به تصویر کشید:(13)
چشمه ای از خوشحالی در آن صحرای داغ جوشید. حسّان بن ثابت از مسرّت و شادی در التهاب بود و آن لحظات آسمانی را این گونه به تصویر کشید:


«پیامبرشان در غدیر خم، آنان را ندا داد، و چه منادی شنوایی! و پرسید: مولا و سرپرست شما کیست؟ همه بی درنگ گفتند: خدا مولای ماست و تو سرپرست مایی و هرگز از ما نافرمانی نخواهی یافت.
«پیامبرشان در غدیر خم، آنان را ندا داد، و چه منادی شنوایی! و پرسید: مولا و سرپرست شما کیست؟ همه بی درنگ گفتند: خدا مولای ماست و تو سرپرست مایی و هرگز از ما نافرمانی نخواهی یافت.
خط ۲۹۸: خط ۲۹۴:
«به به یا علی بر تو، که مولای من و مولای هر زن و مرد مؤمن شدی.»
«به به یا علی بر تو، که مولای من و مولای هر زن و مرد مؤمن شدی.»


و روز 18 ذی حجّه، روز شادی و عید بود. دین کامل شده و نعمت تمام گشته بود.
و روز۱۸ ذی حجّه، روز شادی و عید بود. دین کامل شده و نعمت تمام گشته بود.
 
صحنه دوّم


=== صحنه دوّم ===
پیامبر خدا روز عید قربان در حجة الوداع به خطبه ایستاد:
پیامبر خدا روز عید قربان در حجة الوداع به خطبه ایستاد:


خط ۳۰۸: خط ۳۰۳:
ای مردم! مؤمنان برادرند. مال هیچ کس برای برادرش حلال نیست مگر از روی رضایت خاطر. پس از من به کفر باز نگردید که گردن یکدیگر را بزنید. همانا میان شما چیزی گذاشته ام که اگر به آن تمسّک جویید، پس از من هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم اهل بیتم ...»
ای مردم! مؤمنان برادرند. مال هیچ کس برای برادرش حلال نیست مگر از روی رضایت خاطر. پس از من به کفر باز نگردید که گردن یکدیگر را بزنید. همانا میان شما چیزی گذاشته ام که اگر به آن تمسّک جویید، پس از من هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم اهل بیتم ...»


موسم حج پایان یافت. سرورمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله مکه را پشت سر نهاد، در حالی که صد هزار نفر یا بیشتر همراهش بودند. تاریخ، به روز 18 ذی حجّه سال دهم هجری اشاره می کند. کاروانهای حجّاج، در دل دشتها روان اند. خورشید در دل آسمان گویا شعله می ریزد. کاروانها به جایی نزدیک جحفه می رسد که محلّ جدا شدن راههاست، غدیر خم. پیامبر را، در حالی که بر ناقه «قُصوی» سوار است، تب رسالتها فرا می گیرد. جبرئیل نازل شده و پیام آسمان را آورده است. پیامبر می ایستد و نیوشای این انذار آسمانی می گردد:
موسم حج پایان یافت. سرورمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله مکه را پشت سر نهاد، در حالی که صد هزار نفر یا بیشتر همراهش بودند. تاریخ، به روز۱۸ذی حجّه سال دهم هجری اشاره می کند. کاروانهای حجّاج، در دل دشتها روان اند. خورشید در دل آسمان گویا شعله می ریزد. کاروانها به جایی نزدیک جحفه می رسد که محلّ جدا شدن راههاست، غدیر خم. پیامبر را، در حالی که بر ناقه «قُصوی» سوار است، تب رسالتها فرا می گیرد. جبرئیل نازل شده و پیام آسمان را آورده است. پیامبر می ایستد و نیوشای این انذار آسمانی می گردد:


یَا أَیُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ مَاأُنزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ...
یَا أَیُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ مَاأُنزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ...
خط ۳۳۴: خط ۳۲۹:
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمْ الاْءِسْلاَمَ دِینا.
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمْ الاْءِسْلاَمَ دِینا.


صحنه سوّم
=== صحنه سوّم ===
 
روزها می گذرد. پیام آور آسمان به حج خانه خدا می رود. آسمان، «غدیر خم» را در راه بازگشت، برگزیده است. جبرئیل فرود می آید:
روزها می گذرد. پیام آور آسمان به حج خانه خدا می رود. آسمان، «غدیر خم» را در راه بازگشت، برگزیده است. جبرئیل فرود می آید:


خط ۳۶۲: خط ۳۵۶:
و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله احساس می کند که رسالتش در زمین پایان یافته است و وقت آن است که استراحت کند. ولی ...
و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله احساس می کند که رسالتش در زمین پایان یافته است و وقت آن است که استراحت کند. ولی ...


تصاویر
== '''منبع''' ==
 
میقات حج، بهار ۱۳۷۸ - شماره ۲۷ (‎۲۳ صفحه - از ۷۲ تا ۹۴ )
تصاویر
 
پی نوشتها:
 
________________________________________
 
 
 
 
7 ـ الغدیر، ج1، ص10 و 11
 
8 ـ آیه و منَ النّاسِ مَنْ یشری نفسه ابتغاءِ مرضاة اللّه در این مورد نازل شد.
 
9 ـ تاریخ یعقوبی، ج2، ص39 و اسدالغابه، ج4، ص103
 
10 ـ آل عمران: 191
 
11 ـ مائده: 67
 
12 ـ
 
13 ـ ینادیهم یوم الغدیر نبیّهم ...
 
== منبع ==
میقات حج، بهار 1378 - شماره 27 (‎23 صفحه - از 72 تا 94 )


== پانویس ==
== پانویس ==


<references />
<references />